جوهری (شعر عاشورایی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابو الحسن علی بن احمد جرجانی (جوهری) شاعر شیعه و مناقبگو بود که از جوانی به شاعری پرداخت و مورد توجه
صاحب بن عبّاد قرار گرفت، او را به عنوان ندیم خاص و فرستاده ویژه خود انتخاب کرد.
اگرچه
دیوان کامل او موجود نیست، تنها مجموعهای از قصاید عربی در منقبت
امام علی (علیهالسلام) و مرثیه
امام حسین (علیهالسلام) باقی مانده است.
در سال
۳۷۷ هجری پس از دو ماموریت به
نیشابور و
اصفهان، به
گرگان بازگشت و در همان شهر درگذشت؛
مرگ او پیش از صاحب بن عبّاد در سال
۳۸۰ هجری رخ داد.
ابو الحسن علی بن احمد جرجانی معروف به «
جوهری» از شاعران مشهور شیعه و مناقبگو و مرثیهسرای
اهل بیت (علیهمالسّلام) است.
وی وزنهای در فضل و ادب و استوانهای در لغت
عرب و نقّادی سخنساز بود.
جوهری از عنفوان جوانی به شاعری پرداخت و طبع ذوق و
ترسّل او مورد توجّه صاحب بن عبّاد قرار گرفت تا جاییکه وی را ندیم خاصّ خود و از سلک شاعران دربارش قرار داد و او را فرستادهی ویژه خود ساخت.
از نامهای که در تعریف
جوهری بهوسیلهی صاحب بن عبّاد برای
ابو العباس ضبّی نوشته شده، برمیآید که وی شاعری استاد بوده است.
اگرچه
دیوان اشعارش در دست نیست و فقط منتخبی از
قصاید عربی او در
منقبتامیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) و
مرثیه ابا عبد اللّه الحسین (علیهالسّلام) موجود میباشد.
ابو الحسن در سال ۳۷۷ هجری بعد از دو ماموریت که از سوی صاحب به نیشابور - نزد
ناصر الدّوله ابراهیم - و اصفهان نزد
ابو العبّاس ضبّی رفت به
گرگان بازگشت و در آن شهر زندگی را بدرود گفت.
مرگ
جوهری پیش از مرگ صاحب بن عبّاد به سال ۳۸۰ هجری اتفاق افتاد.
| وجدی بکوفان ما وجدی بکوفان• • • • • تهمی علیه ضلوعی قبل اجفانی | | |
| ارض اذا نفخت ریح العراق بها• • • • • اتت بشاشتها اقصی خراسان | | |
| و من قتیل باعلی کربلاء علی جه• • • • • د الصّدی فتراه غیر صدیان | | |
| و ذی صفائح یستسقی البقیع به• • • • • ریّ الجوانح من روح و رضوان | | |
| هذا قسیم رسول اللّه من ادم• • • • • قدّا معا مثل ما قدّ الشراکان | | |
| | |
۱ - من شیدای کوفهام. آنهم چه شیدائی؟ پیش از آنکه سرشک رخسارم سیلاب کشد، خون از جگرم روان است.
۲ - تربتی که چون نسیمش وزان گردد، عطر جان فزایش از سرحد خراسان بگذرد.
۳ - شهیدی که در
کربلا با لب تشنه جان داد و از رحمت خدا سیراب بود.
۴ - آنجا که گوری چند و مزاری کوچک به چشم میخورد، ولی به آن عظمت و آبرو که گورستان
بقیع را سیراب سازد و خود از عبیر خلد و رضوان الهی آکنده است.
