• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ثقیف طائف

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ثَقیف: مهم‌ترین قبیله ساکن در طائف، تاثیرگذار بر تحولات مکه و تاریخ آغاز اسلام:





ثقیف به معنای زیرک و ماهر، لقب قَسی بن مُنبِّه، جدّ این قبیله، است.




منابع در خاستگاه این قبیله اختلاف دارند. نسب‌شناسان پیشین، ثقیف (قسی و فرزندانش) را از بندگان یا فرزندان شخصی به نام ابورِغال دانسته‌اند که از نجات‌یافتگان قوم ثمود بود.
روایاتی منسوب به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و علی (علیه‌السّلام) نیز این دیدگاه را تقویت می‌کنند.


۲.۱ - انتساب ثقفیان به عدنان


هجو ثقفیان به سبب انتساب به ثمود، آنان را بر آن داشت تا با تاکید بر نسب عدنانی، خود را از ثمود مبرّا بدانند.
[۱۰] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۳-۳۴.
[۱۱] اصفهانی، ابو‌الفرج، الاغانی، ج۴، ص۴۶۳.

در نظر مشهور، ثقیف از زیرمجموعه‌های قبیله بزرگ هوازن دانسته شده‌اند. آنان را «مُضَری» و به تعبیر دقیق‌تر «قیسی» شمرده‌اند. بر پایه این دیدگاه که خودِ ثقفیان تایید می‌کنند، آنان فرزندان قسی بن منبة بن بَکر بن هَوازن بن منصور بن عِکرمة بن خَصفة بن قیس عَیلان بن مُضر بن نَزار بن عدنان هستند.
برخی ثقیف را از فرزندان ایاد بن نزار دانسته‌اند که بعدها بر اثر رویدادهای دوران خود ناچار شدند که به فرزندان قیس (هوازن) پناه آورند و به عضویت مجموعه آنان درآیند.


۲.۲ - نسب ثقفیان در روایات


نسب ثقفیان بر پایه این روایات چنین است: قسی بن منبة بن نَبیت بن منصور بن یقدم بن اَفصی بن دُعمی بن ایاد بن نزار بن عدنان. در روایتی، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بدون اشاره به خاستگاه ثقیف، آنان را یکی از چهار قبیله غیر عدنانی شمرده است.
[۲۲] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۸.



۲.۳ - بررسی انتساب ثقفیان به ثمود


اختلاف و ستیز در باره نسب قبیله بزرگی چون ثقیف را نباید بی‌تاثیر از درگیری‌های سیاسی و نقش برخی از چهره‌های آنان در رویدادهای عصر اموی دانست. برخی از محققان انتساب ثقیف به ثمود را نادرست و گزارش‌های مربوط به آن را جعلی و نتیجه بغض و کینه مردم از ظلم‌های حجاج بن یوسف ثقفی (حک: ۷۵-۸۵ق.) می‌دانند.
[۲۳] جواد علی، المفصل، ج۱، ص۳۲۶.
برخی بر این باورند که قرینه‌های گوناگون، جدایی نسب ثقیف از هوازن را در قیاس با نسب هوازنی آن مرجح می‌سازد.
درباره قسی که دوران حیاتش را به تخمین در میانه سده چهارم م. دانسته‌اند، آورده‌اند که وی به سبب همراهی در کشتن یکی از کار‌گزاران حاکم یمن، به سوی طائف گریخت و در دیدار با عامر بن ظَرْب عَدوانی، حاکم طائف و بزرگ قبیله عَدوان از تیره‌های قیس عیلان، با زیرکی‌هایی که نشان داد و نیز مهارتش در پرورش انگور، «ثقیف» لقب یافت و پس از ازدواج با دختران عامر در این شهر ساکن شد.

قسی از زینب دختر عامر بن ظرب، سه پسر به نام‌های جُشم، عوف و دارس داشت. بلاذری از سلامه به عنوان دیگر فرزند قسی از زینب یاد کرده است. از جشم تنها یک پسر به نام حُطیط؛ و از عوف دو پسر به نام غِیره و سعد باقی ماندند. فرزندان دارس از عموزادگان خود جدا شدند و همگی به شَنوءه از زیرمجموعه‌های اَزد، از بزرگ‌ترین قبایل عرب جنوبی، پیوستند. نیز قسی از امیمه، دیگر دختر عامر بن ظرب، یک پسر به نام ناضره داشت. از میان فرزندان قسی، نسل او در فرزندان جشم و عوف ماندگارتر شد و دو شاخه بنی‌مالک از زیر مجموعه‌های بنوحطیط بن جشم و بنی‌عوف با دو زیر شاخه بنوسعد و بنوغیره در رویدادهای این عصر اثر نهادند.




اینان که نخست از لحاظ جمعیت و نیز پشتوانه قبیلگی دچار ضعف بودند، کوشیدند تا با برقراری پیوندهای سببی با دیگر تیره‌ها و قبایل ساکن در مکه و پیرامون آن همچون قریش و هوازن، به استوارسازی جایگاه خود در میان قبایل منطقه بپردازند. بر این اساس، عوف همسرانی از قبیله بنی‌هُذیل و تیره هوازنی بنی‌نصر بن معاویه برگزید. فرزندش سعد با زنی از خزاعه و عمرو بن سعد با زنی از ثماله ازد ازدواج کردند. این شیوه در نسل‌های پسین ثقیف ادامه یافت. ازدواج مردانی از بنی‌عوف همچون ابوالصلت بن ربیعه با رقیّه دختر عبدشمس بن عبدمناف، مسعود بن عامر بن معتب با سُبیعه دیگر دختر عبدشمس و ابومُرّه ثقفی با میمونه دختر ابوسفیان بن حرب از آن جمله است.

آورده‌اند که بعدها در پی غلبه فرزندان عامر بن صعصعه ـ که از سوی مادر عدوانی بودند ـ بر قبیله عدوان، طائف پایگاه تابستانی بنی‌عامر شد. پس از آن، ثقفیان که از جمعیت و جایگاه اجتماعی برخوردار شدند، توانستند نخست با توافق بنی‌عامر اداره طائف را به دست گیرند و سپس با حصارکشی گرداگرد آن، مانع ورود بنی‌عامر به شهر شوند. نبرد بنی‌عامر برای بازپس‌گیری شهر نتیجه‌ای نداشت.
[۴۳] محمد بن خلدون، ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۴۰۴.
با این حصارکشی، این شهر که تا آن هنگام «وَجّ» خوانده می‌شد، به طائف مشهور گشت.[۳۹]     برخی حصارکشی گرداگرد شهر را به دوران ریاست مسعود بن معتب ثقفی در میانه سده ششم ق. م. نسبت می‌دهند. از گزارشی مربوط به حمله اصحاب فیل در ۵۷۰م. در معرفی ساکنان طائف که نامی از عدوانی‌ها و بنی‌عامر در آن نیست،
[۴۵] ابن ابی‌حاتم، تفسیر القران العظیم، ج۱۰، ص۳۴۶۴.
می‌توان تسلط ثقیف در طائف را پیش از آن سال دانست.
[۴۶] مرکز دائرة المعارف اسلامی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۷، ص۸۵.
بدین ترتیب، شهر طائف در ۱۲ فرسخی مکه (حدود ۷۰ کیلومتر) به عنوان مسکن ثقیف شناخته شد. استواری حصار طائف، این شهر را به جایگاهی امن برای فراریان تبدیل کرد.
از بنی‌نصر و بنی‌عقیل هوازن، بنی‌سُلیم و قریش
[۵۵] خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۱۴۱.
به ‌عنوان متحدان تیره‌های ثقیف یاد شده است. در این میان، هم‌پیمانی و همراهی بنی‌عوف ثقیف با بنی‌عبدشمس و زیرمجموعه آن یعنی تیره بنی‌امیه و نیز هم‌پیمانی شاخه بنی‌مالک با بنی‌هاشم از اهمیت بیشتر برخوردار است. این هم‌پیمانی در دوره اسلامی به ویژه دوران حکومت بنی‌امیه بر سرزمین‌های اسلامی، نمود بیشتر یافت. گفتار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره هم‌پیمانی انصار و بنی‌هاشم و نیز ثقیف و بنی‌امیه
[۵۷] عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج۴، ص۳۸۷.
بیانگر وسعت ارتباط ثقفیان و امویان است. البته گاه ثقفیان در برابر متحدان قریشی خود قرار می‌گرفتند. حضور همه ثقیف در حدود سال ۵۸۴ق. و در زمانه ریاست مسعود بن معتب همراه هوازن و طوایف قیس عیلان در جنگ‌های فِجار در برابر قریش و متحدان دیرین خود چون بنی‌هاشم و بنی‌عبدشمس
[۵۸] بکری، عبد‌الله، معجم ما استعجم، ج۳، ص۹۶۱.
از مصداق‌های کمیاب شکسته شدن اتحاد ثقیف و قریش است.
با آغاز دوره اقتدارِ ثقیف، گزارش‌ها از تمایل تیره‌ها و قبایل بزرگ برای ازدواج با زنان ثقفی حکایت دارند؛ از جمله: ازدواج‌ هاشم بن عبدمناف، نیای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و بزرگ قریش با جَحد دختر حبیب از بنی‌مالک
[۶۱] ابن ماکولا، علی بن هبة الله، اکمال الکمال، ج۲، ص۲۹۹.
و برادرش ابوعمرو بن عبدمناف با حبیبه دختر عبد یالیل، و ازدواج حارث بن عبدالمطلب با سخیله دختر خزاعی بن حویرث از بنی‌مالک. این‌گونه ازدواج‌ها در دوره اسلامی نیز ادامه یافتند.




با تثبیت جایگاه ثقیف، ستیز‌های داخلی میان دو شاخه اصلی این قبیله آشکار شد. برتری‌طلبی بنی‌عوف که از قدرت و جمعیت بیشتر برخوردار بودند، آنان را به تصاحب زمین‌های بنی‌مالک کشاند. بنی‌عوف به زمین‌های متحد خود، بنی‌نصر بن معاویه از تیره‌های هوازن، نیز دست‌درازی کردند. این امر به درگیری میان آنان و بنی‌مالک انجامید. در این نبرد، بنی‌نصر کنار بنی‌مالک و بنی‌غاضرة بن حطیط، از خویشاندان نزدیک و تیره‌های هم عرض بنی‌مالک، کنار بنی‌عوف قرار گرفتند. شکست بنی‌مالک در این ستیز، به اخراجشان از طائف انجامید و این شهر در اختیار بنی‌عوف درآمد.
[۶۷] ابن قتیبه، المعارف، ص۹۱۹.
[۶۸] بکری، عبد‌الله، معجم ما استعجم، ج۴، ص۳۰۲.

ƒ



خوشی آب و هوا و وجود زمین‌های مرغوب کشاورزی، زمینه‌ای مناسب فراهم کرد تا ثقفیان اقتصاد خود را بیشتر بر کشاورزی که در آن تبحر داشتند، بنا نهند. انگور، کشمش، موز، خرما و عسل از مهم‌ترین محصولات کشاورزی طائف به شمار می‌آمد که افزون آن را در مکه می‌فروختند. بدین سان، طائف تامین کننده میوه مکه گشت. نیز به دلیل انگور مرغوب، این شهر به یکی از مراکز مهم تهیه شراب مبدل شد. تاکید نمایندگان ثقیف در نخستین حضور خود در مدینه نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر نیازمندی به شراب
[۷۲] واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۶۷.
[۷۳] عمر بن شبه، ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۰۳-۵۰۵.
بیانگر نقش شراب در معادلات اقتصادی طائف است. پس از آن نیز در منابع تاریخی به شراب ثقیف بارها اشاره شده است. برپایی بازار موسمی عکاظ در حومه طائف که جایی برای تبادل کالا میان قبایل بود، حکایت‌گر رونق اقتصادی و تجاری ثقیف است.

