تاریخ تشیع در قم(خام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بطور قطع مىتوان گفت: شهر قم، اولین مرکز تشیع در ایران بوده است. زیرا سابقه تشیع آن به ربع آخر قرن اول هجرى، باز مىگردد و تا آن موقع، ایران هنوز گرفتار کشمکش بین پذیرش اسلام و باقى ماندن بر دین آباء و اجدادى خود بود. اما قم، مشى مذهبى خود را برگزیده بود.
در مورد اینکه آیا قم یک شهر اسلامى است و یا اینکه قبل از اسلام نیز وجود داشته، سخنان زیادى گفته شده است.« حموى» آنرا یک شهر اسلامى مىداند.(حموى،ج ۴ ص۳۹۷)
اما کسان دیگرى، آنرا شهرى «قدیمى» دانسته و ادلهاى نیز ارائه کردهاند. ادلهاى که دیگران به نقد و بررسى آنها نشستهاند (مرحوم «رشید یاسمى» در مقدمه راهنماى قم، ادلهاى آوردهاند که مؤلف گنجینه آثار قم، آنها را نقد کرده است.)(فیض، گنجینه آثار قم، ج ۱ ص ۷۴ ـ۸۰ ؛ناصر الشریعه، ص۶) و اینجا جاى بحث از آنها نیست
از مجموع حوادث مربوط به نفوذ اعراب اشعرى در این منطقه که راوى اصلى آن« مؤلف تاریخ قم» است، چنین بر مىآید که گروههایى از عجمان در این منطقه مىزیستند. اما اعراب، پس از مدتى آنها را از آن نقطه بیرون کرده و از بین بردهاند.(تاریخ قم در اطراف شهر، عجمانى بودهاند که عدهاى از آنها تا مدتها پس از آن نیز زردتشتى باقى ماندهاند)(مقدسى،ص ۴۱۴و۳۹۴ ؛ تاریخ قم ص ۱۸؛ المسالک و الممالک ص۳۶۵ ؛عبد الرفیع حقیقت، بخش اول، ص۲۲۴)
عربهایى که به این منطقه آمدند از«اشعرىها»بودند که اصل آنها از مناطق جنوب حجاز بود . و پس از آمدن «ابو موسى اشعرى»به مدینه، کسان دیگرى نیز از جنوب جزیره به مدینه آمده و پس از نفوذ اسلام به عراق، در کوفه سکنى گزیدند.
بنا به گفته یعقوبى، اکثریت عربهایى که ساکن قم شدند از قبیله «مذحج» و پس از آن، اشعرىها بودند.(یعقوبى،ص۳۷۴)
در همین زمینه روایاتى نیز وجود دارد که حاکى از وجود عربها حتى قبل از اشعرىها در قم است. در روایتى آمده که گروهى از موالى ابن عباس در نیمه اول قرن اول هجرى به قم آمدند و در آنجا ساکن شدند. همچنین گفته شده که بعد از قیام مختار در سال ۶۷ گروهى از بنى اسد به قم مهاجرت کردند. و در آنجا ساکن گردیدند. همینطور اشاره به آمدن بنى مذحج و قیس نیز قبل از اشعرى به این منطقه شده است.(فقیهى،ص ۴۸؛ مجله الهادى، سال اول شماره ۴ ص۶۴)
یکى از اولین اجداد کسانى که از اشعرىها به قم آمدند (طبری، ج ۴ ص ۴۹۰، حوادث سال۶۶؛ ابن اثیر، ج ۴ ص۲۱۳) «سائب بن مالک اشعرى» بوده است. بنا به نقل «کلبى» او در کوفه، «شیخ شیعه» بوده است.
گرایش شیعى او در حد یک «تشیع اعتقادى» بوده و لذا از «عبد الله بن مطیع» والى «عبد الله بن زبیر» مىخواهد تا «سیره على (ع)» را در بین آنها اجراء کند (ناصر الشریعه، ص۲۸۵) ، او پس از خروج مختار که به دفاع از خون حسین (ع)،قیام کرده بود به او مىپیوندند. و تا آخرین لحظات در کنار مختار، باقى مىماند تا اینکه به شهادت مىرسد.(ناصر الشریعه، ص۲۸۹؛ ناصر الشریعه، ص۲۹۰)
با این مقدمات، تشیع در خانواده آنها وجود داشته است. طبعا روحیه ضد «اموى» نیز در آنها بسیار شدید بوده. بعدها وقتى «عبد الرحمن بن اشعث» بر علیه حجاج شوریده (مؤلف تاریخ قم به اشتباه، او را همراه قیام زید بن على دانسته و بعد عنوان کرده که حجاج او را دستگیر کرد. در حالیکه بین این دو جریان، نزدیک به چهل سال فاصله است.(ناصر الشریعه،ص۲۴۹؛ تاریخ اجتماعى کاشان، ص۴۶)) ، «احوص» پسر مالک بن سائب نیز در میان آنها بود و دستگیر شد.
اما بعدها، «عبد الله» برادر «احوص» وساطت کرده، او را آزاد ساخت.
از آنجا که زمینه دستگیرى مجدد او و دیگر برادرش وجود داشت، آنها تصمیم گرفتند تا خود را از «عراق» دور کنند. و به نقطه دیگرى که دور از دسترس «حجاج»باشد بروند.
از اخبار تاریخى چنین بر مىآید که آنها به قصد «اصفهان»که بدست «ابو موسى اشعرى» فتح شده بود، حرکت کردند. اما در منطقه «قم» ساکن شدند. ابتدا با اهالى آن منطقه کنار آمده، اما پس از مدتى در یک درگیرى، بر آنان فائق شدند. بدین شکل، شهر قم با وجود یک سرى اعراب اشعرى که گرایش شدید شیعى داشتند، پایه گذارى شد. در کنار آنها قطعا ایرانیانى نیز وجود داشته و یا بعدا آمدهاند.
