ابوالحسین بجکم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَجْکَم، ابوالحسین، مشهور به بجکم ماکانی، غلام ترک که در روزگار
خلیفه راضی باللّه (متوفی ۳۲۹) و متقی للّه (متوفی ۳۳۳) امیرالامرای
بغداد و
حاکم واسط شد.
او نخست در خدمت ابوعلی عارض بود و چون ابوعلی نزد
ماکان دیلمی (متوفی ۳۲۹) رفت، بجکم به او پیوست و پس از چندی به خدمت مرداویج (متوفی ۳۲۳) درآمد.
در اوایل خلافت راضی باللّه، کار
مرداویج بالا گرفت، او که خواهان براندازی
حکومت عربها بود، به فکر تسخیر بغداد افتاد و به این منظور به
اصفهان رفت و لشکریانش را به دو دسته تقسیم کرد: ۱) گیل و دیلم که جزو خواص بودند، ۲) ترکان و خراسانیان. مرداویج چون با ترکان سپاه خود، که فرمانبردار بجکم و توزون بودند، بسیار بد رفتاری میکرد، سرانجام به دست آنان کشته شد.
ظاهراً دسیسههای خلیفه راضی نیز در این رویداد بیتأثیر نبوده است، زیرا خلیفه با بجکم تماس داشت و بجکم نیز به ترکان وعده داده بود که از پاداش خلیفه برخوردار خواهند شد.پس از قتل مرداویج، خلیفه در نامهای از ایشان ابراز خرسندی کرد.
سپاهیان گیل و دیلم به وشمگیر پیوستند و بجکم با ترکان به
دینور رفت و پس از گرفتن خراجِ آنجا، در ۳۲۳ به قصد بغداد روانه
نهروان شد اما گروه حُجریّه که سپاهیان ویژه و نیرومند خلیفه بودند، از بیم بجکم او را به بغداد راه ندادند.
ازینرو بجکم به دعوت
ابن رائق (نخستین امیرالامرای بغداد، متوفی ۳۳۰) به واسط رفت و در زمره نزدیکان او درآمد، تا جایی که به بجکمِ
رائقی مشهور شد.
ابنرائق که با کمک بجکم به قدرت بسیاری دست یافته بود، در ۳۲۴ از فرستادن
خراج و خواربار به بغداد خودداری ورزید و با این کار وضع نابسامان بغداد را آشفتهتر کرد.
در ۳۲۵ راضی به
واسط رفت و
ابن
رائق از این فرصت استفاده کرد و با کمک بجکم سپاهیان حجریه را تارومار کرد و در این گیرودار بجکم از لؤلؤ، رئیس شرطه بغداد، خواست تا اموال آنان را در بغداد ضبط کند و خانههایشان را آتش زند. بجکم با این کار غنایم بسیار به دست آورد.
پس از این رویداد، خلیفه ناگزیر قدرت را به
ابن
رائق واگذاشت و او با بجکم به بغداد رفت.
پس از برچیدن دستگاه وزارت
ابن مُقْله (متوفی ۳۲۸)،
ابن
رائق قدرتش چندان فزونی گرفت که هنگام خوردنِ غذا، خلیفه و بجکم پیشمرگی وی را داشتند.
روی کار آمدن
ابن
رائق با شورشها و نابسامانیهایی در قلمرو خلیفه مصادف شد. حاکمان محلی با استفاده از ضعف دستگاه خلافت هر یک حکومت مستقلی یافتند از جمله ابوعبداللّه بریدی، حاکم
خوزستان، به بغداد مالی نفرستاد و بجکم از سوی
ابن
رائق مأمور جنگ با او شد.
بجکم نخست تا
شوش پیش رفت و ابوعبداللّه از برابرش گریخت و بجکم بر
بصره چیره شد
، اما لشکریان بریدی در مَطْار، وی را شکست دادند و گروهی را گرفتار کردند. بریدی از بیم
ابن
رائق، آنان را آزاد کرد و نامه پوزشآمیزی برای او فرستاد.
