امامزاده عباس بن موسی کاظم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عباس، فرزند
امام موسی کاظم (علیهالسّلام)، از اصحاب پدر بزرگوارش و از راویان حدیث است که درباره وثاقت او بین علما اختلاف است. مزارهای متعددی در
کاظمین و
بجنورد و شهر شطره از توابع
استان ذیقار در
کشور عراق به عباس منسوب است، اما مزارهای منتسب در بجنورد و شهر شطره منشا صحیحی ندارد.
عباس، فرزند
امام موسی کاظم (علیهالسّلام) است که مادرش امولد بود.
از تاریخ وفات عباس بن موسی (علیهالسّلام)، اطلاع دقیقی در دست نیست، تنها همین قدر میدانیم که وی، تا قبل از سال ۲۰۳ ه. ق، زنده بوده
و گویا چنانکه از وصیتنامه امام موسی کاظم (علیهالسّلام) فهمیده میشود، عباس، کوچکتر از
امام رضا (علیهالسّلام) و
ابراهیم و بزرگتر از
اسماعیل و
احمد بوده است.
شیخ طوسی در رجالش، او را از اصحاب پدر بزرگوارش، امام موسی کاظم (علیهالسّلام) برشمرده و قائل به وثاقتش شده است.
اما
مامقانی مینویسد: «این مطلب را در دو نسخه معتمد در رجال شیخ که دیدم، نیافتم»
عباس، از راویان حدیث است که از پدر گرانقدرش، روایت لباس نمازگزار را نقل میکند و در کتب روایی، به آن اشاره شده است.
با این وصف، علمای رجال به علت این روایت، او را
ذم و
قدح نمودهاند.
شیخ کلینی و
شیخ صدوق، نقل میکنند وی، به علت بدهکاری و مسائل مالی، در ماجرای گشایش وصیتنامه پدرش، از برادرش
حضرت امام رضا (علیهالسّلام) نزد قاضی
مدینه، شکایت نمود و دچار لغزش و تعرّض به امام (علیهالسّلام) شد که نمایانگر کمی معرفت وی به امام رضا (علیهالسّلام) است، با وجود این، حضرت رضا (علیهالسّلام) برادرش را
نصیحت کرد و ابراز علاقه و
احسان نمود.
تستری در
قاموس الرجال، پس از نقل این روایت، مینویسد:
وبعد هذا الخبر المشتمل علی غایه القدح فیه لابد ان یحمل قول المفید فی ارشاد و لکلّ واحد من ولد ابی الحسن موسی فضل و منقبة مشهورة علی الفضائل الدّنیویّه و اما الدینیّة فالرجال کان عاریا منها و متلبّسا بکلّ الرذائل و المثالب منها.
بعد از این خبری که دربردارنده نهایت خردهگیری از اوست، به ناچار باید آن را بر گفتار
شیخ مفید (رحمةالله) که میگوید: برای هریک از فرزندان ابوالحسن موسی (علیهالسّلام)،
فضل و منقبتی است، به فضایل دنیوی حمل نماییم، زیرا عباس بن موسی (علیهالسّلام) در مسائل دینی و معنوی، از آن تهی بوده و دربردارنده بدیها و پستیهاست.
مامقانی نیز در
تنقیح المقال میگوید:
اگرچه شیخ طوسی (رحمةالله)، او را توثیق نموده است، اما با وجود این روایت، وثاقت او محل نظر است، زیرا منازعه او با برادرش، امام رضا (علیهالسّلام) و گفتار تند او با آن حضرت، وی را از
وثاقت و
عدالت خارج مینماید، مگر اینکه ثابت شود او
توبه کرده است و امام نیز توبه او را پذیرفته باشد.
آیتالله العظمی خویی، نیز پس از اشاره به نبودن نام عباس بن موسی (علیهالسّلام) در بقیه نسخههای
رجال شیخ طوسی، درباره وثاقت او، تردید مینماید میگوید: «اگرچه وثاقتش ثابت نشده، اما به علت ضعیف بودن روایت
کافی و عیون، نمیتوان حکم قطع به انحرافش داد.»