بطوریکه حتى بنا به نوشته «ابن حوقل» زبان آنها، پس از مدتى به فارسى تبدیل شده است .(ابن حوقل،صوره، ص۳۱۵)
«حموى» مىنویسد: اولین کسى که از اعراب بدین شهر آمد، «عبد الله بن سعد» بود. او پسرى داشت که در کوفه تربیت شده و از آنجا به قم منتقل شده بود. او بر مذهب «امامیه» بوده و کسى است که تشیع را بدان نقطه آورده بطوریکه حتى یک سنى نیز در آنجا وجود نداشت (حموى، معجم، ج ۴ ص ۳۹۷و۳۹۸) .
مؤلف تاریخ قم در این باره مىنویسد: اینان اولین کسانى بودند که تشیع را به صورت علنى اظهار کردند. در صورتیکه تا آن موقع، هنوز در منطقهاى دیگر، چنین اظهار علنى صورت نگرفته بوده است (ناصر الشریعه، ص۲۴۱) . او در جاى دیگر مىنویسد:«..دیگر از مفاخر ایشان «اشعرىها» آنکه: «موسى بن عبد الله سعد اشعرى» به قم ابتداء کرد به اظهار مذهب شیعه تا دیگران از اهل قم بدو اقتدا کرده و اظهار مذهب شیعه کردند» (ناصر الشریعه، ص۲۱۷) بعد از او، تشیع در این خاندان به صورت یک اصل مسلم، مطرح گردید. تا آنجا که بنا به گفته مامقانى: منسوبین به عبد الله، بسیار زیاد بوده و اکثر آنها از صلحاء و مرتبط باائمه (ع)بودهاند.(ما مقانى، رجال، ج ۲ ص۱۸۴)
کشى نیز روایات متعددى از ملاقات عمران بن عبدالله بن سعد و نیز عیسى بن عبد الله را با امام صادق علیه السلام نقل کرده است.(کشى، رجال، ص ۳۳۲ ـ ۳۳۴ ـ ۳۳۱)
نوع تشیع قم
چنانچه از عبارات «حموى» بدست مىآید اولین شیعه این دیار، یک «شیعه امامى» بود. و این اصطلاح، همان پذیرش تشیع«اثنى عشرى» است. آنها متابعت از ائمه طاهرین را پذیرفته و پس از شهادت هر امام، بگونهاى که خود تحقیق کرده و علائم امام بعدى را شناسائى مىکردند، به امام جدید پیوند مىخوردند. و تا زمان اتمام غیبت صغرى به طور مرتب در ارتباط با نمایندگان حضرت صاحب الأمر (ع) بودند.
در نشان دادن این نوع تشیع در قم، برسى دو قسمت مىتواند ما را یارى کند:
الف ـ ارتباط آنها با ائمه: در بیان ارتباط قمىها (البته همان اشعرىها بودند که کم کم به قمى شهرت یافتند (الخوانسارى،ج ۲، ص۱۸۰) همین بس که تعداد کثیرى از آنها به عنوان صحابى ائمه در کتب رجالى شیعه، معرفى شدهاند (حجه الاسلام شیخ قوام اسلامى، محدثین قم را یک جا، گرد آورى کرده که در ضمن، صحابى بودن تعداد کثیرى از آنها، مشخص شده است ر. ک: قم و قمیین تاریخ تألیف ۱۳۵۳ ه. ش. همچنین ناصر الشریعه در تلاشى مشابه آن اسامى محدثین را در «تاریخ قم» ذکر کرده و در صفحات ۱۶۸، (ناصر الشریعه، ص۱۶۸)۱۶۹،(ناصر الشریعه، ص۱۶۹) ۱۷۶،(ناصر الشریعه۱۷۶) ۱۸۲،(ناصر الشریعه، ص۱۸۲) ۱۹۲،(ناصر الشریعه، ص۱۹۲) ۱۹۴،(ناصر الشریعه، ص۱۹۴) ۱۹۵،(ناصر الشریعه، ص۱۹۵) ۱۹۹،(ناصر الشریعه، ص۱۹۹) ۲۰۲ (ناصر الشریعه، ص۲۰۲)آن کتاب به اسامى قمىهائى که صحابى ائمه(ع) بودهاند، اشاره شده است.) . یکى از آنان «یونس بن عبد الرحمن» است که «ابن شاذان » از «ابن المهتدى» نقل مىکند : او، بهترین فرد قمى است که او دیده است. او، وکیل امام رضا علیه السلام بوده و هنگامى که «ابن المهتدى» از امام مىخواهد که اگر شما را ندیدیم از چه کسى مسائل را بپرسیم امام، یونس را معرفى مىکند (النجاشى، رجال، ص۳۱۱و۳۱۲) .
اضافه بر آن، روایات کثیرى در فضیلت قم و اهالى آن در کتب حدیث، ذکر شده است. این روایات، به اندازهاى است که اگر بتوان تعدادى از آنها را منکر شد، هرگز نمىتوان تمامى آنها را رد کرد. در روایاتى از قول امام صادق علیه السلام، قم به عنوان ملجأ و پناهگاه شیعیان، شمرده شده است (مجلسی، ج ۶۰ ص ۲۱۴؛ مجلسی، ج ۶۰ ص۲۱۵؛ مجلسی، ج ۶۰ ص۲۱۷؛ ناصر الشریعه،ص ۹۹؛ بحر العلوم، رجال، ج ۱ ص۳۳۱) . این مطلب، بسیار طبیعى به نظر مىرسد.
با توجه به دورى قم از مرکز خلافت و نیز رواج تشیع در آن، براحتى مىتوانسته، پناهگاهى براى یاران ائمه باشد. تأیید شیعیان قم از ناحیه امام صادق (ع)،تا حدود زیادى بمنزله تأیید «تفکر »آن دیار است.