با اینهمه، ابوعبداللّه که از
ابن
رائق ایمن نبود در ۳۲۵ به فارس، نزد عمادالدوله دیلمی رفت و او، برادرش، احمد معزالدوله را برای پس گرفتن اهواز همراه ابوعبداللّه، به آن منطقه فرستاد.
بجکم که از سوی
ابن
رائق مأمور نبرد با آن دو شده بود، تنها به شرطی به رفتن تن داد که، در صورت پیروزی،
ابن
رائق حکومت
اهواز را به او واگذارد. در ۳۲۶ دو لشکر در
اَرَجان به یکدیگر رسیدند. بجکم شکست خورد و به اهواز بازگشت و گروهی از لشکریانش را در عسکر مکرم باقی گذاشت. اینان نیز در برابر لشکریان بویه تاب نیاوردند و به
شوشتر عقب نشستند. بجکم نیز به آنان پیوست و بدین ترتیب اهواز در اختیار معزالدوله قرار گرفت.
بجکم با عدهای از بزرگان شوشتر که به گروگان گرفته بود، به واسط رفت و در نامهای به
ابن
رائق ضمن آگاه کردن او از شکستش، از وی خواست که برای لشکریان مالی بفرستد.
ابن
رائق برای این کار به بغداد رفت.
بجکم، پس از رسیدن به واسط، از گروگانها خواست که هر یک پنجاه هزار
دینار به او بپردازند، اما ابوزکریا شوشی که بعدها از ملازمان بجکم شد، او را از این کار و از بدرفتاری با گروگانها بازداشت. بجکم نیز آنان را آزاد کرد.
در همین هنگام، میان ابوعبداللّه بریدی و معزالدوله بر سر حکومت شوش اختلاف افتاد. بجکم آگاه شد و برای تسخیر شوش لشکر فرستاد. در این هنگام معزالدوله از برادرش، عمادالدوله، خواست به یاری او آید تا اهواز را از ابوعبداللّه بریدی پس گیرند.
ابن
رائق نیز، علی بن خلف بن طیّاب را برای پس گرفتن اهواز به یاری بجکم فرستاد. بجکم، پس از رسیدن او به واسط، علی را
وزیر خود کرد.
بجکم که، به سبب نابسامانی دربار خلیفه و آگاهی از اینکه
ابن
رائق قصدجان او را دارد، خیال تسخیر بغداد را داشت، در جنگیدن با بریدی درنگ میکرد.
ابن
رائق که از قدرت بجکم به بیم افتاده بود، با بریدی بنای مکاتبه گذاشت و او را به راندنِ بجکم از واسط تشویق کرد.
بجکم پس از آگاهی از این ماجرا، به جنگ بریدی رفت و او را شکست داد، اما لشکریان بریدی را دنبال نکرد و به او پیغام داد که آماده واگذاری واسط به اوست به شرط آنکه در گرفتن بغداد او را یاری دهد. بریدی پذیرفت و بجکم به واسط بازگشت.
و در نامهای به خلیفه، نگرانی خود را از
ابن
رائق بیان کرد.
در این گیرودار
ابنمقله که
ابن
رائق اموالش را مصادره کرده بود، بجکم را به تسخیر بغداد تشویق میکرد و میکوشید راضی باللّه را نیز با خود همداستان کند. اما خلیفه،
ابن
رائق را مطّلع کرد، و در نتیجه
ابنمقله گرفتار شد.
در ذیقعده ۳۲۶، بجکم به بغداد لشکر کشید،
ابن
رائق از خلیفه خواست که او را بازدارد، اما از گفتگوی صولی و بجکم چنین برمی آید که خلیفه چون از رفتار
ابن رائق به ستوه آمده بود، پیشاپیش به بجکم اجازه ورود به بغداد را داده بود.
دو لشکر در کنار
رود دیالی به یکدیگر رسیدند. سپاهیان بجکم برای رسیدن به لشکر
ابن
رائق که در قسمت غربی رود بودند، خود را به آب افکندند و از آن گذشتند. افراد
ابن
رائق گریختند و بجکم توانست به آسانی وارد بغداد شود.
