تیر2
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تیر از ابزار
جنگ و
شکار به شکل میلهای باریک و نوک تیز با ملحقاتی همچون پَر و پیکان و سوفار که آن را با کمان پرتاب میکنند، میباشد. از آن به مناسبتدر بابهایی مانند
جهاد،
سبق و رمایه و
صید و ذباحه سخن رفته است.
واژه تیر از ـ tigra فارسی باستان به معنای «تیز» مشتق شده است که با ri ti اوستایی و ¨tigma سنسکریت به معنای «تیز و تیر» هم ریشه است
در فارسی میانه نیز نتیجه تحول همین واژگان است
واژه دیگری که دراوستا
به معنای تیر به کار رفته، av sis است
در عربی علاوه بر واژگانی از قبیل سَهْم و نَبلْ، که معمولاً در مورد تیرهای اعراب به کار رفته، واژه نُشّابه (جمع آن نُشّاب) نیز برای تیر ایرانیان یا ترکان به کار رفته است.
تیر از آن جهت که جزء
ابزار جنگی است احکامی مانند جواز تهیّه از
بیتالمال دارد؛ و از آن جهت که از
آلات صید و شکار است احکام خاصّی همچون اعتبار
برندگی و
تیزی دارد.
مسابقۀ تیراندازی حتی با
شرطبندی مشروع است.
طبق شواهد باستان شناسی، تیر و کمان از سه هزار سال پیش از میلاد کاربرد داشته است. در غار نَهَل هِمَر، واقع در سواحل غربیِ بحرالمیت (بحر لوط)، از دوره نوسنگی، آثار چوبی و سنگی از جمله تعدادی پیکان به دست آمده است.
وجود سفالینهای با نقش شکارچی، دو نقش برجسته از پادشاهان لولوبی (از اقوام ساکن در فلات ایران، پیش از
مهاجرت آریاییان) در ناحیه سرپل زهاب و نقش مُهرهایی با تصویر عیلامیان، نشان دهنده استفاده انسان آن دوران از این ابزار در جنگ و شکار است
از هزارههای اول و دوم پیش از میلاد نیز پیکانها و تیردانهای مفرغی، برنزی و آهنی در
لرستان و
ایلام و مهرهای سنگی و ظروف گلی با نقشهایی از
شکار و تیر و کمان یافت شده است.
در یشتها
به تیرهای آهنی و زرین ناوک میتره و در متون عهد عتیق
نیز به کاربرد تیرهای زهرآلود و مشتعل اشاره شده است. در میان اشیای مکشوفه در روسیه جنوبی (متعلق به هزاره اول پیش از میلاد) قالبهای فراوان ساخت پیکان یافت شده که جزو ابزار سکاهای بیابانگرد بوده است.
ظاهراً یکی از پادشاهان این قوم به نام آریانتوس (در همین دوره) برای سرشماری سکاها دستور داده بود که هر فرد در سرزمینش پیکانی مفرغی نزد او بیاورد.
به نوشته تاج بخش،
در
زمان مادها نیز دسته آتشاندازان از تیرهای مشتعل برای فتح دژهای دشمنان استفاده میکردند. ظاهراً ایرانیان در دورههای بعد هم تیرهای آتشین به کار میبردند. به نوشته هرودوت،
ایرانیان در زمان خشایارشا/ خشیارشا (متوفی ۴۶۵ یا ۴۶۴ ق م) در حمله به یونان، برای فتح ارگ آتن از همین تیرها استفاده کردند.
بنابر آثار به دست آمده از دوره هخامنشی، مانند سکهها و مهرهای استوانهای و نقوش برجسته، تیر و کمان از دست افزارهای جنگی بوده است
نقش برجستهای از دوره هخامنشی در موزه لوور وجود دارد که تعدادی از سربازان را با کمان و تیردان نشان میدهد.
همچنین کتیبه شاپور در حاجی آباد، نقش برجسته معروف شکار شاهی در طاق بستان از دوره ساسانی و قوانین و قواعد مدون تیراندازی که در این زمان به نگارش در آمده (از جمله کتاب آیین نامگ به زبان پهلوی)، نشان دهنده
اهمیت تیر و تیراندازی در این دوره است
بنا بر تاریخ طبری،
وَهْرِزْ، فرمانده سپاه ایران، در
جنگ با
یمن (۵۷۰ میلادی) به سربازانش دستور داد تا با «بَنْجکان» تیراندازی کنند.
طبری اشاره میکند که اهالی یمن قبل از آن چنین نُشّابی (تیرهایی) ندیده بودند. جوالیقی در المعرّب
گفته است که واژه بَنْجکیّه گاهی هنگام پرتاب پنج تیر به سوی یک
هدف به کار میرفته است. ظاهراً شکل فارسی این واژه پنجگان بوده است. در لغت نامه
دهخدا نیز این واژه نوعی تیر معنا شده است.