۵ - آن یک با رسول خدا از یک پوست برآمده چونان دو میوه از یک شاخ.
| و ذاک سبطا رسول اللّه جدّهما• • • • • وجه الهدی و هما فی الوجه عینان | | |
| وا خجلتا من ابیهم یوم یشهدهم• • • • • مضرّجین نشاوی من دم قان | | |
| یقول: یا امّة حفّ الضلال بها• • • • • و استبدلت للعمی کفرا بایمان | | |
| ما ذا جنیت علیکم اذ اتیتکم• • • • • بخیر ما جاء من آی و فرقان؟! | | |
| الم اجرکم و انتم فی ضلالتکم• • • • • علی شفا حفرة من حرّ نیران؟! | | |
| | |
۶ - و این دو سبط رسولاند که جدّشان چهره هدایت بود و این دو، نور چشمش.
۷ - وه! چه شرمساری از روی پدرشان که به روز
رستاخیز، غرق خونشان بیند.
۸ - گوید: ای امتی که به ضلالت و گمراهیاندر شدید و با کوردلی، کفر از
ایمان باز نشناختید.
۹ - چه جنایتی مرتکب شده بودم؟ جز این بود که بهترین دستاویز هدایت را که
قرآن و فرقان است، به شما هدیه کردم؟
۱۰ - آیا از آتش سوزان، که بر لب پرتگاه آن بودید، شما را نجات نبخشیدم.
| الم اؤلّف قلوبا منکم فرقا• • • • • مثارة بین احقاد و اضغان؟! | | |
| اما ترکت کتاب اللّه بینکم• • • • • و آیة العزّ فی جمع و قرآن؟! | | |
| الم اکن فیکم غوثا لمضطهد؟! • • • • • الم اکن فیکم ماء لظمان؟! | | |
| قتلتموا ولدی صبرا علی ظما• • • • • هذا و ترجون عند الحوض احسانی | | |
| سبیتم ثکلتکم امّهاتکم• • • • • بنی البتول و هم لحمی و جثمانی | | |
| | |
۱۱ - و دلهای شما را که پر از کینه و دشمنیهای دیرینه بود، به هم مهربان نساختم؟
۱۲ - و کتاب خدا را در میانتان به میراث ننهادم و آیات تابناکش را فراهم نیاوردم که در میان جمع تلاوت شود؟
۱۳ - آیا پناه دردمندانتان نبودم و آب گوارای تشنهکامان؟
۱۴ - پسرم را با لب تشنه بلا دفاع کشتید، با این همه بر لب آب کوثر چشم امید به من دارید؟
۱۵ - مادرتان بعزا نشیند، دختران زهرای بتول را اسیر کردید با آنکه پارهی تنم بودند.
| مزّقتم و نکثتم عهد والدهم• • • • • و قد قطعتم بذاک النکث اقرانی | | |
| یا رب خذ لی منهم اذ هم ظلموا• • • • • کرام رهطی و راموا هدم بنیانی | | |
| ماذا تجیبون و الزّهراء خصمکم• • • • • و الحاکم اللّه للمظلوم و الجانی؟! | | |
| اهل الکساء صلاة اللّه ما نزلت• • • • • علیکم الدهر من مثنی و وحدان | | |
| انتم نجوم بنی حوّاء ما طلعت• • • • • شمس النهار و ما لاح السّماکان | | |
| | |
۱۶ - عهد و پیمان پدرشان علی را درهم شکستید، با این پیمانشکنی رشتهی مرا قطع کردید.
۱۷ - بار خدایا، تو خود انتقام مرا باز ستان که خاندان گرامیم را به روز سیاه نشانده، میخواستند بنیاد مرا بر باد دهند.
۱۸ - موقعیکه زهرا به محاکمه برخیزد و داور میان ستمکشان و ستمگران خدا باشد، چه پاسخی توانید داد؟
۱۹ -ای «اهل
کساء» درود و رحمت خدا بر شما نازل باد تا روزگار باقی است.