ابن
رائق به عُکبَرا رفت و بجکم پس از ورود به بغداد به فرمان خلیفه به امیرالامرایی رسید،
و در کاخ مونس، از نزدیکان خلیفه، اقامت گزید. بدین ترتیب،
ابن
رائق پس از یک سال و ده ماه از کار برکنار و قدرت به بجکم منتقل شد.
در ۳۲۷، بجکم و راضی، برای گرفتن خراج موصل از ناصرالدوله حمدانی (متوفی ۳۵۸) که از دادن آن سرباز زده بود، به آن دیار رفتند. صولی، که در این سفر آنان را همراهی میکرد، به اتفاق برخی از نزدیکان راضی با این لشکرکشی مخالف بودند، اما راضی که میخواست از عهده پرداخت هزینههای سنگین لشکر بجکم برآید، به این سخنان اهمیت نداد.
به هر روی راضی در
تَکْریت ماند و بجکم به نبرد ناصرالدوله رفت. دو لشکر در کَهْیل با یکدیگر جنگیدند و بجکم پیروز شد وناصرالدوله به آمِد (دیار بکر) رفت. خلیفه راضی هم با کشتی عازم موصل شد.
اما در همین هنگام
قرمطیانی که جزو لشکریان خلیفه بودند، پیش از آگاهی از این پیروزی، به بغداد بازگشتند زیرا بجکم با آنان بدرفتاری میکرد و از بودن آنان در لشکر خلیفه ناخرسند بود.
ابن
رائق که با این قرمطیان مکاتبه داشت، با یاری ایشان توانست بر بغداد چیره شود. چون این خبر به راضی رسید، بجکم را که در نصیبین بود آگاه کرد؛ و او پیش از بازگشت به موصل، بر خلاف میل خلیفه، با ناصرالدوله صلح کرد و با شتاب به بغداد بازگشت.
در همین زمان،
ابن
رائق یاران بجکم را در بغداد شکست داد، خانه او را نیز غارت کرد و
آتش زد، و چون از آمدن بجکم به بغداد آگاه شد، با میانجیگری ابوجعفر شیرزاد با او صلح کرد و حکمرانی مُضَر، حَرّان و رُها به
ابن
رائق سپرده شد.
در ۳۲۷، با ازدواج پسر ناصرالدوله و دختر بجکم، پیوند دوستی میان آن دو مستحکمتر شد
و در سال بعد ابوعبداللّه بریدی که او نیز دخترش را به عقد بجکم درآورده بود،
از او خواست که برای تسخیر جبال (
کردستان و
لرستان) به آنجا رود تا او هم اهواز را از رکن الدوله پس گیرد. در واقع، بریدی خیال تسخیر بغداد را داشت و میخواست بجکم را از آنجا دور نگه دارد.
بجکم، ابوزکریای شوشی را نزد ابوعبداللّه فرستاد تا حمله او را به اهواز شتاب بخشد اما ابوعبداللّه از این کار طفره میرفت. ابوزکریا که از عزم او آگاه شده بود، بجکم را با خبر کرد. ازینرو بجکم از جبال به بغداد بازگشت و برای حمله به بریدی به واسط رفت.
بریدی نیز که نمیتوانست با او بجنگد، به بصره عزیمت کرد
و پس از تسخیر آنجا و لرستان، به بغداد بازگشت.
در ۳۲۹ راضی درگذشت و بجکم که در آن هنگام در واسط بود، ابوعبداللّه کوفی، منشی خود را با نامهای برای انتخاب خلیفه جدید به بغداد گسیل کرد و ابراهیم بن مقتدر، ملقب به المتقی للّه، خلیفه شد و خلعتی برای بجکم فرستاد و او را همچنان در مقامش باقی گذاشت و کارهای خلافت در دست کوفی بود.
در همین هنگام خبرکشته شدن ماکان رسید و بجکم از شدت تأثر سه روز در انزوا ماند.
