اقسام علوم حدیث
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در کلمات اهل فن اعم از
شیعه و
سنی، درباره زیر مجموعههای
علوم حدیث و نیز نامهای مختلفی که بر هریک گذاشته شده، اختلاف و گاهی
تناقض وجود دارد. هدف این نوشته، تعریف اجمالی هریک و شناساندن تفاوتهای آنها با همدیگر و نیز بیان ثمراتی است که بر هریک مترتب میگردد.
مباحث مربوط به
حدیث و
سنّت، با گذشت زمان به دانشهای گوناگونی منتهی و منشعب شد. صبحی صالح در این باره مینویسد:
«لقد کانت المباحث المتعلقة بعلم الحدیث، انواعا مختلفة فی نشاتها الاولی وکانت ـ علی کثرتها ـ مستقلة فی موضوعها وغایتها ومنهجها، حتی اذا شاع التدوین وکثر التصنیف اتّجه کلّ عالم الی ناحیة فکثرت العلوم المتعلّقة…»
مباحث مربوط به دانش حدیث، در مرحله اوّل شکلگیری، انواع گوناگونی داشته و در عین کثرت مباحث، در موضوع و نتیجه و روش از همدیگر جدا بودند. با زیادشدن تدوین و تصنیف حدیث، هر عالمی به بخشی از مباحث حدیث روی آورد و در نتیجه، علوم مربوط به حدیث فراوان شد... وی، سپس از میان علوم مربوط به حدیث، شش علم را برمی شمارد و درباره تعریف و نتیجه و کتابهای آن علم، بحث میکند. آن شش
علم عبارتاند از:
۱ـ
علم جرح و تعدیل؛
۲ـ
علم رجال الحدیث؛
۳ـ
علم مختلف الحدیث؛
۴ـ
علم علل الحدیث؛
۵ـ
علم غریب الحدیث؛
۶ـ
علم ناسخ الحدیث ومنسوخه.
گرچه مباحث مربوط به حدیث به دانشهای گوناگونی تقسیم شده و درباره هریک کتابهای مستقلّی نوشته شده است، لیکن بیشتر صاحبنظران، تمامی مباحث مربوط به حدیث را تحت سه عنوان اصلی، بحث میکنند: ۱ـ
علم درایت حدیث، ۲ـ
علم روایت حدیث، ۳ـ
علم رجال حدیث. مجمع (و به اصطلاح اهل منطق، مقسم) این سه دانش، علوم الحدیث (به معنای عامّ آن) است. برای استفاده و آشنایی بیشتر، شایسته است هریک از این سه علم و علوم دیگری که با حدیث ارتباط تنگاتنگ دارد، اگرچه به گونهای اجمالی، تعریف گردد.
یادآوری این نکته لازم است که در کلمات اهل فن (
شیعه و
سنّی)، درباره زیرمجموعههای علوم حدیث و نیز نامهای مختلفی که بر هریک گذاشته شده، اختلاف و گاهی
تناقض وجود دارد. هدف این نوشته، بحث و تحقیق اساسی و فنّی و نقد و ایراد اقوال در این باب نیست؛ بلکه مقصود، تعریف اجمالی هریک و شناساندن تفاوتهای آنها با همدیگر و نیز بیان ثمراتی است که بر هریک مترتّب میگردد.
پیش از بیان تعریف و موضوع و غایت، شایسته است معنای لغوی درایه، به گونهای اجمالی بررسی گردد. بسیاری از لغتشناسان، درایه و علم را مترادف دانستهاند؛ از جمله، مؤلّف
المصباح المنیر مینویسد:
«دریت الشیء دریا، من باب دری ودریة ودرایة، علمته.»
