• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابوسعید حسامی ناصری تنکز

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



سیف الدین ابوسعید حُسامی‌ ناصری، معروف به تَنْکِز، نایب السلطنه دمشق (متوفی ۷۴۱)، بود.



از زادگاه و تاریخ دقیق تولد او اطلاعی در دست نیست. به نوشته ابن کثیر
[۱] ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج۱۴، ص۱۹۸.
وی در حدود ۶۸۰ به دنیا آمد. در کودکی خواجه علاءالدین سیواسی او را به مصر برد. در مصر حُسام الدین لاجین (۶۹۶ـ ۶۹۸)، از ممالیک بحری، وی را خرید
[۲] خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۰.
[۳] ابن قاضی شهبه، تاریخ ابن قاضی شهبه، ج۲، جزء ۱، ص۱۴۶.
ازینرو به حُسامی‌ شهرت یافت. در پی کشته شدن لاجین در ۶۹۸ در نبرد با مغولان، تنکز «خاصکیِ» سلطانِ مملوکی، الملک الناصر (۶۹۸ـ ۷۰۸)، شد و به ناصری شهرت یافت.
[۴] خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۰.
خاصکی در نظام حکومتی ممالیک شبیه پیشخدمتِ خاصه در دوره قاجار در ایران بود.


صَفَدی تنکز را از مملوکانِ الملک الاَشرَف (از ممالیک بحری، ۶۸۹ـ۶۹۳) نیز شمرده است که در این صورت، چنانکه ابن حجر عسقَلانی گفته، وی می‌بایست ابتدا مملوکِ الاشرف و سپس لاجین بوده باشد. تنکز در دوره الملک الناصر ابتدا به فرماندهی «عَشْرَه»، از واحدهای نظامی‌ ممالیک، منصوب شد.
[۸] خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۱.
پس از آن، به نمایندگی از سلطان، به دمشق سفر کرد اما با بد گمانی و بد رفتاریِ آقوش الْاَفْرَم، نایب السلطنه دمشق (۶۹۸ـ۷۰۹)، مواجه شد و سلطان پس از آگاهی از این بد رفتاری، وعده حکومت دمشق را به تنکز داد.
[۱۰] خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۱.
پیش از عملی شدن این وعده، وی یک سال از نایب السلطنه مصر، سیف الدین ارغون (ارغون کاملی)، راه و رسم حکومت و نیابت را فرا گرفت. آنگاه در ۷۱۲ با عنوان نایب السلطنه وارد دمشق شد
[۱۳] خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۱.
[۱۵] ابن فضل الله عمری، مسالک الابصار فی ممالک الامصار، ج۱، ص۳۹۲.
(سال ۷۱۱) و قریب سه دهه با اقتدار تمام بر آن‌جا حکم راند.


یکی از اقدامات مهم او در سالهای آغاز حکومت، فتح مَلَطیه در محرّم ۷۱۵ بود
[۱۶] ابن فضل الله عمری، مسالک الابصار فی ممالک الامصار، ج۱، ص۳۹۴.
[۱۷] خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۱.
که تأثیر بسیاری در تثبیت جایگاه و قدرت و بالاگرفتن شهرت او برجای نهاد. این حمله در پاسخ به شکایت مردم آن شهر از بد رفتاریهای امیر چوپانِ جلایر صورت پذیرفت که به نیابت از سلطان محمد الجایتو در آن‌جا حکم می‌راند. تنکز در این جنگ، علاوه بر کشتار گسترده غیر مسلمانان، به مسلمانان هم آسیب بسیار رساند.
و در پی آن فاتحانه به دمشق بازگشت و با بازگشت او ملطیه دوباره به دست امیر چوپان افتاد.
[۱۸] ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج۱۴، ص۷۵.
[۱۹] محمداحمد دهمان، ولاه دمشق فی عهدالممالیک، ج۱، ص۱۵۸.



۲۸ سال حکمرانی تنکز بسیار طولانی بود، زیرا مدت حکومت نایب السلطنه‌های دمشق در دوره ممالیک بحری، که ۴۴ بار دست به دست گشت، جمعاً ۱۳۰ سال طول کشید و مدت حکومت برخی از نایب السلطنه‌ها حتی به شش ماه هم نرسید.
[۲۰] محمداحمد دهمان، ولاه دمشق فی عهدالممالیک، ج۱، ص۱۵۴.
تنکز در این مدت طولانی، امنیت کامل را بر دمشق حاکم کرد.
[۲۱] خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۱.
[۲۲] ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج۱۴، ص۱۰۵.



