• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اساطیر (خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



فرهنگ نويسان عربى، اساطير را برگرفته از ريشه «س‌ط ر» (نوشتن) دانسته‌اند [۱]    ; اما درباره مفرد و معناى آن ديدگاه يكسانى ندارند. اكثر قريب به اتفاق واژه شناسان نخستين [۲]     و متأخر عربى [۳]     با اندكى تفاوت، أساطير را جمع «اُسطورَة» بر وزن اُحدوثه و أحاديث، و به‌معناى سخنان بى‌سامان [۴]     و برخى نيز آن را به‌معناى اباطيل [۵]    ، أكاذيب [۶]    ، نوشته‌ها [۷]    ، حكايت‌ها [۸]     ترجمه كرده‌اند. نيز گفته شده: جمع اَسْطار (جمع سَطْر = يك رديف واژه، درخت و‌...)[۹]     به‌معناى سخنانِ مكتوبِ شگفت [۱۰]     يا جمع إِسْطار به‌معناى گفتار ناهمگون و بى‌سامان [۱۱]     يا جمع بدون مفرد، مانند ابابيل است.[۱۲]     بنابر ديدگاه برخى پژوهش‌گران واژه‌هاى قرآن، اساطير (جمع اُسطوره) به‌معناى نوشته‌هاى دروغين [۱۳]     و ساختگى [۱۴]     بوده، ظاهراً فقط بر چنين نوشته‌هايى اطلاق مى‌شود [۱۵]    .
ديدگاه لغت شناسان درباره ريشه لغوى اساطير، در نتيجه غير معرّب بودن آن با ديدگاه پاره‌اى از زبان شناسان تأييد مى‌شود. اين گروه معتقدند كه واژه آكِدى sataru به‌معناى نوشتن با ريشه واژه آرامى = سريانى به‌معناى «سند و نوشته» ارتباط دارد و ۲ واژه ياد‌شده در كتيبه‌هاى عربستان جنوبى به‌صورت، به‌معناى نوشتن و به‌معناى كتيبه ديده مى‌شود [۱۶]    . اين دو ديدگاه با روايت سيوطى سازگار است كه براساس آن، ابن‌عباس با ترجمه «مسطور» (طور/۵۲، ۲) به «مكتوب» و «اُسطور» به «كتاب» آن دو را از واژگان زبان حميرى (از قبايل بسيار معروف عربستان جنوبى) معرفى كرده‌است [۱۷]    
قراينى چون فقدان شاهدى مستند براى كاربرد اساطير در آثار عربى پيش از اسلام و نيز در احاديث اسلامى، اختلاف ارباب لغت و تأثير پذيرى آنان از مفسران نخستين در معنا و مفرد آن، نشان مى‌دهد كه اين واژه چنان‌كه برخى نيز تصريح كرده‌اند [۱۸]    ، نخستين بار در قرآن به‌كار رفته‌است.
هم‌چنين برخى از خاورشناسان، اسطوره را معرّب واژه يونانى هيستوريا/ historia به‌معناى سخن و خبر راست يا جستوجوى راستى مى‌دانند [۱۹]     كه در انگليسى نيز به ۲ صورت storyبه‌معناى داستان و قصه تاريخى و Historyبه‌معناى تاريخ، روايت، گزارش و‌... به‌كار مى‌رود.[۲۰]     به رغم پذيرش اين ديدگاه از سوى شمار قابل توجهى از پژوهش‌گران و فرهنگ نويسان، نقدهاى زبان شناختى وارد بر آن بى‌پاسخ مانده است [۲۱]    .
در زبان فارسى نيز متأثر از عربى معانى سخنان پريشان و بى‌سامان، بيهوده‌ها، افسان‌ها، افسانه‌هاى باطل، قصه‌هاى دروغ، اباطيل و اكاذيب براى اساطير گفته شده است [۲۲]    .
