• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

احمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم خام

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



احمد(صلى الله عليه وآله): نام پيامبر اسلام، ياد‌شده از زبان عيسى(عليه السلام)
واژه احمد در قرآن كريم فقط يك بار و به‌صورت يكى از نام‌هاى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)به‌كار رفته است: «و‌اِذ قالَ عيسَى ابنُ مَريَمَ يـبَنى اِسرءيلَ اِنّى رَسولُ اللّهِ اِلَيكُم مُصَدِّقـًا لِما بَينَ يَدَىَّ مِنَ التَّورةِ ومُبَشِّرًا بِرَسول يَأتى مِن بَعدِى اسمُهُ اَحمَدُ فَلَمّا جاءَهُم بِالبَيِّنـتِ قالوا هـذا سِحرٌ مُبين». (صف/۶۱، ۶)
واژه‌پژوهان، در ريشه‌يابى اين نام، آن را برگرفته از ريشه «ح م د» به‌معناى ستايش دانسته [۱]     و گفته‌اند: وجه نام‌گذارى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) به احمد كه صفتى تفضيلى است، فراوانى ستايش خداوند به‌وسيله حضرت [۲]     يا ستوده‌تر بودن او بيش از همه نزد خداوند سبحان است.[۳]     برخى، حمد را ثناگويى شخص به اوصاف نيكويى مى‌دانند كه فقط با زبان انجام گيرد.[۴]     برخى از واژه‌پژوهان نيز با افعل تفضيل دانستن اين واژه، آن را مبالغه در حمد و برگرفته از محمود يا حامد بودن نزد خدا دانسته‌اند كه بنابر وجه دوم، بايد مضافى در تقدير باشد.[۵]     درباره اين‌كه آيا اين واژه، نام پيامبر يا از اوصاف او است، برخى با تأييد افعل تفضيل بودن احمد، آن را از نام‌هاى پيامبر دانسته‌اند كه به محمود بودن او در فعل و اخلاق دلالت دارد.[۶]     راغب، مورد بشارت بودن اين نام از زبان عيسى(عليه السلام) را دليل برجستگى و پسنديده‌تر بودن او از عيسى(عليه السلام) و همه پيامبران پيشين مى‌داند.[۷]     برخى نيز گفته‌اند: پيامبر، داراى نام عام (محمّد) و نام خاص (احمد) بوده و عيسى(عليه السلام)با اين بشارت، از پيامبر با نام خاص او ياد‌كرده است.[۸]     در برابر ديدگاه مشهور درباره ساختار ادبى اين واژه كه آن را افعل تفضيل شمرده‌اند، عدّه‌اى بر صفت مشبهه بودن آن اشاره دارند.[۹]     اين ديدگاه، با شرايط دستور زبان براى چنين اشتقاقى سازگارى ندارد.
براساس قرآن كريم، شكّى نيست كه يكى از نام‌هاى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) احمد است، و اين نام، پس از محمّد، از شناخته شده‌ترين نام‌هاى حضرت شمرده مى‌شود. شهرت و كاربرد گسترده اين نام ميان مسلمانان به‌اندازه‌اى است كه از صدر اسلام تاكنون، همواره براى ياد‌كردن از پيامبر(صلى الله عليه وآله)استفاده از اين نام پس از «محمّد» در رتبه نخست قرار داشته است.