در دوره ساسانیان از تیر برای ارسال پیام به شهرها و قلاع محصور و تهدید یا
دعوت به تسلیم ساکنان آن
و نیز برای شمارش تلفات جنگ استفاده میشد؛ بدین ترتیب که قبل از
جنگ هر یک از سربازان به ترتیب تیری در یک سبد میانداختند و سبد را مُهر میکردند. در پایان جنگ هر سرباز از این سبد تیری بر میداشت و از روی تعداد تیرهای باقیمانده، شماره کشته شدگان معیّن میشد
به قول اینوسترانتسف،
در این دوره جنگ را با پرتاب شاخه مقدّسی آغاز میکردند. در سپاه ساسانیان در برخی نواحی کشور یک دسته تیرانداز زیر نظر فرماندهی به نام تیربَذ مأمور
حفاظت از روستاها بودند
ابن قتیبه در عیون الاخبار
از «کتب عجم» مطلبی نقل کرده که بیانگر یکی از سنّتهای این دوره و شاید دورههای قبل از آن است. به این ترتیب که روی تیرها نام صاحب تیر، نام همسر و فرزندش، نام پادشاه وقت و احتمالاً نامهای دیگر را مینوشتند و یکی از آنها را از تیردان بیرون میآوردند و با آن فال میگرفتند.
اعراب نیز در
عهد جاهلیت از تیر برای امور دیگری که جنبه
قمار و سرگرمیداشت استفاده میکردند، مثلاً با چوبههای تیر بر سر گوشت شکار یا قربانی شرط میبستند
یا برای تعیین
خیر و
شر برخی امور، از جمله سفر، با آن فال میگرفتند.
در تاریخ سیستان
و تاریخ بیهق
به سَرْناوک در عهد صفاریان (۲۵۴ـ ۳۹۹) اشاره شده و در منظومه ویس و رامین
از ناوکاندازان در دوره دیلمیان (۳۱۶ـ۴۴۷) یاد شده است. ظاهراً یکی از عادات یعقوب لیث استفاده از تیر برای شمارش روزهای ماه و انجام دادن کارهای روزانه اش بوده است.
در دوره غزنویان امیرشهاب الدوله مودود،
فرزند سلطان مسعود غزنوی (متوفی ۴۴۱)، دستور ساخت پیکانی را داد که از آن پس به نام وی، پیکان مودودی خوانده شد
پادشاهان سلجوقی به هنگام بار عام زیر سایبانی مینشستند که اغلب به نقش تیر و کمان یا عقاب مزیّن بود.
از گزارشهای دورههای بعد درباره تیر،
اهمیت و نقش این ابزار کاملاً آشکار میشود چنانکه رشیدالدین فضل الله در تاریخ مبارک غازانی
از استادان کمانگر و تیرتراش و کارگاههای آنان یاد کرده است. کمانگری و تیرگری از پیشهها یا هنرهای پر ارج دوره صفوی نیز بوده است.
در قشون
صفویه تا دوره شاه عباس اول (۹۹۶ـ ۱۰۳۸) تیر و کمان همچنان از اساسیترین جنگ افزارها محسوب میشد و با اینکه پس از این دوره سلاحهای گرم در سپاه صفویه رایج شد، قزلباشها همچنان از تیر و کمان و
شمشیر و
سپر استفاده میکردند و تا مدتها به کار بردن تفنگ را دون شأن خود و خلاف جوانمردی میدانستند.
بخشهای دیگر قشون صفوی، از جمله قورچیها، نیز علاوه بر تفنگ از تیر و کمان استفاده میکردند.
به نوشته پیترو دلاواله، سیاح فرانسوی، علامت مخصوص یَسَقْچیها، یکی از واحدهای سپاه صفویان، تیری بود که در کلاه خود فرو میبردند، به طوری که سر تیر به سوی پایین و انتهای آن به سوی بالا قرار میگرفت. کلاه فرمانده آنان، یسقچی باشی، به تیر زرین مزیّن میشد. دلاواله همچنین مینویسد که بخشی از هدایای سلطان عثمانی به دربار
شاه عباس اول، بستههای تیر و پر بود.
در این دوره از تیر و کمان برای شکار و
تفریح و
ورزش نیز استفاده میشد و به
زنان و
محارم شاه قواعد تیراندازی را میآموختند
یکی از رسوم دوره صفوی نوشتن برخی کلمات،
دعا یا
اسم اعظم بر روی تیر بود که از آن جمله صعلحف» و «یاسلخوثا» در منابع ذکر شده است.