و مؤلّف
معجم الفروق اللّغویّة، میان معنای درایه و علم، تفاوت قائل شده است؛ از جمله میگوید: «الدّرایة علم یشتمل علی المعلوم من جمیع وجوهه وذالک ان الفعالة للاشتمال مثل العصابة والعمامة والقلادة ولذالک جاء اکثر اسماء الصناعات علی فعالة نحو القصارة والخیاطة ومثل ذالک العبارة لاشتمالها علی ما فیها فالدّرایة تفید ما لاتفید العلم من هذه الوجه والفعالة ایضا تکون للاستیلاء مثل الخلافة والامارة فیجوز ان تکون بمعنی الاستیلاء فتفارق العلم من هذه الجهة.»
بنابراین نظریه، وحدت و ترادف معنای درایه و علم، صحیح به نظر نمیرسد؛ زیرا «درایه» آگاهی بر تمامی شئون و جهات معلوم است و از طرفی، وزن «فعالة» مفید اشتمال میباشد. این جهت، سبب میگردد که درایه با معنای علم تفاوت داشته باشد. افزون بر اینها، اطلاق ماده علم بر
علم خداوند صحیح است؛ برخلاف ماده درایه که درباره
خداوند به کار گرفته نشده است. پس معلوم میشود که مفهوم این دو واژه فرق میکند. شاید بتوان گفت:
«درایه هنگامی به کار برده میشود که آگاهی پس از شک و تردید حاصل گردد».
پس روشن شد که نظر بزرگانی مانند مؤلّفان
مقباس الهدایه و
ضیاء الدرایه و تعلیقه بر وجیزه
که معنای علم و درایه را یکی داشتهاند درست نیست. مگر این که تفاوت معنای درایه و علم توجیه گردد به اینکه ماده علم و درایه، وحدت مفهوم دارند و تفاوت معنای آن دو، برمی گردد به شکل علم و درایه.
صاحبنظران درایه، تعریفهای گوناگونی را از آن به دست دادهاند. در این نوشته، به نقل و بررسی دو تعریف از بزرگان و پیشگامان دین و دانش بسنده میشود.
شیخ بهایی مینویسد:
«علم الدرایة، علم یبحث فیه عن سند الحدیث ومتنه وکیفیة تحمّله وآداب نقله؛ دانش درایه عبارت است از دانشی که در آن از سند و متن و چگونگی فراگیری و آداب نقل حدیث بحث میشود.»
شهید ثانی در تعریف درایه میفرماید:
«علم یبحث فیه عن متن الحدیث وطرقه من صحیحها وسقیمها وعللها ومایحتاج الید لیعرف المقبول منه من المردود؛ دانش درایه عبارت است از دانشی که در آن بحث میشود از متن حدیث و راههای صحیح و ضعیف آن و نیز از چیزهایی که برای شناسایی حدیث مقبول از مردود لازم است.»
با دقّت در این دو تعریف، چند مطلب روشن میگردد:
۱ـ تعریف شیخ بهایی کاملتر و جامعتر از تعریف شهید میباشد؛ زیرا اولا شیخ بهایی با آوردن کلمه «سند»، مطالب مربوط به آن را که جزو دانش درایه است، (از قبیل بحث از
متصل و منقطع بودن،
صحیح و یا
موثق و یا
ضعیف و یا حسن بودن،
مسلسل و یا معنعن بودن حدیث) داخل در این علم کرده است. مگر آنکه بگوییم عبارت «وطرقه» شامل مباحث سندی میگردد. ثانیا در تعریف شیخ بهایی، عبارت «وآداب نقله» آورده شده و این سبب میشود که چگونگی تحمّل حدیث را که از اجزای
علم درایه است، شامل گردد (برخلاف تعریف شهید ثانی).
۲ـ تعریف شهید از آن جهت که فاقد کلمه «سند» است، مباحث سندی را دربرنمی گیرد. از این رو، شامل مطالب مربوط به
علم رجال (که خارج از این علم است) نمیگردد. زیرا تنها در علم رجال از سند احادیث بحث میشود (برخلاف تعریف شیخ بهایی که نسبت به برخی از مطالب دانش رجال مانع نیست و شامل آنها نیز میشود).
