خاندان بابان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بابان،
خاندان و سلسلهای از حاکمان کردِ منطقه شهرزور در عصر
عثمانی که حدود دو
قرن بر بخشهایی از
کردستان واقع در
خاک کنونیِ
عراق حکومت میکردند و در منازعات
ایران و عثمانی فعالانه شرکت داشتند.
مرکز حکومت این خاندان در
آغاز قلعه چوالان و سپس، از ۱۱۹۸ به بعد،
شهر سلیمانیه بود.
سرسلسله آنان فقیه احمد دارشمانی (منسوب به دارشمان از قرای پیشدار) است که در آغاز
قرن یازدهم به سبب خدماتی که در جنگهای مختلف به دولت عثمانی کرده بود در پیشدار قدرت یافت.
حکومت موروثی خاندان بابان به تأیید باب عالی و زیرنظر والی
بغداد بود و در ازی بخشودگی مالیاتی متعهد بودند که، با افراد مسلح خود، عثمانی را در جنگها یاری کنند و علیق و خواربارِ لازم را برای عساکر مستقر در
عراق فراهم آورند.
نوه فقیه احمد، سلیمان بیگ که
لقب پاشایی نیز یافته بود، حوزه نفوذش را گسترش داد و به منطقه کرکوک
حمله کرد و عشایر آنجا را مطیع خود ساخت.
سلیمان بیگ پس از چندی در ۱۱۰۶ به مناطق مرزی
ایران تجاوز کرد، ولی در
جنگ با سردارِ ایرانی سلیمان خان، والی اردلان (
کردستان)، شکست خورد و عقب نشست.
جانشین سلیمان بیگ، بَکْربیگ مناسبات خوبی با ایران داشت و با
عشیره جاف، که در آن
زمان از ایران
مهاجرت کرده و در شهرزور سکنی گزیده بودند، رفتاری نیکو در پیش گرفت.
بکربیگ در پی بسط قدرت به کرکوک و مناطق اطراف آن حمله کرد و پس از جنگهایی با پاشای کرکوک سرانجام سپاهیان والی بغداد او را شکست دادند و کشتند و والی بغداد فرد دیگری را به جای او برگماشت (۱۱۲۶)، ولی جنگهای عشایر جاف و
باجلان و زنگنه تا مدتها آن منطقه را به
آشوب کشید تا آنکه یکی دیگر از خاندان بابان به نام خانه پاشا حکومت یافت و بر عشایر رقیب چیره شد.
در ۱۱۳۴ که حسن پاشا والی بغداد با سپاهیانش به جنگ ایران میآمد، خانه پاشا به همراه افراد خود به او پیوست و، بعد از آنکه کرمانشاه را در ۱۱۳۵ فتح کرد، از سوی والی عنوان «امیرالامرا» یافت و پس از شکست و تسلیم رضاقلی خان، والی اردلان، به جای او منصوب شد و خود به سنندج، مرکز ولایت اردلان، رفت و برادرش خالدبیگ عهدهدار
امارت بابان شد.
در این ایام که با سقوط
صفویه و غلبه افغانها و ضعف دولت مرکزی ایران مقارن بود، دیگر بارسپاهی گران از عثمانی، که طلایهدار آن خانه پاشا بود، در ۱۱۳۶ به
همدان حمله آورد و شهر پس از مدتی
محاصره سقوط کرد.
خانه پاشا چهار
سال در اردلان حاکم بود و پس از او فرزندانش بر آنجا
حکومت میکردند تا آنکه
نادرشاه افشار در ۱۱۴۳ به حکومت خاندان بابان در اردلان خاتمه داد.
نادرشاه به شهرزور حمله کرد و قلعه چوالان را گرفت و کسی را به نام سلیم بیگ به حکومت آنجا گماشت.
سرزمین خاندان بابان از قلمروِ عثمانی خارج شد و به
تصرف ایران درآمد، ولی با
حمله والی
بغداد به بلاد بابان در ۱۱۶۷، سلیم بیگ شکست خورد و به ایران گریخت و والی بغداد یک تن را از خاندان بابان، به نام سلیمان پاشا، به حکومت آنجا منصوب کرد.
سلیم بیگ پس از فرار به ایران، در ۱۱۷۱ با سپاهی از عشایر ایرانی به
سرزمین بابان
حمله کرد و در نبردی طولانی از سپاهیان سلیمان شکست خورد.
سلیمان پاشا نیز به مناطق ایران تجاوز کرد، ولی با مقاومت سبحان وردی خان، والی اردلان، مواجه شد.
از ۱۱۷۵ براثر اختلاف سلیمان پاشا با والی جدید بغداد برخوردهایی میان آنان رخ داد.
سرانجام سلیمان پاشا به ایران گریخت و به
کریم خان زند پناه برد.
بعدها او به حکومت اردلان و احمد پاشا به فرمانرواییِ بلادِ بابان برگزیده شد.
پس از آنکه والی بغداد تغییر یافت، عمر پاشا والی جدید که از دوستان سلیمان پاشا بود او را از سنندج فراخواند و به حکومت بلاد بابان برگماشت، اما سلیمان پاشا پس از چندی در ۱۱۸۷ شبانه به
قتل رسید.