حسن براقی در
تاریخ کوفه، خبری را نقل میکند که بیانگر وثاقت و عدالت اوست، او مینویسد:
حمید بن عبدالحمید که فرماندار قصر بن هبیره، از طرف حسن بن سهل سرخسی، وزیر
مامون عباسی بود، عباس بن موسی (علیهالسّلام) را عامل خود در
کوفه قرار داد و به او دستور داد تا برای برادرش، امام رضا (علیهالسّلام)، از مردم
بیعت به عمل آورد و این در سال ۲۰۲ ه. ق، بوده است.
بنابراین معلوم میگردد برخلاف نظر مامقانی و تستری، هیچ ذمّی متوجه عباس بن موسی (علیهالسّلام) نیست و خبر کلینی در کافی و شیخ صدوق در عیون، درباره نزاع وی با امام رضا (علیهالسّلام) نیز در غایت ضعف میباشد، از اینرو باید گفت عباس بن موسی (علیهالسّلام) ثقه است و از اصحاب پدر و برادر گرانقدرش، امام رضا (علیهالسّلام)، به حساب میآید و حمله تند مرحوم مامقانی و بهویژه تستری به او، تنها از روایت منقول از کلینی و صدوق، نشات گرفته است و عباس، همچنان در ثقات اصحاب پدر و برادرش، بهشمار میآید.
عباس بن موسی با فاطمه، دختر
محمد الدیباج بن
امام جعفر صادق (علیهالسّلام)، ازدواج نمود و از او، صاحب یک فرزند بهنام موسی شد، همچنین قاسم، فرزند دیگر او، از کنیزی بهنام «علم» بهدنیا آمد.
محمد کاظم یمانی، متوفای
قرن نهم هجری، تعداد فرزندان عباس را هشت تن میداند، از اینرو وی فضل اکبر، فضل اصغر، محمد، علی، جعفر و احمد را بر تعداد فرزندان، افزوده است و مینویسد که آنها بلاعقب بودهاند.
ابوالحسن عمری، از اعلام قرن پنجم هجری نیز در کتاب خود، مینویسد: «عباس، صاحب چند پسر و دختر شده است که مؤید قول یمانی است، اما به علت فقر منابع، هیچ اطلاعی از وضعیت و نام دختران او نمیباشد.»
همگی علمای انساب، به تداوم نسل عباس بن موسی (علیهالسّلام) قائلاند.
اما برخی، او را معقّب مکثّر و پارهای دیگر وی را معقّب قلیل، دانستهاند.
علمای انساب، تداوم نسل عباس بن موسی (علیهالسّلام) را تنها از فرزند او،
قاسم میدانند، او به علت سکونت در
یمن، به قاسم یمانی شهرت داشت.
مادرش، امولد به نام «علم» بود
و از او، چهار فرزند پسر و یک دختر، به این نامها باقی ماند:
احمد ابوالعبّاس (
صاحب السلعه یا صاحب اللغه که در کوفه میزیست)، حسن ابوعبدالله (صاحب اللغه)، محمد الاکبر ابوعبدالله، موسی و اسماء المسّنه که بالغ بر ۱۲۰ سال عمر کرد و به
اسماء السنه، مشهور شد.
از اولاد قاسم بن عباس بن موسی (علیهالسّلام)، محمد الضعیف بن جعفر بن احمد بن القاسم ابن عباس است که به قول
ابنطقطقی، به
شهادت رسیده است.
یکی دیگر از اولاد وی نیز بنام حسین بن حمزة بن احمد بن الحسین بن القاسم، وارد شهر مرند شد.
ابنعنبه و دیگران، قبر قاسم بن عباس را در شوشی، یکی از قرای کوفه میدانند که به فضل، مشهور و معروف است.