در دوره نیابت تنکز، بر خلاف دوره برخی از اسلاف و اخلاف او، مغولان به دمشق حمله نکردند و او با اتکا بر این موقعیت ممتاز و با استفاده از مناسبات صمیمانه‌اش با سلطانِ مملوک، الملک الناصر، و به یُمن ثروت بسیاری که به چنگ آورده بود، در آباد کردن دمشق بسیار کوشید. دمشق در دوره تنکز به اوج شکوفایی رسید و ساختمان سازی و ایجاد بناهای عام المنفعه در آن رونق گرفت، خیابانها تعریض و سنگفرش شد و موجبات آسایش و رضایت مردم فراهم آمد.
[۲۳] محمداحمد دهمان، ولاه دمشق فی عهدالممالیک، ج۱، ص۱۶۵.
برخی از بناهای مهم فرهنگی و عام المنفعه این دوره در دمشق، که اهمیت معماری هم دارند، عبارت بودند از: دارالقرآن و الحدیث تنکزیه؛ جامع تنکز (تنکزیه)؛ حمام کنار جامع؛ کاخ باشکوهی در بیرون دمشق در قَطایع؛ مقبره سُتَیْته، همسر تنکز، متصل به مدرسه نورالدین زنگی مشتمل بر گنبدِ مقبره، نمازخانه، مکتب ایتام و رباط زنان.
[۲۴] محمداحمد دهمان، ولاه دمشق فی عهدالممالیک، ج۱، ص۱۶۷.
[۲۵] محمداحمد دهمان، ولاه دمشق فی عهدالممالیک، ج۱، ص۱۷۲.
[۲۶] محمداحمد دهمان، ولاه دمشق فی عهدالممالیک، ج۱، ص۱۷۴.
[۲۷] خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۳.



اقدامات عمرانی تنکز به دمشق محدود نماند. وی بناهای عمومی‌بسیاری در دیگر شهرهای شام ساخت، از جمله مدرسه تنکزیه در قدس، دو حمام زیبا در قَیْساریّه، و بیمارستانی در صَفَد. همچنین حرم بیت المقدّس را بازسازی کرد و آب لوله کشی به درون حرم رساند.
[۲۸] خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۳.
یکی از اقدامات مهم عمرانی تنکز بازسازی قلعه جَعْبَر بود که به دست هولاکو ویران شده بود. او ابتدا در لشکرکشی سال ۷۱۵ به ملطیه کارگران و صنعتگران بسیاری را از حلب به جَعْبَر برد و حاکم حلب را وادار به بازسازی آن کرد. بار دوم در ۷۳۵ یا ۷۳۶، به رغم منع الملک الناصر، حاکم حلب را واداشت با کمک بیست هزار کارگر و با بستن مالیاتهای سنگین بر بازاریان، کار بازسازی قلعه را به پایان برساند.
[۲۹] محمداحمد دهمان، ولاه دمشق فی عهدالممالیک، ج۱، ص۱۶۰.



در میان نایب السلطنه‌های دمشق و حتی سایر ولایات تابع ممالیک تنکز جایگاه و اعتبار ویژه‌ای داشت. به نوشته مورخان، تنکز دخترش را به ازدواج سلطان در آورد
[۳۰] ابن قاضی شهبه، تاریخ ابن قاضی شهبه، ج۲، جزء ۱، ص۱۴۸.
[۳۱] ابن طولون، اعلام الوری بمن ولی نائباً من الاتراک بدمشق الشام الکبری، ج۱، ص۳۹ـ۴۰.
و سلطان هم، بنا بر گزارش صفدی،
[۳۲] خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۵ـ۴۲۶.
مقدّمات ازدواج دو دخترش را با پسران تنکز فراهم کرد اما ظاهراً این ازدواج‌ها، به سبب سعایت بدخواهان، سر نگرفت. گر چه برخی از منابع بعدی با قاطعیت به سر گرفتن این وصلتها تصریح کرده‌اند.
[۳۳] ابن طولون، اعلام الوری بمن ولی نائباً من الاتراک بدمشق الشام الکبری، ج۱، ص۴۰.
[۳۴] محمداحمد دهمان، ولاه دمشق فی عهدالممالیک، ج۱، ص۱۵۷.
عنایت خاص و اعتماد سلطان ناصر به تنکز چنان بود که غالباً برای اقدامات و تصمیمات حکومتی با او مشورت می‌کرد و توصیه‌ها و وساطت‌های او را می‌پذیرفت.
[۳۵] خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۲.



