اطاعت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فرمان بردن را
اطاعت گویند.
در فقه از آن
در بابهایی نظیر طهارت، صلات، صوم، اعتکاف، حج، جهاد و نکاح و مانند آنها سخن رفته است.
این واژه از
ریشه«طـوع» (ضد کَرْه) به معنای
فرمان بردن
همراه با
خضوع و
رغبت است.
در تفاوت
اطاعت با «
اِتّباع» و «
اجابت» گفتهاند:
اطاعت فرمانبری از
موجودی برتر است، درحالیکه اِتّباع، مطلق پیروی با
فرمان یا بدون فرمان، و اجابت، پذیرش درخواست موجود زیر دست است.
واژه
اطاعت و
مشتقات آن ۷۸ بار
در قرآن بهکار رفته و مضمون آن از برخی
آیات نیز که مشتمل بر این
واژه و مشتقات آن نیست، استفاده میشود.
اطاعت بر دو گونه تکوینی و تشریعی است:
این
اطاعت خود
در دو بخش قابل بررسی است:
موجودات عالم دو نحوه
وجود دارند: یکی
وجود علمی که جایگاه آن
صُقع ربوبی است و دیگری
وجود عینی که ظرف آن مرتبه
فعل خداوند و عالَم خارج است. وجود علمی
اشیا سایهها و مرتبه نازله
اسما و
صفات در مرتبه
واحدیت است و از لوازم
ذات، بلکه به اعتباری
عین ذات حق است.
ازاینرو
اطاعت در آن قابل تصور نیست؛ امّا وجود عینی اشیا مسبوق به
اراده خداست: «اِذا اَرادَ شیــًا اَن یَقولَ لَهُ کُن فَیَکون»؛
خطاب «کُنْ» به مرتبه شیئیت اشیا که همان وجود علمی آنهاست، تعلق دارد و بر اثر آن اشیا با
طوع و
رغبت (بدون
تجافی) از مرحله
علم به مرحله
عین درآمده و بهصورت
وجود خارجی ظاهر میشوند. این همان چیزی است که از آن به «
اطاعت تکوینی» اشیا تعبیر شده و همه موجودات، اعم از
جاندار و
بیجان و
عاقل و
غیرعاقل را
در بر میگیرد.
بدیهی است که
امتثال و فرمانبرداری یاد شده از روی
میل و رغبت است؛ نه کره و
اضطرار، ازاینرو میتوان آن را
اطاعت نامید؛ ولی باید خاطرنشان کرد که موجودات عالم
ماده را دو وجهه است:
ملکوتی و مُلْکی. با توجه به
وجهه ملکوتی آنها که سراسر
علم و
شعور و
حیات و
اراده و
قدرت و
حضور است، فرمانبرداری از روی میل و رغبت به وضوح قابل تصور است؛ ولی با توجه به
وجهه مُلْکی اشیا و مراعات خصوصیات
عالم ماده که عالم احتجاب و
تزاحم و
تضاد است، فرمانبرداری موجودات به نحو کره و
اجبار رخ مینماید و چنانچه هر دو وجهه پیشگفته مورد نظر قرار گیرد از
اطاعت به «
اسلام» تعبیر میشود که اعم از
طوع و کره است: «ولَهُ اَسلَمَ مَن فی السَّمـوتِ والاَرضِ طَوعـًا وکَرهـًا...»؛
افزون بر
اطاعت تکوینی، اشیا
در اصل تحقق
وجود آنها،
در پذیرش هرگونه
تغییر و
تحولی در اوصاف و
کمالات وجود (ذاتی و عرضی) نیز
مطیع فرمان
پروردگارند و آیاتی که از
عبودیّت سجده
تسبیح
و قنوتِ
همه موجودات پرده برمیدارد، هریک حکایت از
اطاعت اشیا
در اوصاف وجود دارد؛ همچنین
در آیاتی به
اطاعت تکوینی برخی از موجودات
در اوصاف وجود اشاره شده است؛ مانند
زمین که
در داستان
نوح(علیه السلام)
آب خود را فرو برد: «یـاَرضُ ابلَعی ماءَکِ»؛
آسمان که
در همان واقعه از
باران باز ایستاد: «یـسَماءُ اَقلِعی»؛
