اثبات معاد
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مساله
معاد از دو راه قابل اثبات است نخست از راه عقلی مانند
برهان حکمت و
عدالت دوم راه نقلی مانند
آیات در مورد معاد. در این مقاله راه اول را بررسی میکنیم.
ادله عقلی معاد فراوان است که به مشهورترین آن ها اشاره مینماییم.
براساس اینکه
خداوند حکیم است
آفرینش الهی بیهوده و بیهدف نیست بلکه
محبت به
خیر و
کمال که عین
ذات الهی است بالاصاله به خود ذات و بالتبع به آثار آن که دارای مراتبی از خیر و کمال هستند تعلق گرفته و از این رو،
جهان را به گونهای آفریده است که بیشترین خیر و کمال ممکن بر آن مترتب شود و بدین ترتیب
صفت حکمت اقتضا میکند که خداوند مخلوقات را به
غایت و کمال لایق به خودشان برساند ولی از آنجا که جهان مادیت، دار تزاحمات است و خیرات و کمالات موجودات مادی با یکدیگر
تعارض پیدا میکند مقتضای تدبیر حکیمانه الهی این است که به صورتی آنها را تنظیم کند که مجموعاً خیرات و کمالات بیشتری بر آنها مترتب شود، و به دیگر سخن جهان، دارای نظام احسن باشد.
باتوجه به اینکه
انسان، دارای
روح قابل بقا است و میتواند واجد کمالات ابدی و جاودانی گرددد آن هم کمالاتی که از نظر مرتبه و
ارزش وجودی، قابل مقایسه با کمالات مادی نیست؛ اگر
حیات او منحصر به همین حیات دنیوی محدود باشد با حکمت الهی، سازگار نخواهد بود. مخصوصاً با توجه به اینکه
حیات دنیوی، توام با رنجها و سختیها و ناگواریهای فراوان است.
راستی، اگر
زندگی انسان جز این نمیبود که پیوسته زحمت بکشد و با مشکلات طبیعی و اجتماعی، دست و پنجه نرم کند تا لحظاتی را با
شادی و
لذت بگذارند و آنگاه از فرط خستگی به
خواب رود تا هنگامیکه بدنش آمادگی فعالیت جدید را پیدا کند و مجدداً روز از نو و روزی از نو.
بدیهی است نتیجه منطقی چنین نگرشی به زندگی انسان، جز پوچ گرایی نخواهد بود.
از سوی دیگر، یکی از
غرایز اصیل انسان،
حب به بقا و
جاودانگی است که دست آفرینش الهی در
فطرت او به ودیعت نهاده است و حکم نیروی محرک فزایندهای را دارد که او را بسوی
ابدیت، سوق میدهد و همواره بر شتاب حرکتش میافزاید. اکنون اگر فرض شود که سرنوشت چنین متحرکی جز این نیست که در اوج شتاب حرکت، به صخرهای برخورد کند و متلاشی شود آیا ایجاد آن نیروی فراینده با چنین غایت و سرنوشتی متناسب خواهد بود؟! پس وجود چنین
میل فطری، هنگامی با حکمت الهی سازگار است که زندگی دیگری جز این زندگی محکوم به
فنا و
مرگ، در انتظار او باشد.
حاصل آنکه با ضمیمه کردن این دو مقدمه ـ یعنی
حکمت الهی، و امکان زندگی ابدی برای
انسان ـ به این نتیجه میرسیم که میباید زندگی دیگری برای انسان، ورای این زندگی محدود دنیوی، وجود داشته باشد تا مخالف حکمت الهی نباشد.
و میتوان میل فطری به جاودانگی را مقدمه دیگری قرار داد و به ضمیمه حکمت الهی، آن را
برهان دیگری به حساب آورد.
ضمناً روشن شد که زندگی ابدی انسان باید دارای نظام دیگری باشد که مانند زندگی
دنیا مستلزم رنجهای مضاعف نباشد و گرنه ادامه همین زندگی دنیوی حتی اگر تا ابد هم ممکن میبود با حکمت الهی، سازگار نمیبود.