بنا بر گزارش صفدی، تنکز در دهه پایانی حکومت خود جمعاً پنج بار به قاهره، سفر کرد و هر بار از احترام و انعامِ بسیار سلطان برخوردار شد و با نهایت تکریم و تجلیل به دمشق بازگشت. در سفر ۷۳۳، سلطان علاوه بر اهدای اسب و زین و برگ و کالاهای بسیار قیمتی، یک میلیون و پنجاه هزار درهم پول نقد به او بخشید.
[۳۹] خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۲.
صفدی در ۷۳۹ شاهد استقبال بسیار اکرام آمیز سلطان و اعضای خانواده او از تنکز بوده است.
[۴۰] خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۷.
القاب تکریم آمیزی که سلطان به او داد به هیچ صاحب منصب دیگری نداد.
[۴۱] ابن شاکر کتبی، فوات الوفیات، ج۱، ص۲۵۲.
مناسبات بسیار نزدیک او با سلطان وی را در حد قدرتی بلامنازع بالا برد، چنانکه نایب السلطنه‌های مراکز پنج‌گانه شام، نامه‌هایی را که می‌خواستند برای سلطان ارسال کنند، ابتدا نزد او می‌فرستادند و او پس از آگاهی از محتوای نامه آن را مُهر می‌کرد و برای سلطان می‌فرستاد و سلطان نیز نامه‌های خود به دیگر نایب السلطنه‌های شام را به دمشق ارسال می‌کرد که همه اینها امیران و بزرگان شام را سخت اندیشناک و هراسان ساخته بود.
[۴۲] ابن قاضی شهبه، تاریخ ابن قاضی شهبه، ج۲، جزء ۱، ص۱۴۷.



این همه اقبال و برخورداری تنکز سرانجام به پایان رسید و سلطان در اواخر ۷۴۰، سپاهی گران بر سر او فرستاد و او حتی فرصت دفاع نیافت و به وعده‌های امیران مصری اعتماد نمود و خود را تسلیم کرد. تنکز را ابتدا به قاهره و سپس به اسکندریه بردند. وی در نیمه محرّم ۷۴۱ در زندان وفات یافت و به روایتی او را کشتند. سه سال بعد (در رجب ۷۴۴) جسدش را به دمشق انتقال دادند و در کنار جامع تنکز به خاک سپردند که بعدها تربت تنکز نام گرفت.
[۴۳] خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۵ـ ۴۲۸.
[۴۴] ابن شاکر کتبی، فوات الوفیات، ج۱، ص۲۵۸.
[۴۵] ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج۱۴، ص۱۹۸.
[۴۶] ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج۱۴، ص۲۲۲.



بنا بر منابع قدیم، رویگردانی سلطان از تنکز و دستگیر کردن و کشتن او ناشی از سعایت و حسادت بدخواهان و فرماندهان رقیب
[۴۸] خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۵.
و احیاناً خودسری‌ها و گستاخی‌های تنکز در برابر سلطان بوده است، چنانکه به نوشته ابن قاضی شهبه
[۵۰] ابن قاضی شهبه، تاریخ ابن قاضی شهبه، ج۲، جزء ۱، ص۱۱۷.
تنکز به رغم دستور سلطان، از ارسال اموالِ گرفته شده از نصارا به قاهره خودداری کرد و نگرانی سلطان را از احتمال بد رفتاری متقابلِ حاکمان فرنگ با مسلمانان آن سرزمین به هیچ گرفت. تنکز حتی امیران بزرگ را، بدون صدور فرمانی از جانب سلطان، زندانی و مجازات می‌کرد و سپس گزارش آن را به سلطان می‌داد و سلطان هم فقط از او سپاسگزاری می‌کرد.
[۵۱] ابن قاضی شهبه، تاریخ ابن قاضی شهبه، ج۲، جزء ۱، ص۱۴۸.



