• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

آدم‌ربایی خام

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



آدم‌ربايى
اين واژه، معادل تَخَطُّف است و در سه جاى قرآن آمده: ۲۶ انفال/۸‌؛ ۵۷ قصص/۲۸؛ ۶۷ عنكبوت/۲۹. تخطّف، برگرفته ازخَطف به معناى گرفتن سريع و ربودن است.[۱]     برخى، تخطّف را در اين آيات، به معناى اسير شدن به دست دشمن [۲]     يا كنايه از غلبه سريع او دانسته‌اند.[۳]     از آيه ۱۰۶ نحل/۱۶ و نخستين آيات سوره يوسف /۱۲ نيز به‌گونه‌اى مى‌توان پديده آدم‌ربايى را استفاده كرد.
پيشينه آدم‌ربايى:
از آيه ۶۷ عنكبوت/۲۹ كه پديده آدم ربايى را به قبايل غير متمدّن اطراف مكّه [۴]     و برخى قدرت‌هاى بيگانه [۵]     نسبت داده مى‌توان استنباط كرد كه اين عمل، پيش از اسلام• در ميان ساكنان جزيرة‌العرب وجود داشته است: «أَوَ لَم‌يَروا أَنّا جَعَلنا حَرَماً ءَامِناً وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِن حَولِهِم». از آيه ۲۶ انفال /۸ نيز كه يادآور ترس مسلمانان از ربوده شدن پيش از هجرت است، به دست مى‌آيد كه اين پديده، از سوى مشركان براى مبارزه با اسلام دنبال مى‌شده است: «وَاذكُروا إِذ أَنتُم قَليلٌ مُستَضعَفونَ فِى‌الأَرضِ تَخافونَ أَن يَتَخَطّفَكُمُ النَّاسُ فـَاولـكُم و أَيَّدكُم بِنَصرِهِ». قرآن، با صراحت از ساكنان اطراف‌مكّه• (عنكبوت/۲۹،۶۷) و مسلمانان پيش از هجرت (انفال/۸‌، ۲۶) كه در معرض ربوده شدن بودند، نام برده؛ امّا از هويّت آدم‌ربايان فقط با كلمه «ناس» تعبير كرده است: «تَخافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ = مى‌ترسيديد كه مردم شما را بربايند». (انفال/۸‌، ۲۶) برخى مفسّران، ناس را كافران قريش و قبايل هم‌پيمان آن‌ها،[۶]     و برخى، حكومت فارس يا فارس و روم دانسته‌اند [۷]     كه به سبب ضعف مردم جزيرة‌العرب، گاهى به آن‌ها حمله‌كرده، به‌قتل و غارت و آدم‌ربايى مى‌پرداختند. مجاهد، در شأن نزول آيه‌۱۰۶ نحل/۱۶ ربوده شدن گروهى از مؤمنان را به دست كافران گزارش كرده است. براساس اين نقل، مؤمنان زير شكنجه آدم‌ربايان ناچار به گفتن سخنان كفرآميز شدند تارهايى يابند كه آيه «إِلاَّ مَن أُكرِهَ وَ قَلبُهُ مُطمئِنٌّ بِالإِيمن» نازل شد و آنان را در اين گفتار معذور دانست.[۸]     آيات نخستين سوره يوسف /۱۲ نيز از آدم‌ربايى ديگرى خبر مى‌دهد. براساس اين آيات، برادران يوسف• با دروغ و نيرنگ، يوسف را از پدر مى‌ربايند و با انداختن او در چاه، ميان پسر و پدر جدايى مى‌افكنند. بر پايه روايتى از امام صادق(عليه السلام)، سارق خوانده شدن برادران يوسف در آيه «أَيَّتُهَا العِيرُ إِنَّكُم لَسرِقون» (يوسف/۱۲،۷۰) نيز به سرقت برده شدن يوسف از يعقوب را مى‌رساند؛ پس نسبت دادن سرقت به آنان دروغ نبود؛ گرچه هنگام دريافت كمك از يوسف مرتكب سرقت نشده بودند.[۹]    
آدم‌ربايى مصداق بارز ناامنى:
در آيه ۲۶ انفال/۸ پناه دادن مسلمانان در مدينه، در برابر خطر آدم‌ربايى كه پيش از هجرت در معرض آن بودند، قرار گرفته و در دو آيه ديگر (عنكبوت/۲۹،‌۶۷ و قصص/۲۸، ۵۷) در كنار اعلان مكّه به صورت حرم امن، از اين پديده ياد شده كه مردم اطراف مكّه به آن مبتلا بودند؛ در حالى كه در نگاه اوّل، به نظر مى‌رسد در مقابل جاى‌گاه امن داشتن، مى‌بايست از عنوان كلّى ناامنى ياد مى‌شد؛امّا قرآن، به جاى آن، در هر سه آيه، مصداقى از ناامنى، يعنى آدم‌ربايى را ذكركرده است. اين امر نشان مى‌دهد كه آدم‌ربايى، شاخصه بارز ناامنى و هرج و مرج اجتماعى است.
