• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مقالات دارابی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مقالات مرتبط: مقالات دارابی.

هبه به تملیک کردن عینی به دیگری به طور رایگان گفته می‌شود. و از آن در فارسی بخشش تعبیر می‌شود.
هبه از عقود بوده و نیاز به ایجاب و قبول دارد.
ارکان اصلی هبه شامل واهب (بخشنده)، موهوب له (گیرنده)، و موهوب (عین بخشیده شده) است. برای اینکه واهب صلاحیت بخشش داشته باشد، باید مالک مال بوده و بالغ، عاقل و دارای قصد و اختیار باشد. علاوه بر این، قبض (دریافت فیزیکی مال) توسط موهوب له، بنابر نظر مشهور فقها، شرط صحت هبه و تحقق مالکیت است.
از نظر حکم تکلیفی، هبه و بخشش به ارحام (بستگان)، به‌ویژه پدر و فرزند، حتی اگر نیازمند نباشند، مستحب است.
اصل در عقد هبه جواز (غیر لازم بودن) است؛ بنابراین، واهب می‌تواند تا زمانی که عین بخشیده شده باقی است، از هبه خود رجوع کند و آن را پس بگیرد. با این حال، در مواردی حق رجوع از واهب سلب شده و هبه لازم (قطعی) می‌شود.
از احکام و مسائل هبه در باب مستقل با همین عنوان «هبات» و «عطایا» به صورت جمع سخن گفته‌اند.



هبه که در فارسی به آن «بخشش» گویند، در اصطلاح عبارت است از تملیک عینی به کسی بدون دریافت چیزی در مقابل آن، به گونه منجز و بدون قید عوض.
قید «تملیک عین» برای خارج کردن تملیک منفعت یا انتفاع در مثل عاریه، اجاره، سکنی، عُمری و رُقبی و وقف «بدون دریافت چیزی در مقابل آن» (رایگان) برای خروج بیع و مانند آن از عقود معاوضی، و قید به گونه «منجز» (معلق بر چیزی نبودن) برای خروج وصیت به اعیان که معلق بر مرگ موصی است و قید «بدون قصد قربت» برای خروج صدقه و نیز وقف بنابر قول مشروط بودن آن به قصد قربت است.
مقصود از رایگان بودن و عدم قصد قربت، عدم لزوم و اشتراط عوض و قصد قربت در هبه است؛ بدین‌معنا که تحقق هبه منوط به آن دو نیست؛ لیکن شرط عوض و یا قصد قربت در آن، منافاتی با صدق عنوان هبه ندارد.
برخی هبه را به عقدی که مقتضی تملیک عین به طور رایگان است تعریف کرده‌اند.


از هبه گاه با عنوان «عطیه» (← عطیه) و «نحله» (← نحله) نیز تعبیر می‌شود؛ هرچند به تصریح برخی، عطیه و نحله اعم از هبه‌اند و آن دو بر مطلق عطای تبرعی اطلاق می‌شوند که وقف (← وقف) و صدقه (← صدقه) را نیز در بر می‌گیرد.


هبه اعم از هدیه است؛ زیرا هدیه هرچند بخشیدن مال است؛ لیکن در آن، نقل مال به کسی که به او بخشیده شده لحاظ گردیده است (← هدیه). از این‌رو، نسبت به اموال غیر منقول است؛ لیکن در اینکه تملیک و گرامی داشت کسی که مال به او عطا شده در هدیه لحاظ می‌گردد، علاوه بر آن، هدیه در امور معنوی نیز کاربرد دارد، مانند هدیه کردن نماز، روزه و حج مستحب به اموات.
نماز هدیه نیز از نمازهای مستحب است که به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ائمه (علیهم‌السّلام) هدیه می‌شود.
[۱۲] بهجت، محمدتقی، استفتائات، ج۲، ص۲۰۶.
(← نماز هدیه).


هبه به ارحام؛ بویژه پدر و فرزند، هرچند نیازمند نباشند مستحب است. در هبه به فرزندان رعایت برابری میان آنان مستحب و بنابر مشهور، برتری دادن بعضی بر بعض دیگر مکروه است.


