تفسیر آیه تحریم خمر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اهل بیت (علیهمالسّلام) در ترویج و توسعه فرهنگ قرآنی، به ویژه
تفسیر قرآن کریم، نقش کلیدی و اساسی در تبیین حقایق قرآنی دارند. این مهم، همزمان با نقش تاثیرگذار
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در تفسیر آیات قرآن و تربیت مفسّرانی گرانقدر از
صحابه، از جمله
حضرت علی (علیهالسّلام) به عنوان صدرالمفسّرین و آگاهترین اشخاص به ظاهر و باطن
قرآن آغاز میشود. در این مقاله نمونهای از تفاسیر معتبر منقول از اهل بیت (علیهمالسّلام) به عنوان آموزش کیفیت صحیح پرداختن به تفسیر قرآن کریم و روش استنباط معانی حکیمانه آن، آورده و به بررسی آن خواهیم پرداخت.
در
قرآن آیهای که به طور صریح و با
لفظ تحریم از نوشیدن شراب منع کند نیامده است، بلکه در آن تنها به اجتناب از شرب خمر امر شده یا اینکه خمر از اموری قرار داده شده که شایسته پرهیز است. چنین تعبیراتی ظاهرا فقط ارشاد به
حکم عقل است و باعث شده تا برخی گمان کنند نوشیدن
شراب در
اسلام،
حرام نیست.
مهدی عباسی در همین خصوص از
امام موسی بن جعفر (علیهالسّلام) پرسش کرده میگوید: شرب خمر در
کتاب خدا حرام شده یا نه! چون آنچه مردم از قرآن میفهمند تنها
نهی از آن است نه تحریم آن. امام فرمود: بلی در کتاب خدا حرام شده است. گفت: در کدام آیه قرآن تحریم آن مطرح شده است؟ امام فرمود: در آیه «قل انما حرم ربی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم و البغی بغیر الحق؛
بگو: پروردگار من فقط زشتکاریها را چه آشکار (باشد) و چه پنهان و
گناه و ستم ناحق را حرام گردانیده است.»
امام فرمود: فواحش در ظاهر آیه عبارت است از زنای آشکار و نصب کردن پرچمهایی که فاجران در
جاهلیت بر پشت خانه فاحشهها برمیافراشتند و فواحش باطنی عبارت است از
ازدواج با زن پدر که مردم پیش از
بعثت مرتکب آن میشدند؛ فرزندان، بیوههای پدران را -که مادرشان نبودند- پس از فوت پدر به ازدواج خود در میآوردند.
-حضرت ادامه داد:- اثم، همان شراب است نه چیز دیگر، چه اینکه در آیه دیگری
خداوند میفرماید: «یسالونک عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما؛
در این هنگام مهدی عباسی به
علی بن یقطین که در مجلس حاضر بود و یکی از وزرای وی بود رویکرد و گفت: به خدا سوگند که این فتوایی هاشمی است! (یعنی استنباطی است که فقط برازنده خاندان هاشمی است.)
علی بن یقطین گفت: به خدا سوگند راست گفتی ای امیرمؤمنان؛ خدای را سپاس که این دانش در میان شما اهل بیت همچنان باقی است. مهدی از آنجا که دوستی علی بن یقطین را نسبت به اهل بیت میدانست بدون درنگ گفت: راست گفتی ای
رافضی. «رافضی به کسی میگفتند که در دوستی خاندان عصمت تا سرحد بیزاری از دشمنان آنان پیش رفته باشند.»
ملاحظه میشود که با این مقایسه دقیق بین دو آیه قرآن، حکم تحریم صریحا از قرآن به دست میآید و این نکتهای است که باعث شگفتی مهدی عباسی شد و سبب شد تا این باریکبینی و تیزهوشیای را که خاندان بلندپایه
بنیهاشم از آن برخوردار بودند، بستاید. همین تفسیر برای اثم در آیه از طریق
حسن بصری هم روایت شده است.
علامه مجلسی میگوید: مراد از اثم چیزی است که باعث اثم میشود و خلاصه استدلال امام (علیهالسّلام) این است که خداوند در آن آیه به حرمت آنچه موجب اثم است حکم کرده است و در آیه دیگر فرموده است:
شراب و میسر (
قمار) موجب اثماند؛ و مقتضای قرار دادن این دو آیه در کنار هم، اثبات تحریم شراب و قمار است.
کنایه آوردن واژه اثم از خمر بدان جهت است که شرب خمر ریشه همه پلیدیها و اساس تمام گناهان است؛
کلینی در
کافی:
«از
امام صادق (علیهالسّلام) روایت کرده که
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «ان الخمر راس کل اثم؛ خمر سرآمد همه گناهان است.» و به کار بردن اثم به جای خمر در زمان
اسلام و پیش از آن نیز رواج داشته و به کار بردن آن به جای خمر معروف بوده است.