عوامل و زمينه‌هاى آدم‌ربايى
۱. استضعاف:
باتوجّه به اين‌كه آدم‌ربايى بر قبايل اطراف مكه و دولت‌هاى قاهر، چون فارس و روم و مشركان تطبيق شده مى‌توان يكى از زمينه‌هاى آدم‌ربايى را استضعاف•، كمى تعداد و امكانات دانست. «وَاذكُروُا إِذ أَنتُم قَليلٌ مُستَضعَفونَ‌فِى‌الأَرضِ تَخافونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَاس.» (انفال/۸‌،۲۶)
۲. سيطره جاهليّت:
«أَوَ لَم يَرَوا أَنّا جَعَلنا حَرَماً ءَامِناً وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِن حَولِهِم.» (عنكبوت/۲۹،۶۷) از انتساب آدم‌ربايى به مردم اطراف مكّه براساس آيه ۲۶انفال/۸ شايد بتوان استفاده كرد كه سيطره جاهليّت، زمينه‌ساز قتل، غارت، نا امنى و آدم‌ربايى در جامعه آن روز بوده است.
۳. مبارزه با اسلام:
قرآن، در برابر عذر حارث‌بن عثمان‌بن نوفل بن عبد مناف يا گروهى از قريش [۱۰]     كه از ترس ربوده شدن، از گرويدن به اسلام سرباز زدند، فرمود: خداوند، شما را در حرم امن مكّه حفاظت خواهد كرد. اين امر نشان مى‌دهد كه ايجاد ناامنى و ربودن انسان‌ها به صورت ابزارى براى مقابله با اسلام از سوى دشمنان، امرى شناخته شده بوده است. از شأن نزول آيه [۱۱]     ۱۰۶ نحل/۱۶ نيز به دست مى‌آيد كه مشركان مكّه، با آدم‌ربايى و آزار، قصد مبارزه با اسلام و پيش‌گيرى از گسترش آن را داشتند؛ البتّه برخى، به بهانه ربوده شدن به پيامبر ايمان نمى‌آوردند و به حضرت گفتند: «إِن نَتَّبِعِ الهُدى مَعَكَ‌نُتَخَطَّفْ‌مِن‌أَرضِنا = اگر هدايت را همراه تو پذيرا شويم، ما را از سرزمين‌مان مى‌ربايند». (قصص/۲۸،۵۷) خداوند، در ردّ ادّعاى آنان و براى اثبات اين مطلب كه سخن آن‌ها بهانه‌اى بيش نبوده، درادامه مى‌گويد: «أَوَلَم نُمكِّن لَهُم حَرَماًءَامِناً= آيا آن‌ها را در حرمى امن جاى نداديم؟» آيه ۶۷ عنكبوت/۲۹ نيز بر امنيّت مكّه دلالت دارد.
