• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

توسل حضرت یوسف به هم‌زندانی خود

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



در داستان حضرت یوسف (علیه‌السّلام) آ‌مده که ایشان از هم زندانی خود که آزاد می‌شد، درخواست نمود تا نزد صاحبش (یعنی پادشاه مصر) از وی یاد کند. حال این شبهه پیش می‌آید که آیا این درخواست حضرت، توسل محسوب می‌شود؟ همچنین چرا حضرت یوسف از این درخواست خود پشیمان شد و از خداوند طلب بخشش کرد؟ این پشیمانی نشان می‌دهد توسل آن حضرت به غیر خداوند نیز اشکال داشته است. در این مقاله به بررسی این شبهات می‌پردازیم.

فهرست مندرجات

۱ - چکیده
۲ - عدم توسل حضرت یوسف
       ۲.۱ - معنای توسل
              ۲.۱.۱ - سخن جوهری
              ۲.۱.۲ - سخن ابن‌اثیر
              ۲.۱.۳ - سخن ابن‌منظور
              ۲.۱.۴ - سخن آیت‌الله سند
              ۲.۱.۵ - سخن آیت‌الله سبحانی
              ۲.۱.۶ - توسل در علم کلام
              ۲.۱.۷ - شرایط وسیله در توسل
۳ - عدم پشیمانی حضرت یوسف
       ۳.۱ - روایت امام صادق
       ۳.۲ - روایت با سند مجهول
       ۳.۳ - تفسیر فانساه الشیطان ذکر ربه
              ۳.۳.۱ - سخن طبرسی
              ۳.۳.۲ - سخن کاشانی
              ۳.۳.۳ - سخن علامه مجلسی
              ۳.۳.۴ - سخن علامه طباطبایی
              ۳.۳.۵ - سخن آیت‌الله مکارم
              ۳.۳.۶ - سخن ابن‌تیمیه
              ۳.۳.۷ - سخن ابن‌کثیر
              ۳.۳.۸ - سخن ابوحیان‌
۴ - جواز استعانت از غیر خدا
       ۴.۱ - استعانت از غیر خدا برای دفع ضرر
              ۴.۱.۱ - دیدگاه طبرسی
              ۴.۱.۲ - دیدگاه کاشانی
              ۴.۱.۳ - دیدگاه علامه طباطبایی
              ۴.۱.۴ - دیدگاه ابن‌کثیر
              ۴.۱.۵ - دیدگاه فخررازی و ابن‌عادل
       ۴.۲ - هدف حضرت یوسف از توسل
       ۴.۳ - عدم درخواست خلاصی از زندان
              ۴.۳.۱ - گفته طبرسی
              ۴.۳.۲ - گفته ابن‌تیمیه
۵ - نتیجه‌گیری
۶ - مطالب پایانی
       ۶.۱ - علت تداوم زندان حضرت یوسف
              ۶.۱.۱ - روایت ابن‌عباس
              ۶.۱.۲ - روایت قمی
              ۶.۱.۳ - پاسخ‌ به شبهه
                     ۶.۱.۳.۱ - فراموشکاری ساقی
                     ۶.۱.۳.۲ - تقدیر الهی
                     ۶.۱.۳.۳ - تصمیم گروه
                     ۶.۱.۳.۴ - ضعف روایت ابن‌عباس
                     ۶.۱.۳.۵ - ضعف روایت قمی
       ۶.۲ - عدم ترک اولی
              ۶.۲.۱ - سخن سبزواری
              ۶.۲.۲ - گفته آیت‌الله مکارم
              ۶.۲.۳ - سخن بیضاوی
              ۶.۲.۴ - سخن ابی‌السعود
              ۶.۲.۵ - پاسخ
                     ۶.۲.۵.۱ - درخواست عرفی
                     ۶.۲.۵.۲ - کرامت الهی
۷ - پانویس
۸ - منبع


متن آیه‌ای مورد نظر، که درخواست حضرت یوسف (علیه‌السّلام) را بیان می‌کند، این است:

«وَ قالَ لِلَّذی ظَنَّ اَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنی‌ عِنْدَ رَبِّکَ فَاَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنینَ؛ و به آن یکی از آن دو نفر، که می‌دانست رهایی می‌یابد، (حضرت یوسف) گفت: «مرا نزد صاحبت (سلطان مصر) یادآوری کن! » ولی شیطان یادآوری او را نزد صاحبش از خاطر وی برد و بدنبال آن، (یوسف) چند سال در زندان باقی ماند.»

بعد از توجه و دقت در آیه مبارکه، پاسخ اجمالی این است:

اولا: این درخواست حضرت یوسف (علیه‌السّلام) توسل عرفی است نه توسل مصطلح در علم کلام، و در عرف مردم این نوع توسل مرسوم بوده و یک امر عادی است؛ زیرا خداوند متعال این عالم تکوین را بر اساس اسباب و مسببات قرار داده و بسیاری از امور طبق این نظام انجام می‌شود.
بر اساس فرمایش علماء، عالم تشریع نیز بر اساس نظام تکوین است؛ از این جهت توسل به وسیله برای رسیدن به مقصود، امر جایز و مشروع خواهد بود.

ثانیاً: پشیمان شدن و گریه حضرت یوسف (علیه‌السّلام) که در سؤال مطرح شده، سند معتبر ندارد؛ از این رو، نمی‌توان نتیجه گرفت که خداوند متعال ایشان را عقاب و تنبیه کرده و در نتیجه ایشان پشیمان شده و گریه کرده‌اند.

ثالثا: بر اساس فرمایش مفسران، توسل و درخواست ایشان برای اهداف ذیل صورت گرفته است:
۱. استعانت از غیر خدا برای دفع ظلم و ضرر. این مساله نه تنها جایز و بلکه در برخی موارد واجب است؛ حضرت یوسف (علیه‌السّلام) نیز چون مورد ظلم عزیز مصر و همسرش قرار گرفته بود با این که بی‌گناهی وی را می‌دانستند، برای روشن شدن حقیقت و آگاهی از حالش این درخواست را با ساقی سلطان مصر مطرح کرد.
۲. درخواست حضرت با هدف هدایت سلطان مصر صورت گرفت همانگونه که ایشان در زندان افراد زیادی را موحد ساخت و هدایت کردند.

بنابراین، هدف حضرت آزادی وی نبوده بلکه اهداف دیگری را مد نظر داشته‌اند.
ماندن حضرت یوسف در زندان نیز، تصمیم و اراده کسانی بوده که وی را به زندان افکندند، تا بر جنایات خود سرپوش بگذارند. البته استبعادی ندارد که علاوه بر مطلب قبل، ماندن در زندان برای تکمیل کمالات معنوی ایشان از جانب خداوند صورت گرفته باشد.
بنابراین، نسبت ترک اولی به حضرت یوسف (علیه‌السّلام) و محاسبه باقی ماندن ایشان در زندان به خاطر این ترک اولی، غیر قابل قبول است و صحیح به نظر نمی‌رسد؛ چرا که آن حضرت در همه حالات خدا را فراموش نکرد و درخواست ایشان یک امر عرفی و عقلانی و توسل به اسباب و مسببات است که خداوند در نظام تکوین و تشریع آن را قرار داده است.


نخستین مطلب مورد دقت در آیه مبارکه مورد بحث این است که توسل حضرت یوسف (علیه‌السّلام)، توسل اصطلاحی در علم کلام نیست، بلکه از نوع توسل عرفی است که در میان مردم فراوان دیده می‌شود و سنت الهی در عالم خلقت بر همین روش استوار بوده و تا قیامت نیز بر همین منوال خواهد بود.

۲.۱ - معنای توسل

برای اثبات این مطلب لازم است به صورت اختصار درباره حقیقت توسل سخن گفته شود.
واژه «توسل» در لغت به معنای «تقرب به غیر» است و مراد از «وسیله» آن چیزی است که به واسطه آن در توسل، تقرب حاصل می‌شود.

۲.۱.۱ - سخن جوهری

جوهری در صحاح، «وسیلة» و «توسل» را این‌گونه معنا کرده است:
الوسیلة: ما یتقرب به الی الغیر، والجمع الوسیل والوسائل.... یقال: وسل فلان الی ربه وسیلة، وتوسل الیه بوسیلة، ‌ای تقرب الیه بعمل.
وسیله آن چیزی است که به واسطه آن به غیر تقرب جسته می‌شود. جمع آن، ‌ وسیل و وسائل است.... گفته می‌شود: فلانی برای تقرب به پروردگارش وسیله آورد. معنای «توسل الیه بوسیلة» این است که شخصی به واسطه عمل (انجام کاری) به سوی او تقرب جست.