۲۰ - شما ستارگان نسل آدم و حوائید، تا خورشید تابناک میدرخشد و دو اختر «سماک» نور میپاشد.
| مازلت منکم علی شوق یهیّجنی• • • • • و الدّهر یامرنی فیه ینهانی | | |
| حتّی اتیتک و التوحید راحلتی• • • • • و العدل زادی و تقوی اللّه امکانی | | |
| هذی حقایق لفظ کلّما برقت• • • • • ردّت بلالئها ابصار عمیان | | |
| ۲۴ - هی الحلی لبنی طه و عترتهم• • • • • هی الرّدی لبنی حرب و مروان | | |
| هی الجواهر جاء (الجوهریّ) بها• • • • • محبّة لکم من ارض جرجان | | |
| | |
۲۱ - پيوسته دل در آرزوى شما مىطپد و روزگارم به اين عشق و شيفتگى فرمان مىدهد و منع مىكند.
۲۲ - اينك با سر آمدم، مركب توحيد را زين بستم و از عدل الهى توشه ساخته از
تقوا و پرهيزگارى مدد جستم.
۲۳ - اينها همه حقائق است كه در پرده الفاظ نهفته شده و چون بدرخشد، با لمعانش چشم كوردلان را شفا بخشد.
۲۴ - اينها زيور آل طه است و زيب خاندانش، و همينهاست كه براى فرزندان
ابو سفیان و
مروان، پستى و ننگ به بار آورد.
۲۵ - آرى اين همه جواهر بود كه «جوهرى» به پاس محبّت، از سرزمين جرجان به ارمغان آورد.
| يا أهل عاشور يا لهفى على الدّين | | •• خذوا حدادكم يا آل ياسين |
| أليوم شقّق جيب الدّين و انتهبت | | •• بنات أحمد نهب الرّوم و الصين |
| أليوم قام بأعلى الطفّ نادبهم | | •• يقول: من ليتيم أو لمسكين؟! |
| أليوم خضّب جيب المصطفى بدم | | •• أمسى عبير نحور الحور و العين |
| أليوم خرّ نجوم الفخر من مضر | | •• على مناخر تذليل و توهين |
| | |
۱ - اى ماتمزدگان
عاشورا! اين آه و نالهاى كه سركردهام، در ماتم دين است. اى «آل ياسين» جامه ماتم بهبر كنيد.
۲ - در اين روز، گريبان
دین چاك شد، چون دختران احمد را بسان كفّار
روم و چين به اسيرى بردند.
۳ - امروز، نوحهسراى اين خاندان بر فراز تپّههاى كربلا، با صداى بلند مىگفت: چه كسى است كه از پدر كشتهى بىنوا تفقّد كند؟
۴ - امروز جگر مصطفى به خون نشست، خونى كه اينك بر سينه حوريان چون مشك دلاويز است.
۵ - امروز ستاره افتخار «مضر» از پا درافتاده، خوار و ذليل گشت.
| أليوم أطفئ نور اللّه متّقدا | | •• و جرّرت لهم التقوى على الطين |
| أليوم هتّك أسباب الهدى مزقا | | •• و برقعت غرّة الإسلام بالهون |
| أليوم زعزع قدس من جوانبه | | •• و طاح بالخيل ساحات الميادين |
| أليوم نال بنو حرب طوايلها | | •• ممّا صلوه ببدر ثمّ صفّين |
| أليوم جدّل سبط المصطفى شرقا | | •• من نفسه بنجيع غير مسنون |
| | |
۶ - امروز مشعل فروزان الهى خاموش شد، و كشتى تقوى به گل نشست.
۷ - امروز رشته هدايت از هم گسيخت، و گرد خوارى بر سيماى
اسلام پاشيد.
۸ - امروز بارگاه قدس الهى فرو ريخت و عرصه آن پامال ستوران گشت.
۹ - امروز فرزندان ابو سفيان آرزوى خود را دريافتند، از آتشى كه در «
بدر» و «
صفین» افروختند.
