بسیط و مرکب
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَسیط و مُرکب، دو اصطلاح در فلسفه با معانی متقابل است.
بسیط جزء ندارد و در ذات آن ترکیبی نیست؛ و مرکب دارای جزء و قابل انقسام به اجزاست
هر یک از این دو اصطلاح معانی مختلفی دارند و این تعدد معانی وابسته است به
اعتبار اقسام جزء یا معنایی که از جزء در نظر میگیرند. به عبارت دیگر، مرکب، از این جهت که از چه اجزایی ترکیب یافته، و
بسیط، نیز از این جهت که منزّه از کدام قسم از اجزاء باشد، دارای معانی مختلف اند.
اجتماع بسیط و مرکب در یک
موضوع به دلیل تقابل میان آنها ممکن نیست.
تقابل این دو، به یک اعتبار، از نوع تقابل
سلب و
ایجاب و به اعتبار دیگر از نوع تقابل
تضایف است.
به رغم تقابل میان آنها، گاه
ممکن است که
شیئی واحد
مصداق هر یک از این دو مفهوم باشد؛ البته به این صورت که آن شی ء از یک جهت
بسیط و از جهت دیگر مرکب باشد.
بسیط حقیقی، یعنی چیزی که اصلاً جزء نداشته باشد، نه جزء خارجی (
ماده و
صورت)، نه جزء عقلی (
جنس و
فصل) و نه جزء مقداری (یعنی به لحاظ کمّی قابل تقسیم نباشد)، و نیز مرکب از
وجود و
ماهیت نباشد که آن را «
بسیط الحقیقه» نیز میگویند، و به این معنی فقط
واجب الوجود را میتوان
بسیط نامید.
گاهی
بسیط الحقیقه بر
عقل و
نفس نیز اطلاق شده است،
اما مراد از آن نفی ترکّب از ماهیت و وجود در آنها نیست، زیرا غیر واجب الوجود یعنی موجودات ممکن، خواه
مجرد و خواه مادی، از وجود و ماهیت مرکب اند، چنانکه حکما میگویند: «کلّ ممکنٍ زوجٌ ترکیبیٌ لَه ماهیةٌ و وجود».
بسیط خارجی، که مرکب از ماده و صورت خارجی نیست، مانند
اعراض نُه گانه.
سبزواری نحوه دیگری از عدم ترکّب و
بساطت را
نسبت ماده و صورت بیان کرده است :
الف) به این نحو که شی ء
بسیط، مرکب از ماده و صورت نباشد (و مراد از ماده در اینجا معنای اعم آن شامل محل و موضوع و متعلّق است)، عقل مصداق چنین
بسیطی است.
ب)
بسیط به این معنی که شی ء از ماده (به معنای محل) و صورت مرکب نباشد؛ به عبارت دیگر مرکب از حال و محل نباشد، هر چند دارای ماده به معنای متعلّق باشد، مانند
نفس ناطقه انسانی.
جرجانی عقول و نفوس را
بسایط روحانی نامیده است.
بسیط عقلی، یعنی چیزی که دارای اجزای عقلی (جنس و فصل) نباشد، مانند اجناس عالی و فصول اخیر.
به این معنی، تصورات بدیهی (مانند مفهوم وجود) و هر مفهومی که تعریف به حد (جنس و فصل) ندارد،
بسیط عقلی به شمار میآید.
ماده اولی (هیولای اولی) و صورت، هر یک به تنهایی از
بسایط محسوب میشوند،
زیرا از اجزای خارجی و عقلی ترکیب نشده اند. ماده اولی، قوه محض و خالی از هرگونه
فعلیت است و صورت هم مشوب به
هیولا (قوه) نیست.
مرکب
حقیقی، شیئی است که دارای اجزا باشد و میان اجزای آن رابطه
علیت و
احتیاج برقرار باشد.
مرکب
حقیقی به خارجی و عقلی تقسیم میشود. مرکب
حقیقی خارجی از اجزای خارجی ترکیب شده است. این اجزا در خارج از یکدیگر متمایزند، به این معنی که در ازای هر جزء هویت جداگانه و وجود جداگانه ای است به طوری که اگر یکی از میان رود سایر اجزا باقی باشد، مانند نفس و
بدن در انسان. مرکب
حقیقی عقلی از اجزای تحلیلی ذهنی (مانند جنس و فصل) ترکیب شده است. اجزای چنین مرکبی در خارج متمایز از یکدیگر نیستند و موجود به یک وجودند، مانند لونیّت و قابض بصر که اجزای ذهنی سیاهیاند و در خارج وجود و هویت متمایز و مستقل از یکدیگر ندارند.
