تخصّص مدیریت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تخصص مدیریت در اسلام بر پایه
ایمان و
علم استوار است و مدیر باید واقعیتها را شناخته و به مهارتهای اجرایی و هماهنگی سازمانی مسلط باشد.
ضعف در مدیریت ارتباطات باعث بینظمی و تضعیف کارکرد سازمان میشود.
تخصیص منابع دولتی به عنوان اراده جمعی انسانها باید با رویکردی بلندمدت، در نظر گرفتن ابعاد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و ارزشی و بر اساس
عدالت اجتماعی و تعادل قدرت انجام شود تا از تمرکز نامتناسب و اختلال در نظام ارزشی جامعه جلوگیری گردد.
در نظام ادارى و حكومتدارى، مديريت و مدير امر بسيار مهمى به شمار مىآيد و از ديدگاه
اسلام اين مهم نيازمند شاخصهايى چون تخصص و شايستگى است.
(يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ.) ملاك بالا آمدن در سطوح مختلف مديريت ايمان و علم است.
در هر تشكيلاتى صاحبان ايمان و علم بايد در رأس امور قرار بگيرند و اين خواست
خداوند است كه
(اَلَّذِينَ آمَنُوا) و
(اَلَّذِينَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ) را بالا ببرد و جامعه نيز بايد چنين كند و سلسله مراتب مديريت بر اين اساس استوار شود.
مفاد
آیه (يَرْفَعِ اَللّٰهُ اَلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ اَلَّذِينَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ دَرَجٰاتٍ) آن است كه صاحبان ايمان و علم نيز بايد خود را در جامعه مطرح كنند و زمينۀ بالا آمدن و در رأس امور قرار گرفتن خويش را فراهم آورند، تا خواست خدا جامۀ عمل به خود بپوشد.
علم تنها به شناخت واقعيتها آن طور كه هست اطلاق نمىشود، بلكه شامل شناخت وظيفه و آنچه كه بايد انجام بگيرد هم خواهد بود، بنابراين مدير اسلامى بايد واقعيتهاى موجود و شرايط حاكم را به درستى بشناسد و آنچه را كه لازمه مديريت است و در انجام وظايف و اجراى اصول مبتنى بر ايمان و مكتب بايد مراعات كند بداند و بينشهاى تخصصى لازم را در مديريت فراگرفته باشد.
مديران اسلامى به جز علم به اصول و مبانى مديريت اسلامى، بايد در رابطه با مسئوليتهاى اجرايى و كانالهاى ارتباطى، آگاهى لازم نسبت به مسائل تخصصى مديريت را كسب كرده باشند.
مدير اسلامى در هر نوع سازمان و تشكيلات بايد توانايى لازم، بينش علمى، هنر هماهنگ كردن و تنظيم روابط درون سازمان را داشته، آگاهىها و شناخت لازم را در اين زمينه به دست آورده باشد.
مدير در يك سازمان به منزلۀ مغز در بدن انسان است و او نمىتواند مسئوليت خاصى را در سازمان بر عهده داشته باشد، بلكه مسئوليت او هماهنگ كردن عوامل و عناصر مسئول سازمان است.
ايجاد توازن و تعادل در سازمان كارى بس دقيقتر و خطيرتر از هر مسئوليت ديگرى در سازمان است و اين همان كارى است كه مغز توسط سلسله اعصاب و كانالهاى ارتباطى در بدن انجام مىدهد.
مدير نمىتواند خود را در درون چارچوب تشريفات ادارى و يا درون اطاقهاى در بسته و در ميان ديوارهاى انسانى انحصار طلب محبوس و يا خود را غرق در پروندههاى روزمره كند، اين امر او را به بيگانگى نسبت به سازمانش خواهد كشانيد.
دشوارىهايى كه در ارتباطات و هماهنگىها به وجود مىآيد به طور معمول موجب آن مىشود كه مردم به كانالهاى ارتباطى خارجى از سازمان پناه ببرند و از مقامات بالاتر از پشت سر مديران در نيل به مقاصدشان استفاده كنند و فيلترهاى را به وجود آورند كه خود بىنظمى و بىقانونى را در سازمان موجب مىشود و در نهايت رابطه جاى ضابطه را بگيرد.
مديران اگر در تسهيل كانالهاى ارتباطى به دليل تعهدى كه نسبت به مسئوليتهاى خود دارند، از بينش و معلومات تخصصى و تجربه بهره بگيرند؛ اين نياز كاذب را مىتوانند با درايت از ميان بردارند.
• عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، ج۱، ص۵۰۹-۵۱۰.