محمد احمد دُهمان،
[۵۲] محمداحمد دهمان، ولاه دمشق فی عهدالممالیک، ج۱، ص۱۶۱ـ۱۶۴.
که نقش تنکز را در سلطنت ممالیک و سرنوشت او را به جعفر برمکی در دستگاه خلافت عباسی، تشبیه کرده، دلایل دیگری نیز بدون ذکر سند بر شمرده است. این دلایل، که در السّلوکِ مَقْریزی
[۵۳] احمدبن علی مقریزی، کتاب السلوک لمعرفه دول الملوک، ج۲، قسم ۲، ص۵۰۹.
عیناً آمده، عبارت است از آن‌که سلطان سه بار درباره یکی از زیر دستان تنکز که در زندان بود، شفاعت کرد اما تنکز اعتنایی نکرد و سلطان که از این خیره سری به خشم آمده بود، در مقابل برخی از امیران گفت که من قاتل برادرم را به شفاعت تنکز آزاد کردم اما او شفاعتم را درباره مملوکش به هیچ گرفت. دیگر آن‌که نایب بلاد روم سفیری را با نامه‌ای برای الملک الناصر، راهی مصر کرد و تنکز در دمشق چون دانست که سفیر حامل نامه‌ای برای او نیست و فقط نامه‌ای برای سلطان مملوک به همراه دارد، آن را اهانت به خود شمرد و سلطان با آگاهی از این خبر به خشم آمد. یک بار نیز تنکز از سلطان اجازه خواست به جعبر سفر کند اما با وجود پافشاری وی، سلطان اجازه نداد و تنکز در حضور امیران خود به سلطان بد گفت و او را به بی‌لیاقتی متهم کرد و سلطان از این گفته با خبر شد. به نوشته دهمان
[۵۵] محمداحمد دهمان، ولاه دمشق فی عهدالممالیک، ج۱، ص۱۶۳ـ ۱۶۵.
تنکز که دگرگونی نظر سلطان را احساس کرده بود اموالش را برای انتقال به جعبر آماده کرد و سلطان هم با اطلاع از این امر، به دستگیری او مصمم شد.


مورخان تنکز را ستوده‌اند و بر خداترسی و پاکدامنی و پایبندی او به احکام شریعت و پرهیز از معاصی و محرّمات و از توجه او به اجرای عدالت و رسیدگی دقیق به شکایات و ایجاد امنیت، حتی برای اقلیتهای غیر مسلمان، گزارشهای بسیاری داده‌اند.
[۵۶] خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۲.
[۵۷] خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۴ـ ۴۲۵.
[۶۰] ابن طولون، اعلام الوری بمن ولی نائباً من الاتراک بدمشق الشام الکبری، ج۱، ص۴۰.
او در تکریم عالمان و تقرب به آنان می‌کوشید
[۶۳] ابن قاضی شهبه، تاریخ ابن قاضی شهبه، ج۲، جزء ۱، ص۱۴۳.
[۶۵] ابن حجر عسقلانی، الدررالکامنه فی اعیان المائه الثامنه، ج۳، ص۲۹۳.
[۶۶] ابن حجر عسقلانی، الدررالکامنه فی اعیان المائه الثامنه، ج۳، ص۳۱۵.
و خود نیز لقب عالم داشت. وی صحیح بخاری را از ابن شحْنه و کتاب الاثار طَحاوی (متوفی ۳۲۱) و صحیح مسلم را از عیسی مُطْعِم و ابوبکربن عبدالدائم شنید و عبدالقادر مقریزی (متوفی ۷۳۳) ثُلاثیات بخاری را نزد او در مدینه خواند.


وی در کنار آراستگی به صفات پسندیده، از زیرکی مناسب فرمانروایی برخوردار نبود و بردباری و گذشت و مدارا در او راه نداشت و گاه تندخویی و خشم چنان بر او غالب می‌شد که وی را به شخصی جبار تبدیل می‌کرد. او در گردآوری ثروت بسیار حریص بود. این خصلتها و نیز جایگاه ممتاز او نزد سلطان و مدت دراز حکومتش، او را به ثروتمندترین نایب السلطنه شام تبدیل کرد. دارایی او چندان بود که کاتبی را مأمور کرده بود تا اموالی را که به خزانه‌اش می‌رسد پیوسته محاسبه کند.
[۶۹] خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۳.
املاک و دارایی‌های او منحصر به دمشق نبود بلکه در قدس، حِمْص و حتی مصر نیز املاک و اموال بسیار به چنگ آورد. صفدی
[۷۰] خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۸ـ۴۳۲.
گزارش مفصّلی از جزئیات دارایی‌های غیر منقول او آورده که ارزش مجموع آن‌ها ۹.۴۳۶.۵۰۰ درهم برآورد شده است.