در روایت دیگرى از امام صادق (ع)آمده: «قم بلدنا و بلد شیعتنا» (القمى، سفینه، ج ۲، ص۴۴۷) و در روایت دیگر آمده: «و ان لنا حرما و هو بلده قم» (القمى، سفینه، ج ۲، ص۴۴۶؛ رازی، ص۱۹۶) و باز آمده «اهل قم، انصارنا» (المجلسى،ج ۶۰، ص۲۱۴) همچنین، از شیعیان خواسته شده که در موقع شیوع فتنههاى بنى عباس به کوفه و نیز به قم و حوالى آن بروند، زیرا: «فى قم شیعتنا و موالینا» (القمی، سفینه، ج ۲، ص۴۶۶) در روایت دیگرى قم به نام «کوفه صغیره» (شوشترى، مجالس، ص۸۳) نامیده شده است. از روایات چندى نیز بدست مىآید که ارتباط آنها به مرور زمان با ائمه، گستردهتر مىشده است. از امام عسکرى (ع) نقل شده است که براى آنها و مردم «آبه»، نامه نوشته و براى آنان آرزوى هدایت الهى کردهاند. (القمى، الکنى، ج۳، ص۸۷؛القمی، سفینه، ج ۱، ص۵۵) از امام جواد (ع) نیز در پاسخ نامه «على بن مهزیار»، نامهاى نقل شده که آنحضرت از گرفتارى مردم قم، آگاه شده و دعا فرموده است: «خداوند، مردم قم را از این گرفتارى آزاد گرداند» (دوانى،ج ۱، ص ۱۱۰؛ شوشتری، ج۱، ص۴۲۲) .
همچنین نقل شده است که: «حسین بن روح»، یکى از نواب (امام زمان (ع))، به گروهى از فقهاى قم، نامه نوشته و در نامه مطالبى را عنوان نموده است. آنگاه از آنها خواسته است که ببینند، چه مقدار با مطالب آن مخالفند. آنها پس از مطالعه، اظهار داشتهاند که تنها در یک مورد جزئى، نظر دیگرى داشتهاند (الطوسى، الغیبه، ص۲۴۰؛ الطوسى، الغیبه، ص۲۲۷) . بدین شکل، هماهنگى آنها با ائمه، کاملا مشهود است. از روایات دیگرى، چنین بدست مىآید که آنها با حضرت رضا علیه السلام، رفت و آمد داشتهاند (القمى، سفینهج ۲، ص۴۴۷) .همچنین آمده است که آنها، اولین کسانى بودهاند که براى ائمه (ع)، خمس فرستادهاند (اسلامى،ص۳۸) . شیخ «قوام اسلامى» با توسل به روایات، ۴۳ مورد فضیلت براى قم و اهالى آن، ذکر کرده است (اسلامى،ص۳۸الی۴۰)) . در یکى از مصادر اهل سنت نیز آمده است که «ابو موسى اشعرى» از على (ع) در مورد بهترین مناطق در موقع فتنه پرسش کرد، امام (ع) در پاسخ، منطقه «جبل» را ذکر کرده و پس از آن، خراسان و در نهایت، منطقه قم را بهترین محل معرفى کرده است (ابن الفقیه،ص ۲۶۳؛ ابن الفقیه،ص ۲۶۴) . در روایت دیگرى نیز آمده است: «لو لا القمیون لضاع الدین» (ناصر الشیعه، ص۵۲) یعنى: اگر قمىها نبودند، دین از بین مىرفت.
بالاخره کشى، روایاتى در باب آمدن عمران و عیسى، فرزندان عبدالله قمى، نزد امام صادق (ع) نقل کرده است (کشى، ص ۳۳۲؛ کشى، ص ۳۳) .
ب ـ گفتههاى مورخین و جغرافى دانان:
شاهد دیگرى که مىتواند در مورد تشیع «اثنى عشرى»قمىها مورد استقاده قرار گیرد، اظهارات جغرافى دانها در مورد عقائد مردم قم است. «قزوینى» در مورد عقیده مذهبى آنها مىنویسد : «اهلها شیعه غالیه جدا» که این تعبیر، براى تشیع اعتقادى به کار مىرود (القزوینى، ص۴۴۲ ) . او داستانى را نقل مىکند که نشان مىدهد، حتى یک سنى نیز در این شهر وجود نداشته است .
گزارش مقدسى نیز حاکى از آن است که مردم قمى، شیعه غالى هستند (المقدسى،ج ۲، ص۵۹۱) .
«بلخى» نیز نوشته است که اهل قم، همگى شیعه و غالب آنا «عرب» هستند (البخلى، ص۲۰۱) .
«ابن حوقل» نیز نوشته است که مذهب غالب بر قم، تشیع است (ابن حوقل، صوره، ص۳۰۸) و در عبارت دیگرى نوشته: «و جمیع اهل قم شیعه هستند. آنها فریب کسى را نمىخورند.
زبان آنها نیز فارسى است» (۳ابن حوقل، صوره، ص۳۱۵) .
«مستوفى» (۷۲۰ ه.ق) نوشته است: «مردم آنجا، شیعه اثنى عشرىاند. و بغایت متعصب» (مستوفى، ص۶۷) از روایت تاریخى دیگرى بدست مىآید که مذهب آنها «رفض» بوده که همان تشیع امامى است (التنوخى،ج ۸ ص۲۶۰) «ابو الفداء» نیز مىنویسد: قم را در سال ۸۳ هجرى «عبد الله بن سعدان» و «احوص» و «اسحاق»و«نعیم» و... بنا کردند و «موسى» پسر «عبد الله بن سعدان» تشیع را در آن دیار، آشکار ساخت (سیرى کوتاه در جغرافیاى تاریخى تفرش و آشتیان، ص۲۸) . مؤلف «حدود العالم» نیز به تشیع آنها اشاره کرده است (حدود العالم ص۱۴۲) .«قاضى نور الله» نیز نوشته است: بلده قم،شهرى عظیم و بلدهاى کریم و از جمله بلادى است که همیشه، دار المؤمنین بوده. بسیارى از اکابر و افاضل و مجتهدان شیعه امامیه از آنجا برخاستهاند (شوشترى،ج ۱، ص۸۲) «آدم متز» نیز شهر قم را بعنوان یکى از شهرهاى مهم شیعى، ذکر کرده است (متز،ج ۱، ص۷۷) . در آثار دیگر متأخرین نیز این مضمون وجود دارد. (فقیهى،ص ۴۵۱؛ فقیهى،ص ۴۵۲) عبارات فوق، نشان مىدهد که مذهب این شهر، تشیع و آنهم از نوع تشیع اثنى عشرى است. این عبارات در عین حال، نشان مىدهد که در قرون مختلف، مذهب این شهر تغییر نکرده و این نویسندگان در قرون متمادى، چنین گرایشى را تأیید کردهاند.