ممکن است گفته شود که بحث از سند، در این دو علم با همدیگر تفاوت دارد؛ زیرا بحث سندی در علم رجال، عبارت است از «رسیدگی به صفات فردفرد راویان حدیث» و بحث سندی در علم درایه عبارت است از «بررسی سند، به طور مجموع».
۳ـ به نظر میرسد در این دو تعریف و بسیاری از تعریفهای دیگر، تفاوتی میان دانش درایه و دانش روایت گذاشته نشده، در صورتی که میان علم روایت و علم درایت، تفاوت اساسی وجود دارد.
از جمله دانشهایی که زیرمجموعه علم حدیث (به معنای عام) واقع شده، علم فقه الحدیث است. از آنجا که این دانش در بسیاری از کتابهای علوم حدیث ـ بویژه آنچه که مربوط به شیعه است ـ به طور مستقل مورد بحث واقع نشده، برخی از صاحبنظران متاخّر، این دانش را جدای از درایة الحدیث دانستهاند. از جمله، شیخ
آقابزرگ تهرانی مینویسد:
:فقه الحدیث المخالف معهما فی الموضوع فانّ موضوعه متن الحدیث خاصة فیبحث فیه فی شرح لغاته وبیان حالاته من کونه نصّا او ظاهرا عاما او خاصا مطلقا او مقیّدا مجملا او مبیّنا معارضا او غیر معارض؛ دانش فقه الحدیث، با دانش رجال و درایت در موضوع مخالف است؛ زیرا موضوع دانش فقه الحدیث، عبارت است از تنها متن حدیث. بنابراین، در آن، از شرح لغات حدیث و بیان حالات آن از جهت بودن
نص یا ظاهر عام و یا خاص، مطلق و یا مقید، مجمل و یا مبیّن، معارض و یا غیرمعارض، بحث میکند.»
این تعریف صاحب ذریعه، در صورتی صحیح است که ما علم درایه را تنها در مباحث مربوط به سند حدیث منحصر بدانیم؛ مثل بحث از اینکه سند حدیث متّصل است یا
منقطع،
مسند است یا
مرسل، مسلسل است یا
معنعن، صحیح است یا موثّق و یا
حسن و یا
ضعیف … و مانند اینها.
به نظر میرسد این تعریف، نادرست است؛ زیرا علم درایه (افزون بر مباحث و عوارض مربوط به سند)، شامل مباحث و عوارض مربوط به متن حدیث (از قبیل بحث از
مجمل و یا مبیّن بودن،
محکم و یا متشابه بودن،
مضطرب و یا غیرمضطرب بودن، نص و یا ظاهربودن حدیث) نیز میگردد. همانگونه که در تعریف شیخ بهایی و بسیاری از صاحبنظران این علم، به آن تصریح شده است.
گرچه بسیاری از صاحبان تالیف در دانش رجال ـ بی آنکه تعریفی از آن به دست دهند ـ وارد مباحث آن شدهاند، ولی برخی از بزرگان این دانش، تعریفهای گوناگونی از آن کردهاند. از باب نمونه به دو مورد اشاره میکنیم.
صاحب
بهجة الآمال مینویسد:
«انّه العلم الموضوع لتشخیص الرّواة ذاتا او وصفا مدحا او قدحا؛ علم رجال، وضع شده است برای تشخیص راویان حدیث از نظر شخصی، و یا از نظر صفات پسندیده و ناپسند.»
علامه تهرانی در کتاب شریف ذریعه مینویسد:
«علم الرجال هو علم یبحث فیه عن احوال رواة الحدیث واوصافهم الّتی لها دخل فی جواز قبول قولهم وعدمه؛ دانش رجال، علمی است که در آن از حالات راویان حدیث و صفات آنها بحث میشود، از آن جهت که آن صفات، در قبول و ردّ گفتار آنها تاثیر دارد.»
تعاریف علم رجال، تفاوت قابل توجهی با همدیگر ندارند و بیشتر اختلاف آنها به الفاظ برمیگردد و نه به محتوا. از میان دو تعریف پیش گفته، عبارت علامه تهرانی، از آن جهت که قید «لها دخل فی جواز قبول …» را دارد، مناسبتر است و با آوردن این جمله، از قید «ذاتا» نیز بی نیاز خواهیم بود.
