• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تناسخ (فلسفه)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تناسخ به معنی باطل کردن، متداول کردن و پی در پی آمدن است. اما در اصطلاح فلسفی عبارتست از انتقال نفوس اشقیا است بعد از فساد ابدان انسانی به ابدان دیگر که مناسب آن ابدان است در اخلاق و افعال. طایفه‌ای از حکما نیز که به تناسخیه معروف شده‌اند معتقد بودند که نفوس موجودات دارای جرم و ماده، دائما از یک بدن به بدن دیگر انتقال می‌ یابد و خلاصی آن به عالم نور و خارج شدن از عالم ماده برای آن ممکن نیست.
[۱] انواریه (ترجمه و شرح حکمة الاشراق سهروردی)، نظام الدین احمد بن الهروی، ص۱۴۹، مقدمه از حسین ضیائی انواریه، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۳ه. ش، چاپ دوم.




قائلان به تناسخ که غالبا از حکمای چین و هند و بابل و مصر و ایران و یونان بوده‌اند معتقد بودند که نفوس، به نحو کلی و به طور تام و تمام از ماده مجرد نمی‌شوند و به فعلیت تمام نمی‌رسند و جهت تعلق و انتقال در آنان به کلی از بین نمی‌رود و بعد از موت به بدن دیگر منتقل می‌شوند. بر اساس این اعتقاد ، روح مرده وارد بدن موجودی برتر یا پست تر از آن می‌شود تا در ازای رفتار صاحبش که اکنون فوت کرده است، عذاب بیند یا نعمت یابد. معنی این سخن این است که یک نفس می‌تواند وارد بدنهای متعددی، چه بدن انسان، چه حیوان و چه گیاه ، شود. غرض از این تناسخ و ورود به بدن‌های متعدد این است که نفس رنج بیند و آزموده شود تا بدین وسیله نقص آن به کمال مبدل گردد و از تعلق به بدن‌ها مجرد شود.
[۳] فرهنگ فلسفی، صلبیا، جمیل، ج۱، ص۲۵۸، ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی، تهران، نشر حکمت، ۱۳۶۶ه. ش، چاپ اول.




قائلین به تناسخ، هر گروه به صورت یا صور مختلفی از آن معتقد بوده‌اند و لذا انواع و اقسام مختلفی از آن مطرح گردیده است، و هر کدام از این گروه‌ها قائل به یکی از این اقسام شده‌اند. از جمله این مراتب و صورتها عبارتند از:
۱- انتقال نفوس انسانی به اجساد و حیواناتی که از لحاظ اخلاقی و صفات دیگر مناسب با آن باشد.
۲- انتقال نفوس ناطقه انسانی به ابدان انسانهای دیگر.
۳- انتقال نفوس انسانی به اجسام نباتی.
۴- انتقال نفس انسانی به جمادات.
۵- انتقال نفس به صورت صعودی از نبات به حیوان و به انسان .
۶- انتقال به طریق نزول، یعنی از عقول و مفارقات به انسان و از انسان به حیوان و از حیوان به نبات.
۷- انتقال به ابدان برزخی (البته این برزخ، غیر از برزخی است که واسطه میان مفارقات و اجسام است.
۸- انتقال به اجرام فلکی.
۹- انتقال نفوس اشقیاء به اجساد حیوانات و انسانهای صالح.
۱۰- انتقال نفوس انسانهایی که در علم و عمل به حد کمال رسیده‌اند، به موجودات مفارقات و عقول و انتقال نفوس انسانهای ناقص و متوسط در سعادت و شقاوت به ابدان انسانها.
[۴] فرهنگ معارف اسلامی، سجادی، سید جعفر، ج۱، ص۵۹۱، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۳ش، چاپ سوم.

۱۱. ملاصدرا نوعی از تناسخ را قبول دارد که عبارتست انتقال نفوس ناطقه در جهان دیگر به بدن‌هایی که مناسب با ملکات نفسانی آنها در دنیا است. البته این بدنها، در حقیقت آن بدن‌هایی هستند که خود انسان در دنیا، از مجموع ملکات فاضله و یا رذیله ساخته است نه آنکه ابدان دیگری باشد.
۱۲. صابئیان و سریانیان معتدند که هر صنفی از اصناف خلق و خوی انسانی در نوعی یا انواعی از حیوانات موجود است که در هنگام نقل نفوس رعایت تناسب خواهد شد؛ از جمله شجاعت در شیر، بی باکی در گرگ ، حیله در روباه ، حرص در خنزیر، سلامت در الاغ ، ذلت در شتر، سهو در وزغ، لجاجت در مگس، ولع در میمون، ظلم در مار ، سرقت در عقعق، ربودن در باز، بیتابی در خرگوش ، فراموشی در طاوس، حیله در کلاغ، نسیان در موش و احتکار در مورچه.
[۶] فرهنگ معارف اسلامی، سجادی، سید جعفر، ج۱، ص۵۹۱.