هر کس در هر کجا اسمى از قم مىشنید، بدنبال آن شیعه در ذهنش تداعى مىشد. از آنجا که اصفهان و قم دو نقطه مقابل یکدیگر بودند، بین آنها درگیرى وجود داشت. اسم قم براى انها، دردناک بود. در حکایتى آمده که مردى اصفهانى، یکى را پرسید: از کدام شهرى؟ گفت: من از شهر دندان کنان!مرد فرومانده گفت: معنى، مفهوم نیست. مرد گفت: معنى آن است که تا من گویم: از قم، گویى: آه!زیرا ذکر مذهب، بى فایده باشد. که قمى الا شیعى نباشد. و الا رافضیش نخوانند! (رازى، نقض، ص۲۵۲؛ شوشترى، مجالسج ۱ ص۸۵)
قم و خلفاء
از آنجا که این شهر، یکپارچه گرایش شیعى داشت. نمىتوانست به حکومت خلفا تن دهد. اما بناچار، مىبایست چنین مىکرد. در عین حال، سعى داشت تا به هر شکلى،مقاومت خود را اشکار کند.
آنها در دادن «خراج»، کوتاهى مىکردند. و بارها، مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. مؤلف «تاریخ قم» در این مورد مىنویسد: «...اهل قم، دراویش حالند. و بوقت ادراک ارتفاع غلات، بر مىدارند. و از اداى خراج تقاعد مىنمایند و تکاسل و تهاون مىکنند» (ناصر الشریعه، ص۳۱) .و در عبارت دیگرى آمده که: «...همت قوم و غرض ایشان، پیوسته در کسر خراج بوده است. پس از این جهت، بارها ایشان را به سبب خراج بلاد، هلاکت رسید. اول آنک: نافرمانى کرند، و عاملان مأمون را فرمان نبردند. و عصیان کردند. تا اینکه مأمون، «على بن هشام» را با خیلى تمام، بدیشان فرستاد تا ایشان را بکشت. و خراب کرد. و مالى بسیار جمع کرد (اذرى، فتوح، ص۳۱۱؛ النجوم الزاهره، ج۲، ص۱۹۰) . دیگر در خلافت «معتصم»...تا معتصم على بن عیسى را با لشگرى چند، بر سر ایشان فرستاد تا ایشان را خراب گردانید... پس همچنین در خلافت «مستعین» و واقع شدن فتنه میان او و «معتز» امتناع کردند، از اداى خراج. و پس از آن، چند سال دیگر که مستعین، مفلح ترکى را بفرستاد تا کوشش کرد و مال بسیار جمع کرد. پس از آن در خلافت معتمد، مدت چند سال عصیان کردند.. سپس همچنین نافرمانى کردند در خلافت معتضد و عاملان او را غارت کردند» (ناصر الشریعه، ص ۱۶۳؛ ناصر الشریعه، ص۱۶۴؛ فیض، گنجینه آثار قم، ج ۱ ص ۱۵۹؛ فیض،گنجینه آثار قم، ج ۱ ص ۱۶۰؛ فیض، گنجینه آثار قم، ج ۱ ص ۱۶۱) . در مورد دیگرى نقل شده. ولاتى که از طرف خلفا به قم مىآمدند، در داخل شهر، ساکن نمىشدند . این مسئله، احتمالا بدلیل ترس آنها از کشته شدن بوده است، گویا قبل از آن، نمونههایى در این رابطه وجود داشته است . (ناصر الشریعه، ص ۳۰؛ ناصر الشریعه، ص۳۱) از قول یکى از حکام نقل شده ما، مدت چند سال بقم والى و عامل بودیم نظر ما بر هیچ زنى نیامد (ناصر الشریعه، ص۴۰) .
در یک خبر تاریخى نیز آمده است که در طول تغییر حاکمیت «بنى امیه» به «بنى عباس» از آنجا که امر مشتبه بوده، هنوز روشن نبود، چه کسانى بر سر کار خواهند آمد (علویین یا بنى عباس) قمىها در مقابل یک «سپاه اموى»، مقاومت کردند. هر چند شکست خوردند (اشپولر، ص۷۲)
از روایت دیگرى نیز چنین استفاده مىشود که آنها در مورد «طاعه السلطان»، با دیگران تفاوت داشته و کوتاهى مىکردند! (التنوخى،ج ۸، ص۲۶۰)
هنگامى نیز که «ابو السرایا» به نام یکى از «علویین» (ابن طباطبا) قیام کرد و پس از رحلت «ابن طباطبا»با شخصى به نام محمد بن زید بیعت کرد، «حسن بن سهل » وزیر مأمون، «هرثمه بن اعین» را به سراغ او فرستاد. در جنگى که بین آنها درگیر شد، ابو السرایا» شکست خورد . در همین موقع گروهى از مردم قم به حمایت از«ابو السرایا» آمدند. بنا به گزارش بلاذرى»، یاران« هرثمه» با دیدن قمىها، بر خود لرزیدند. و پس از آن، مدتها طول کشید تا شورش فروکش کرده و «ابو السرایا» به جانب بصره رفت (بلاذرى، ج۲، ص۲۶۷)
خلفا نیز به همین جهت و به خصوص بخاطر عناد با اهل سنت (ع)، سعى مىکردند تا افرادى را که انحراف زیادى از اهل بیت (ع) دارند به عنوان این شهر بگمارند. (کشف الغمه، ج ۲، ص ۴۰۷) آنها در مقابل واکنش نشان مىدادند. نقل شده :اهل قم در زمان بعضى از خلفاى عباسى از اطاعت حاکم امتناع نموده، هر کس را بحکومت ایشان فرستادند با او مقاتله و محاربه کردند ...آخر الأمر، امیر ناصر الدوله بن حمدان را که شیعى و امیر الامراء خلیفه بود، بر سر ایشان فرستادند. چون ناصر الدوله نزدیک قم رسید، اعیان آنجا با تحف و هدایا از وى استقبال کردند. و گفتند: ما به حکومت غیر مذهب خود، راضى نبودیم. و الحال که تو آمدى، بالطوع و الرغبه، امتثال حکم تو مىکنیم. (شوشترى، مجالس، ج۱، ص۸۵ ) .