اسطوره دراصطلاح رشته‌هايى چون تاريخ اديان، فلسفه تاريخ و دين‌شناسى، به عنوان معادل‌براى واژه انگليسى ميث/ mytheبه‌كارمى‌رود و واژگانى چون ميثولوژى/ mythologie به‌معناى دانش اسطوره‌شناسى و ميثوگرافى/mythographie به‌معناى اسطوره نگارى از اين واژه گرفته شده است.واژه شناسان mythe را در اصل برگرفته از واژه يونانى muthosمى‌دانند [۲۳]    . muthos هرگز به‌معناى روايت يا حكايت افسانه‌اى نبوده [۲۴]    ; بلكه به‌معناى كلمه يا سخن و گفتار است و به عنوان مبدأ اشتقاق mythe، «كلمه» و «گفتار» ى است كه در توصيف و دلالت بر تاريخ خدايان و موجودات فرا بشرى به‌كار مى‌رود [۲۵]    . اسطوره به‌معناى دقيق اصطلاحى آن (mythe) به دسته‌اى از گزاره‌هاى دينى (دين به‌معناى عام) گفته مى‌شود كه با ساختار روايى ـ داستانى و خاست‌گاهى غالباً ناشناخته، از شخصيت‌ها، حوادث، روابط، سرزمين‌ها، اماكن و امورى حكايت مى‌كند كه فرا طبيعى، خارق العادة و قديمى بودن از ويژگى‌هاى اصلى آن بوده، كاملاً با واقعيت‌هاى روز مره زندگى ما تفاوت دارند. شخصيت‌هاى اساطيرى اغلب، خدايان و آلهه‌ها و گاه حيوانات، گياهان، كوه‌ها، يا رودخانه‌ها هستند [۲۶]    . مضامين اساطيرى از قبيل معناى مرگ و زندگى، راز هبوط، سرنوشت بشر و‌... بى‌شمار بوده، از‌جمله دل مشغولى‌هاى جاودانه آدمى است [۲۷]    ; اما از آن‌جا كه اساطير همواره به زمان آغازين و خاست‌گاه امور مى‌پردازد، تكوين‌شناسى و چگونگى پيدايش جهان، انسان و بسيارى ديگر از پديده‌ها از مضامين اصلى آن است. اسطوره در بسيارى از سنت‌ها، اعمال، مكان‌ها و اشياى مقدس به چشم مى‌خورد و در واقع كل حيات دينى جامعه‌اى را بيان مى‌كند. كار كرد آن در پاسخ به امورى چون پيدايش يك جامعه، معناى يك رسم، دليل پيدايش يك آيين و مناسك خاص، چرايى حرمت برخى امور، دليل مشروعيت يك اقتدار خاص، سبب مرگ و رنج انسان و‌... نهفته است [۲۸]    . براين اساس اساطير نوعى نگرش به هستى و جهان بينى است.[۲۹]     اساطير، متأثر از تفاوت فرهنگ‌ها و با داشتن ويژگى‌هاى مشترك، از تنوع شگفتى برخوردار بوده، از دير باز‌به‌سبب واژه‌هاى خاص به‌كار رفته در آن، مورد توجّه بوده و با روى‌كردهاى گوناگون مورد پژوهش قرار گرفته است.[۳۰]     پژوهش‌هاى اساطيرى، گستره وسيعى از نظريه‌ها را در بر مى‌گيرد كه برخى ناظر به‌گونه‌اى خاص از اساطير و بعضى ديگر در فرهنگ ويژه‌اى صادق است و شمارى نيز تنها برجنبه‌اى از اسطوره استوار است; ازاين‌رو نمى‌توان به نظريه واحدى دست يافت و با تحليل اسطوره براساس آن به نتايجى همه جانبه رسيد.[۳۱]    
واژه اساطير در قرآن ۹ بار، در سوره‌هاى انعام/۶، ۲۵; انفال/۸‌، ۳۱; نحل/۱۶، ۲۴; مؤمنون/۲۳، ۸۳; فرقان/۲۵، ۵; نمل/۲۷، ۶۸; احقاف/۴۶، ۱۷; قلم/۶۸، ۱۵; مطففين/۸۳، ۱۳ و همه جا به‌صورت تركيب «اَساطير الاَوّلين» به‌كار رفته‌است.
