• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بیعت رضوان خام

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بيعت رضوان : پيمان شجره، پيمانى ميان پيامبر(صلى الله عليه وآله)و مسلمانان، در سال ششم هجرى و در غزوه حديبيّه
پيامبر(صلى الله عليه وآله) به رغم نبردهاى پيشين با قريش، در ذيقعده سال ششم همراه با جمعى از ياران خود و با ۷۰ شتر براى قربانى به قصد زيارت خانه خدا و برگزارى حج عازم مكه گرديد. در ميان شتران، شتر ابوجهل كه در بدر به غنيمت، به دست مسلمانان افتاده بود، وجود داشت.[۱]     شمار مسلمانان، به نقل جابر‌بن‌عبدالله انصارى ۱۴۰۰ نفر [۲]     و به نقل قتاده و سعيد بن مسيب ۱۵۰۰ نفر بودند.[۳]     برخى با احتساب شتران كه هر شتر براى ۱۰ تن بود، مسلمانان همراه را ۷۰۰ تن تخمين زده‌اند.[۴]     در اين سفر از همسران پيامبر امّ‌سلمه همراه مسلمانان‌بود.
با رسيدن خبر حركت رسول خدا، مشركان بر آن شدند تا مانع ورود مسلمانان به مسجد الحرام شوند.[۵]     ۲۰۰ سوارنظام به فرماندهى خالد‌بن وليد
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد ۶، صفحه ۴۱۵
يا عكرمة‌بن‌ابى جهل در محلى به نام بَلْدَح در حومه مكه اردوگاه زدند. از طرف پيامبر(صلى الله عليه وآله)بُسربن‌سفيان خزاعى براى آگاهى از اخبار مكه بدانجا رفت و سپس بازگشت. خالد بن وليد با سپاهش آن قدر نزديك شد كه مى‌توانست اصحاب رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را ببيند. پيامبر(صلى الله عليه وآله) عبّاد بن بشر را با‌سپاهى فرمان داد تا در مقابل آنان بايستند و اصحابش را سامان داد. آنگاه نماز ظهر را به صورت نماز خوف• خواندند. شب هنگام پيامبر(صلى الله عليه وآله)حركت كرد تا به حديبيّه، در ۹‌ميلى مكّه، رسيدند.[۶]    
پس از توقف در حديبيّه، پيامبر(صلى الله عليه وآله)، ابتدا خراش بن اميه خزاعى را بر شتر خويش سوار كرد و به سوى قريش فرستاد تا به آنان اعلام دارد كه به قصد عمره آمده است و اراده جنگ ندارد. چون خراش نزد آنان رفت، مشركان شترش را پى كرده، خواستند تا او را بكشند كه برخى مانع شدند و امكان بازگشت او را فراهم ساختند.[۷]     سپس پيامبر(صلى الله عليه وآله) خواست تا عمر را بفرستد؛ اما او عذر آورد و عثمان را پيشنهاد كرد. مقرر گرديد عثمان به آنان خبر دهد كه براى زيارت كعبه آمده‌اند و پس از آن بازخواهند گشت. عثمان در بلدح قريشيان را از قصد خويش آگاه كرد.[۸]    

فراخوانى به بيعت:
تأخير سه روزه عثمان، از سويى موجب گرديد كه برخى از آن جهت كه عثمان عمره خود را به جا آورد، بر او حسرت خورند [۹]     و از سوى ديگر موجب شايعه قتل او شد.[۱۰]     پيامبر(صلى الله عليه وآله) چون اين شايعه را شنيد در حالى كه زير درختى نشسته بود [۱۱]     فرمود: تا قوم [۱۲]     را از پاى درنياوريم این‌جا     دور نمى‌شويم. سپس مردم را به بيعت فراخواند [۱۴]    ، به همين جهت اين پيمان، بيعت شجره نيز نام يافته‌است.
از ميان حاضران تنها جدّبن قيس بود كه پشت شترش پنهان شد و بيعت نكرد.[۱۵]     در اينكه نخستين بيعت كننده با پيامبر(صلى الله عليه وآله)چه كسى بود از جابر انصارى نقل شده اول كسى كه به بيعت برخاست امام اميرمؤمنان(عليه السلام) بود و پس از او ابوسنان عبد‌الله‌بن وهب اسدى و سپس سلمان فارسى بيعت كردند.[۱۶]     برخى نيز از عبدالله بن عمر [۱۷]     يا ابوسنان [۱۸]     (يا سنان)[۱۹]     بن وهب اسدى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد ۶، صفحه ۴۱۶
نام برده‌اند. گفته‌اند كه عمر در اين ماجرا پس از همه بيعت كرد.[۲۰]    