(۱) ابن تغری بردی، المنهل الصافی، ج ۴، چاپ محمد محمدامین، قاهره ۱۹۸۶.
(۲) ابن حجر عسقلانی، الدررالکامنه فی اعیان المائه الثامنه، حیدرآباد دکن ۱۳۹۳/۱۹۷۳.
(۳) ابن شاکر کتبی، فوات الوفیات، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۷۳ـ۱۹۷۴.
(۴) ابن طولون، اعلام الوری بمن ولی نائباً من الاتراک بدمشق الشام الکبری، چاپ محمداحمد دهمان، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۵) ابن فضل الله عمری، مسالک الابصار فی ممالک الامصار، چاپ عکسی از نسخه خطی کتابخانه سلیمانیه استانبول، مجموعه ایاصوفیه، ش ۳۴۳۹، چاپ فواد سزگین، فرانکفورت ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹.
(۶) ابن قاضی شهبه، تاریخ ابن قاضی شهبه، چاپ عدنان درویش، دمشق ۱۹۷۷ـ۱۹۹۴.
(۷) ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج ۱۴، چاپ احمد ابوملحم و دیگران، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷.
(۸) محمداحمد دهمان، ولاه دمشق فی عهدالممالیک، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۹) خلیل بن ایبک صفدی، اعیان العصر و اعوان النصر، چاپ علی ابوزید و دیگران، دمشق ۱۴۱۸/ ۱۹۹۸.
(۱۰) خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج ۱۰، چاپ ژاکلین سوبله و علی عماره، ویسبادن ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
(۱۱) احمدبن علی مقریزی، کتاب السلوک لمعرفه دول الملوک، ج ۲، قسم ۲، چاپ محمدمصطفی زیاده، قاهره ۱۹۴۲.


