• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

صاحب بن عباد (شعر عاشورایی)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مقالات مرتبط: https://test.wikifeqh.ir/.

اسماعیل عبّاد طالقانی (صاحب، کافی الکفاة) در سال ۳۲۶ هجری در طالقان متولد شد و به‌دلیل مصاحبت با ابوالفضل بن العمید لقب «صاحب» و به‌دلیل توانایی کتابت لقب «کافی الکفاة» را دریافت کرد.
او در دوره عباسی به‌عنوان کاتب و وزیر فعالیت کرد، در علوم، ادبیات، فلسفه و تاریخ آثار متعددی نوشت و کتابخانه‌ای بزرگ داشت که بیشتر آثارش در حمله محمود غزنوی به ری سوزانده شد.
صاحب به‌عنوان فیلسوف، متکلّم، فقیه، محدّث، مورّخ، لغوی، شاعر و ناظم شناخته می‌شود و به‌خصوص در سرودهای سوگ و ثنای اهل بیت (علیهم‌السلام) شهرت دارد.
در سال ۳۸۵ هجری در ری درگذشت و در اصفهان در قبه «دریه» دفن شد.




ابو القاسم، اسماعیل بن ابی الحسن عبّاد بن العبّاس بن عبّاد بن احمد بن ادریس طالقانی ملقّب به «صاحب» و «کافی الکفاة» که در ۱۶ ذی القعده سال ۳۲۶ هجری در طالقان متولد شد.
ابن خلکان گوید: «او نخستین کس از وزراء است که لقب صاحب گرفت بدان سبب که مصاحب ابوالفضل بن العمید بود و چون به وزارت رسید این لقب بر او بماند و «کافی الکفاة» را فخر الدوله دیلمی به او به سبب لیاقتی که در کتابت داشت، داد.»
پدران وی نیز از کتّاب و ادباء عصر خود بوده‌اند.


صاحب، حدیث را از مشایخ اصفهان و بغداد و ری فرا گرفت و به دیگران یاد داد و همواره تحریض می‌کرد که حدیث بیاموزید و بنویسید.
صاحب از سال ۳۴۷ تا ۳۶۶ هجری در اصفهان کاتب مؤید الدّوله بود و تا ۳۷۳ هجری در گرگان وزارت وی را داشت و از آن سال تا ۳۸۵ وزارت فخر الدّوله به عهده او محوّل گشت و از خلفای بنی عباس با الراضی باللّه، المتقی باللّه، المستکفی باللّه، المیطع للّه، الطالع للّه و القادر باللّه معاصر بوده است و از آل بویه با سه برادر عماد الدّوله، رکن الدّوله و معزّ الدّوله و نیز با عزّ الدّوله، عضد الدّوله، مؤیّد الدّوله و فخر الدّوله هم عصر بوده است.
هم‌چنین پیشرفتهای سبکتکین و استیلای پسر او محمود بر خراسان در پایان عمر صاحب بود.
صاحب در اصفهان بساط ادب بگسترد. خود در زمینه‌های مختلف صاحب فضل و کمال بود.
در جنبه علم و هنر، سخندانی و ادب، سیاست و تدبیر، عظمت روح و نجابت اصیل و فضل سرشار و شرف خالص بود.
البته شهرتی که در تمام شئون اجتماعی کسب نمود خود گواه عظمت و شخصیّت اوست.



در اینکه صاحب از طبقه ممتاز و از بزرگان مذهب است هیچیک از دانشوران شیعه تردید نکرده‌اند.
شعر فراوانی که در سوگ یا ثنای اهل بیت سروده و نثر ادیبانه‌اش که آثار دوستی و انقطاع و تفضیل اهل بیت از آن آشکار است، گواه این مطلب است.
ابن طاووس، مجلسی، ابن شهرآشوب، شیخ حرّ عاملی، شیخ صدوق و شیخ مفید و دیگران او را شیعه اثنی عشری می‌دانند.