ثقیف در تجارت با همسایگان قدرتمند خود نیز می‌کوشید. گزارش‌هایی از حضور بازرگانان ثقیف در ایران ساسانی و نیز روابط آنان با حیره،
[۷۹] زرکلی، الاعلام، ج۷، ص۲۸۹-۲۹۰.
[۸۰] جواد علی، المفصل، ج۹، ص۷۶۵.
مصر
[۸۱] ابن سعد، الطبقات، ج۴، ص۲۸۵.
[۸۲] ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۶۰، ص۲۲.
و بیزانس
[۸۳] عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۴۹۶.
[۸۴] زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۳۴.
در دست است. نجاری، آهنگری که نزد عرب خوار شمرده می‌شد، و نیز دباغی
[۸۵] جواد علی، المفصل، ج۴، ص۱۵۲.
از مهم‌ترین صنایع و حرفه‌های این قبیله بود.
رشد اقتصادی و انباشت ثروت ثقیف، مردم آن دیار را بر آن داشت تا ثروت خود را در معامله اقتصادی شایع در آن روزگار، یعنی ربا، به کار گیرند. رباخواران ثقیف بعدها همانند دیگر رباخواران در توجیه رفتار خود ادّعا می‌کردند که ربا همانند بیع است و از این رو، آن را مباح می‌دانستند. برخی از مفسّران آیه ۲۷۵ بقره/۲ را درباره بطلان همین باور می‌دانند. در این آیه، خداوند رباخواران را همانند کسانی می‌شمرد که بر اثر ارتباط با شیطان عقل آنان نابود گشته است و داد و ستد را کاری حلال و ربا را حرام می‌شمرند: (الَّذِینَ یَاْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ اِلاَّ کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِاَنَّهُمْ قالُوا اِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا).
ƒ



جایگاه برجسته طائف در زمینه کشاورزی و تجارت و نیز وجود امنیت برای ساکنان شهر در سایه حصارهای استوار طائف، اهمیت اجتماعی و اقتصادی ثقیف را افزون ساخت و شان ساکنان این شهر را نزد عرب، به ویژه همسایگان قریشی آنان، والایی بخشید. همین سبب شد که قریشیان برای خود جای پایی در طائف باز کنند و صاحب آب و باغ و زمین شوند. این امر با تهدید ثقیف از سوی قریش محقق شد.
منابع از خرید چاه ذوالهرم به دست عبدالمطلب در طائف گزارش داده‌اند. این چاه زمانی به دست برخی از ثقفیان تصرف گشت؛ اما با حکمیت کاهنی از قضاعه، به عبدالمطلب بازگردانده شد.
[۹۱] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۸۳.


در این میان، اهل طائف خود را همپای قریش دانسته، هر‌گونه برتری قریش را بر خود انکار می‌کردند.
[۹۴] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۴، ص۲۵۴.
موقعیت ممتاز ثقفیان نزد مکیان تا بدان جا بود که در پی بعثت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برخی از مشرکان با انگیزه بهانه‌جویی در برابر ایشان‌، نبوت را در شان یکی از مردان ثقیف می‌دانستند. خداوند با نزول آیه ۳۱ زخرف/۴۳ به این امر اشاره می‌نماید: (وَقَالُوا لَوْلا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ) بسیاری از مفسران مقصود از قریتین را طائف و مکه دانسته‌اند‌ و در معرفی مردی ثقفی که از دیدگاه مشرکان جایگاه پیامبری داشت، اختلاف دارند. برخی از اینان همچون مغیرة بن شعبه به دُهاة العرب (چاره‌اندیشان) و نیز «عاقل‌ترین مردم عرب» شناخته می‌شدند.

رقابت ثقیف با قریش به امور اعتقادی و ساخت بت‌خانه‌ای همانند کعبه انجامید.
[۱۰۳] کلبی، هشام بن محمد، الاصنام، ص۶۹.
[۱۰۴] حمیری، ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۴۷.
شاید بر اثر همین رقابت‌ها، آن گاه که سپاه ابرهه در ۵۷۰م. برای ویرانی کعبه به طائف رسید، مسعود بن معتب رئیس ثقیف همراه بزرگان شهر با تقدیم هدایای بسیار و اظهار بندگی در برابر ابرهه، فردی به نام ابورِغال را به‌عنوان راهنمای سپاه به سوی مکه فرستادند. او در مُغَمّس، یک منزلی مکه، درگذشت و بعدها مردم قبر او را به عنوان خائن به کعبه سنگسار کردند.

ƒ


ثقفی‌ها همانند بسیاری از مردم شبه جزیره بت‌پرست بودند و «لات» که برخی از آن با نام «ربّة» یاد می‌کردند، بت ویژه آنان به شمار می‌رفت. اینان پیرامون بت را حرم و منطقه‌ای امن می‌دانستند و این را مایه مباهات خود می‌شمردند. نیز همانند قریش که برای عزّی زیارت و قربانی می‌کردند، برای لات نیز چنین اعمالی به جای می‌آوردند و حج انجام می‌دادند. مسؤولیت پرده‌داری این بت‌خانه و نگهداری از لات بر عهده خاندان ابی‌العاص از شاخه بنی‌مالک یا خاندان عتاب بن مالک از شاخه احلاف بود. همه عرب‌ها لات را در کنار منات و عزّی می‌پرستیدند و آنان را دختران خدا می‌شمردند. خداوند در آیات ۱۹-۲۲ نجم/۵۳ این باور را باطل و ستمکارانه می‌داند: (اَ فَرَاَیْتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّی• وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الاُخْری• اَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الاُنْثی• تِلْکَ اِذاً قِسْمَةٌ ضِیزی) آنان نیز با باور به لات، فرزندان خود را به نام آن می‌خواندند.
[۱۲۴] حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۲، ص۲۷۲.
به گزارشی، در طائف بت‌خانه‌ای نیز برای عزّی بوده است.
[۱۲۵] طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۲۷، ص۷۸.
[۱۲۶] عینی، عمدة القاری، ج۲۳، ص۱۷۸.


ثقفی‌ها نیز در کنار قریش، بنی‌کِنانه، خُزاعه، بنی‌مُدلِج و... از حُمسی‌ها بودند و خود را برتر از دیگران و در انجام مناسک حج، متعصب‌تر از دیگران می‌پنداشتند. از این رو، احکامی ویژه و عاداتی متفاوت داشتند که ترک وقوف در عرفات و خودداری از خوردن قسمتی از محصولات زراعی خود و گوشت برخی از حیوانات از آن جمله است. ثقیف در حج جاهلی تلبیه‌ای ویژه داشت که متن آن با اختلاف در منابع یاد شده است.

در کنار این بت‌پرستان ثقفی، از برخی ساکنان مسیحی طائف نیز یاد شده است.
[۱۳۵] احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۶.
[۱۳۶] عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۳۸۵-۳۸۶.
[۱۳۷] عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج۸، ص۵۵۳.
بلاذری به یهودیانی که از یمن و یثرب رانده شده، در طائف اشتغال داشتند، اشاره کرده است.
[۱۳۸] بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۶۳.


تعدد همسران میان ثقیف بسیار رواج داشت. از غیلان بن سلمه، مسعود بن معتّب، عروة بن مسعود، مسعود بن عمرو بن عمیر، سفیان بن عبدالله، و مسعود بن عامر به عنوان مردانی که ۱۰ همسر داشتند، نام برده‌اند. برخی از محققان این را برآمده از تلاش آنان برای افزایش جمعیت دانسته‌اند.
[۱۴۰] مرکز دائرة المعارف بزرگ، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۷، ص۹۴.
نیز آنان گاه با دوخواهر هم‌زمان ازدواج می‌کردند. برخی گزارش‌ها ازدواج قسی با دو دختر عامر را هم‌زمان شمرده‌اند.

شاعران ثقفی پس از شاعران یثرب و عبدالقیس در رتبه سوم قرار داشتند. برخی از مفسران نیز مقصود از شعراء در آیه ۲۲۴ شعراء/۲۶ را شاعران ثقیف، از جمله امیة بن ابی‌الصلت، می‌دانند. فصاحت زبان و وجود کاتبان حاذق همپای کاتبان قریش
[۱۴۷] خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۷، ص۴۶۰-۴۶۱.
از دیگر ویژگی‌های ثقیف بود.
ƒ



از واکنش ثقفیان در برابر ظهور اسلام و نبوت پیامبر تا سال دهم بعثت آگاهی چندان در دست نیست. با توجه به گستردگی ارتباطات ثقیف و قریش و منافع اقتصادی مشترک آنان و نیز اعتبار و منزلت ثقیف نزد عرب که واکنش آنان در برابر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دارای اهمیت می‌کرد، می‌توان دریافت که آنان نیز همسو با قریش در برابر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قرار گرفتند. این امر به سال دهم بعثت و پس از آن که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با رحلت ابوطالب، بزرگ‌ترین حامی اجتماعی خود را از دست داد و با فشارهای سخت قریش روبه‌رو شد، آشکارا رخ نمود. در این سال، هنگامی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با هدف دعوت ثقفیان ۱۰ روز در این شهر اقامت گزید، با سه تن از بزرگان شاخه بنی‌مغیرة بن عوف ثقیف به نام عبد یالیل، مسعود و حبیب از فرزندان عمرو بن عمیر دیدار کرد؛ اما با برخورد تند و توهین‌آمیز آنان روبه‌رو شد.
[۱۵۰] احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۶.



برخی از مفسران نزول آیه ۴۸ قلم/۶۸ را در زمان بازگشت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از طائف می‌دانند. در این حال، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌خواست به دلیل رفتار تند و زشت ثقیف، آنان را نفرین کند؛ ولی خداوند او را به صبر فراخواند: (فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلا تَکُنْ کَصَاحِبِ الْحُوتِ اِذْ نَادَی وَهُوَ مَکْظُومٌ).

ارتباط و اتحاد دیرین بنی‌عوف با بنی‌عبدشمس، به ویژه با بنی‌امیه که در پی ازدواج عروة بن مسعود با دختر ابوسفیان، استوارتر شده بود، در برخورد ثقیف با پیامبر اثر نهاد.

با هجرت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مدینه و پیروزی‌های مسلمانان بر مشرکان قریش و متحدانشان، برخی از ثقفیان که همگی از شاخه احلاف بودند، به اسلام گرویدند. نخستین بار از اسلام مغیرة بن شعبه از بنی‌معتب بن مالک به سال پنجم ق.


و حضور ابوحذیفه،
[۱۵۵] ابن اثیر، علی، اسد الغابه، ج۵، ص۷۲.
یَعلی بن مُره،
[۱۵۸] ابن اثیر، علی، اسد الغابه، ج۵، ص۱۲۹.
جابر بن شیبان و عمرو بن شبیل از بنی‌عتاب بن مالک به سال ششم ق. در جمع مسلمانان و بیعت‌کنندگان رضوان یاد شده است.