مؤلف کتاب التدبیرات السلطانیه (تألیف در اواسط قرن هشتم) به نوشتن حروف ث خ جز ش ظ ف و اسمای اعظم بر پیکانهای تیر در میان عربها اشاره کرده است.
ظاهراً اسم اعظم را به منظور سرعت حرکت تیر و تشجیع تیراندازان در هنگام
جنگ بر روی تیر و کمان مینوشتند.
در سپاه نادرشاه و قشون زندیه نیز اگر چه استفاده وسیعتری از توپ و تفنگ میشد، هنوز بخشهایی از سواره نظام و پیاده نظام سلاحهای سرد به کار میبردند
و تیر و کمان سلاح سربازان ویژه شاه بود.
در عثمانی و
هند و دیگر سرزمینهای اسلامی نیز تا قبل از ورود سلاحهای گرم، تیر و کمان
اهمیت زیادی در شکار و جنگ داشته است
در دورههای گوناگون یا حتی در یک دوره تاریخی خاص، تیر از نظر طول، وزن، جنس و اجزای به کار رفته در آن متفاوت بوده است. به نوشته گزنفون (متوفی ح۳۵۴ ق م)
تیرهای سربازانِ نواحی غربی
ایران به بلندی دو ارش (طول هر اَرَش: از آرنج تا سر انگشت) بود و یونانیان از آنها به عنوان زوبین استفاده میکردند.
در برخی منابع دوره اسلامی مقیاس اندازهگیری تیر، طول دست تیرانداز یا طول کمان ذکر شده است؛ مثلاً، چوبه تیر به بلندی نُه مشتِ تیرانداز یا از آرنج راست تا آرنج چپ وی بود
در نوروزنامه منسوب به خیام،
تیر همچون کمان به سه اندازه دراز، کوتاه و میانه، به ترتیب به طول پانزده، ده و هشت ونیم قبضه (مُشت) است.
بنابر برخی منابع عربی، بدنه اصلی تیر را به سه بخش تقسیم میکردند: «صدر»، از وسط بدنه تا محل اتصال پیکان؛ «متن»، از انتهای صدر تا محل نصب پرها، و «حَقْو»، محل قرار گرفتن پرها.
ایرانیان تیر را معمولاً از نیهای باریک خیزران و چوب سخت و محکم، مانند چوب درخت خدنگ، میساختند.
تیرهای اعراب بیشتر از چوب درختان و توپر و سنگین بود.
طرسوسی
تیر را از نظر وزن به دو نوع «صَلبه» (تیر سخت و سنگین با یازده و نیم دِرْهم وزن) و «لینه» (تیر نرم و سبک با نه ونیم دِرْهَم وزن) تقسیم کرده است.
مهمترین و شناخته شده ترین انواع تیر که در منابع و فرهنگهای فارسی از آنها نام برده شده است عبارتاند از: خدنگ، ابتدا نام درختی (احتمالاً سپیدار) بوده که از چوب صاف و محکم آن تیر میساختند اما بتدریج خدنگ به معنای تیر رایج شده است؛ از چوب سخت دو درخت زرنگ و گز هم تیر میساختند و گاه این دو واژه نیز به معنای تیر به کار رفتهاند
ناوک، نوعی تیر باریک و کوتاه
فیلک/ بیلک/ بیله یا تیر بدخشانی، تیری که پیکان آن به شکل بیل بود
تیر پرتاب، که به علت سبکی و کوتاهی، مسافت بیشتری طی میکرد و پرتاب آن مهارت خاصی میخواست، این تیر که حداکثر بُرد آن را ۱.۲۰۰ گز تخمین زدهاند، کمان خاصی داشت که آن هم «کمان پرتاب» نامیده میشد
تَموک، تیری با پیکان پهن که بسختی از بدن بیرون آورده میشد
تُکمار/ تُکْمَر/ تخمار، تیری که گرهی به جای پیکان داشت
تیرخاکی، پیکان این تیر استخوانی بود و بُرد زیادی داشت.
در منابع عربی نیز از انواع تیر نام برده شده است که برخی از آنها عبارتاند از: مِرّیخ به معنای تیر بلند چهار پر و حُسبانَه به معنای تیر کوچک، و مِرماه.
پیکان یا سرپیکان یکی از اجزای تیر است. پیکان، سنگ یا استخوان یا فلز (معمولاً آهن، برنز یا مفرغ) نوک تیزی بود که در سر تیر نصب میشد.