حکمای قدیم شرق و غرب و افلاطون و همچنین حکمای مشاء همگی بر این رای اتفاق نظر دارند که نفوس افراد صالح، بعد از مفارقت از بدن، به شرطی که به کمال علمی و عملی خود رسیده و علاقه عالم برزخ در آنها به کلی قطع گشته باشد، به عالم انوار، رجوع می‌کند و در آن عالم نور و سرور، تا ابد از لذات عقلیه بهره مند می‌گردد. اما آنچه محل اختلاف است، سرنوشت نفوس ناقصان و اشقیا و کسانی که در سعادت و شقاوت در حد وسط قرار دارند، است.
بر طبق رای حکمای مشاء، نفوس اشقیایی که شقاوت آنها ناشی از جهلشان بوده باشد. دو دسته‌اند؛ گروهی که به جهل مرکب مبتلا نشده باشند و دارای جهل بسیط باشند و به جهل خود اعتراف داشته‌اند بعد از مدتی طولانی، سرگردانی و حیرت بالاخره نجات می‌یابد و به عالم عقول (انوار) برمی گردند، ولی نفوس مبتلا به جهل مرکب ، هرگز خلاصی ندارند؛ زیرا تنها راهی که حکما برای نجات نفوس اشقیا یافته‌اند تناسخ است، و تناسخ هم نزد حکمای مشاء محال است، ولی عده‌ای از حکمای مشرق از جمله بوذاسف ( قطب الدین شیرازی شارح حکمة الاشراق گفته است که بوذاسف فیلسوفی تناسخی از سرزمین هند بوده است و بعضی گفته‌اند که او اهل بابل قدیم بوده، و وقوع طوفان در سرزمینش را پیش بینی کرده است، اما محمد شریف نظام الدین هروی ، شارح دیگر حکمة الاشراق که خود مطلب فوق را نقل کرده می‌گوید: گمان نمی‌کنم که او از حکمای هند بوده باشد. مگر اینکه بگوییم که او مخالف با جمهوری حکمای هند بوده است، زیرا علمای هند قائل به انتقال نفس از انسان به حیوان و از حیوان به انسان بوده‌اند، در حالی که بوذاسف تنها قائل به انتقال از انسان به حیوان بوده است.)
[۷] شرح منظومه، ملاهادی سبزواری، ج۵، ص۱۹۶.
و حکمای قبل از او و همچنین افلاطون و عده‌ای از حکمای قدیم یونان معتقدند که نفوس اشقیا بالاخره پس از تحمل مکافات و با پشت سر گذاشتن مشقات و مرارات فراوان، مهذب می‌شوند و از این دار فانی قطع علاقه می‌کنند و به عالم خود برمی گردند، ولی این میسر نیست جز از طریق تناسخ و بدین گونه این گروه قائل به تناسخ گشتند، اما در امکان انتقال بدن انسان به بدن انسانی دیگر اختلاف نظر دارند و به طوایفی تقسیم شده‌اند.



تناسخ مطلق (قدر مشترک میان معنی حقیقی و معنی مجازی)، داراری اقسامی است. چند تقسیم برای تناسخ ذکر شده است که عبارتست از:

۴.۱ - تناسخ اتصالی و انفصالی

الف. تناسخ بر سبیل اتصال، این قسم بر دو نوع است. تکاملیه که حرکت جوهری استکمالی است و تنقیصیه؛ تکاملیه عبارتست از ترقیاتی که ماده واحده در استکمالات خود پیدا می‌کند، مانند تکامل آن از جمادیت به سوی نباتیت و از نباتیت به سوی حیوانیت و از حیوانیت به سوی انسانیت و از انسانیت ناسوتی و دنیایی به سوی انسانیت ملکوتی و از آن به سوی جبروتی و ملکی و قسم دوم یعنی تنقیصیه عبارتست از تنزلات و حرکت رو به پایین و ضعف که برای ماده واحده در سلسله نزولیه روی می‌دهد که حرکت جوهری به تنقصیه است، انسان، حیوان می‌شود، حیوان نیز «نبات» می‌شود، «نبات» نیز «جماد» می‌شود و جماد، «حیوان» می‌شود، صامت و ناطق و حیوان، باز «جماد» می‌شود: «منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارة اخری». ترقیات و تنزلات دوری است و نه تنها جایز است بلکه واقع هم شده است و مانند ارتدادات و ارتجاعات قهقرایی در جوهر شی ء، چون شیطان شدن ابلیس- بنابر آنکه در اصل ملک بوده باشد.
ب. تناسخ بر سبیل انفصال؛ این قسم عبارتست از انتقال نفس از محل مباین به محل مباین دیگر و این تناسخی است که محال است؛ اگر انتقال به بدن انسانی باشد نام آن «نسخ» است و اگر به بدن «حیوان» باشد «مسخ» است و اگر به «نبات» باشد «فسخ» است و اگر به «جماد» باشد «رسخ» است.
[۹] شرح المنظومة، سبزواری، ملاهادی، ج۵، ص۱۹۶، تصحیح و تعلیق از آیت‌الله حسن زاده آملی و تحقیق و تقدیم از مسعود طالبی، تهران، نشر ناب، ۱۳۶۹- ۱۳۷۹ش، چاپ اول.