طالبىها و قم
فشارى که از ناحیه خلفاى اموى و بیشتر از آن، عباسى به طالبىها وارد آمد، آنها را مجبور کرد تا به مشرق پناهنده شوند. شهرهاى مختلفى در ایران از شمال تا جنوب، مأواى آنها شده بود. در این میان، چند شهر به جهات خاصى، بیشترین تعداد را پذیرفته بود. شهر قم، یکى از این شهرها است. طبعا چنین شهرى با اعتقادات شیعى، براحتى از این افراد استقبال مىنمود . از خود امام صادق (ع) نیز نقل شده بود که قم، ملجأ و پناهگاه شیعیان ماست (ناصر الشریعه، ص۲۰۹) . به گفته «خوانسارى»، تنها دو شهر است که بیشتر از همه جا، مدفن اولاد ائمه (ع) است : یکى،شهر رى و دیگرى، قم. هر چند در سایر بلاد نیز از جمله شیراز، اصفهان و کاشان، مقبرههائى به چشم مىخورد (الخوانسارى، روضات،ج۴، ص۲۱۲) . اهمیت قم به اندازهاى بود که وقتى «فاطمه بنت موسى بن جعفر (ع)» از طریق مناطق مرکزى ایران عازم خراسان بود، در ساوه مریض گشت پرسید: «میان من و شهر قم، چقدر مسافت است؟» گفتند: ده فرسخ است. خادم خود را فرمود که او را بردارد و به قم ببرد، خادم، او را به قم آورد. و آن بانو، در سراى «موسى بن خزرج بن سعد اشعرى» فرود آمد (ناصرالشریعه، ص۲۱۳؛ فیض، ج۱، ص۳۸۲؛ در روایت دیگرى که مؤلف تاریخ قم آورده، گویا موسى بن خزرج از حضرت دعوت نموده که به قم بیاید.) .
براى مردم این شهر «شیعه مذهب»، بسیار جالب بود که کسى از علویین در آن شهر قدم گذارد . آنان نه تنها نسبت به علویین، بلکه نسبت به متعلقات آنها، بسیار علاقمند بودند. یک بار وقتى«دعبل خزاعى» جبهاى از امام رضا (ع) به پاس اشعارش گرفته و بدین شهر آمد، آنها با اصرار جبه را از او گرفتند (غایه الاختصار، ص۷۰؛ الصدوق، عیون،ج۱، ص۲۶۹؛ الخوانسارى، روضات، ج۳، ص۳۱۱؛ النجاشى، ص۱۹۷؛ ناصر الشریعه، ص۲۷۹) .
تا سال ۳۸۵ که مؤلف تاریخ قم، کتاب خویش را تألیف کرده، تنها در کنار «مقبره فاطمه بنت موسى بن جعفر»، حدود ۲۰ نفر از علویین، مدفون گردیده بودند.
صرفنظر از آن که کسان دیگرى از آنها در جاى دیگر این شهر، به خاک سپرده شده بودند. قبر حضرت فاطمه معصومه (ع)، بنا به اظهارات، رازى، مورد زیارت خاص و عام بوده است. «و اهل قم بزیارت فاطمه بنت موسى بن جعفر (ع) که ملوک و امراء عالم حنیفى و شفعوى بزیارت آن تربت تقرب نمایند» (رازی، ص۵۸۹) .
قم و عالمان شیعه
پیوند این شهر با ائمه، باعث شد تا علوم اهل بیت (ع) در این شهر، بسیار گسترده و زیاد باشد تا جایى که از جمله بزرگترین صحابى ائمه (ع) ، مثل «یونس بن عبد الرحمن» (کشى، ص۴۸۳) و «زکریا بن آدم»، قمى بودهاند. پس از آنکه شهر کوفه به عنوان اولین مرکز شیعى، نفوذ خود را بتدریج از دست داد، احادیث اهل بیت (ع) به قم انتقال یافت (النجاشى، ص۱۳؛ اندیشههاى کلامى شیخ مفید، ص۱۶) . و این شهر، محفل محدثین شیعه گردید. لذاست که «حسین بن سعید اهوازى» و برادرش، ابتدا به اهواز و از آنجا به قم مىایند (الطوسى، الفهرست، ص۵۸) . نمونههاى این افراد، زیاد هستند (شوشترى، ج۱، ص۴۳۵؛ شوشترى، ج۱، ص۴۳۹) .
مردم قم نیز که نیاز بدین علوم داشتند، خود در پى علماى شیعى رفته و از آنان مىخواستند تا بدین شهر بیایند. از جمله، آنها «ابو اسحق» مؤلف کتاب مشهور «الغارات» که به اصفهان رفته بود، خواستند تا به قم بیاید (الخوانسارى،روضات،ج۱، ص۴) . اما او، بدلیل آنکه اصفهان در «سنى گرى» بسیار شهرت داشت، مایل بود تا در آن شهر بماند و احادیث «اهل بیت (ع) »را ترویج کند.
