اعجاز عدم اختلاف در قرآن (خام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اعجاز قرآن/ عدم اختلاف در قرآن: اثبات وحيانىبودن قرآن بر اثر نبود اختلاف و تناقض درآن
قرآن كريم براى اثبات الهى بودن خود به عدم اختلاف و تناقض در درون خود تصريح دارد و مىفرمايد: اگر اين كتاب از ناحيه غير خدا مىبود مردم در آن ناسازگارى و ناهمگونى بسيارى مىيافتند: «اَفَلا يَتَدَبَّرونَ القُرءانَ ولَو كانَ مِن عِندِ غَيرِ اللّهِ لَوَجَدوا فيهِ اختِلـفـًاكَثيرا» (نساء:۸۲) قرآن، نداشتن هرگونه كجى، انحراف و تناقض را از اوصاف خود مىداند
[۱] : «قُرءانـًا عَرَبيـًّا غَيرَ ذى عِوَج» ( زمر:۲۸) و خداوند را به جهت نزول چنين كتابى ستايش مىكند:«اَلحَمدُلِلّهِ الَّذى اَنزَلَ عَلى عَبدِهِ الكِتـبَ ولَميَجعَل لَهُ عِوَجا». (كهف:۱)
پيشينه تاريخى:
گرچه بحث اعجاز به ويژه اعجاز عدم اختلاف، از قرن سوم آغازشده؛ ليكن ريشه آن به زمان نزول قرآن و دعوت آن به تحدّى بازمىگردد. دانشمندان علوم قرآنى و مفسران قرآن در اعجاز عدم اختلاف و تناقض بر يك نظر نيستند؛ گروهى درباره معجزهبودن و نبودن آن اظهار نظر نكردهاند
[۲] ؛ مثلا زركشى در البرهان اين بحث را مستقل از بحث «معرفة اعجازالقرآن» تحت عنوان «معرفة الموهم والمختلف» ذكر كرده و به اندك موارد اختلافنما پاسخ داده است.
[۳] گروه دوم از مفسران، بر عدم اختلاف و تناقض در قرآن تأكيد مىورزند؛ امّا آن را از وجوه اعجاز نمىشمارند، از جمله شيخ طوسى و طبرسى كه معتقدند اين احتمال وجود دارد كه در سخن برخى عالمان نيز تناقض يافت نشود.
[۴] فخررازى نيز اعجاز مورد تحدّى خداوند را در عدم تناقض و اختلاف نمىداند، زيرا خداوند به هريك از سورههاى قرآن تحدّى كرده و بسيارى از انسانها نيز مىتوانند در حدّ سورهاى كوتاه سخنى خالى از تناقض بگويند.
[۵] ابنحمزه علوى افزون بر اين، گفته است: معجزه بايد امرى ضرورى و بديهى باشد، درحالىكه به تصريح خود قرآن، درك اين شاخه از اعجاز نيازمند تدبر است.
[۶] صدرالمتألهين و زرقانى نيز عدم اختلاف را از وجوه اعجاز قرآن نمىدانند، زيرا كلمات فصحا و بلغا نيز در بسيارى از موارد، از تناقض و اختلاف تهى است.
[۷] گروه سوم عدم اختلاف و تناقض در قرآن را از وجوه اعجاز قرآن به شمار آورده موافقان بيشترى را ـبه ويژه در ميان مفسّران متأخّر و معاصرـ به خود جلب كردهاند؛ ابوهاشم جبائى نبود ناسازگارى در قرآن را دليلى بر اعجاز آن دانسته است.
[۸] باقلانى اين وجه را مطرح كرده و به تفصيل از آن سخن گفته است.
[۹] قاضى عبدالجبار معتزلى فصلى را به اين بحث اختصاص داده و از قول ابوالهذيل نقل مىكند كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با همين وجه عدم اختلاف با عرب تحدّى كرده است
[۱۰] ؛ همچنين زمخشرى
[۱۱] و قطبالدين راوندى
[۱۲] و سيوطى
[۱۳] اين وجه را از وجوه اعجاز شمردهاند. از معاصران نيز مفسرانى، چون عبداللّه شبّر، محمد عبده، صدر بلاغى، علامه طباطبايى، سيدابوالقاسم خوئى، و سيد محمد باقر صدر اين نظر را پذيرفته و از آن دفاعكردهاند.