چگونگى نام‌گذارى:
درباره عَلَم (نام مخصوص) يا وصف مشهور بودن احمد براى پيامبر(صلى الله عليه وآله)، به اتّفاق نظرى نمى‌توان دست يافت; ولى ادلّه‌اى ديدگاه نخست را تأييد مى‌كند. در روايتى از امام باقر(عليه السلام) نقل شده كه به آمنه، مادر پيامبر، در دوران باردارى ندا رسيد كه نام فرزند خود را احمد بگذارد.[۱۰]     در گزارش ديگرى همين مضمون از خود آمنه نيز نقل شده است.[۱۱]     در روايت ديگرى از امام باقر(عليه السلام) نقل شده كه ابوطالب، عموى پيامبر در روز هفتم ولادت حضرت، اين نام را براى وى برگزيد و سبب اين نام‌گذارى را ستايش آسمانيان و زمينيان از حضرت دانست.[۱۲]     در روايتى از خود پيامبر اسلام، وجه نام‌گذارى او به محمّد ستايش زمينيان از حضرت و به احمد ستوده‌تر بودن او نزد آسمانيان دانسته شده است.[۱۳]    
پيشينه نام احمد:
درباره تقدم نام‌گذارى پيامبر به محمّد يا احمد، ديدگاه‌هاى گوناگونى مطرح شده است; برخى با استفاده از آيه‌۶ صف/۶۱ كه نام احمد را صادر شده از زبان عيسى(عليه السلام) مى‌داند، تقدّم نام احمد را قطعى دانسته،[۱۴]     معتقدند بنابر منابع تاريخى يهود، افرادى حتّى پيش از تولّد حضرت، از نام، ويژگى‌ها و زمان تولّد وى آگاهى داشتند.[۱۵]     عدّه‌اى ديگر با استفاده از اين گزارش تاريخى كه نام احمد پيش از پيامبر اسلام، هيچ سابقه‌اى ميان عرب نداشته و پيش از او كسى به اين اسم، ناميده نشده است، بر تقدم شهرت محمد بر احمد اصرار دارند.[۱۶]     برخى از اين گروه اين‌گونه نام‌گذارى را نشانه‌اى از حكمت و لطف خداوند دانسته‌اند تا كسى با احمدِ مورد بشارت عيسى(عليه السلام) مشتبه نشود; امّا پژوهش‌هاى تاريخى، بر وجود اين نام ميان برخى از قبايل اعراب جاهلى و پيش از اسلام، گواهى مى‌دهد.[۱۷]    
بشارت به احمد:
حضرت عيسى(عليه السلام)در كنار دعوت بنى‌اسرائيل به پيروى از تورات، به آمدن پيامبرى پس از خود به نام احمد بشارت داده است: «...‌و‌مُبَشِّرًا بِرَسول يَأتى مِن بَعدِى اسمُهُ اَحمَدُ‌...» (صف/۶۱، ۶); بنابراين، در اين‌كه نبوّت پيامبراكرم، پيش از حضرت، از سوى عيسى(عليه السلام)خبر داده شد، شكى نيست. نكته مورد اختلاف، اين است كه عيسى(عليه السلام) با چه نامى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را ياد‌كرده، و آيا اين بشارت در اناجيل كنونى موجود است؟ اگرچه از ظاهر اين آيه چنين برنمى‌آيد كه از پيامبر در انجيل يا تورات نامى آمده باشد، برخى از آيات ديگر بر اين مسأله تصريح دارند: «اَلَّذينَ يَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِىَّ الاُمِّىَّ الَّذى يَجِدونَهُ مَكتوبـًا عِندَهُم فِى التَّورةِ والاِنجيلِ‌...» (اعراف/۷،۱۵۷) «ذلِكَ مَثَلُهُم فِى التَّورةِ و مَثَلُهُم فِى الاِنجيلِ‌...». (فتح/۴۸، ۲۹) براساس آيات ديگر، يهود و نصارا پيش از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)حضرت را به‌طور كامل مى‌شناختند و درباره آمدن چنين پيامبرى ترديدى نداشتند; اگرچه پس از بعثت، او را انكار كرده، به وى نگرويدند: «اَلَّذينَ ءاتَينـهُمُ الكِتـبَ يَعرِفونَهُ كَما يَعرِفونَ اَبناءَهُم‌...». (بقره/۲،۱۴۶ نيز انعام/۶، ۱۱۴; اعراف/۷، ۱۵۷) در احاديثى از خود پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)نقل شده است كه نام او در تورات «احيد»، درانجيل «احمد» و در قرآن «محمّد» است [۱۸]    ; هم‌چنين از ابن‌عباس نقل شده كه نام‌هايى چون «احمد»، «محمّد»، «فارقليط» و «ماذماذ» از‌جمله نام‌هاى پيامبراكرم در كتاب‌هاى آسمانى امّت‌هاى پيشين است.[۱۹]     در گفتوگوها و مناظرات علمى امام رضا(عليه السلام)با رهبران دينى اديان ديگر نيز وجود بشارت و نام پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) در تورات و انجيل تأييد شده است;[۲۰]     امّا درباره وجود اين بشارت و يادكرد پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)در اناجيل موجود، برخى با استفاده از بخش‌هايى از انجيل كه به‌گونه‌اى با صفات پيامبراكرم يا حوادث نبوت وى و‌... سازگارى دارند، درصددند براى اين‌آيات مصاديقى در انجيل بيابند.