از صاحب لطائف و بذله‌ها به جای مانده است که بر قریحه‌ی روشن و حضور ذهن و سرعت انتقال او دلالت می‌کند.
صاحب، تالیفات فراوانی در علم و ادب دارد که از آثار جاویدان است.
علاّمه امینی در جلد چهارم الغدیر فهرست تالیفات او را آورده است.
کتابها از نظر علمی بسیار متنوّع هستند و نشان‌دهنده این است که آنها را یکی از رجال برجسته‌ی تاریخ و نوابغ دهر نوشته است.
او در هیچ فنّی از فنون علمی کوتاه نیامده و به همین دلیل او هم فیلسوف است هم متکلّم، هم فقیه و محدّث و هم مورّخ و لغوی، هم نحوی و ادیب و هم نویسنده و شاعر.
وی صاحب کتابخانه‌ی پر ارج و گرانبهایی بود که گویند چهارصد شتر آن را حمل می‌کرد.
بیشتر کتب او در حمله‌ی سلطان محمود غزنوی به ری سوزانده شد.
صاحب نسبت به عربیّت تعصّب شدید داشت و می‌کوشید شعر خود را به سبک شامی نزدیک کند چه این سبک به سبب قرب جوار با شبه جزیره عربستان، استحکام خود را حفظ کرده بود، در صورتی‌که سبک عراقی در نتیجه‌ی مجاورت با ایران، لطف و رقّت و طراوت و زیبایی مخصوصی داشت.
در نثر بیشتر از نظم به صناعت لفظی مقیّد بود. هرچند که نظم او نیز خالی از صناعت نیست.
هم‌چنین قصیده‌ای در هفتاد بیت خالی از حروف الف بدو منسوب است که در ستایش اهل بیت (علیه‌السّلام) سروده است.



صاحب در شب جمعه ۲۴ ماه صفر به سال ۳۸۵ هجری در ری بیمار شد و به آن بیماری درگذشت.
تشییع جنازه‌ی با شکوهی از او به عمل آمد و او را به اصفهان برده و در قبّه‌ای به نام «دریه» دفن شد.



مشهورترین و قدیمی‌ترین کتابی که به تحلیل و ترجمه صاحب پرداخته «یتیمة الدهر» از «ثعالبی» می‌باشد. وی می‌نویسد:
«عبارتی ندارم که با آن بتوان مکانت وی را در علم و ادب، و جلالت او را در جود و کرم، و محاسن بسیار و مفاخر گوناگون وی را بیان کند. تنها می‌گویم او صدر مشرق و تاریخ مجد و چشمه‌ی عدل و احسان است.»
ابن خلکان گوید: «نادره‌ی دهر و اعجوبه‌ی زمان در فضایل و محاسن و کرم بود.»
ابن شهرآشوب در «معالم العلماء» در ضمن شعرای اهل بیت گوید: «اسماعیل عبّاد متکلّم، شاعر و نحوی است.»
سیّد رضی وی را در حیات او مدح و پس از مرگ رثا گفت.
هم‌چنین ثعالبی گوید: «هیچ درباری چون دربار صاحب مورد توجه‌ی شعرا نبوده است.»
دوران صاحب، پر برکت‌ترین دورانی است که به اهل علم و ادب گذشت. گاه با مقرّب ساختن اهل فضل و گاه با تشویق و ترغیب آنان به نشر آثار گرانبهای خود، تا آنجاکه بازار علم و دانش رونق گرفت.





۷.۱ - قصیده‌ای در اعتقادش به شیعه اثنی عشری


یا زائرا قد قصد المشاهدا• • • • • و قطع الجبال و الفدافدا
فابلغ النبیّ من سلامی• • • • • ما لا یبید مدّة الایّام
حتی اذا عدت لارض الکوفه• • • • • البلدة الطاهرة المعروفه
و صرت فی الغریّ فی خیر وطن• • • • • سلّم علی خیر الوری ابی الحسن
ثمّه سر نحو بقیع الغرفد• • • • • مسلّما علی ابی محمّد


۱ -‌ای زائری که مشاهد مشرّفه را عازم گشتی و کوه و صحرا را درنوردیدی.
۲ - درود مرا بر رسول خدا نثار کن، درودی که با گذشت روزگاران کهنه نگردد.
۳ - و چون به کوفه بازگشتی، همان تربت پاک معروف،
۴ - در بهترین جایگاه "نجف" به مهتر عالمیان ابو الحسن درود فرست.
۵ - و مجدّدا بازگرد به مدینه و در بقیع، بر امام مجتبی سلام گوی.

