• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اتحاد در قرآن (خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اتّحاد: يگانگى داشتن
اتّحاد به‌معناى يكى شدن، يگانگى داشتن،[۱]     از ريشه «و‌ح‌د» به مفهوم يكتايى و يگانگى است.[۲]     نگريستن در كاركرد مفهومى واژه اتّفاق،[۳]     نشان مى‌دهد كه مفهوم اين واژه با واژه اتّحاد بسيار نزديك است. اتّحاد مى‌تواند به دو صورت حقيقى و مجازى تصور شود. اتّحاد حقيقى به‌معناى تبديل دو چيز به يك چيز است اگرچه تحقق چنين اتّحادى در خارج محال است و اتّحاد مجازى تبديل يك چيز به چيز ديگر است كه خود بر دو نوع است: يكى آن است كه بر اثر ضميمه شدن يك شىء به شىء ديگر، محصول سومى پديد مى‌آيد؛ نظير آن كه خاك با در آميختن با آب، به گِل تبديل شود و ديگر آن‌كه چيزى بدون ممزوج شدن با چيز ديگر صورت جديدى بپذيرد؛ مانند تبديل شدن آب به بخار بر اثر حرارت.[۴]     اتّحاد در اصطلاح سياسى، يگانه شدن دو يا چند كشور و پذيرش نظام سياسى، نظامى و اقتصادى واحد است كه درپى آن، به همه آن‌ها يك امّت و كشور اطلاق شود.[۵]     در فلسفه و كلام از گونه‌هاى مختلف اتّحاد حقيقى و مجازى، سخن به‌ميان آمده و درباره امكان يا امتناع هر يك، مباحثى طرح شده است. از‌جمله مباحث قابل توجّه در فلسفه در اين زمينه، بحث اتّحاد عاقل و معقول است كه وجوهى در تبيين آن گفته شده است.[۶]     قرآن به مسأله اتّحاد از ديدگاه اجتماعى آن نگريسته و بر اهمّيّت اتّحاد ميان جهانيان، اديان، مسلمانان و نهاد خانواده تأكيد كرده است و پيوند ميان دل‌هاى مؤمنان را نوعى تصرّف الهى مى‌شمارد و براى ايجاد و حفظ چنين يگانگى، ارسال پيامبران به همراه شرايع را ضرور مى‌داند و راه كارهايى را ارائه مى‌كند. اتّحاد در قرآن با مضامينى چون موارد ذيل آمده است: امّت واحده: «كانَ النّاسُ اُمَّةً وحِدَةً» (بقره:۲۱۳)، اعتصام به حبل‌الله: «واعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَميعـًا و لاتَفَرَّقوا‌...» (آل‌عمران:۱۰۳)، كلمه سواء: «قُل يـاَهلَ الكِتـبِ تَعالَوا اِلى كَلِمَة سَواء بَينَنا و بَينَكُم‌...» (آل‌عمران:۶۴)، به‌صورت باورهاى دينى مشترك كه اهل‌كتاب• نيز بايد بدان ملتزم باشند، صراط مستقيم: «و‌اَنَّ هـذا صِرطى مُستَقيمـًا فَاتَّبِعوهُ و لاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُم عَن سَبيلِهِ‌...» (انعام:۱۵۳) كه يادكرد آن به‌صورت مفرد در برابر واژه «سبيل» كه گاه به‌صورت جمع مى‌آيد، و حكايت از وحدت و يك‌پارچگى راه مؤمنان دارد، تأليف ميان دل‌ها: «و‌اَلَّفَ بَينَ قُلوبِهِم‌...» (انفال:۶۳)، اخوّت و برادرى: «اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَةٌ فَاَصلِحوا بَينَ اَخَوَيكُم‌...» (حجرات:۱۰)، بنيان مرصوص: «اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقـتِلونَ فى سَبيلِهِ صَفـًّا كَاَنَّهُم بُنيـنٌ مَرصوص» (صف:۴) كه بيان‌گر يك‌پارچگى مؤمنان در رويارويى با كافران است، كافّة: «... قـتِلوا المُشرِكينَ كافَّةً كَما يُقـتِلونَكُم كافَّةً‌...» (توبه:۳۶) كه بر اساس برخى تفاسير كه «كافّة» را صفت مؤمنان دانسته‌اند، به‌معناى همدلى و يك‌پارچگى آنان در پذيرش اسلام است، سبيل و راه مؤمنان: «و‌مَن يُشاقِقِ الرَّسولَ مِن بَعدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الهُدى و يَتَّبِع غَيرَ سَبيلِ المُؤمِنينَ نُوَلِّهِ‌...» (نساء:۱۱۵) كه نكوهش مخالفت و جدايى از راه مؤمنان حكايت از ضرورت همگامى با آنان دارد، حزب اللّه•:«و‌مَن يَتَوَلَّ اللّهَ و رَسولَهُ والَّذينَ ءامَنوا فَاِنَّ حِزبَ اللّهِ هُمُ الغــلِبون» (مائده:۵۶)، اصلاح ذات‌البين: «...‌واَصلِحوا ذاتَ بَينِكُم‌...» (انفال:۱)، انجام ركوع همگام با نمازگزاران: «...‌واركَعوا مَعَ الرّ‌كِعين» (بقره:۴۳)، صله ارحام: «اَلَّذينَ ... و يَقطَعونَ ما اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن يوصَلَ ... اُولـئِكَ هُمُ الخـسِرون» (بقره:۲۷؛ نساء:۱)، ريسمان خدا و مردم: «ضُرِبَت عَلَيهِمُ الذِّلَّةُ اَينَ ماثُقِفُوا اِلاّ بِحَبل مِنَ اللّهِ وحَبل مِنَ النّاسِ‌...» (آل‌عمران:۱۱۲)، يار بودن مؤمنان با يك‌ديگر: «والمُؤمِنونَ والمُؤمِنـتُ بَعضُهُم اَولِياءُ بَعض‌...» (توبه:۷۱)، شركت در امور اجتماعى: «اِنَّمَا المُؤمِنونَ الَّذينَ ءامَنوا بِاللّهِ ورَسولِهِ واِذا كانوا مَعَهُ عَلى اَمر جامِع لَم يَذهَبوا حَتّى يَستَـذِنوهُ‌...» (نور:۶۲) و ارتباط بر قرار كردن مؤمنان با يك‌ديگر: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اصبِروا وصابِروا و‌رابِطوا‌...». (آل‌عمران:۲۰۰) اگر به آياتى كه به نقطه مقابل اتّحاد، يعنى اختلاف• و تفرقه پرداخته نگريسته شود، تصويرى كاملا شفّاف از نگاه قرآن به اين مسأله به‌دست مى‌آيد.
پيشينه اتّحاد:
از اين‌كه قرآن، اختلاف و تفرقه در دين را به بغى و ستم نسبت داده (بقره:۲۱۳) و عامل دشمنى و كينهورزى را شيطان معرّفى مى‌كند: «اِنَّما يُريدُ الشَّيطـنُ اَن يوقِعَ بَينَكُمُ العَدوةَ والبَغضاءَ» (مائده:۹۱) مى‌توان برداشت كرد كه اتّحاد و يگانگى انسان‌ها در دين، فطرى است و اين اختلاف است كه به عامل برونى نياز دارد. در اين صورت، اتّحاد را بايد با آفرينش انسان و پاگذاشتن او به اين كره خاكى هم‌زاد دانست.
قرآن در جايى ديگر، به صراحت، از يگانگى نخستين مردم سخن به‌ميان آورده و اختلاف را امرى عارضى مى‌شناسد كه در پى آن، بعثت پيامبران(عليهم السلام) و ارسال كتاب‌هاى آسمانى ضرورت يافته است: «كانَ النّاسُ اُمَّةً وحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيّينَ مُبَشِّرينَ و مُنذِرينَ و اَنزَلَ مَعَهُمُ الكِتـبَ بِالحَقِّ لِيَحكُمَ بَينَ النّاسِ فِيمَا اختَلَفوا فيهِ». (بقره:۲۱۳) غالب مفسّران معتقدند: در اين آيه، ايجاز حذف صورت گرفته و جمله «فاختَلَفوا» پيش از «فَبَعثَ» حذف شده است؛[۷]     زيرا فقط در اين صورت است كه ارتباط ميان برانگيختن پيامبران پس از يك پارچه بودن اجتماعات بشرى معنا مى‌يابد.