بسیارى از علماى مشهور شیعه از این شهر بوده و یا در آن، نشو و نماى علمى یافتهاند . از جمله آنها «ابن بابویه قمى» است که در اصطلاح نجاشى «شیخ القمیین فى عصره و متقدمهم و فقیهم» مىباشد (النجاشى، ص۱۸۴) . یعنى: بزرگ اهل قم در زمان خویش، پیشوا و فقیه ایشان.
«شیخ صدوق» نیز از جمله علماى معروف شیعه است که از این شهر است. یکى از نویسندگان، سعى کرده با تأویلاتى، مرحوم کلینى و شیخ طوسى (فیض، ج۱، ص۲۶۵) را نیز قمى معرفى کند. حتى با توسل به تعبیرى از ابن شهر آشوب، شیخ مفید نیز «قمى»خوانده شده است (فیض، ج۱، ص۲۲۵؛ (فیض، ج۱، ص۲۳۳)) . ظاهرا گفتههاى او، نمىتواند چیزى را ثابت کند. جز آنکه: به تعبیر خود مؤلف که: «هر کس مایل است، آنان را به شهر خود نسبت دهد.
»، نگارنده هم از همین سنت تعبیر کرده است . او، نمىخواسته، بحث خود را استدلالى ارائه نماید.
در هر صورت، مسلم است که این شهر، محفلى براى محدثین شیعه بوده است. و دیگران از آن، انتظار داشتهاند که احادیث مربوط به اهل بیت (ع) را در آنجا بیابند. مأمون از «ریان بن صلت قمى» مىخواهد که در مجلس عمومى، احادیثى را در فضل على(ع) نقل کند. او نیز عنوان مىکند. اما احادیثى مناسبتر از آنچه از خلیفه در این باره شنیده، ندارد! مأمون با تعجب از این امر، مىگوید: «لقد هممت ان اجعل اهل قم شعارى و دثارى» (الصدوق،ص ۱۵۱؛ الصدوق، ص۱۵۴؛ المجلسی، ج۴۹، ص۱۳۸) یعنى: سعى داشتم، اهل قم را گلوى خویش سازم!
از بعضى از روایات تاریخى بدست مىآید که علماى قم در مشى مذهبى خود، عقائد غلو آمیز را رد مىکردهاند. آنها در این مورد، آنقدر سخت گیر بودند که گاهى زیاد از حد در این باره، اصرار داشتهاند. در سال ۲۵۵ «احمد بن محمد بن عیسى»، یکى از محدثین معروف قم، تعدادى از روات را به جرم نقل روایات غلو آمیز از قم تبعید کرد (دوانى،ج ۱، ص۴۰۰) . البته بعدها عقیده «احمد بن محمد بن عیسى»، راجع به تعدادى از آنها تغییر نمود. افراد خارج شده، عبارت بودند از «عبد الرحمن بن حماد، ابو القاسم کوفى صیرفى» که البته «احمد» از او، معذرت خواهى کرد. و در تشییع جنازه او نیز شرکت جست (النجاشى، ص۱۶۶؛ الخوانسارى،ج۱، ص۴۴) . «محمد بن اورمه ابو جعفر القمى» نیز متهم به غلو شد.(الخوانسارى،ج۱، ص۲۳۱؛ الخوانسارى،ج۱، ص۲۳۲) از جمله این افراد «محمد بن موسى» است.(الخوانسارى،ج۱، ص۲۳۴) «احمد بن محمد بن خالد برقى»، یکى از محدثین مشهور شیعى از جمله این افراد است که بعدا به قم، بازگشت داده شد (دوانی، ج۱، ص۴۰۰) . «محمد بن عیسى همدانى» نیز متهم به غلو شده و تضعیف گردید (النجاشى، ص۳۲۹) . «حسین بن عبد الله محرر» نیز از جمله اخراج شدگان بوده است (کشى، ص۴۳۲) .همچنین، «سهل بن زیاد» از قم اخراج شده و پس از آن به رى رفته است. (بحر العلوم، ج ۳، ص۲۳) این تضعیفها چندان مورد توجه قرار نگرفته است، مگر در مورد افرادى که از طرق دیگر نیز تضعیف شدهاند. در یک مورد، «خوارزمى» با متهم کردن قمىها به تشبیه (۷۹) ، اینطور وانمود کرد که آنها، بعضى از روایات تشبیه را ذکر مىکردهاند. چنانکه در مورد «کاشان» آمده است: «و الغالب علیه الحشو» (ابن حوقل، صوره، ص۳۰۸) که بیشتر اشاره به اتکاى آنها بر احادیث و ظواهر آن دارد. این دو اتهام، بى شباهت به یکدیگر نیستند. اما با توجه به مواردى که در سخت گیرى قمىها، نسبت به مسئله «غلات» داشتیم، این یک دروغ است که در قم، فرقهاى به نام «غرابیه» وجود داشت و معتقد بودهاند که ارث فقط به دختر مىرسد. گفته شده: وقتى یک قاضى، حکم کرد که دختر نصف پسر ارث مىبرد، او را تهدید به قتل کردند (طبقات سبکى، ج۲، ص۱۹۴) .فقه شیعه که اکثریت علماى آن از قم و یا در قم بودهاند، خلاف این مطلب را گواهى مىدهد . و لذا این گفته به هیچوجه، قابل قبول نیست.
تأثیر تشیع قم بر سایر مناطق
با توجه به عقائد مذهبى سایر شهرهاى اطراف این شهر، بخوبى مىتوان حدس زد که تشیع از این ناحیه، بدان شهرها سرایت کرده است. و البته با توجه به قوت علماى این شهر، این مسئله براحتى قابل پذیرش است.