معناى اختلاف:
از مجموع سخن لغويان و با توجه به موارد استعمال كلمه، مىتوان معناى جامع اختلاف را جمع نشدن چيزى با چيز ديگر دانست. علت اين جمع نشدن گاهى تناقض آن دو چيز و گاهى ضديت يا تفاوت بين آن دو يا وجود تردد و اضطراب و تشتت و پراكندگى با هر منشائى است كه مانع تجمع شده است.
[۱۴] چون اختلاف داراى انواعى است، مفسران در تفسير «عدم اختلاف»، آراى گوناگونى دارند
[۱۵] ؛ جمعى اختلاف را به معناى تناقض حق و باطل گرفتهاند و عدم اختلاف در قرآن را به معناى نبودن باطل در آن.
[۱۶] گروهى ديگر آن را به معناى تفاوت در بلاغت گرفته و معتقدند قرآن در درجات بلاغت متفاوت نيست.
[۱۷] ابومسلم و برخى ديگر نيز اين ديدگاه را پذيرفتهاند.
[۱۸] بعضى نبودن اختلاف در قرآن را در خصوص اخبار غيبى آن دانستهاند.
[۱۹] ابنعباس و گروهى ديگر آن را به نبودن تناقض
[۲۰] يا اضطراب و تضاد معنا كردهاند.
[۲۱] جمعى نبود اختلاف در قرآن را در همه جهات فوق دانسته
[۲۲] ، نفى اختلاف در آن را نفى هر نوع ناهماهنگى، تفاوت، تردد، تضاد، تناقض، تشتت و اضطراب مىدانند و ساحت قرآن را از هرگونه اختلاف منزّه و پاك و مبرّا مىشمرند.
[۲۳] اين نفى اختلاف، با همه معانى متصور و مصاديق پيدا و پنهان، همه حوزههاى درونى و برونى قرآن را شامل مىشود كه قرآن نه در درون خود اختلافى را برمىتابد و نه با بيرون خود در حوزههاى مختلف علم و عقل و واقعيت در اختلاف است.
نفى اختلاف در قرآن:
سير در قرآن اين حقيقت را آشكار مىكند كه معانى آن با هم تعارض و تدافع ندارند
[۲۴] و از هرگونه اضطراب و تشتت درونى در سلامتاند. همه آنچه را قرآن بدان مىپردازد و از زمين و زمان و آسمان و... مىگويد، به منزله دانههاى تسبيحى است كه آنها را به نظم كشانده باشند.
قرآن با حقايق بيرون خود نيز همخوان و همساز است و با علم و عقل اصطكاكى ندارد؛ همچنين با واقعيت نيز در تناقض و تضاد نيست؛ بدين معنا كه واقعيت خارجى چيزى باشد و قرآن چيز ديگرى را كه قابل جمع با آن نباشد ارائه دهد. قرآن نظرات و آرايى را به يهود و نصارا نسبت نمىدهد كه خود آنها آن نظرات را نپذيرند و چنين نيست كه آنها را به جهت نظرات و آرايى تقبيح كند كه قابل دفاع باشد.
[۲۵] البته در اين زمينه شبهاتى مطرح شده كه محققان به خوبى به آنها پاسخ دادهاند.
[۲۶] قرآن با علم و رهآوردهاى علمى نيز در تناقض و اختلاف نيست، زيرا تاكنون نظريه قطعى علمى ارائه نشده كه با قرآن در تعارض باشد يا قرآن نظريهاى قطعى را ارائه داده باشد كه با علم منافى باشد.
قرآن با عقل نيز اختلافى ندارد
[۲۷] و چنين نيست كه آنچه را عقل ادراك و ارزشگذارى مىكند، قرآن آن را نفى كند يا عقل، نافى مطالب قرآنى باشد؛ مانند اينكه در جايى نبوت پيامبرى را ثابت كرده باشد و در جاى ديگر چيزى منافى با نبوت به او نسبت بدهد، بنابراين، قرآن هرگونه اختلاف و حتى تفاوت را كه اندك مرتبه اختلاف است برنمىتابد و به بيان خودش مجموعهاى بههم تنيده است كه معانى معطوف به هم دارد و همه در القاى هدايت و تبيين، همانند هم هستند
[۲۸] : «كتبًا متشبهًا مثانى...». (زمر:۲۳؛ فصلت:،۴۲) اگر در برخى آيات آن اجمالى باشد، آيات ديگر آن را شرح مىدهند
[۲۹] و به تعبير اميرالمؤمنين، على(عليه السلام): «ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه على بعض و لا يختلف فىالله ولايخالف بصاحبه عنالله = بعضى از قرآن از بعض ديگر سخن مىگويد، و برخى بر برخى ديگر گواهى مىدهد. آياتش در شناساندن خدا اختلافىنداشته، و كسى را كه همراهش شد از خدا جدانمىسازد».