درباره اين‌كه مقصود از امّت واحده و يگانگى آن‌ها چيست، ميان مفسّران اختلاف چشم‌گيرى وجود دارد. بسيارى، آن را يگانگى بر دين واحد كه ايمان حقيقى برگرفته از دين الهى است، دانسته‌اند،[۸]     و برخى ديگر، آنان را در تمسّك به شرايع عقلانى كه اعتراف به وجود صانع و پرهيز از قبائح عقلى است، يگانه شمرده‌اند [۹]     و‌گروهى از مفسّران نيز معتقدند كه آنان، در اعتقاد و عمل به دين كفر، يگانگى و اتّحاد داشته‌اند.[۱۰]     برخى نيز يگانگى را به‌معناى فطرت‌هاى سالم و دست نخورده، هم‌زمان با زندگى ساده و نخستين انسان‌ها دانسته‌اند.[۱۱]     در‌ميان اين ديدگاه‌ها، يگانه دانستن انسان‌ها در‌پذيرش كفر، درست نيست؛ زيرا افزون بر آن كه سِرشته شدن فطرت آدمى با كفر در آغازين روزهاى حيات را درپى دارد و آن، خلاف آموزه‌هاى قرآن است كه توحيد و خداشناسى را فطرت آدمى مى‌شناسد: «فِطرَتَ اللّهِ الَّتى فَطَرَ النّاسَ عَلَيها» (روم:۳۰)، مخالف ظاهر آيه است؛ زيرا آيه‌۴۸ مائده(مائده:۴۸) (مطابق با اراده تكوينى الهى در يك دست كردن مردم: «ولَو شاءَ اللّهُ لَجَعَلَكُم اُمَّةً وحِدَةً» ) در مقام تمجيد و ستايش اين اتّحاد و يگانگى است. ديگر آن كه لازم مى‌آيد خداوند انسان‌ها را در اين دوره به نسبت طولانى، در حالت كفر و بدون هدايت پيامبران(عليهم السلام)رها كرده باشد كه با آيه «واِن مِن اُمَّة اِلاّ خَلا فيها نَذير» (فاطر:۲۴)، ناسازگار است و اگر قرار بود پيامبران(عليهم السلام)برانگيخته شوند، بايد در اين دوره كه بر باطل اتّفاق است، انجام مى‌پذيرفت.[۱۲]    
فقدان شريعت آسمانى و بسنده كردن به رهنمودهاى عقل و درك فطرى بشر كه در ارائه برنامه زندگى ناتوان است، در اين دوره زمان نيز (به‌دليل آن كه لازمه‌اش عدم بعثت انبيا در قرون اوليّه بشر و ناسازگار با آيه‌۲۴ فاطر(فاطر:۲۴) است) منطقى به نظر نمى‌رسد؛ بنابر اين، با توجّه به اين‌كه طبق آموزه‌هاى دينى، آدم- عليه السلام-در جاى‌گاه پيامبر خدا حامل پاره‌اى از تعاليم وحيانى، ديدگاه نخست كه يگانگى بر پيروى از دين الهى است، تقويت مى‌شود، با اين تفاوت كه اين تعاليم، بس ساده و با فطرت‌هاى ساده مردم آن عصر منطبق بوده كه بعدها بر اثر اختلافات پديد آمده و پيچيدگى زندگى اجتماعى، پيامبران با آوردن شرايع و تعاليم كامل‌تر به رفع آن‌ها پرداختند: «و‌اَنزَلَ مَعَهُمُ الكِتـبَ بِالحَقِّ لِيَحكُمَ بَينَ النّاسِ فِيمَا اختَلَفوا فيهِ و مَا اختَلَفَ فيهِ اِلاَّ الَّذينَ اوتوهُ مِن بَعدِ ما جاءَتهُمُ البَيِّنـتُ‌...». (بقره:۲۱۳) درباره زمان اين يگانگى نيز اختلاف است. عالم ذر،[۱۳]     دوران آدم- عليه السلام-[۱۴]     ۱۰ قرن فاصله زمانى ميان آدم و نوح(عليهما السلام)[۱۵]     دوران آدم تا ادريس،[۱۶]     دوران آدم- عليه السلام-تا رسالت پيامبر اكرم- صلى الله عليه وآله-[۱۷]     دوران ابراهيم،[۱۸]     و دوران بنى‌اسرائيل،[۱۹]     ديدگاه‌هايى است كه در تبيين آن ارائه شده است. طبرى معتقد است: زمان اين اتّحاد و اختلاف مشخّص نيست.[۲۰]     در ميان اين ديدگاه‌ها، ديدگاه سوم يعنى دوران ميان آدم تا نوح(عليهما السلام)منطقى‌تر به نظر مى‌رسد؛ چه، انسان‌ها از زمان آدم تا آمدن نوح بر دين الهى پاى‌بند بودند واز اين دوران به بعد در اثر پيچيده شدن نظام اجتماعى و رهيافت نحله‌هاى فكرى، اختلاف عقيدتى و اجتماعى ميان مردم رخ مى‌نمايد.[۲۱]    
بدبختانه تاريخ مكتوب بشرى به‌سبب محدوديّت آن به سه هزاره پيش از ميلاد مسيح، از ارائه تصويرى روشن از اين يگانگى و يك‌پارچگى بشر در طول ۱۰ قرن ناتوان است؛ گرچه پاره‌اى از اكتشافات، ساده بودن زندگى نخستين انسان‌ها را كه از فطرت‌هاى اوّليّه آن‌ها برخاسته است، تأييد مى‌كند. پس از اين دوره، بشر هماره با اختلافات عقيدتى و اجتماعى دست به گريبان بوده و آتش جنگ و خون‌ريزى ميان ايشان حاكم بوده است.
نقش پيامبران در ايجاد اتّحاد:
اگر اختلاف را به دو دسته اصلى اختلاف در عقيده و اختلاف در حيات اجتماعى بدانيم،[۲۲]     و فقدان هدايت و تربيت الهى و دسيسه‌هاى شيطانى را (مائده:۶۴) عامل چنين اختلافى بشناسيم، نقش پيامبران در رفع اختلاف و ايجاد اتّحاد روشن مى‌شود؛ زيرا آنان با آوردن آيين آسمانى كه مطابق با عقل و فطرت انسان‌ها است (اعراف:۱۵۷)، ايشان را از پراكندگى عقيدتى رها مى‌سازند و با ارائه شريعت و قوانين زندگى اجتماعى، با اجراى حدود الهى با اختلافات اجتماعى مقابله: «و‌اَنزَلَ مَعَهُمُ الكِتـبَ بِالحَقِّ لِيَحكُمَ بَينَ النّاسِ فِيمَا اختَلَفوا فيهِ» (بقره:۲۱۳)، و با تربيت مردم و تزكيه دل‌ها و تعليم اخلاقيّات (جمعه:۶۲)، با دسيسه‌هاى شيطانى مبارزه مى‌كنند.