۱. ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج۱۴، ص۱۹۸.
۲. خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۰.
۳. ابن قاضی شهبه، تاریخ ابن قاضی شهبه، ج۲، جزء ۱، ص۱۴۶.
۴. خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۰.
۵. ابن تغری بردی، المنهل الصافی، ج۴، ص۱۵۶.    
۶. خلیل بن ایبک صفدی، اعیان العصر و اعوان النصر، ج۲، ص۱۱۷.    
۷. ابن حجر عسقلانی، الدررالکامنه فی اعیان المائه الثامنه، ج۲، ص۶۴.    
۸. خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۱.
۹. ابن حجر عسقلانی، الدررالکامنه فی اعیان المائه الثامنه، ج۲، ص۶۴.    
۱۰. خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۱.
۱۱. خلیل بن ایبک صفدی، اعیان العصر و اعوان النصر، ج۲، ص۱۱۸.    
۱۲. ابن حجر عسقلانی، الدررالکامنه فی اعیان المائه الثامنه، ج۲، ص۶۵.    
۱۳. خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۱.
۱۴. خلیل بن ایبک صفدی، اعیان العصر و اعوان النصر، ج۲، ص۱۱۸.    
۱۵. ابن فضل الله عمری، مسالک الابصار فی ممالک الامصار، ج۱، ص۳۹۲.
۱۶. ابن فضل الله عمری، مسالک الابصار فی ممالک الامصار، ج۱، ص۳۹۴.
۱۷. خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۱.
۱۸. ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج۱۴، ص۷۵.
۱۹. محمداحمد دهمان، ولاه دمشق فی عهدالممالیک، ج۱، ص۱۵۸.
۲۰. محمداحمد دهمان، ولاه دمشق فی عهدالممالیک، ج۱، ص۱۵۴.
۲۱. خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۱.
۲۲. ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج۱۴، ص۱۰۵.
۲۳. محمداحمد دهمان، ولاه دمشق فی عهدالممالیک، ج۱، ص۱۶۵.
۲۴. محمداحمد دهمان، ولاه دمشق فی عهدالممالیک، ج۱، ص۱۶۷.
۲۵. محمداحمد دهمان، ولاه دمشق فی عهدالممالیک، ج۱، ص۱۷۲.
۲۶. محمداحمد دهمان، ولاه دمشق فی عهدالممالیک، ج۱، ص۱۷۴.
۲۷. خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۳.
۲۸. خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۳.
۲۹. محمداحمد دهمان، ولاه دمشق فی عهدالممالیک، ج۱، ص۱۶۰.
۳۰. ابن قاضی شهبه، تاریخ ابن قاضی شهبه، ج۲، جزء ۱، ص۱۴۸.
۳۱. ابن طولون، اعلام الوری بمن ولی نائباً من الاتراک بدمشق الشام الکبری، ج۱، ص۳۹ـ۴۰.
۳۲. خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۵ـ۴۲۶.
۳۳. ابن طولون، اعلام الوری بمن ولی نائباً من الاتراک بدمشق الشام الکبری، ج۱، ص۴۰.
۳۴. محمداحمد دهمان، ولاه دمشق فی عهدالممالیک، ج۱، ص۱۵۷.
۳۵. خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۲.
۳۶. خلیل بن ایبک صفدی، اعیان العصر و اعوان النصر، ج۲، ص۱۱۹.    
۳۷. خلیل بن ایبک صفدی، اعیان العصر و اعوان النصر، ج۲، ص۱۱۹.    
۳۸. خلیل بن ایبک صفدی، اعیان العصر و اعوان النصر، ج۲، ص۱۱۸.    
۳۹. خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۲.
۴۰. خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۷.
۴۱. ابن شاکر کتبی، فوات الوفیات، ج۱، ص۲۵۲.
۴۲. ابن قاضی شهبه، تاریخ ابن قاضی شهبه، ج۲، جزء ۱، ص۱۴۷.
۴۳. خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۵ـ ۴۲۸.
۴۴. ابن شاکر کتبی، فوات الوفیات، ج۱، ص۲۵۸.
۴۵. ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج۱۴، ص۱۹۸.
۴۶. ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج۱۴، ص۲۲۲.
۴۷. ابن تغری بردی، المنهل الصافی، ج۴، ص۱۶۱.    
۴۸. خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۵.
۴۹. خلیل بن ایبک صفدی، اعیان العصر و اعوان النصر، ج۲، ص۱۲۳.    
۵۰. ابن قاضی شهبه، تاریخ ابن قاضی شهبه، ج۲، جزء ۱، ص۱۱۷.
۵۱. ابن قاضی شهبه، تاریخ ابن قاضی شهبه، ج۲، جزء ۱، ص۱۴۸.
۵۲. محمداحمد دهمان، ولاه دمشق فی عهدالممالیک، ج۱، ص۱۶۱ـ۱۶۴.
۵۳. احمدبن علی مقریزی، کتاب السلوک لمعرفه دول الملوک، ج۲، قسم ۲، ص۵۰۹.
۵۴. ابن تغری بردی، المنهل الصافی، ج۴، ص۱۵۸.    
۵۵. محمداحمد دهمان، ولاه دمشق فی عهدالممالیک، ج۱، ص۱۶۳ـ ۱۶۵.
۵۶. خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۲.
۵۷. خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۴ـ ۴۲۵.
۵۸. خلیل بن ایبک صفدی، اعیان العصر و اعوان النصر، ج۲، ص۱۱۶ ۱۱۸.    
۵۹. خلیل بن ایبک صفدی، اعیان العصر و اعوان النصر، ج۲، ص۱۲۱۱۲۲.    
۶۰. ابن طولون، اعلام الوری بمن ولی نائباً من الاتراک بدمشق الشام الکبری، ج۱، ص۴۰.
۶۱. ابن تغری بردی، المنهل الصافی، ج۴، ص۱۶۱.    
۶۲. خلیل بن ایبک صفدی، اعیان العصر و اعوان النصر، ج۲، ص۱۱۶.    
۶۳. ابن قاضی شهبه، تاریخ ابن قاضی شهبه، ج۲، جزء ۱، ص۱۴۳.
۶۴. ابن حجر عسقلانی، الدررالکامنه فی اعیان المائه الثامنه، ج۲، ص۶۸.    
۶۵. ابن حجر عسقلانی، الدررالکامنه فی اعیان المائه الثامنه، ج۳، ص۲۹۳.
۶۶. ابن حجر عسقلانی، الدررالکامنه فی اعیان المائه الثامنه، ج۳، ص۳۱۵.
۶۷. خلیل بن ایبک صفدی، اعیان العصر و اعوان النصر، ج۲، ص۱۱۷ ۱۱۸.    
۶۸. خلیل بن ایبک صفدی، اعیان العصر و اعوان النصر، ج۲، ص۱۲۱۱۲۲.    
۶۹. خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۳.
۷۰. خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۲۸ـ۴۳۲.
۷۱. خلیل بن ایبک صفدی، اعیان العصر و اعوان النصر، ج۲، ص۱۲۱.    
۷۲. خلیل بن ایبک صفدی، اعیان العصر و اعوان النصر، ج۲، ص۱۲۷ ۱۳۴.    



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ابوسعید حسامی ناصری تنکز»، شماره۳۹۵۶.    



جعبه ابزار