و عد الی الطفّ بکربلاءا• • • • • هد سلامی احسن الاهداء
لخیر من قد ضمّه الصعید• • • • • ذاک الحسین السیّد الشهید
و اجنب الی الصحراء بالبقیع• • • • • فثمّ ارض الشرف الرّفیع
هناک زین العابدین الازهر• • • • • و باقر العلم و ثمّ جعفر
ابلغهم عنّی السّلام راهنا• • • • • قد ملا البلاد و المواطنا


۶ - و در کربلا، صحرای طف عنان بازگیر و سلام مرا با بهترین تحیّات هدیه کن!
۷ - به خدمت آن خفته در خاک، حسین که سالار شهیدان است.
۸ - و باز در پهنه‌ی بقیع پهلو گیر که تربتی شریف و والاست.
۹ - در آنجا زین العابدین چراغ تابان و باقر شکافنده علم و جعفر صادق به خاک‌اندراند.
۱۰ - سلام مرا به آنان برسان، سلامی پیوسته که طنین آن دشت و دمن را پر سازد.

و اجنب الی بغداد بعد العیسا• • • • • مسلّما علی الزکیّ موسی
و اعجل الی طوس علی اهدی سکن• • • • • مبلّغا تحیّتی ابا الحسن
وعد لبغداد بطیر اسعد• • • • • سلّم علی کنز التّقی محمّد
و ارض سامراء ارض العسکر• • • • • سلّم علی علیّ ن المطهّر
و الحسن الرضیّ فی احواله• • • • • من منبع العلوم فی اقواله
فانّهم دون الانام مفزعی• • • • • و من الیهم کلّ یوم مرجعی


۱۱ - و بعد در بغداد پهلو گیر و بر پاکیزه نهاد: موسی، سلام مرا نثار کن!
۱۲ - و با عجله به طوس رو ولی آرام دل، و سلام و تحیّت مرا به ابی الحسن تقدیم کن.
۱۳ - سپس بر بال همای نشین و به بغداد باز شو! و درود مرا بر معدن تقوی محمّد نثار کن.
۱۴ - و بعد در سامرا سرزمین عسکر، بر علی‌هادی سلام گوی که از شک و ریب پاک است و هم بر حسن فرزندش که رفتارش،
۱۵ - پسندیده و گفتارش از معدن علم الهی سرچشمه گرفته.
۱۶ - اینان‌اند، نه سایر مردان، که پناه من‌اند و هر روز به جان و دل رو به سوی آنان دارم.
• • •
حبّ علیّ بن ابی طالب• • • • • هو الذی یهدی الی الجنّة
ان کان تفضیلی له بدعة• • • • • فلعنة اللّه علی السنّة


۱ - دوستی علی بن ابی طالب است که راهبر همگان به سوی بهشت است.
۲ - اگر ترجیح او بر صحابه بدعت به شمار آید پس لعنت خداوند بر سنّت باد!


۷.۲ - مدح امام علی (علیه‌السّلام)

لم یعلموا انّ الوصیّ هو الذی• • • • • سبق للجمیع بسنّة و کتاب
لم یعلموا انّ الوصیّ هو الذی• • • • • لم یرض بالاصنام و الانصاب
لم یعلموا انّ الوصیّ هو الذی• • • • • آتی الزکاة و کان فی المحراب
لم یعلموا انّ الوصیّ هو الذی• • • • • حکم الغدیر له علی الاصحاب
ایشک فی لعنی امیة انها• • • • • نفرت علی الاصرار و الاضباب
و سبوا بنات محمد فکانهم• • • • • طلبوا دخول الفتح و الاحزاب


۱ - آیا آنان ندانستند که وصی کسی است که در سنّت و کتاب بر همه پیشی گرفته است‌؟
۲ - آیا آنان ندانستند که وصی کسی است که از بت‌ها و انصاب بیزار بوده است‌؟
۳ - آیا آنان ندانستند که وصی کسی است که در محراب، زکات پرداخت‌؟
۴ - آیا آنان ندانستند که وصی کسی است که در غدیر، فرمان سروری او بر همگان مسلم شد؟
۵ - آیا در لعن کردن من بر بنی امیّه جای شک است‌؟ هم آنان بودند که بر پاکان و آزادگان ستم کردند.
۶ - آنان دختران محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را اسیر کردند، گویی در پی انتقام فتح مکّه و جنگ احزاب بودند.
• • •

۷.۳ - مدح اهل بیت (علیهم‌السّلام)

بلغت نفسی مناها• • • • • بالموالی آل طه
برسول اللّه من• • • • • حاز المعالی و حواها
و ببنت المصطفی من• • • • • اشبهت فضلا اباها
ع من کمولای علیّ• • • • • و الوغی تحمی لظاها؟
حجّة اللّه علی الخلق• • • • • شقی من قد قلاها
و بحبّی الحسن ال• • • • • ‌بالغ فی العلیا مداها