، چشم و گوش و پوست مجرمان که به زیان آنان شهادت میدهند:«حَتّی اِذا ماجاءوها شَهِدَ عَلَیهِم سَمعُهُم واَبصـرُهُم وجُلودُهُم بِما کانوا یَعمَلون• و قالوا... اَنطَقَنَا اللّهُ الَّذی...»؛
اصحاب سبت که به
بوزینه تبدیل شدند: «فَقُلنا لَهُم کونوا قِرَدَةً خـسِـین»؛
آتش نمرود که بر
ابراهیم(علیه السلام)
سرد و
سلامت شد:«یـنارُ کونی بَردًا و سَلـمـًا...»؛
زمین که به فرمان
خدا رام
انسان است: «هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الاَرضَ ذَلُولاً...»؛
بلد طیّب که به اذن خدا
گیاه خود را میرویاند:«والبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخرُجُ نَباتُهُ بِاِذنِ رَبِّه»؛
حجاره
سجّیل (سنگِ گِل) که اصحاب
ابرهه را هدف قرار داد: «تَرمیهِم بِحِجارَة مِن سِجّیل»؛
آسمان که به فرمان خدا شکافته میشود:«اِذَا السَّماءُ انشَقَّت • واَذِنَت لِرَبِّها وحُقَّت»؛
زمین که به اذن حق اخبار خویش را باز میگوید: «یَومَئِذ تُحَدِّثُ اَخبارَها»؛
بادها که
درختان را
بارورمیسازند:«واَرسَلنَا الرِّیـحَ لَوقِحَ»؛
و
زنبور عسل که از
کوهها خانه اختیار میکند و از
شهد همه
میوهها عسل میسازد:«و اَوحی رَبُّکَ اِلَی النَّحلِ اَنِ اتَّخِذی مِنَ الجِبالِ بُیوتـًا... ثُمَّ کُلی مِن کُلِّ الثَّمَرتِ...»؛
اطاعت تکوینی موجودات ـ
در اصلِ وجود و کمالات و اوصافـ بالاصاله
در برابر فرمان الهی است؛ ولی با
مشیّت الهی، ممکن است موجودات از فرمان انسانهایی همچون
پیامبران نیز
در هر دو بعد یاد شده
اطاعت تکوینی داشته باشند، چنان که کوهها و
پرندگان در تسخیر
داود(علیه السلام)بوده و از او
اطاعت میکردند و به هر جا که اراده وی بود، باز میگشتند: «اِنّا سَخَّرنَا الجِبالَ مَعَهُ یُسَبِّحنَ بِالعَشیِّ والاِشراق • والطَّیرَ مَحشورَةً کُلٌّ لَهُ اَوّاب»؛
و جریان
باد و
شیطانهای بنّا و
غوّاص و
شیطانهای در غل و
زنجیر که مطیع و فرمانبر
سلیمان(علیه السلام)بودند: «فَسَخَّرنا لَهُ الرّیحَ تَجری بِاَمرِهِ... الشَّیـطینَ کُلَّ بَنّاء وغَوّاص...»؛
و آفریدن
پرنده از گل و زنده ساختن
مردگان و شفادادن
کور مادرزاد که به اذن خداوند، به دست
عیسی(علیه السلام)صورت گرفت:«...اِذ تَخلُقُ مِنَ الطّینِ کَهَیـَةِ الطَّیرِ بِاِذنی...»؛
و افتادن
خرما از درخت خشکیده که برای مریم واقع شد: «...تُساقِط عَلَیکَ رُطَباً جَنیّاً»؛
و
اطاعت اجزای به هم آمیخته ۴
مرغ در پی فراخواندن
ابراهیم(علیه السلام): «...فَخُذ اَربَعَةً مِنَ الطَّیرِ... ثُمَّ ادعُهُنَّ یَأتینَکَ سَعیـًا»؛
اطاعت تشریعی فرمانبری ارادی از
حکم و
قانونی است که از ناحیه شخصِ برخوردار از حق
تشریع و آمریت، اعتبار شده باشد. بدیهی است که این
اطاعت در حوزه رفتار ارادی موجوداتی مختار، مانند انسان معنا مییابد و پذیرش آن
در گرو نفی مسلک
جبر و بر مبنای ارادی بودن
اطاعت است که
اطاعت و
عصیان، ارزش یا ضد ارزش محسوب میشود.
