• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اعجاز البیان فی تفسیر ام القرآن‌ (کتاب)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



«اعجاز البیان فی تفسیر‌ام القرآن»، اثر صدر الدین قونوی است که به بیان جوانب اعجازی یکی از سوره‌های قرآن کریم؛ یعنی فاتحه یا «ام القرآن»، به زبان عربی می‌پردازد.



این کتاب بر اساس روش «تاویلی»، به نگارش درآمده است و مؤلف آن، در زمره مفسرانی است که قرآن را «ذو بطون» می‌دانند و معتقدند که تنها روش دست یابی به این بطون و لایه‌های تو در تو، «تاویل» است. تاویل که مهم‌ترین ویژگی دیدگاه متصوفه و عرفا نیز هست، با تاویلی که به معنای تفسیر است و همه مفسران آن را پذیرفته‌اند، تفاوت دارد.
قونوی کمتر به نقل اقاویل و نظرات مفسران و قرآن شناسان پرداخته است و غالب گفته‌های او در باره سوره فاتحه، از قلب صیقلی او فیضان می‌کند؛ چیزی که آن را «علم لدنی» گفته‌اند و در برابر «علم اکتسابی یا کسبی» قرار داده‌اند.
وی، بعد از مقدمات، وارد تفسیر سوره حمد، به شکل کلمه به کلمه و آیه به آیه می‌شود و چون سوره حمد به ۳ قسم تقسیم شده: قسمت اول، تا «یوم الدین»؛ قسمت دوم، «ایاک نعبد و ایاک نستعین» و قسمت سوم، «اهدنا الصراط المستقیم» تا آخر سوره، تفسیر آن را نیز بر سه قسم تقسیم نموده است و بر حسب حدیث مشهور «لکل آیة ظهر و بطن و حد و مطلع»، هر کلمه و آیه را ابتدا با زبان ظاهر، سپس باطن و بعد از آن، به ماوراء باطن که همان لسان حد و مطلع است، تفسیر می‌نماید.


قونوی پیش از آغاز به تفسیر فاتحه، مقدماتی را قاعده وار عنوان می‌فرماید و سپس در تفسیر از آنها- به اضافه برخی مطالب واردی و کشفی- استفاده کرده و آنها را در ضمن تفسیر استطراد می‌نماید.
نخست، پس از خطبه، چکیده‌ای از بیان حال را بیان می‌دارد و سپس ارکان کلام غیبی را مطرح کرده و پس از مقدمه‌ای طریق بحث را ضمن قواعدی کلی که تعلق به اصول حقایق و علوم الهی دارد بیان می‌دارد و دلایل نظری را از جهت وصول به غایت رد کرده و سپس قانون فکری را که نزد صاحبان نظر مطلوب است، عنوان می‌کند که این هم در نزد برخی نتیجه بخش است و در نزد برخی دیگر، عقیم و اینکه آیا نیازی به قانون هست و یا اینکه فطرت سالم در اکتساب علوم، کافی بوده و بی نیاز از قانون است، بحث می‌کند.


پس از آن، روش محققان را به زبان اهل تحقیق ایراد می‌فرماید و بعد، در «پیوندی»، فرق بین طالبان معرفت و حقایق علوی را بیان می‌دارد و سپس می‌گوید: «معرفت حقایق مجرد، از حیث بساطت و تجردشان در مرتبه علمی، محال است» و راز جهل به حقیقت خدای متعال را بیان داشته و پس از آن، وسایل تحصیل علم ذوق و کشف را بیان می‌دارد و سپس در «پیوند» دیگری، حلول و اتحاد را که بنده با حق اتحاد پیدا نمی‌کند، رد کرده و گوید: «بلکه دست نویس و آینه تمام نمای صورت مرتبه پروردگارش می‌شود» و بعد، بیان می‌دارد که علم خدا، حقیقی و علم بنده، مجازی است، سپس راز بهره برداری از علم لدنی را بیان می‌دارد.
غیب مطلق و برزخ نخستین و مرتبه اسماء و حد فاصل و مقام انسان کامل و مرتبه احدیت جمع و وجود و اولین مراتب تعین و آخرین مرتبه غیب و اولین مرتبه شهادت نسبت به غیب مطلق و محل نفوذ اقتدار و عمایی که همان نفس رحمانی است که بعینه غیب اضافی اول است نسبت به معقول بودن هویتی که غیب مطلق است (و یا بگو: غیب الهی)، سپس اسرار علم تحقیق را بیان داشته و اینکه چرا تعریف علم جایز نیست و چرا گاهی تعریف آمده؟ و اینکه در وجود چه مقدار علم است بیان داشته و پس از آن، به نعوت و توصیف علم از قدم و حدوث و فعل و انفعال و بداهت و اکتساب و تصور و تصدیق و ضرر و منفعت و غیر اینها از صفات لازم آن پرداخته و بعد، مراتب علم را بیان داشته و می‌گوید: «علم با تجلی ذاتی همراه است، سپس احکام و نسبت‌های علم را بیان می‌دارد».