۱ - به‌وسیله‌ی سرورانم «آل طه» جانم به آرزو رسید.
۲ - هر آنکه به درجات بالا پای نهاده به برکت رسول خدا بوده است.
۳ - و برکت فاطمه دخترش که در فضیلت و شرف مانند پدرش مصطفی است.
۴ - موقعی که آتش جنگ شعله می‌زد، چه‌کسی چون علی به میدان می‌تاخت.
۵ - او بر خلق جهان حجّت خداست. هرکه او را دشمن گیرد شقی و بدبخت خواهد بود.
۶ - من با دوستی حسن به آزروهایم رسیدم که والاترین مقام را حائز گشته.


و الحسین المرتضی• • • • • یوم المساعی اذ حواها
لیس فیهم غیر نجم• • • • • قد تعالی و تناهی
عترة اصبحت الدّ• • • • • نیا جمیعا فی حماها
ما تحدّت عصب ال• • • • • ‌بغی بانواع عماها
اردت الاکبر بالس• • • • • مّو ما کان کفاها
و انبرت تبغی حسینا• • • • • و عرته و عراها

۷ - و با دوستی حسین آن پسندیده‌ای که در میدان مکارم همه‌ی افتخارات را صاحب گشته.
۸ - در این خاندان هرچه بنگری، جز ستاره‌ی رخشان به چشم نمی‌خورد که بالا رفته و بر طاق فلک نشسته است.
۹ - خاندانی ویژه که جهانی در حمایت آنان قرار گرفته است.
۱۰ - گروه متجاوز، با ارتکاب آن همه عناد و لجاجت، چه افتخاری می‌جست‌؟
۱۱ - سبط اکبر را با زهر به خاک کردند و این بس نبود؟
۱۲ - با تعرّض در جستجوی حسین برآمده با او به پیکار برآمدند و او هم پیکار کرد.

منعته شربة و الطّیر• • • • • قد اروت صداها
فافاتت نفسه• • • • • یا لیت روحی قد فداها
بنته تدعو اباها• • • • • اخته تبکی اخاها
لو رای احمد ما• • • • • کان دهاه و دهاها
لشکا الحال الی اللّه• • • • • و قد کان شکاها
۱۳ - او را از نوشیدن شربتی آب مانع شدند، با آنکه پرندگان سیراب بودند.
۱۴ - او جان خود را بر سر این پیکار گذاشت، کاش جان من فدای او گشته بود.
۱۵ - دخترش فریاد می‌زد: ‌ای پدر! و خواهرش در سوگ برادر می‌نالید.
۱۶ - اگر احمد مختار می‌دید، به روزگار او و خاندانش چه رسید؟
۱۷ - شکایت به سوی خدا می‌برد و البته شکایت برده است.
• • •

۷.۴ - رثای حسین شهید (علیه‌السّلام)

یا بابی السیّد الحسین و قد• • • • • جاهد فی الدین یوم بلواه
یا بابی اهله و قد قتلوا• • • • • من حوله و العیون ترعاه
یا قبّح اللّه امّة خذلت• • • • • سیدها لا ترید مرضاه
یا لعن اللّه جیفة نجسا• • • • • یقرع من بغضه ثنایاه

۱ - پدرم فدای حسین سرور آزادگان باد که روز عاشورا، در راه اعلاء دین جهاد کرد.
۲ - پدرم فدای خاندانش که در اطراف او به خون غلطیدند و چشم از او برنداشتند.
۳ - خدا رسوا کند امّتی را که سرور خود را تنها گذاشتند و در رضایت خاطرش نکوشیدند.
۴ - و نفرین خدا بر آن گندیده مردار نجس باد که از کین، چوب بر دندان او کوبید!
• • •

تفرّعت الانوار للارض منهما• • • • • فللّه انوار بدت تتجدّد
هم الحجج الغرّ التی قد توضّحت• • • • • و هم سرج اللّه التی لیس تخمد
او الیکم یا آل بیت محمد• • • • • فکلّکم للعلم و الدین فرقد

۱ - در سایه‌ی حسن و حسین بود که مجد و بزرگواری، رواق عظمت برکشید. اگر آن دو نبودند مجد و بزرگواری در کجا
مشهود می‌گشت‌؟
۲ - آنان حجّت‌های تابناک خدایند که روشن گشته‌اند و مشعل‌های افروخته که خاموشی ندارند.
۳ -‌ای خاندان مجد، من پیوسته دوستدار شما خواهم بود، این شمائید که برای علم و آئین ستاره‌ی رخشانید.
• • •