پیکان، تیر را مسلح میکرد و شامل زبانه و تیغه بود. پیکانها معمولاً به صورت یکپارچه قالبگیری میشدند
و با نوارهای زردپی در محلی به نام تَلْوْ به تیر وصل میشدند.
پیکانهایی که در اواخر هزاره دوم پیش از میلاد ساخته میشدند، از نظر شکل به انواع چهاربرش، جِتْ مانند، چهار پره (با مَقطَع مربع شکل و زبانه بلند) و ساده تقسیم میشدند.
از اوایل هزاره اول پیکانهای سه پره، با مقطع مثلثی شکل، یافت شده که بهطور گسترده در
شرق نزدیک به کار میرفته است و به آنها سر پیکانهای سَکایی گفته میشود.
در تقسیم بندی دیگری، پیکانهای این دوره را چنین ذکر کردهاند: به شکل برگِ زبان گنجشک، ضخیم و حجیم، لوزی شکل و راه راه، مربعی و مخروطی.
از هزارههای سوم تا اول پیش از میلاد، پیکانهایی فلزی در لرستان و
جنوب لبنان یافت شده که بر آنها نام پادشاهان آن دوره، از جمله پادشاهان آشور، یا صاحبان تیرها کنده شده است. برخی از این پیکانها، چهارپر با تیغه بلند (طول یک نمونه ۳۹.۵ سانتیمتر است) و برخی برگی شکل بودند.
ظاهراً نوع و شکل پیکان در میان اقوام گوناگون یکسان نبوده است. در سپاه هخامنشیان، هندیها از پیکان نوک تیز آهنی، اهالی باکتریا (بلخ) از پیکان کوتاه و حبشیها از سنگریزه تیز به جای پیکان استفاده میکردند.
همچنین در این دوره برخی پیکانها را به شکل پرندگان و خزندگان میساختند.
تیرهای پارتی دارای لبه برگشته بودند و بعد از فرو رفتن در بدن، بیرون کشیدن آنها تقریباً غیرممکن بود.
در دورههای بعد، پیکانها از فولاد، روی، عاج و استخوان نیز ساخته میشد. برخی از پیکانها در دوره صفوی از آهن زرکوب بود.
به نوشته شاردن
سرتیرهای مشقی صفویان گرد و کوچک و از جنس آهن و سرتیرهای جنگی آنان همچون سرنیزه و نشتر بود.
اگر تیر باریک بود از پیکان سبک بهره میگرفتند و اگر سنگین بود از پیکان متناسب با آن. برخی از انواع پیکان که فخر مدبر (متوفی ۶۰۴) در آداب الحرب والشجاعه از آنها نام برده است عبارتاند از: پیکان مودودی که بر انواع سپرهای چوبین نفوذ میکرد، این پیکان به دستور مودودبن مسعود غزنوی از زر ساخته میشد تا هزینه دفن کشته شدگان و معالجه زخمیشدگان با آن فراهم شود؛ انواع پیکان بیلک (تیر فیلک) که بر خفتان و برگستوان نافذ بود، از جمله بیلکِ دو شاخ که بخصوص برای شکار پرندگان به کار میرفت، چون براحتی شاخههای باریک را میشکافت و از میان آنها میگذشت؛ پیکان ماهی پشت و پیکان غلوله، که بر زره و جوشن کارگر بودند؛ و پیکان هدهانی که هندوان آن را از شاخ و استخوان حیوانات وحشی و شکاری میساختند.
برخی از پیکانهای مذکور در متون عربی عبارتاند از: رَهیش و رِهاب: پیکان باریک؛ قطع: پیکان پهن و کوتاه آهنی؛ مِشقَص: پیکان بلند و کم عرض؛ مِعْبَلَه: پیکان بلند و پهن؛ و قِتْر: پیکان گرد و کوچک.
پیدا کردن سر و ته چوبه تیر و نصب پیکان بر آن نیز روش خاصی داشت.
یکی دیگر از اجزای تیر، پر بود که به انتهای تیر متصل میشد. وجود پر در انتهای تیر سبب میشد تا صاف ومستقیم حرکت و مسافت بیشتری طی کند. ظاهراً ایرانیان از زمانهای دور از پر کرکس و
عقاب استفاده میکردند.
تیرهای هخامنشیان نیز دارای پر کرکس، شاهین و باز بود. برخی از سپاهیان هخامنشی، از جمله سربازان لیکیه (از نواحی تاریخی آسیای صغیر)، از تیرهای بدون پر استفاده میکردند.
ظاهراً در دورانهای بعد نیز از پر استفاده میشده است. بنا بر قول فخرمدبر
و درودباشی بیهقی (متوفی ح۱۰۳۸)
مناسبترین نوع پر برای تیر، پرِدُم کرکس و عقاب بود و در درجه دوم پر پرندگانی همچون خروس، شاهین، کبوتر، کبک و جز آنها.
در منابع عربی نیز تیر از حیث داشتن و نداشتن پر ونوع و جنس آن تقسیم شده است به: مِعراض: تیری که پر ندارد؛ مَحشور و حَشر: تیری که پرهای لطیف دارد؛ لُؤام: تیری که پرهایش در یک جهت و هماهنگ و صاف باشد؛ لُغاب: تیری با پرهای ناهماهنگ و نا مساوی
طول پر یکی از عوامل شدت یا ضعف حرکت تیر بود و باتوجه به جنس و وزن تیر تفاوت میکرد. بر اساس کتاب التدبیرات السلطانیه، تیرهای ایرانیان غالباً پرهای بلند داشت.
سوفار/ سوفال بخش دیگر تیر بود که به انتهای بدنه تیر وصل میشد.
سوفار دهانه تیر بود و هنگام پرتاب تیر، زه یا چله کمان در آن قرار میگرفت. در ایران باستان سوفار از استخوان ساخته میشد.
فاصله دَفَکها یا دو لبه اطراف سوفار باید به نسبت کلفتی و نازکی چله تنظیم میشد. بلندی آنها نیز باید به نحوی میبود که زود نشکند و یا زه براحتی از میانش خارج نشود.
سوفار نیز انواعی داشت. اگر سوفار گرد بود حِمْصی خوانده میشد، اگر سر دفک باریکتر از انتهای آن بود، مارسر و اگر مربع بود چهارسو نام داشت.
برای حمل تیر از تیردان استفاده میشده است. واژه اکنه (akana) در اوستا
به معنای تیردان است
این واژه در پهلوی به صورت کنتیر (kantigr) آمده است.
در متون فارسی واژگان دیگری به معنای تیردان وجود دارد، از جمله ترکش/ تیرکش، کیش
و شُکا/ شُغا.
برخی، واژههای turcasso، carquois و ¨s ¨rke ¨te را در زبانهای ایتالیایی، فرانسه و آلمانی، صورتهای متحولِ ترکش میدانند.
تیرکش به معنای محل پرتاب تیر در دیوار قصر یا قلعه نیز به کار رفته است.
طبق آثار باستان شناسی، تیردانهای هزارههای اول و دوم پیش از میلاد، یا از یک بدنه فلزیِ (اغلب مفرغی) چکش کاری شده با نقوش برجسته ساخته میشدند
یا شامل یک بخش درونی (معمولاً برنزی، مفرغی یا چرمی) و روکشی بودند که اغلب با میخ به تیردان متصل میشد. گاهی روکشها نیز مفرغی بودند، با تقسیماتی مربعی شکل که در برخی موارد نقوش برجسته یا کندهکاری داشتند.
این نقوش در بیشتر موارد شبیه به طرحهای آشوری بودند.
انتهای این تیردانها، نوک تیز (تنها مورد کشف شده متعلق به سده هشتم پیش از میلاد) یا گرد (سده های هفتم و هشتم پیش از میلاد) بود و سرتاسر آنها با نوارهایی تزئین میشد.
کالمایر
به روکشهای دیگری به سبک بومی غرب ایران اشاره کرده که در آنها از پوست حیوانات نیز استفاده شده است. نمونههایی از تیردانها (ح سدههای سیزدهم ـ دهم پیش از میلاد) با روکشهای چرمی و دکمههای استخوانی ستارهای شکل در تپه مارلیک یافت شده است.
بر اساس برخی آثار به جا مانده، روی تیردانهای ایلامیدر قرن هفتم با دو نوار متقاطع و طرح یک گل تزئین میشد.
سکاها (هزاره اول پیش از میلاد) معمولاً تیردانهای خود را از
چوب میساختند و روکشی از فلز گرانبها یا
چرم بر آن میکشیدند.
آشوریها تیردانهای خود را به بدنه ارابههای جنگی وصل میکردند. در سده نهم پیش از میلاد، تیردانها را به شکل ضربدر و از
زمان تیگلت پیلسر سوم، پادشاه آشوری (۷۴۵ـ ۷۲۷ ق م) به بعد، آنها را در دو زاویه جلو ارابه به حالت عمودی قرار میدادند.
با توجه به نقشْ برجستهها و آثار برجای مانده از عهد هخامنشیان، دو نوع تیردان چرمی مخروطی شکل دارای درپوش با بند و منگولههای چرمی و تیردانهای نیم مخروطی و چرمی بدون درپوش و نقاشی شده، در این دوره کاربرد داشته است. این تیردانها باتسمهای به روی شانه آویخته میشد. ظاهراً گنجایش تیردانها شصت چوبه تیر بود.