هبه از عقود (← عقد) است و نیاز به ایجاب و قبول دارد.
در ایجاب، هر لفظ دلالت کننده بر آن، همچون «وَهَبْتُکَ»، «مَلَّکْتُکَ» و «هذا لک» کفایت می‌کند؛ چنان که در قبول نیز هرچه بیانگر رضایت باشد کافی خواهد بود.
نیاز هبه به عقد گفتاری (ایجاب لفظی) فی الجمله به ظاهر اتفاق فقها نسبت داده شده است. بنابراین، فعل دلالت کننده بر مفاد هبه [معاطات] کفایت نمی‌کند و مفید ملکیت نیست؛ بلکه تنها مفید اباحه است.
برخی عربی و نیز فوری بودن قبول پس از ایجاب را در عقد هبه شرط دانسته‌اند؛ لیکن برخی دیگر معاطات (← معاطات) را در هبه، همچون دیگر عقود –جز موارد استثنا شده– جاری دانسته و قائل به حصول ملکیت به آن شده‌اند. بنابراین، چنانچه کسی به قصد هبه (تملیک رایگان)، مالی را به دیگری بدهد و او نیز آن را بگیرد، هبه محقق می‌شود. برخی احتمال داده‌اند تملیک رایگان از سنخ اسباب باشد که قبض در آن شرط است و از عقود نیست.


ارکان هبه عبارت‌اند از عقد –که احکام آن گذشت–، دو طرف عقد (متعاقدین) که یکی «واهب» و دیگری «موهوب له» یا «متهب» نامیده می‌شود و موهوب (چیزی که بخشیده می‌شود) است. برخی قبض را نیز به ارکان هبه افزوده‌اند.


در هبه کننده، مالک بودن، بلوغ، عقل، قصد، اختیار، آزاد بودن و محجور نبودن شرط است. بنابراین، هبه کودک، دیوانه، سفیه و محجور بر اثر ورشکستگی، برده و نیز هبه غیر مالک صحیح نیست، مگر با اذن صاحب مال یا اجازه بعدی وی در هبه فضولی.
آیا هبه بیماری که بیماری‌اش منجر به مرگ وی شده، در افزون بر ثلث مال او صحیح است یا نه؟ مسئله محل اختلاف می‌باشد. مشهور میان قدما صحت آن، لیکن نزد بسیاری از متاخران عدم صحت آن است، مگر با اجازه ورثه.


در موهوب له نیز بلوغ، عقل، قصد و اختیار شرط است؛ لیکن قول ولی از طرف موهوب له غیر بالغ صحیح است؛ از این‌رو، ولی کودک می‌تواند از طرف او قبض کند. علاوه بر آن، اهلیت تملک موهوب در موهوب له شرط است. بنابراین، هبه قرآن به کافر صحیح نیست.


هر عین مملوکی که تملیک آن به دیگری با بیع و مانند آن صحیح باشد، هبه آن نیز صحیح خواهد بود. بر این اساس، هبه آنچه تملیک‌پذیر نیست، مانند خمر و خوک یا تملیک آن به دیگری صحیح نمی‌باشد، مانند عین موقوفه، جایز نخواهد بود. هبه مشاع جایز و صحیح است؛ خواه تقسیم آن امکان‌پذیر باشد یا نباشد.


ظاهر کلمات اکثر و صریح کلمات برخی فقها اشتراط عین بودن موهوب است. بنابراین، هبه منافع و حقوق نقل‌پذیر صحیح نخواهد بود. هرچند عناوین دیگری همچون عاریه، سکنی، عُمری بر آن صادق می‌باشد، لیکن برخی هبه منافع و حقوق قابل نقل را صحیح دانسته‌اند؛ گرچه عنوان هبه مصطلح و معروف نزد فقها بر آن صادق نباشد.


هبه دین (مال انسان در ذمه دیگری) به مدیون (کسی که مال در ذمه او است) صحیح است. مفاد این نوع هبه ابراء (←ابراء) می‌باشد.
آیا در این نوع هبه نیز قبول شرط می‌باشد؟ مسئله محل اختلاف است. اکثر قائل به عدم اشتراط‌اند. برخی قبول را شرط دانسته‌اند.
آیا هبه دین به غیر مدیون صحیح است یا نه؟ مسئله اختلافی است. اشهر، بلکه مشهور عدم صحت آن -به دلیل مشروط بودن قبض در هبه و عدم امکان آن در این نوع هبه ـ است. برخی قائل به صحت آن‌اند.