۴.۲ - تناسخ صعودی و نزولی

تناسخ صعودی و نزولی؛ هر یک از اتصالی و انفصالی تناسخ، صعودی و نزولی دارد؛
الف. تناسخ نزولی که منسوب به مشرقیین و یوذاسف است، چنانچه خود این افراد گفته‌اند اول منزل نور اسپهبد منزل انسانیت است که «باب الابواب» است برای حیات جمیع موجودات مادی دیگر از حیوان و نبات. به اعتقاد این افراد غیر از انسان، حیوانی وجود ندارد مگر اینکه بعضی نسخ شده‌اند و بعضی باقی مانده‌اند. آنها می‌گویند که افراد کامل از میان اخیار و ابرار، بعد از مفارقت روح از بدنشان، نفوس آنها به عالم عقلی متصل می‌شود و در «نور» مستغرق می‌شوند و از دار دنیا خلاص می‌شوند و اما غیر کاملین، مانند متوسطین از سعدا و ناقصین، در نهایت و طبقات اشقیا، از این ابدان به ابدان دیگر؛ انسانی یا حیوانی، یا نباتی یا جمادی، به مناسبت و جنسیت اخلاق و هیئت ارواح آنچه عمل نموده‌اند منتقل می‌شوند. پس هر خوی و هیئت ظلمانیه که بر نور نفسانی غلبه کند، موجب می‌شود تا نفس به حیوان مناسب آن خلق انتقال یابد، مثل «بوزینه»، که روح شدت شهوت حیوانی است و «درنده و سباع» برای شدت غضب حیوانی ، و «شیر» برای تکبر و «مورچه» برای حرص ، و «مار» و «عقرب» برای اذیت و آزار دیگران.
ب. و اما صعودی، آن است که بعضی از تناسخیه معتقد به آن شده‌اند این است که اولین موجود جهت قبول فیض جدید از سوی باری تعالی، «نبات» است. نبات مستدعی مزاج اشرف انسانی، نفس اشرف است بدین صورت که از درجات نباتیه و حیوانیه تجاوز کرده باشد، پس «فیض جدید» - که نفس باشد- اول بر نازل‌ترین مرتبه نباتات فیض می‌گردد و این نفس در انواع برتر نبات منتقل می‌گردد تا برسد به مرتبه اعلای از آن انواع که افق عالی‌ترین نبات و افق پست‌ترین حیوان است، مثل «نخل». بعد از آن، این نفس از اسفل سافلین حیوانات، تا نوع اعلای از آن، چون «بوزینه» و «نسناس» دائما در حال حرکت و انتقال است. سپس، منتقل شود به مرتبه انسان. در مرحله و مرتبه انسانیت نیز از افق ادنی تا اعلی حرکت می‌کند، تا اینکه به روح اکبر و روح اعظم برسد.

۴.۳ - تناسخ «ملکی» و ناسوتی

تناسخ «ملکی» و ناسوتی و تناسخ «ملکوتی» که محشور شدن نفس است، بر صور ملکات حمدیه، یا رذیله در معاد ؛

۴.۴ - تناسخ حقیقی و مجازی

الف. تناسخ حقیقی که عبارتست از همان تناسخ انفصالی مصطلح.
ب. تناسخ «مجازی» که عبارت است از تمثل روح انسانی، به صورت حیوانی و نباتی و غیره، مثلا «روح الامین»، دارای حقیقت واحدی است، ولی دقایقی دارد و در عهد هر نبی، شکل رقیق شدهای از او به شکل اهل زمان آن نبی است، مانند تثویر روح الامین به صورت دحیه، برای رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم و هم چنین، تمثل وی برای حضرت مریم که ولی خدا بود؛ «فتمثل لها بشرا سویا»