به حکم عقل و تصریح قرآن کریم،
اطاعت خداوند، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و پیشوایان معصوم علیهم السّلام بر همۀ مردم، واجب است.
موارد
اطاعت تشریعی به تفصیل به شرح زیر است:
براساس نگرش توحیدی
در ربوبیت تشریعی، حق
اطاعت بالاصاله، ویژه
ذات ربوبی است و
اطاعت از حکم و فرمان غیر خداوند اگر به فرمان و اذن الهی نباشد، به
شرک در اطاعت منتهی میشود. شماری از
آیات قرآن به
اطاعت از خدا اشاره کرده و آن را لازم شمرده است: «قُل اَطیعوا اللّهَ...»؛
امر به
اطاعت از خداوند،
در آیات یاد شده
ارشادی است؛ نه
مولوی و گرنه موجب
تسلسل میشود، چون این
عقل انسان است که او را به
اطاعت از پروردگار وا میدارد و آیات «اَطیعُوا اللّهَ» وی را به آن
حکم عقلی ارشاد میکند
یا میتواند تأکید
حکم عقلباشد.
در آیات فراوانی،
اطاعت از
پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)
در ردیف
اطاعت از خدا، مطرح شده است؛ مانند: «قُل اَطیعوا اللّهَ والرَّسولَ»
«یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَطیعُوا اللّهَ واَطیعُوا الرَّسولَ...»؛
با توجه به اینکه
اطاعت از پیامبر(صلی الله علیه وآله)به
دستور خدا لازم شده است،
اطاعت از وی
اطاعت از
خدا محسوب میشود.
«مَن یُطِعِ الرَّسولَ فَقَد اَطاعَ اللّهَ»؛
نه تنها
در زمین که
در آسمانها نیز پیامبر
واجب الاطاعه است و فرمانش را
فرشتگان اطاعت میکنند، ازاینرو
در شب معراج، فرشتگان به فرمان پیامبر درهای
بهشت را گشودند.
«مُطاع ثَمَّ اَمین»؛
و چون
شریعت محمدی(صلی الله علیه وآله)تا
قیامت پابرجاست،
اطاعت از فرمانهای آن حضرت پس از
وفات ایشان نیز
واجب است.
گروهی دیگر که
در قرآن به
اطاعت از آنان امر شده،
اولی الامر هستند:«...اَطیعُوا اللّهَ واَطیعُوا الرَّسولَ واُولِی الاَمرِ مِنکُم...»؛
مفسّران عامه اولیالامر را بر مصادیق گوناگونی مانند
اصحابپیامبر،
خلفای راشدین،
اهل علم و فقه،
فرماندهان جنگی،
والیان و
حاکمان و
اهل حل وعقد تطبیق کردهاند
امّا بیشتر
مفسران شیعه، براساس
مطلق و بیقید و شرط بودن امر به
اطاعت از اولیالامر، لزوم
عصمت اولیالامر را استفاده کرده و آن را بر
امامان دوازدهگانه(علیهم السلام)تطبیق دادهاند. این مطلب
در روایات فراوان منقول از
اهل بیت(علیه السلام) نیز تأکید شده است، چون
وجوب اطاعت مطلق مانند
اطاعت از
خدا و
رسول در صورتی پذیرفتنی است که فرد از
خطا مصون باشد و هرگز بهکار خطا و
زشت فرمان ندهد و چنین ویژگی را
در امیران یا عالمان نمیتوان یافت، بنابراین، اولیالامر به امامان دوازدهگانه اختصاص خواهد داشت.
البته کسانی هم که اولیالامر را خصوص
معصوم نمیدانند، بر این معنا تأکید میورزند که
اطاعت از امیران و
رهبران سیاسی جامعه اطاعت مطلق نیست، بلکه تا زمانی است که فرمانروایی آنها بر اساس
مصالح عمومی اجتماعی بوده و
عصیان و
تخطّی از
اوامر الهی نباشد.