آیا در موهوب، تعیین (مشخص و معلوم بودن) شرط است و در صورت مجهول بودن آن، مانند یکی از گوسفندان، هبه صحیح نخواهد بود یا شرط نیست؟ مسئله محل اختلاف است. برخی تعیین موهوب را شرط دانسته و هبه مجهول را صحیح ندانسته‌اند.
در مقابل، برخی آن را شرط ندانسته و حکم به صحت هبه مجهول کرده‌اند.


آیا قبض شرط صحت هبه و ترتب اثر بر آن از ملکیت و غیر آن از زمان قبض است و بدون آن، اثر و حکمی بر هبه مترتب نمی‌شود یا قبض - در موارد لزوم آن - شرط لزوم هبه است و با تحقق هبه قبل از قبض، مالکیت حاصل می‌شود؟ مسئله محل اختلاف است. مشهور میان متاخران،
[۷۳] بحرانی، یوسف، الحدائق الناضرة، ج۲۲، ص۳۰۹.
بلکه میان فقها
[۷۴] ابن ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۷۳.
[۷۵] حسینی عاملی، سیدجواد، مفتاح الکرامة، ج۱۸، ص۲۸۶.
[۷۶] کاشف الغطاء، جعفر، انوار الفقاهة (الهبة)، ص۷.
قول نخست است؛ بلکه بر آن ادعای اجماع شده است.
[۷۷] علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۲۰، ص۲۷–۲۸.
[۷۸] علامه حلی، حسن بن یوسف، ایضاح الفوائد، ج۲، ص۴۱۲.
برخی قول دوم را برگزیده‌اند.
[۷۹] مقداد بن عبدالله سیوری، فقه القرآن، ج۲، ص۲۹۵.
[۸۰] شیخ طوسی، محمد بن حسن، الوسیلة، ص۳۷۸.
[۸۱] ابن ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۷۳.
[۸۲] علامه حلی، حسن بن یوسف، مختلف الشیعة، ج۶، ص۲۷۱.
[۸۳] سبزواری، محمدباقر، کفایة الاحکام، ج۲، ص۲۸.
[۸۴] بحرانی، یوسف، مفاتیح الشرائع، ج۳، ص۲۰۲.

شرط صحت هبه، اذن واهب در قبض موهوب است. بنابراین، اگر بدون اذن واهب، آن را قبض کند، مال هبه شده، به موهوب له منتقل نمی‌شود، مگر آنکه واهب مالی را که در دست موهوب له دارد به او ببخشد که در این صورت، نیاز به اذن واهب در قبض و نیز سپری شدن زمانی که در آن مدت امکان قبض وجود داشته باشد، نیست.
[۸۵] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۷۲–۱۷۳.
چنانچه واهب یا موهوب له بعد از عقد و قبل از قبض موهوب بمیرد، بنابر مشهور، عقد باطل و موهوب به ورثه واهب منتقل می‌شود.
[۸۶] محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۵۱.
[۸۷] شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۲۰–۲۱.
[۸۸] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۷۱.
برخی عقد را باطل ندانسته و ورثه موهوب له را در قبض، قائم مقام وی دانسته‌اند.
[۸۹] شیخ طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۳، ص۳۰۵.
[۹۰] ابن براج، قاضی عبدالعزیز، المهذب، ج۲، ص۹۵.
[۹۱] قطب راوندی، سعید بن هبةالله، اصباح الشیعة، ص۳۴۹.



با توجه به جواز عقد هبه،
[۹۲] شیخ طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۳، ص۳۰۳.
[۹۳] علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۳.
رجوع در آن و باز پس گرفتن موهوب در صورت بقای عین آن جایز خواهد بود.
[۹۴] علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۴.
[۹۵] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۵.



در موارد زیر رجوع به هبه استثنا شده است.

۱۵.۱ - هبه به ارحام

رجوع از هبه در صورتی که موهوب له پدر، مادر یا فرزند باشد جایز نیست.
[۹۶] علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۲۰، ص۳۷.
[۹۷] شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۳۰.
[۹۸] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۳.
همچنین بنابر مشهور نسبت به دیگر ارحام نیز رجوع جایز نخواهد بود
[۹۹] محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۵۷.
[۱۰۰] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۴.
؛ بلکه بر آن ادعای اجماع شده است؛
[۱۰۱] ابن زهره حلی، حمزة بن علی، غنیة النزوع، ص۳۰۰.
لیکن برخی نسبت به غیر والدین و فرزندان رجوع را جایز، اما مکروه دانسته‌اند.
[۱۰۲] شیخ طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۳، ص۵۶۷.
[۱۰۳] شیخ طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۳، ص۳۰۹.