در این جهان، انسانها در
انتخاب و انجام کارهای خوب و بد، آزادند. از یک سو، کسانی یافت میشوند که تمام
عمر خود را صرف
عبادت خدا و خدمت به
بندگان او میکنند و از سوی دیگر، تبهکارانی دیده میشوند که برای رسیدن به هوسهای شیطانی خودشان، بدترین ستمها و زشتترین
گناهان را مرتکب میگردند و اساساً
هدف از آفرینش انسان در این
جهان و مجهز ساختن او به گرایشهای متضاد و به نیروی
اراده و انتخاب، و به انواع شناختهای عقلی و نقلی و فراهم کردن زمینه برای رفتارهای گوناگون و قرار دادن وی بر سر دوراهیهای
حق و باطل و
خیر و
شر این است که در معرض آزمایشهای بیشمار، واقع شود و مسیر تکامل خود را با
اراده و
اختیار برگزیند تا به نتایج اعمال اختیاری و
پاداش و
کیفر آنها برسد؛ و در حقیقت سراسر زندگی دنیا برای انسان،
آزمایش و ساختن و پرداختن
هویت انسانی خویش است و حتی در آخرین لحظات زندگی هم معاف از آزمایش و
تکلیف و انجام
وظیفه نیست.
اما میبینیم که در این جهان،
نیکوکاران و
تبهکاران، به پاداش و کیفری که درخور اعمالشان باشد نمیرسند و چه بسا تبهکارانی که از نعمتهای بیشتری برخوردار بوده و هستند و اساساً زندگی دنیا ظرفیت پاداش و کیفر بسیاری از کارها را ندارد مثلاً کسی که هزاران شخص بی گناه را به
قتل رسانیده است نمیتوان او را جز یک بار،
قصاص کرد و قطعاً سایر جنایاتش بیکیفر میماند در صورتی که مقتضای
عدل الهی این است که هر کس کوچکترین کار خوب یا بدی انجام دهد به نتیجه آن برسد.
پس هم چنان که این جهان، سرای آزمایش و تکلیف است باید جهان دیگری باشد که سرای پاداش و کیفر و ظهور نتایج اعمال باشد و هر فردی به آنچه شایسته آن است نایل گردد تا عدالت الهی، تحقق عینی یابد!
ضمناً از همین بیان، روشن میشود که جهان آخرت، جای انتخاب راه و انجام تکالیف نیست.
آیات قرآن کریم، پیرامون اثبات معاد و احتجاج با منکرین آن را میتوان به پنج دسته، تقسیم کرد:
۱ـ آیاتی که بر این نکته، تاکید میکند که برهانی بر نفی معاد، وجود ندارد. این آیات، به منزله خلع
سلاح منکرین است.
۲ـ آیاتی که به پدیده های مشابه معاد، اشاره میکند تا جلوی استبعاد را بگیرد.
۳ـ آیاتی که شیهات منکرین معاد را رد، امکان وقوع آنرا تثبیت میکند.
۴ـ آیاتی که معاد را به عنوان یک وعده حتمیو تخلف ناپذیر الهی، معرفی میکند و در واقع، وقوع معاد را از راه اخبار مخبر صادق، اثبات مینماید.
۵ـ آیاتی که اشاره به برهان عقلی بر ضرورت معاد دارد.
در حقیقت، سه دسته اول، ناظر بر امکان معاد؛ و دو دسته اخیر، ناظر به وقوع و ضرورت آن است.
یکی از شیوه های احتجاج قرآن با صاحبان عقاید باطل این است که از آنان، مطالبه دلیل میکند تا روشن شود که عقاید ایشان پایه عقلی و منطقی ندارد، چنان که در چندین آیه، آمده است:
قل هاتوا برهانکم...
بگو (ای پیامبر) دلیلتان را بیاورید.
و در موارد مشابهی با این لحن میفرماید که صاحبان این عقاید نادرست، ((علم)) و اعتقاد مطابق با واقع و مستند به برهان ندارند بلکه به ((ظن)) و گمان بی دلیل و مخالف با واقع، بسنده کرده اند.
و در مورد منکرین معاد هم میفرماید:
و قالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیی و ما یهلکنا الا الدهر و ما لهم بذلک من علم ان هم الا یظنون.
و (کافران) گفتند: جز این زندگی دنیا حیاتی نیست که میمیریم و زندگی میکنیم و جز روزگار، چیزی ما را نابود نمیکند (در صورتی که) به این مطلب، علمیندارند و تنها گمانی میبرند.
هم چنین در آیات دیگری بر این نکته، تاکید شده که انکار معاد، تنها گمان بی دلیل و نادرستی است
البته ممکن است گمانهای بی دلیل در صورتی که موافق هوای نفس باشد مورد قبول هوی پرستان، واقع شود
و در اثر رفتارهای متناسب با آنها و ارتکاب گناهان تدریجاً به صورت اعتقاد جزمی، جلوه کند
و حتی شخص بر چنین اعتقادی پافشاری نماید.