در «پیوندی» دیگر، به سر علم و متعلقات آن پرداخته و بیان می‌دارد که صورت ادراک به واسطه علم تحقق می‌پذیرد و سپس ادوات و آلات توصیل معلومات را که سه تا است بیان می‌دارد:
نخست، حرکت معنوی نفسانی؛ دوم، استحضار صور معانی و کلمات در ذهن و سوم، حروف و کلماتی که به واسطه گفتن و نوشتن ظاهرند
سپس در «پیوندی»، نسبت اجتماعی را که تابع حکم مرتبه جمع است- که اختصاص به حد فاصل دارد- و راز ترکیب‌های شش گانه را در عربیت که اسم با اسم و اسم با فعل و اسم با حرف و غیر اینها است بیان می‌دارد.
و اسماء و تفاوتی که بین این دو است و اسرار دیگری را بیان می‌دارد، سپس در بابی، راز آغاز و ایجاد و سر وحدت و کثرت و غیب و شهادت و جمع و تفصیل و مقام انسان کامل و راز عشق و احکام آن و راز «بسم الله الرحمن الرحیم» را از برخی وجوه بیان می‌دارد.


تا اینجا مقدماتی بود که پیش از تفسیر سوره بیان داشت و اکنون به تفصیل آن مجملات در تفسیر و شرح «بسم الله الرحمن الرحیم»، به زبان مرتبه ذوقی (کشفی) می‌پردازد که آشکار کننده کنه آیه است، لذا از اولین تعین اسمی احدی که کلید مرتبه اسماء است، آغاز می‌کند که نظیر آن در نفس انسانی همزه است و «الف» مظهر صورت عماء؛ یعنی نفس رحمانی می‌باشد و گوید: «نزدیک‌ترین حروف از جهت نسبت به «الف»، «باء» است» و سپس به نظریه دوری و حروف عالیات می‌پردازد، پس از آن، به تطبیق همزه و «الف» می‌پردازد و می‌گوید: «نزدیک‌ترین مراتب از جهت نسبت به اطلاق باطنی نفسی، همزه است و «باء» نزدیک‌ترین موجودات از جهت نسبت به آن است که آخرین مرتبه غیب و اولین مراتب شهادت تام می‌باشد»، پس از آن به حروف «سین و میم» می‌پردازد و در پی آن، بابی در بطون قرآن و اسرار حروف می‌گشاید و از پس آن، شروع به تفسیر «الرحمن الرحیم» می‌فرماید که بنده چگونه باید پروردگارش را یاد کند و در طی آن، مراتب حضور را بیان می‌دارد.
اینجا بابی را باز می‌کند که متضمن بیان فواتح کلیات می‌باشد که اختصاص به کتاب کبیر (جهان وجود) و کتاب صغیر (انسان کامل الهی) و کتاب‌هایی که بین این دو کتاب است، دارد. این فواتح، بسیار مفصل و ارزش مند است و متضمن علوم فراوان، سپس به بیان مفاتیح غیبی می‌پردازد و از پی آن، به تفسیر آیه «الحمد لله رب العالمین» می‌پردازد و آن را در طی مقدمه‌ای در معنی الوهیت و نیز حمد را با انحاء مختلف و زبان‌های گوناگون آن از جهت قول و ذوق بیان می‌دارد و سپس به اشتقاق لفظ جلاله «الله»، و تطابق معانی اسم از جهت ظاهر و باطن می‌پردازد و از آنجا به تفسیر اسم «رب» متوجه می‌شود.


