• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اقرار زنان مصر (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



زنان مصر به پاکدامنی یوسف علیه‌السّلام اعتراف کردند.



وقال الملک ائتونی به...(پادشاه آن زنان را طلبید و) گفت: «به هنگامی که یوسف را به سوی خویش دعوت کردید، جریان کار شما چه بود؟» گفتند: «منزّه است خدا، ما هیچ عیبی در او نیافتیم!» (در این هنگام) همسر عزیز گفت: «الآن حق آشکار گشت! من بودم که او را به سوی خود دعوت کردم؛ و او از راستگویان است! قال ما خطبکن اذ رودتن یوسف عن نفسه قلن حـش لله ما علمنا علیه من سوء...(این سخن را بخاطر آن گفتم تا بداند من در غیاب به او خیانت نکردم؛ و خداوند مکر خائنان را هدایت نمی‌کند!)


در اين گفتارش هيچ اسمى از همسر عزيز به ميان نياورد، و هيچ بدگويى از او نكرد، تنها منظورش اين بود كه ميان او و همسر عزيز بحق داورى شود، و اگر به داستان زنانى كه دستهاى خود را بريدند فقط اشاره كرد و ايشان را به بدى اسم نبرد و تنها مساله بريدن دستهايشان را ذكر كرد براى اين بود كه سر نخ را به دست شاه بدهد تا او در اثر تحقيق به همه جزئيات واقف گشته و به برائت و پاكى وى از اينكه با همسر عزيز مراوده كرده باشد آگاهى پيدا كند، و بلكه از هر مراوده و عمل زشتى كه بدو نسبت داده‌اند پى ببرد و بفهمد كه بلايى كه بر سر او آورده‌اند تا چه حد بزرگ بوده. و خلاصه هيچ حرفى كه بدگويى از ايشان باشد نزد، مگر اينكه گفت:" إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ" اين هم در حقيقت بمنظور بدگويى از ايشان نبود، بلكه تنها نوعى شكايت به درگاه پروردگار خود بود. و چه لطافتى در گفتار يوسف (ع) در صدر آيه و ذيل آن بكار رفته كه به فرستاده شاه گفته است:" نزد صاحبت برگرد و بپرس" آن گاه گفت" پروردگار من به كيد ايشان دانا است" چون اين طرز بيان، خود يك نوع تبليغ حق است، در ضمن نسبت به كسانى هم كه از مفسرين گمان كرده بودند كه مقصود يوسف از كلمه" ربى" در آنجا كه به زن عزيز گفت:" إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ‌ او صاحب نعمت من است، مقام مرا گرامى داشته" عزيز است خود تنبهى است كه يوسف شوهر زليخا را رب خود نمى‌دانسته همانطور كه در مورد بحث، مقصودش از" ربى" خداى تعالى است در آنجا نيز مقصودش او است.


پادشاه مصر زنان را احضار کرد و از آنان پرسید: راست بگوئيد، حقيقت را آشكار كنيد، آيا هيچ عيب و تقصير و گناهى در او سراغ داريد؟!.
در اينجا وجدانهاى خفته آنها يك مرتبه در برابر اين سؤال بيدار شد و همگى متفقا به پاكى يوسف گواهى دادند و گفتند: منزه است خداوند ما هيچ عيب و گناهى در يوسف سراغ نداريم" قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ. همسر عزيز مصر كه در اينجا حاضر بود و به دقت به سخنان سلطان و زنان مصر گوش مى‌داد بى‌آنكه كسى سؤالى از او كند قدرت سكوت در خود نديد، احساس كرد موقع آن فرا رسيده است كه سالها شرمندگى وجدان را با شهادت قاطعش به پاكى يوسف و گنهكارى خويش جبران كند، به خصوص اينكه او بزرگوارى بى نظير يوسف را از پيامى كه براى شاه فرستاده بود درك كرد كه در پيامش كمترين سخنى از وى به ميان نياورده و تنها از زنان مصر به طور سر بسته سخن گفته است. يك مرتبه گويى انفجارى در درونش رخ داد" فرياد زد: الان حق آشكار شد، من پيشنهاد كامجويى به او كردم او راستگو است" و من اگر سخنى در باره او گفتم دروغ بوده است دروغ! (قالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ‌).


۱. یوسف/سوره۱۲، آیه۵۰.    
۲. یوسف/سوره۱۲، آیه۵۱.    
۳. یوسف/سوره۱۲، آیه۲۳.    
۴. ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج۱۱، ص۲۶۵.    
۵. یوسف/سوره۱۲، آیه۵۱.    
۶. تفسير نمونه، مکارم شیرازی، ج‌۹، ص۴۳۱.    



فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «اقرار زنان مصر».    



جعبه ابزار