۲.۱.۲ - سخن ابن‌اثیر

ابن‌اثیر نیز می‌نویسد:
(وسل) فی حدیث الاذان «اللهم آت محمدا الوسیلة» هی فی الاصل: ما یتوصل به الی الشئ ویتقرب به، ...
واژه «وسل» که در روایت «اللهم آت محمدا الوسیلة» آمده، در اصل به معنای آن چیزی است که به واسطه آ‌ن به چیزی دیگر رسیده می‌شود و به واسطه آن قرب و نزدیکی پیدا می‌کند.

۲.۱.۳ - سخن ابن‌منظور

ابن‌منظور سه معنا را برای این واژه ذکر کرده است:
وسل: الوسیلة: المنزلة عند الملک. والوسیلة: الدرجة. والوسیلة: القربة. ووسل فلان الی الله وسیلة اذا عمل عملا تقرب به الیه.
وسیله یعنی جایگاه در نزد پادشاه، درجه و مقام و نزدیک شدن. وقتی گفته شود فلانی به سوی خدا وسیله آورد، معنایش این است که وی عملی را انجام داد که باعث تقرب و نزدیکی او به خدا شد.
با توجه به سخنان اهل لغت، توسل به معنای تقرب جستن و نزدیک شدن به غیر، از طریق وسیله است، حال آن غیر، خداوند متعال باشد (که در جای خودش بحث می‌شود) یا انسانی همانند او؛ که در امور روز مره زندگی این نوع توسل و تمسک ضروری و اجتناب‌ناپذیر است، ‌ منتها تمسک به وسیله با توجه به مقاصد و اهداف متفاوت است.

۲.۱.۴ - سخن آیت‌الله سند

چنانچه آیت‌الله سند یکی از علمای معاصر شیعه می‌فرمایند، در عالم امکان کارها از طریق اسباب و مسببات انجام می‌شود و این یک سنت الهی است:
ورد ایضا ان الله تعالی ابی ان یُجری الامور الاّ باسبابها، فسنّة الخلقة فی هذا العالم الامکانی عن طریق الاسباب والمسبّبات،
در روایت نیز وارد شده است که خداوند متعال تنها امور را از طریق اسباب انجام می‌دهد؛ پس سنت خلقت در این عالم امکان از طریق اسباب و مسببات است.
و بعد از بیان مطالبی در این زمینه، چنین نتیجه می‌گیرد:
اذن اصل فکرة الوساطة والسببیة والوسیلة سنّة الهیة تکوینیة سنّها الله عزّ وجلّ فی خلقة الممکنات.
بنابراین، تفکر واسطه قرار دادن و سببیت و وسیله قرار دادن، یک سنت تکوینی الهی است که خداوند در خلقت همه موجودات ممکن الوجود (همه مخلوقات) قرار داده است.

۲.۱.۵ - سخن آیت‌الله سبحانی

حضرت آیت‌الله سبحانی نیز می‌نویسد:
والتوسل بالاسباب فی الحیاة امر فطری للانسان، فهو لم یزل یدق بابها لیصل الی مسبباتها.
متوسل شدن به اسباب در زندگی، یک امر فطری برای انسان است، انسان پیوسته درب اسباب را می‌زند تا به مطلب مورد نظرش برسد.

۲.۱.۶ - توسل در علم کلام

اما توسل از نظر اصطلاح علم کلام، این است که انسان از طریق واسطه قرار دادن یکی از اولیای الهی، به خداوند تقرب می‌جوید.
توضیح مطلب: از آنجایی که انسان در تمام شؤونات خود کامل نیست و همیشه دارای نقص بوده و همواره محتاج فیض الهی است، و از طرفی ممکن است در اثر ارتکاب گناه و معصیت و نافرمانی، از ساحه قرب الهی دور باشد، برای تقرب به خدا و سرعت اجابت درخواست خود، ‌ نیازمند وسیله‌ای ‌است که بتواند آن خلاء و فاصله را پر کند و او را به خداوند نزدیک سازد و هرچه سریعتر درخواستش به اجابت برسد.
از این رو، به انسان‌های کامل و آبرومند تر از خود متوسل می‌شود و آنها را نزد خداوند واسطه قرار می‌دهد تا در اثر آن فیض و عنایت الهی شامل حال او ‌شود.
این نوع توسل برگرفته از سنت تکوینی الهی است که ذکر کردیم.

آیت‌الله سند بعد از سخنان فوق درباره این مطلب نیز می‌گوید:
وحینئذ نقول: انه مما اتفقت علیه طوائف المسلمین وفرقها ان السنّة التشریعیة لا تخالف السنّة التکوینیة، فالشریعة تتناسب وتتلاءم مع الخلقة والفطرة التکوینیة، کما قال تعالی: (فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ). وهذا بیان عقلی واضح دالّ علی ضرورة التوجّه والتوسّل بالمقرّبین وبالمخلوقات الکریمة علی الله تعالی.
می‌گوییم: از جمله مطالبی که همه گروه‌ها و فرقه‌های اسلامی بر آن اتفاق نظر دارد این است که سنت تشریعی با سنت تکوینی مخالف نیست؛ پس شریعت با خلقت و فطرت تکوینی همسان است؛ چنانچه خداوند فرموده است: این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده دگرگونی در آفرینش الهی نیست این است آیین استوار.
این بیان عقلی و روشن دلالت دارد که توجه و توسل به افراد مقرب و مخلوقات بزرگوار و گرامی در نزد خداوند، ضروری است.
حضرت آیت‌الله سبحانی نیز حقیقت توسل را تقرب به خداوند برای به دست آوردن کمالات روحی و معنوی و پاک شدن از گناه و رهایی از عوامل بدی و شقاوت می‌داند و می‌فرماید:
ان حقیقة التوسل هو عمل یشکل اساسا لقرب کمال الانسان الروحی والمعنوی، وتطهیر الانسان من سلسلة من الآثام وعوامل البؤس والشقاء.
حقیقت توسل همان عملی است که برای نزدیک شدن کمال روحانی و معنوی انسان و پاک کردن وی از گناهان و رهایی از عوامل سختی و شقاوت انجام می‌شود.
[۸] السبحانی، الشیخ جعفر، التوسل او الاستغاثة بالارواح المقدسة، ص۱۰۲.

بنابراین، توسل حضرت یوسف (علیه‌السّلام) به آن شخص، توسل عرفی و از نوع توسل روزمره مردم بوده است نه توسل اصطلاحی که در علم کلام مطرح است.

۲.۱.۷ - شرایط وسیله در توسل

در توسل (چه عرفی و چه اصطلاحی) باید «وسیله» از قرب لازم برای حصول مقصود برخوردارد باشد و گرنه توسل معنا ندارد.
در قضیه توسل حضرت یوسف (علیه‌السّلام) نیز آن فرد زندانی مقرب پادشاه مصر بود؛ از این جهت حضرت یوسف به او فرمود: اذکرنی عند ربک... ومقصودش این بود که بی‌گناهی ایشان را در نزد پادشاه بازگو نماید و این مطلب را مفسران ذیل این آیه بیان کرده‌اند که ذکر خواهد شد.


پیشیمانی حضرت یوسف (علیه‌السّلام) و گریه آن حضرت در خود آیه مبارکه و آیات بعد از آن نیامده؛ بلکه این مطلب در چند روایت ذکر شده که سند معتبر ندارند.

۳.۱ - روایت امام صادق

طبق این روایت، بعد از این که حضرت یوسف (علیه‌السّلام) از آن زندان آزاد شده درخواست نمود، جبرئیل نازل شد و پیام از جانب خداوند آورد، ‌ای یوسف! در همه مشکلاتی که برایت پیش آمد، تو را چه کسی نجات داد؟ عرض کرد: ‌ تو بودی خدای من. آنگاه خداوند متعال ایشان را مورد عتاب و سرزنش قرار داد:

«عن طربال عن ابی‌عبدالله (علیه‌السّلام) قال: لما امر الملک بحبس یوسف فی السجن الهمه الله علم تاویل الرؤیا، ... قال: فکیف استغثت بغیری ولم تستغث بی وتسئلنی ان اخرجک من السجن، واستغثت واملت عبدا من عبادی لیذکرک الی مخلوق من خلقی فی قبضتی ولم تفزع الی؟ البث فی السجن بذنبک بضع سنین بارسالک عبدا الی عبد....»

خداوند وحی فرمود: پس چرا به غیر من استغاثه کردی و از من فریاد خواهی نکردی و از من نخواستی تا تو را از زندان آزاد کنم؟ از بنده‌ی از بندگانم فریادرسی خواستی و به او دل بستی تا تو را به نزد مخلوقی از مخلوقات من یادآوری کند و چرا به من پناه نیاوردی؟ از این جهت تو را در مقابل این خلافی که مرتکب شدی، چند سال در زندان نگه میدارم...
این روایت از نظر سند ضعیف است؛ چرا که فردی به نام «طربال» در سند وجود دارد و او بین «طربال بن رجاء» و «طربال بن جمیل» مشترک است و درباره هر دوی آنها هیچگونه توثیق و مدحی در کتب رجال وجود ندارد. بنابراین، روایت ضعیف است و قابل استناد نیست.