بر اين اساس است كه موسى- عليه السلام- در برابر ترفند فرعون كه بنى‌اسرائيل را به دسته‌هاى گوناگون تقسيم و بدين ترتيب، زمينه استضعاف آنان را فراهم مى‌كرد: «و‌جَعَلَ اَهلَها شِيَعـًا يَستَضعِفُ طَـائِفَةً مِنهُم يُذَبِّحُ اَبناءَهُم و يَستَحيى نِساءَهُم» (قصص:۴)، به مقابله برخاست، و تمام آنان را به سلامت از ستم فرعونيان رهانيد و آن‌گاه كه از اختلاف بنى‌اسرائيل با روى آورى به گوساله‌پرستى آگاه شد، با شدّت با آن برخورد كرد و با سوزاندن و به دريا افكندن آن، ريشه فتنه و اختلاف را خشكانيد: «وانظُر اِلى اِلـهِكَ الَّذى ظَـلتَ عَلَيهِ عاكِفـًا لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِى اليَمِّ نَسفـا» (طه:۹۷) و براى حفظ اتّحاد و يگانگى، بنى‌اسرائيل را به ۱۲ تيره تقسيم و براى هر تيره، نقيب و پيشوايى قرار داد: «و‌قَطَّعنـهُمُ اثنَتَى عَشرَةَ اَسباطـًا اُمَمـًا» (اعراف:۱۶۰) و با تقسيمِ برابر چشمه‌هاى ۱۲ گانه ميان ايشان، عدالت را برقرار ساخت: «فَانبَجَسَت مِنهُ اثنَتا عَشرَةَ عَينـًا قَد عَلِمَ كُلُّ اُناس مَشرَبَهُم» (اعراف:۱۶۰) و با روى‌كرد اختلاف با ماجراى كشته شدن بى‌گناهى از يكى از تيره‌هاى بنى‌اسرائيل، به مدد الهى، با ذبح گاو، پرونده اختلاف و خون‌ريزى را بست: «و‌اِذ قَتَلتُم نَفسـًا فَادّ‌رَءتُم فيها واللّهُ مُخرِجٌ ما كُنتُم تَكتُمون • فَقُلنَا اضرِبوهُ بِبَعضِها‌...». (بقره:۷۲ـ۷۳)
قرآن يكى از وظايف پيامبر اكرم- صلى الله عليه وآله- را حلّ اختلاف ديدگاه‌ها و برداشت‌هاى متنوّع مردم دانسته است:«و‌ما اَنزَلنا عَلَيكَ الكِتـبَ اِلاّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِى اختَلَفوا فيهِ‌...» (نحل:۶۴)؛ چنان‌كه حضرت ميان ۲ قبيله اوس و خزرج كه ساليانى متمادى جنگ و خون‌ريزى داشتند، الفت و يگانگى بر قرار كرد [۲۳]    : «واذكُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَيكُم اِذ كُنتُم اَعداءً فَاَلَّفَ بَينَ قُلوبِكُم فَاَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اِخونـًا» (آل‌عمران:۱۰۳)، و در نخستين برنامه اجتماعى خود، پس از ورود به مدينه، ميان انصار و مهاجران عقد اخوّت بست [۲۴]     و با سرانگشت تدبير خود، اختلاف‌هايى را كه بر اثر تقسيم بيت‌المال [۲۵]    : «يَسـَلونَكَ عَنِ الاَنفالِ قُلِ الاَنفالُ لِلّهِ والرَّسولِ‌...» (انفال:۱) يا توطئه‌هاى منافقان [۲۶]    : «يَقولونَ لـَئِن رَجَعنا اِلَى المَدينَةِ لَيُخرِجَنَّ الاَعَزُّ مِنها الاَذَلَّ» (منافقون:۸) يا كينه‌هاى ديرينه و جاهلى ميان تيره‌هاى گوناگون ايجاد مى‌شد حل كرده، دوباره دوستى و برادرى را ميان ايشان بر قرار مى‌ساخت؛ چنان‌كه در ماجراى افك (تهمتى ناروا به عايشه، همسر پيامبر- صلى الله عليه وآله-) بزرگان دو قبيله اوس و خزرج با تجديد كينه‌هاى اين دو قبيله در دوران جاهليّت، به ناسزاگويى برضدّ يك‌ديگر پرداختند [۲۷]    : «اِنَّ الَّذينَ جاءو بِالاِفكِ عُصبَةٌ مِنكُم» (نور:۱۱) افزون بر تدبير، اخلاق پيامبر- صلى الله عليه وآله- نيز نقش مؤثّرى در ايجاد الفت و يگانگى مسلمانان بر محور حضرت و پرهيز از اختلاف داشت: «فَبِما رَحمَة مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُم ولَو كُنتَ فَظـًّا غَليظَ القَلبِ لاَنفَضّوا مِن حَولِكَ». (آل‌عمران:۱۵۹) پيامبراكرم- صلى الله عليه وآله- از اختلاف امّت اسلامى پس از خود سخت نگران بود؛ بدين سبب در واپسين حجّ خود در غدير خم، پيروى از قرآن و عترت را راه‌كارهاى رهايى از تفرقه معرّفى كرد [۲۸]     و در واپسين روزهاى حيات خود، هم‌چنان نگرانى خود را ابراز كرده، درصدد مقابله با آن برآمد.[۲۹]     با اين حال، خود از پراكنده شدن امّت اسلامى به ۷۲ يا ۷۳ فرقه‌خبر داد.[۳۰]    