ادله قول به تناسخ:
بعضی از فلاسفه اسلامی که قائل به تناسخ بوده‌اند، برای اثبات مدعای خویش چند دلیل ارائه داده‌اند که عبارتند از:

۵.۱ - دلیل اول

سبب احتیاج نفوس به بدن آن است که نفس، در اصل فطرت ، ناقص و بالقوه خلق شده است و معلوم است که نفوس گنهکاران و اشقیا، به واسطه کفران نعمتهای باری تعالی پست تر و ناقص تر از آنچه در اول بوده‌اند، گردیده‌اند، پس احتیاج این نفوس به بدن شدیدتر و قوی تر خواهد بود.
جواب این دلیل این است که نفوس آدمی، در اول پیدایش و خلقت، در جمیع ملکات و کمالات، بالقوه است، ولی در مدتی که به بدن تعلق دارد آراء و ملکات شریف یا پستی را کسب می‌کند که باعث می‌شود قوه اش، فعلیت پیدا می‌کند؛ یا فعلیت نورانی ملکوتی و یا فعلیت شیطانیه.

۵.۲ - دلیل دوم

برخی دیگر برای اثبات تناسخ به بعضی از آیات قرآن تمسک نموده‌اند. این آیات عبارتند از:
الف. آیه «کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها.» است که در بیان اهل جهنم نازل شده است. این آیه اشاره دارد که هرگاه پوست‌های ایشان (که عبارت از بدن حیوانی است) نضج نمود و فاسد شد، آنرا به پوست دیگری که بدن حیوانات دیگر می‌باشد، تبدیل می‌کنیم.
ب. آیه شریفه؛ «کلما ارادوا ان یخرجوا منها اعیدوا فیها.» این آیه نیز اشاره دارد که نفوس اشقیا هر چند که سعی می‌کننداز بدن حیوانی خویش خلاص شوند باز به واسطه شومی اخلاق سیئه و جهالات مرکبه خویش به آن بدن‌ها جذب می‌شود.
ج. آیه شریفه «و ما من دابة فی الارض و لا طائر یطیر بجناحیه الا امم امثالکم.» در این آیه نیز آمده است که امت‌های گذشته نیز مثل شما بوده‌اند و به شومی اخلاق مذموم خویش، در بدن حیوانات صامت وارد شدند.
د. آیات دال بر مسخ شدن اقوام گذشته دلالت دارد. مانند؛ «و جعل منهم القردة و الخنازیر.» و «فقلنا لهم کونوا قردة خاسئین» و قوله عزّوجلّ «نحشرهم یوم القیامة علی وجوههم.»
ه. احادیثی که بیان می‌کند که مردم بر اساس اخلاق خویش، به صورت‌های مختلف مبعوث می‌شوند. مانند؛ روایت «یحشر الناس یوم القیامة علی صور مختلفة.» و روایت نبوی: «کما تعیشون تموتون و کما تموتون تبعثون.»
ح. نقل قولی که در قرآن از افراد بدکار شده است که می‌گویند: «ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین فاعترفنا- بذنوبنا فهل الی خروج من سبیل؟» این آیه که اشاره به مرده و زنده شدن در دو مرحله است، اشاره به تناسخ دارد.
جواب از این آیات و روایات این است که این است که برای این آیات و روایات رمز گونه هستند و برای رموز قرآنی و اشارات نبویه، غیر از حصول تناسخ در دار دنیا، محمل‌های صحیحی وجود دارد؛ زیرا اکثر وعده و وعید‌های الهیه در سرایی دیگر متحقق می‌گردد و عالم آخرت منحصر در عالم عقل نیست، بلکه غیر عالم عقل، عالمی دیگر هست که به نعیم نوری برای کاملین و جحیم ظلمانی برای ناقصین تقسیم می‌شود.

۵.۳ - دلیل سوم

در این عالم، بسیار اتفاق می‌افتد که افراد فاسق و جاهل بر امور غیبی مطلع می‌شوند و این امر به واسطه اتصال نفوس آنها به عالم قدس و در اثر کم شدن مشغله‌های حسی آنها در مریضی یا خواب است. حال با توجه به این مطلب، در دار آخرت که هیچ مشغله حسی وجود ندارد، بهره مندی آنها از امور معنوی و اطلاع آنها از این امور بیشتر و اولی خواهد بود. بنابراین اگر نفس آنها به صورت پی در پی در این دنیا باقی نباشد، پس تحقق شقاوت و تعذیب که در لسان شرایع وارد شده است زیر مخدوش می‌شود، پس باید علاقه اشقیا از اجسام و بدن مادی قطع نگردد، و نفوس ایشان به بدن حیوانی از حیواناتی که در دنیا به حسب اخلاق و عاداتشان معذب هستند، منتقل گردد تا آنکه دائما در حال عذاب اعمال خویش باشد.
جواب این دلیل نیز آن است که شاید اشتغال نفوس اشقیا در آخرت به واسطه حالت بدی که دارند و هول قیامت و عذاب جسمانی و روحانی، آنقدر باشد که مطلقا به چیزی التفات نتوانند پیدا نمایند، چنانکه در قرآن مجید وارد شده است. «کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون کلا انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون»