مفاد و پيامدهاى بيعت:
همراهان پيامبر در برابر اقدامهاى احتمالى قريش متعهد شدند پيامبر(صلى الله عليه وآله) را تنها نگذاشته، در برابر آنها استقامت كنند.[۲۱]     در اين بين برخى مفاد پيمان را استقامت تا پاى جان دانسته [۲۲]     و برخى ديگر مقاومت را به اندازه توان عهدكنندگان محدود مى‌كنند.[۲۳]     احتمالا پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر آن بود تا تجربه فرار برخى مهاجران در احد تكرار نگردد. از بكير بن اشجنقل است كه مردم بر مرگ بيعت كردند؛ اما پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: بر آنچه استطاعت داريد (پيمان ببنديد).[۲۴]    
تدبير بهنگام پيامبر در انسجام بخشيدن همراهان براى رويارويى با خطر احتمالى از جانب قريش و نيز شايد جلوگيرى از تكرار تجربه تلخ فرار برخى مهاجران در جنگ احد موفقيت بزرگى به همراه داشت. در پى انتشار خبر بيعت، مشركان به هراس افتاده، با بازگشت عثمان و جمعى از مسلمانان [۲۵]     و ارسال نمايندگان در پى مصالحه برآمدند [۲۶]     و در نهايت قضيه با صلح حديبيّه پايان‌يافت.
خداوند اين پيمان را پيمان با خود مى‌داند [۲۷]    : «اِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ اِنَّما يُبايِعونَ اللّهَ يَدُ اللّهِ فَوقَ اَيديهِم‌فَمَن نَكَثَ فَاِنَّما يَنكُثُ عَلى نَفسِهِ ومَن اَوفى بِما عـهَدَ عَلَيهُ اللّهَ فَسَيُؤتيهِ اَجرًا عَظيما =بى‌گمان كسانى كه با تو بيعت مى‌كنند، در واقع با خداوند بيعت مى‌كنند. دست خداوند بر فراز دست ايشان است، پس هركس كه پيمان شكند همانا به زيان خويش پيمان شكسته است و هركس به آنچه با خداوند پيمان بسته است وفا كند، زود است كه به او پاداش بزرگ ببخشد». (فتح/۴۸،۱۰)
همچنين خداوند با نزول آيه‌اى رضايت خويش را از آنان بيان داشت [۲۸]    : «لَقَد رَضِىَ اللّهُ عَنِ المُؤمِنينَ اِذ يُبايِعونَكَ تَحتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فى قُلوبِهِم فَاَنزَلَ السَّكينَةَ عَلَيهِم واَثـبَهُم فَتحـًا قَريبا • ومَغانِمَ كَثيرَةً يَأخُذونَها و كانَ اللّهُ عَزيزًا حَكيمـا =به راستى كه خداوند از مؤمنان چون با تو در زير آن درخت بيعت كردند، خشنود شد، پس مى‌دانست كه در دلهايشان چيست و آنگاه آرامش را بر آنان نازل كرد و به پيروزى‌اى نزديك پاداششان داد و نيز غنايمى بسيار كه به آن دست يابند و خداوند همواره
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد ۶، صفحه ۴۱۷
نيرومند سنجيده‌كار است». (فتح/ ۴۸، ۱۸ ـ ۱۹) به جهت همين آيه بود كه بيعت، نام رضوان يافت.[۲۹]     رضايت خداوند صرفاً به جهت مبايعت نبود، بلكه خداوند با آن صدقشان را دانسته است.[۳۰]     برخى از اهل سنت تلاش كرده‌اند با استناد به پاره‌اى اخبار ضعيف رضايت خداوند در اين آيه را جاودان و ابدى بدانند؛ به نقلى پيامبر(صلى الله عليه وآله)آنان را برترين ساكنان زمين دانست [۳۱]     و بنا به خبرى ضعيف بيعت‌كنندگان اين بيعت وارد جهنم نخواهند شد.[۳۲]     ابن‌حجر از علاء بن مسيب از پدرش نقل مى‌كند كه با براءبن عازب ملاقات كردم و گفتم: خوشا به حال تو، با پيامبر همراه بودى و با او زير درخت بيعت كردى! گفت: اى پسر برادر! تو نمى‌دانى ما پس از آن چه كرديم.[۳۳]     طوسى مى‌نويسد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در خيبر اميرمؤمنان، امام على(عليه السلام)را به محبوب و محب خدا و رسول ستود، در حالى كه طلحه و زبير از پيمان بستگان بودند. چگونه اينان (كه با هم در جنگ جمل جنگيدند) با هم جمع مى‌شوند؟[۳۴]     و نيز مى‌نويسد كه خداوند از آنان كه زير درخت با پيامبر(صلى الله عليه وآله) پيمان بستند و مؤمن بودند، به هنگام بيعت، راضى بود [۳۵]    ، پس آنان كه بعدها نقض عهد كردند و به بيراهه رفتند مشمول رضوان الهى نيستند.[۳۶]    
به جهت تكرار بحث رضايت خداوند از مؤمنان در آيه ۱۰۰ توبه/۹، برخى اين آيه را نيز درباره همينان دانسته‌اند [۳۷]    :«والسّـبِقونَ الاَوَّلونَ مِنَ المُهـجِرينَ والاَنصارِ والَّذينَ اتَّبَعوهُم بِاِحسـن رَضِىَ اللّهُ عَنهُم ورَضوا عَنهُ واَعَدَّ لَهُم جَنّـت تَجرى تَحتَهَا‌الاَنهـرُ خــلِدينَ فيها اَبَدًا ذلِكَ الفَوزُ العَظيم‌=‌و‌پيشروان نخستين از مهاجران و انصار و كسانى كه به نيكوكارى از ايشان پيروى كرده‌اند [۳۸]     خداوند از آنان خشنود است و آنان نيز از او خشنودند و براى آنان بوستانهايى آماده كرده است كه جويباران از فرودست آن جارى است و جاودانه درآن‌اند. اين رستگارى بزرگ است». (توبه/۹،۱۰۰)