۳.۲ - روایت با سند مجهول

در روایت دوم صریحا آمده است که حضرت یوسف (علیه‌السّلام) بعد از نزول جبرئیل گریه کردند به گونه‌ی که دیوارهای زندان با گریه ایشان همراه شدند:

«۲۷ - عن عبدالله بن عبد الرحمن عمن ذکره عنه قال: لما قال للفتی: اذکرنی عند ربک اتاه جبرئیل فضربه برجله... فبکی یوسف عند ذلک حتی بکی لبکائه الحیطان، قال: فتاذی به اهل السجن، فصالحهم علی ان یبکی یوما ویسکت یوما فکان فی الیوم الذی یسکت اسوء حالا؛ وقتی که حضرت یوسف (علیه‌السّلام) به آن جوان زندانی گفت: مرا در نزد اربابت (سلطان مصر) یاد کن، جبرئیل آمد و با پایش او را حرکت داد... یوسف گریه کرد به گونه‌ای که دیوارها نیز به گریه در آمدند. راوی‌ می‌گوید: با گریه او اهل زندان اذیت می‌شدند، با آنها توافق کردند که یک روز گریه کند و روز دیگر ساکت باشد؛ اما در روزهایی که ساکت بودند حالش بدتر بود.»

این روایت نیز از نظر سند ضعیف است؛ چرا که در سند آن تعبیر «عمن ذکره» آمده و مصداق آن مشخص نیست و مجهول است، در نتیجه به این روایت نمی‌توان استناد کرد.
بر فرض که این روایت سندش معتبر بود، در روایت بعد قرینه وجود دارد که گریه آن حضرت، در فراق پدرش حضرت یعقوب (علیه‌السّلام) بوده است:
«عن هشام بن سالم عن ابی‌عبدالله (علیه‌السّلام) قال: ما بکی احد بکاء ثلاثة، آدم ویوسف وداود، فقلت: ما بلغ من بکائهم؟. ... واما یوسف فانه کان یبکی علی ابیه یعقوب وهو فی السجن فتاذی به اهل السجن، فصالحهم علی ان یبکی یوما ویسکت یوما...»
در نتیجه گریه کردن حضرت یوسف (علیه‌السّلام) نه در آیات بیان شده و نه روایت معتبری در این باره وجود دارد.

۳.۳ - تفسیر فانساه الشیطان ذکر ربه

میان مفسران فریقین درباره این که ضمائر «ه» در کلمات «فانساه» و «ربه» به حضرت یوسف (علیه‌السّلام) بر می‌گردند یا به «فرد زندانی» که نجات پیدا کرد، دو قول ذکر شده است:
قول اول این است که ضمائر به خود حضرت یوسف (علیه‌السّلام) بر می‌گردد؛ معنایش این است که شیطان آن حضرت را به فراموشی واداشت و در نتیجه از غیر خداوند کمک خواست.
قول دوم این است که ضمائر به «ساقی؛ فرد زندانی» بر می‌گردد؛ معنایش این است که شیطان او را به فراموشی واداشت تا از حضرت یوسف (علیه‌السّلام) در نزد پادشاه مصر سخن بگوید و صدای مظلومیت و بی‌گناهی ایشان را به گوش او برساند.
قول دوم در میان علماء طرفدار بیشتری دارد.

۳.۳.۱ - سخن طبرسی

علامه طبرسی در تفسیر «جوامع الجامع» که آن را بعد از تفسیر «مجمع البیان» نوشته، بعد از پذیرفتن قول دوم، از قول اول (حضرت یوسف فراموش کرد) با عبارت «قیل» یاد می‌کند و این گونه تعبیر نشان می‌دهد که ایشان قول اول را قبول ندارد:

(اذکرنی عند ربک) صفنی عند الملک بصفتی واخبره بحالی وانی حبست ظلما، فانسی الشرابی (الشیطان ذکر ربه) ان یذکره لربه، وقیل: انسی الشیطان یوسف ذکر ربه فی تلک الحال...
در نزد اربابت از من یاد کن؛ یعنی از سرگذشت من در نزد او یاد‌آوری کن و احوال را به او خبر بده که من از روی ظلم در این جا زندان شده‌ام؛ پس ساقی را شیطان به فراموشی واداشت تا نزد اربابش از اویاد کند. گفته شده که شیطان یوسف را از یاد پروردگارش در این حال باز داشت....

علامه طبرسی در مقدمه تفسیر جوامع الجامع تصریح نموده است که این تفسیر را بعد از تفسیر مجمع البیان و کتاب دیگرش «الکاف الشاف» به درخواست پسرش، نوشته است:

اما بعد، فانی لما فرغت من کتابی الکبیر فی التفسیر الموسوم ب‌ " مجمع البیان لعلوم القرآن "، ثم عثرت من بعد بالکتاب الکشاف لحقائق التنزیل لجار الله العلامة، واستخلصت.... اقترح علی من حل منی محل السواد من البصر والسویداء من الفؤاد، ولدی ابونصر الحسن - احسن الله نصره وارشد امری وامره - ان اجرد من الکتابین کتابا ثالثا یکون مجمع بینهما.... ثم استخرت الله تعالی وتقدس فی الابتداء منه بمجموع مجمع جامع للکلم الجوامع، اسمیه کتاب " جوامع الجامع "، ولا شک انه اسم وفق للمسمی ولفظ طبق للمعنی، ...

۳.۳.۲ - سخن کاشانی

مرحوم ملا فتح‌الله کاشانی می‌فرماید، فراموشی ساقی پادشاه با مذهب شیعه بیشتر سازگار است:
(فَاَنْساه الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّه) فانسی الشرابیّ ان یذکره لربّه. فاضاف الیه المصدر لملابسته له، فانّ الربّ لا یکون فاعلا ولا مفعولا. او علی تقدیر: ذکر اخبار ربّه. قیل: انسی الشیطان یوسف ذکر ربّه فی تلک الحال حین وکل امره الی غیره واستغاث بمخلوق. والاوّل الیق بمذهبنا.
شیطان ساقی را به فراموشی واداشت تا شرح حال یوسف را نزد اربابش بیان کند؛ بنابراین، مصدر (ذکر) به کلمه «ربه» اضافه شده به خاطر ارتباطی که میان مصدر و مضاف الیه است؛ زیرا «رب» نه فاعل است نه مفعول بلکه مضاف الیه است. یا تقدیر آیه این است: «ذکر اخبار ربه»؛ یعنی شیطان او را به فراموشی واداشت تا خبر‌های اربابش را ذکر نکند.
گفته شده در هنگامی که حضرت یوسف امر خودش را به غیر خدا موکول نمود، شیطان ایشان را به فراموشی یاد پروردگارش واداشت، و از مخلوق خدا فریاد خواهی کرد. قول اول با مذهب ما سازگار تر است.

۳.۳.۳ - سخن علامه مجلسی

علامه مجلسی نیز همانند علامه طبرسی قول دوم را قبول دارد و از قول اول (حضرت یوسف فراموش کرد) با عبارت «قیل» یاد می‌کند:
" اذکرنی عند ربک "‌ای اذکر حالی عند الملک وانی حبست ظلما لکی یخلصنی من السجن " فانساه الشیطان ذکر ربه "‌ای فانسی الشیطان صاحب الشراب ان یذکره لربه، وقیل: انسی یوسف ذکر اللهحتی استعان بغیره " فلبث فی السجن بضع سنین".
مرا در نزد اربابت یاد کن؛ یعنی شرح حال مرا نزد پادشاه ذکر کن که از روی ظلم زندانی شده‌ام تا مرا از زندان برهاند. پس شیطان او را به فراموشی واداشت؛ یعنی شیطان ساقی را به فراموشی واداشت تا نزد اربابش از او یاد کند. و گفته شده که حضرت یوسف خدا را فراموش کرد تا این که به غیر خدا یاری جست و در نتیجه هفت سال در زندان ماند.