و حکم آن در هر وقتی و اینکه غذای روح کدام است و غذای جسد کدام؟ و اینکه اسم «رب» در «عماء» کینونت دارد و حکمت عارفان در اینکه اینان هر قوه‌ای را در آنچه که برای آن آفریده شده در کار می‌گیرند و انحراف محجوبان- کسانی که مزاج‌های روحانیشان از اعتدال حقیقی دور است- و اینکه اغذیه در این امر چه حکمی دارد؟ و راز حلال و حرام بودن غذاها و راز مجاهده و ریاضت و اینکه مزاج بر قوه غذا غلبه پیدا می‌کند و سپس در تفسیر «عالمین»، به زبان ظاهر و زبان باطن- هر دو- می‌پردازد و می‌گوید: «خداوند، مجموع عالم کبیر را از حیث ظاهرش علامت و دلیلی بر روح و معنای آن قرار داد و تمام صور عالم و ارواح آن را علامت الوهیت جامع اسماء و نسبت‌ها و بر مجموع عالم قرار داد و انسان کامل را با مجموعش؛ یعنی از حیث صورت و روح و معنا و مرتبه‌اش، علامتی تمام و دلیلی قرار داد که دلالت بر خداوند سبحان- دلالتی کامل- دارد»، سپس در پایان این مبحث، عوالم را دسته بندی کرده و گوید: «اولین عوالم متعین از «عماء»، عالم مثال مطلق است و بعد عالم تهیم و بعدش عالم قلم و لوح و بعد آن عالم طبیعت- از حیث ظهور حکمش در اجسام به حقیقت هیولا و جسم کلی- و سپس عرش است و همین طور به ترتیب ادامه دارد تا کار منتهی به انسان در عالم دنیا می‌شود و پس از آن، عالم برزخ است و در پی آن، عالم حشر است و بعد عالم دوزخ و سپس عالم بهشت و بعدش عالم کثیب (محل مشاهده حق تعالی) و در پایان، مرتبه احدیت جمع و وجود است که معدن و منبع و کانون تمام عوالم می‌باشد.


در بابی متعرض تفسیر «الرحمن الرحیم» می‌شود و می‌گوید: «این رحمان و رحیم، تکرار در آن رحمان و رحیم در بسمله نیست و اسم «الله»، جامع مراتب و موجودات است و «رحمن» تنها به واسطه دلالتش بر وجود، از آن اخص است و اسم «رحیم» اختصاص به تفصیل حکم وجود و آشکار کردن تعینات آن در موجودات دارد».
سپس حضرت شیخ (قدس سره) مراتب رحمت را بیان می‌دارد که سه است: مرتبه ظهور و مرتبه بطون و مرتبه جمع و چون رحمت، عین وجود است و وجود هم نور است و حکم عدمی آن ظلمت، پس هر کس که حکم نور در او تمام تر و فراگیرتر ظاهر شود، او نسبت به حق تعالی سزاوارتر و کامل تر از همه است؛ ازاین روی بود که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم از پروردگارش خواست که ظاهر و تمام اعضای ظاهری اش را و سپس قلب و چشم و گوش باطنی اش را نورانی گرداند و پس از آن خواست که برایش نوری قرار دهد و اصلا وجودش را نور گرداند.
سپس آغاز در تفسیر آیه «مالک یوم الدین» کرده که حاوی راز ملک و راز یوم و راز دین است و مفصلا اینکه مالک و یا ملک خوانده شود کدام افضل است، بحث نموده است و در تفسیر یوم، وارد بحث اصل زمان که اسم «دهر» است، می‌شود و می‌گوید: این هم نسبت معقولی مانند دیگر نسبت‌های اسمایی و حقایق کلی است، پس بین «آن (لحظه)» و دوران که مظهرش در خارج ادراک می‌گردد و بین وجود و امکان که به واسطه کشف و معقول در ذهن‌ها ادراک می‌شود، اکوان و الوان (موجودات و رنگ‌ها) ظاهر می‌گردد و احکام دهر و زمان را تفصیل می‌دهند، زیرا به واسطه «آن (لحظه)» دقایق و به واسطه دقایق، ساعات و به واسطه، ساعات روزها اندازه می‌شود و کار، به واسطه این حکم چهارگانه و سر جامع بین آنها تمامی می‌یابد.