در روایاتنیز نقل شده که
اطاعت،
در معروف است و
در فرمان به
معصیت روا نیست.
از
امیرمؤمنان(علیه السلام)نقل شده است که
امام حق باید بر اساس
عدل حکمرانی کند و
امانتدار باشد و
در این صورت است که
مردم باید از او فرمانبرداری کنند.
پس
نظام سیاسی حاکم بر
جامعه در صورتی
مشروعیت دارد و میتواند الزام سیاسی کند که
در مقام اجرا و
تنفیذ حکمِ نازل شده از سوی خداوند باشد و طبق
قوانین شرعی حکم کند و چنانچه التزام سیاسی جامعه از
نظام، موجب
معصیت الهی باشد باید ترک گردد.
«لادین لمن دان بطاعة المخلوق فی معصیة الخالق»؛ «کسی که از مخلوق
در معصیت الهی پیروی کند، دین ندارد».
خداوند به
اطاعت از همه پیامبران
فرمان داده است: «وما اَرسَلنا مِن رَسول اِلاّ لِیُطاعَ بِاِذنِ اللّهِ»؛
و قرآن از پیامبرانی چون
عیسی،
نوح،
هود،
صالح،
لوط و
شعیب نقل میکند که پیام
مشترک آنان برای قوم خود، امر به
تقوای الهی و
اطاعت از خویش بوده است: «فَاتَّقوا اللّهَ واَطیعون»
در پارهای از موارد، پیش از بیان پیام بالا، جمله «اِنّی لَکُم رَسولٌ اَمین»؛
ذکر شده و نشان میدهد که پیامبران، چون
رسول الهی بوده و برای بر دوش گرفتن بار سنگین
رسالت،
امین هستند، همین
امانتداری علّت لزوم
اطاعت از ایشان است.
و تکرار این پیام از سوی
پیامبران اولوا العزم و غیر اولواالعزم گویای جوهره و
فلسفه بعثت است؛ یعنی
دعوت به
اطاعت از کارهایی که مقرّب
ثواب و مبعّد
عقاب میشود و
سعادت بشریّت را تأمین میکند. پیامبران، هرچند
در برخی
فروع جزئی
شریعت، بر اثر مقتضیات زمانی گوناگوناند؛ ولی
در پیام
اطاعت هم آوا بودند.
فرمانبری از فقیه جامع الشرایط به عنوان نایب امام معصوم
در قلمرو ولایت ثابت برای وی نیز واجب است.
نیز
اطاعت از کارگزاران حکومت و فرماندهان نظامی منصوب از جانب او نیز واجب میباشد.
فرمانبری
زن از
همسر خود
در مسائل زناشویی، از مواردی است که خداوند بدان فرمان داده است. از
رسول خدا(صلی الله علیه وآله)نقل است که «بهترین زنان، کسی است که وقتی به او فرمان دادی، از تو
اطاعت کند». زنی که مخالفت کند و
ناشزه شود، از پارهای حقوق از جمله حق همخوابی محروم میگردد.
و چنانچه از سرپیچی دست برداشت و
مطیع گردید،
شوهر حق
ستم و
آزار وی را ندارد: «...فَاِن اَطَعنَکُم فَلا تَبغوا عَلَیهِنَّ سَبیلاً»؛
فرمان بردن فرزند از پدر و مادر هم واجب میباشد.
وجوب اطاعت در سه مورد نخست (
اطاعت خدا،
پیامبر و
امامان علیهم السّلام) مطلق و شامل همۀ امرها و نهیهای ایشان است، لیکن
در دیگر موارد، به عدم
معصیت مقیّد است.
بنابراین،
اطاعت از آنان
در گناه جایز نیست؛
همانگونه که به نظر برخی،
قدر متیقّن از وجوب
اطاعت پدر و
مادر، جایی است که
نافرمانی فرزند موجب
آزار و
عقوق آنان گردد. موارد دیگر محل تأمّل و اشکال واقع شده است.