۳.۳.۴ - سخن علامه طباطبایی

مرحوم علامه طباطبایی می‌گوید، برگشت ضمائر به حضرت یوسف (علیه‌السّلام)، خلاف نص قرآن است:
وقوله: «فانساه الشیطان ذکر ربه» الخ الضمیران راجعان الی الذی‌ای فانسی الشیطان صاحبه الناجی.... واما ارجاع الضمیرین الی یوسف. . فمما یخالف نص الکتاب فان الله سبحانه نص علی کونه (علیه‌السّلام) من المخلصین ونص علی ان المخلصین لا سبیل للشیطان الیهم مضافا الی ما اثنی الله علیه فی هذه السورة.
گفتار خداوند: فانساه الشیطان ذکر ربه هر دو ضمیر به «الذی» بر می‌گردد و معنایش این است که شیطان فرد زندانی همراه حضرت یوسف (علیه‌السّلام) را که از زندان آزاد شد، به فراموشی واداشت... برگشت دادن ضمائر به خود حضرت یوسف (علیه‌السّلام) مخالف آیات روشن قرآن است که تصریح می‌کند ایشان از مخلصین است و در جای دیگر تصریح نموده که شیطان بر انسان‌های مخلص راه ندارد. علاوه برآن، خداوند متعال در این سوره ایشان را مدح کرده است و مدح او با فراموش کردن خدا نمی‌سازد.
ایشان قرینه دیگری را از آیات بعد برای این قول ذکر کرده است:
علی ان قوله تعالی بعد آیتین: «وَ قالَ الَّذِی نَجا مِنْهُما وَ ادَّکَرَ بَعْدَ اُمَّةٍ» الخ، قرینة صالحة علی ان الناسی هو الساقی دون یوسف.
علاوه بر دلیل فوق، خداوند در دو آیه بعد فرموده: «و یکی از آن دو که نجات یافته بود و بعد از مدّتی به خاطرش آمد...» این قرینه است بر این که فراموش‌کار همان ساقی بوده نه حضرت یوسف (علیه‌السّلام).

۳.۳.۵ - سخن آیت‌الله مکارم

در تفسیر «الامثل» نیز ‌آمده است:
ولکن مع ملاحظة الجملة السابقة التی تذکر ان یوسف کان یوصی صاحبه ان یذکره عند ربه، یظهر ان الضمیر یعود علی الساقی نفسه.
از جمله پیشین، که حضرت یوسف (علیه‌السّلام) به همنشینش در زندان یادآوری نمود تا در نزد اربابش از او نیز یادی کند، به دست می‌آید که ضمیر به ساقی بر می‌گردد.

۳.۳.۶ - سخن ابن‌تیمیه

این مطلب آن قدر روشن است که حتی ابن‌تیمیه نیز همین قول را نزدیک تر به حقیقت می‌داند و می‌نویسد:
وقیل بل الشیطان انسی الذی نجا منهما ذکر ربه وهذا هو الصواب فانه مطابق لقوله (اذکرنی عند ربک) قال تعالی (فانساه الشیطان ذکر ربه) والضمیر یعود الی القریب اذا لم یکن هناک دلیل علی خلاف ذلک ولان یوسف لم ینس ذکر ربه بل کان ذاکرا لربه وقد دعاهما قبل الرؤیا الی الایمان بربه.
گفته شده که شیطان آن فردی را که نجات یافت به فراموشی واداشت و یاد یوسف را در نزد اربابش از دل او برد. و این قول حق است؛ زیرا این قول مطابق این فراز آیه: اذکرنی عند ربک است. خداوند فرموده: فانساه الشیطان ذکر ربه، ضمیر به نزدیک بر می‌گردد در صورتی که دلیل بر خلاف آن نباشد. و دلیل دیگر این است که حضرت یوسف (علیه‌السّلام) یاد پروردگارش را فراموش نکرده بود بلکه به یاد او بود، چرا که قبل از خواب دیدن آنها را به سوی ایمان به خدایش فراخوانده بود.
و در جای دیگر نیز تصریح می‌کند:
ومما یبین ان الذی نسی ربه هو الفتی لا یوسف قوله بعد ذلک (وقال الذی نجا منهما وادکر بعد امة انا انبئکم بتاویله فارسلون) وقوله (وادکر بعد امة) دلیل علی انه کان قد نسی فادکر.
از مواردی که روشن می‌سازد آن فردی که فراموش کرد همان جوان بود نه حضرت یوسف (علیه‌السّلام)، آیه‌ای است که بعد از آن ذکر شده است: (وقال الذی نجا منهما وادکر بعد...) و این جمله «وادکر بعد امة» دلیل بر این است که آن جوان فراموش کرد و پس از آن یادش آمد.

۳.۳.۷ - سخن ابن‌کثیر

ابن‌کثیر نیز در کتابش مصداق «فانساه الشیطان ذکر ربه» را ساقی سلطان می‌داند و می‌نویسد:
وقوله (فانساه الشیطان ذکر ربه) ‌ای فانسی الناجی منهما الشیطان ان یذکر ما وصاه به یوسف (علیه‌السّلام) قاله مجاهد ومحمد بن اسحاق وغیر واحد وهو الصواب.
گفتار خداوند متعال: (فانساه الشیطان ذکر ربه) یعنی شیطان آن فردی را که نجات یافت به فراموشی واداشت تا سفارش یوسف (علیه‌السّلام) را به یاد نیاورد. این قول را مجاهد، ‌ محمد بن اسحاق و غیر آنها گفته‌اند و این قول حق است.

۳.۳.۸ - سخن ابوحیان‌

ابوحیان‌ اندلسی نیز در تفسیرش می‌نویسد:
والضمیر فی فانساه عائد علی الساقی، ومعنی ذکر ربه: ذکر یوسف لربه،...
ضمیر در «فانساه» به ساقی بر می‌گردد و معنای «ذکر ربه» این است که (فراموش کرد) از یوسف (علیه‌السّلام) نزد اربابش سخن به میان آورد....
تا اینجا روشن شد که هر دو ضمیر به همان فردی بر می‌گردد که از زندان رها شد و نزد سلطان مصر آمد و ساقی شد تا وقتی جریان خواب‌های او پیش آمد، آنگاه که معبران مصر از تعبیر خواب عاجز شدند، به یاد حضرت یوسف (علیه‌السّلام) افتاد و نزد سلطان از تعبیر خوابش تعریف و تمجید نمود.


تا اینجا ثابت شد که توسل حضرت یوسف (علیه‌السّلام) از نوع توسل عرفی بوده که تا امروز در میان همه افراد بشر مرسوم است. اکنون از این سؤال که «آیا توسل آن حضرت به غیر خداوند اشکالی ندارد؟» چند پاسخ ارائه می‌شود.

۴.۱ - استعانت از غیر خدا برای دفع ضرر

طبق صریح آیات قرآن و تاریخ روشن است که حضرت یوسف (علیه‌السّلام) مورد ظلم برادرانش واقع شد و از شدت حسادت‌های کینه‌توزانه آنها به قعر چاه افتاد. بعد از این که از آنجا نجات یافت در بازار مصر به عنوان برده به فروش رفت و در خانه عزیز مصر نیز به جرم پیروی نکردن از خواسته‌های زلیخا، به زندان محکوم شد و سال‌های پربار جوانی‌اش را در آنجا گذرانید.
با در نظر داشتن همه این موارد، روشن می‌شود که آن حضرت مورد ظلم واقع شد؛ اما در برخی مواقع شکایت از ظلم و فریاد بر علیه ظالم هم لازم است. از این جهت حضرت یوسف (علیه‌السّلام) برای دفع ظلم از خودش به یکی از اسبابی که خلاصی او را از زندان به احتمال قوی در پی‌داشت، متوسل شد و از آن زندانی خواست که بی‌گناهی‌اش را به گوش پادشاه برساند. این نوع توسل از نظر عقل و شرع جایز و بلکه لازم است.

۴.۱.۱ - دیدگاه طبرسی

مرحوم طبرسی در این باره می‌گوید:
والقول فی ذلک: ان الاستعانة بالعباد فی دفع المضار، والتخلص من المکاره، جائز غیر منکر، ولا قبیح، بل ربما یجب ذلک. وکان نبینا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وسلم یستعین فیما ینوبه بالمهاجرین والانصار وغیرهم، ولو کان قبیحا لم یفعله.
سخن در باره این مطلب این است که یاری‌خواهی از بنده برای دفع ضرر و نجات یافتن از بدی‌ها جائز است و امر ناپسند و زشت نیست؛ بلکه چه بسا واجب است. در مواردی که برای انجام بعضی کارها مردم به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مراجعه می‌کردند آن حضرت از مهاجران و انصار و غیر آنها کمک می‌گرفت و اگر کمک خواستن از دیگران قبیح باشد، آن حضرت انجام نمی‌داد.

۴.۱.۲ - دیدگاه کاشانی

ملا فتح الله کاشانی در ذیل این روایت‌ نیز می‌گوید:
و بباید دانست که استعانت به مخلوق در دفع مضار و تخلص از مکاره جایز است به اجماع و غیر قبیح؛ بلکه گاهست که واجب می‌شود و لهذا پیغمبر ما (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در حین تبلیغ رسالت به مهاجر و انصار استعانت می‌فرمود.
[۲۴] کاشانی، ملا فتح الله (متوفای قرن دهم)، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، ج‌۵، ص۴۵.