چون خبر لشکرکشیِ ابوعبداللّه بریدی به مَذار، به بجکم رسید، او توزون را به مقابله گسیل کرد. ابتدا پیروزی با ابوعبداللّه بود. توزون از بجکم کمک خواست. بجکم نیز از واسط حرکت کرد، اما توزون در راه خبر پیروزیش را به او داد.
بجکم در بازگشت، در جُور توقف کرد تا به شکار رود و چون مال دوست و طماع بود، خواست به کردان ثروتمند آن ناحیه حمله کند، اما به دست یکی از آنان کشته شد.
پس از
مرگ بجکم، خلیفه ثروت انبوه او را که به صورت دفینه بود، ضبط کرد.
مدت حکومت او دو سال و هشت ماه و نه روز بود. صولی
و مسعودی
از سکهای که به نام بجکم ضرب شده و تمثال او را غرق در اسلحه نشان میدهد، یادکردهاند.
بجکم در دوره کوتاه حکمرانیش، با اینکه گاه بیرحم و حیلهگر میشد، به کارهای عامالمنفعه نیز میپرداخت. به روایت یاقوت حموی
، پس از آنکه خلیفه راضی،
مسجد شیعیان را به نام بَراثا در نزدیکی بغداد، ویران ساخت به بجکم شکایت بردند، و او فرمان بازسازی آن را صادر کرد. او همچنین، سنان بن ثابت (متوفی ۳۳۱)، طبیب خلیفه، را ـ پس از درگذشت راضی ـ به واسط دعوت کرد و از او خواست تا افزون بر درمان جسمی او به معالجه
روان و خوی او پردازد و عیبهای او را گوشزد کند.
از قضا توصیههای این طبیب درباره بجکم سودمند بود، او نرمخو شد و رفتار ملایمی در پیش گرفت و به سفارش سنان، میهمانسرایی در واسط و بیمارستانی در بغداد برای فقیران ساخت و اموال بسیار برای تجهیز این دو محل صرف کرد
به گفته صولی
بجکم پیوسته در اندیشه آبادانی و رفاه مردم واسط بود. از دیگر کارهای پسندیده او، کوشش برای بازگرداندن
حجرالاسود بود که در ۳۱۶ قرمطیان آن را از
مکه ربوده بودند، گرچه او حاضر شد، مبلغ زیادی برای این کار بپردازد، قرمطیان نپذیرفتند.
بجکم برخی از آداب ایرانیان را پاس میداشت و هر ساله آیینهای سده و
نوروز را برپا میکرد.
او با اینکه عربی را میفهمید، از بیم اشتباه، به این زبان سخن نمیگفت و همیشه مترجم داشت.
بجکم ادیبان و دانشوران را گرامی میداشت، از جمله هنگامی که صولی در زمان متقی للّه از بغداد رانده شد، در واسط نزد بجکم پناه گرفت و شاید به این سبب گاه در ستایش از بجکم زیاده روی نشان داده است.
(۱)
ابن ابی اُصیبعة، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، چاپ نزار رضا، بیروت (بی تا).
(۲)
ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۶.
(۳) محسن بن علی تنوخی، نشوار المحاضرة و اخبار المذاکرة، چاپ عبّود شالجی، بیروت ۱۳۹۱ـ۱۳۹۳/۱۹۷۱ـ۱۹۷۳.
(۴) محمدبن یحیی صولی، اخبارالراضی باللّه والمتقی للّه، چاپ هیورث دن، قاهره ۱۳۵۴/۱۹۳۵.
(۵) عبدالحی بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۶) علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجواهر، چاپ شارل پلا، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹.
(۷) احمدبن محمد مسکویه، کتاب تجارب الامم، چاپ آمدروز، قاهره ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳/ ۱۹۱۴ـ۱۹۱۵.
(۸) محمد عبدالملک همدانی، تکملة تاریخ الطبری، جزء ۱، چاپ البرت یوسف کنعان، بیروت ۱۹۶۱.
(۹) یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ابوالحسین بجکم»، شماره۵۰۴.