به نظر میرسد تعریف مناسبتر از این دو، عبارتی باشد که
علاّمه مامقانی، به عنوان آخرین تعریف، در کتاب رجالی خویش آورده است. ایشان مینویسد:
«انّه علم یبحث فیه عن احوال الراوی من حیث اتّصافه بشرائط قبول الخبر وعدم؛ علم رجال، دانشی است که در آن از حالات راوی، از نظر برخورداربودن و نبودن او از شرایط قبول خبر، بحث میگردد.»
از آنجا که این تعاریف ـ همانگونه که علامه مامقانی فرموده است
ـ بیشتر شرح و توضیحاند تا تعریف حقیقی، بحث و تحقیق بیشتر، ضروری به نظر نمیرسد.
در شمار دانشهای زیرمجموعه علم الحدیث، باید از «
فهرستشناسی»، «
مشیخهشناسی» و دانش «
تراجم» یاد کرد. جهت روشنشدن حقیقت این علوم، شایسته است گفته شود: بحث درباره زندگی و حالات و صفات رجال دین، اگر از این جهت باشد که راوی حدیثاند، موضوع علم رجال خواهد بود؛ و اگر از این نظر باشد که صاحب کتاب و تالیف و تصنیفاند، موضوع دانش فهرستنگاری را تشکیل میدهد؛ و اگر از آن جهت باشد که در نقل حدیث استاد و صاحب اجازهاند، موضوع دانش
مشیخه را فراهم میکند؛ و اگر از آن جهت باشد که این رجال دارای کمالات فردی و آثار وجودی در ابعاد گوناگون سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و مانند آن هستند، موضوع علم تراجم خواهدبود.
هریک از این چهار دانش، اگرچه در موضوع (یعنی بحث از حالات و صفات رجال دین) اشتراک دارند، لیکن پرواضح است که جهت و زاویه بحث در هریک، با دیگری تفاوت دارد. از این رو، نقش و تاثیر هرکدام در علوم حدیث، نیز متفاوت خواهد بود.
یادآوری این نکته لازم است که در نوشتههای مربوط به علوم حدیث، از مباحث فهرستشناسی و مشیخهشناسی راویان حدیث با عنوان علمی مستقل یاد نشده، ولی با توجه به اینکه هم از نظر غرض و هم از نظر موضوع با دیگر علوم تفاوت دارند، میتوان آنها را دانشهایی مستقل به شمار آورد.
همانگونه که پیش از این وعده داده شد، جهت روشنترشدن تفاوت دانشهایی که با علوم حدیث ارتباط دارند، لازم است نظرات
اهل سنّت نیز مورد دقت قرار گیرد؛ بویژه که تقسیم آنها از علوم حدیث با تقسیم ما تفاوت دارد.
مؤلفان اهل سنّت، از گذشته دور، در موضوع علم الحدیث، آثاری پدید آوردهاند. ما در اینجا نظر برخی از آنها بویژه پیشگامان در این موضوع را یاد میکنیم.
سیوطی به نقل از
ابناکفانی، پس از تقسیم علم حدیث به «علم حدیث خاصّ به روایت» و «علم حدیث خاصّ به درایت» در تعریف هریک مینویسد:
«علم الحدیث الخاصّ بالروایة علم یشتمل علی اقوال النّبی وافعاله وروایتها وضبطها وتحریر الفاظها؛ دانش روایت، علمی است که گفتار و افعال پیامبر را و نیز روایت و ضبط و نوشتن الفاظ گفتار او را دربر دارد.»
و درباره تعریف دانش درایه مینویسد:
«علم الحدیث الخاصّ بالدّرایة علم یعرف منه حقیقة الرّوایة وشروطها وانواعها واحکامها وحال الرّواة وشروطهم واصناف المرویّات وما یتعلق بها؛ دانش درایه، علمی است که به وسیله آن، حقیقت روایت و نیز شرایط، انواع، و احکام آن و همچنین احوال راویان و شرایط ایشان و انواع حدیث و آنچه مربوط به حدیث است، شناخته میشود.»