قرآن کریم، سخنان منکرین معاد رانقل کرده است که غالباً چیزی بیش از استبعاد نیست و احیاناً اشاره به شبهات ضعیفی دارد که منشا استبعاد و شک در امکان معاد شده است
از این رو، از یک سو، پدیده های مشابه معاد را یادآور میشود تا رفع استبعاد گردد اموری که مثل یکدیگرند در همان جهت مماثلت، حکم واحدی خواهند داشت؛ خواه حکم به امکان باشد و خواه حکم به عدم امکان ((حکم الامثال فی ما یجوز و مالا یجوز واحد))و از سوی دیگر به پاسخ شبهات، اشاره میکند تا هیچ گونه شبهه ای باقی نماند و امکان وقوعی معاد، کاملاً تثبیت شود. ولی به این مقدار، اکتفا نمیکند و علاوه بر حتمیبودن این وعده الهی و اتمام حجت بر مردم به وسیله وحی، به برهان عقلی بر ضرورت معاد نیز اشاره میکند.
زنده شدن انسان پس از مرگ، از آن جهت که حیات مسبوق به موت است شبیه روییدن گیاه در زمین، بعد از خشکی و مردگی آنست. از این رو، تامل در این پدیده که همواره در جلو چشم همه انسانها رخ میدهد کافی است که به امکان حیات خودشان بعد از مرگ، پی ببرند. و در واقع، آنچه موجب ساده شمردن این پدیده و غفلت از اهمیت آن شده عادت کردن مردم به دیدن آن است و گرنه از جهت پیدایش حیات جدید، فرقی با زنده شدن انسان، بعد از مرگ ندارد.
قرآن کریم برای دریدن این پرده عادت، مکرراً توجه مردم را به این پدیده جلب، و رستاخیز انسانها را به آن، تشبیه میکند
و از جمله میفرماید:
فانظر الی آثار رحمة الله کیف یحیی الارض بعد موتها ان ذلک لمحیی الموتی و هو علی کل شی قدیر
پس به آثار رحمت الهی بنگر که چگونه زمین را بعد از مرگش زنده میکند. تحقیقاً (همان زنده کننده زمین) زنده کننده مردگان (هم) هست و او بر هر چیزی تواناست.
قرآن کریم بعد از ذکر داستان شگفت انگیز اصحاب کهف که حاوی نکته های آموزنده فراوانی است میفرماید:
و کذلک اعثرنا علیهم لیعلموا ان وعد الله حق و ان الساعة آتیه لا ریب فیها...
بدین سان مردم را برایشان (اصحاب کهف) آگاه ساختیم تا بدانند که وعده خدا راست است و قیامت خواهد آمد و جای شکی در آن نیست.
بی شک، اطلاع از چنین حادثه عجیبی که عده ای در طول چند قرن (سیصد سال شمسی = سیصد و نه سال قمری) خواب باشند و سپس بیدار شوند تاثیر خاصی در توجه انسان به امکان معاد و رفع استبعاد آن خواهد داشت زیرا هر چند هر خواب رفتنی شبیه مردن است (النوم اخ الموت) و هر بیدار شدنی شبیه زنده شدن پس از مرگ؛ لیکن در خوابهای عادی، اعمال زیستی (
بیولوژیک) بدن، بطور طبیعی ادامه مییابد و بازگشت روح، تعجبی را بر نمیانگیزد اما بدنی که سیصد سال از مواد غذائی، استفاده نکند میبایست طبق نظام جاری در طبیعت، بمیرد و فاسد شود و آمادگی خود را برای بازگشت روح، از دست بدهد. پس چنین حادثه خارق العاده ای میتواند توجه انسان را به ماورای این نظام عادی، جلب کند و بفهمد که بازگشت روح به بدن، همیشه در گروی فراهم بودن اسباب و شرایط عادی و طبیعی نیست. پس حیات مجدد انسان هم هر چند بر خلاف نظام مرگ و زندگی در این عالم باشد، امتناعی نخواهد داشت و طبق وعده الهی، تحقق خواهد یافت.
قرآن کریم هم چنین به زنده شدن غیر عادی چند حیوان اشاره میکند که از جمله آنها زنده شدن چهار مرغ به دست حضرت ابراهیم (ع)
و زنده شدن مرکب سواری یکی از پیامبران است که به داستان آن، اشاره خواهد شد. و هنگامیکه زنده شدن حیوانی ممکن باشد زنده شدن انسان هم ناممکن نخواهد بود.