یکی از اشکالاتی که بر مساله معاد جسمانی بنابر طریقه اخباری‌ها و جمعی از متکلمان وارد شده است، آن است که اگر نفسی که به آخرت منتقل شده است به همین بدن جسمانی مادی موجود در دنیا بخواهد باز گردد و محل حشر نفوس، همین عالم باشد، این قول با قول قائلان به تناسخ- که گویند نفوس دائما در حال تردد در بدن‌ها هستند و از آنها خلاصی ندارند- یکسان خواهد شد؛ چون عود روح به بدن در همین دنیا، تمام لوازم دنیایی بودن را دارا خواهد بود، ناچار حشری اتفاق نخواهد افتاد و نفس قهرا مایل به تکامل است و بدن مسلما قبول فساد نموده و بنابراین دائما افراد باید بمیرند و زنده شوند.
جواب این اشکال این است که میان تناسخ و معاد تفاوت وجود دارد. و آن فرق این است که تناسخ عبارتست از عود روح به بدن و تعلق آن به بدن در عالم ماده و دنیا ولی رجوع روح به بدن در آخرت ، حشر است.



۱. انواریه (ترجمه و شرح حکمة الاشراق سهروردی)، نظام الدین احمد بن الهروی، ص۱۴۹، مقدمه از حسین ضیائی انواریه، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۳ه. ش، چاپ دوم.
۲. شرح بر زاد المسافر، آشتیانی، سید جلال الدین، ص۱۴۷، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۱ش، چاپ سوم.    
۳. فرهنگ فلسفی، صلبیا، جمیل، ج۱، ص۲۵۸، ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی، تهران، نشر حکمت، ۱۳۶۶ه. ش، چاپ اول.
۴. فرهنگ معارف اسلامی، سجادی، سید جعفر، ج۱، ص۵۹۱، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۳ش، چاپ سوم.
۵. الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعه العقلیة، ملاصدرا شیرازی، صدرالدین محمد، ج۹، ص۴.    
۶. فرهنگ معارف اسلامی، سجادی، سید جعفر، ج۱، ص۵۹۱.
۷. شرح منظومه، ملاهادی سبزواری، ج۵، ص۱۹۶.
۸. الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعه العقلیة، ملاصدرا شیرازی، صدرالدین محمد، ج۹، ص۴، بیروت، دار احیاء التراث، ۱۹۸۱م، چاپ سوم.    
۹. شرح المنظومة، سبزواری، ملاهادی، ج۵، ص۱۹۶، تصحیح و تعلیق از آیت‌الله حسن زاده آملی و تحقیق و تقدیم از مسعود طالبی، تهران، نشر ناب، ۱۳۶۹- ۱۳۷۹ش، چاپ اول.
۱۰. اسرار الحکم، محقق سبزواری، ص۳۷۵، مقدمه از استاد صدوقی و تصحیح از کریم فیضی، قم، مطبوعات دینی، ۱۳۸۳ ه ش، چاپ اول.    
۱۱. اسرار الحکم، محقق سبزواری، ص۳۷۷.    
۱۲. مرآت الاکوان (شرح هدایه اثیریه،)، احمد بن محمد حسینی اردکانی، ص۵۴۲ ۵۴۶.    
۱۳. الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعه العقلیة، ملاصدرا شیرازی، صدرالدین محمد، ج۹، ص۲ ۷.    
۱۴. نساء/سوره۴، آیه۵۶.    
۱۵. سجده/سوره۳۲، آیه۲۰.    
۱۶. انعام/سوره۶، آیه۳۸.    
۱۷. مائده/سوره۵، آیه۶۶.    
۱۸. بقره/سوره۲، آیه۶۵.    
۱۹. مومن/سوره۴۰، آیه۱۱.    
۲۰. مطففین/سوره۸۳، آیه۱۵.    
۲۱. شرح بر زاد المسافر، آشتیانی، سید جلال الدین، ص۷۹.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «تناسخ».    



جعبه ابزار