۱۵.۲ - هبه به همسر

بنابر قولی، رجوع در هبه هر یک از دو زوج به دیگری جایز نیست؛
[۱۰۴] علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۲۰، ص۴۴.
[۱۰۵] علامه حلی، حسن بن یوسف، ایضاح الفوائد، ج۲، ص۴۱۶–۴۱۷.
[۱۰۶] حلی، ابن فهد، المقتصر، ص۲۱۲.
[۱۰۷] محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۶۱.
[۱۰۸] شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۴۷.
جمعی رجوع را جایز، اما مکروه دانسته‌اند.
[۱۰۹] شیخ طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۳، ص۳۰۹.
[۱۱۰] شیخ طوسی، محمد بن حسن، الوسیلة، ص۳۷۹.
[۱۱۱] ابن ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۷۳.
[۱۱۲] حلی، یحیی بن سیعد، الجامع للشرائع، ص۳۶۶.
[۱۱۳] محقق حلی، نجم الدین جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۲، ص۴۵۹.
[۱۱۴] عاملی، محمد بن علی، کشف الرموز، ج۲، ص۵۹.
این قول به اکثر فقها نسبت داده شده است.
[۱۱۵] بحرانی، یوسف، مفاتیح الشرائع، ج۳، ص۲۰۴.


۱۵.۳ - تلف موهوب

با تلف شدن موهوب نزد موهوب له، هبه لازم می‌شود. در نتیجه رجوع در آن به مطالبه مثل یا قیمت آن جایز نخواهد بود.
[۱۱۶] حسینی عاملی، سیدجواد، مفتاح الکرامة، ج۱۸، ص۳۱۰–۳۱۱.
[۱۱۷] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۵.


۱۵.۴ - تصرف در موهوب

بنابر قول مشهور، تصرف غیر انقلابی در موهوب موجب لزوم هبه و عدم جواز رجوع در آن می‌شود.
[۱۱۸] شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۴۱.
[۱۱۹] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۶–۱۸۷.
بر عدم جواز رجوع در صورت ادعای اجماع شده است.
[۱۲۰] شیخ طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۳، ص۵۷۱.
[۱۲۱] ابن ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۷۳.
[۱۲۲] عاملی، محمد بن علی، کشف الرموز، ج۲، ص۵۷–۵۸.
برخی تصرف را مانع رجوع واهب ندانسته‌اند.
[۱۲۳] محقق حلی، نجم الدین جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۲، ص۴۵۹.

بنابر قول نخست، تصرفی مانع رجوع است که موجب تغییر عین موهوب شود، مانند آرد کردن گندم یا بریدن پارچه؛ یا موجب نقل آن به دیگری گردد، مانند فروختن آن؛ و یا مانع باز پس دادن آن شود، مانند باردار شدن کنیز؛ لیکن تصرفی که در این حد نباشد، از قبیل سوار شدن بر حیوان، مانع رجوع واهب نخواهد بود.
[۱۲۴] شیخ طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۳، ص۵۷۱.
[۱۲۵] شیخ طوسی، محمد بن حسن، الوسیلة، ص۳۷۹.
[۱۲۶] عاملی، محمد بن مکی (شهید اول)، الدروس الشرعیة، ج۲، ص۲۸۷.
[۱۲۷] حسینی عاملی، سیدجواد، مفتاح الکرامة، ج۱۸، ص۳۱۳–۳۱۴.
[۱۲۸] سبزواری، محمدباقر، کفایة الاحکام، ج۲، ص۳۴.
[۱۲۹] بحرانی، یوسف، مفاتیح الشرائع، ج۳، ص۲۰۴.
[۱۳۰] محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۶۰.