ايمنى مكّه از آدم‌ربايى:
براساس آيات، آدم‌ربايى در اطراف مكّه رايج بوده و مكّه از اين جهت امنيت• داشته است: «أَوَلَم يَرَوا أَنّا جَعَلنا حَرَماً ءَامِناً وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِن حَولِهِم = آيانديده‌اند كه ما آنان     حرمى امن قرار داديم و حال آن كه مردم ازحوالى‌آنان ربوده مى‌شوند؟» (عنكبوت/۲۹،۶۷) خداوند، به‌دنبال دعاى‌ابراهيم درباره‌مكّه (رَبِّ اجعَل هذاالبَلَدَ ءَامِناً = پروردگارا! اين شهر را ايمن گردان) (ابراهيم/۱۴،۳۵) امنيّت اين شهر را تضمين كرده‌است.[۱۳]    
ايمنى ازآدم‌ربايى،نعمتى شايان ذكر و سپاس:
قرآن، خطاب به مؤمنان مدينه مى‌گويد: «وَاذكُرُوا إِذ أَنتُم قَلِيلٌ مُستَضعَفُونَ فِى الأَرضِ تَخافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَـَاولَـكُم ... لَعَلَّكُم تَشكُرون = و به ياد آريد هنگامى را كه در زمين [۱۴]     گروهى اندك و مستضعف بوديد و مى‌ترسيديد مردم شما را بربايند؛ پس خدا به شما پناه داد...؛ باشد كه سپاس‌گزارى كنيد». (انفال/۸‌،‌۲۶) مقصود آيه، پيش از هجرت است كه شمار مؤمنان بسيار اندك بود و پيوسته در اضطراب به سر مى‌بردند؛ به ويژه زمانى كه در شِعب ابى طالب در محاصره كافران بودند كه هر لحظه احتمال ربوده يا كشته شدن وجود داشت.[۱۵]     به احتمال ديگر، مخاطب اين آيه، ساكنان جزيرة‌العرب است كه پيش از اسلام، قومى حقير، ذليل و مدام در معرض قتل و غارت دولت‌هاى قدرتمند فارس و روم بودند؛ ولى اسلام به آن‌ها قدرت و عزّت داد و در پناه آن امنيّت يافتند كه قرآن به همه آنان مى‌گويد: موقعيّت گذشته خود را از ياد نبريد و در مقابل نعمت امنيّتى كه خداوند به شما داده، شكرگزار باشيد.[۱۶]     در آيه ۶۷ عنكبوت /۲۹ نيز از غفلت مشركان درباره امنيّت مكّه در مقابل ناامنى حاكم بر اطراف آن، با لحن عتاب‌آميزى ياد، و‌از اين‌كه مشركان در برابر اين نعمت، ناسپاسى مى‌كنند، نكوهش شده است.[۱۷]    
منابع:
تفسيرالتحرير و التنوير؛ تفسير المنار؛ جامع‌البيان عن تأويل آى القرآن؛ روض‌الجنان و روح‌الجنان؛ علل‌الشرايع؛ الفرقان فى تفسير القرآن؛ لسان‌العرب؛ مجمع‌البيان فى تفسير القرآن؛ النّهاية، ابن‌أثير.
[۱۸]     النهايه، ج۲، ص‌۴۹، «خطف»؛ لسان‌العرب، ج۴، ص۱۴۱، «خطف».
[۱۹]     التحريروالتنوير، ج ۲۰، ص ۱۴۸.
[۲۰]     همان، ج۹، ص‌۳۲۰.
[۲۱]     جامع‌البيان، مج‌۶‌، ج‌۹، ص‌۲۹۰.
[۲۲]     همان.
[۲۳]     المنار، ج‌۹، ص‌۶۳۹‌.
[۲۴]     جامع‌البيان، مج‌۶‌، ج‌۹، ص‌۲۹۰.
[۲۵]     روض‌الجنان، ج‌۱۲، ص‌۱۰۴؛ مجمع‌البيان، ج‌۶‌، ص‌۵۹۷‌.
[۲۶]     علل‌الشرايع، ج‌۱، ص‌۶۸‌.
[۲۷]     روض‌الجنان، ج‌۱۵، ص‌۱۵۴.
[۲۸]     همان، ج۱۲، ص۱۰۴؛ مجمع‌البيان، ج۶‌، ص‌۵۹۷‌.
[۲۹]     الفرقان، ج‌۲۰ ـ ۲۱، ص‌۱۰۴.
[۳۰]     الفرقان، ج‌۹ ـ ۱۰، ص‌۱۸۲.
[۳۱]     المنار، ج ۹، ص ۶۴۰.
[۳۲]     جامع‌البيان، مج‌۱۱، ج‌۲۱، ص‌۱۸.



جعبه ابزار