اما
یاقوت حموی و صاحب
مراصد الاطلاع، تحت مادّه «شوشه»، قبر مذکور را برای قاسم بن موسی بن جعفر (علیهالسّلام) میدانند
و بهطور یقین، قاسم بن موسی (علیهالسّلام) در
حله است و میان وی و فرزند عباس بن موسی (علیهالسّلام)، خلط و اشتباه صورت گرفته که صاحب
مراقد المعارف، به این اشتباه، اشاره نموده است.
سیدجعفر یمانی پس از ذکر نام قاسم بن عباس بن موسی (علیهالسّلام)، مینویسد: «وی مخفیانه میزیست و در حالیکه نسب شریف خود را مخفی میکرد، وارد ناحیهای در سوری شد، او با زراعت و سبزیکاری، زندگانی میکرد و نسب او را کس ندانست.»
اما برخی، داستان مخفیانه زیستن وی را چنین یاد میکنند:
عباس بن موسی (علیهالسّلام) از همسر خود، «ندام»، دارای فرزند پسری گردید که او را قاسم نامیده بود، اما ناامنی و ترس قاسم از دشمن، طوری بود که وی، مخفیانه و ناشناس در سرزمین «شوش»، زندگی میکرد و برای تامین زندگی خود، سبزیکاری و کشاورزی داشت و بدون اینکه کسی او را بشناسد، از این ناحیه پولی بهدست میآورد و به زندگی خود ادامه میداد.
وضع کار و
عبادت و
پرهیزکاری و درستکاری قاسم، به قدری درخشان و جذاب بود، که مورد توجه مردم واقع شد و فوقالعادگی او، مردم را به کنجکاوی واداشت که او را بهتر بشناسند، بدینعلت هرچه از اسم و پدر و مادر او سؤال میکردند، او طفره میرفت و از معرفی خود، پرهیز میکرد و این در حالی بود که با زنی هم ازدواج کرده بود و
خداوند، به او فرزند دختری، عنایت فرمود.
گویا دختر، چهار ساله شده بود که قاسم، خود را نحیف و بیمار یافت، از اینرو وقتی شخصی به نام عیسی، پیش او آمد و تصمیم داشت برای رفتن به سفر
حج خداحافظی کند، از او خواست اگر سفارش دارد، برایش انجام دهد، قاسم هم از عیسی درخواست نمود، این دختر کوچک مرا به
مدینه برسان و او را در فلان کوچه، رها کن و سپس دنبال کار خود برو، دخترک خود به خانهای که باید میرود!
عیسی، دخترک را همراه برداشت و مسافرت خود را برای حج آغاز کرد، وقتی به مدینه رسید، در همان محلی که قاسم، سفارش کرده بود، دخترک را رها کرد.
دخترک درِ خانهای را زد، در به روی او باز شد و او داخل خانه گردید، اما اهل خانه به مجرد اینکه او را مشاهده کردند، فریاد شیون و سوگواری سر دادند! عیسی، وقتی آن صحنه را دید، نزدیک رفت و علت آن سر و صدا و آه و ناله را پرسید، به او گفتند که خبر درگذشت قاسم بن عباس، به مدینه رسیده است و این دخترک، فرزند او میباشد.
عیسی پس از سفر حج که به وطن خود بازگشت، متوجه شد آن شخص ناشناس، وفات یافته است، آنگاه مردم را باخبر ساخت که وی، قاسم نوه
امام موسی بن جعفر (علیهالسّلام) بوده است و داستان دخترک و صحنهای را که در مدینه، پیش آمده بود، برای آنها شرح داد، آنگاه عدهای از مؤمنان همکاری کردند و روی قبر او بقعهای ساختند و آن بقعه که به قول برخی در شوش قرار دارد، هماکنون نیز محل زیارت و احترام اهل ایمان میباشد.