سرانجام درخت:
درخت سمره يا اراك كه پيمان شجره زير آن بسته شده بود، به زودى ناپديد شد. گفته‌اند: درخت را سيل از بين برد.[۳۹]     به نقل از سعيد‌بن مسيب از پدرش، سال بعد مسلمانان نتوانستند درخت را بيابند [۴۰]    ؛ اما از جابر نقل است كه مى‌گفت: اگر امروز بينا بودم
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد ۶، صفحه ۴۱۸
محل درخت را به شما نشان مى‌دادم [۴۱]    ، بنابراين محل درخت، تا آخر عمر دراز جابر، قابل تعيين بود، با اينكه درخت تا آن زمان يا خشكيده يا به گونه‌اى از بين رفته بود.
برخى برآن‌اند كه درخت تا زمان خلافت عمر برپا بود. در آن زمان به او اطلاع دادند كه گروهى از مردم بر گرد درخت جمع مى‌شوند و عبادت مى‌كنند، پس دستور داد تا آن را قطع كنند.[۴۲]     دستور عمر از آن رو بود كه عمل مسلمانان را به گونه‌اى بت‌پرستى مى‌دانست، چنان‌كه آورده‌اند كه عمر گفت: مى‌بينم شما را كه به عزّى بازگشتيد. آگاه باشيد كه از امروز هر كسى به مانند آن بازگردد او را مى‌كشم، چنان كه مرتد كشته مى‌شود. سپس دستور داد تا آن را قطع كنند.[۴۳]     ابن حجر نيز به اسناد صحيح از ابن سعد از نافع به بازدارى عمر از عبادت در زير درخت و سپس دستور به قطع آن سخن دارد [۴۴]    ، به هر حال پس از گذشت اندك زمانى، اثرى از درخت نماند؛ نيز بنا به گزارشهايى‌در جاى درخت، مسجدى بنا شد كه هنوز باقى است.[۴۵]    

منابع
ارشاد السارى فى شرح صحيح البخارى؛ انساب‌الاشراف؛ بحارالانوار؛ تاريخ خليفة‌بن خياط؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير القرآن الكريم، ابن‌عربى؛ التفسير الكبير؛ التكميل والاتمام لكتاب التعريف والاعلام؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الدرالمنثور فى‌التفسير بالمأثور؛ روح‌المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ السيرة‌النبويه، ابن‌هشام؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحديد؛ صحيح‌البخارى؛ الطبقات الكبرى؛ الغدير فى الكتاب والسنة والادب؛ فتح‌البارى شرح صحيح البخارى؛ مجمع‌البيان فى تفسير القرآن؛ المعارف؛ المغازى؛ مناقب آل ابى طالب.