۱۵.۵ - معوض بودن هبه

چنانچه هبه معوض، و موهوب له در عوض آن چیزی هرچند‌ اندک به واهب داده باشد، رجوع واهب جایز نخواهد بود.
[۱۳۱] ابن براج، قاضی عبدالعزیز، المهذب، ج۲، ص۹۴.
[۱۳۲] محقق حلی، نجم الدین جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۲، ص۴۵۹.
[۱۳۳] علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۲۰، ص۱۴۱.
[۱۳۴] شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۳۲.
[۱۳۵] سبزواری، محمدباقر، کفایة الاحکام، ج۲، ص۳۳.
[۱۳۶] بحرانی، یوسف، مفاتیح الشرائع، ج۳، ص۲۰۳.
[۱۳۷] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۶.
مقتضای اطلاق کلمات فقها آن است که در لزوم هبه معوض تفاوتی نیست که عوض در عقد شرط شده باشد یا آنکه عقد مطلق باشد، لیکن موهوب له پس از عقد، عوض آن را به واهب بذل کرده باشد.
هرچند جمعی تصریح کرده‌اند که به صرف بذل، هبه معوّضه نمی‌شود؛ بلکه واهب باید آن را قبول کند و بذل نیز به عنوان عوض از موهوب باشد.
[۱۳۸] حسینی عاملی، سیدجواد، مفتاح الکرامة، ج۱۸، ص۳۰۹.
[۱۳۹] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۶.
(← هبه معوّضه).

۱۵.۶ - دادن هبه به قصد قربت

رجوع در هبه‌ای که به قصد قربت داده شده است جایز نیست.
[۱۴۰] حسینی عاملی، سیدجواد، مفتاح الکرامة، ج۱۸، ص۳۱۰.


۱۵.۷ - عدم رجوع در عقد

اگر عدم رجوع به هبه در عقدی لازم، همچون بیع یا اجاره شرط شود، هبه لازم می‌شود و رجوع جایز نخواهد بود و چنانچه عدم رجوع در خود عقد هبه شرط شود، بنابر قول جمعی مبنی بر لزوم شرط، رجوع جایز، تا زمانی که عقد فسخ نشده، رجوع جایز نخواهد بود.
[۱۴۱] سبزواری، سید عبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۱، ص۲۷۳–۲۷۴.
(← شرط ضمن عقد).


چنانچه پس از رجوع واهب و اخذ موهوب، به سبب زیادی یا نقصان معیوب گردد، ضمانی متوجه موهوب له نمی‌شود و اگر رشد کند، در صورت متصل بودن آن مانند چاق شدن حیوان، زیادی از آن واهب خواهد بود و در صورت جدا بودن آن، از قبیل میوه درخت و بچه حیوان، با حصول آن پس از هبه و قبض آن، از آن موهوب له و از زمان عقد، از آن واهب می‌باشد.
[۱۴۲] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۲۰۳.



چنانچه واهب مالی را که هبه کرده، پس از قبض آن توسط موهوب له به دیگری بفروشد، در صورت لزوم هبه، معامله فضولی به شمار می‌رود و صحت آن منوط به اجازه موهوب له است و در صورت لازم نبودن هبه، موهوب به سبب بیع، از ملک موهوب له خارج می‌شود؛ لیکن صحت و بطلان معامله در این صورت اختلافی است. .
[۱۴۳] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۹۳–۱۹۴.