ارزش و اهميّت اتحاد:
قرآن از اتّحاد به‌صورت نعمت بزرگ ياد‌كردنى سخن به‌ميان آورده و از مؤمنان خواسته است تا تلخى و خطر آفرينى دوران تفرقه را از ياد نبرند و به ياد داشته باشند كه چگونه خداوند ميان آنان انس و الفت بر قرار ساخت: «واذكُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَيكُم اِذ كُنتُم اَعداءً فَاَلَّفَ بَينَ قُلوبِكُم فَاَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اِخونـًا و كُنتُم عَلى شَفا حُفرَة مِنَ النّارِ فَاَنقَذَكُم مِنها». (آل‌عمران:‌۱۰۳) در اين آيه، دو بار از نعمت اتّحاد ياد‌شده است، كه جاى‌گاه و اهمّيت آن را نشان مى‌دهد. اتحاد و هم‌بستگى همه انسان‌ها چنان مطلوب و در برابر، اختلاف چنان نكوهيده است كه قرآن در ۵ آيه اعلام داشته: اگر مصلحت ايجاب مى‌كرد، خداوند با اراده تكوينى خود، همه مردم را يك‌پارچه و يك امّت قرار مى‌داد. (مائده:۴۸؛ انعام:۳۵؛ هود:۱۱۸؛ نحل:۹۳؛ شورى:۸) از آيه «و‌لَو‌شاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُم عَلَى الهُدى» (انعام:۳۵) و نيز ۹۹ يونس(يونس:۹۹) برمى‌آيد كه مقصود از «امّة واحده»، همان يك‌پارچگى در پذيرش دين الهى است. آيه «و‌لَو شاءَ اللّهُ لَجَعَلَكُم اُمَّةً وحِدَةً ولـكِن لِيَبلُوَكُم فى ما ءاتـكُم» (مائده: ۴۸) بيان مى‌دارد: مصلحتى كه مانع تحقّق اين اراده تكوينى الهى شده، ابتلا و آزمايش مردم با برخوردارى از اصل اختيار است. حضرت امير- عليه السلام-در گفتارى بلند، سرگذشت امّت‌هاى پيشين را گوش‌زد مى‌كند كه هنگام اتّحاد و يك‌پارچگى، چگونه داراى عزّت و شوكت بودند و بر جهانيان فرمان‌روايى داشتند؛ امّا آن گاه كه از هم پراكنده شدند، خوارى و ذلّت به آنان روى آورد و از هر سوى تاراج شدند.[۳۱]    
گستره اتّحاد:
با توجّه به گستره مورد نظر قرآن درباره يگانگى انسان‌ها و نيز چگونگى آن، براى اتّحاد انواعى را مى‌توان برشمرد:
۱. اتّحاد جامعه جهانى:
يگانگى انسان‌ها در تمام گيتى در برخوردارى از حقوق انسان با صرف نظر از زبان، رنگ، ملّيّت و دين آنان مورد حمايت و تشويق اسلام است؛[۳۲]     زيرا اتّحاد در اين مرتبه كه ضعيف‌ترين انواع يگانگى است، خود آثار مثبتى در روابط ميان انسان‌ها و احترام متقابل بر جاى مى‌گذارد و مى‌تواند مانع برترى‌جويى برخى بر برخى ديگر و نژادپرستى باشد.[۳۳]     محور اين نوع اتّحاد انسانيّت انسان‌ها است، بر اين اساس، قرآن انسان‌ها را آفريده شده از يك گوهر: «الَّذى خَلَقَكُم مِن نَفس وحِدَة» (نساء:۱) و از يك پدر و مادر مى‌داند: «اِنّا خَلَقنـكُم مِن ذَكَر و اُنثى» (حجرات:۱۳)، و رنگ و زبان آن‌ها را نه مايه امتياز و برترى جويى، بلكه از نشانه‌هاى قدرت الهى مى‌شمرد: «و‌مِن ءايـتِهِ ... اختِلـفُ اَلسِنَتِكُم و اَلونِكُم» (روم:۲۲)، و چندگونگى قبيله‌اى و طايفه‌اى را راهى براى شناسايى بهتر يك‌ديگر مى‌شناسد: «و‌جَعَلنـكُم شُعوبـًا و قَبائِلَ لِتَعارَفوا» (حجرات:۱۳) و فقط تقواى الهى را مايه گرامى بودن آنان مى‌داند: «اِنَّ اَكرَمَكُم عِندَ اللّهِ اَتقـكُم». (حجرات:۱۳) حضرت امير- عليه السلام- با استناد به همين آموزه قرآنى در عهدنامه مالك‌اشتر، مردم را به دو دسته هم‌سان در آفرينش و برادر دينى تقسيم مى‌كند: «إمّا أخ لكَ فى‌الدّين أو نظير لك فى الخلق»[۳۴]     و رعايت حقوق همه آنان را بر حاكم فرض‌مى‌داند.