برخلاف پندار برخى مفسران و نويسندگان [۳۲]     كه نسبت اساطير را فقط متوجه قصه‌هاى قرآن مى‌دانند و نه همه آيات آن، آيات مربوط در ۲ دسته جاى مى‌گيرد: در سوره‌هاى انعام/۶، ۲۵; انفال/۸‌، ۳۱; نحل/۱۶، ۲۴; فرقان/۲۵، ۵; قلم/۶۸، ۱۵; مطففين/۸۳‌، ۱۳ همه آيات قرآن و در سوره‌هاى مؤمنون/۲۳، ۸۲‌; نمل/۲۷، ۶۷; احقاف/۴۶، ۱۷ و عده زنده شدن مردگان (معاد) اساطير خوانده شده است.
مفسران در كنار پرداختن به ريشه و مفرد اساطير برداشت‌هاى متفاوت، ولى قابل جمعى از آن دارند. اغلب آن‌ها چون ثعالبى [۳۳]    ، طبرى [۳۴]    ، ابن‌قتيبه [۳۵]    ، واحدى [۳۶]    ، بغوى [۳۷]    ; طبرسى [۳۸]    ، قُرطُبى [۳۹]    ، آلوسى [۴۰]     به تبع مفسران نخستين چون ابن‌عباس [۴۱]    ، ضحاك [۴۲]     و ابن‌جريح [۴۳]    ، آن را نوشته‌هاى پيشينيان درباره سرگذشت، سخنان، داستان‌ها و حوادث زندگى خويش، معنا كرده‌اند. فخر رازى با پذيرش اين معنا آن را به جمهور مفسران نسبت مى‌دهد.[۴۴]     گروهى ديگر به تبع قُتاده [۴۵]     آن را به‌معناى نوشته‌هاى پيشينيان با درون مايه‌اى از خرافات و اباطيل [۴۶]    ، اكاذيب [۴۷]    ، غير واقعى [۴۸]    ، و غير قابل اعتماد [۴۹]     دانسته‌اند. «سخنان مسجّع» و «تُرَّهات» به‌معناى مطالب دشوار و پيچيده نيز از برخى مفسران نخستين گزارش شده است.[۵۰]     قراينى كه نظريه جمهور مفسران را تأييد مى‌كند عبارتند از: ۱. ريشه لغوى اساطير; ۲.‌قراين قابل توجهى از آيات مربوط، مانند: «قالوا قَد سَمِعنا لَو نَشاءُ لَقُلنا مِثلَ هـذا» (انفال/۸‌،۳۱)، «واَعانَهُ عَلَيهِ قَومٌ ءاخَرُونَ» (فرقان/۲۵،۴) و «اكتَتَبَها» (فرقان/۲۵،۵); به‌ويژه با توجه به شأن نزول آن‌ها; ۳. كار برد «مَسْطُور» (طور/۵۲،۲) به‌معناى «مكتوب» و «يَسْطُرُونَ» (قلم/۶۸،۱) به‌معناى «يكتبون» در قرآن.
امّا در مورد معانى ديگر مى‌توان گفت: از مصاديقى چون افسانه رستم و اسفنديار،[۵۱]     اطلاق اساطير بر اعتقاد به معاد (نمل/۲۷، ۶۸; احقاف/۴۶، ۱۷) و نظريه‌هاى جديد اسطوره mthe، برداشت و به مفهوم اساطير سرايت داده شده است [۵۲]    . مهم‌تر اين‌كه نسبت‌هايى چون «اِفكٌ مُفترى» (سبأ/۳۴،‌۴۳)، «اِفكٌ افتَرهُ» (فرقان/۲۵،۴)، «اِفكٌ قديم» (احقاف/۴۶، ۱۱)، «اِن هـذا اِلاَّ اختِلـق» (ص/۳۸،۷) و «اِن هـذا اِلاّ خُلُقُ الاَوَّلين» (شعراء/۲۶، ۱۳۷) نيز از زبان كافران و مشركان در مورد قرآن و اعتقاد به معاد گزارش شده است; چنان‌كه واژه «باطل» (بقره/۲، ۴۲; نحل/۱۶، ۷۲; كهف/۱۸، ۵۶)، مشتقات گوناگون «كذب» (كهف/۱۸، ۵; آل‌عمران/۳، ۷۸)، «أقاويل» (حاقه/۶۹‌، ۴۴) و نيز «حديث» (طه/۲۰، ۹; بروج/۸۵‌، ۱۷; ذاريات/۵۱، ۲۴) و «أحاديث» (مؤمنون/۲۳، ۴۴; سبأ/۳۴، ۱۹) به‌معناى حكايت و سرگذشت افراد و اقوام گذشته در قرآن آمده است; بنابراين، با توجه به دقت شگفت‌آور قرآن در كاربرد واژه‌ها اگر مراد از اساطير غير از معناى جمهور مفسران بود، بايد از واژگان ياد‌شده و مشتقات آن استفاده مى‌شد.