به نقل از برخى گزارش‌ها در نسخه‌هايى از كتاب مقدّس، درباره بشارت به شخصى سخن به‌ميان آمده كه از ذرّيّه اسماعيل و نامش احمد است [۲۱]     هم‌چنين در نسخه عبرى سفر پيدايش، تركيبى به شكل «ماذماذ»، «مادماد»، «مود مود» يا «ميد ميد» به‌كار رفته [۲۲]     كه واژه‌شناسانِ زبان عبرى آن را به «بسيار زياد» يا معادل‌هاى آن ترجمه كرده‌اند [۲۳]     و مى‌توان آن را با احمد كه افعل تفضيل است، مقايسه كرد. هم‌چنين در انجيل يوحنّا از زبان حضرت عيسى(عليه السلام) از شخصى به نام «فارقليط» معرّب واژه يونانى «پاراكلتوس» به‌معناى «تسلّى‌دهنده»، «مدافع»، «وكيل»، «شفيع» و «ميانجى» سخن به‌ميان آمده است: «و‌من از پدر خواهم خواست و او فارقليط ديگر به شما خواهد داد كه تا ابد با شما خواهد ماند».[۲۴]     در جاى ديگر آمده است: «ليكن آن فارقليط يعنى روح‌القدس كه پدر او را به اسمِ من خواهد فرستاد، همان شما را هرچيز خواهد آموخت و هرچه من شما را گفتم، به يادِ شما خواهد آورد».[۲۵]     «ليكن به‌شما راست مى‌گويم كه شما را مفيد است كه من بروم. اگر من نروم، آن فارقليط به نزد شما نخواهد آمد; امّا اگر بروم، او را به نزد شما خواهم‌فرستاد».[۲۶]     برخى از عالمان اسلامى با بيان سازگارى اين سخنان با ويژگى‌هاى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)معتقدند: مقصود از فارقليط در اين آيات، همان احمد است; به‌ويژه آن‌كه حضرت عيسى(عليه السلام) آمدن اين شخص را به پس از خود وامى‌گذارد و آمدن او را به رفتن خود مشروط مى‌كند. برخى از مفسّران براى تأييد اين ديدگاه، فارقليط را از ريشه‌اى به‌معناى حمد گرفته‌اند;[۲۷]     ولى با وجود اين قراين، به‌صورت قطعى نمى‌توان گفت: مقصود از فارقليط همان احمد، و در انجيل‌هاى موجود نيز بشارت به آمدن پيامبر اسلام موجود باشد; بلكه آن‌چه به‌طور قطعى مى‌توان داورى كرد، وجود اصل بشارت در زبان حضرت عيسى(عليه السلام) به آمدن پيامبرى است كه در قرآن نيز به نام او تصريح شده است.
