• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

برء

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



برء (به فتح باء و سکون راء) یکی از مفردات نهج البلاغه به معنای خلاص شدن، کنار شدن و آفریدن می‌باشد که حضرت علی (علیه‌السلام) در خصوص کیفیت آفرینش، برانگیختن فردی برای رسالت، که در کودکی نجیب‌ترین است، بیزاری جستن از خودش و ... از این واژه استفاده نموده است.



برء (به فتح باء و سکون راء) گاهی به معنی خلاص شدن و کنار شدن می‌آید که در این صورت مصدر آن برائت است و گاهی به معنی آفریدن می‌آید که مصدرش «برء» بر وزن عقل می‌باشد. به همین جهت در اقرب الموارد آمده است: اگر از باب (علم یعلم) آید به معنی خلاص و کنار شدن است و اگر از باب «قطع یقطع» باشد به معنی آفریدن است.


این واژه باتوجه به معانی‌ای که دارد در موارد گوناگونی در بیان حضرت بکار رفته است که عبارتند از:

۲.۱ - کیفیت آفرینش

«تبرّی» از کسی و از چیزی به معنی کنار شدن از آن می‌باشد، در «نهج البلاغه» به هر دو معنی به کار رفته است؛ چنان‌که امام (علیه‌السلام) در این خصوص می‌فرماید: «اما و الذی فلق الحبّة و برء النسّمة...؛ قسم به خدایی که دانه را شکافته و خلق را آفریده است.» گویی آن کنار کشیدن چیزی از عدم و داخل کردن به دنیای وجود است؛ لذا خلق را «برّیة» گفته‌اند. امام (علیه‌السلام) در این رابطه نیز می‌فرماید: «حتّی بعث الله محمدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) ... خیر البریّة طفلا و انجبها کهلا؛ تا خدا آن حضرت را بر انگیخت در حالی که بهترین خلق در طفولیت و نجیب‌ترین آن‌ها در بزرگی بود.»
«باری» به معنی آفریننده از همین معنی است؛ چنان‌که حضرت علی (علیه‌السلام) در این باره می‌فرماید: «فسبحان الباری‌ء لکلّ شی‌ء علی غیر مثال.»

۲.۲ - برائت جستن از مشرک

امام (علیه‌السلام) درباره برائت از کسی فرموده است: «فاذا کانت لکم برائة من احد فقفوه حتی یحضره الموت فعند ذلک یقع حدّ البرائة؛ یعنی اگر در کار کسی شک کرده و خواستید از او بیزاری جویید، نگاه دارید تا مرگ او برسد؛ حق برائت در آن صورت واقع می‌شود.» یعنی اگر دیدید کسی با شرک و گناه مُرد، از او بیزاری جویید.

۲.۳ - گناه بیزاری از امام

همچنین در رابطه با بیزاری از خودش فرموده است: «اما انّه سیظهر علیکم بعدی رجل رحب البلعوم مندحق البطن، یاکل ما یجد و یطلب ما لا یجد فاقتلوه و لن تقتلوه الا و انه سیامرکم بسبیّ و البرائة منّی. فامّا السّب فسبّونی فانّه لی زکاة و لکم نجاة و امّا البرائة فلا تتبّرؤا منّی فانی ولدت علی الفطرة و سبقت الی الایمان و الهجرة؛ بدانید بعد از من مردی گشاد مری و شکم گنده (گوئی شکمش از سینه آویزان است) بر شما مسلّط می‌شود، او آن‌چه می‌یابد می‌خورد و آنچه نیابد جستجو کند، او را بکشید ولی هرگز نخواهید کشت، بدانید او شما را به‌دشنام من و بیزاری از من خواهد خواند، امّا دشنام پس مرا دشنام بدهید که آن مایه پاکی من و مایه نجات شماست ولی از من برائت و بیزاری نکنید که من بر فطرت توحید متولد شده و در ایمان و هجرت از دیگران پیشی گرفته‌ام.»

۲.۳.۱ - مقصود امام

منظور حضرت (علیه‌السلام) از این کلام، معاویه است که صفات فوق فقط در او جمع بود که رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) در حق او فرموده بود: «اللّهم لا تشبع بطنه؛ خدایا شکمش را سیر نکن.» ناگفته نماند مطابق قول محمد عبده که معتقد است: شاید مراد از آن شخص، زیاد بن ابیه یا مغیرة بن شعبه ‌باشد، این قول ناصحیح است.