و همین طور او را پس از جدا شدن به کلی از این نشئه عنصری، در نشئه برزخی و حشری و بهشتی و دیگر نشآتش، افعال و احوال مختلف و گوناگونی است، ولی همه تابع نشئه عنصری و نتیجه یافته از آنند و به واسطه این نشئه است که افعال انسان از دنیا به برزخ و سپس به آخرت انتقال می‌یابد و در مراتب علوی، تشخص و امتیاز پیدا می‌کند و حکمش ثبوت و دوام می‌یابد، چون او از احکام مزاج عنصری و لوازم و نتایج آن که بدان و در آن نفسش ظاهر گشته است، رها نیست؛ برای اینکه او بی نیاز از مظهر نیست و مظاهر انسان همیشه از حکم طبیعت رها نمی‌باشد.


پس از آن در «پیوندی» از این اصل، در افعال مکلفان که جزا بر آنان مترتب می‌شود سخن می‌گوید که هر فعلی که از انسان صادر می‌گردد، آن فعل در هر آسمانی صورتی دارد که هنگام تعین آن فعل در آن عالم، تشخص و امتیاز می‌یابد و روح این صورت، همان علم فاعل و حضورش به حسب قصد و نیتش در حال فعل می‌باشد و باقی ماندن آن صورت، بستگی به امداد حق تعالی دارد و گوید: شرط گذر کردن افعال نیک و حکم آنها از دنیا به آخرت، دو امر است که هر دو، دو اصل در باب مجازات و دوام صور افعال- از حیث نتایج آنها- می‌باشند: یکی، توحید است و دیگری، اقرار به روز رستاخیز و اینکه تنها خداست که جزا می‌دهد و اعمال و افعال، دارای مرتبه و دارای آغاز و کمالند؛ آغاز آنها، حرکت حبی و توجه ارادی کلی است که تعلق به ظهور کمالی دارد و کمال آنها، عبارت است از ظهور نتایج آنها که غایت هر فعل و عمل است.
گوید: کمال اعمال و نتایج آنها، حصولش، به واسطه صدور آنها از مقام ذاتی غیبی است و بروزش به مرتبه شهادت که محل سلطنت و غلبه و حکم رانی اسم «الظاهر» که خود آینه اسم «الباطن» و جلوه گاه و مقام نفوذ و سریان حکمش می‌باشد، تمامی می‌یابد و چون در مرتبه شهادت، کمال و تمامی یافت، تمام امر به تفصیل به حق متعال باز خواهد گشت. و گوید: فاعلی جز او نیست، ولی ظهور افعال موقوف بر بندگان است- اگرچه، خود، از جمله افعالند- بنابراین افعال در واقع به ایشان انتساب می‌یابد؛ یعنی از حیث ظهور افعال بدیشان، نه اینکه اینان فاعل این افعالند و حکم صفاتی که توهم اشتراک بین حق تعالی و خلق می‌رود- با اختلاف و احکام و مراتب آنها- این گونه است.
در «پیوندی» دیگر از همین باب، در باره این امر که هر فعلی از افعال نیک که از انسان صدور می‌یابد و بدان امری از امور را- به جز حق، هر چه می‌خواهد باشد- قصد می‌نماید، او در آن (امر و فعل) از مزدوران محسوب می‌شود، نه از بندگان، بحث می‌کند و شاخه‌های دیگری از این را بیان می‌فرماید و باز در «پیوند» دیگری از همین اصل، در احکام اصلی مشروع- یعنی واجب و حرام و مکروه و مباح و مستحب- مفصلا بحث می‌فرماید و جزای هر کدام از اینها را چه در دنیا و چه در عقبا بیان می‌کند و می‌گوید: این اقسام از نوع جزا، از فعل تاخر و عقب ماندگی ندارند، بلکه از پی صادر شدنش از جانب عمل کننده، بر وی مترتب می‌گردند و در پایان می‌فرماید: این مقام، اشتمال بر اسرار و رازهایی الهی و کونی دارد که جدا شریف و ارجمند هستند و آنها را جز بزرگان از اهل حضور و شهود و معرفت و شناخت تام، مشاهده نمی‌کنند و تفاصیل آنها را جز به مقدار معرفتشان- که در پی آن حضور ایشان را دارد- نمی‌دانند.
پس از آن، دنباله‌ای که متضمن راز اوامر و نواهی- که عذاب اخروی و بهشت بدانها مقرون است- آورده و گوید: آنچه فراگیر احوال و گفتار و صفات و افعال ظاهری و باطنی انسانی است؛ یعنی از خواص و نتیجه‌هایی که از آنها به دست می‌آید، صورت‌های آن نتایج در طبقات و مراتب آسمان‌ها و برزخ‌ها و حشر و بهشت و دوزخ و هرگونه که خداوند خواسته متعین است؛ یعنی از جهت اثبات و محو و سود و غلبه و مغلوبی- به واسطه اشتراک دو حکم رحمت و غضب الهی موقت، چه حسی و چه خیالی و چه روحی و چه مثالی...