سواران سنگین اسلحه پارتی، تیردانی بزرگ به پهلوی اسب میآویختند.
در دوره اسلامی نیز تیردانها چرمی بودند و بر پشت یا پهلو آویخته میشدند.
طبق منابع عربی، انواع تیردان عبارت بود از: کِنانَه، از جنس پوست (احتمالاً یکپارچه)؛ جَعبه و جَفیر، از جنس پوست و چوب، جَفیر از کِنانَه بزرگتر بود؛ قَرَن، از تکههای پوست و چرم با منافذی برای عبور هوا و جلوگیری از فساد پرها؛ و قِذبه، از جنس چوب.
در ادب فارسی، واژگان خدنگ (نام درخت) و ناوک (مصغّر ناو، به معنای چوب میان تهی) مجازاً به معنای تیر به کار رفته است.
گاهی نیز واژه چوبه به جای تیر به کار رفته است.
در نظم و نثر فارسی تشبیهات و کنایات بسیاری با تیر ساخته شده است، از جمله تیرآه، تیردعا، تیر مژگان، آخرین تیر ترکش (کنایه از آخرین تلاش) و تیر از شست شدن.
تیر از نمادهایی است که در اسطورهها و افسانههای ملل بسیار به کار رفته است. از جمله معانی نمادین تیر، پرواز، صعود به
آسمان،
تطهیر، پرتو خورشید، نیرو و
جنگ است.
(۱) علاوه بر کتاب مقدّس عهد عتیق.
(۲) محمود شکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفه احوال العرب، چاپ محمد بهجه اثری، بیروت (۱۳۱۴).
(۳) ابن قتیبه، کتاب عیون الاخبار، بیروت: دارالکتاب العربی، (بی تا).
(۴) ابن منکلی، کتاب التدبیرات السلطانیه فی سیاسه الصناعه الحربیه، چاپ صادق محمود جمیلی، در المورد، ج ۱۲، ش ۴، شتاء ۱۹۸۳).
(۵) محسن ابوالقاسمی، راهنمای زبانهای باستانی ایران، تهران ۱۳۷۶ ش.
(۶) قاسم بن سلام ابوعبید، کتاب السلاح، چاپ حاتم صالح ضامن، در المورد، ج ۱۲، ش ۴ (شتاء ۱۹۸۳).
(۷) علی بن احمد اسدی طوسی، لغت فرس، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۶ ش.
(۸) برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ج ۲، ترجمه مریم میراحمدی، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۹) محمد رفیع انصاری مستوفی الممالک، دستورالملوک، چاپ محمدتقی دانش پژوه، تهران ۱۳۴۸ ش.
(۱۰) محمدبن محمد (علی) انوری، دیوان، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۱۱) ژان اوتر، سفرنامه ژان اوتر: عصر نادرشاه، ترجمه علی اقبالی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۱۲) اوستا، وندیداد، ترجمههاشم رضی، تهران ۱۳۷۶ ش.
(۱۳) اوستا، یشتها، گزارش پورداود، چاپ بهرام فره وشی، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۱۴) کانستانتین اینوسترانتسیف، مطالعاتی در باره ساسانیان، ترجمه کاظم کاظم زاده، تهران ۱۳۴۸ ش.
(۱۵) لوئی واندن برگ، «آئین تدفین در عصر آهن III در پشتکوه (ایلام فعلی): قبرستانهای نوعِ ورکبود»، ترجمه ابراهیم مرادی و مصطفی عبداللهی، فرهنگ ایلام، ش ۷ و ۸ (پاییز و زمستان ۱۳۸۰).
(۱۶) احمدبن علی بونی، شمس المعارف و لطائف العوارف، مصر ۱۳۸۲/۱۹۶۲.
(۱۷) رقیه بهزادی، «قومهای کهن: سکاها»، چیستا، سال ۸، ش ۶ و ۷ (اسفند ۶۹ و فروردین ۷۰).
(۱۸) علی بن زید بیهقی، کتاب تاریخ بیهق، چاپ کلیم الله حسینی، حیدرآباد ۱۳۸۸/۱۹۶۸.
(۱۹) ابراهیم پورداود، زین ابزار: جنگ ابزارهای باستانی ایران، به اهتمام عبدالکریم جربزه دار، تهران ۱۳۸۲ ش.
(۲۰) احمد تاج بخش، تاریخ مختصر تمدن و فرهنگ ایران: قبل از اسلام، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۲۱) تاریخ سیستان، چاپ محمدتقی بهار، تهران: کتابخانه زوار، (۱۳۱۴ ش).