۱. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۶، ص۷–۸.    
۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۵۹–۱۶۰.    
۳. طباطبایی، سیدعلی، ریاض المسائل، ج۹، ص۳۷۵.    
۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۶۰.    
۵. محقق حلی، شرائع الاسلام، ج۲، ص۴۵۷.    
۶. علامه حلی، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۳.    
۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۶۰.    
۸. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۶، ص۹.    
۹. شهید اول، ذکری الشیعة، ج۴، ص۲۷۰–۲۷۱.    
۱۰. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۸، ص۱۶۸.    
۱۱. شیخ بهائی، مشرق الشمسین، ص۳۰۸.    
۱۲. بهجت، محمدتقی، استفتائات، ج۲، ص۲۰۶.
۱۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۹۱.    
۱۴. علامه حلی، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۹.    
۱۵. علامه حلی، مختلف الشیعة، ج۶، ص۲۷۷.    
۱۶. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۶، ص۱۰.    
۱۷. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۶، ص۹.    
۱۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۶۱–۱۶۲.    
۱۹. سبزواری، سید عبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۱، ص۲۵۶.    
۲۰. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۳۴.    
۲۱. علامه حلی، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۴.    
۲۲. کاشف الغطاء، محمدحسین، تحریر المجلة، ج۳، ص۶۵.    
۲۳. علامه حلی، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۴.    
۲۴. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۶، ص۱۲.    
۲۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۶۳.    
۲۶. سبزواری، سید عبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۱، ص۲۵۷.    
۲۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۶، ص۶۳–۶۴.    
۲۸. سبزواری، سید عبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۱، ص۲۵۷.    
۲۹. علامه حلی، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۴.    
۳۰. سبزواری، سید عبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۱، ص۲۵۷–۲۵۸.    
۳۱. علامه حلی، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۴.    
۳۲. علامه حلی، قواعد الاحکام، ج۲، ص۴۰۶.    
۳۳. محقق کرکی، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۴۳.    
۳۴. شیخ طوسی، المبسوط، ج۳، ص۳۰۶.    
۳۵. علامه حلی، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۶.    
۳۶. شهید اول، الدروس الشرعیة، ج۲، ص۲۸۶.    
۳۷. علامه حلی، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۴.    
۳۸. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۱، ص۲۶۴.    
۳۹. اصفهانی، سیدابوالحسن، وسیلة النجاة، ص۵۲۳.    
۴۰. گلپایگانی، سیدمحمدرضا، هدایة العباد، ج۲، ص۱۳۳.    
۴۱. حکیم، سیدمحمدسعید، منهاج الصالحین، ج۲، ص۲۵۸.    
۴۲. علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۱۵، ص۴۱.    
۴۳. علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۱۶، ص۲۳۴.    
۴۴. طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، تکملة العروة الوثقی، ج۱، ص۱۶۳.    
۴۵. کاشف الغطاء، هادی، هدی المتقین، ص۱۰۸.    
۴۶. حسینی شیرازی، سیدمحمد، وجیزة الاحکام، ج۳، ص۲۵.    
۴۷. سبزواری، سید عبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۱، ص۲۵۸.    
۴۸. شیرازی، سید محمد، کلمة التقوی، ج۴، ص۳۰۹.    
۴۹. صادقی تهرانی، محمد، فقه الصادق، ج۲۰، ص۲۷۷.    
۵۰. محقق حلی، شرائع الاسلام، ج۲، ص۴۵۷.    
۵۱. حلی، یحیی بن سیعد، الجامع للشرائع، ص۳۶۵.    
۵۲. علامه حلی، قواعد الاحکام، ج۲، ص۴۰۵.    
۵۳. محقق کرکی، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۳۷–۱۳۸.    
۵۴. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۶، ص۱۶–۱۷.    
۵۵. حسینی عاملی، سیدجواد، مفتاح الکرامة، ج۲۲، ص۱۰۸.    
۵۶. ابن زهره، حمزة بن علی، غنیة النزوع، ص۳۰۱.    
۵۷. ابن ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۷۶.    
۵۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۶۵.    
۵۹. سبزواری، محمدباقر، کفایة الاحکام، ج۲، ص۲۷.    
۶۰. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۶، ص۱۲–۱۳.    
۶۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۶۳.    
۶۲. حسینی عاملی، سیدجواد، مفتاح الکرامة، ج۲۲، ص۱۸۳.    
۶۳. شیخ طوسی، المبسوط، ج۳، ص۳۱۴.    
۶۴. ابن ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۷۶.    
۶۵. علامه حلی، مختلف الشیعة، ج۶، ص۲۷۷.    
۶۶. علامه حلی، ارشاد الاذهان، ج۱، ص۴۵۰.    
۶۷. علامه حلی، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۷.    
۶۸. شهید اول، الدروس الشرعیة، ج۲، ص۲۹۲.    
۶۹. علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۲، ص۴۱۶.    
۷۰. طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، تکملة العروة الوثقی، ج۲، ص۱۶۲.    
۷۱. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۴۴.    