آیات مربوط به
اطاعت از
رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)دو دسته است:
در برخی از آنها
کلمه «اَطیعُوا» تکرار نشده؛
و
در برخی دیگر تکرار شده است؛ مانند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَطیعُوا اللّهَ واَطیعُوا الرَّسولَ...»؛
در دسته نخست که «اطیعوا» تکرار نشده، میتوان گفت معنای
اطاعت از
رسول، همان
اطاعت از خداست؛ ولی
در دسته دوم
در باره وجه
تکرار «اَطیعُوا» با آنکه به
نصّ قرآن اطاعت از رسول، همان
اطاعت از خداست، مفسّران نظراتی متفاوت ارائه دادهاند:
اطاعت پیامبر، مانند
اطاعت از خداست.
برای دفع
توّهم کسی است که قائل به حسبنا کتاباللّه بوده و میپندارد پیروی از احکام پیامبر که
در قرآن نیامده،
واجب نیست.
«اَطیعُوا اللّه» یعنی
وجوب پیروی از
کتاب الهی و «اَطیعُوا الرَّسول» یعنی وجوب پیروی از
سنّت نبوی.
مقصود آن است که
اطاعت رسول هم باید به قصد
اطاعتاللّه باشد.
شخصیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) دو حیثیت دارد: حیثیت
تبلیغ وحی الهی و آگاه کردن
مردم از
معارف و
احکام شریعت و
تفصیل کلیات قرآن، و حیثیت
زمامداری و
ولایت او بر جامعه. زمامدار به اقتضای
رهبری لازم است برای اداره جامعه و حفظ اساس
نظام اسلامی، فرمان بدهد و مردم نیز به
اطاعت از
احکام حکومتی وی موظّفاند.
اطاعت از این اوامر
در حقیقت
اطاعت خداست؛ ولی برای بیان لزوم
اطاعت در این احکام، واژه
اطاعت تکرار شدهاست.
اطاعت از خدا و رسول، آثار و
برکاتی را
در پی دارد:
«واَطیعوا اللّهَ والرَّسولَ لَعَلَّکُم تُرحَمون»؛
«...و مَن یُطِعِ اللّهَ و رَسولَهُ یُدخِلهُ جَنّـت تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ...»؛
ورود
اهل طاعت به بهشت طبق
قاعده عقلی وجوب
وفا به
وعده است که
ترک آن
ظلم محسوب میشود.
«ومَن یُطِعِ اللّهَ والرَّسولَ فَاُولئِکَ مَعَ الَّذینَ اَنعَمَ اللّهُ عَلَیهِم مِنَ النَّبِیّینَ والصِّدّیقِینَ والشُّهَداءِ والصّــلِحین».
«...فَاِن تُطیعوا یُؤتِکُمُ اللّهُ اَجرًا حَسَنـًا»؛
، «...واِن تُطیعُوا اللّهَ ورَسولَهُ لایَلِتکُم مِن اَعمــلِکُم شیــًا».
«ومَن یُطِعِ اللّهَ و رَسولَهُ فَقَد فازَ فَوزًا عَظیمـا».
برخی با تمسک به آیات «وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم...»؛
، «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ»
و «وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ» و
، وسعت
روزی و گشایش درهای
خیر را هم از آثار
اطاعت دانستهاند.
در مقابل، پیامدهای سوء
اطاعت نکردن از خدا و رسول و نافرمانی
امر و
نهی الهی، گریبانگیر خود فرد وجامعه
عصیانگر میشود. وظیفه پیامبر(صلی الله علیه وآله)تنها رساندن پیام الهی است.
«واَطیعُوا اللّهَ واَطیعُوا الرَّسولَ فَاِن تَوَلَّیتُم فَاِنَّما عَلی رَسولِنَا البَلـغُ المُبین»؛
و این انسان است که با
عصیان فرمان خدا و رسول، گرفتار
گمراهی آشکار خواهد شد.
: «...و مَن یَعصِ اللّهَ و رَسولَهُ فَقَد ضَلَّ ضَلـلاً مُبینـا»؛
اطاعتهای نامشروع، دو دسته است: دسته نخست مواردی است که پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) و یاران وی یا همه
مؤمنان صریحاً از
اطاعت نهی شدهاند (شمارههای ۱ـ۸) و دسته دوم مواردی که پیامدهای سوء برخی اطاعتهای نادرست، به پیامبر یا مؤمنان گوشزد شده است (شمارههای ۹ـ۱۳).