[۳۰] مبانى اعجاز عدم اختلاف در قرآن:
براى اثبات اين وجه از اعجاز قرآن سهمقدمه زير را بايد به عنوان مبنا در نظر گرفت:
۱. جغرافيا و جامعهاى كه قرآن در آن نازلشده، زيرا جزيرة العرب و مردم ساكن در آن، هنگام نزول قرآن از هرگونه فرهنگ و تمدّن دوربودند.
[۳۱] على(عليه السلام) مىفرمايد: خداوند پيامبر(صلى الله عليه وآله)را در ميان مردمى نادان كه به بدترين نحو زندگى مىكردند و قتل و غارت و فساد و فحشا در ميانشان رواج داشت برانگيخت.
[۳۲] حال چگونه مىتوان قرآن را با آن همه برجستگى، برآمده از چنين جامعهاى دانست؟
۲. پيامبر(صلى الله عليه وآله) انسانى امّى بود و ۴۰ سال در چنين جامعهاى رشد كرد و تاريخ زندگى وى بسيار روشن بود؛ در تمام اين مدت احتمالاً تنها دو سفر كوتاه تجارى به شام داشت.
[۳۳] قرآن همين مطلب را شاهد وحيانى بودن خود مىداند
[۳۴] : «فَقَد لَبِثتُ فيكُم عُمُرًا». (يونس:۱۶)
۳. قانون تحول و تكامل بر جهان مادّه حاكم و انسان نيز كه جزئى از اين نظام است همواره مشمول آن است و افعالش هر لحظه از نقصان به كمال و از ضعف به قوّت مىگرايد.
[۳۵] قرآن مجموعهاى كامل از معارف، فضايل اخلاقى، قوانين اجتماعى و... است
[۳۶] كه طىّ ۲۳ سال درحالات و شرايط و مكانهاى مختلف (مكه، مدينه، حضر، سفر، جنگ، صلح و...) نازل شدهاست. باوجود اين، هيچگونه اختلافى در آن مشاهده نمىشود كه بهترين گواه بر وحيانى بودن آناست.
[۳۷] افزون بر اين، تأليفات بشرى در همان آغاز يا پس از گذشت اندك زمانى، تناقضات آن آشكار مىشود؛ ولى قرآن پس از گذشت قرنها بدون هيچگونه اختلاف و تناقض خودنمايى مىكند.
[۳۸] ادّعاى برخى بر وجود تناقض در پارهاى از آيات، ناشى از سوء نيّت
[۳۹] يا نگاه سطحى به آيات قرآن يا آشنا نبودن با ادبيات عرب و زبان قرآن است
[۴۰] ، زيرا همه موارد ادّعايى از قبيل حقيقت و مجاز، تشبيه و كنايه، استعاره، عام و خاص، مطلقومقيّد، مجمل و مبيّن، ناسخ و منسوخ و... است كه با تدبر برطرف مىشود. (=>موهم و مختلف در قرآن) شايد به همين سبب خداوند بعد از امر به تدبّر مىفرمايد: اگر قرآن از طرف غيرخدا بود در آن اختلاف فراوان مىيافتند.
[۴۱] ناتوانى عربهاى معاصر نزول كه با زبان قرآن به خوبى آشنا بودند و به شدت با آن مبارزه مىكردند، دليل روشنى بر بطلان اين ادعاست.
[۴۲] تنها چيزى كه از آن زمان گزارش شده و بعدها نيز مخالفان ديگر اسلام به ويژه خاورشناسان آن را پى گرفتهاند
[۴۳] ، طرح مسئله ناسخ و منسوخ در قرآن به عنوان تناقض است
[۴۴] ، درحالىكه در جاى خود ثابت شده كه نسخ، همان تغيير حكم به سبب دگرگون شدن شرايط و مصالح است
[۴۵] كه در كتابهاى آسمانى ديگر نيز سابقه داشته است.