ملاحظه میشود که تعریف، موضوع و نتیجه هریک از این دو علم، با دیگری تفاوت دارد.
صاحب «تحفه احوذی» نیز پس از نقل تقسیم علم حدیث به دو قسم «روایة الحدیث» و «درایة الحدیث» از سوی جزایری و بیان چند تعریف درباره هریک، بر این باور است که مباحث مربوط به حدیث، به سه دانش تقسیم میگردد. او در این باره مینویسد:
«وقدظهر من هذه العبارات انّ علم الحدیث یطلق علی ثلاثة معان، الاوّل انّه علم تعرف به اقوال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وافعاله واحواله وقدقیل له العلم بروایة الحدیث کما فی عبارة ابن الاکفانی والباجوری؛ از مطالبی که گفته شد، روشن میگردد که علم الحدیث بر سه مفهوم اطلاق میشود. علم نخست، دانشی است که بدان، گفتار و افعال و حالات
رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شناخته میشود و بر آن، نام علم روایت حدیث گذاشته شده؛ همانگونه که در عبارت ابنکفانی و باجوری آمده است.»
همو درباره دومین دانش مربوط به حدیث مینویسد:
«والثانی انّه علم یبحث فیه عن کیفیة اتصال الاحادیث بالرسول من حیث احوال رواتها ضبطا وعدالتا ومن حیث کیفیّة السند اتصالا وانقطاعا وغیر ذالک؛ علم دومی که مربوط به حدیث میشود، دانشی است که در آن از چگونگی استناد احادیث به رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بحث میگردد. یعنی از حالات راویان از جهت ضابط و عادل بودن آنها و از جهت متّصل و یا منقطع بودن سند و همانند اینها بحث میکند.»
و درباره دانش سومی که زیرمجموعه علم حدیث است مینویسد:
«والثالث انّه علم باحث عن المعنی المفهوم من الفاظ الحدیث وعن المراد منها مبنیّا علی قواعد العربیّة وضوابط الشریعة ومطابقا لاحوال النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)؛ سومین علمی که مربوط به حدیث میشود، دانشی است که از معنای الفاظ حدیث بحث میکند. این دانش همچنین از مقصود الفاظ حدیث بر اساس قواعد ادب و ضوابط شرع مقدس ـ که مطابق حالات رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است ـ بحث میکند.»
در این تقسیم، مقصود از علم اوّل، همان دانش روایت است که در کلمات دیگران نیز آمده است؛ و مقصود از دانش دوم، درایة الحدیث است؛ و بخشی از مباحث درایة الحدیث را نیز جداگانه به عنوان علم دیگر بیان کرده است.
مؤلّف کتاب «
اصول الحدیث» مینویسد:
«علم الحدیث روایة هوالعلم الذی یقوم علی نقل ما اضیف الی النّبی من قول او فعل او تقریر او صفة خلقیّة او خلقیّة؛ دانش روایت، علمی است که به کار گرفته میشود درباره آنچه که به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ـ اعم از گفته و فعل و تقریر و صفت جسمی و اخلاقی ـ نسبت داده میشود.»
و درباره تعریف درایه، پس از نقل تعریفهای گوناگون، مینویسد:
«هو مجموعة القواعد والمسائل التی یعرف بها حال الرّاوی والمرویّ، من حیث القبول والرّد؛ دانش درایه، عبارت است از قواعد و مسایلی که به وسیله آنها، حالات راوی و مرویّ (حدیث)، از جهت پذیرفته شدن یا نشدن، شناخته میشود.»