منابع:
الاشتقاق; بصائر ذوى‌التمييز فى لطائف الكتاب العزيز; تاريخ مدينة دمشق; التحقيق فى كلمات القرآن الكريم; ترتيب كتاب العين; تفسير القمى; الجامع لاحكام القرآن، قرطبى; جلاء الافهام; جمع‌الوسائل فى شرح الشمائل; جمهرة انساب‌العرب; الخصائص الكبرى او كفاية الطالب اللبيب فى خصائص‌الحبيب; روح‌المعانى فى تفسيرالقرآن العظيم; الروض الانف; السيرة‌النبويه، ابن‌هشام; الشفاء بتعريف حقوق المصطفى; الطبقات الكبرى; عمدة‌الحفاظ فى تفسير اشرف الالفاظ;; عيون اخبار الرضا(عليه السلام); الكافى; الكتاب المقدس; كشف الغمة فى معرفة الائمه; الكليات معجم فى المصطلحات والفروق اللغويه; معانى‌الاخبار; مفردات الفاظ القرآن; الموسوعة الذهبية للعلوم الاسلاميه.
[۲۸]    . مفردات، ص‌۲۵۶; الكليات، ص‌۵۸.
[۲۹]    . روح‌المعانى، مج‌۱۵، ج‌۲۸، ص‌۱۲۷; جمع‌الوسائل ج‌۲، ص‌۱۸۱‌ـ‌۱۸۲.
[۳۰]    . مفردات، ص۲۵۶; بصائر ذوى‌التمييز، ج۲، ص‌۴۹۹; عمدة‌الحفاظ، ج‌۱، ص‌۴۵۲.
[۳۱]    . عمدة الحفاظ، ج‌۱، ص‌۴۵۰.
[۳۲]    . الكليات، ص‌۵۸.
[۳۳]    . بصائر ذوى التمييز، ج‌۲، ص‌۴۹۹; ترتيب العين، ص‌۴۲۳.
[۳۴]    . مفردات، ص‌۲۵۶.
[۳۵]    ‌. عمدة الحفاظ، ج‌۱، ص‌۴۵۲.
[۳۶]    . كشف الغمه، ج‌۱، ص‌۷.
[۳۷]    . الطبقات، ج‌۱، ص‌۷۹.
[۳۸]    . الطبقات، ج‌۱، ص‌۱۲۰.
[۳۹]    . الكافى، ج‌۶، ص‌۳۴.
[۴۰]    . تفسير قمى، ج‌۲، ص‌۳۷۸.
[۴۱]    ‌. الروض الانف، ج‌۲، ص‌۱۵۲‌ـ‌۱۵۳.
[۴۲]    . تاريخ دمشق، ج‌۳، ص‌۴۱۵‌ـ‌۴۵۷; تفسير قرطبى، ج‌۱۸، ص‌۵۵; السيره‌النبويه، ج‌۱، ص‌۲۰۴‌ـ‌۲۱۴.
[۴۳]    . الشفاء، ج‌۱، ص‌۲۲۹; الموسوعة الذهبيه، ج‌۲، ص‌۶۳۳‌.
[۴۴]    ‌. جمهرة انساب العرب، ص‌۴۰۰; الاشتقاق، ج‌۱، ص‌۹.
[۴۵]    . تفسير قرطبى، ج‌۱۸، ص‌۵۵; الخصائص الكبرى، ج‌۱، ص‌۱۳۳; معانى الاخبار، ج‌۱، ص‌۱۱۶.
[۴۶]    . الخصائص الكبرى، ج‌۱، ص‌۱۳۳.
[۴۷]    . عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، ج ۱، ص‌۳۱۸ ـ ۳۲۰.
[۴۸]    . الطبقات، ج‌۱، ص‌۸۳‌.
[۴۹]    . كتاب مقدس، پيدايش، ۱۷: ۲۰.
[۵۰]    ‌. جلاء الافهام، ص‌۸۶‌ـ‌۸۹.
[۵۱]    . كتاب مقدس، يوحنا، ۱۴: ۱۶.
[۵۲]    ‌. همان، ۱۵: ۲۶.
[۵۳]    . كتاب مقدس، يوحنا، ۱۶: ۷.
[۵۴]    . التحقيق، ج‌۲، ص‌۲۸۲.



جعبه ابزار