در برابر مسلمانان انگشت‌شمار ثقیف، دیگر مردم این قبیله به رهبری بزرگان خود حضور در کنار قریش برای رویارویی با مسلمانان را به صورت جدّی‌تر دنبال کردند. همدلی و همکاری ثقیف و قریش در برابر مسلمانان چندان جدی بود که برخی از مفسران در تفسیر آیه ۷۳ انفال/۸ که کافران را یاوران و مدافعان یکدیگر می‌داند، مقصود از آنان را کافران قریش و ثقیف می‌دانند. اسیر ساختن دو تن از اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در همان سال‌های آغازین هجرت،
[۱۶۴] بیهقی، السنن الکبری، ، ج۶، ص۳۲۰.

[۱۶۵] احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۴۳۰.

[۱۶۶] شوکانی، نیل الاوطار، ج۸، ص۱۴۶.


مرثیه‌سرایی شاعر ثقیف امیة بن ابی‌الصلت در رثای کشتگان مشرکان در بدر،
[۱۶۸] ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۶۱، ص۳۳۰.
حضور بیش از ۱۰۰ تن از آنان به سال سوم ق. در نبرد احد، نقش بسزا در سپاه احزاب به سال پنجم ق.،
[۱۷۰] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۲۷.

و همراهی با نیروهای اعزامی قریش برای رویارویی با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در حدیبیه به سال ششم ق. از جمله دشمنی‌های ثقیف با ایشان است. دیدار عروة بن مسعود به نمایندگی از قریش با پیامبر در حدیبیه و سخنان تند و توهین‌آمیز وی با ایشان گویای شدت رفتار ثقیف در برابر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است. برخی از اعزام نیروهایی به فرماندهی عمر بن خطاب در سال هفتم ق. به سوی منطقه تُربَه و گریختن ثقیف و هوازن گزارش داده‌اند.
[۱۷۲] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۸۶.


مهم‌ترین و بزرگ‌ترین رویارویی ثقیف با مسلمانان را باید در نبرد حُنین به سال هشتم ق. و سپس مقاومت آنان در غزوه طائف در برابر محاصره کنندگان مسلمان آن شهر جست‌وجو کرد. از آن جا که در آغاز حرکت سپاه مسلمانان از مدینه، کسی از مقصد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای فتح مکه آگاهی نداشت، هم در سپاه مسلمانان و هم در میان اهل طائف، این گمان پدید آمده بود که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به قصد سرکوب ثقیف، تدارک نبرد دیده است. بر همین اساس، ثقیف همراه متحد دیرین خود، هوازن، با جمع‌آوری نیروهای خویش آماده رویارویی با سپاه مدینه شد. پس از فتح مکه، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای رویارویی با هوازنیان که در چند سالِ حکومت پیامبر در مدینه، گاه در برابر مسلمانان صف‌آرایی کرده بودند، به سوی مناطق آنان حرکت کرد.

هوازن و ثقیف با آگاهی از تصمیم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیروهای از پیش آماده خود را رهسپار نبرد با مسلمانان کردند. احلافِ ثقیف به فرماندهی قارب بن اسود بن مسعود و بنی‌مالک که پیشتر از طائف اخراج شده بودند، نیز به فرماندهی سُبیع بن حارث در آغاز نبرد حنین با حربه غافل‌گیری و به‌ کار بستن همه توان خود، انسجام سپاه دوازده هزار نفری مسلمانان را از هم گسست.
[۱۷۴] بغدادی، محمد بن حبیب، المحبر، ص۱۱۵.
[۱۷۵] واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۸۹۲-۸۹۷.


هراس مسلمانان و گریز آنان از صحنه نبرد حنین، پیامبر و اصحاب وفادار او را دچار خطر کرد. اما با یاری خداوند و استواری پیامبر و شماری‌اندک از مسلمانان و سپس بازگشت مسلمانان فراری به صحنه نبرد، ثقیف شکستی سنگین خورد.
[۱۷۶] ابن ابی‌حاتم، تفسیرالقران العظیم، ج۶، ص۱۷۷۲-۱۷۷۴.
خداوند از غزوه حنین در آیه ۲۵ توبه/۹ یاد می‌کند و بر این امر تاکید دارد که در این غزوه نیز خداوند مانند بسیاری از معرکه‌های دیگر به یاری آنان آمد و غرور مسلمانان به سبب جمعیت بسیار، عامل شکست ابتدایی بوده است: (لَقَدْ نَصَـرَکُمُ اللهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ اِذْ اَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئًا وَضَاقَتْ عَلَیْکُمُ الارْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ).
فرار نیروهای احلاف با بر جای نهادن تنها دو کشته و نیز هوازنی‌ها از معرکه حنین، بار سنگین نبرد را بر دوش گروه بنی‌مالک ثقیف افکند و آمار کشته‌های آنان به ۷۰ یا۱۰۰ تن رسید که سبیع بن حارث از جمله آنان بود.

برخی از محققان حضور نیافتن عروة بن مسعود، رئیس ثقیف، و غیلان بن سلمه، مرد شماره دو بنی‌عوف (احلاف) و نیز بزرگان بنی‌حبیب به عنوان سران شاخه بنی‌مالک ثقیف، در این نبرد را به معنای همدل نبودن برخی از بزرگان ثقیف با بدنه قبیله می‌دانند.
[۱۸۱] مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۷، ص۸۱-۹۵.


ثقفیان پس از شکست در حنین همراه با شاخه اخراجی بنی‌مالک و نیز برخی هوازنیان به طائف بازگشتند و در پناه حصار شهر به تجهیز نظامی خود پرداختند و با گردآوری خواربار و آذوقه، شهر را برای رویارویی با محاصره یکساله آماده کردند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ابوسفیان را به سوی طائف فرستاد؛ اما گریز ابوسفیان از برابر ثقفیان ایشان را بر آن داشت که با اعزام خالد بن ولید مخزومی همراه شماری از نیروها به عنوان مقدمه سپاه و سپس حرکت خود و دیگر سپاهیان، کار را بر ثقیف تمام کند. محاصره شهر و کوبیدن حصار آن با منجنیق و ارابه، راه به جایی نبرد و تنها بر شمار کشتگان مسلمان افزود.
[۱۹۱] بیهقی، السنن الکبری، ج۹، ص۸۴.
از این رو، به دستور پیامبر، مسلمانان پس از یک محاصره طولانی که مدت آن میان ۱۵ تا ۴۰ روز گزارش شده، به مکه بازگشتند.
[۱۹۳] ابن سعد، الطبقات، ج۲، ص۱۵۲.
[۱۹۴] احمد بن ابی‌یعقوب، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۶۴.



در بررسی علل ناکامی این محاصره طولانی، بیرون آمدن مسلمانان از مدینه، نبرد سنگین حنین، و کم‌رنگ شدن انگیزه دینی را می‌توان مؤثر دانست. حضور برخی از افراد در سپاه مسلمانان به طمع دستیابی به زنان زیباروی ثقیف
[۱۹۷] اسحاق ابن راهویه، مسند ابن راهویه، ج۴، ص۶۳.
و نیز درخواست شماری از زنان مسلمان از پیامبر برای سهم بردن از گوهرهای زنان ثقیف گزارش شده است. دعای پیامبر برای هدایت ثقیف آن‌گاه که از او خواستند تا در بازگشت از طائف اهل آن را نفرین کند، می‌تواند عاملی برای ترک محاصره و بیانگر تمایل پیامبر به برقراری صلح با ثقیف شمرده شود.




پس از غزوه طائف، عروة بن مسعود، از بزرگان احلاف ثقیف، در مدینه اسلام آورد و سپس با هدف تبلیغ اسلام به طائف بازگشت. وی پس از چند روز به دست مردی از شاخه بنی‌مالک کشته شد. این رویداد موجب تزلزل روحیه ثقفیان و نیز اتحاد آنان شد. سپس ابوملیح، فرزند عروه، و قارب بن اسود، برادرزاده وی، که خود از بزرگان احلاف بود، در اعتراض به کشته شدن عروه به دست بنی‌مالک، به مدینه رفتند و مسلمان شدند. نیز مالک بن عوف نصری، فرمانده هوازنی مشرکان در نبرد حنین، که پس از شکست به طائف گریخته بود، نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رفت و مسلمان شد. ایشان نیز به مالک ماموریت داد تا با مشرکان باقی‌مانده در طائف و پیرامون آن بجنگد. از آن پس، درگیری‌های مالک با ثقفی‌ها ادامه زندگی را بر آنان دشوار کرد و به تدریج زمینه تسلیم شدن طائف را در برابر پیامبر فراهم کرد.

ادامه این روند پس از چند ماه مقاومت و تحمل فشار، ثقیف را بر آن داشت که از دشمنی دست بردارند و راهی برای برون‌رفت از این وضع بحرانی بیابد. از این رو، نخست از عبد یالیل بن عمرو بن عمیر خواستند که به نمایندگی از آنان نزد پیامبر رود؛ ولی او از هراس گرفتار شدن به سرنوشت عروه، این کار را به همراهی مردانی دیگر از ثقیف مشروط کرد. از این‌رو، دو تن از احلاف به نام حکم بن عمرو و شرحبیل بن غیلان و سه تن از بنی‌مالک به نام عثمان بن ابی‌العاص، اوس بن عوف و نمیر بن خرشه به نمایندگی از ثقیف با عبد یالیل همراه شدند. ابن سعد دو تن از فرزندان عبد یالیل به نام کنانه و ربیعه را نیز به این گروه شش نفره می‌افزاید و به همراهی ۷۰ تن دیگر از قبیله ثقیف اشاره می‌کند. برخی نیز تعداد نمایندگان ثقیف را کمی بیش از ۱۰ تن می‌دانند.
[۲۰۹] عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۸۴.


گروه نمایندگی ثقیف ضمن دیدار با مغیرة بن شعبه ثقفی در نزدیکی مدینه و آگاهی از وضع آن شهر، در پی دریافت اجازه از پیامبر در رمضان سال نهم ق. وارد مدینه شدند. به پیشنهاد مغیره و با اجازه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نمایندگان ثقیف در منزل مغیره ساکن شدند. نیز به دستور پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سایبانی در مسجد برای آنان ساختند تا شاهد نماز و قرائت قرآن مسلمانان مدینه باشند. برخی بر این باورند که مغیره که خود از احلاف بود، تنها احلاف را به خانه خود دعوت کرد و نمایندگان بنی‌مالک زیر سایبان مسجد اقامت داشته‌اند. این گزینشِ مغیره را باید برگرفته از کینه دیرینه احلاف و بنی‌مالک و نیز قتل ۱۰ تن از بنی‌مالک به دست مغیره و نگرانی او از کینه و انتقام نمایندگان بنی‌مالک دانست.


این هیئت در نخستین دیدار با ایشان، به رغم سفارش مغیره به شیوه مشرکان، به پیامبر سلام داد
[۲۱۸] ابن سعد، الطبقات، ج۱، ص۳۱۳.
و با ایشان به گفت‌وگو نشست. آنان در این دیدار خود را سرسخت‌ترین دشمنان رسول خدا در نبرد و بهترین آنان در صلح دانستند.
[۲۱۹] عمر بن شبه، ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۱۱.
این سخنان در کنار تقدیم هدیه این گروه به پیامبر و تاکید بر این‌که این هدیه پیشکش بوده و نه صدقه، از سوی شماری از محققان به معنای تلاش این هیئت برای برقراری صلح و نه قبول اسلام، تعبیر شده است.
[۲۲۰] مرکز دائرة المعارف اسلامی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۷، ص۸۱-۹۵.