از همه مهمتر، زنده شدن بعضی از انسانها در همین جهان است که قرآن کریم، چند نمونه از آنها را یادآور میشود. از جمله، داستان یکی از انبیای بنی اسرائیل است که در سفری عبورش به مردمیافتاد که هلاک و متلاشی شده بودند و ناگهان به ذهنش خطور کرد که چگونه این مردم، دوباره زنده خواهند شد! خدای متعال جان او را گرفت و بعد از یک صد سال دوباره زنده اش ساخت و به وی فرمود: چه مدت در این مکان، توقف کرده ای؟ او که گویا از خوابی برخاسته است گفت: یک روز یا بخشی از روز! خطاب شد: بلکه تو یک صد سال در اینجا مانده ای! پس بنگر که از یک سوی، آب و نانت سالم مانده، و از سوی دیگر، مرکب سواریت متلاشی شده است! اکنون بنگر که ما چگونه استخوانهای این حیوان را بر روی هم سوار میکنیم و دوباره گوشت بر آنها میپوشانیم و آنرا زنده میسازیم.
مورد دیگر، داستان گروهی از بنی اسرائیل است که به حضرت موسی (ع) گفتند: ما تا خدا را آشکار نبینیم هرگز ایمان نخواهیم آورد! و خدای متعال آنان را با صاعقه ای هلاک کرد و سپس به درخواست حضرت موسی (ع) دوباره آنها را زنده ساخت.
و نیز زنده شدن یکی از بنی اسرائیل ـ که در زمان حضرت موسی (ع) به قتل رسیده بود ـ به وسیله زدن پاره ای از پیکر یک گاو ذبح شده به او که داستان آن در سوره بقره، ذکر شده و سوره مزبور به همین مناسبت نامگذاری گردیده، و ذر ذیل آن آمده است:
ذلک یحیی الله الموتی و یریکم آیاته لعلکم تعقلون
بدین سان خدا مردگان را زنده میکند و نشانه هایش را به شما مینمایاند باشد که با خرد دریابید.
هم چنین زنده شدن بعضی از مردگان به اعجاز حضرت عیسی (ع)
را میتوان نشانه ای بر امکان معاد، قلمداد کرد.
احتجاجاتی که قرآن کریم با منکرین معاد دارد و از لحن پاسخهایی که به سخنان آنان داده است به دست میآید که شبهاتی در اذهان ایشان بوده که ما آنها را براساس مناسبت پاسخهای به این صورت، تنظیم میکنیم:
قبلاً اشاره کردیم که قرآن کریم در برابر کسانی که میگفتند: ((چگونه ممکن است انسان، بعد از متلاشی شدن بدنش مجدداً زنده شود؟)) پاسخی میدهد که مفادش این است: قوام هویت شما به روحتان است نه به اندامهای بدنتان که در زمین، پراکنده میشود.
از این گفتگو میتوان استنباط کرد که منشا انکار کافران، همان شبهه ای بوده که در فلسفه به نام ((محال بودن اعاده معدوم)) نامیده میشود. یعنی آنان میپنداشتند که انسان، همین بدن مادی است که با مرگ، متلاشی و نابود میگردد و اگر مجدداً زنده شود انسان دیگری خواهد بود زیرا برگرداندن موجودی که معدودم شده محال است و امکان ذاتی ندارد.
پاسخ این شبهه از بیان قرآن کریم، روشن میشود و آن این است که هویت شخصی هر انسانی، بستگی به روح او دارد، و به دیگر سخن: معاد، اعاده ((معدوم)) نیست بلکه بازگشت(( روح موجود)) است.
شبهه قبلی، مربوط به امکان ذاتی معاد بود، و این شبهه، ناظر به امکان وقوعی آن است. یعنی هر چند بازگشت روح به بدن،محال عقلی نیست و در فرض آن، تناقضی وجود ندارد ولی وقوع آن، مشروط به قابلیت بدن است و ما میبینیم که پدید آمدن حیات، منوط به اسباب و شرایط خاصی است که میبایست تدریجاً فراهم شود مثلاً نطفه ای در رحم، قرار گیرد و شرایط مناسبی برای رشدآن، وجود داشته باشد تا کم کم جنین کاملی شود و به صورت انسان در آید، ولی بدن که متلاشی شد دیگر قابلیت و استعداد حیات را ندارد.
پاسخ این شبهه آن است که این نظام مشهود در عالم دنیا، تنها نظام ممکن نیست و اسباب و عللی که در این جهان، براساس تجربه، شناخته میشوند اسباب و علل انحصاری نیستند، و شاهدش این است که در همین جهان، پدیده های حیاتی خارق العاده ای مانند زنده شدن بعضی از حیوانات و انسانها رخ داده است.