[۴۶]     الطبقات، ج۲، ص۷۳.
[۴۷]     السيرة‌النبويه، ج۳، ص۳۰۹؛ تاريخ ابن خياط، ص۴۸.
[۴۸]     المعارف، ص۱۶۲.
[۴۹]     المعارف، ص۱۶۲؛ السيرة‌النبويه، ج۳، ص۳۰۹.
[۵۰]     الطبقات، ج۲، ص۷۳.
[۵۱]     الطبقات، ج۲، ص۷۳.
[۵۲]     جامع‌البيان، مج۱۳، ج‌۲۶، ص۱۱۱؛ روح‌المعانى، مج۱۴، ج‌۲۶، ص۱۶۱.
[۵۳]     المغازى، ج۲، ص۶۰۰ ـ ۶۰۱.
[۵۴]     المغازى، ج۲، ص۶۰۱؛ الدرالمنثور، ج۷، ص۵۲۱.
[۵۵]     جامع البيان، مج۱۳، ج۲۶، ص۱۱۱.
[۵۶]     السيرة النبويه، ج۳، ص۳۱۵.
[۵۷]     جامع البيان، مج۱۳، ج۲۶، ص۱۱۱.
[۵۸]     جامع البيان، مج۱۳، ج۲۶، ص‌۱۱۲؛ التكميل و‌الاتمام، ص‌۳۸۹.
[۵۹]     بحارالانوار، ج۳۸، ص۲۱۷؛ مناقب، ج۱، ص‌۳۰۳.
[۶۰]     المعارف، ص۱۶۲.
[۶۱]     جامع البيان، مج۱۳، ج۲۶، ص۱۱۲؛ الدرالمنثور، ج۷، ص‌۵۲۳.
[۶۲]     الطبقات، ج۲، ص۷۷؛ المغازى، ج۲، ص۶۰۳.
[۶۳]     فتح البارى، ج۷، ص۵۷۹.
[۶۴]     جامع البيان، مج۱۳، ج۲۶، ص۱۱۰.
[۶۵]     مجمع البيان، ج۹، ص۱۷۶؛ الدرالمنثور، ج۷، ص۵۲۲؛ انساب‌الاشراف، ج۱، ص۴۴۱.
[۶۶]     السيرة‌النبويه، ج۳، ص۳۱۵؛ جامع‌البيان، مج۱۳، ج۲۶، ص‌۱۱۲.
[۶۷]     جامع‌البيان، مج۱۳، ج۲۶، ص۱۱۲.
[۶۸]     روح‌المعانى، مج۱۴، ج۲۶، ص۱۶۲.
[۶۹]     المغازى، ج۲، ص۶۰۴.
[۷۰]     جامع البيان، مج۱۳، ج۲۶، ص۹۹ ـ ۱۰۰.
[۷۱]     جامع‌البيان، مج۱۳، ج۲۶، ص۱۱۰؛ التبيان، ج۹، ص۳۲۸.
[۷۲]     مجمع البيان، ج۹، ص۱۹۴.
[۷۳]     التفسير الكبير، ج۱۰، ص۷۴؛ المغازى، ج۲، ص۶۲۱.
[۷۴]     صحيح البخارى، ج۵، ص۷۵.
[۷۵]     فتح‌البارى، ج۷، ص۵۶۲؛ الدرالمنثور، ج۷، ص۵۲۳.
[۷۶]     فتح البارى، ج۷، ص۵۷۱.
[۷۷]     التبيان، ج۹، ص۳۲۹.
[۷۸]     التبيان، ج۹، ص۳۲۸.
[۷۹]     بحارالانوار، ج۳۸، ص۲۱۸ ـ ۲۲۰.
[۸۰]     مجمع البيان، ج۵، ص۹۷.
[۸۱]     بحارالانوار، ج۳۸، ص۲۱۷.
[۸۲]     صحيح البخارى، ج۵، ص۷۷.
[۸۳]     صحيح البخارى، ج۵، ص۶۳.
[۸۴]     فتح‌البارى، ج۷، ص۵۶۹؛ الدرالمنثور، ج۷، ص۵۲۲.
[۸۵]     شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۳۸؛ الغدير، ج۶، ص‌۱۴۶.
[۸۶]     فتح البارى، ج۷، ص۵۶۹.
[۸۷]     ارشاد السارى، ج۶، ص۳۴۹.



جعبه ابزار