نكته مهم‌تر اين‌كه با توجه به ريشه لغوى اساطير و تفسير اغلب مفسران، اسطوره كه نخستين بار در سال ۱۸۹۴‌م. به‌وسيله خورى ميخائيل غبرائيل (لبنانى) در معناى mythe به‌كار رفته [۵۳]    ، ترجمه دقيق و درستى از آن نيست [۵۴]    ; براى همين، اسطوره پژوهان معاصر عربى با تأكيد بر اين مهم به جاى اسطوره و اسطوره‌شناسى از واژه «ميث» و «ميثولوجيا» استفاده مى‌كنند [۵۵]    ; چنان‌كه ترجمه اسطوره و هم‌چنين mytheبه‌معناى دقيق آن دو به افسانه، داستان خيالى و خرافى و خرافات نيز با توجه به تفاوت‌هاى معنايى و ماهوى بين آن‌ها، با نقدهاى متعددى روبه‌رو است.[۵۶]     مفاهيم ياد‌شده بيشتر تعابيرى عاميانه از آن دو است [۵۷]    .
براساس گزارش همه مفسران، نسبت دادن اساطير به قرآن، در آغاز به‌وسيله نَضْربن حارِث و به دنبال او از سوى ديگر مشركان مطرح گرديد.[۵۸]     او را از زنادقه قريش (مانويان كه بيشتر مخالفان پيامبر(صلى الله عليه وآله) در مكّه از ميان آنان معرفى شده‌اند) دانسته‌اند كه همراه شمارى از بازرگانان قريش، در جريان سفرهاى تجارى به عراق (بخشى از ايران آن روز) در شهر حيره و به‌وسيله مبلّغان مانوى به آيين آن‌هاگرويده است.[۵۹]     وى از يك سو با مطالعه كتاب‌هاى ايرانيان، از‌جمله با سرگذشت پادشاهان ايران و داستان‌هاى رستم و اسفنديار و كليله و دمنه آشنا [۶۰]     و از سوى ديگر از راه معاشرت با يهود و نصارا نسبت به سخنان مسجّع كاهنان و تلاوت انجيل و عبادت نصرانيان آگاه بود; ازاين‌رو هنگامى كه آيات قرآن را شنيد و ركوع و سجود پيامبر(صلى الله عليه وآله) را ديد، گفت: اين سخنان را شنيده‌ايم و اگر بخواهيم مى‌توانيم همانند آن را بگوييم.[۶۱]     او را داستان سراى قريش دانسته‌اند كه از سرگذشت اقوام و ملل گوناگون گذشته براى آنان حكايت مى‌كرده است [۶۲]    . بنا بر گزارش مفسران، هنگامى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)براى هدايت مردمان از خدا و سرنوشت اقوام گذشته و گرفتار شدن آنان به عذاب الهى سخن مى‌گفت، پس از رفتن آن حضرت، نضربن حارث بر جاى او نشسته، و مى‌گفت: اى جماعت قريش! به خدا من خوش سخن‌تر از او هستم. بياييد تا سخنانى زيباتر از سخنان او به شما بگويم; و آن‌گاه پس از حكايت سرگذشت پادشاهان ايران و رستم و اسفنديار مى‌گفت: با اين‌كه محمد(صلى الله عليه وآله)خوش سخن‌تر از من نيست، من ادعاى نبوت نمى‌كنم مستند شود. بنا به روايت ابن‌عباس، گروهى از سران شرك مانند ابوسفيان، عتبه، شيبه، ابوجهل، وليدبن مغيره بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) گرد آمده، به آياتى كه تلاوت مى‌كرد، گوش فرا دادند، آن‌گاه از نضربن حارث درباره سخنان پيامبر(صلى الله عليه وآله)پرسيدند. او گفت: سوگند به كسى كه آن [۶۳]     را خانه خود قرار داد، نمى‌دانم چه مى‌گويد! من فقط حركت لب‌هايش را مى‌بينم. چيزى جز اساطير الاولين نمى‌گويد; همانند سخنانى كه من از اعصار و قرون گذشته براى شما مى‌گفتم.[۶۴]    