با گذشت چندین روز از اقامت هیئت طائف در مدینه، گفت‌وگوها شکلی جدی‌تر یافت و این افراد کوشیدند تا برای خود امتیازاتی به دست آورند. عبد یالیل نظر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را در باره مهم‌ترین امور ثقیف که خود را محتاج و وابسته به آن می‌دانستند، یعنی شراب و زنا و ربا، جویا شد و سپس از دیدگاه ایشان در باره مخالفت با پرستش یک‌ساله بت لات آگاهی یافت.

آنان رکوع و سجود نماز را بر خلاف شان و شخصیت خود می‌دانستند و از این رو، نماز را نمی‌پذیرفتند؛ اما پیامبر سرسختانه با آنان مخالفت کرد.

شاید بر اثر همین توقّعات و انتظارات ثقیف در باره جواز زنا، ربا و شراب و پرستش بت لات، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نمایندگان طائف را تهدید کرد که اگر اسلام را به‌گونه کامل نپذیرند، باید خود و قبیله خویش را آماده مرگ به دست مردی از یاران ایشان نمایند. هر یک از اصحاب با شنیدن این سخن، آرزو کرد که پیامبر از او نام ببرد. آن‌گاه ایشان علی (علیه‌السّلام) را همان مردی دانست که گردن ثقیف را خواهد زد.


همین تردیدها و توقّع‌های هیئت ثقیف، بعدها مفسّران را بر آن داشت تا آیاتی را بر آنان تطبیق دهند.
[۲۲۸] زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۴۶۰.


همه نمایندگان در پی آگاهی از دیدگاه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پس از مشورت با یکدیگر، همگی جز کنانه فرزند عبد یالیل
[۲۳۰] عسقلانی، ابن حجر، عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج۶، ص۲۲۴.

اسلام آوردند.
[۲۳۲] واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۶۷.

[۲۳۳] عمر بن شبه، ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۰۴.



سپس به دستور پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به خط خالد بن سعید اموی، پیمان‌نامه‌ای برای آنان نگاشته شد. در این پیمان‌نامه، به پیشنهاد ثقفیان و قبول پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آنان از جهاد و پرداخت زکات معاف شدند
[۲۳۴] احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۳۴۱.

[۲۳۵] سجستانی، سنن ابی داود، ج۳، ص۱۲۵.

و مالکیت زمین‌ها و اموال ثقیف به رسمیت شناخته شد و مسلمانان از تعدّی به درختان و حیوانات وادی وجّ که در بیرون حصارهای طائف قرار داشت، منع گشتند.

ابن سعد،امام حسن و امام حسین را از شاهدان این پیمان‌نامه می‌شمرد و مدعی است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیمان‌نامه را به نُمیر بن خَرشه تحویل داد.


نمایندگان ثقیف حتی پس از قبول اسلام و نگاشته شدن پیمان‌نامه، واپسین تلاش‌های خود را برای تعویق ویرانی بت‌خانه لات به کار گرفتند؛ ولی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به تقاضای آنان بها نداد. آن‌ها خواستند که از شکستن بت‌ها ماف گردند. از این رو، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ابوسفیان بن حرب اموی و مغیرة بن شعبه ثقفی را برای این کار برگزید.

هنگام بازگشت نمایندگان ثقیف، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عثمان بن ابی‌العاص را از میان آنان به عنوان امام جماعت و نیز حکمران و کار‌گزار خود در طائف منصوب کرد.

عثمان که از همه کوچک‌تر بود، هنگام حضور هیئت در مدینه گاه پنهان و دور از چشم دیگر نمایندگان ثقیف، با پیامبر دیدار می‌کرد و با احکام و عقاید اسلامی آشنا می‌شد. او حتی زودتر از دیگر همراهان خود اسلام آورد.

این انتخاب از سوی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و پذیرش آن از سوی اَحلاف، با توجه به آن که عثمان از شاخه بنی‌مالک بود، درخور توجه است.

مدائنی از شخصی به نام سالف بن عثمان از تیره بنی‌کعب بن عوف در جمع نمایندگان ثقیف یاد می‌کند که پیامبر او را مامور گردآوری زکات ثقیف کرد. برخی مالک بن عوف هوازنی را مامور گردآوری زکات ثقیف می‌دانند.
[۲۴۶] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۹۰.

[۲۴۷] خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۴۲.

هیئت نمایندگی ثقیف پیش از ورود به طائف، به پیشنهاد عبد یالیل بر آن شدند تا برای آگاهی از واکنش اهل طائف و نیز ایجاد آمادگی در آن‌ها برای قبول شرایط پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نخست از اظهار اسلام خود و توافق‌هایشان با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خودداری نمایند. از این رو، با حالتی مغموم و شکست خورده وارد شهر شدند و با بدگویی از پیامبر و ترساندن مردم از قدرت ایشان و نیز بیان این که ایشان زنا و شراب و ربا را منع کرده و خواهان شکستن لات است، با واکنش تند اهل طائف روبه‌رو شدند. سپس از مردم خواستند که آماده نبرد شوند و آذوقه دو سال را گردآوری کنند. اما با گذشت‌اندک زمانی، ثقفیان تسلیم خواسته‌های پیامبر شدند و از نمایندگان درخواست کردند که با رسول خدا پیمان ببندند. در این هنگام، نمایندگان ثقیف، مردم را از پیمان‌نامه خود آگاه کردند.



چند روز پس از بازگشت این هیئت به طائف، ابوسفیان و مغیره نیز به طائف رفتند. برخی نیز از همراهی خالد بن ولید با آنان یاد کرده‌اند.
[۲۵۱] ابن اثیر، علی، اسد الغابه، ج۱، ص۵۸۶-۵۸۸.
در نزدیکی طائف، ابوسفیان از واکنش ثقیف بیمناک شد و از مغیره خواست که این ماموریت را به تنهایی انجام دهد. با ورود مغیره به طائف و آگاهی مردم از ماموریت او، مردانی از خاندان او که از اسلام آوردنشان یاد نشده، برای حفظ جانش او را تا بت‌خانه همراهی کردند. مردان و زنان طائف با ظاهری پریشان و آشفته برای دیدن ویرانی بت‌خانه از منازل خود بیرون آمدند. آنان آرزو داشتند که بت آن‌ها مغیره را نابود سازد. مغیره برای سنجش عقل این جماعت، پس از نخستین ضربه به بت، خود را به زمین‌انداخت و دست و پا زدن را آغاز کرد. مردم ثقیف با دیدن این صحنه فریاد شادی برآوردند و به ستایش بت خود پرداختند. مغیره پس از چند لحظه در جای خود نشست و آنان را نکوهش کرد و سپس بت و بت‌خانه را با همراهی همان مردم نابود نمود. بعدها در همین مکان، مسجدی برای ثقیف بنا نهادند.

[۲۵۴] حمیری، ابن هشام، السیرة النبویة، ج۴، ص۹۶۸.

ثقفیان از آن پس اسلام آوردند؛ ولی همچنان دوری جستن از عادت‌هایشان سخت بود. برخی از آنان در پی گرفتن سودهای ربوی بودند. اختلاف تیره بنی‌عمرو بن عمیر ثقیف با تیره بنی‌مغیره از بنی‌مخزوم و دادخواهی آنان از عتاب بن اسید، حاکم مکه، بر همین اساس رخ داد و عتّاب در نامه‌ای به پیامبر، موضوع را با ایشان در میان نهاد.
[۲۵۵] رازی، فخر الدین، التفسیر الکبیر، ج۷، ص۱۰۶.

[۲۵۶] زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۴۰۱.

[۲۵۷] ابن ابی‌الحاتم، تفسیر القران العظیم، ، ج۲، ص۵۴۸.

ƒ ثقیف پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): با رحلت پیامبر در صفر سال ۱۱ق. و آغاز ماجرای ارتدادِ قبایل تازه مسلمان، ثقیف نیز خواهان بازگشت به باورهای گذشته و دست کشیدن از اسلام شد. اما با تدبیر عثمان بن ابی‌العاص، حاکم و کار‌گزار پیامبر در طائف، از این کار دست کشیدند. عثمان از اهل طائف خواست که وقتی از واپسین ایمان آورندگان بوده‌اند، اینک از نخستین مرتدان نباشند.

آنان این پیشنهاد را پذیرفتند و خلیفه را در سرکوب رِدّه، به ویژه در یمامه، یاری دادند.


[۲۶۲] ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۸، ص۴۸.





ثقفیان که برخی از آنان در ستیز بنی‌هاشم و قریش بر سر جانشینی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با قریشیان همراه شدند،
[۲۶۳] ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۶۹.

در دوره سه خلیفه اول، از نیروهای مؤثر حکومت در اداره شهرها و نیز جنگ‌ها و فتوحات بودند. نقش مهم آنان در فتوحات ایران، به ویژه در منطقه عراق و نیز فتوحات ارمنستان، چشمگیر بود. از حضور ثقفیان در فتوحات شام و مصر کمتر سخن گفته‌اند. حضور ابومحجن مالک بن حبیب ثقفی


[۲۶۶] بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۲۴۸.

[۲۶۷] ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۴۸.
و ابوعُبیدة بن مسعود

در جنگ با ساسانیان و نیز عثمان بن ابی‌العاص، حاکم عمان و بحرین (۱۵-۲۹ق.)
در فتح ارمنستان در دوره عمر (۱۹ق.)
[۲۷۱] ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۴، ص۱۰۳۵-۱۰۳۶.

و سائب بن اقرع از شاخه بنی‌مالک در فتح نهاوند، نمونه‌هایی از حضور مؤثر ثقفیان در این دوره است. سائب در دوره عمر حاکم مدائن و سپس اصفهان شد
[۲۷۳] اصبهانی، ابو‌نعیم، ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۷۵.

و در دوره عثمان نیز تا سال ۳۵ق. امارتش ادامه یافت.
[۲۷۵] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۴۴۶.





در میان والیان و فرماندهان ثقفی، نقش مغیرة بن شعبه (م،۵۰ق.) در دوره خلفا از اهمیتی ویژه برخوردار است. مغیره در تثبیت حکومت ابوبکر بسیار تلاش کرد.
[۲۷۶] ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۶۹.
وی در فتوحات ایران ساسانی
[۲۷۷] بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۲، ص۲۹۸

[۲۷۸] بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان،ج۲، ص۳۱۳ .

و نیز
آذربایجان
[۲۸۰] بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۲، ص۳۱۷-۳۱۸.

شرکت جست و در حکومت عمر، حاکم بصره

و کوفه
و بحرین
[۲۸۴] عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج۶، ص۱۵۷-۱۵۸.
شد.
در دوره عثمان، وی از حکومت کوفه برکنار گشت
[۲۸۵] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۳۸.

[۲۸۶] ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۴، ص۱۴۴۶.
و چندی بعد حکمران ارمنستان و آذربایجان شد.
[۲۸۷] کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۳۴۶.
در دوره علی (علیه‌السّلام) از همراهی با ایشان دوری جست.
[۲۸۸] ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۴، ص۱۴۴۶.
سپس به بهانه ستاندن انتقام خون عثمان، به تحریک مردم پرداخت.
[۲۸۹] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۳.

ثقفیان با توجه به روابط و هم‌پیمانی دیرینه با بنی‌عبدشمس، از ارکان مهم حکومت بنی‌امیه به شمار می‌آمدند. اینان با تصدی مسؤولیت‌های مهم، به ویژه حکومت ولایاتی چون عراق که می‌توانست همواره برای امویان خطرآفرین باشد، توانایی خود را در حفظ و تحکیم پایه‌های حکومت امویان و مبارزه با اهل بیت و بنی‌هاشم و دوستاران آنان به کار بستند. مغیره تا پایان عمر خویش در حکومت معاویه نقشی فعال داشت
[۲۹۰] ابن اثیر، علی، الکامل، ج۳، ص۴۱۳.