مؤلّف کتاب «علوم الحدیث»، پس از نقل تقسیمها و تعریفهای گوناگون، مینویسد که شایسته است علم الحدیث به سه علم تقسیم گردد و سپس در تعریف قسم اوّل، میگوید:
«اوّلا، علم الحدیث روایة … وهو علم یشتمل علی نقل ما اضیف الی النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قولا کان او فعلا او تقریرا او صفة؛ نخست، دانش روایت است که دربر میگیرد نقل آنچه را که به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انتساب پیدا میکند؛ اعمّ از گفتار و افعال و تقریر و صفات او.»
و در تعریف قسم دوم مینویسد:
«ثانیا، علم اصول الحدیث او مصطلح الحدیث، هو علم یعرف به حقیقة الروایة وشروطها وانواعها واحکامها وحال الرّواة وشروطهم واصناف الرّوایات وما یتعلق بها؛ دوم، علمی است که مربوط به حدیث میگردد و دانش اصول الحدیث و یا مصطلح الحدیث نام دارد و آن، دانشی است که به وسیله آن، حقیقت روایت و شرایط، انواع، و احکام آن و نیز احوال و شرایط راویان و همچنین اقسام روایات و آنچه که مربوط به روایات است، شناخته میشود.»
وی، درباره قسم سوم مینویسد:
«ثالثا، علم الحدیث درایة او فقه الحدیث، علم یبحث فی المعنی المقصود من متن الحدیث قولا کان او فعلا او تقریرا مبنیّا علی القواعد والاصول الخاصّة فی هذا الشّان …؛ سومین دانشی که مربوط حدیث میگردد، دانش درایه و یا فقه الحدیث نام دارد؛ و آن علمی است که از معانی مقصود از متن حدیث، اعم از گفته و
فعل و
تقریر آن حضرت، (به کمک قواعد و اصول مخصوص به این فن) بحث میکند.»
از تقسیم دوم و چهارم، این مطلب استفاده میگردد که برخی از صاحبنظران اهل سنّت، علوم حدیث را به سه قسم تقسیم کردهاند: ۱ـ علم روایت، ۲ـ علم درایت، ۳ـ فقه الحدیث.
برخی دیگر از حدیثپژوهان اهل سنّت،
حدیث را (مانند تقسیم اوّل و سوم) به دو قسم تقسیم کردهاند: ۱ـ علم روایت، ۲ـ علم درایت (و مباحث فقه الحدیث را داخل در علم درایه کردهاند).
در هر صورت، میان تقسیم اهل سنّت با تقسیم دانشمندان شیعه، اختلاف وجود دارد؛ زیرا صاحبنظران شیعه علم روایت، روایت را جداگانه مورد بحث قرار ندادهاند. اگرچه، صاحب
الذریعه، مباحث فقه الحدیث را جداگانه مورد ارزیابی قرار داده است.
بحث دیگری که شایسته تحقیق و دقت است، تفاوت میان اقسام علوم حدیث (و علوم مرتبط با حدیث) است.
همانگونه که پیش از این گفته شد، کلمات اهل فن در تعریف و شناساندن موضوع و اسامی هریک از این علوم، گوناگون و گاهی متناقض است. حل چنین اختلافاتی از حوصله این مقاله خارج است؛ لیکن آنچه که میتواند تا حد زیادی مشکل را حل کند، بیان تفاوتهای هریک از این علوم است.
میان دانشمندان، این بحث مطرح است که اختلاف علوم، به اختلاف در
موضوع است و یا به اختلاف در
غرض.
اثبات حق در این مطلب، از قلمرو این نوشته خارج است. ما در اینجا بر اساس هردو نظر، تفاوتهایی را میان این علوم، متذکر میشویم.
اما در مورد
رجال و
تراجم و
مشیخهشناسی و
فهرستشناسی، بر فرض اینکه دو عنوان اخیر را علم مستقلی بدانیم، تفاوت میان آنها عبارت است از اینکه: بحث از تاریخ و زندگی رجال دینی، چنانچه از این جهت که در
سند حدیث واقع شدهاند باشد، و بحث هم از صفات دخیل در قبول و رد حدیث باشد (مثل راستگویی و دروغگویی)، این بحث، رجالی است و غایت آن، قبول و رد خبر اوست.