۲.۳.۲ - دیدگاه ابن ابی الحدید

ابن ابی الحدید می‌گوید: بسیاری گفته‌اند منظور حضرت زیاد بن ابیه است و بسیاری نظر داده‌اند که مرادش حجّاج بن یوسف بوده و گروهی گفته‌اند مقصودش مغیرة بن شعبه است ولی مقبول‌تر در نزد من آن است که: مراد امام (علیه‌السلام) معاویه است چون معاویه معروف به پرخوری بود و شکمش چنان بزرگ بود که به وقت نشستن روی ران‌هایش می‌افتاد.
ابن میثم نیز معتقد است: معاویه بقدری می‌خورد که خسته می‌شد و می‌گفت: بردارید! به خدا خسته شدم ولی سیر نگشتم. این مرض بواسطه‌ی نفرین رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) بود. در نقل دیگری آمده است که آن حضرت در پی معاویه فرستاد، گفتند: طعام می‌خورد باز فرستاد گفتند: هنوز فارغ نشده است حضرت فرمود: «اللهم لا تشبع بطنه.»
شاعر می‌گوید: «و صاحب لی بطنه کالهاویه کانّ فی امعائه معاویة؛ رفیقی دارم شکمش مانند جهنّم است، گویا در روده‌هایش معاویه نشسته است.»

۲.۳.۳ - تفاوت میان دشنام و برائت

ابن میثم نیز در بیانی دیگر می‌گوید: این‌که آن حضرت میان دشنام و برائت فرق گذاشته است، علتش آن است که: سبّ از صفات کلام است؛ می‌شود کلام را در موقع اجبار بدون قصد گفت ولی برائت راجع به بیزاری قلبی و بغض و دشمنی است که نهی شده است. محمد عبده نیز معتقد است: برائت از شخص به معنی دوری جستن از مذهب و دین اوست؛ ولی سبّ می‌شود زبانی و از روی اجبار باشد.
به هر حال مضمون کلام امام (صلوات‌الله‌علیه) آن است که: اگر به دشنام مجبورتان کنند مانعی ندارد مرا دشنام دهید تا نجات یابید ولی از من بیزاری نکنید! چون بیزاری از من بیزاری از طریقه من و راه‌ من است و چون راه من و مذهب من توحید است؛ در آن صورت از توحید بیزاری کرده‌اید. بنابراین به وقت اجبار می‌شود آن حضرت را (نعوذ بالله) ناسزا گفت؛ ولی اگر مجبور به بیزاری کردند، تقیّه جایز نیست باید به شهادت تن داد. البته ظاهرا تقیه در هر دو جایز باشد که این موضوع مربوط به نظر فقهاء است.

۲.۴ - بهبودی از بیماری

صحت یافتن از مرض را «برء» گویند که انسان از مرض کنار می‌شود. چنان‌که آن حضرت در وصف برادر دینی‌اش فرمود: «... و کان لا یشکو وجعا الّا عند برئه؛ او از دردی شکایت نمی‌کرد مگر بعد از صحت یافتن.»


۱. صبحی صالح، نهج البلاغه، ص۵۰، خطبه۲.    
۲. صبحی صالح، نهج البلاغه، ص۱۵۱، خطبه۱۰۵.    
۳. صبحی صالح، نهج البلاغه، ص۲۱۸، خطبه۱۵۵.    
۴. صبحی صالح، نهج البلاغه، ص۲۷۹، خطبه۱۸۹.    
۵. صبحی صالح، نهج البلاغه، ص۹۲، خطبه۵۷.    
۶. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، ج۲۳، ۱۰۷.    
۷. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۴ف ص۵۴-۵۵.    
۸. بحرانی، ابن میثم، شرح نهج البلاغه ابن هیثم، ج۲، ۱۴۹.    
۹. علامه أمینی، قصص الخرافة فی فضائل الصحابة والتابعین، ص۸۴.    
۱۰. بحرانی، ابن میثم، شرح نهج البلاغه ابن هیثم، ج۲، ص۱۴۹.    
۱۱. عبده، محمد، نهج البلاغة، ج۱، ۱۰۱.    
۱۲. صبحی صالح، نهج البلاغه، ص۵۲۶، حکمت۲۸۹.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «برء»، ص۱۲۶-۱۲۳.    






جعبه ابزار