۷۲. علامه حلی، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۷.    
۷۳. بحرانی، یوسف، الحدائق الناضرة، ج۲۲، ص۳۰۹.
۷۴. ابن ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۷۳.
۷۵. حسینی عاملی، سیدجواد، مفتاح الکرامة، ج۱۸، ص۲۸۶.
۷۶. کاشف الغطاء، جعفر، انوار الفقاهة (الهبة)، ص۷.
۷۷. علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۲۰، ص۲۷–۲۸.
۷۸. علامه حلی، حسن بن یوسف، ایضاح الفوائد، ج۲، ص۴۱۲.
۷۹. مقداد بن عبدالله سیوری، فقه القرآن، ج۲، ص۲۹۵.
۸۰. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الوسیلة، ص۳۷۸.
۸۱. ابن ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۷۳.
۸۲. علامه حلی، حسن بن یوسف، مختلف الشیعة، ج۶، ص۲۷۱.
۸۳. سبزواری، محمدباقر، کفایة الاحکام، ج۲، ص۲۸.
۸۴. بحرانی، یوسف، مفاتیح الشرائع، ج۳، ص۲۰۲.
۸۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۷۲–۱۷۳.
۸۶. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۵۱.
۸۷. شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۲۰–۲۱.
۸۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۷۱.
۸۹. شیخ طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۳، ص۳۰۵.
۹۰. ابن براج، قاضی عبدالعزیز، المهذب، ج۲، ص۹۵.
۹۱. قطب راوندی، سعید بن هبةالله، اصباح الشیعة، ص۳۴۹.
۹۲. شیخ طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۳، ص۳۰۳.
۹۳. علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۳.
۹۴. علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۳، ص۲۷۴.
۹۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۵.
۹۶. علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۲۰، ص۳۷.
۹۷. شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۳۰.
۹۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۳.
۹۹. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۵۷.
۱۰۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۴.
۱۰۱. ابن زهره حلی، حمزة بن علی، غنیة النزوع، ص۳۰۰.
۱۰۲. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۳، ص۵۶۷.
۱۰۳. شیخ طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۳، ص۳۰۹.
۱۰۴. علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۲۰، ص۴۴.
۱۰۵. علامه حلی، حسن بن یوسف، ایضاح الفوائد، ج۲، ص۴۱۶–۴۱۷.
۱۰۶. حلی، ابن فهد، المقتصر، ص۲۱۲.
۱۰۷. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۶۱.
۱۰۸. شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۴۷.
۱۰۹. شیخ طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۳، ص۳۰۹.
۱۱۰. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الوسیلة، ص۳۷۹.
۱۱۱. ابن ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۷۳.
۱۱۲. حلی، یحیی بن سیعد، الجامع للشرائع، ص۳۶۶.
۱۱۳. محقق حلی، نجم الدین جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۲، ص۴۵۹.
۱۱۴. عاملی، محمد بن علی، کشف الرموز، ج۲، ص۵۹.
۱۱۵. بحرانی، یوسف، مفاتیح الشرائع، ج۳، ص۲۰۴.
۱۱۶. حسینی عاملی، سیدجواد، مفتاح الکرامة، ج۱۸، ص۳۱۰–۳۱۱.
۱۱۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۵.
۱۱۸. شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۴۱.
۱۱۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۶–۱۸۷.
۱۲۰. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۳، ص۵۷۱.
۱۲۱. ابن ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۷۳.
۱۲۲. عاملی، محمد بن علی، کشف الرموز، ج۲، ص۵۷–۵۸.
۱۲۳. محقق حلی، نجم الدین جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۲، ص۴۵۹.
۱۲۴. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۳، ص۵۷۱.
۱۲۵. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الوسیلة، ص۳۷۹.
۱۲۶. عاملی، محمد بن مکی (شهید اول)، الدروس الشرعیة، ج۲، ص۲۸۷.
۱۲۷. حسینی عاملی، سیدجواد، مفتاح الکرامة، ج۱۸، ص۳۱۳–۳۱۴.
۱۲۸. سبزواری، محمدباقر، کفایة الاحکام، ج۲، ص۳۴.
۱۲۹. بحرانی، یوسف، مفاتیح الشرائع، ج۳، ص۲۰۴.
۱۳۰. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۶۰.
۱۳۱. ابن براج، قاضی عبدالعزیز، المهذب، ج۲، ص۹۴.
۱۳۲. محقق حلی، نجم الدین جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۲، ص۴۵۹.
۱۳۳. علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۲۰، ص۱۴۱.
۱۳۴. شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۶، ص۳۲.
۱۳۵. سبزواری، محمدباقر، کفایة الاحکام، ج۲، ص۳۳.
۱۳۶. بحرانی، یوسف، مفاتیح الشرائع، ج۳، ص۲۰۳.
۱۳۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۶.
۱۳۸. حسینی عاملی، سیدجواد، مفتاح الکرامة، ج۱۸، ص۳۰۹.
۱۳۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۸۶.
۱۴۰. حسینی عاملی، سیدجواد، مفتاح الکرامة، ج۱۸، ص۳۱۰.
۱۴۱. سبزواری، سید عبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۱، ص۲۷۳–۲۷۴.
۱۴۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۲۰۳.
۱۴۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۹۳–۱۹۴.



• فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (علیهم‌السلام)، ج۹، ص۵۱۹.
۲:۳۹.



جعبه ابزار