حضرت شیخ (قدس سره). .. در فصلی دیگر آنچه از اسرار و معانی لفظ «دین» که باقی مانده بیان می‌دارد و نیز راز تکلیف و حکمت و اصل آن را به زبان مطلع و احدیت جمع بیان می‌دارد و می‌گوید: احدیت نه اقتضای اظهار و آشکار کردن چیزی و نه ایجاد چیزی را نمی‌کند و حق تعالی از حیث ذات و احدیتش بی نیاز از جهانیان است، نه مناسبت با چیزی پیدا می‌کند و نه با آن ارتباط و نه چیزی با او مناسبت پیدا می‌کند و نه با او تعلق، زیرا تعلق و مناسبت از جهت مراتب ثابت است؛ یعنی به حکم تضایف که بین «الاه» و مالوه و خالق و مخلوق و غیر اینها ثابت می‌باشد.
حضرت شیخ پس از آنکه فاتحه را به سه بخش تقسیم کرده بود، برای هر بخشی در پایانش، به زبان جمع و مطلع، بحثی مستوفی و شیرین دارد، لذا در اینجا از «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز می‌کند تا «مالک یوم الدین» که ثلث اول حمد است.
بخش دوم تفسیر، در تفسیر آیه: «ایاک نعبد و ایاک نستعین» آغاز می‌شود. نخست، بحث مفصلی راجع به «وجهه» می‌فرماید که اکثر مردم در این باره پیرو گمان‌های خویشند و وجوه مختلفی را از خدا در ذهن خود ترسیم داده و آن وجوه را می‌پرستند، سپس به بیان وجهه‌ای که قبله دل‌های متوجهان به حق تعالی و ارواح و عقول و نفوس و خوها و سجایای ایشان است، پرداخته و سپس در «پیوندی» عبادت ذاتی و عبادت صفاتی را عنوان کرده، سپس به تفسیر «ایاک نستعین» پرداخته و می‌گوید: ایاک در اولی، غیر از ایاک در دوم است، زیرا اولی اشاره به موجودی است که شایستگی اش برای پرستش نزد پرستش کننده ثابت شده و نهایت هدف و مقصدش گردیده، ولی در دومی، مطلق این معبود نمی‌باشد، بلکه از آن جهت است که وی را این صلاحیت هست که آن کس را که وی را می‌پرستد یاری کند.
سپس آغاز به تفسیر بخش سوم که اختصاص به بنده دارد، می‌کند و در تفسیر صراط مستقیم می‌گوید: هدایت و ایمان و تقوا را سه مرتبه است: اول و وسط و آخر و آیه ۹۳ سوره مائده را در این مقام بس عالی و عرفانی تفسیر کرده که باید بدان مراجعه کرد.


این کتاب، توسط عبدالله بن احمد علوی (مصحح دائرة المعارف عثمانیه) در سال ۱۳۶۹ ق/ ۱۹۴۹ م، در حیدرآباد هند تصحیح شده و در سال ۱۴۰۴ ق، از سوی «منشورات مکتبة الارومیة» در قم، به قطع وزیری در یک جلد تجدید چاپ گردیده است. مقدمه‌ای نیز از طرف مصحح، درباره مزایای کتاب، شرح حال قونوی، عقیده و مصنفات وی و نسخه اصلی که کتاب بر اساس آن چاپ شده است، ارائه شده است.ترجمه این اثر، توسط محمد خواجوی انجام گرفته است.
[۲] دانش نامه قرآن و قرآن پژوهی به کوشش بهاء الدین خرمشاهی، ج۱، ص۶۶۷.
[۳] دانش نامه قرآن و قرآن پژوهی به کوشش بهاء الدین خرمشاهی، ج۲، ص۱۷۷۹.



۱. مائده/سوره۵، آیه۹۳.    
۲. دانش نامه قرآن و قرآن پژوهی به کوشش بهاء الدین خرمشاهی، ج۱، ص۶۶۷.
۳. دانش نامه قرآن و قرآن پژوهی به کوشش بهاء الدین خرمشاهی، ج۲، ص۱۷۷۹.



نرم افزار عرفان۳، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.



جعبه ابزار