منابع
الاتقان فى علوم القرآن; احياى فكر دينى در اسلام; ارشاد العقل السليم الى مزايا القرآن الكريم، ابى‌السعود; الاساطير و المعتقدات العربية قبل الاسلام; اسباب النزول، واحدى; الاسطوره; اسطوره در جهان امروز; افسانه دولت اقرب; الموارد فى فصح العربية و الشوارد; انساب الاشراف انسان; و سمبول‌هايش; انوار التنزيل و اسرار التأويل، بيضاوى; تاج العروس من جواهر القاموس; تاريخ الامم و‌الملوك، طبرى; تاريخ تمدن، شريعتى; تجربه دينى و مكاشفه عرفانى; التحقيق فى كلمات القرآن الكريم; ترتيب كتاب العين; تفسير التحرير و التنوير; تفسير الجلالين; تفسير‌جوامع الجامع;التفسير الكبير; التفسير المنير فى العقيدة و الشريعة و المنهج; تفسير نمونه; جامع البيان فى‌تفسير آى القرآن; الجامع لاحكام القرآن، قرطبى; جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن; الجواهر الحسان فى تفسير‌القرآن، ثعالبى; دايرة المعارف بستانى; الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور; رؤيا، حماسه، اسطوره; روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم; زاد المسير فى علم التفسير; السيرة‌النبويه، ابن‌هشام; سيكولوجية القصه فى القرآن; شناخت اسطوره‌هاى ملل; الصحاح تاج اللغة و صحاح العربيه; عقل و اعتقاد دينى; علم‌و‌دين; الغريبين فى القرآن و الحديث; فرهنگ علوم اجتماعى; فرهنگ مردم‌شناسى; فرهنگ نامه ادبى فارسى; فن القصصى فى القرآن الكريم; فى ظلال القرآن; قرآن‌شناسى; قصص القرآنى فى منطوقه و مفهومه; قصه در قرآن روش‌ها و اهداف آن; كتاب مقدس; الكشاف; كشف‌الاسرار و عدة الابرار; گذر از جهان اسطوره به فلسفه; لسان العرب; لغت نامه; مبانى فلسفى اساطير يونان و‌روم; مجمع البحرين; مجمع البيان فى تفسير‌القرآن; مدارك التنزيل و حقائق التأويل، نسفى; مربى نمونه (تفسير سوره لقمان); المعارف; معالم التنزيل فى التفسير و التأويل، بغوى; معجم مقاييس اللغه; المنمق فى اخبار قريش; الميثولوجيا عندالعرب; الميزان فى تفسيرالقرآن; نماد‌و‌اسطوره; الوحى‌المحمدى; الوسيط فى تفسير القرآن المجيد.
[۶۵]    . ترتيب‌العين، ص‌۳۷۳; مقاييس‌اللغه، ج‌۳، ص‌۷۲; الصحاح، ج‌۲، ص‌۶۸۴.
[۶۶]    . مقاييس‌اللغه، ج۳، ص۷۳; الغريبين، ج۳، ص۸۹۳; ترتيب‌العين، ص‌۳۷۳.
[۶۷]    . لسان‌العرب، ج‌۶، ص‌۲۵۷; القاموس‌المحيط، ج‌۱، ص‌۵۷۳; تاج العروس، ج‌۷، ص‌۵۲۰.