[۴۶] (=>نسخ)
اختلاف نماها در قرآن:
از ديرباز جمعى با اغراض گوناگون با طرح مواردى درصدد القاى شبهه وجود اختلاف در قرآن بودند كه پيشينه آن به قدمت قرآن باز مىگردد؛ مثلا شخصى به اميرمؤمنان على(عليه السلام)گفت: اگر در قرآن اختلاف و تناقض نبود من به دين شما مىگرويدم! آن حضرت سخنان وى را شنيد و به آنها پاسخ داد و در پايان فرمود: اين پاسخها اندكى از بسيار است، زيرا نه رغبتى در افراد هست و نه تحملى. آنگاه آن شخص ايمان آورد و از حضرت تشكر كرد كه او را از شرك نجات داده است.
[۴۷] از ابنعباس نيز مشابه اين رخداد گزارش شده است.
[۴۸] نقل است كه فيلسوف معروف عرب، حنينبناسحاق كندى تصميم گرفت كتابى در اين زمينه بنگارد كه با پاسخ كوتاه و قاطع امام عسكرى(عليه السلام)از آن منصرف شد.
[۴۹] القاى اين شبهات بسيارى را بر آن داشت تا در اين زمينه كتابهاى مستقلى بنگارند كه مىتوان به كتاب تأويلمشكلالقرآن ابنقتيبه اشاره كرد. وى در اين كتاب موارد اختلاف نما را طرح كرده و به پاسخ آنها پرداخته است. پس از او قاضى عبدالجبار معتزلى، فصلى از كتاب المغنى خود را با عنوان: «في بطلان طعنهم في القرآن» به اين موضوع اختصاص داده است.
فخر رازى در فصل سوم نهايةالايجاز به سخنان قائلان به تناقض در قرآن پاسخ مىدهد. در عصر حاضر نيز كتابهاى بسيارى با عنوانهاى مختلف در اين موضوع و در پاسخ به شبهات مستشرقان نگاشته شده است، افزون بر اينها اغلب مفسران در ذيل آيات، با طرح موارد اختلافنما و تناقضگونه به پاسخ آنها پرداختهاند، از جمله موارد اختلاف نما كه از آن به اختلاف درونى ياد مىشود، آيات مربوط به آفرينش آسمان و زمين است كه اين آيات سهگونه بيان دارند:
۱. آياتى كه آفرينش آسمانها و زمين را در ۶دوره ترسيم مىكند: «رَبَّكُمُالّلهُ الَّذى خَلَقَ السَّمـوتِ والاَرضَ فى سِتَّةِاَيّام» (اعراف:۵۴ و نيز يونس:۳؛ هود:۷؛ حديد :۴)
۲. آياتى كه در زمره اين ۶ روز به آفرينش آنچه بين آسمانها و زمين است نيز اشاره دارد: «الّلهُاَلَّذى خَلَقَ السَّمـوتِ والاَرضَ وما بَينَهُما فى سِتَّةِ اَيّام» (سجده:۴؛ فرقان: ۵۹)،«ولَقَد خَلَقنَا السَّمـوتِ والاَرضَ وما بَينَهُما فى سِتَّةِ اَيّام» (ق :۳۸)
۳. آياتى كه بيان متفاوتى با دو دسته آيات فوق دارد: «قُل اَئِنَّكُم لَتَكفُرونَ بِالَّذى خَلَقَ الاَرضَ فى يَومَينِ ... و قَدَّرَ فيها اَقوتَها فى اَربَعَةِ اَيّام ... فَقَضـهُنَّ سَبعَ سَمـوات فى يَومَين». (فصلت:۹ـ۱۲) شبهه اين است كه در دو دسته از آيات براى آفرينش ۶ دوره مطرح شده و از آيات سوره فصّلت، بر مىآيد كه آفرينش آنها در ۸ دوره بوده است. مفسران به اين شبهه پاسخهاى متعددى دادهاند
[۵۰] ؛ مشهور، معتقدند چهار روزى كه در آيه ۱۰ فصّلت (فصلت:۱۰) به آن اشاره شده است: «اَربَعَةَ اَيّام» ، شامل دو روز آفرينش زمين نيز مىشود، بنابراين، مقصود آيه اين است كه خداوند زمين را در دو روز آفريد و پس از آن با آفرينش كوهها و تقدير ارزاق اين زمان به ۴ روز رسيد، بنابراين، مجموعه آفرينش زمين و آسمانها در ۶ روز انجام گرفته
[۵۱] است و از آن جهت «فى يومين» گفته نشد تا اشاره باشد به اينكه دو دوره آفرينش كوهها و تقدير ارزاق با دو دوره آفرينش زمين به هم متصل بوده است.