[۲۹۱] ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۱۸۷.
و از هیچ کاری برای مبارزه با امام علی (علیه‌السّلام) فرو‌گذار نبود.
[۲۹۲] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۲.

[۲۹۳] ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۹.
حضور زیاد بن اَبیه در جمع والیان معاویه و کشتار شیعیان و سخت‌گیری بر
آنان
[۲۹۴] دینوری، ابو‌حنیفه، الاخبار الطوال، ص۲۱۹.

[۲۹۵] ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۱، ص۳۵۷.
و نیز حکومت فرزندش عُبیدالله در کوفه و به شهادت رساندن مسلم بن عقیل و سپس اعزام سپاه کوفه که در میان آنان مردانی از ثقیف نیز حضور داشتند، با هدف سرکوب قیام امام حسین۷ به سال ۶۱ق. گواه همراهی این قبیله با سفیانیان اموی است. ثقفیان در انتقال سرهای شهیدان کربلا، مسؤولیت انتقال ۱۲ سر را بر عهده گرفتند.
[۲۹۶] دینوری، ابو‌حنیفه، الاخبار الطوال، ص۲۵۹.




با آغاز دوران حکومت شاخه مروانی امویان، دو شخصیت ثقفی یعنی مختار بن ابی‌عبیده ثقفی (م،۶۸ق.) و حجاج بن یوسف (م. ۹۵ق.) بیش از دیگر مردان این قبیله اثرگذار بودند. از نقش مختار در دوران حکومت علی (علیه‌السّلام) و فرزندش حسن (علیه‌السّلام) گزارشی دقیق در دست نیست؛ اما میزبانی او از مسلم بن عقیل، نماینده امام حسین (علیه‌السّلام) در کوفه
شایان توجه است. وی به سال ۶۶ق. با تسلط بر کوفه، با هدف انتقام از قاتلان شهیدان کربلا قیام کرد.
[۲۹۹] عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۲۲.

در باره گرایش اعتقادی مختار و ماهیت قیام او، گزارش‌ها

[۳۰۲] ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۲، ص۳۰.
و دیدگاه‌های متفاوت به چشم می‌خورد.
با آغاز حکومت عبدالملک بن مروان (حک: ۶۵-۸۶ق.) که دومین حاکم از شاخه مروانی بنی‌امیه بود، وی حجاج بن یوسف را به سال ۷۲ق. در سن ۳۰ سالگی مامور سرکوب قیام عبدالله بن زبیر در حجاز کرد. حجاج در ذی‌حجه این سال، ابن زبیر را در مسجدالحرام محاصره نمود و پس از شش ماه و ۱۷روز در پی به منجنیق بستن کعبه و ویرانی آن، قیام وی را به سال ۷۳ق. سرکوب کرد و با کشتن وی به حکومتش پایان داد و سپس حاکم مکه و مدینه شد.
[۳۰۴] خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۱۶۷-۱۶۸.

[۳۰۵] احمد بن یعقوب، البلدان، ص۲۶۱.

حجاج به دستور عبدالملک کعبه را به شکل پیش از بازسازی ابن زبیر بازگرداند
[۳۰۷] ابوالولید، ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۲۱۰.


و آن ‌را با ابریشم پوشاند.


او نردبان داخلی کعبه را که نابود شده بود، بازسازی کرد و برای اتاقکی که این نردبان در آن قرار دارد (باب التوبه)، دری ساخت.
از دیگر کارهای حجاج در حجاز می‌توان به کندن چاهی در مکه به ‌نام یاقوته و سدهایی در پیرامون مکه برای حفظ و ذخیره آب اشاره کرد.
[۳۱۴] ابوالولید، ازرقی، اخبار مکه، ج۲، ص۲۱۴.

حجاج در مدینه نیز مسجدی در محله بنی‌سلمه از تیره‌های خزرج که بعدها به مسجد حجاج معروف شد، بنا کرد. به سال ۷۵ق. حکومت عراق
و در سال ۷۸ق. حکومت مناطقی گسترده چون خراسان و سیستان نیز به او سپرده شد.
فتوحات نخستین ماوراء النهر به دست قُتیبة بن مسلم باهِلی

و نیز سند و هند به دست محمد بن قاسم ثقفی نیز با هدایت حجاج صورت گرفت.

او به سال ۹۵ق. در سن ۵۳ سالگی
[۳۲۵] احمد بن یعقوب، البلدان، ص۲۶۱-۲۶۴.


در حالی مُرد که به نظر بسیاری از تاریخ‌نگاران هزاران تن در زندان‌های او محبوس بودند. بیش از این تعداد نیز بر اثر اقدامات او کشته شدند.
[۳۲۸] احمد بن یعقوب، البلدان، ص۲۶۳.



یوسف بن عمر ثقفی از دیگر فعالان سیاسی حکومت امویان بود. وی در حکومت هشام بن عبدالملک (حک: ۱۰۵-۱۲۵ق.) به سال ۱۰۶ق. نخست حکمران یمن و سپس در سال ۱۲۰ق. حاکم عراق شد و قیام زید بن علی را سرکوب نمود و وی را به شهادت رساند. یوسف در حکومت یزید بن ولید (حک: ۱۲۶-۱۲۷ق.) نیز ولایت عراق را مدتی کوتاه در دست داشت. گزارش‌ها از سخت‌گیری‌های وی بر دوستاران اهل بیت حکایت دارند.

ثقفیان در جریان فتوحات در عراق، به ویژه شهرهای تازه تاسیس بصره
[۳۳۴] ابن سعد، الطبقات، ج۷، ص۲۲۴.



و کوفه
[۳۳۷] عجلی، احمد بن عبدالله، معرفة الثقات، ج۱، ص۳۱۴.


ساکن شدند و مساجد و محلاتی را به خود اختصاص دادند.



یاقوت از وجود نهری در بصره برای ثقیف یاد می‌کند.
[۳۴۳] حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۵، ص۳۱۴.
گستردگی سکونت ثقفیان در عراق را می‌توان در گزینش مردانی از این قبیله برای تصدی حکمرانی عراق در دوران اموی اثرگذار دانست. مهاجرت ثقفیان ساکن در عراق به ایران
[۳۴۴] احمد بن یعقوب، البلدان، ص۸۶.
و حضور خاندان سائب بن اقرع، حاکم اصفهان، در این شهر در سده‌های پیشین گزارش شده است.





در سخنانی منسوب به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و علی (علیه‌السّلام) و امام حسن (علیه‌السّلام) ثقیف نکوهش شده است. بر پایه همین روایات، ثقیف مورد لعن و بغض پیامبر بودند.

اینان که در جمل
و صفین
[۳۴۹] منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۵۲۵.
رودرروی امام قرار گرفتند، از زبان ایشان قومی فریبکار و پیمان‌شکن معرفی شده‌اند
که اگر عروة بن مسعود در میان آنان نبود، شایسته لعن و نفرین نیز بودند.
امام حسن (علیه‌السّلام) نیز آنان را فاقد هر گونه جایگاهی در روزگار جاهلیت و اسلام می‌داند.
[۳۵۲] طبرسی، ابومنصور، الاحتجاج، ج۱، ص۴۱۸.
این سخنان فارغ از ضعف‌های سندی و محتوایی، بیانگر شخصیت ثقفیان و نقش خصمانه آنان در حکومت امامان نخستین شیعیان است. البته عدم همراهی ثقیف در قیام عبدالله بن زبیر و نیز نقش حجاج در سرکوب این قیام می‌تواند انگیزه‌ای برای جعل برخی از این روایات از سوی راویان زبیری باشد. این احتمال در میان است که برخی از سخنان منقول از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مربوط به دوره پیش از ایمان آوردن ثقیف باشد.
از برخی ثقفیان در جمع راویان

و نیز صحابه امامان باقر

[۳۵۸] شیخ طوسی، معرفة اختیار الرجال، ص۱۴۰.

[۳۵۹] شیخ طوسی، معرفة اختیار الرجال، ص۱۴۴.
و صادق (علیه‌السّلام)
[۳۶۱] شیخ طوسی، معرفة اختیار الرجال، ص۱۵۳.

[۳۶۲] شیخ طوسی، معرفة اختیار الرجال، ص۱۸۵.

[۳۶۳] شیخ طوسی، معرفة اختیار الرجال، ص۱۶۶.

[۳۶۴] شیخ طوسی، معرفة اختیار الرجال، ص۱۹۱.

[۳۶۵] شیخ طوسی، معرفة اختیار الرجال، ص ۱۹۳.

[۳۶۶] شیخ طوسی، معرفة اختیار الرجال، ص۲۰۷.

[۳۶۷] شیخ طوسی، معرفة اختیار الرجال، ص۲۹۴.
یاد شده است. طوسی از چند مؤلف شیعی ثقفی نام برده است.