(۲۲) ابوالقاسم جنتی عطائی، «کمانداری و تیراندازی در ادبیات فارسی»، مجله بررسیهای تاریخی، سال ۵، ش ۱ (فروردین ـ اردیبهشت ۱۳۴۹).
(۲۳) موهوب بن احمد جوالیقی، المعرّب من الکلام الاعجمیعلی حروف المعجم، چاپ احمدمحمد شاکر، قاهره ۱۹۴۲، چاپ افست تهران ۱۹۶۶.
(۲۴) جوینی.
(۲۵) شمس الدین محمد حافظ، دیوان، چاپ پرویز ناتل خانلری، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲۶) رکن الدین خسروی، «نمایشهای آئینی (۶) : اسفندیار، سیمرغ، زال و ف جادو ـ پزشکی ـ»، چیستا، سال ۵، ش ۵ و ۶ (دی و بهمن ۱۳۶۶).
(۲۷) عمربن ابراهیم خیام، نوروزنامه، چاپ علی حصوری، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۲۸) احمدبن محمد درودباشی بیهقی، جامع الهدایه فی علم الرمایه، چاپ محمدتقی دانش پژوه، در فرهنگ ایران زمین، ج ۱۱ (۱۳۴۲ ش).
(۲۹) پیترو دلاواله، سفرنامه پیترو دلاواله: قسمت مربوط به ایران، ترجمه شعاع الدین شفا، تهران ۱۳۴۸ ش.
(۳۰) دهخدا.
(۳۱) یحیی ذکاء، ارتش شاهنشاهی ایران: از کورش تا پهلوی، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۳۲) رساله کمانداری، چاپ ایرج افشار، در مجله بررسیهای تاریخی، سال ۳، ش ۲ (خرداد ـ تیر ۱۳۴۷).
(۳۳) رشیدالدین فضل الله، تاریخ مبارک غازانی: داستان غازان خان، چاپ کارل یان، لندن ۱۳۵۸/۱۹۴۰.
(۳۴) محمودبن عمر زمخشری، پیشرو ادب، یا، مقدمه الادب، چاپ محمدکاظم امام، تهران ۱۳۴۲ـ۱۳۴۳ ش.
(۳۵) علی سامی، گزارشهای باستان شناسی، ج ۴، شیراز ۱۳۳۸ ش.
(۳۶) مارتین سانسون، سفرنامه سانسون: وضع کشور ایران در عهد شاه سلیمان صفوی، ترجمه محمد مهریار، اصفهان ۱۳۷۷ ش.
(۳۷) ابوتراب سردادور، تاریخ نظامیو سیاسی دوران نادرشاه افشار، تهران ۱۳۵۴ ش.
(۳۸) مصلح بن عبدالله سعدی، کلیات سعدی، چاپ محمدعلی فروغی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۳۹) محمدحسن سمسار، «اهمیت اسب و تزیینات آن در ایران باستان، بخش چهارم: دوره اشکانیان»، هنر و مردم، دوره جدید، ش ۲۵ (آبان ۱۳۴۳).
(۴۰) محمد پادشاه بن غلام محیی الدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۴۱) طباطبائی.
(۴۲) طبری، تاریخ (بیروت).
(۴۳) مرتضی بن علی طرسوسی، موسوعه الاسلحه القدیمه، الموسوم تبصره ارباب الالباب، چاپ کارین صادر، بیروت ۱۹۹۸.
(۴۴) حسن طلائی، باستانشناسی و هنر ایران در هزاره اول قبل از میلاد، تهران ۱۳۷۴ ش.
(۴۵) ابوالحسن غفاری کاشانی، گلشن مراد، چاپ غلامرضا طباطبائی مجد، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۴۶) فخرالدین اسعد گرگانی، ویس و رامین، ج۱، چاپ مجتبی مینوی، تهران ۱۳۱۴ ش.
(۴۷) محمدبن منصور فخرمدبر، آداب الحرب و الشجاعه، چاپ احمد سهیلی خوانساری، تهران ۱۳۴۶ ش.
(۴۸) علی بن جولوغ فرخی سیستانی، دیوان، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۷۱ ش.
(۴۹) ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه فردوسی، چاپ ژول مول، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۵۰) قلقشندی.
(۵۱) پتر کالمایر، مفرغهای قابل تاریخ گذاری لرستان و کرمانشاه، ترجمه محمد عاصمی، تهران ۱۳۷۶ ش.
(۵۲) سیف الله کامبخش فرد، «زرگری و فلزکاری و سفالگری در آثار مارلیک»، مجله باستان شناسی و تاریخ، ش ۲ (بهار و تابستان ۱۳۷۴).