۱۰ - امروز سبط مصطفى را خون دل در گلو گرفت و از پاى درآمد.
| زادوا عليه بحبس الماء غلّته • • • • • تبّا لرأى فريق منه مغبون | | |
| نالوا أزمّة دنياهم ببغيهم • • • • • فليتهم سمحوا منها بماعون | | |
| حتّی یصیح بقنّسرین راهبها• • • • •: یا فرقة الغیّ یا حزب الشیاطین | | |
| اتهزؤن براس بات منتصبا• • • • • علی القناة بدین اللّه یوصینی؟! | | |
| آمنت و یحکم باللّه مهتدیا• • • • • و بالنبیّ و حبّ المرتضی دینی | | |
| | |
۱۱ - آب را به رویش بستند و به آتش درونش دامن زدند، نگون باد پرچم این خسارتزدگان.
۱۲ - با زور و ستم زمام قدرت را به چنگ گرفتند، کاش از شربت آبی دریغ نمیکردند.
۱۳ - تا آنجا رسوائی و ننگ به بار آوردند که راهب «قنسرین»
گفت: «ای گمراهان وای یاوران شیطان!
۱۴ - آیا به سر این شهید که بر نیزه استوار کردهاید، سخریه و توهین روا میدارید، با اینکه همین سر مرا به دین خدا سفارش میکند.
۱۵ - وای بر شما، من به خداوند و رسول او ایمان آورده راه هدایت گرفتم، دوستی مرتضی آیین من است.»
| فجدّلوه صریعا فوق جبهته• • • • • و قسّموه باطراف السکاکین | | |
| و اوقروا صهوات الخیل من احن• • • • • علی اساراهم فعل الفراعین | | |
| مصعّدین علی اقتاب ارحلهم• • • • • محمولة بین مضروب و مطعون | | |
| اطفال فاطمة الزهراء قد فطموا• • • • • من الثدیّ بانیاب الثعابین | | |
| یا امّة ولی الشیطان رایتها• • • • • و مکّن الغیّ منها کلّ تمکین | | |
| | |
۱۶ - او را نگون به خاک افکندند و با شمشیر و کارد پارهپاره نمودند.
۱۷ - چه کینهها که بر گردهی اسبها بار کردند و فرعونمنش، به جان اسیران تاختند.
۱۸ - با غل و زنجیر بر جهاز شترانشان بستند و با کعب نیزه بدنشان را خستند.
۱۹ - شیرخوار فاطمه را از شیر باز گرفتند، و در عوض پستان، نیش مار به دهان نهادند.
۲۰ -ای گروهی که شیطان پرچمدار شماست و گمراهی در دل شما جاگرفته.
| ما المرتضی و بنوه من معاویة• • • • • و لا الفواطم من هند و میسون | | |
| آل الرسول عبادید السیوف فم• • • • • نهام علی وجهه خوفا و مسجون | | |
| یا عین لا تدّعی شیئا لغادیة• • • • • تهمی و لا تدّعی دمعا لمحزون | | |
| قومی علی جدث بالطفّ فانتقضی• • • • • بکلّ لؤلؤ دمع فیک مکنون | | |
| یا آل احمد انّ «الجوهریّ» لکم• • • • • سیف یقطّع عنکم کلّ موصون | | |
| | |
۲۱ - مرتضی و فرزندانش را چه نسبت با
معاویه و فاطمه را چه نسبت با
هند جگرخوار و یا
میسون مادر
یزید؟
۲۲ - خاندان رسول از دم شمشیر پراکنده شدند: برخی سر خود گرفته به صحرا گریختند و جمعی در زندانها جای کردهاند.
۲۳ -ای دیده! به انتظار منشین که با ابر صبحگاهان بباری و یا با غمدیدهی دگری دمساز گردی.
۲۴ - بپاخیز بر تربت کربلا و چون مروارید غلطان سرشک بیفشان. چندانکه در قوّه داری.
۲۵ -ای خاندان احمد زبان «
جوهری» شمشیر است که عار و عیب را از ساحت شما میزداید.
محمدزاده، مرضیه، دانشنامه شعر عاشورایی، ج۱، ص۱۶۴.