۴.۱.۳ - دیدگاه علامه طباطبایی

علامه طباطبایی بعد از این که برگشت ضمیر «فانساه ذکر ربه» را به حضرت یوسف (علیه‌السّلام) باطل می‌داند، تصریح می‌کند که اخلاص باعث نمی‌شود انسان توجه به عالم اسباب را رها کند:
و الاخلاص لله لا یستوجب ترک التوسل بالاسباب فان ذلک من اعظم الجهل لکونه طمعا فیما لا مطمع فیه بل انما یوجب ترک الثقة بها و الاعتماد علیها و لیس فی قوله: «اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ» ما یشعر بذلک البتة.
اخلاص برای خدا سبب نمی‌شود که انسان به اسباب‌ متوسل نشود، زیرا از بزرگترین درجه‌های نادانی است که انسان به طور کلی توقع داشته باشد اسباب را لغو کند و مقاصد خود را بدون سبب انجام دهد؛ بلکه تنها اخلاص سبب می‌شود که انسان به سبب‌های دیگر دلبستگی و اعتماد نداشته باشد و این جمله از آیه، دلالت ندارد که حضرت یوسف اعتماد به خدا را ترک کرده است.

۴.۱.۴ - دیدگاه ابن‌کثیر

ابن‌کثیر دمشقی نیز می‌گوید: این درخواست حضرت یوسف (علیه‌السّلام) دلیل بر جواز توسل از طریق اسباب است و با توکل منافات ندارد:
(اذکرنی عند ربک). .. وفی هذا دلیل علی جواز السعی فی الاسباب ولا ینافی ذلک التوکل علی رب الارباب.
این آیه دلیل بر این است که توسل به اسباب جایز است و منافات با توکل به پروردگار جهانیان ندارد.

۴.۱.۵ - دیدگاه فخررازی و ابن‌عادل

فخر رازی و ابن‌عادل حنبلی نیز شبیه سخن مرحوم طبرسی و مرحوم ملا فتح الله کاشانی در تفاسیر شان آورده‌اند.

۴.۲ - هدف حضرت یوسف از توسل

ابوحیان‌ اندلسی پاسخ دیگری ارائه می‌کند و آن این که درخواست حضرت یوسف (علیه‌السّلام) از ساقی پادشاه مصر، برای این بود که پادشاه را هدایت کند و به سوی خداوند یکتا دعوت نماید؛ چنانچه خود همین ساقی را به سوی حق هدایت کرد؛ پس در نتیجه توسل او به غیر خدا اشکالی ندارد:
والذی اختاره ان یوسف انما قال لساقی الملک: اذکرنی عند ربک لیتوصل الی هدایته وایمانه بالله، کما توصل الی ایضاح الحق للساقی ورفیقه.
قول مورد اختیار من این است که حضرت به ساقی پادشاه گفت: مرا نزد اربابت یاد کن، تا این که از این طریق به هدایت و ‌ایمان آوردن او دست پیدا کند؛ همانگونه که برای ساقی و دوست او حق را روشن ساخت.

۴.۳ - عدم درخواست خلاصی از زندان

پاسخ دیگر این است که هدف حضرت یوسف (علیه‌السّلام) این بوده است که از طریق این شخص، از شرح حال مظلومیت خود و به ناحق زندانی شدنش، سلطان مصر را آگاه سازد؛ نه به این امید که او را از زندان رها سازد؛ از این جهت نه واجبی را ترک کرده و نه کار حرامی را مرتکب شده تا مستحق عقاب باشد.

۴.۳.۱ - گفته طبرسی

مرحوم طبرسی ذیل جمله (اذکرنی عند ربک) می‌نویسد:
صفنی عند الملک بصفتی واخبره بحالی وانی حبست ظلما، فانسی الشرابی (الشیطان ذکر ربه) ان یذکره لربه،
نزد پادشاه مصر شرح حالم را بگو و خبر بده که از روی ظلم به زندان افتاده‌ام. شیطان ساقی را به فراموشی واداشت تا نزد پادشاه از حضرت یوسف سخن بگوید.

۴.۳.۲ - گفته ابن‌تیمیه

ابن‌تیمیه از سران وهابیت نیز به این پاسخ اشاره کرده است:
وقوله (اذکرنی عند ربک) مثل قوله لربه (اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم) فلما سال الولایة للمصلحة الدینیة لم یکن هذا مناقضا للتوکل ولا هو من سؤال الامارة المنهی عنه فکیف یکون قوله للفتی (اذکرنی عند ربک) مناقضا للتوکل ولیس فیه الا مجرد اخبار الملک به لیعلم حاله لیتبین الحق ویوسف کان من اثبت الناس...
فلم یکن فی قوله له (اذکرنی عند ربک) ترک لواجب ولا فعل لمحرم حتی یعاقبه الله علی ذلک بلبثه فی السجن بضع سنین وکان القوم قد عزموا علی حبسه الی حین قبل هذا ظلما له مع علمهم ببراءته من الذنب
... ولبثه فی السجن کان کرامة من الله فی حقه لیتم بذلک صبره وتقواه فانه بالصبر والتقوی نال ما نال.
این سخن حضرت یوسف «اذکرنی عند ربک» همانند سخن دیگر اوست که فرمود: (اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم). هنگامی‌که ایشان ولایت را برای مصحلت دینی درخواست نمود، این با توکل و امارتی که مورد نهی است تناقض ندارد؛ پس چگونه سخن او «اذکرنی عند ربک» با توکل در تناقض باشد در حالی که هدف ایشان تنها خبر دادن به پادشاه بود تا از احوال او آگاه شود و حق روشن شود و حضرت یوسف از انسان‌های ثابت قدم بود.
در این سخن حضرت یوسف (علیه‌السّلام)، ترک واجب و یا انجام کار حرام نیست تا مورد عقاب خداوند واقع شود و او را در زندان چندین سال نگهدارد، بلکه قبل از این، آن گروه تصمیم گرفتند که وی را ظالمانه به زندان بیاندازند، با این که می‌دانستند او گناهی ندارد.
و ماندن او در زندان یک نوع اعطای کرامت از جانب خداوند در حق بود تا از این طریق صبر و تقوای کامل شود زیرا با صبر و تقوا به این مقام رسیده است.
با توجه به سخنان مرحوم طبرسی و ابن‌تیمیه، درخواست حضرت یوسف اصلا توسل نیست بلکه صرف خبر دادن از ظلمی است که از سوی عزیز مصر بر ایشان روا داشته شده است.


اولا: از نظر علمای شیعه و اهل سنت، این درخواست حضرت یوسف (علیه‌السّلام) از ساقی پادشاه مصر، توسل عرفی و مرسوم در میان مردم است و توجه اسباب است
ثانیا: گریه و پشیمانی حضرت یوسف از این درخواستش در روایاتی مطرح شده که از نظر سند ضعیف هستند.
ثالثا: حضرت یوسف (علیه‌السّلام) هیچگاه خداوند متعال را فراموش نکردند و ضمائر در جمله (فانساه الشیطان ذکر ربه)، به ساقی سلطان بر می‌گردد نه به حضرت یوسف (علیه‌السّلام) تا در نتیجه ثابت شود که آن حضرت خدا را فراموش کرده و از غیر خدا استعانت کرده باشد.
رابعا: در این درخواست حضرت یوسف هیچگونه اشکالی مطرح نیست؛ زیرا استعانت برای دفع ظلم از غیر جایز و بلکه لازم است. علاوه بر آن، هدف حضرت یوسف هدایت پادشاه مصر بوده و توسل برای هدایت بندگان اشکالی ندارد.
و نکته دیگر این که هدف ایشان صرف آگاهی پادشاه مصر از احوال خودش بوده است.


در پایان باید چند مطلب را ذرک کرد:

۶.۱ - علت تداوم زندان حضرت یوسف

بعد از روشن شدن پاسخ سؤالات فوق، مطلب اول این است که اگر توسل حضرت یوسف (علیه‌السّلام) از نظر عرفی جایز و یا واجب بود، چرا هفت سال بعد از آن در زندان باقی ماند؟

۶.۱.۱ - روایت ابن‌عباس

طبرانی در کتاب «معجم الکبیر» روایتی را از ابن‌عباس نقل کرده که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرموده، اگر حضرت یوسف همان کلمه را به زبان نمی‌آورد، در زندان باقی نمی‌ماند.
«۱۱۶۴۰ حدثنا اَحْمَدُ بن عبد الرحمن بن بَشَّارٍ النَّسَائِیُّ ثنا اِسْحَاقُ بن رَاهَوَیْهِ انا عَمْرُو بن مُحَمَّدٍ العنقری (العنقزی) ثنا اِبْرَاهِیمُ بن یَزِیدَ عن عَمْرِو بن دِینَارٍ عن عِکْرِمَةَ عَنِ بن عَبَّاسٍ عن رسول اللَّهِ صلی اللَّهُ علیه وسلم قال عَجِبْتُ لصبرِ اَخِی یُوسُفَ وکَرَمِهِ وَاللَّهُ یَغْفِرُ له حَیْثُ اُرْسِلَ الیه لیستفتی فی الرُّؤْیَا وَلَوْ کنت انا لم اَفْعَلْ حتی اَخْرُجَ وعَجِبْتُ لصَبْرِهِ وکَرَمِهِ وَاللَّهُ یَغْفِرُ له اُتِی لِیَخْرُجَ فلم یَخْرُجْ حتی اَخْبَرَهُمْ بِعُذْرِهِ وَلَوْ کنت انا لبادرتُ الْبَابَ وَلَوْلا الْکَلِمَةُ لَمَا لَبِثَ فی السِّجْنِ حَیْثُ یَبْتَغِی الْفَرَجَ من عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ قَوْلُهُ اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ.»