منابع:
(۱) الاحتجاج: ابومنصور الطبرسی (م،۵۲۰ق.) ، به کوشش سید محمد باقر، دار النعمان، ۱۳۸۶ق.
(۲) اخبار مکه: الازرقی (م،۲۴۸ق.) ، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، ۱۴۱۵ق.
(۳) الارشاد: المفید (م،۴۱۳ق.) ، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق.
(۴) ابن عبدالبر، الاستیعاب، (م،۴۶۳ق.) ، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق.
(۵) اسد الغابه: ابن اثیر (م،۶۳۰ق.) ، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
(۶) الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م،۸۵۲ق.) ، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
(۷) الاصنام (تنکیس الاصنام): هشام بن محمد کلبی (م،۲۰۴ق.) ، به کوشش احمد زکی، تهران، تابان، ۱۳۴۸ش.
(۸) الاعلام: الزرکلی (م،۱۳۹۶ق.) ، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م.
(۹) الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م،۳۵۶ق.) ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ق.
(۱۰) اکمال الکمال: علی بن هبة الله ابن ماکولا (م،۴۷۵ق.) ، دار احیاء التراث العربی.
(۱۱) الامامة و السیاسه: ابن قتیبه (م،۲۷۶ق.) ، به کوشش علی شیری، بیروت، الرضی، ۱۴۱۳ق.
(۱۲) الانباه علی قبائل الرواة: ابن عبدالبر (م،۴۶۳ق.) ، به کوشش الابیاری، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۵ق.
(۱۳) انساب الاشراف: البلاذری (م،۲۷۹ق.) ، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق.
(۱۴) الانساب: عبدالکریم السمعانی (م،۵۶۲ق.) ، به کوشش عبدالرحمن، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، ۱۳۸۲ق.
(۱۵) الآحاد و المثانی: ابن ابی‌عاصم (م،۲۸۷ق.) ، به کوشش باسم فیصل، ریاض، دار الدرایه، ۱۴۱۱ق.
(۱۶) البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م،۳۵۵ق.) ، بیروت، دار صادر، ۱۹۰۳م.
(۱۷) البدایة و النهایه: ابن کثیر (م،۷۷۴ق.) ، بیروت، مکتبة المعارف.
(۱۸) البلدان: احمد بن یعقوب (م،۲۹۲ق.) ، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۲ق.
(۱۹) تاج العروس: الزبیدی (م،۱۲۰۵ق.) ، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
(۲۰) تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م،۸۰۸ق.) ، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق.
(۲۱) تاریخ بغداد: الخطیب البغدادی (م،۴۶۳ق.) ، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق.
(۲۲) تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م،۲۴۰ق.) ، به کوشش فواز، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
(۲۳) تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م،۳۱۰ق.) ، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق.
(۲۴) تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م،۵۷۱ق.) ، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
(۲۵) تاریخ المدینة المنوره: ابن شبّه (م،۲۶۲ق.) ، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، ۱۴۱۰ق.
(۲۶) تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م،۲۹۲ق.) ، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق.
(۲۷) التبیان: الطوسی (م،۴۶۰ق.) ، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
(۲۸) تدوین القرآن: علی الکورانی، دار القرآن الکریم، ۱۴۱۸ق.
(۲۹) تفسیر ابن ابی‌حاتم (تفسیر القرآن العظیم): ابن ابی‌حاتم (م،۳۲۷ق.) ، به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبة العصریه، ۱۴۱۹ق.
(۳۰) تفسیر ابوالسعود (ارشاد العقل السلیم): ابوالسعود (م،۹۸۲ق.) ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۱ق.
(۳۱) التفسیر الکبیر: الفخر الرازی (م،۶۰۶ق.) ، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۱۳ق.
(۳۲) تفسیر سمرقندی (بحر العلوم): السمرقندی (م،۳۷۵ق.) ، به کوشش محمود مطرجی، بیروت، دار الفکر.
(۳۳) تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): القرطبی (م،۶۷۱ق.) ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
(۳۴) تفسیر ماوردی (النکت و العیون): الماوردی (م،۴۵۰ق.) ، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق.
(۳۵) تهذیب الکمال: المزی (م،۷۴۲ق.) ، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، ۱۴۱۵ق.
(۳۶) الثقات: ابن حبان (م،۳۵۴ق.) ، الکتب الثقافیه، ۱۳۹۳ق.
(۳۷) جامع البیان: الطبری (م،۳۱۰ق.) ، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
(۳۸) جمهرة النسب: ابن الکلبی (م،۲۰۴ق.) ، به کوشش العظم، دمشق، دار الیقظه.
(۳۹) جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م،۴۵۶ق.) ، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
(۴۰) حیاة الحیوان الکبری: الدمیری (م،۸۰۸ق.) ، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق.
(۴۱) الخرائج و الجرائح: الراوندی (م،۵۷۳ق.) ، قم، مؤسسة الامام المهدی.
(۴۲) الخصال: الصدوق (م،۳۸۱ق.) ، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۶ق.
(۴۳) دائرة المعارف بزرگ اسلامی: زیر نظر بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ، ۱۳۷۲ش.
(۴۴) ذکر اخبار اصبهان: ابونعیم الاصفهانی (م،۴۳۰ق.) ، لیدن، بریل، ۱۹۳۴م.
(۴۵) رجال الطوسی: الطوسی (م،۴۶۰ق.) ، به کوشش قیومی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۵ق.
(۴۶) رجال النجاشی: النجاشی (م،۴۵۰ق.) ، به کوشش شبیری زنجانی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۸ق.
(۴۷) رجال کشّی (اختیار معرفة الرجال): الطوسی (م،۴۶۰ق.) ، به کوشش میرداماد و رجایی، قم، آل البیت:، ۱۴۰۴ق.
(۴۸) الروض المعطار: محمد بن عبدالمنعم الحمیری (م،۹۰۰ق.) ، به کوشش احسان عباس، بیروت، مکتبة لبنان، ۱۹۸۴م.
(۴۹) زاد المسیر: ابن الجوزی (م،۵۹۷ق.) ، به کوشش محمد عبدالرحمن، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق.
(۵۰) سنن ابی‌داود: السجستانی (م،۲۷۵ق.) ، به کوشش سعید اللحام، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۰ق.
(۵۱) السنن الکبری: البیهقی (م،۴۵۸ق.) ، بیروت، دار الفکر.
(۵۲) سنن النسائی: النسائی (م،۳۰۳ق.) ، بیروت، دار الفکر، ۱۳۴۸ق.
(۵۳) حمیری، ابن هشام، السیرة النبویة.: ابن کثیر (م،۷۷۴ق.) ، به کوشش مصطفی عبدالواحد، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۹۶ق.
(۵۴) شرح نهج البلاغه: ابن ابی‌الحدید (م،۶۵۶ق.) ، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق.
(۵۵) الصحاح: الجوهری (م،۳۹۳ق.) ، به کوشش العطار، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۴۰۷ق.
(۵۶) ابن سعد، الطبقات الکبری: ابن سعد (م،۲۳۰ق.) ، بیروت، دار صادر.
(۵۷) العجاب فی بیان الاسباب: ابن حجر العسقلانی (م،۸۵۲ق.) ، به کوشش عبدالحکیم، دار ابن الجوزیه، ۱۴۱۸ق.
(۵۸) العقد الفرید: احمد بن عبدربه (م،۳۲۸ق.) ، به کوشش مفید قمیحه، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۴ق.
(۵۹) عمدة القاری: العینی (م،۸۵۵ق.) ، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
(۶۰) عمدة عیون صحاح الاخبار: ابن البطریق (م،۶۰۰ق.) ، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۷ق.
(۶۱) العین: خلیل (م،۱۷۵ق.) ، به کوشش المخزومی و السامرائی، دار الهجره، ۱۴۰۹ق.
(۶۲) الغارات: ابراهیم الثقفی الکوفی (م،۲۸۳ق.) ، به کوشش المحدث، بهمن، ۱۳۵۵ش.
(۶۳) فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م،۸۵۲ق.) ، بیروت، دار المعرفه.
(۶۴) فتوح البلدان: البلاذری (م،۲۷۹ق.) ، بیروت، دار الهلال، ۱۹۸۸م.
(۶۵) الفتوح: ابن اعثم الکوفی (م،۳۱۴ق.) ، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق.
(۶۶) الفهرست: ابن الندیم (م،۴۳۸ق.) ، به کوشش تجدد.
(۶۷) الکامل فی التاریخ: علی ابن اثیر (م،۶۳۰ق.) ، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
(۶۸) کتاب الحیوان: الجاحظ (م،۲۵۵ق.) ، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق.
(۶۹) الکشاف: الزمخشری (م،۵۳۸ق.) ، مصطفی البابی، ۱۳۸۵ق.
(۷۰) لسان العرب: ابن منظور (م،۷۱۱ق.) ، قم، ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق.
(۷۱) مجمع البیان: الطبرسی (م،۵۴۸ق.) ، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۵ق.
(۷۲) المحبّر: ابن حبیب (م،۲۴۵ق.) ، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده.
(۷۳) مسند ابن راهویه: اسحق بن راهویه (م،۲۳۸ق.) ، به کوشش البلوشی، مدینه، مکتبة الایمان، ۱۴۱۲ق.
(۷۴) مسند احمد: احمد بن حنبل (م،۲۴۱ق.) ، بیروت، دار صادر.
(۷۵) المصنّف: ابن ابی‌شیبه (م،۲۳۵ق.) ، به کوشش سعید محمد، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
(۷۶) المعارف: ابن قتیبه (م،۲۷۶ق.) ، به کوشش ثروت عکاشه، قم، الرضی، ۱۳۷۳ش.
(۷۷) معجم البلدان: یاقوت الحموی (م،۶۲۶ق.) ، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م.
(۷۸) المعجم الکبیر: الطبرانی (م،۳۶۰ق.) ، به کوشش حمدی عبدالمجید، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
(۷۹) معجم رجال الحدیث: الخوئی (م،۱۴۱۳ق.) ، بیروت، ۱۴۰۹ق.
(۸۰) معجم قبائل العرب: عمر کحّاله، بیروت، الرساله، ۱۴۰۵ق.
(۸۱) معجم ما استعجم: عبدالله البکری (م،۴۸۷ق.) ، به کوشش السقاء، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۳ق.
(۸۲) المغازی: الواقدی (م،۲۰۷ق.) ، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق.
(۸۳) المفصل: جواد علی، دار الساقی، ۱۴۲۴ق.
(۸۴) مقاتل الطالبیین: ابوالفرج الاصفهانی (م،۳۵۶ق.) ، به کوشش سید احمد صقر، بیروت، دار المعرفه.
(۸۵) مقدمة فی اصول التفسیر: ابن تیمیه (م،۷۲۸ق.) ، به کوشش عدنان زرزور، بیروت، دار القرآن الکریم، ۱۳۹۱ق.
(۸۶) مناقب آل ابی‌طالب: ابن شهرآشوب (م،۵۸۸ق.) ، به کوشش گروهی از اساتید نجف، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۷۶ق.
(۸۷) المنمق: ابن حبیب (م،۲۴۵ق.) ، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۵ق.
(۸۸) نسب معد و الیمن الکبیر: ابن الکلبی (م،۲۰۴ق.) ، به کوشش ناجی حسن، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۲۵ق.
(۸۹) النهایه: مبارک ابن اثیر (م،۶۰۶ق.) ، به کوشش الزاوی و الطناحی، قم، اسماعیلیان، ۱۳۶۷ش.
(۹۰) نیل الاوطار: الشوکانی (م،۱۲۵۵ق.) ، بیروت، دار الجیل، ۱۹۷۳م.
(۹۱) وقعة صفین: ابن مزاحم المنقری (م،۲۱۲ق.) ، به کوشش عبدالسلام، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۴ق.


۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵.    
۲. اصفهانی، ابو‌الفرج، الاغانی، ج۴، ص۳۴۲.    
۳. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۵، ص۱۳۸.    
۴. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵.    
۵. اصفهانی، ابو‌الفرج، الاغانی، ج۴، ص۴۶۳-۴۶۵.    
۶. اصفهانی، ابو‌الفرج، الاغانی، ج۴، ص۴۶۵-۴۶۶.    
۷. ابن ابی‌حاتم، تفسیر القران العظیم، ج۶، ص۳۰۸.    
۸. راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۳۰.    
۹. حمیری، ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۳۰.    
۱۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۳-۳۴.
۱۱. اصفهانی، ابو‌الفرج، الاغانی، ج۴، ص۴۶۳.
۱۲. ابن کلبی، نسب معد، ج۱، ص۱۲۵.    
۱۳. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۶.    
۱۴. سمعانی، عبد‌الکریم، الانساب، ج۳، ص۱۳۹.    
۱۵. ابن کلبی، نسب معد، ج۱، ص۱۲۵.    
۱۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۷.    
۱۷. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الانباه، ص۸۰.    
۱۸. بکری، عبد‌الله، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۹.    
۱۹. ابن کلبی، نسب معد، ج۱، ص۱۲۵.    
۲۰. حمیری، ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۳۰.    
۲۱. احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۵.    
۲۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۸.
۲۳. جواد علی، المفصل، ج۱، ص۳۲۶.
۲۴. مرکز دائرة المعارف اسلامی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۴، ص۱۶۲۷.    
۲۵. مرکز دائرة المعارف اسلامی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۴، ص۱۶۲۷.    
۲۶. بکری، عبد‌الله، معجم ما استعجم، ج۱، ص۶۶.    
۲۷. اصفهانی، ابو‌الفرج، الاغانی، ج۴، ص۴۶۴.    
۲۸. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۱۰.    
۲۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۳۴۱.    
۳۰. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۶.    
۳۱. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۶.    
۳۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۳۴۱.    
۳۳. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۶۸.    
۳۴. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۳۴۱-۳۴۲.    
۳۵. ابن سعد، الطبقات، ج۱، ص۶۱.    
۳۶. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۹.    
۳۷. بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق، ص۱۷۵.    
۳۸. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۷.    
۳۹. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۱۷۹.    
۴۰. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۷.    
۴۱. اصفهانی، ابو‌الفرج، مقاتل الطالبیین، ص۸۶.    
۴۲. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۱۱.    
۴۳. محمد بن خلدون، ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۴۰۴.
۴۴. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۹.    
۴۵. ابن ابی‌حاتم، تفسیر القران العظیم، ج۱۰، ص۳۴۶۴.
۴۶. مرکز دائرة المعارف اسلامی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۷، ص۸۵.
۴۷. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۹.    
۴۸. احمد بن محمد، البلدان، ص۷۹.    
۴۹. عمر بن شبه، ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۴۴۱.    
۵۰. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳۳، ص۱۲۴.    
۵۱. شوکانی، نیل الاوطار، ج۷، ص۳۵۹.    
۵۲. بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق، ص۱۷۲.    
۵۳. بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق، ص۲۳۳.    
۵۴. ابن سعد، الطبقات، ج۵، ص۲۵۴.    
۵۵. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۱۴۱.
۵۶. بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق، ص۲۳۵.    
۵۷. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج۴، ص۳۸۷.
۵۸. بکری، عبد‌الله، معجم ما استعجم، ج۳، ص۹۶۱.
۵۹. ابن اثیر، علی، الکامل، ج۱، ص۵۹۳.    
۶۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۸۷.    
۶۱. ابن ماکولا، علی بن هبة الله، اکمال الکمال، ج۲، ص۲۹۹.
۶۲. بغدادی، محمد بن حبیب، المحبر، ص۱۷.    
۶۳. اصفهانی، ابو‌الفرج، مقاتل الطالبین، ص۱۶.    
۶۴. ابن سعد، الطبقات، ج۳، ص۵۰.    
۶۵. شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۳۵۴.    
۶۶. ابن قتیبه، المعارف، ص۲۱۲.    
۶۷. ابن قتیبه، المعارف، ص۹۱۹.
۶۸. بکری، عبد‌الله، معجم ما استعجم، ج۴، ص۳۰۲.
۶۹. ابن اثیر، علی، الکامل، ج۱، ص۶۸۵-۶۸۶.    
۷۰. جواد‌ علی، المفصل، ج۷، ص۱۵۳.    
۷۱. جواد علی، المفصل، ج۱۳، ص۳۱۵.    
۷۲. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۶۷.
۷۳. عمر بن شبه، ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۰۳-۵۰۵.
۷۴. ابن ابی‌شیبه، المصنف، ج۵، ص۴۹۰.    
۷۵. نسائی، سنن النسائی، ج۸، ص۳۲۶.    
۷۶. ابوالولید، ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۹۰.    
۷۷. محمد بن خلدون، ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۱۰.    
۷۸. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۲۵۴.    
۷۹. زرکلی، الاعلام، ج۷، ص۲۸۹-۲۹۰.
۸۰. جواد علی، المفصل، ج۹، ص۷۶۵.
۸۱. ابن سعد، الطبقات، ج۴، ص۲۸۵.
۸۲. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۶۰، ص۲۲.
۸۳. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۴۹۶.
۸۴. زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۳۴.
۸۵. جواد علی، المفصل، ج۴، ص۱۵۲.
۸۶. جواد علی، المفصل، ج۱۴، ص۲۳۴.    
۸۷. ماوردی، علی بن محمد، تفسیر ماوردی، ج۱، ص۳۴۸.    
۸۸. ماوردی، علی بن محمد، تفسیر ماوردی، ج۱، ص۳۴۸.    
۸۹. بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق، ص۳۳۳-۳۳۲.    
۹۰. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج۴، ص۴۷۳.    
۹۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۸۳.
۹۲. احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۸.    
۹۳. ابن سعد، الطبقات، ج۱، ص۸۸.    
۹۴. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۴، ص۲۵۴.
۹۵. حمیری، ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۲۴۲.    
۹۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۴.    
۹۷. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۴۰۶.    
۹۸. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۲۱، ص۵۹۲.    
۹۹. طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۴۵۳.    
۱۰۰. ابن ابی‌حاتم، تفسیر القران العظیم، ج۱۰، ص۱۴۴.    
۱۰۱. جاحظ، کتاب الحیوان، ج۷، ص۴۸۱.    
۱۰۲. احمد بن عبدربه، العقد الفرید، ج۲، ص۱۰۵.    
۱۰۳. کلبی، هشام بن محمد، الاصنام، ص۶۹.
۱۰۴. حمیری، ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۴۷.
۱۰۵. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۱۱۸.    
۱۰۶. حمیری، ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۳۱.    
۱۰۷. ابوالولید، ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۴۲.    
۱۰۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱، ص۵۵۲.    
۱۰۹. کلبی، هشام بن محمد، الاصنام، ص۲۷.    
۱۱۰. ابن اثیر، علی، النهایه، ج۲، ص۱۸۰.    
۱۱۱. ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۴۰۰.    
۱۱۲. کهاله، عمر، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۵۱.    
۱۱۳. بغدادی، محمد بن حبیب، المحبر، ص۳۱۵.    
۱۱۴. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۵، ص۴.    
۱۱۵. کلبی، هشام بن محمد، الاصنام، ص۲۷.    
۱۱۶. بغدادی، محمد بن حبیب، المحبر، ص۳۱۵.    
۱۱۷. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۵، ص۴.    
۱۱۸. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۷۲.    
۱۱۹. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۵، ص۴.    
۱۲۰. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۱۱۶.    
۱۲۱. طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۲۹۳.    
۱۲۲. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۲۲، ص۴۶.    
۱۲۳. کلبی، هشام بن محمد، الاصنام، ص۱۶.    
۱۲۴. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۲، ص۲۷۲.
۱۲۵. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۲۷، ص۷۸.
۱۲۶. عینی، عمدة القاری، ج۲۳، ص۱۷۸.
۱۲۷. حمیری، ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۲۸.    
۱۲۸. بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق، ص۱۲۷-۱۲۸.    
۱۲۹. عسقلانی، ابن حجر، العجاب، ج۱، ص۵۰۹.    
۱۳۰. شیخ طوسی، التبیان، ج۲، ص۷۲.    
۱۳۱. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، زاد المسیر، ج۱، ص۱۳۱.    
۱۳۲. رازی، فخر الدین، التفسیر الکبیر، ج۵، ص۲.    
۱۳۳. احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۵۵.    
۱۳۴. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۵۳، ص۱۰۲.    
۱۳۵. احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۶.
۱۳۶. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۳۸۵-۳۸۶.
۱۳۷. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج۸، ص۵۵۳.
۱۳۸. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۶۳.
۱۳۹. بغدادی، محمد بن حبیب، المحبر، ص۳۵۷.    
۱۴۰. مرکز دائرة المعارف بزرگ، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۷، ص۹۴.
۱۴۱. بغدادی، محمد بن حبیب، المحبر، ص۳۲۷.    
۱۴۲. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۱، ص۳۴۵.    
۱۴۳. ابن اثیر، علی، اسد الغابه، ج۱، ص۴۸۳.    
۱۴۴. زمخشری، الکشاف، ج۳، ص۱۳۳.    
۱۴۵. ابی‌السعود، محمد بن محمد، تفسیر ابوالسعود، ج۶، ص۲۷۰.    
۱۴۶. محمد بن خلدون، ابن خلدون، تاریخ، ج۱، ص۵۵۵.    
۱۴۷. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۷، ص۴۶۰-۴۶۱.
۱۴۸. کورانی، علی، تدوین القرآن، ص۲۶۹.    
۱۴۹. حمیری، ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۲۸۵.    
۱۵۰. احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۶.
۱۵۱. رازی، فخر الدین، التفسیر الکبیر، ج۳۰، ص۶۱۷.    
۱۵۲. زمخشری، الکشاف، ج۴، ص۱۴۸.    
۱۵۳. ابن سعد، الطبقات، ج۴، ص۲۸۵.    
۱۵۴. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۶۰، ص۲۲.    
۱۵۵. ابن اثیر، علی، اسد الغابه، ج۵، ص۷۲.
۱۵۶. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۷۴.    
۱۵۷. ابن سعد، الطبقات، ج۶، ص۴۰.    
۱۵۸. ابن اثیر، علی، اسد الغابه، ج۵، ص۱۲۹.
۱۵۹. مزی، تهذیب الکمال، ج۳۲، ص۳۹۸.    
۱۶۰. ابن اثیر، علی، اسد الغابه، ج۱، ص۲۵۴.    
۱۶۱. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۳.    
۱۶۲. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۵۳۴.    
۱۶۳. سمرقندی، ابو‌اللیث، تفسیر سمرقندی، ج۲، ص۳۵.    
۱۶۴. بیهقی، السنن الکبری، ، ج۶، ص۳۲۰.
۱۶۵. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۴۳۰.
۱۶۶. شوکانی، نیل الاوطار، ج۸، ص۱۴۶.
۱۶۷. حمیری، ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۵۵۰.    
۱۶۸. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۶۱، ص۳۳۰.
۱۶۹. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۲۰۳.    
۱۷۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۲۷.
۱۷۱. حمیری، ابن هشام، السیرة النبویة، ج۳، ص۷۷۸.    
۱۷۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۸۶.
۱۷۳. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۸۰۲.    
۱۷۴. بغدادی، محمد بن حبیب، المحبر، ص۱۱۵.
۱۷۵. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۸۹۲-۸۹۷.
۱۷۶. ابن ابی‌حاتم، تفسیرالقران العظیم، ج۶، ص۱۷۷۲-۱۷۷۴.
۱۷۷. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱۴، ص۱۸۱.    
۱۷۸. زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۲۶۰.    
۱۷۹. حمیری، ابن هشام، السیرة النبویة، ج۴، ص۸۹۹.    
۱۸۰. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۰۷.    
۱۸۱. مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۷، ص۸۱-۹۵.
۱۸۲. حمیری، ابن هشام، السیرة النبویة، ج۴، ص۹۱۷-۹۱۸.    
۱۸۳. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۲۴.    
۱۸۴. ابن سعد، الطبقات، ج۲، ص۱۵۸.    
۱۸۵. شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۲-۱۵۱.    
۱۸۶. ابن شهر آشوب، المناقب، ج۱، ص۲۱۱.    