۲. اتّحاد اديان آسمانى:
قرآن، گوهر اديان آسمانى را يك‌سان و تسليم در برابر خداوند معرّفى كرده؛ ازاين‌رو، از دين آسمانى با عنوان اسلام ياد‌كرده است: «اِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الاِسلـمُ» (آل‌عمران:۱۹) و اديان آسمانى را در پذيرش و دعوت به سه اصل بنيادين توحيد، نبوّت و معاد برابر مى‌داند،[۳۵]     و اختلاف ميان اديان را در شريعت‌هاى هريك كه بامقتضيات و ضرورت‌هاى هر عصر منطبق است، مى‌شناسد [۳۶]    : «لِكُلّ جَعَلنا مِنكُم شِرعَةً و مِنهاجـًا» (مائده:۴۸)؛ چنان‌كه تفاوت اسلام با ديگر اديان را در بيان تفصيلى و جامعيّت آن مى‌داند (آل‌عمران:۳‌ـ‌۵)؛ بدين سبب قرآن، از اهل‌كتاب دعوت مى‌كند كه در سايه سخن مشترك با مسلمانان گرد آيند: «قُل يـاَهلَ الكِتـبِ تَعالَوا اِلى كَلِمَة سَواء بَينَنا و بَينَكُم اَلاَّ نَعبُدَ اِلاَّ اللّهَ و لانُشرِكَ بِهِ شيــًا‌...» (آل‌عمران:۶۴)، و در دو آيه، پيروان اديان ديگر چون يهود، نصارا و صابئان را در‌صورتى كه به خداوند و روز قيامت ايمان آورده، عمل صالح انجام دهند كه بالطّبع مفهوم چنين شرايطى پذيرش رسالت پيامبراكرم- صلى الله عليه وآله- و حقّانيّت اسلام است، اهل نجات معرّفى مى‌كند: «اِنَّ الَّذينَ ءامَنوا والَّذينَ هادوا والنَّصـرى والصّـبِـينَ مَن ءامَنَ بِاللّهِ واليَومِ الأخِرِ و عَمِلَ صــلِحـًا فَلَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم و لا خَوفٌ عَلَيهِم و لا هُم يَحزَنون». (بقره:۶۲؛ مائده:۶۹)
برخى، با برداشتى نادرست از اين آيات، آن را به تكثّر در دين‌دارى (پلوراليزم دينى) و حقّانيّت همه اديان و مستقيم بودن همه صراط‌ها به‌سوى خداوند ناظر دانسته‌اند [۳۷]     كه لازمه آن، عدم نسخ اديان پيش از اسلام و لغو بودن بعثت پيامبراكرم- صلى الله عليه وآله-است؛ در‌حالى‌كه منسوخ بودن اديان آسمانى ديگر با آمدن اسلام به ادلّه نقلى و عقلى، از مسلّمات، و مفاد اين آيات در عين منسوخ دانستن اديان پيشين، يك‌سان بودن گوهر آن‌ها و نقش بنيادين حقيقت ايمان به خداوند و روز رستاخيز و عمل صالح است. اين آيات، به كسانى پاسخ مى‌دهد كه مى‌پندارند صرف برخوردارى از عنوان يهوديّت يا مسيحيّت يا مسلمانى براى رهايى كافى است: «و‌قالوا لَن يَدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن كانَ هودًا اَو نَصـرى» ‌(بقره:۱۱۱) و گمان مى‌برند كه خداوند، به نام‌ها پاداش مى‌دهد، نه به برخوردارى از ايمان و عمل صالح.[۳۸]    
اسلام، پيروان اديان آسمانى را در پذيرش اسلام (بقره:۲۵۶) يا پرداخت جزيه مختار مى‌داند (توبه:۲۹)، و در‌صورت پرداخت جزيه، حفظ حرمت، حقوق و امنيّت آنان را در جايگاه اقلّيّت‌هاى دينى بر حكومت اسلامى لازم مى‌شمرد. و آنان را در عمل به شريعت خود آزاد، و حفظ كليساها، كنيسه‌ها و صومعه‌هاى آنان را براى خداوند، امرى مطلوب مى‌داند [۳۹]    :«و‌لَولا دَفعُ اللّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعض لَهُدِّمَت صَومِعُ و‌بِيَعٌ». (حج:۴۰)