«آوه» یا «آبه» یکى از شهرهاست که گرایش شیعى شدیدى داشته و لذا با اهالى «ساوه» که در «تسنن»، تعصب داشتهاند، همیشه درگیر بوده اس. حموى با اشاره به جنگ دائمى بین آنها از«میمندى» شعرى نقل مىکند که دلالت بر تشیع اهالى «آبه» دارد (حموى، معجم، ج۱، ص۵۱؛ و قائله اتبغض اهل آبه•و هم اعلام نظم و الکتابه فقلت: الیک عنى ان مثلى•یعادى کل من عادى الصحابه ترجمه: کسى گفت: آیا در حالیکه اهالى آبه از بزرگان نظم و کتابت هستند تو نسبت به آنها خشمگینى؟ من گفتم: این مطلب را از من بدان که فردى چون من، با هر کس که با صحابه دشمنى کند، دشمن است.) . «قزوینى» نیز نوشته است که «اهل آبه کلهم شیعیه» (القزوینى، آثار، ص۲۸۳؛ القزوینى، آثار، ص۲۳۴؛ الخوانساری، ج ۶، ص ۳۲۳ ؛الخوانساری، ج ۴ ص۱۱۶) یعنى: مردم آبه، همگى شیعهاند.«مستوفى» نیز نوشته است که اهالى خود ساوه، سنى مذهباند . اما تمام دهات اطراف آن، شیعه اثنى عشرى مىباشند (مستوفى، ص۶۲؛ مستوفى، ص۶۳) .«شیخ طوسى» روایت کرده که یک زن از اهالى «آبه»، خواست تا ۳۰۰ دینار پول خود را با دست خود به ابو القاسم بن روح بدهد. و لذا نزد او آمد و پول را بدو داد (الطوسى،الغیبه، ص۱۵۹) .امام عسگرى (ع) نیز آنها را مورد توجه قرار داده است (المجلسی، ج۵۰، ص۳۱۷) .یکى دیگر از این شهرها، «کاشان» است. قزوینى در مورد ان مىنویسد: «اهلها شیعه امامیه غالیه جدا»اهالى آن، شیعه غالى امامى هستند. پس از آن، اشاره به سنت مرسوم در این شهرها در مورد انتظار حضرت مهدى، عجل الله تعالى فرجه مىکند (القزوینى، ص۴۳۲) .«حموى» نیز نوشته که «اهلها کلهم شیعه امامیه» (حموى، معجم، ج۴، ص۲۹۶) .مستوفى نیز نوشته است: «مردم شیعه مذهباند. و اکثرشان، حکیم وضع و لطیف طبع و در آنجا جهال و بطال، کمتر باشند.» (مستوفى، ص۶۷؛ مستوفى، ص۶۸) «ماهاباد»، یکى از قریههاى بزرگ اطراف کاشان نیز شیعه امامى بودهاست (القزوینى، ص۴۳۲) .گفته شده: قبر ابو لؤلؤ، قاتل خلیفه دوم در شهر کاشان است که مقبرهاى نیز به نام او در این شهر، وجود دارد (تاریخ اجتماعى کاشان، ص۴۲؛ تاریخ اجتماعى کاشان، ص۴۴؛ این مقبره به «بابا شجاع» معروف است. مؤلف کتاب، تشیع کاشان را قبل از آمدن اشعرىها به قم مىداند. زیرا یکى از علماى شیعه(متوفى ۲۲۰)از کاشان بوده است.(تاریخ اجتماعى کاشان، ص۴۷)) .اما این مطلب، به هیچ روى، صحت ندارد. زیرا به اجماع مورخین، او در همان مسجد، پس از زدن ضربت بر عمر، خودکشى کرد. صرفنظر از بعضى از دهات آن که سنى بودهاند (مستوفى، ص۶۸) ، بعضى از آنها نیز همانگونه که گذشت همچون «ماهاباد»، شیعه امامیه بودهاند (الخوانساری، ج۱، ص۱۷۲) .
اهالى «فراهان»، یکى دیگر از مناطق اطراف قم، شیعه امامیه بودهاند.
مستوفى درباره آنها نوشته: «... و مردم، آن، شیعه اثنى عشرىاند و بغایت متعصب» (مستوفی، ص۶۹) .
«تفرش» که گاهى «طبرس» نیز بر آن اطلاق شده، جزو همین مناطق شیعه نشین اطراف قم است. مستوفى در این باره نوشته: «مردم آنجا، شیعه اثنى عشرى بوده و از قدیم الایام، همین مذهب را داشتهاند» (سیرى کوتاه در جغرافیاى تاریخى تفرش، ص۲۹) .همین مؤلف از «مرآت البلدان»، نقل کرده که: «عمده سکنه تفرش، سادات حسینىاند.» گویند : این سادات از حززن مکه هجرت و بدانجا آمده، سکنى گزیدهاند. عمده تشیعى که در مناطق جبل (المجلسی، ج۵، ص۲۷۲؛ تاریخ تشیع در ایران، ص۱۱۷) بوده، احتمالا به جهت تأثیر پذیرى از تشیع قم بوده است.
با توجه به این نکته، روشن مىشود که اصولا این مناطق، محفلى براى «علویین» بوده و بواسطه وجود همین افراد (در عین تأثیر پذیرى از قم)، تشیع در این مناطق منتشر شده است.
----------------------------
به طور قطع میتوان گفت: شهر قم اولین مرکز تشیع در ایران بوده است. چون سابقه تشیع آن به آخر قرن اوّل هجری باز میگردد و تا آن موقع، ایران هنوز گرفتار کشمکش بین پذیرش اسلام و باقی ماندن بر دین اجدادی خود بودند. مردم قم بدون پروا مذهب خود را آشکار میکردند و با خلفا در میافتادند و والی غیر شیعه را نمیپذیرفتند.