اخفش در اینباره آورده است: شرب الاثم حتی ضل عقلی -کذاک الاثم یذهب بالعقول آن قدر شراب نوشیدم تا خرد خود را از دست دادم آری چنین است که شراب خرد را از میان میبرد. دیگری میگوید: نهانا رسول الله ان نقرب الخنا- و ان نشرب الاثم الذی یوجب الوزرا؛
«به معنای ناسزاگویی است و
استعاره از هر کار زشتی قرار میگیرد. در اینجا اثم
کنایه از خمر آمده است.» «زیرا اگر اثم کنایه نباشد و به معنای گناه باشد دیگری موجب
وزر نخواهد بود و تعلق شرب به آن درست نخواهد بود.» پیامبر ما را از ناسزاگویی و از نوشیدن شراب که موجب وزر و گناه است نهی کرد.
نیز شاعر عرب در مجلس ابوالعباس گفت: نشرب الاثم بالصواع جهارا - و تری المسک بیننا مستعارا؛ «
ابن سیده آن را آورده است.
پیاله شراب است. شراب را با پیمانه، آشکارا مینوشیم و مشک را میبینی که میان ما دست به دست میگردد. معنای کنایی آن چنین است که پیمانه شراب را میان خود میگرداندند و از روی لذت استشمام مینمودند.
جوهری تصریح دارد که اثم به معنای خمر در لغت آمده است. میگوید: خمر را گاهی اثم مینامند. آنگاه شعر نخست را به عنوان شاهد مثال آورده است.
فیروزآبادی هم خمر را یکی از معانی اثم شمرده است.
اما اینکه عدهای منکر شدهاند که مراد از اثم، خمر باشد، در صورتی است که
استعمال حقیقی مراد باشد نه مجازی و استعاری؛ وگرنه هر معصیتی اثم است با این تفاوت که خمر را به خاطر شدت گناه آفرینیاش اثم نامیدهاند پایه و اساس تمام گناهان به شمار میرود.
بازگشت کلام ابن سیده هم بههمین معناست. او میگوید: به نظر من خمر را از آن جهت اثم نامیدهاند که نوشیدن آن اثم است و پس این اطلاق، مجازی است و به خاطر وضع ثانوی و عرفی است که در اثر کثرت استعمال حاصل شده و بر زبانها شایع گردیده است وگرنه در لغت و وضع اولی به معنای اثم نیست.
بازگشت سخن
ابن انباری نیز که منکر شده است اثم از نامهای خمر باشد، به همین معناست؛
یعنی استعمال حقیقی را منکر شده است نه
استعمال مجازی و شایع آن را.
زبیدی میگوید: ابن انباری منکر شده که اثم نام خمر است و آن را مجاز دانسته و در رد اینکه بخواهد استعمال اثم در معنای خمر حقیقی باشد سخن را به درازا کشانده است.
البته با در نظر گرفتن اصل وضع لغوی درست است، ولی
ابن عربی اصل استعمال را نیز منکر شده میگوید: شعر
اخفش هیچ دلالتی بر مدعا ندارد؛ زیرا اگر میگفت: شرب الذنب یا شربت الوزر نیز همین معنا را افاده میکرد و باعث نمیشد که ذنب و وزر از نامهای خمر به حساب آیند. اثم هم همینگونه است
-ابن عربی ادامه میدهد:- آنچه باعث شده است برخی چنین اظهار نظر کنند و اثم را یکی از نامهای خمر بدانند، ناآگاهی به لغت و ناآشنایی با شیوه به دست آوردن معانی واژههای عربی است.
باید گفت میان این دو استعمال فرق است؛ زیرا استعمال اثم به معنای خمر در عرف عرب شایع است و رواج یافته است؛ به گونهای که در اثر کثرت استعمال میتوان از آن نوعی اختصاص فهمید، ولی استعمال ذنب و وزر به معنای خمر در عرف عرب شایع نشده است؛ اما اگر شایع میشد حکم آن نیز همین بود.
قرطبی در رد ابن عربی میگوید: از حسن روایت شده است که اثم یعنی خمر و
جوهری هم با استناد به شعر اخفش همین ادعا را تایید کرده است، همچنین هروی در کتاب غریب القرآن و الحدیث شعر اخفش را آورده میگوید: اثم، به معنای خمر است - قرطبی آنگاه میگوید: -بنابراین بعید نیست که اثم در لغت، هم بر همه معاصی اطلاق شود و هم بر خمر، بالخصوص- و تناقضی هم در کار نباشد.
محمدهادی معرفت، تفسیر و مفسران، ج۱، ص۴۸۱-۴۸۴.