[۶۸]    . ترتيب العين، ص‌۳۷۳; لسان العرب، ج‌۶، ص‌۲۵۷; القاموس المحيط، ج‌۱، ص‌۵۷۳.
[۶۹]    . مقاييس‌اللغه، ج۳، ص۷۳; الصحاح، ج۲، ص‌۶۸۴; مجمع‌البحرين، ج۲، ص۳۷۱.
[۷۰]    . تاج العروس، ج‌۷، ص‌۵۲۰.
[۷۱]    . لسان العرب، ج‌۶، ص‌۲۵۷; اقرب الموارد، ج‌۲، ص‌۶۶۴.
[۷۲]    . اقرب الموارد، ج‌۲، ص‌۶۶۴.
[۷۳]    . الصحاح، ج۲، ص۶۸۴; لسان‌العرب، ج۶، ص۲۵۷; تاج‌العروس، ج‌۷، ص‌۵۲۰.
[۷۴]    . اقرب الموارد، ج‌۲، ص‌۶۶۴.
[۷۵]    . لسان العرب، ج‌۶، ص‌۲۵۷; اقرب الموارد، ج‌۲، ص‌۶۶۴.
[۷۶]    . الغريبين، ج‌۳، ص‌۸۹۳.
[۷۷]    . مفردات، ص‌۴۱۰.
[۷۸]    . التحقيق، ج‌۵، ص‌۱۲۴.
[۷۹]    . مقاييس اللغه، ج‌۳، ص‌۷۲.
[۸۰]    . واژه‌هاى دخيل، ص‌۱۱۴‌ـ‌۱۱۵ و ۲۵۸.
[۸۱]    . الاتقان، ج‌۱، ص‌۲۸۴.
[۸۲]    . الاساطير، ص‌۱۶.
[۸۳]    . واژه‌هاى دخيل، ص‌۱۱۴; امثال قرآن، ص‌۱۰; فرهنگ‌نامه ادبى فارسى، ج‌۲، ص‌۹۱.
[۸۴]    . شناخت اسطوره‌هاى ملل، ص‌۱۹.
[۸۵]    . واژه‌هاى دخيل، ص‌۱۱۴.
[۸۶]    . لغت نامه، ج‌۲، ص‌۱۷۰۰.
[۸۷]    . گذر از جهان اسطوره، ص‌۲;
EncycLopedia of reLigoun, V, ۱۰, P۲۶۱ Tne
[۸۸]    . گذر از جهان اسطوره، ص‌۲; رؤيا، حماسه، اسطوره، ص‌۲.
[۸۹]    . The EncycLopedia of reLigoun,V, ۱۰, p۲۶۱
[۹۰]    . The EncycLopedia of reLigoun,V, ۱۰ , pp. ۲۶۱ ۸ ۲۶۵ ; britannica,V,p
[۹۱]    . اسطوره در جهان امروز، ص‌۱۲.
[۹۲]    . the EhcycLopedia of reLigoune , V . ۱۰, pp. ۲۶۱ - ۲۶۲ ۸ ۲۷۳l; britannica, V,p
[۹۳]    . رؤيا، حماسه، اسطوره، ص‌۷ britennica . , p
[۹۴]    . theEncycLopedia of religoun , ۱۰ , pp ۲۶۸ - ۲۶۹ ; britannica,p.
[۹۵]    . شناخت اسطوره‌هاى ملل، ص‌۲‌ـ‌۴; گذر از جهان اسطوره، ص‌۲‌ـ‌۳.
[۹۶]    . فى ظلال‌القرآن، ج‌۲، ص‌۱۰۶۶; الفن القصصى، ص‌۱۱۷‌ـ‌۱۲۰.
[۹۷]    . تفسير ثعالبى، ج‌۱، ص‌۴۷۴.
[۹۸]    . جامع البيان، مج‌۶، ج‌۹، ص‌۳۰۴‌ـ‌۳۰۵.
[۹۹]    . زاد المسير، ج‌۳، ص‌۱۹
[۱۰۰]    . الوسيط، ج‌۲، ص‌۲۶۲.