[۵۲] برخى در پاسخ اين اشكال گفتهاند: «اَربَعَةَ اَيّام» و حتى «يَومَين» در آيه «فَقَضـهُنَّ سَبعَ سَمـوات فى يَومَينِ» غير از «سِتَّةَ اَيّام» است كه در ساير آيهها آمده است. شاهد بر مدعا تغيير اسلوبى است كه در آيهها صورت گرفته است، زيرا در سوره فصّلت واژگان «جَعَل» ، بارَكَ» ، «قَدَّر» و «قَضى» و در ساير سورهها لفظ «خَلَق» آمدهاست. از مجموع آيات چنين بر مىآيد كه خداوند زمين را در دو روز و آسمان را در دو روز ديگر و آنچه بين آن دو هست را نيز در دو روز آفريد و اين ۴ روز در سوره فصّلت چيزى غير از آن ۶ روز است.
[۵۳] اين قول از جهت دقتى كه در حكمت خداوند شده، يعنى تغيير در اسلوب بيان و بهكارگيرى هر كلمهاى در جايگاه خاص خود، و دقتى كه در تفاوت معانى كلمههاى «خَلَق» ، «جَعَل» و «قَدَّر» ... شده، مناسبترين پاسخى است كه براساس شواهد قرآنى مىتوان ارائه كرد؛ اما آنچه در جمعبندى اين قول آمده كه آسمان در دو روز آفريده شده، قرآن صراحتى بر آن ندارد و آنچه در آيه «فَقَضـهُنَّ سَبعَ سَمـوات فى يَومَينِ» (فصلت:۱۲) آمده ناظر به قضا و حكم و تدبير و تقدير حق است؛ نه آفرينش آن، زيرا قضا و تقدير و تسويه بعد از خلق است، چنانكه در آيه ۲ فرقان(فرقان:۲)«ولَميَكُن لَهُ شَريكٌ فِىالمُلكِ وخَلَقَ كُلَّ شَىء فَقَدَّرَهُ تَقديرا» و ساير آيات و در كلام اميرمؤمنان(عليه السلام)در خطبه۹۱ بر اين ترتيب تصريح دارد و مىفرمايند: «قدّرما خلق فأحكم تقديره» و بىشك قضا مرحلهاى پس از تقدير است، چون قضا حُكم بر قدر و اندازههاست.
علامه طباطبايى نيز «اَربَعَةَ اَيام» را غير از «سِتَّةَ اَيّام» گرفته و اين دو را ناظر به يكديگر نمىداند. علامه با تفسير «اَربَعَةَ اَيّام» به ۴ فصل سال، مىگويد قرائنى تأييد مىكند كه مراد از تقدير اقوات زمين در ۴ روز، تقدير آن در ۴ فصل است كه بر حسب ظاهر حس، در پى ميل شمالى و جنوبى خورشيد پديد مىآيد.
[۵۴] ايشان به هيچ يك از قراين ياد شده اشارهاى ندارد. البته در يك فرض مىتوان از اين نظر دفاعكرد كه«فىاَربَعَةَ اَيّام» حال از اقوات باشد؛ نه قيد براى «قَدَّر» ؛ يعنى خداوند در زمين اقوات را درحالىكه در ۴ فصل هستند، تقدير كرد. اگر متعلق به «قَدَّر» باشد مناسب بود كه «يقدر» (بهصيغه مضارع) آورده مىشد.