(۵۳) بهمن کریمی، «تمدن آریاییها و خط سیر آنها و برنز لرستان»، در مفرغ لرستان: تاریخچه، ویژگیها، نمودها و نمونهها، ج۱، به کوشش فرید قاسمی، خرم آباد: پیغام، ۱۳۷۵ ش.
(۵۴) جین کوپر، فرهنگ مصور نمادهای سنتی، ترجمه ملیحه کرباسیان، تهران ۱۳۷۹ ش.
(۵۵) گزنفون، آناباسیس، برگردان از فرانسه به فارسی: احمد بیرشک، تهران ۱۳۷۵ ش.
(۵۶) رومن گیرشمن، چغازنبیل (دور ـ اونتاش)، ترجمه اصغر کریمی، تهران ۱۳۷۳ـ۱۳۷۵ ش.
(۵۷) متون پهلوی (ترجمه، آوانوشت)، گردآوری جاماسب ـ آسانا، گزارش سعید عریان، تهران: کتابخانه ملی جمهوری اسلامیایران، ۱۳۷۱ ش.
(۵۸) یوسف مجیدزاده، «جام ارجان»، مجله باستان شناسی و تاریخ، ش ۸ و ۹ (اسفند ۱۳۶۹).
(۵۹) مفرغهای لرستان و صنایع فلزی اسلامی، مجموعه موزه خرم آباد، (بی جا: بی نا، بی تا).
(۶۰) صادق ملک شهمیرزادی و جبرئیل نوکنده، آق تپه، تهران ۱۳۷۹ ش.
(۶۱) جلال الدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس، یا، دیوان کبیر، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۶۲) ولادیمیر فئودوروویچ مینورسکی، سازمان اداری حکومت صفوی، یا، تحقیقات و حواشی و تعلیقات استاد مینورسکی بر تذکره الملوک، ترجمه مسعود رجب نیا، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۴ ش.
(۶۳) عزت الله نگهبان، حفاریهای مارلیک، ج ۱، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۶۴) علینقی وزیری، تاریخ عمومیهنرهای مصوّر، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۶۵) یوزف ویسهوفر، ایران باستان: از ۵۵۰ پیش از میلاد تا ۶۵۰ پس از میلاد، ترجمه مرتضی ثاقب فر، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۶۶) پاول هرن و یوهانهاینریش هوبشمان، اساس اشتقاق فارسی، ترجمه جلال خالقی مطلق، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۶۷) هرودوت، تواریخ، ترجمه با حواشی غ وحید مازندرانی، (تهران، بی تا).
(۶۸) Hilmi Ayd ân، "Sultan's arms and weapons"، in Topkapi Palace، Istanbul: Akbank، ۲۰۰۰.
(۶۹) Christian Bartholomae، Altiranisches Wخrterbuch، Strasbourg ۱۹۰۴، repr Berlin ۱۹۶۱.
(۷۰) Jean Chardin، Voyages du Chevalier Chardin en Perse et autres lieux de l'Orient، new ed by L Langlهs، Paris ۱۸۱۱.
(۷۱) Arthur Emanuel Christensen، L'Iran sous les Sassanides، Osnabrدck ۱۹۷۱.
(۷۲) Roman Ghirshman، Iran: from the earliest times to the Islamic coquest، Baltimore ۱۹۶۵.
(۷۳) Philippe Gignoux، Glossaire des inscriptions Pehlevies et Parthes، London ۱۹۷۲.
(۷۴) Walther، Hinz، Das Reich Elam، Stuttgart ۱۹۶۴.
(۷۵) Ronald Grubb Kent، Old Persian: grammer، texts، lexicon، ۲nd ed، New Haven ۱۹۵۳.
(۷۶) David N MacKenzie، A concise Pahlavi dictionary، Oxford ۱۹۹۰.
(۷۷) Sir Monier Monier - Williams، A Sanskrit - English dictionary، ed E Leumann et al، Oxford ۱۹۷۹.
(۷۸) David C Nicolle، Arms and armour of the crusading era، ۱۰۵۰-۱۳۵۰، New York ۱۹۸۸.
(۷۹) Henrik Samuel Nyberg، A manual of Pahlavi، Wiesbaden ۱۹۶۴-۱۹۷۴.
(۸۰) Arthur Upham Pope، ed A survey of Persian art، Tehran ۱۹۷۷.
(۸۱) Michael Roaf، Cultural atlas of Mesopotamia and the ancient Near East، New York ۱۹۹۰.
(۸۲) Stuart Cary Welch، India: art and culture، ۱۳۰۰-۱۹۰۰، New York ۱۹۹۹.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تیر»، شماره ۴۱۵۰. فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۲، ص۶۷۶.