۱۸۷. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۲۳.    
۱۸۸. ابن سعد، الطبقات، ج۲، ص۱۵۰.    
۱۸۹. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۲۸.    
۱۹۰. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱، ص۶۵.    
۱۹۱. بیهقی، السنن الکبری، ج۹، ص۸۴.
۱۹۲. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۳۶-۹۳۷.    
۱۹۳. ابن سعد، الطبقات، ج۲، ص۱۵۲.
۱۹۴. احمد بن ابی‌یعقوب، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۶۴.
۱۹۵. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۳۳-۹۳۷.    
۱۹۶. حمیری، ابن هشام، السیرة النبویة، ج۴، ص۹۲۲.    
۱۹۷. اسحاق ابن راهویه، مسند ابن راهویه، ج۴، ص۶۳.
۱۹۸. حمیری، ابن هشام، السیرة النبویة، ج۴، ص۹۲۲.    
۱۹۹. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۳۲.    
۲۰۰. ابن سعد، الطبقات، ج۲، ص۱۵۹.    
۲۰۱. عمر بن شبه، ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۴۹۹.    
۲۰۲. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۵۵.    
۲۰۳. ابن سعد، الطبقات، ج۱، ص۳۱۲-۳۱۳.    
۲۰۴. ابن حبان، الثقات، ج۲، ص۷۹.    
۲۰۵. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۶۲-۹۶۳.    
۲۰۶. حمیری، ابن هشام، السیرة النبویة، ج۴، ص۹۶۵-۹۶۶.    
۲۰۷. ابن سعد، الطبقات، ج۱، ص۳۱۳.    
۲۰۸. عمر بن شبه، ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۰۱.    
۲۰۹. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۸۴.
۲۱۰. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۶۵.    
۲۱۱. ابن ابی‌عاصم، الآحاد و المثانی، ج۳، ص۱۸۷-۱۸۸.    
۲۱۲. عمر بن شبه، ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۰۲.    
۲۱۳. ابن ابی‌شیبه، المصنف، ج۲، ص۳۸۵.    
۲۱۴. سجستانی، سنن ابی داود، ج۱، ص۳۱۴.    
۲۱۵. عمر بن شبه، ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۰۹.    
۲۱۶. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۶۴.    
۲۱۷. حمیری، ابن هشام، السیرة النبویة، ج۴، ص۹۶۶.    
۲۱۸. ابن سعد، الطبقات، ج۱، ص۳۱۳.
۲۱۹. عمر بن شبه، ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۱۱.
۲۲۰. مرکز دائرة المعارف اسلامی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۷، ص۸۱-۹۵.
۲۲۱. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۶۷.    
۲۲۲. عمر بن شبه، ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۰۲-۵۰۳.    
۲۲۳. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۶۸.    
۲۲۴. حمیری، ابن هشام، السیرة النبویة، ج۴، ص۹۶۷.    
۲۲۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۲۳.    
۲۲۶. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۱۰.    
۲۲۷. ابن بطریق، العمده، ص۱۹۷.    
۲۲۸. زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۴۶۰.
۲۲۹. طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۱۸۸.    
۲۳۰. عسقلانی، ابن حجر، عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج۶، ص۲۲۴.
۲۳۱. زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۳۴.    
۲۳۲. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۶۷.
۲۳۳. عمر بن شبه، ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۰۴.
۲۳۴. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۳۴۱.
۲۳۵. سجستانی، سنن ابی داود، ج۳، ص۱۲۵.
۲۳۶. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۷۳.    
۲۳۷. حمیری، ابن هشام، السیرة النبویة، ج۴، ص۹۶۹.    
۲۳۸. ابن سعد، الطبقات، ج۱، ص۲۸۵.    
۲۳۹. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۶۸.    
۲۴۰. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۶۸.    
۲۴۱. بغدادی، محمد بن حبیب، المحبر، ص۱۲۷.    
۲۴۲. عمر بن شبه، ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۰۴.    
۲۴۳. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۶۶.    
۲۴۴. عمر بن شبه، ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۰۲.    
۲۴۵. ابن اثیر، علی، اسد الغابه، ج۲، ص۱۵۵.    
۲۴۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۹۰.
۲۴۷. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۴۲.
۲۴۸. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۶۹-۹۷۰.    
۲۴۹. عمر بن شبه، ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۰۴- ۵۰۵.    
۲۵۰. عمر بن شبه، ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۰۵.    
۲۵۱. ابن اثیر، علی، اسد الغابه، ج۱، ص۵۸۶-۵۸۸.
۲۵۲. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۷۱-۹۷۲.    
۲۵۳. عمر بن شبه، ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۰۶-۵۰۷.    
۲۵۴. حمیری، ابن هشام، السیرة النبویة، ج۴، ص۹۶۸.
۲۵۵. رازی، فخر الدین، التفسیر الکبیر، ج۷، ص۱۰۶.
۲۵۶. زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۴۰۱.
۲۵۷. ابن ابی‌الحاتم، تفسیر القران العظیم، ، ج۲، ص۵۴۸.
۲۵۸. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۳۶.    
۲۵۹. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۳۷۳-۳۷۴.    
۲۶۰. ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۱، ص۴۰۶.    
۲۶۱. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۶۲، ص۴۰۴.    
۲۶۲. ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۸، ص۴۸.
۲۶۳. ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۶۹.
۲۶۴. دینوری، ابو‌حنیفه، الاخبار الطوال، ص۱۱۳.    
۲۶۵. دینوری، ابو‌حنیفه، الاخبار الطوال، ص۱۲۲.    
۲۶۶. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۲۴۸.
۲۶۷. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۴۸.
۲۶۸. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۰۹-۱۷۱۰.    
۲۶۹. ابن سعد، الطبقات، ج۵، ص۵۰۹-۵۱۰.    
۲۷۰. دینوری، ابو‌حنیفه، الاخبار الطوال، ص۱۳۳.    
۲۷۱. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۴، ص۱۰۳۵-۱۰۳۶.
۲۷۲. ابن اثیر، علی، الکامل، ج۲، ص۵۳۳.    
۲۷۳. اصبهانی، ابو‌نعیم، ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۷۵.
۲۷۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۲۴.    
۲۷۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۴۴۶.
۲۷۶. ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۶۹.
۲۷۷. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۲، ص۲۹۸
۲۷۸. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان،ج۲، ص۳۱۳ .
۲۷۹. ابن حبان، الثقات، ج۲، ص۲۰۶.    
۲۸۰. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۲، ص۳۱۷-۳۱۸.
۲۸۱. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۲۷.    
۲۸۲. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۱۲۹.    
۲۸۳. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۹.    
۲۸۴. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج۶، ص۱۵۷-۱۵۸.
۲۸۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۳۸.
۲۸۶. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۴، ص۱۴۴۶.
۲۸۷. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۳۴۶.
۲۸۸. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۴، ص۱۴۴۶.
۲۸۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۳.
۲۹۰. ابن اثیر، علی، الکامل، ج۳، ص۴۱۳.
۲۹۱. ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۱۸۷.
۲۹۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۲.
۲۹۳. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۹.
۲۹۴. دینوری، ابو‌حنیفه، الاخبار الطوال، ص۲۱۹.
۲۹۵. ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۱، ص۳۵۷.
۲۹۶. دینوری، ابو‌حنیفه، الاخبار الطوال، ص۲۵۹.
۲۹۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۷۶.    
۲۹۸. دینوری، ابو‌حنیفه، الاخبار الطوال، ص۲۳۱.    
۲۹۹. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۲۲.
۳۰۰. ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۸۹.    
۳۰۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۸۰.    
۳۰۲. ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۲، ص۳۰.
۳۰۳. خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۹، ص۱۰۲-۱۱۰.    
۳۰۴. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۱۶۷-۱۶۸.
۳۰۵. احمد بن یعقوب، البلدان، ص۲۶۱.
۳۰۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۷، ص۱۱۶-۱۱۸.    
۳۰۷. ابوالولید، ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۲۱۰.
۳۰۸. حمیری، محمد بن عبد المنعم، الروض المعطار، ص۴۹۹.    
۳۰۹. ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۲، ص۳۷۲.    
۳۱۰. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۴، ص۸۴.    
۳۱۱. ابوالولید، ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۲۵۳.    
۳۱۲. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۵، ص۱۲۴.    
۳۱۳. حمیری، محمد بن عبد المنعم، الروض المعطار، ص۴۹۹.    
۳۱۴. ابوالولید، ازرقی، اخبار مکه، ج۲، ص۲۱۴.
۳۱۵. ابوالولید، ازرقی، اخبار مکه، ج۲، ص۲۸۱-۲۸۲.    
۳۱۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۱۳۵.    
۳۱۷. ابن سعد، الطبقات، ج۷، ص۱۵۱.    
۳۱۸. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۲۶۵.    
۳۱۹. محمد بن خلدون، ابن خلدون، تاریخ، ج۴، ص۴۶.    
۳۲۰. دینوری، ابو‌حنیفه، الاخبار الطوال، ص۲۸۰.    
۳۲۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۲۳۳.    
۳۲۲. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۸.    
۳۲۳. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۱۹۸.    
۳۲۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۲۲۶.    
۳۲۵. احمد بن یعقوب، البلدان، ص۲۶۱-۲۶۴.
۳۲۶. ابن حبان، الثقات، ج۲، ص۳۱۷.    
۳۲۷. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۱۲، ص۱۹۸.    
۳۲۸. احمد بن یعقوب، البلدان، ص۲۶۳.
۳۲۹. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۶، ص۴۰.    
۳۳۰. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ج۱، ص۳۵۸.    
۳۳۱. ابن سعد، الطبقات، ج۵، ص۲۱۱.    
۳۳۲. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۶، ص۱۴۵.    
۳۳۳. دینوری، ابو‌حنیفه، الاخبار الطوال، ص۳۳۷.    
۳۳۴. ابن سعد، الطبقات، ج۷، ص۲۲۴.
۳۳۵. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۶.    
۳۳۶. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۴، ص۱۳۲.    
۳۳۷. عجلی، احمد بن عبدالله، معرفة الثقات، ج۱، ص۳۱۴.
۳۳۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۳۵۱.    
۳۳۹. ابن سعد، الطبقات، ج۶، ص۳۶۰.    
۳۴۰. ثقفی کوفی، ابراهیم، الغارات، ج۲، ص۴۸۴.    
۳۴۱. احمد بن یعقوب، البلدان، ص۸۶.    
۳۴۲. احمد بن یعقوب، البلدان، ص ۱۴۹.    
۳۴۳. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۵، ص۳۱۴.
۳۴۴. احمد بن یعقوب، البلدان، ص۸۶.
۳۴۵. اصبهانی، ابو‌نعیم، ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۷۵.    
۳۴۶. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳۳، ص۱۹.    
۳۴۷. شیخ صدوق، الخصال، ص۲۲۸.    
۳۴۸. دینوری، ابو‌حنیفه، الاخبار الطوال، ص۱۴۷.    
۳۴۹. منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۵۲۵.
۳۵۰. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۸۰.    
۳۵۱. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۳۰۲.    
۳۵۲. طبرسی، ابومنصور، الاحتجاج، ج۱، ص۴۱۸.
۳۵۳. نجاشی، ابوعباس، رجال، ص۲۸۷.    
۳۵۴. نجاشی، ابوعباس، رجال، ص۳۴۲.    
۳۵۵. شیخ طوسی، معرفة اختیار الرجال، ج۲، ص۶۱۲.    
۳۵۶. شیخ طوسی، معرفة اختیار الرجال،، ج۱، ص۳۸۳.    
۳۵۷. شیخ طوسی، معرفة اختیار الرجال، ج۱، ص۱۶۱.    
۳۵۸. شیخ طوسی، معرفة اختیار الرجال، ص۱۴۰.
۳۵۹. شیخ طوسی، معرفة اختیار الرجال، ص۱۴۴.
۳۶۰. نجاشی، ابوعباس، رجال، ص۱۴.    
۳۶۱. شیخ طوسی، معرفة اختیار الرجال، ص۱۵۳.
۳۶۲. شیخ طوسی، معرفة اختیار الرجال، ص۱۸۵.
۳۶۳. شیخ طوسی، معرفة اختیار الرجال، ص۱۶۶.
۳۶۴. شیخ طوسی، معرفة اختیار الرجال، ص۱۹۱.
۳۶۵. شیخ طوسی، معرفة اختیار الرجال، ص ۱۹۳.
۳۶۶. شیخ طوسی، معرفة اختیار الرجال، ص۲۰۷.
۳۶۷. شیخ طوسی، معرفة اختیار الرجال، ص۲۹۴.
۳۶۸. ابن ندیم، الفهرست، ص۶۴.    
۳۶۹. ابن ندیم، الفهرست، ۲۷۵.    



حج و حرمین شریفین، برگرفته از مقاله « ثقیف »، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۵/۲۴.    



جعبه ابزار