حاصل اينكه ميان اين آيات در آفرينش آسمان و زمين اختلاف و تهافتى نيست و با دقت در متن آيهها و توجه به جايگاه كلمهها روشنمىشود كه اين خلقت در ۶ روز (دوره) انجام شده و اقوات زمين در ۴ دوره ديگر تقدير شده است. (=>موهم و مختلف در قرآن)
منابع
الاحتجاج؛ اسباب النزول، واحدى؛ الاسلام و شبهات المستشرقين؛ اظهار الحق؛ اعجازالقرآن، باقلانى؛ اعجازالقرآن فى دراسة كاشفة لخصائص البلاغة العربية و معاييرها، خطيب؛ انوار التنزيل و اسرار التأويل، بيضاوى؛ بحارالانوار؛ البرهان فى علوم القرآن؛ بصائر ذوى التمييز؛ پيام قرآن؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير التحرير و التنوير؛ التفسير الحديث؛ تفسيرالقرآن العظيم؛ ابنكثير؛ تفسير القرآن الكريم؛ صدرالمتالهين؛ التفسير الكبير؛ تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب؛ تفسير المنار؛ التفسير المنير فىالعقيدة و الشريعة و المنهج؛ تفسير موضوعى قرآن كريم؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ جلوههايى از اعجاز علمى قرآن؛ الجواهر الحسان فى تفسير القرآن، ثعالبى؛ الخرائج والجرائح؛ دائرة المعارف قرآن كريم؛ راهى به رهائى؛ روان جاويد در تفسير قرآن مجيد؛ روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ روضالجنان و روح الجنان؛ زادالمسير فى علم التفسير؛ شبهات و ردود؛ الطراز لاسرار البلاغة و علوم حقائق الاعجاز؛ فتح القدير؛ الفرقان و القرآن؛ فروغ ابديت؛ قرآن شناسى؛ الكشاف؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ محاسن التأويل، قاسمى؛ المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز؛ المصباح المنير؛ معانى القرآن و اعرابه؛ معترك الاقران فى اعجاز القرآن؛ المغنى فى ابواب التوحيد و العدل؛ مناهل العرفان فى علوم القرآن؛ مواهبالرحمن فى تفسير القرآن، سبزوارى؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ النكت و العيون، ماوردى؛ نهاية الايجاز فى دراية الاعجاز؛ نهج البلاغه؛ الوجيز فى معرفة الكتاب العزيز؛ الهدى الى دين المصطفى؛ هل محمد(صلى الله عليه وآله) عبقرى مصلح او نبى مرسل.
عبدالمجيد فلسفيان و بخش علوم قرآنى
[۵۵] . تفسير قرطبى، ج۱۵، ص۱۶۴.
[۵۶] . جامع البيان، مج۴، ج۵، ص۲۴۵.
[۵۷] . البرهان فى علومالقرآن، ج۲، ص۱۷۶.
[۵۸] . التبيان، ج۳، ص۲۷۱. مجمعالبيان، ج۳، ص۱۲۶.
[۵۹] . نهاية الايجاز، ص۵۷.
[۶۰] . الطراز، ج۳، ص۲۲۱.
[۶۱] . تفسير صدرالمتالهين، ج۲، ص۱۲۸. مناهلالعرفان، ج۲، ص۶۳۴-۶۳۵.
[۶۲] . المغنى، ص۳۲۸.
[۶۳] . اعجاز القرآن، باقلانى، ص۶۰-۶۲.
[۶۴] . المغنى، ص۳۸۷.
[۶۵] . الكشاف، ج۱، ص۵۴۰.
[۶۶] . الخرائج والجرائح، ج۳، ص۹۷۱.
[۶۷] . معتركالاقران، ج۱، ص۷۳.
[۶۸] . مفردات، ص۲۹۴. المصباح، ص۱۷۸-۱۷۹. بصائر ذوى التمييز، ج۲، ص۵۲۶.
[۶۹] . تفسير ماوردى، ج۱، ص۵۱۰-۵۱۱. مجمعالبيان، ج۳، ص۱۲۶. روح المعانى، مج۴، ج۵، ص۱۳۷.
[۷۰] . جامعالبيان، مج۴، ج۵، ص۲۴۵. التبيان، ج۳، ص۲۷۱. المنير، ج۵، ص۱۷۱.
[۷۱] . روضالجنان، ج۶، ص۳۴. زادالمسير، ج۲، ص۱۴۵. روح المعانى، مج۴، ج۵، ص۱۳۷.
[۷۲] . اعجاز القرآن، باقلانى، ص۶۰-۶۲. الكشاف، ج۱۰، ص۵۴۰. التفسير الكبير، ج۱۰، ص۱۹۷.
[۷۳] . فتح القدير، ج۱، ص۴۹۱. روح المعانى، مج۴، ج۵، ص۱۳۶. تفسير قاسمى، ج۵، ص۳۲۱.
