احتجاج1
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
احتجاج نوعی
استدلال است که در آن با
برهان مخاطب را از مقصود منصرف می کند.
احتجاج از
باب افتعال در لغت بهمعنای اقامه
حجّت بر مدّعا است. «احتجّ بالشّیء أی اتّخذه حجّةً = به چیزی احتجاج کرد یعنی آن را
حجّت قرار داد».
حجّت در لغت به معنای
دلیل و
برهان است و علّت نامگذاری آن به حجّت، این است که از ریشه «حجّ» بهمعنای قصد گرفته شده و دلیلی که با آن مدّعا اثبات میشود، مقصود شخص احتجاجکننده است
یا به واسطه دلیل، اثبات مدّعا قصد میشود یا آنکه دلیل، خود قصد اثبات مدّعا را دارد به گفته برخی، حجّت، دلالت روشن برای اثبات مقصد حق و درست است.
احتجاج به معنای حجت و دلیل آوردن و
استدلال نمودن است و استدلال نمودن در اصطلاح عبارت است از: تأليف چند
قضیه براى اسکات
خصم و اثبات مطلوب یا رد مدعایی.
. پس مراد از احتجاج، حجت آوردن به منظور اثبات یا رد و ابطال نظریه و عقیدهای است. حّجت یعنى، برهان و چيزى که به وسيله آن پيروزى در مقابل خصم حاصل میشود.
دین اسلام که اساس دعوت خود را بر
برهان و
دلیل نهاده، اهمیت ویژه ای برای
احتجاج قائل است و
سنت پیامبر اکرم (ص) و
اهل بیت او (ع) شیوه ها و روش های کاربردی آن را به ما آموخته است. در قرآن کریم از واژه حجّت که رکن اصلی در احتجاج می باشد در ۷
آیه آمده است،
از مفهوم، این آیات و آیات دیگر چنین بر می آید که منظور قرآن از احتجاج سفارش به استفاده از
حکمت ،
موعظه حسنه و
جدال أحسن برای دعوت به حقّ و بهکارگیری روشهای مذکور است نه
محاجه. قرآن شیوه احتجاج و استدلال را بطور خلاصه در آیه ۱۲۵
سوره نحل بیان میکند : «ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ ۖ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ»«با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است،
استدلال و
مناظره کن! پروردگارت، از هر کسی بهتر میداند چه کسی از راه او گمراه شده است؛ و او به هدایتیافتگان داناتر است. »
۱. (ادع الى سبیل ربک بالحکمة ). حکمت به معنى علم و دانش و منطق و استدلال است ، و در اصل به معنى منع آمده و از آنجا که علم و دانش و منطق و استدلال مانع از فساد و انحراف است به آن حکمت گفته شده ،نخستین گام در دعوت به سوى حق استفاده از منطق صحیح و استدلالات حساب شده است ، و به تعبیر دیگر دست انداختن در درون فکر و اندیشه مردم و به حرکت در آوردن آن و بیدار ساختن عقلهاى خفته نخستین گام محسوب مى شود.
۲. (و الموعظة الحسنة ). و این دومین گام در طریق دعوت به راه خدا است ، یعنى استفاده کردن ازعواطف انسانها، چرا که موعظه ، و اندرز بیشتر جنبه عاطفى دارد که با تحریک آن مى توان توده هاى عظیم مردم را به طرف حق متوجه ساخت . در حقیقت حکمت از (بعد عقلى ) وجود انسان استفاده مى کند و موعظه حسنه از (بعد عاطفى ). و مقید ساختن (موعظه ) به (حسنه ) شاید اشاره به آن است که اندرز در صورتى موثر مى افتد که خالى از هر گونه خشونت ، برترى جوئى ، تحقیر طرف مقابل ، تحریک حس لجاجت او و مانند آن بوده باشد، چه بسیارند اندرزهائى که اثر معکوسى مى گذارند به خاطر آنکه مثلا در حضور دیگران و توام با تحقیر انجام گرفته ، و یا از آن استشمام برترى جوئى گوینده شده است ، بنابراین موعظه هنگامى اثر عمیق خود را مى بخشد که حسنه باشد و به صورت زیبائى پیاده شود.
۳ . (و جادلهم بالتى هى احسن ). و با آنها (یعنى مخالفان ) به طریقى که نیکوتر است به مناظره پرداز، و این سومین گام مخصوص کسانى است که ذهن آنها قبلا از مسائل نادرستى انباشته شده و باید از طریق مناظره ذهنشان را خالى کرد تا آمادگى براى پذیرش حق پیدا کنند. بدیهى است مجادله و مناظره نیز هنگامى مؤ ثر میافتد که (بالتى هى احسن ) باشد، حق و عدالت و درستى و امانت و صدق و راستى بر آن
حکومت کند و از هر گونه توهین و تحقیر و خلافگوئى و استکبار خالى باشد، و خلاصه تمام جنبه هاى انسانى آن حفظ شود.
«
محاجّة» یعنی جر و بحث! چانه زدن! یكی تو بگو یكی من! « فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ...»«هرگاه بعد از علم و دانشی که (در باره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند،...»این آیه استدلالى است بر نفى خدا بودن مسیح (علیه السلام ) ، و به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) دستور مى دهد: هر گاه بعد از علم و دانش که (درباره مسیح ) براى تو آمده (باز) کسانى با تو در آن به محاجه و ستیز برخاستند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت میکنیم و شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت مینماییم ، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود (کسانى که به منزله جان هستند) دعوت میکنیم ، شما هم از نفوس خود دعوت کنید، سپس مباهله میکنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار میدهیم.
اصلاً در محاجه و جدال اگر دیدی طرف لجبازی میكند، رهایش كن. «دَعَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ كنت مُحِقّاً»
اگر دیدی طرف دارد پرچانگی میكند، بگو: حق با تو است. حق با تو است. خداحافظ! كش نده! در حج به خصوص گفتهاند: «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ»
در حج جدال نكنید. جدال به معنى گفتگوى توأ م با نزاع است ، و در اصل به معنى محکم پیچیدن طناب است و از آنجا که طرفین گفتگوى آمیخته با نزاع به یکدیگر مى پیچند و هر کدام مى خواهد سخن خود را به کرسى بنشاند، این واژه در آن به کار رفته است .
منظور قرآن از احتجاج سفارش به استفاده از
حکمت ،
موعظه حسنه و
جدال أحسن برای دعوت به حقّ و بهکارگیری روشهای مذکور است نه
محاجه. «ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ ۖ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ»«با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن! پروردگارت، از هر کسی بهتر میداند چه کسی از راه او گمراه شده است؛ و او به هدایتیافتگان داناتر است. »
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «احتجاج (قرآن)».