[۱۰۱]    . تفسير بغوى، ج‌۲، ص‌۷۵.
[۱۰۲]    . مجمع البيان، ج‌۴، ص‌۴۴۲ و ۴۴۴.
[۱۰۳]    . تفسير قرطبى، ج‌۶، ص‌۲۶۱.
[۱۰۴]    . روح المعانى، مج‌۵، ج‌۷، ص‌۱۸۳.
[۱۰۵]    . التفسير الكبير، ج‌۱۲، ص‌۱۸۸; التبيان، ج‌۶، ص‌۳۷۲.
[۱۰۶]    . مجمع البيان، ج‌۴، ص‌۴۴۴.
[۱۰۷]    . جامع البيان، مج‌۶، ج‌۹، ص‌۳۰۵.
[۱۰۸]    . التفسير الكبير، ج‌۱۲، ص‌۱۸۸.
[۱۰۹]    . روح المعانى، مج‌۵، ج‌۷، ص‌۱۸۳.
[۱۱۰]    . تفسير بيضاوى، ج‌۲، ص‌۳۹۸ و ج‌۴، ص‌۱۳۹.
[۱۱۱]    . تفسير الجلالين، ص‌۱۳۳ و ۱۸۳; تفسير ابى‌السعود، ج‌۶، ص۱۴۷.
[۱۱۲]    . تفسير نسفى، ج‌۳، ص‌۱۲۸.
[۱۱۳]    . روح المعانى، مج‌۵، ج‌۷، ص‌۱۸۳.
[۱۱۴]    . جامع البيان، مج‌۵، ج‌۷، ص‌۲۲۶; زاد المسير، ج‌۳، ص‌۲۰; التفسير الكبير، ج‌۱۲، ص‌۱۸۸.
[۱۱۵]    . التفسير الكبير، ج‌۱۲، ص‌۱۸۸.
[۱۱۶]    . فى ظلال القرآن، ج‌۳، ص‌۱۵۰۳; نمونه، ج‌۱۵، ص‌۲۱‌ـ‌۲۲; التحرير و التنوير، ج‌۷، ص‌۱۸۲.
[۱۱۷]    . دائرة‌المعارف، ج‌۱۳.
[۱۱۸]    . الاساطير، ص۲۱‌ـ‌۲۲; رؤيا، حماسه، اسطوره، ص۲.
[۱۱۹]    . الاساطير، ص‌۲۱‌ـ‌۲۲; الميثولوجيا عند العرب، ص‌۱۶‌ـ‌۱۷.
[۱۲۰]    . رؤيا، حماسه، اسطوره، ص‌۲‌ـ‌۴; اساطير يونان و روم، ص‌۱۸; Tne EncycLopedia of reLigoun, V,۱۰, P.۲۶۴
[۱۲۱]    . تجربه دينى، ص‌۹۱; Tne EncycLopedia of reLigoun, V,۱۰, P.۲۶۴
[۱۲۲]    . جامع‌البيان، مج‌۱۰، ج‌۱۸، ص‌۲۴۱; كشف‌الاسرار، ج‌۳، ص‌۳۲۶; مجمع البيان، ج‌۴، ص‌۴۴۲.
[۱۲۳]    . المنمق، ص‌۳۸۸‌ـ‌۳۸۹.
[۱۲۴]    . الجواهر، ج‌۵، ص‌۵۳; جامع البيان، مج‌۶، ج‌۹، ص‌۳۰۵; التفسير الكبير، ج‌۱۵، ص‌۱۵۶.
[۱۲۵]    . جامع البيان، مج‌۶، ج‌۹، ص‌۳۰۵.
[۱۲۶]    . جامع‌البيان، مج‌۱۰، ج‌۱۸، ص‌۲۴۱‌ـ‌۲۴۲; فى ظلال‌القرآن، ج۳، ص۱۵۰۳.
[۱۲۷]    . جوامع‌الجامع، ج۱، ص۳۷۲; الكشاف، ج۲، ص‌۱۳; اسباب النزول، ص‌۱۷۶.



جعبه ابزار