مرکب از ماهیت و وجود نیز از اقسام مرکب
حقیقی عقلی است،
زیرا هویت وجود و ماهیت در خارج یکی است، اما در ذهن دو چیز مغایر است.
مرکب اعتباری، از
انضمام و اجتماع اجزایی پدید میآید که میان آنها هیچگونه رابطه علیت و احتیاج نباشد، مانند خانه که مرکب از سقف و دیوار و سنگ و آهن و آجر و اجزایی از این قبیل است و میان آنها رابطه علّی نیست.
مرکب اعتباری نیز بر دو قسم خارجی و عقلی است. مرکب اعتباری خارجی دارای اجزای خارجی و
مستقل است و مرکب اعتباری عقلی دارای اجزای عقلی است که در خارج وجود مستقل و جدا از یکدیگر ندارند.
بسیط در عالم اجسام به سه معنی به کار میرود:
وقتی که
جسم،
طبیعت و قوه واحدی داشته باشد و از اشیائی که هر یک طبیعت و قوه جداگانه و مغایر با یکدیگر دارند ترکیب نشده باشد، مانند
افلاک و
عناصر اربعه یعنی آب، آتش، هوا و خاک.
جرجانی
این قسم از
بسیط را
بسیط عرفی نامیده است.
دوم وقتی که جسم از اجسامی که به حسب حس طبایع مختلف دارند ترکیب نشده باشد، هر چند به حسب
حقیقت مرکب از اجسام مختلفة الطبایع باشد.
بسیط به این معنی بر
اخلاط اربعه که عبارتاند از خون، سودا، صفرا و بلغم و بر
اعصاب و اعضای
بسیط حیوان و بر مرکبات معدنی و بر بعضی از نباتات اطلاق میشود.
سوم به این معنی که هر جزء مقداری از جسم، در
اسم و ماهیت نوعیت خود مساوی با کل باشد. عناصر اربعه به این معنی نیز
بسیط است.
در مقابل
بسیط، مرکب بر جسمی که از اجسام مختلفة الطبایع ترکیب یافته اطلاق میشود، مانند موالید سه گانه: حیوان، نبات و معدن، که از ترکیب عناصر اربعه با یکدیگر به وجود میآیند.
اجسام مرکب بر دو قسم اند: تام و ناقص.
مرکب تام، از ترکیب بسایط جسمانی (عناصراربعه) پدیدمی آید و مدت دوام آن طولانی است، مانند انواع
معدن،
نبات و حیوان.
مرکب ناقص، از ترکیب بسایط جسمانی پدید میآید، اما
مدت دوام آن کوتاه است، مانند ابر، باران، تگرگ و سایر اجسامی که در اصطلاح طبیعیات به کائنات جو موسوم شده اند.
سهروردی به جای
بسیط لفظ «فارِد» و به جای مرکب لفظ «مزدوج» را به کار برده است و اجسام را به فارد و مزدوج تقسیم کرده و گفته است که جسم فارد جسمی است که از دو
برزخ مختلف (به معنای مصطلح آن در
حکمة الاشراق) ترکیب نشده باشد، مانند
افلاک و عناصر اربعه؛ و جسم مزدوج جسمی است که از دو برزخ (یا بیشتر) ترکیب شده باشد، مانند موالید سه گانه.
در منابع فلسفی تعدادی قاعده کلی درباره
بسیط و مرکب بیان شده است :
الف) «
بسیط الحقیقةِ کلُّ الاشیاءِ و لیس بشی ءٍ منها».
ب) «
البسیطُ لایمکنُ أن یکونَ فاعلاً و قابلاً»، یعنی موجود
بسیط هرگز نمیتواند هم
فاعل و هم
قابل باشد، زیرا فاعل از آن جهت که فاعل است با قابل از آن جهت که قابل است مغایرت دارد. پس چنانچه موجود
بسیط هم فاعل و هم قابل باشد، اختلاف جهت و ترکیب در آن لازم میآید؛ و ترکّب و
بساطت با هم منافات دارند و اگر برای دفع این مفسده فرض شود که شی ء از همان جهت که قابل است از همان جهت نیز فاعل باشد، چون فاعلیت و قابلیت با یکدیگر متقابل اند، اجتماع دو متقابل از جهت واحد لازم میآید، و این محال است.
حکما در حلّ برخی مسائل به این قاعده استناد کرده و آن را معتبر دانسته اند.