و اگر بحث درباره رجل دینی، از آن جهت باشد که وی در زندگی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، دارای اثر وجودی و منزلت اجتماعی است و بحث هم فراتر از صفات دخیل در قبول و رد خبر است، این بحث داخل در
علم تراجم خواهد بود و اثرش نیز آشنایی با شخصیتهای دینی و الگوپذیری میباشد.
و اگر بحث از آن جهت باشد که آن شخص، صاحب
اجازه روایت و نقل حدیث است، این، داخل در دانش مشیخهشناسی است و غایت آن هم پذیرش روایت کسانی است که از آن شیخ اجازه، سند دارند و نقل حدیث میکنند.
و چنانچه بحث، از آن جهت باشد که آن شخص صاحب کتاب و یا
اصل است، این بحث، داخل در فهرستشناسی میباشد و غایت آن هم عبارت است از اعتبار یافتن احادیثی که در آن کتابها آمده است.
اما در تفاوت رجال با درایه بایدگفت: موضوع
علم درایه، کلی است؛ زیرا موضوع آن، حدیث از جهت سند و یا متن و یا هر دو است و غایت آن، قبول و رد خبر است. ولی موضوع
رجال، جزئی و فرد فرد افراد سند است و با متن و مجموع سند، ارتباطی ندارد و غایت آن، شناخت افراد ضعیف و
ثقه و مانند آن است. برای مثال، بحث از راستگویی و دروغگویی، ضابط بودن و ضابط نبودن، غالی بودن و نبودن شخص خاص که در سند واقع شده (مانند
محمد بن مسلم و یا
محمد بن سنان)، بحث رجالی است و بحث از
صحیح و یا
حسن و یا
موثق و یا ضعیف بودن سند و یا بحث از [حدیث متصل|متصل]] و یا منقطع بودن و
معنعن و یا مسلسل بودن آن، اگرچه مربوط به سند است، ولی چون راجع به مجموع سند است، داخل در علم درایه است.
به عبارت دیگر، در علم رجال، موضوع، محدث است و غایت، شناخت صفات او؛ و در علم درایه، موضوع، حدیث است و غایت، شناخت اقسام حدیث. البته مباحث مربوط به متن (مانند
نص و یا ظاهربودن،
مجمل و یا مبین بودن،
محکم و یا متشابه بودن) نیز داخل در درایه است.
همانگونه که گذشت، موضوع رجال و تراجم و مشیخهشناسی و فهرستشناسی، رجال دینی است و موضوع درایه و روایت و فقه الحدیث و رجال (به اعتباری)، حدیث است. لیکن جهت و حیثیت در هرکدام فرق میکند. زیرا بحث از اینکه چه حدیثی صحیح و یا موثق و یا ضعیف است، و یا بحث از اینکه چه حدیثی نص و یا
ظاهر است، داخل در علم درایه است؛ و بحث از اینکه هریک از
ائمه (علیهمالسّلام) چه احادیثی دارند و متن حدیث آنها چیست، داخل در علم روایت است؛ و بحث از اینکه معنا و مقصود از هریک از احادیث چیست و چه معارف و مطالبی از آنها استفاده میگردد، داخل در فقه الحدیث است؛ و بحث از اینکه چه راویانی حدیث آنها پذیرفته میشود و یا رد میگردد، داخل در علم رجال است.
در آخر، روشن گردید که علوم مربوط به حدیث، عبارتاند از:
۱ـ درایه (درایت)
۲ـ روایت
۳ـ فقه الحدیث
۴ـ رجال
۵ـ تراجم
۶ـ مشیخهشناسی
۷ـ فهرستشناسی.
پژوهش در علوم حدیث؛
دانشهای حدیثی
•
رحمانی، محمد، مجله علوم حدیث، سال ۱۳۷۶، ش۳ برگرفته از مقاله «بحثهای مقارن در علم الحدیث (۱)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۱۰/۱۳. •
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «اقسام علوم حدیث»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۲/۱۷.