[۷۴] . مجمعالبيان، ج۳، ص۱۲۶. المحرر الوجيز، ج۴، ص۱۸۷. تفسير ثعالبى، ج۱، ص۳۷۰.
[۷۵] . تفسير ابنكثير، ج۱، ص۵۴۲. التحرير والتنوير، ج۵، ص۱۳۸.
[۷۶] . الميزان، ج۱، ص۶۶. مواهبالرحمن، ج۹، ص۷۷-۷۸. التفسير الحديث، ج۸، ص۱۷۸.
[۷۷] . الميزان، ج۱، ص۶۶. المنير، ج۵، ص۱۷۳-۱۷۴. تفسير موضوعى، ج۱، ص۱۳۸-۱۴۳.
[۷۸] . البرهان، ج۲، ص۱۷۷- ۱۷۸. اعجاز القرآن، خطيب، ص۱۸۱- ۱۸۲. روان جاويد، ج۲، ص۹۰.
[۷۹] . راهى به رهائى، ص۴۹۸.
[۸۰] . اظهار الحق. ج۱، ص۳۳-۷۰. الهدى الى دين المصطفى. ج۲، ص۵-۲۹۵.
[۸۱] . تسنيم، ج۱، ص۱۶۳.
[۸۲] . اعجاز علمى قرآن، ص۱۰.
[۸۳] . تسنيم، ج۱، ص۶۷. تفسير موضوعى، ج۱، ص۷۱. تفسير موضوعى، ج۱، ص۱۳۹.
[۸۴] . نهج البلاغه، خطبه ۱۳۳.
[۸۵] . الوجيز، ص۴۶. هل محمد(صلى الله عليه وآله)، ص۳۲-۳۸.
[۸۶] . نهج البلاغه، خطبه ۲۶.
[۸۷] . فروغ ابديت، ج۱، ص۱۷۲. فروغ ابديت، ج۱، ص۱۹۱.
[۸۸] . تفسير المنار، ج۱۱، ص۳۲۰. تفسير قاسمى، ج۹، ص۱۵-۱۶. الفرقان والقرآن، ص۲۸۸.
[۸۹] . الميزان، ج۵، ص۱۹. پيام قرآن، ج۸، ص۳۰۸-۳۰۹.
[۹۰] . تفسير المنار، ج۵، ص۲۸۸. الوجيز، ص۴۵.
[۹۱] . تفسير المنار، ج۵، ص۲۸۹. قرآن شناسى، ص۱۶۰. اعجازالقرآن، خطيب، ص۱۸۳.
[۹۲] . تفسير المنار، ج۵، ص۲۸۹.
[۹۳] . الميزان، ج۱، ص۶۷. قرآنشناسى،ص۱۶۲.
[۹۴] . المغنى، ص۳۸۹. الاسلام و شبهات المستشرقين، ص۲۴۷،۲۵۱. دائرةالمعارف قرآن، ج۱، ص۱۶۱.
[۹۵] . المغنى، ص۳۹۰-۳۹۶. البرهان، ج۲، ص۱۸۹. روانجاويد، ج۲، ص۹۰.
[۹۶] . المغنى، ص۳۸۷.
[۹۷] . الاسلام و شبهات المستشرقين، ص۲۵۰-۲۵۱.
[۹۸] . اسبابالنزول، ص۳۵-۳۶.
[۹۹] . كنزالدقائق، ج۳، ص۴۸۴.
[۱۰۰] . اظهار الحق، ج۱، ص۶۹. البيان، ص۲۸۱.
[۱۰۱] . الاحتجاج، ج۱، ص۵۶۱-۶۰۹
[۱۰۲] . معترك الاقران،ج۱،ص۷۳-۷۶.
[۱۰۳] . دائرةالمعارف قرآن، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۳.
[۱۰۴] . تفسير بيضاوى، ج۴، ص۷۲. بحارالانوار، ج۵۴، ص۶۰. بحارالانوار، ج۵۴، ص۳۰۹-۳۱۱.
[۱۰۵] . معانىالقرآن، ج۴، ص۳۸۰. التحرير والتنوير، ج۲۴، ص۲۴۴. شبهات و ردود، ص۲۵۹.
[۱۰۶] . تفسير بيضاوى، ج۴، ص۷۲.
[۱۰۷] . بحارالانوار، ج۵۴، ص۳۱۰
[۱۰۸] . الميزان، ج۱۷، ص۳۶۴.