این پاسخ را میتوان از ذکر چنین پدیده های خارق العاده ای در قرآن کریم به دست آورد.
شبهه دیگر این است که برای تحقق یک پدیده، علاوه بر امکان ذاتی و قابلیت قابل، قدرت فاعل هم شرط است و از کجا که خدا قدرت بر زنده کردن مردگان داشته باشد؟!
این شبهه واهی، از طرف کسانی مطرح شده که قدرت نامتناهی الهی را نشناخته بودند، و پاسخ آن این است که قدرت الهی، حد و مرزی ندارد و به هر چیز ممکن الوقوعی تعلق میگیرد، چنانکه این جهان کران ناپیدا را با آن همه عظمت خیره کننده، آفریده است.
اولم یروا ان الله الذی خلق السموات والارض و لم یعی بخلقهن بقادر علی ان یحیی الموتی بلی انه علی کل شی قدیر.
مگر ندیدند (و ندانستند) خدایی که آسمانها و زمین را آفریده و در آفرینش آنها در نمانده است، میتواند مردگان را زنده کند؟ چرا، او بر هر چیزی تواناست.
افزون بر این، آفرینش مجدد، سختتر از آفرینش نخستین نیست و نیاز به قدرت بیشتری ندارد بلکه میتوان گفت از آن هم آسانتر است زیرا چیزی بیش از بازگشت روح موجود نیست.
فسیقولون من یعیدنا قل الذی فطرکم اول مرة فسینغضون الیک روئوسهم...
و همچنین آیاتی که در سایر سور و آیات قرآن آمده است.
خواهند گفت: چه کسی ما را باز میگرداند (و مجدداً زنده میکند)؟ بگو: همان کسی که شما را نخستین بار آفرید. پس سرهایشان را نزد تو تکان خواهند داد (و از این پاسخ، تعجب خواهند کرد).
و هو الذی یبد الخلق ثم یعیده و هو اهون علیه
و اوست کسی که آفرینش را آغاز میکند و سپس آن را باز میگرداند و آن (باز گرداندن) آسانتر است.
شبهه دیگر این است که اگر خدا بخواهد انسانها را زنده کند و به پاداش و کیفر اعمالشان برساند باید از سویی بدنهای بی شمار را از یکدیگر تشخیص بدهد تا هر روحی را به بدن خودش باز گرداند؛ و ازسوی دیگر، همه کارها خوب و بد را به یاد داشته باشد تا پاداش و کیفر درخوری به هر یک از آنها بدهد. و چگونه ممکن است ابدانی که خاک شده و ذرات آنها درهم آمیخته شده را از یکدیگر باز شناخت؟ و چگونه میتوان همه رفتارهای انسانها را در طول هزاران بلکه میلیونها سال، ثبت و ضبط کرد و به آنها رسیدگی نمود؟
این شبهه هم از طرف کسانی مطرح شده که علم نامتناهی الهی را نشناخته بودند و آن را به علوم ناقص و محدود خودشان قیاس میکردند. و پاسخ آن این است که علم الهی حد و مرزی ندارد و بر همه چیز، احاطه دارد و هیچ گاه خدای متعال چیزی را فراموش نمیکند.
قرآن کریم ازقول فرعون، نقل میکند که به حضرت موسی (ع) گفت:
فما بال القرون الاولی!
اگر خدا همه ما را زنده، و به اعمالمان رسیدگی میکند پس وضع آن همه انسانها پیشین که مرده و نابود شده اند چه میشود؟
حضرت موسی (ع) فرمود:
... علمها عند ربی لا یضل ربی و لاینسی.
علم همه آنها نزد پروردگارم در کتابی محفوظ است و پروردگار من گمراه نمیشود و چیزی را فراموش نمیکند.
و در آیه ای جواب دو شبهه اخیر به این صورت، بیان شده است:
قل یحییها الذی انشاها اول مرة و هو بکل خلق علیم
بگو (ای پیامبر) مردگان را همان کسی زنده میکند که نخستین بار، ایشان را پدید آورده، و او به هر آفریده ای داناست.
قرآن کریم از یک سو، به عنوان پیامیکه از طرف خدای متعال به بندگانش فرستاده شده بر تحقق معاد، تاکید میکند و آن را وعده حتمیو تخلف ناپذیر الهی میشمارد و بدین ترتیب حجت را بر مردم تمام میکند؛ و از سوی دیگر، به دلایل عقلی بر
ضرورت معاد، اشاره میکند تا رغبت
انسان نسبت به شناخت عقلانی را ارضا کند و حجت رامضاعف سازد.
سایت بلاغ