«فَلا تُطِعِ الکـفِرینَ»؛
«ولا تُطِعِ الکـفِرینَ والمُنـفِقینَ».
طبق اطلاق این
آیه،
اطاعت از
کافران و
منافقان، هرچند دعوت به
حق کنند جایز نیست و انجام دادن کار حق باید برای خود حق باشد؛ نه برای دعوت کافران و منافقان.
«فَلا تُطِعِ المُکَذِّبین»؛
که هرگونه موافقت
گفتاری و
رفتاری با آنان
حرام است.
کهاهل
عیب جویی و
سخن چینی است و از کار
خیر، بسیار منع میکند و
متجاوز،
گنهکار،
کینه توز،
پر خور،
خشن و بی ریشه است: «ولا تُطِع کُلَّ حَلاّف مَهین • هَمّاز مَشّاء بِنَمیم • مَنّاع لِلخَیرِ مُعتَد اَثیم•عُتُلّ بَعدَ ذلِکَ زَنیم»؛
خداوند
در آیات یاد شده به ۹
صفت زشت اشاره فرموده و
پیامبر صلی الله علیه وآله را از
اطاعت صاحبان چنین اوصافی بازداشته است. درحقیقت
خداوند با این
نهی خواسته افراد مزبور را به حاشیه
اجتماع براند تا دیگران ـبا توجه به روحیه تأثیرپذیری انسانهاـ تحت تأثیر آنها قرار نگیرند.
«ولا تُطِع مَن اَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِکرِنا واتَّبَعَ هَوهُ»؛
«ولا تُطِع مِنهُم ءاثِمـًا...». (انسان/۷۶،۲۴) تعلیق نهی از
اطاعت بر
صفت گناهکاری و کفر، مفید
علیّت این دو ویژگی برای
حرمت مطلق
اطاعت از کافران و
فاسقان است، و حرمت اختصاص به جایی ندارد که آنها دعوت به
گناه یا
کفر میکنند.
در موارد پیشگفته خطاب نهی متوجه پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) بود.
در دو مورد نیز خطاب نهی متوجه همه مؤمنان یا متوجه
انسان است که بهترتیب عبارت است از:
«ولا تُطیعوا اَمرَ المُسرِفین»؛
«و اِن جـهَداکَ لِتُشرِکَ بی مالَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ فَلا تُطِعهُما»؛
«واِن تُطِع اَکثَرَ مَن فِی الاَرضِ یُضِلّوکَ عَن سَبیلِ اللّهِ اِن یَتَّبِعونَ اِلاَّالظَّنَّ واِن هُم اِلاّ یَخرُصون »؛
مهمترین ویژگی
اطاعت از
اکثریت که باعث گمراهی است پیروی از
حدس و
گمان است.
انسان در امور جزئی
زندگی دنیا معمولا چارهای جز پیروی از حدس و گمان ندارد؛ ولی
در امور اساسی زندگی و
سعادت و
شقاوت ابدی نمیتواند از کسانی که مبنای نظرشان گمان است و به
عالم واقع و
کشف یقینی راهی ندارند پیروی کند، ازاینرو
قرآن هم پیامبر را از
اطاعت اکثریت بازمیدارد و هم به
مردم هشدار میدهد که فراموش نکنید، پیامبر خدا
در میان شماست و
خیر و
رشد جامعه
در گرو
اطاعت مردم از اوست؛ نهاینکه وی پیرو مردم باشد و طبق هوای آنها ـکه بیشتر
ریشه در گمان داشته و مبنای عقلانی نداردـ حرکت کند: «لَو یُطیعُکُم فی کَثیر مِنَ الاَمرِ لَعَنِتُّم...»؛
«... اِنَّ مِن اَزوجِکُم واَولـدِکُم عَدُوًّا لَکُم فَاحذَروهُم»؛
چون بعضی از
همسران و
فرزندان دشمن انساناند و انسان را از
اطاعت الهی باز میدارند.
دانش نامه موضوعی قرآن.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۱، ص۵۷۸-۵۷۹.