صدرالدین شیرازی
و فیض کاشانی
از جمله کسانیاند که درباره این قاعده بحث و در اثبات مفاد آن براهینی اقامه کرده اند.
ج) «کُلُّ
بسیطٍ لا قابِلَ لَه فهو لایعدم»، یعنی هر موجود
بسیطی که قابل نداشته باشد، هرگز
معدوم نمیشود. سهروردی
در اثبات بقای نفس، مفاد این قاعده را در نظر داشته است.
قطب الدین شیرازی در شرح و تقریر
برهان سهروردی در این باب مفاد این قاعده را دلیلی بر اثبات بقای عقل و هیولا و هر موجود
بسیط الذاتی دانسته است.
صدرالدین شیرازی
نیز در اثبات بقای نفس ناطقه به این قاعده استناد کرده و میگوید: هر چیزی که
بسیط است قابلیت
فنا نخواهد داشت، زیرا (با فرض
بساطت آن) اگر قابل فنا و نیستی باشد، ترکیب آن از
قوه وجود و عدم و فعلیت وجودوعدم لازم میآید، واین خلاف فرض است.
د) «کّلُ
بسیطٍ فی العقلِ
بسیطٌ فی الخارجِ دونَ العکسِ»، یعنی هر چیزی که
بسیط عقلی باشد، باید
بسیط خارجی نیز باشد، زیرا امتناع ترکیب از جنس و فصل در چیزی، مستلزم امتناع ترکیب از ماده و صورت در آن چیز است
عکس این قاعده به نحو
کلی، صدق نمیکند، زیرا ممکن است موجودی در خارج
بسیط باشد اما در عقل
بسیط نباشد، مانند مقولات نُه گانه عرضی که هر کدام در عقل دارای جنس و فصل اند، ولی ماده و صورت خارجی ندارند
البته توجه به این نکته لازم است که جنس و فصل در مقولات عرضی اعتباری است نه
حقیقی، زیرا اعراض در خارج
بسیطاند و دارای ماده و صورت
حقیقی نیستند و هر موجودی که در خارج ماده و صورت
حقیقی نداشته باشد، جنس و فصل
حقیقی هم نخواهد داشت
از این قاعده در اثبات
بساطت واجب الوجود استفاده میشود
(۱) غلامحسین ابراهیمی دینانی، شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۲) ابن رشد، تفسیر مابعدالطبیعة، چاپ موریس بویژ، بیروت ۱۹۷۳.
(۳) ابن سینا، الاشارات والتنبیهات، مع الشرح لِنصیرالدین طوسی و شرح الشرح لِقطب الدین رازی، تهران ۱۴۰۳.
(۴) ابن سینا، الشفاء، الالهیات، ج ۱، چاپ ابراهیم مدکور، چاپ افست قم ۱۴۰۴.
(۵) ابن سینا، عیون الحکمة، چاپ عبدالرحمن بدوی، بیروت ۱۹۸۰.
(۶) اخوان الصفا، رسائل اخوان الصفاء و خُلاّ ن الوفاء، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۷) علی بن محمد جرجانی، کتاب التعریفات، بیروت ۱۹۸۵.
(۸) علی بن عبدالله زُنُوزی، لمعات الهیة، چاپ جلال الدین آشتیانی، تهران ۱۳۹۶/ ۱۹۷۶.
(۹) هادی بن مهدی سبزواری، شرح منظومه، چاپ سنگی تهران ۱۲۹۸.
(۱۰) یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، چاپ هنری کربین، ج ۲: بخش ۱، کتاب حکمة الاشراق، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۱۱) محمد بن محمود شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، چاپ حسین ضیائی تربتی، تهران ۱۳۷۲ ش.
(۱۲) محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، قم (تاریخ مقدمه ۱۳۸۷).
(۱۳) محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، شرح الهدایة الاثیریة، چاپ سنگی تهران ۱۳۱۳.
(۱۴) محمد بن عمر فخررازی، کتاب مباحث المشرقیة فی علم الالهیات والطبیعیات، قم ۱۴۱۱.
(۱۵) محمد بن شاه مرتضی فیض کاشانی، اصول المعارف، چاپ جلال الدین آشتیانی، قم ۱۳۶۲ ش.
(۱۶) محمود بن مسعود قطب الدین شیرازی، درة التاج، بخش ۱، چاپ محمد مشکوة، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۱۷)) محمود بن مسعود قطب الدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، (تهران ۱۳۱۵)، چاپ افست قم (بی تا).
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بسیط و مرکب»، شماره۱۳۶۲.