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: از صبر و کرم برادرم یوسف در تعجبم، در حالی که خداوند او را هنگامی‌که برای پاسخ تعبیر خواب نزدش فرستادند، بخشید و اگر من بودم خواب را تعبیر نمی‌کردم تا از زندان بیرونم کنند. و از صبر و کرمش در تعجبم در حالی که خداوند او را بخشید زمانی که آمدند تا وی را از زندان بیرون ببرند اما بیرون نرفت تا از بی‌گناهی او خبر بدهند، اگر من بودم با شتاب به سوی درب زندان می‌رفتم و بیرون می‌آمدم. اگر سخن وی نبود، در زندان نمی‌ماند؛ زیرا گشایش کارش را از غیر خدا خواست که فرمود: مرا نزد اربابت یاد کن.

۶.۱.۲ - روایت قمی

در منابع شیعه نیز این روایت آمده است که خداوند به حضرت یوسف خطاب کرد، از این که به غیر من استغاثه کردی، تو را به ماندن بیشتر در زندان عقاب می‌کنم. متن روایت این است:
«اخبرنا الحسن به علی عن ابیه عن اسماعیل بن عمر عن شعیب العقرقوفی عن ابی‌عبدالله (علیه‌السّلام) قال ان یوسف اتاه جبرئیل فقال له: یا یوسف ان رب العالمین یقرؤک السلام ویقول لک من جعلک فی احسن خلقه؟ قال فصاح ووضع خده علی الارض ثم قال انت یا رب، ثم قال له: ویقول لک من حببک الی ابیک دون اخوتک؟ قال فصاح ووضع خده علی الارض وقال انت یا رب، قال ویقول لک: من اخرجک من الجب بعد ان طرحت فیها وایقنت بالهلکة؟ قال فصاح ووضع خده علی الارض ثم قال انت یا رب قال: فان ربک قد جعل لک جل عقوبة فی استغاثتک بغیره فلبثت فی السجن بضع سنین، ....»

امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: جبرئیل نزد حضرت یوسف آمد و به ایشان گفت: ‌ای یوسف! پروردگار عالمیان سلام می‌رساند و برایت می‌گوید: چه کسی تو را به این صورت زیبا آفرید؟ حضرت یوسف صیحه زد و گونه خود را بر خاک نهاد پس از آن گفت: خدا یا شما آفریدی. پس از آن جبرئیل گفت: خداوند برایت می‌فرماید: چه کسی تو را نزد پدرت محبوب ساخت؟ حضرت یوسف فریادی زد و گونه‌ای خود را روی زمین نهاد و گفت: شما‌ ای پروردگار. جبرئیل گفت: خداوند می‌فرماید: چه کسی تو را از تاریکی چاه بیرون آورد بعد از این که تو را در آنجا‌ انداخته بودند و یقین داشتی که هلاک می‌شوی؟ حضرت یوسف صیحه کشید و گونه‌ای خود را بر زمین نهاد و پس از آن گفت: خدا یا تو بودی. جبرئیل گفت: خداوند برای تو در مقابل کمک‌خواهی از غیر خدا عقوبتی قرار داد است؛ پس از آن مدت هفت سال در زندان ماند....

۶.۱.۳ - پاسخ‌ به شبهه

در جواب روایات فوق باید گفت:

۶.۱.۳.۱ - فراموشکاری ساقی

علت بیشتر در زندان ماندن حضرت یوسف (علیه‌السّلام)، فراموش کردن ساقی است که از مظلومیت و بی‌گناه بودن ایشان سخن نگفت. این مطلب در خود آیه این گونه آمده است:
فَاَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنینَ.
یعنی شیطان ساقی را به فراموشی واداشت تا نتواند از حضرت یوسف سخن به میان آورد و در نتیجه آن حضرت هفت سال دیگر در زندان باقی ماند.

۶.۱.۳.۲ - تقدیر الهی

خداوند این گونه مقدر کرده بود که حضرت یوسف (علیه‌السّلام) برای تبلیغ و هدایت زندانیان بیشتر در آنجا بماند.

۶.۱.۳.۳ - تصمیم گروه

گروهی که حضرت یوسف را به زندان افکنده بودند، تصمیم شان بر این بوده که مدت زیادی را وی در زندان نگه دارند. ابن‌تیمیه در این باره می‌گوید:
وکان القوم قد عزموا علی حبسه الی حین قبل هذا ظلما له مع علمهم ببراءته من الذنب.
آن گروهی که تا الآن او را زندانی کرده بودند، تصمیم گرفتند که وی را ظالمانه به زندان بیاندازند، با این که می‌دانستند او گناهی ندارد.

۶.۱.۳.۴ - ضعف روایت ابن‌عباس

روایت اول (روایت اهل سنت) از نظر سند ضعیف است؛ زیرا در سند آن شخص متروک الحدیث قرار دارد. هیثمی بعد از نقل روایت می‌نویسد:
رواه الطبرانی وفیه ابراهیم بن یزید القرشی المکی وهو متروک.
این روایت را طبرانی نقل کرده و در سند آن ابراهیم بن یزید قرشی است که علما حدیث او را ترک کرده‌اند (از او حدیث نقل نمی‌کنند).
مناوی نیز بعد از نقل روایت می‌گوید:
(طب وابن مردویة عن ابن‌عباس) باسناد ضعیف.
این روایت را طبرانی و ابن‌مردویه از ابن‌عباس با سند ضعیف نقل کرده‌اند.
علاوه بر ضعف سند، متن روایت نیز منکر است و نسبت دادن مطالب آن به سرور انبیاء حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) صحیح نیست، چرا که حضرت می‌فرمایند اگر من به جای حضرت یوسف بودم، تا از زندان آزادم نمی‌کردند، تعبیر خواب را نمی‌گفتم در حالی که خداوند متعال این علم را به حضرت یوسف داده بود، تا زندانیان و افراد بیرون از زندان را به راه خداوند دعوت نماید. آنگاه بعید است که رسول خدا علمی را که خدا به ایشان عطا نموده باشد، برای نجات شخصی استفاده کند.

۶.۱.۳.۵ - ضعف روایت قمی

روایت دوم (روایت شیعه) نیز از نظر سند ضعیف است؛ زیرا در سند آن «اسماعیل بن عمر» که از «شعیب» روایت نقل کرده، واقفی مذهب است و هیچگونه توثیق و مدحی ندارد بنابراین، این راوی مجهول الحال است و روایت فوق ضعیف است و قابل استناد نیست.
مرحوم آقای خویی این راوی را این‌گونه معرفی می‌کند:
اسماعیل بن عمر: = اسماعیل بن عمر بن ابان. روی عن شعیب العقرقوفی، وروی عنه الحسن بن علی، عن ابیه. تفسیر القمی: سورة یوسف، فی تفسیر قوله تعالی: " فانساه الشیطان ذکر ربه ".
اسماعیل بن عمر، ‌ همان اسماعیل بن عمر بن ابان است که از شعیب عرقوقی روایت کرده و در تفسیر قمی در سوره یوسف در آیه «فانساه الشیطان ذکر ربه» از وی حسن بن علی و او از پدرش روایت کرده است.
مرحوم نجاشی در شرح حال او می‌نویسد:
اسماعیل بن عمر بن ابان الکلبی واقف روی ابوه عن ابی‌عبدالله وابی الحسن (علیهماالسلام)...
اسماعیل بن عمر بن ابان کلبی واقفی (هفت امامی) است. پدرش از امام صادق و امام کاظم (علیهماالسلام) روایت کرده است....
علامه حلی (رحمة‌الله‌علیه) نیز تصریح نموده که این راوی واقفی است:
اسماعیل بن عمر بن ابان الکلبی واقف روی ابوه عن ابی‌عبدالله و ابی‌الحسن (علیهماالسلام) و روی هو عن ابیه.
بنابراین، اگر فردی گمان دارد که علت باقی ماندن ایشان در زندان، همان درخواست او از ساقی سلطان مصر است، صحیح نیست.

۶.۲ - عدم ترک اولی

برخی از مفسران شیعه و اهل سنت، ذیل این آیه ذکر کرده‌اند که چون حضرت یوسف (علیه‌السّلام) ترک اولی انجام داد، خداوند متعال بر مدت زندان ایشان افزود و این گونه ایشان را عِقاب کرد.