به طور کلی قم از همان آغاز اسلام مورد توجه ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ بوده و در مورد این شهر و فضایل آن از زبان علی ـ علیه السّلام ـ روایاتی وارد شده است و این شهر به عنوان حرم و پناهگاه اهل بیت شمرده شده است. و با توجه به سیر تاریخی این شهر این مطلب کاملاً ثابت میشود چون قم اولین شهر در ایران است که مذهب حق تشیع را میپذیرد و تنها شهری است که در آن از نام ابوبکر، عمر و عثمان خبری نیست و این امر و نظائر آن باعث شد که مورد اتهام قرار گیرند، قتل عام و شکنجه شوند، شهرشان ویران گردد، مورد طعن و ناسزا قرار گیرند، و هر نوع صدمهای به آنان وارد آید. ولی مردمان این شهر چون کوه در راه ایمان و عقیده خود استوار ماندند و تمامی این بلایا را به جان خریدند و از حمایت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ دست برنداشتند.
به طور کلی هر علوی و شیعی مذهبی که از دست حکام جبار عباسی میگریخت امیدش شهر مقدس قم بود و بدانجا پناه میبرد و سخت مورد حمایت مردم قرار میگرفتند، که با ورود حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ فرزند بلافصل امام موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ به قم و دفن آن حضرت در آن شهر شهرت پیدا کرد.
در زبان ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ بر شهر قم، آشیانه آل محمد و مأوای فاطمیون، و جایگاه شیعیان ایشان، اطلاق شده است.(المجلسی، ج۵۷، ص۲۱۴) و در روایتی اهل قم انصار و یاوران اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ خوانده شدهاند، شهری با این صفات، طبیعی است که در عصر عباسی که اولاد علی ـ علیه السّلام ـ در شکنجه و فشار قرار میگرفتند، یکی از پناهگاههای عمده علویان واقع شود.
بعد از دفن حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ توجه علویان و سادات نسبت به قم فزونی یافت و در فاصله کوتاهی عده بسیاری از فرزندان امامان از اطراف به قم رو آوردند و به تدریج یکی از مراکز عمده سادات قرار گرفت و امروز شاید بتوان گفت که از نظر کثرت سادات شهری کم نظیر است.(ناصر الشریعه، ج۱، ص۸۲؛ شوشتری، ج۱، ص۱۴۶) و این کثرت باعث شده بود که در شهر قم هم تشکیلاتی بنام «نقابت» عهدهدار امور سادات بشود.
پس از آنچه گفته شد به خوبی روشن میشود که شهر قم از همان سدههای اولیه اسلام امید و پناهگاه شیعیان و آل علی ـ علیه السّلام ـ بوده و قلب جهان تشیع در قم میتپید و علوم مختلف اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در آن شهر تدریس و تبلیغ میشد.
امروز هم شهر مقدس قم بسان ستارهای درخشان در آسمان تشیع میدرخشد و در هیچ جای دنیا شهری به این ویژگی وجود ندارد. وجود باثمر هزاران عالم و دانشمند تراز اوّل شیعی، حوزه عظیم، گسترده و پربار برای بسط، و گسترش علوم مختلف شیعی، توجه هر ساله میلیونها عاشق اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ از اقصی نقاط جهان به این شهر، برگزاری مراسم مذهبی ناب شیعی، این شهر را به قلب تپنده جهان تشیع در دنیا تبدیل کرده است.
منابع:
(۱)ناصر الشریعه، تاریخ قم؛
(۲)مقدسى، احسن التقاسیم؛
(۳)المسالک و الممالک؛
(۴)عبد الرفیع حقیقت، تاریخ نهضتهاى فکرى ایرانیان(از ظهور رودکى تا...)؛
(۵)یعقوبى، البلدان چاپ شده با اعلاق النفیسه؛
(۶)فقیهى، تاریخ مذهبى قم؛
(۷)مجله الهادى، مقاله الاشعریون فى تاریخ قم؛
(۸)طبری، تاریخ طبرى؛
(۹)ابن اثیر، کامل؛
(۱۰)تاریخ اجتماعى کاشان؛
(۱۱)ابن حوقل، صوره الارض؛
(۱۲)حموى، معجم البلدان؛
(۱۳)ما مقانى، رجال؛
(۱۴)کشى، رجال؛
(۱۵)الخوانسارى، روضات الجنات؛
(۱۶)النجاشى، رجال، ط داورى؛
(۱۷)رجال بحر العلوم؛
(۱۸)القمى، سفینه البحار؛
(۱۹)رازى، کتاب نقض؛
(۲۰)المجلسى، بحار؛
(۲۱)القمی، سفینه البحار؛
(۲۲)شوشترى، مجالس المؤمنین؛
(۲۳)القمى، الکنى و الالقاب؛
(۲۴)دوانى، مفاخر اسلام؛
(۲۵)الطوسى، الغیبه؛
(۲۶)اسلامى، قم و قمیین،تاریخ تألیف ۱۳۵۳ ه ش؛
(۲۷)ابن الفقیه، مختصر البلدان؛
(۲۸)القزوینى، آثار البلاد و اخبار العباد؛
(۲۹)المقدسى، احسن التقاسیم «ترجمه فارسى)؛
(۳۰)احمد بن سهل البخلى، المسالک و الممالک؛
(۳۱)مستوفى، نزهه القلوب، ط تهران دنیاى کتاب.
(۳۲)التنوخى، نشوار المحاضره؛
(۳۳)سیرى کوتاه در جغرافیاى تاریخى تفرش و آشتیان؛
(۳۴)حدود العالم، کتابخانه طهورى.
(۳۵)آدم متز، تمدن اسلام در قرن چهارم؛
(۳۶)فقیهى، آل بویه و اوضاع زمان ایشان؛
(۳۷)اذرى، فتوح البلدان؛
(۳۸)النجوم الزاهره؛
(۳۹)اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى؛
(۴۰)بلاذرى، انساب الاشراف، تصحیح محمودى؛
(۴۱)کشف الغمه، ط تبریز؛
(۴۲)غایه الاختصار؛
(۴۳)الصدوق، عیون اخبار الرضا(ع)؛
(۴۴)الطوسى، الفهرست،؛
(۴۵)فیض، گنجینه آثار قم؛
(۴۶)طبقات سبکى؛
(۴۷)طوسى، الغیبه؛
(۴۸)تاریخ تشیع در ایران؛