اجروا دماء اخی النبیّ محمّد• • • • • فلتجر غزر دموعنا و لتهمل
و لتصدر اللّعنات غیر مزالة• • • • • لعداه من ماض و من مستقبل
و تجرّدوا لبنیه ثمّ بناته• • • • • بعظایم فاسمع حدیث المقتل
منعوا الحسین الماء و هو مجاهد• • • • • فی کربلاء فنح کنوح المعول
منعوه اعذب منهل و کذا غدا• • • • • یردون فی النیران او خم منهل
ا یجزّ راس ابن النبی و فی الوری• • • • • حیّ امام رکابه لم یقتل‌؟


۱ - فرزندان علی، برادر مصطفی را به خون کشیدند و شایسته است که بر این سوگ اشکهای ما بریزد و سیلاب کشد.
۲ - و لعنت و نفرین، پیوسته نثار دشمنانش گردد، چه آنها که درگذشته‌اند و چه آنها که از دنبال آیند.
۳ - ابتدا بر سر پسرانش ریختند، سپس بر سر دخترانش و مصیبتی عظیم به‌بار آوردند اینک سخنی از شهادت او بشنو!
۴ - حسین (علیه‌السّلام) را در کربلا، از نوشیدن آب مانع شدند، بی‌پروا، فریاد نوحه و زاری برکش!
۵ - آب گوارای فرات را بر او بستند، ازاین‌رو به رستاخیز، ناگوارترین آب دوزخ را به حلقومشان خواهند بست.
۶ - رواست که سر پسر پیامبر را جدا کنند، و در جهان اسلام کسی زنده باشد و در رکابش شهید نشود؟


و بنو السفاح تحکّموا فی اهل حیّ• • • • • علی الفلاح بفرصة و تعجّل
نکت الدعی بن الدعیّ ضواحکا• • • • • هی للنبیّ الخیر خیر مقبّل
تمضی بنو هند سیوف الهند• • • • • فی اوداج اولاد النبیّ و تعتلی
ناحت ملائکة السّماء لقتلهم• • • • • و بکوا فقد اسقوا کؤوس الذبّل
فاری البکاء علی الزمان محلّلا• • • • • و الضحک بعد الطفّ غیر محلّل
کم قلت للاحزان: دومی هکذا• • • • • و تنزّلی فی القلب لا تترحّلی


۷ - زنازادگان درباره‌ی آن‌ها که شعارشان «حیّ علی الفلاح» بود، هرچه خواستند کردند و فرصت از کف ننهادند.
۸ - زنازاده‌ی پسر زنازاده با چوب خیزران لب و دندان کسی را به بازی گرفت که بهترین بوسه‌گاه بهترین پیامبران بود.
۹ - پسران هند جگرخوار، با شمشیرهای هندی خود، رگ‌های گردن پسران پیامبر را می‌برند و سرفرازی می‌کنند.
۱۰ - فرشتگان به خاطر شهادتش زاری کرده گریستند، آری آنان را از ناوک تیر و نیزه، شربت شهادت دادند.
۱۱ - من گریه و زاری را اگرچه پیوسته و دوام داشته باشد روا می‌دانم و بعد از مصیبت طف (کربلا)، خنده را بر احدی روا نخواهم شمرد.
۱۲ - چقدر این سخن را بر زبان راندم و گفتم: ‌ای‌اندوه! پر دوام باش و‌ای غم در قلب من خانه گیر و کوچ مکن.


۱. حموی، یاقوت، معجم الادباء، ج۲، ص۶۶۲.    
۲. ثعالبی، ابو منصور، یتیمة الدهر، ج۳، ص۱۶۹.    
۳. ثعالبی، ابو منصور، یتیمة الدهر، ج۳، ص۱۶۹-۲۶۷.    
۴. حنبلی، ابن عماد، شذرات الذهب، ج۴، ص۴۴۹.    
۵. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۴، ص۶۷-۶۸.    
۶. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۴، ص۵۵.    
۷. شبّر، جواد، ادب الطف، ج۲، ص۱۳۸-۱۳۹.    
۸. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۴، ص۵۷-۵۸.    
۹. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۴، ص۵۹.    
۱۰. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۴، ص۶۰.    
۱۱. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۴، ص۶۰.    



محمدزاده، مرضیه، دانشنامه شعر عاشورایی، ج۱، ص۱۶۸.    






جعبه ابزار