۶.۲.۱ - سخن سبزواری

مرحوم آقای سبزواری نجفی در تفسیرش با این که استعانت از غیر خدا را در دفع ظلم جایز می‌داند، تصریح کرده است که این کار از حضرت یوسف ترک اولی محسوب می‌شود و حضرت یوسف به خاطر آن مورد سرزنش قرار گرفت:
و اعلم ان الاستعانة بالناس فی دفع الظلم جائزة فی الشریعة سببا لا اصالة بشرط ان لا یغفل الانسان عن ذکر مسبّب الاسباب بالکلّیة. و لمّا کانت حسنات الابرار سیّئات المقرّبین، فانه لا یجوز علی مثل یوسف (علیه‌السّلام) ان یستعین بغیره تعالی لا جرم صار یوسف مؤاخذا بترک ما هو اولی فی حقه.
بدان که یاری خواستن از مردم برای دفع ظلم در شریعت اسلامی جایز است؛ ‌ یعنی توسل به سبب به شرط این که انسان از آن مسبب حقیقی به کلی غافل نشود. و چون حسنات نیکان برای مقربان بدی محسوب می‌شود؛ برای حضرت یوسف (علیه‌السّلام) سزاوار نبود که از غیر خدا یاری بخواهد، ناگزیر حضرت یوسف به واسطه ترک کار بهتری که باید انجام می‌داد، مؤاخذه شد.
[۴۰] سبزواری نجفی، محمد بن حبیب الله، (متوفای قرن چهاردهم)، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج‌۴، ص۴۳، ناشر: دار التعارف للمطبوعات‌ مکان چاپ: بیروت‌، سال چاپ: ۱۴۰۶ ق‌.


۶.۲.۲ - گفته آیت‌الله مکارم

حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی نیز در تفسیرش می‌نویسد:
وبدیهی ان مثل هذا التوسل للنجاة من السجن ومن سائر المشاکل، لیس امرا غریبا بالنسبة للافراد العادیین، وهو من قبیل التوسل بالاسباب الطبیعیة، ولکن بالنسبة للافراد الذین هم قدوة وفی مکانة عالیة من الایمان والتوحید، لا یمکن ان یخلو من ایراد، ولعل هذا کان سببا فی بقاء یوسف فی السجن بضع سنین، اذ لم یرض الله سبحانه لیوسف (ترک الاولی)!.
روشن است که اینگونه متوسل شدن برای نجات از زندان و سایر مشکلات در مورد افراد عادی امری عجیب نیست، و از قبیل توسل به اسباب طبیعی می‌باشد، ولی برای افراد نمونه و کسانی که در سطح ایمان عالی و توحید قرار دارند، خالی از ایراد نیست، شاید به همین دلیل است که خداوند این" ترک اولی" را بر حضرت یوسف نبخشید و به خاطر آن چند سالی زندان او ادامه یافت.

۶.۲.۳ - سخن بیضاوی

بیضاوی از مفسران اهل سنت نیز می‌نویسد:
والاستعانة بالعباد فی کشف الشدائد وان کانت محمودة فی الجملة لکنها لا تلیق بمنصب الانبیاء.
کمک از بنده در برداشتن سختی‌ها هر چند فی الجمله امر پسندیده است؛ اما با مقام انبیاء سازگاری ندارد.

۶.۲.۴ - سخن ابی‌السعود

ابی‌السعود نیز می‌گوید:
والاستعانة بالعباد وان کانت مرخصة لکن اللائق بمناصب الانبیاء (علیهم‌السّلام) الاخذ بالعزائم.
کمک خواستن از بندگان هر چند جایز است اما برای پیامبران شایسته این است که اراده قوی داشته باشند.

۶.۲.۵ - پاسخ

در پاسخ به نظرات فوق باید گفت:

۶.۲.۵.۱ - درخواست عرفی

اولا: قبلا ثابت کردیم که درخواست حضرت یوسف از فرد زندانی آزاد شده، یک درخواست عادی و عرفی محسوب می‌شود و به توسل مورد بحث در علم کلام، ارتباطی ندارد؛ بلکه ایشان می‌خواسته از زبان این فرد مظلومیت خود را به گوش پادشاه آن زمان برساند.
و یا به تعبیر ابی‌حیان‌ اندلسی که سخنش را نقل کردیم، حضرت از این طریق می‌خواست پادشاه زمانش را هدایت کند.
با توجه به این تحلیل دیگر جای برای این گمانه و سخن باقی نمی‌ماند که بگوییم ماندن حضرت یوسف به خاطر ترک اولی بوده است.
ارتکاب ترک اولی توسط حضرت یوسف (علیه‌السّلام) را مرحوم طبرسی نیز رد کرده و بعد از نقل روایت مربوط به این جریان می‌گوید:
فلو صحت هذه الروایات فانما عوتب یوسف (علیه‌السّلام)، فی ترک عادته الجمیلة فی الصبر، والتوکل علی الله سبحانه، فی کل اموره، دون غیره، وقتا ما ابتلاء وتشدیدا.
اگر این روایات صحیح و درست باشد باید گفت: این سرزنش و عتاب یوسف (علیه‌السّلام) برای ترک عادت پسندیده‌ای بود که در آن حضرت وجود داشت؛ یعنی در برابر مشکلات صبر می‌کرد و در تمام کارهای خود و در هر بلا و سختی تنها به خدای سبحان توکل می‌کرد.
دقت در تعبیر «فلو صحت» می‌رساند که ایشان این روایات را قبول ندارد و در نتیجه ترک اولی را هم نمی‌پذیرد.

۶.۲.۵.۲ - کرامت الهی

ثانیا: ابن‌تیمیه پاسخ دیگری را بیان کرده و آن این که ماندن حضرت یوسف (علیه‌السّلام) در زندان تفضل و کرامت از جانب خداوند بوده تا فضایل او کامل شود و به آنچه خداوند می‌خواست، دست یابد:
ولبثه فی السجن کان کرامة من الله فی حقه لیتم بذلک صبره وتقواه فانه بالصبر والتقوی نال ما نال.
و ماندن او در زندان یک نوع اعطای کرامت از جانب خداوند در حق او بود تا از این طریق صبر و تقوایش کامل شود زیرا با صبر و تقوا به مقامات عالی می‌رسید.
در نتیجه درخواست حضرت یوسف (علیه‌السّلام) «ترک اولی» نبوده تا این اشکالات پیش بیاید.