قرآن در كنار اين برنامه‌هاى تشريعى، پيروان اهل‌كتاب را بر گرد آمدن بر نقاط مشترك با مسلمانان فرامى‌خواند (آل‌عمران:۶۴) و بدين ترتيب، بنياد جامعه‌اى آرام و امن همراه با احترام متقابل را پى مى‌ريزد. گويا ستايش برخى از اهل‌كتاب (مائده:۶۶ ؛ يونس :۸۳) و نيز معرّفى قرآن به‌صورت تصديق‌كننده كتاب‌هاى آسمانى پيشين: «مُصَدِّقـًا لِما مَعَكُم» (بقره:۴۱ ؛ آل‌عمران:۳) و پاك شمردن طعام اهل‌كتاب بنا به نظر برخى از فقيهان [۴۰]    : «و‌طَعامُ الَّذينَ اوتوا الكِتـبَ حِلٌّ لَكُم و طَعامُكُم حِلٌّ لَهُم» (مائده:۵) و مجاز شمردن معامله و داد و ستدهاى اجتماعى با آنان: «لايَنهـكُمُ اللّهُ عَنِ الَّذينَ لَم‌يُقـتِلوكُم فِى الدّينِ» (ممتحنه:۸) و نهى از مجادله نادرست يا اهانت به مقدّسات آنان «و‌لاتُجـدِلوا اَهلَ الكِتـبِ اِلاّ بِالَّتى هِىَ اَحسَنُ» (عنكبوت:۴۶)، از گام‌هاى اساسى قرآن براى بر قرارى اتّحاد ميان اديان به‌شمار مى‌رود.
۳. اتّحاد مؤمنان:
كسانى‌كه شهادتين را بر زبان جارى كرده و اسلام را با حقيقت جانشان پذيرفته باشند، مؤمن و مشمول چنين يگانگى هستند. اتّحاد و يگانگى در سايه وحدت عقيده، محكم‌ترين نوع اتّحاد است كه قرآن بر آن تأكيد كرده است.
قرآن، بر اساس همين وحدت عقيده، مؤمنان را برادران يك‌ديگر خوانده است: «اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَةٌ» (حجرات:۱۰) و اين اخوّت و برادرى، آن‌چنان مستحكم بود كه تا مدّتى پس از عقد مؤاخاة ميان مؤمنان در مدينه، آنان از يك‌ديگر ارث مى‌بردند (نساء، ۳۳) تا آن كه با آمدن آيه «و‌اولُوا الاَرحامِ بَعضُهُم اَولى بِبَعض» (انفال:۷۵)، اين حكم منسوخ شد.[۴۱]     هم‌چنين در پيوند اخوّت، تفاوت‌هاى ظاهرى را ناديده گرفته، حتّى كودكان بى‌سرپرست را برادر مردان بزرگ قرار مى‌دهد: «و‌اِن تُخالِطوهُم فَاِخونُكُم» (بقره:۲۲۰)؛ حتّى كسانى را كه سابقه شرك و جنگ داشته باشند، به مجرّد آن كه توبه كنند و اهل نماز و زكات شوند، برادران مؤمنان مى‌سازد: «فَاِن تَابوا و اَقاموا الصَّلوةَ ... فَاِخونُكُم فِى الدِّينِ» (توبه:۱۱)؛ هم‌چنين مردان و زنان مؤمن، در برابر يك‌ديگر، ولىّ و يار معرّفى شده‌اند: «والمُؤمِنونَ والمُؤمِنـتُ بَعضُهُم اَولِياءُ بَعض» (توبه:۷۱) و از آنان خواسته است تا در كارهاى نيك و پارسايى، يك‌ديگر را يارى دهند: «وتَعاونوا عَلَى البِرِّ والتَّقوى». (مائده:۲) قرآن، به استناد همين يگانگى نه‌تنها بر يك نسل، بلكه بر همه نسل‌هاى مؤمن و مسلمان در نسل‌ها و عصرهاى مختلف و با نژادهاى گوناگون امت واحده اطلاق كرده است [۴۲]    : «اِنَّ هـذِهِ اُمَّتُكُم اُمَّةً وحِدَةً». (انبياء:۹۲)
قرآن پيوند مؤمنان را پيوند دل‌هاى آنان دانسته كه از استحكام و استوارى آن حكايت دارد: «و‌اَلَّفَ بَينَ قُلوبِهِم» (انفال:۶۳) و اين پيوند را موهبت، بلكه معجزه الهى با تصرّف در دل‌ها دانسته،[۴۳]     مى‌فرمايد: اگر پيامبر- صلى الله عليه وآله- از همه ثروت زمين بهره مى‌جست، به ايجاد چنين پيوندى توانا نمى‌بود: «و‌اَلَّفَ بَينَ قُلوبِهِم لَو اَنفَقتَ ما فِى الاَرضِ جَميعـًا ما اَلَّفتَ بَينَ قُلوبِهِم و لـكِنَّ اللّهَ اَلَّفَ بَينَهُم» (انفال:۶۳)؛ چنان‌كه از دشمنى ديرينه و خانمان برانداز اوس و خزرج ياد مى‌كند كه چگونه به بركت ايمان و با لطف و موهبت الهى با هم‌ديگر برادر شده‌اند: «واذكُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَيكُم اِذ كُنتُم اَعداءً فَاَلَّفَ بَينَ قُلوبِكُم فَاَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اِخونـًا و كُنتُم عَلى شَفا حُفرَة مِنَ النّارِ فَاَنقَذَكُم مِنها». (آل‌عمران:۱۰۳)
۴. يگانگى در نهاد خانواده:
قرآن، نهاد خانواده را يكى از محورهاى اتّحاد انسان‌ها دانسته و بر تشكيل آن تأكيد: «واَنكِحوا الاَيـمى مِنكُم والصّــلِحينَ مِن عِبادِكُم واِمائِكُم» (نور: ۳۲)، و نگرانى برخى جوانان را از فقر و عدم تمكّن مالى، با وعده الطاف خاص الهى بر طرف كرده است: «اِن‌يَكونوا فُقَراءَ يُغنِهِمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ». (نور: ‌۳۲)
قرآن، ازدواج را ميثاق غليظ [۴۴]    : «و‌اَخَذنَ مِنكُم ميثـقـًا غَليظا» (نساء:۲۱) و ايجاد مهر و مودّت ميان زن و شوهر را از نشانه‌هاى تكوينى خداوند دانسته كه پس از عقد ازدواج، تحقّق مى‌يابد [۴۵]    : «و‌مِن ءايـتِهِ اَن خَلَقَ لَكُم مِن اَنفُسِكُم اَزوجـًا لِتَسكُنوا اِلَيها و جَعَلَ بَينَكُم مَودَّةً و رَحمَةً‌...». (روم: ۲۱) از آن‌جا كه هر اجتماعى از مجموعه نهاد خانواده تشكيل شده است و استحكام يا ضعف ساختار اجتماعى به بنياد خانواده بستگى دارد، قرآن بر حفظ پيوند الهى ميان همسران تأكيد كرده و ايجاد تفرقه ميان اعضاى خانواده را از دسيسه‌هاى شيطانى شمرده: «فَيتَعلَّمونَ مِنهُما ما يُفرِّقونَ بِهِ بَينَ المَرءِ و زَوجِهِ» (بقره،۱۰۲) و در مواقعى كه كانون خانواده با خطر از هم پاشيدگى روبه‌رو مى‌شود، بر راه كارهايى از‌جمله عنصر موعظه تأكيد كرده است: «والّـتى تَخافونَ نُشوزَهُنَّ فَعِظوهُنَّ» (نساء:۳۴) و آن گاه كه اختلاف و تفرقه در ميان آنان راه يابد، در‌صورت خواست همسران يا داوران براى حفظ پيوند، حمايت الهى را به آنان نويد داده است: «اِن يُريدا اِصلـحـًا يُوفِّقِ اللّهُ بَينَهُما» (نساء:۳۵).
قرآن، بهره گرفتن با داورى از خانواده مرد و داورى از خانواده زن را براى رفع اختلاف، چاره‌جويى كرده است: «و‌اِن خِفتُم شِقاقَ بَينِهِما فَابعَثوا حَكَمـًا مِن اَهلِهِ و حَكَمـًا مِن اَهلِها» (نساء:۳۵)؛ چنان‌كه با تأكيد فراوان بر احسان و نيكى به والدين: «و‌وصَّينَا الاِنسـنَ بِولِدَيهِ اِحسـنا» (احقاف: ۱۵) و سفارش براى پيوند با خويشاوندان: «واتَّقُوا اللّهَ الَّذى تَساءَلونَ بِهِ والاَرحامَ» (نساء:۱) و ممنوعيّت گسستن پيوند‌خويشاوندى: «و‌يَقطَعونَ ما اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن يُوصَلَ» (بقره:۲۷)، بر يگانگى و استحكام هرچه بيش‌تر نهاد خانواده بزرگ‌تر كه از چند نهاد خانواده تشكيل شده، پاى فشرده است.[۴۶]     مقدّم‌داشتن خويشاوندان و نزديكان در انفاق مالى، اعمّ از مستحب و واجب، در اين جهت قابل ارزيابى است: «قُل ما اَنفَقتُم مِن خَير فَلِلولِدَينِ والاَقرَبينَ‌...». (بقره:۲۱۵)



جعبه ابزار