باید توجه داشت که نظیر این داستان نیز درباره قاسم بن موسی (علیهالسّلام) که در حله، وفات یافت، در برخی از منابع، ذکر شده است، از اینرو احتمال دارد که این داستان، مربوط به قاسم بن موسی (علیهالسّلام) باشد که به اشتباه در برخی از منابع به قاسم بن عباس ابن موسی (علیهالسّلام)، معرفی شده است.
چند زیارتگاه برای عباس بن موسی منسوب است.
علامه
سیدمهدی قزوینی در کتاب
فلک النجاه، مزار او را در
کاظمین دانسته و همین قول را برخی از مورخان پذیرفتهاند.
نمازی شاهرودی معتقد است که مزار وی، در
بجنورد است که هماکنون نیز بارگاهی عظیم، به وی منسوب میباشد.
از آنجایی که هیچ خبری از مهاجرت عباس بن موسی (علیهالسّلام) به
ایران، در دست نیست و حتی خلاف آن نیز ثابت است، نمیتواند آرامگاه منسوب به او در بجنورد، صحیح باشد، بلکه شخصیت مدفون در آن بقعه، «
عباس الاحول الخراسانی بن طاهر بن محمد بن علی الخواری بن الحسن بن جعفر الخواری بن امام موسی کاظم (علیهالسّلام) » است که از سادات موسوی و نسب شریفش، با شش واسطه، به امام موسی کاظم (علیهالسّلام) میرسد و به احتمال قوی، در دهه آخر قرن چهارم یا ابتدای قرن پنجم، در بجنورد وفات یافته و برادر او نیز
محمد عیار خراسانی در آشخانه بجنورد، مدفون است.
زیارتگاه عباس بن موسی، در منطقه ابوعرامیط خارج از شهر شطره، واقع شده و به ابوشاهینه نیز معروف است.
این بقعه را ابوعرامیط میگویند، زیرا سیدعباس، شبانه از
بغداد گریخت و قصد رفتن به مناطق «اریاف» را داشت، تا از مرکز خلافت دور باشد، اما بعد از چند روز راهپیمایی، به منطقهای رسید که آن روز با نام ابوعرامیط، شناخته میشد، از اینرو بعدها مرقدش به ابوعرامیط، نامگذاری شد.
همچنین عباس را ابوشاهینه میخوانند، زیرا مشهور است که شاهینی به سبب ترس از صید باز شکاری، به داخل گنبد بقعه سیدعباس، مخفی میشود و هنگامی که باز از پشت به شاهین برخورد میکند، بالهایش به لایههای گنبد، گیر میکند و چند سال، معلق همانجا میماند.
این بقعه را «ابوکله» نیز مینامند و اهالی میگویند زمانیکه عثمانیها،
عراق را تصرف کردند، آنان این منطقه را با عرابههای جنگی (توپ) که به نام «الکلل» معروف بود، بمباران میکردند و هنگامی که گلوله به اطراف این بقعه، به زمین مینشست، تنها از آن، خاک به هوا پخش میشد و آسیبی به بقعه نمیزد، از اینرو سیدعباس به ابوکله، مخفف الکلل، خوانده شد.
ساختمان بقعه، قدیمی است و شامل ایوان، گنبد، رواق و ضریح میباشد. به اعتقاد اهالی، شخص مدفون در آن، عباس بن امام کاظم (علیهالسّلام) است، اما این ادعا، منشا صحیحی ندارد، زیرا طبق قول مشهور، او در حرم کاظمین، دفن شده و آرامگاهی نیز، به او در خانقین، منسوب است.
تولیت این آرامگاه، به دست سادات «البو مصاریین»، از نسل امام موسی کاظم (علیهالسّلام) است و بزرگ آنان، سیدنعمت سیدکاظم سیدخلیف موسوی، میباشد.
زیارتگاههای عراق، محمدمهدی فقیه بحرالعلوم، برگرفته از مقاله «مزار سید عباس ابوکله»، ج۲، ص۳۰۶.