۱. یوسف/سوره۱۲، آیه۴۲.    
۲. الجوهری، اسماعیل بن حماد (متوفای۳۹۳ه)، ‌الصحاح تاج اللغة وصحاح العربیة، ج۵، ص۱۸۴۱، تحقیق:احمد عبد الغفور العطار، ناشر:دار العلم للملایین - بیروت – لبنان، چاپ:الرابعة سال چاپ:۱۴۰۷ - ۱۹۸۷ م.    
۳. ابن اثیر الجزری، ابوالسعادات المبارک بن محمد (متوفای۶۰۶ه)، النهایة فی غریب الحدیث والاثر، ج۵ ص۱۸۵، تحقیق طاهر احمد الزاوی - محمود محمد الطناحی، ناشر:المکتبة العلمیة - بیروت - ۱۳۹۹ه - ۱۹۷۹م.    
۴. الافریقی المصری، جمال الدین محمد بن مکرم بن منظور (متوفای۷۱۱ه)، لسان العرب، ج۱۱، ص۷۲۴، ناشر:دار صادر - بیروت، الطبعة:الاولی.    
۵. بحرالعلوم، محمدعلی‌، الامامة الالهیة، ج۴، ص۳۳-۳۵، بر اساس مکتبة الشاملة.    
۶. السبحانی، الشیخ جعفر، فی ظلال التوحید، ص۵۷۶، ناشر:معاونیة شؤون التعلیم والبحوث الاسلامیة فی الحج، سال چاپ:۱۴۱۲.    
۷. بحرالعلوم، محمدعلی‌، الامامة الالهیة، ج۴، ص۳۳-۳۵، بر اساس مکتبة الشاملة.    
۸. السبحانی، الشیخ جعفر، التوسل او الاستغاثة بالارواح المقدسة، ص۱۰۲.
۹. العیاشی، محمد بن مسعود (متوفای۳۲۰ه)، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۱۷۶، تحقیق:السید‌هاشم الرسولی المحلاتی، ناشر:المکتبة العلمیة الاسلامیة - طهران    
۱۰. العیاشی، محمد بن مسعود (متوفای۳۲۰ه)، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۱۷۷    
۱۱. العیاشی، محمد بن مسعود (متوفای۳۲۰ه)، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۱۷۷.    
۱۲. الطبرسی، ابی‌علی الفضل بن الحسن (متوفای۵۴۸ه)، تفسیر جوامع الجامع، ج۲، ص۲۲۱، تحقیق و نشر:مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۸ه.    
۱۳. الطبرسی، ابی‌علی الفضل بن الحسن (متوفای۵۴۸ه)، تفسیر جوامع الجامع، الشیخ الطبرسی، ج۱، ص۴۸ - ۵۰.    
۱۴. الکاشانی، الملا فتح‌الله، زبدة التفاسیر، ج۳، ص۳۷۱.    
۱۵. المجلسی، محمد باقر (متوفای۱۱۱۱ه)، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۷۱، ص۱۱۳، تحقیق:محمد الباقر البهبودی، ناشر:مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة:الثانیة المصححة، ۱۴۰۳ه - ۱۹۸۳م.    
۱۶. طباطبایی، سید محمد حسین‌ (متوفای۱۴۱۲ه)، المیزان فی تفسیر القرآن‌، ج۱۱، ص۱۸۱، ناشر:منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة فی قم المقدسة‌، الطبعة:الخامسة، ۱۴۱۷ه.    
۱۷. طباطبایی، سید محمد حسین‌ (متوفای۱۴۱۲ه)، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱۱، ص۱۸۱، ناشر:منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة فی قم المقدسة‌، الطبعة:الخامسة، ۱۴۱۷ه.    
۱۸. مکارم الشیرازی، ناصر، الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ج۷، ص۲۱۳.    
۱۹. احمد عبدالحلیم بن تیمیة الحرانی، ابوالعباس الوفاة:۷۲۸، کتب ورسائل وفتاوی ابن‌تیمیة فی التفسیر، ج۱۵، ص۱۱۲، دار النشر:مکتبة ابن‌تیمیة، الطبعة:الثانیة، تحقیق:عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی.    
۲۰. احمد عبدالحلیم بن تیمیة الحرانی، ابوالعباس الوفاة:۷۲۸، کتب ورسائل وفتاوی ابن‌تیمیة فی التفسیر، ج۱۵، ص۱۱۸، دار النشر:مکتبة ابن‌تیمیة، الطبعة:الثانیة، تحقیق:عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی.    
۲۱. ابن‌کثیر الدمشقی، ابوالفداء اسماعیل بن عمر القرشی (متوفای۷۷۴ه)، البدایة والنهایة، ج۱، ص۲۳۸.    
۲۲. ابی حیان الاندلسی، محمد بن یوسف الوفاة:۷۴۵ه، تفسیر البحر المحیط، ج۵، ص۳۱۰، دار النشر:دار الکتب العلمیة - لبنان، بیروت - ۱۴۲۲ه -۲۰۰۱م، الطبعة:الاولی، تحقیق:الشیخ عادل احمد عبد الموجود - الشیخ علی محمد معوض، شارک فی التحقیق ۱) د. زکریا عبد المجید النوقی ۲) د. احمد النجولی الجمل    
۲۳. الطبرسی، ابی‌علی الفضل بن الحسن (متوفای۵۴۸ه)، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۴۰۵، تحقیق:لجنة من العلماء والمحققین الاخصائیین، ناشر:مؤسسة الاعلمی للمطبوعات بیروت، الطبعة الاولی، ۱۴۱۵ه ۱۹۹۵م.    
۲۴. کاشانی، ملا فتح الله (متوفای قرن دهم)، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، ج‌۵، ص۴۵.
۲۵. طباطبایی، سید محمد حسین‌ (متوفای۱۴۱۲ه)، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱۱، ص۱۸۱، ناشر:منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة فی قم المقدسة‌، الطبعة:الخامسة، ۱۴۱۷ه.    
۲۶. ابن‌کثیر الدمشقی، ابوالفداء اسماعیل بن عمر القرشی (متوفای۷۷۴ه)، البدایة والنهایة، ج۱، ص۲۳۸.    
۲۷. الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴ه)، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۱۸، ص۴۶۱.    
۲۸. ابن عادل الدمشقی الحنبلی، ابوحفص عمر بن علی (متوفای بعد ۸۸۰ ه)، اللباب فی علوم الکتاب، ج۱۱، ص۱۱۰، تحقیق:الشیخ عادل احمد عبد الموجود والشیخ علی محمد معوض، ناشر:دار الکتب العلمیة - بیروت، لبنان، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۹ ه ۱۹۹۸م.    
۲۹. ابی‌حیان الاندلسی، محمد بن یوسف (متوفای۷۴۵ه)، تفسیر البحر المحیط، ج۵، ص۳۱۰، تحقیق:الشیخ عادل احمد عبد الموجود - الشیخ علی محمد معوض، شارک فی التحقیق ۱) د. زکریا عبد المجید النوقی ۲) د. احمد النجولی الجمل، ناشر:دار الکتب العلمیة - لبنان، بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۲۲ه -۲۰۰۱م.    
۳۰. الطبرسی، ابی‌علی الفضل بن الحسن (متوفای۵۴۸ه)، تفسیر جوامع الجامع، ج۲، ص۲۲۱، تحقیق و نشر:مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۸ه.    
۳۱. احمد عبدالحلیم بن تیمیة الحرانی، ابوالعباس الوفاة:۷۲۸، مجموع الفتاوی، ج۱۵، ص۱۱۴، دار النشر:مکتبة ابن‌تیمیة، الطبعة:الثانیة، تحقیق:عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی.    
۳۲. الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب (متوفای۳۶۰ه)، المعجم الکبیر، ج۱۱، ص۲۴۹، تحقیق:حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر:مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة:الثانیة، ۱۴۰۴ه – ۱۹۸۳م.    
۳۳. القمی، ابی‌الحسن علی بن ابراهیم (متوفای۳۱۰ه) تفسیر القمی، ج۱، ص۳۴۴، تحقیق:تصحیح وتعلیق وتقدیم:السید طیب الموسوی الجزائری، ناشر:مؤسسة دار الکتاب للطباعة والنشر - قم، الطبعة:الثالثة، صفر ۱۴۰۴.    
۳۴. احمد عبدالحلیم بن تیمیة الحرانی، ابوالعباس الوفاة:۷۲۸، مجموع الفتاوی، ج۱۵، ص۱۱۵، ‌دار النشر:مکتبة ابن‌تیمیة، الطبعة:الثانیة، تحقیق:عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی.    
۳۵. الهیثمی، ابوالحسن علی بن ابی‌بکر (متوفای۸۰۷ ه)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج۷، ص۴۰، ناشر:دار الریان للتراث، ‌ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – ۱۴۰۷ه.    
۳۶. المناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین (متوفای ۱۰۳۱ه)، التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ج۲، ص۱۲۸.    
۳۷. الموسوی الخوئی، السید ابوالقاسم (متوفای۱۴۱۱ه)، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواة، ج۴، ص۷۶، الطبعة الخامسة، ۱۴۱۳ه ۱۹۹۲م.    
۳۸. النجاشی الاسدی الکوفی، ابوالعباس احمد بن علی بن احمد بن العباس (متوفای۴۵۰ه)، فهرست اسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب‌ رجال النجاشی، ص۲۸، تحقیق:السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی قم، الطبعة:الخامسة، ۱۴۱۶ه.    
۳۹. الحلی الاسدی، جمال‌الدین ابومنصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفای۷۲۶ه)، خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال، ص۳۱۶.    
۴۰. سبزواری نجفی، محمد بن حبیب الله، (متوفای قرن چهاردهم)، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج‌۴، ص۴۳، ناشر: دار التعارف للمطبوعات‌ مکان چاپ: بیروت‌، سال چاپ: ۱۴۰۶ ق‌.
۴۱. مکارم الشیرازی، ناصر، الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ج۷، ص۲۱۴.    
۴۲. البیضاوی، ناصر الدین ابوالخیر عبدالله بن عمر بن محمد (متوفای۶۸۵ه)، انوار التنزیل واسرار التاویل (تفسیر البیضاوی)، ج۳، ص۲۹۰، ناشر:دار الفکر – بیروت.    
۴۳. العمادی، ابی‌السعود محمد بن محمد (متوفای ۹۵۱ه)، ارشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم (تفسیر ابی‌السعود)، ج۴، ص۲۸۰، ناشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت.    
۴۴. الطبرسی، ابی‌علی الفضل بن الحسن (متوفای۵۴۸ه)، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۴۰۵، تحقیق:لجنة من العلماء والمحققین الاخصائیین، ناشر:مؤسسة الاعلمی للمطبوعات بیروت، الطبعة الاولی، ۱۴۱۵ه ۱۹۹۵م.    
۴۵. احمد عبدالحلیم بن تیمیة الحرانی، ابوالعباس الوفاة:۷۲۸، مجموع الفتاوی، ج۱۵، ص۱۱۵، ‌دار النشر:مکتبة ابن‌تیمیة، الطبعة:الثانیة، تحقیق:عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی.    



موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «آیا درخواست حضرت یوسف (علیه‌السّلام) از هم زندانی خود توسل محسوب می‌شود؟»    






جعبه ابزار