پس از او مدتها میان فرزندانش، محمد و احمد و محمود، کشمکش و
جنگ بود و هریک از آنان گاه با حمایت عثمانی و گاه ایران چندی حکومت کردند و در جنگهای ایران و عثمانی در دوره زندیه نقش داشتند.
سپس ابراهیم پاشا نوه سلیمان به امارت بابان منصوب شد (۱۱۹۸) و از جمله کارهای او بنای شهر سلیمانیه است که در ۱۱۹۹ به انجام رسید و آن را به نام سلیمان پاشا والی بغداد سلیمانیه نامید.
در ۱۲۰۰، ابراهیم پاشا معزول شد و برادرش عثمان پاشا به حکومت رسید، ولی پس از کشف توطئهای به دستور والی بغداد مسموم شد و پس از او حکومت چندی در دست ابراهیم پاشا و چندی در دست برادرزادهاش، عبدالرحمان پاشا، بود.
در ۱۲۱۹، عبدالرحمان پاشا به دستور والی بغداد با سپاهی عازم جنگ با قوای وهابیان شد و پس از تلفات بسیار آنان را از خاک عثمانی بیرون راند.
عبدالرحمان پاشا سپس بر والی بغداد شورید و در جنگ با او شکست خورد و به ایران گریخت و ماجرای خود را به فرهاد میرزا حاکم سنندج و
فتحعلی شاه قاجار بازگفت.
ایران از عبدالرحمان پاشا حمایت کرد و او را به حکومت سنقر برگماشت.
در ۱۲۲۱، در جنگهای محمدعلی میرزای دولتشاه با قوای عثمانی، عبدالرحمان پاشا نیز در کنار سپاهیان ایران بود و در نبرد مریوان پیروزیهایی به دست آورد و عدهای از امرای عثمانی را اسیر کرد و سپس نامهای به والی
بغداد نوشت و از او خواست که به مقام پیشین بازگردانده شود.
والی بغداد، که وضعی ناگوار داشت، خواهش او را پذیرفت و خالدپاشا حاکم سرزمین بابان را
عزل کرد و بار دیگر عبدالرحمان پاشا را به حکومت برگماشت.
درپی برخوردی دیگر با والی بغداد، عبدالرحمان باردیگر به ایران پناهنده شد و با یاری سپاهیان ایرانی مقام خود را بازیافت.
پس از فرمانروایی منقطع عبدالرحمان پاشا (۱۲۰۴ـ۱۲۲۷) و
مرگ او در ۱۲۲۸، امرای بابان، که هرچندگاه گرفتار کشمکشهای خانوادگی و جنگها و آشوبهای مرزی بودند، بیش از پیش ضعیف شدند.
در این ایام، حاکم مقتدر کرمانشاه، محمدعلی میرزا، در وقایع منطقه بابان نقشی مهم داشت.
حمایت ایرانیان از یکی از طرفین متخاصمِ امرای بابانی و احیاناً همپیمانی با والی بغداد بر ضد آنان و گاه تصرف سرزمینشان از جمله اموری بود که بارها اتفاق میافتاد، ولی سرانجام بانزدیکی ایران و عثمانی و توافق در تعیین مرزها، در ۱۲۳۹ و ۱۲۶۴، مداخلات و تصرفات ایران پایان یافت.
سیاست نوسازی دولت
عثمانی در ۱۲۴۶ نیز محدودیت حکام بابانی را اقتضا میکرد.
سرانجام در پی تصمیم دولت، نجیب پاشا، والی بغداد، در ۱۲۶۷ احمد پاشا، آخرین حاکم خاندان بابانی، را عزل و امارت آنان را پس از دویست سال ملغی کرد و منطقه شهرزور طبق تقسیمات جدید اداری به دو قسمت منقسم شد.
بازماندگان خاندان بابان اکنون در شهرهای سلیمانیه و اربیل و کرکوک و بغداد ساکنند و پس از تشکیل کشور
عراق برخی از آنان به مناصب سیاسی رسیدند.
(۱) کلودیوس جیمس ریج، رحلة ریج فی
العراق عام ۱۸۲۰، ترجمه بهاءالدین نوری، بغداد ۱۹۵۱.
(۲) محمد امین زکی، تاریخ السلیمانیة، ترجمه جمیل احمد الروزبیانی، بغداد ۱۹۵۱.
(۳) عباس عزّاوی، عشائر
العراق، بغداد ۱۹۳۷ـ۱۹۵۶، ج ۲، ص ۹۸ـ۱۰۰.
(۴) محمد مردوخ، تاریخ کرد و
کردستان و توابع، سنندج (۱۳۴۵ ش).
(۵) عبدالرزاق بن نجفقلی مفتون دنبلی، مآثرسلطانیه: تاریخ جنگهای ایران و روس، چاپ غلامحسین صدری افشار، تهران ۱۳۵۱ ش.
(۶) محمدصادق موسوی اصفهانی، تاریخ گیتی گشا، با مقدمه سعید نفیسی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۷) واسیلی نیکیتین، کرد و
کردستان، ترجمه محمد قاضی، تهران ۱۳۶۶ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بابان»، شماره۴۱.