• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

التقاط خام

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



التقاط: تلفیق مفاهیم اسلامی با اندیشه‌های دیگر را گویند.



التقاط از ریشه «ل ـ ق ـ ط» بر وزن افتعال و به معنای برچیدن، از زمین برگرفتن، بخشی از گفتار یا سخن کسی را گرفتن و مانند آن است. [۱]    


التقاط در فلسفه، مکتبی است که به جای تعقل و نقد افکار فلسفی، فرضیه‌ها، نظریات و افکار غیر متجانس را گرد می‌آورد تا از مجموع آنها مکتبی فلسفی بسازد، ازاین‌رو حاوی تحریف نیز هست. [۲]     التقاطیون گروهی از فلاسفه بودند که درصدد جمع میان گفته‌های پیشینیان و وفق دادن آرای آنها با یکدیگر بوده یا از هر طایفه از قدما قولی را گرفته و در واقع در حکمت التقاط کرده و فلسفه مختلطی فراهم آورده‌اند. [۳]    


در سالهای اخیر (دهه قبل از انقلاب اسلامی ایران) گروهی به مکتبی التقاطی گراییدند.


۳.۱ - جریان اول

گروهی که بخشی از اصول کمونیسم را با برخی از مبانی اگزیستانسیالیسم ترکیب کرده و حاصل آن را با مفاهیم و ارزشها و اصطلاحات خاص فرهنگ اسلامی درآمیخته بود. آنان مکتب اصیل و ناب اسلام را تنها آن می‌دانستند. [۴]    
در بُرهه مزبور همه گروهها و جریانات سیاسی بر این باور بودند که مبارزه سیاسی اگر برای توجیه خود از پشتوانه اعتقادی برخوردار نباشد با شکست مواجه می‌گردد و ازاین‌رو باید به حبل المتینی دست یازید که ضامن پیروزی و برآورنده نیازهای فردی و اجتماعی مبارزان باشد. برای دستیابی به چنین پشتوانه‌ای جریانهای فکری متعددی پدید آمد؛ گروهی مارکسیسم را تأمین کننده همه نیازهای جامعه، اعم از اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اخلاقی و معنوی دانسته، حساب خود را از اسلام جدا کردند.

۳.۲ - جریان دوم

گروه دوم کسانی بودند که به اسلام معتقد؛ ولی از معارف بلند اسلامی بی‌خبر بودند. اینان جریان فکری نخست را پذیرفته و تضاد غیر قابل رفع و مهمی بین اسلام و مارکسیسم نمی‌دیدند و با تلفیقی از این دو، اندیشه جدیدی را مطرح و ترویج کردند. زمینه این اندیشه‌های التقاطی در آثار نویسندگانی به چشم می‌خورد که غالباً تحصیل کرده‌های زمان رضاخان و تحت تأثیر فرهنگ و علوم تجربی متمایل به فلسفه‌های تجربی بودند، چنان‌که برخی مفسران نیز به نقل آرای متأثر از علوم تجربی درباره معجزات اقدام کرده‌اند؛ مانند توجیه معجزه عبور حضرت موسی (علیه السلام) و قوم وی از رودنیل به جزر آب دریا. [۵]     اینان اگرچه خود به نزدیکی با مارکسیسم خشنود نبودند؛ ولی عملا حلقه واسطه بروز و ظهور اندیشه‌های التقاطی شدند.

۳.۲.۱ - هدف

جریان التقاطی یاد شده می‌کوشید تا اسلام را مدرنیزه کند و بر اثر آشنا نبودن با منابع و اصول اسلامی در آموزشهای خود از شعر و شعار و تهییج احساسات بهره می‌گرفت. [۶]     این جریان فکری قرآن را با حفظ پوشش ظاهری الفاظ آن، تحریف کرده و تفسیری مادی ـ که خود نوعی تفسیر به رأی است [۷]     ـ از آن ارائه می‌داد، چنان‌که مارکس نیز بر این باور بود که برای مبارزه با مذهب در میان توده‌های معتقد باید از خود مذهب استفاده کرد؛ بدین صورت که مفاهیم مذهبی از محتوای معنوی و اصلی خود تخلیه و از محتوای مادّی پر شود تا توده، مذهب را به صورت مکتبی مادّی دریابد. پس از این مرحله دور افکندن پوسته ظاهری دین ساده است. [۸]     آنان قرآن را چنان تفسیر می‌کردند که گویی جز یک کتاب آموزش مبارزه و محرّک مردم برای انقلاب چیز دیگری نیست. فلسفه تاریخی از قرآن استنباط می‌کردند که بیان دیگری از ماتریالیسم تاریخی بود و در دیدگاه آنان از نظر قرآن و اسلام هر مبارزی به هر منظوری و در راه هر ایده‌ای کشته شود «شهيد» و در مقام و مرتبه انبیاست و اساساً انبیا جز انقلابیون و مصلحان اجتماعی بزرگ نبودند. قرآن هم کتابی است که به مشاهده و تجربه اصالت داده و از تفکرات فلسفی مبرا بوده و روح حاکم بر آن «پوزيتويسم» است. خوبی و بدی و مفاهیم اخلاقی فقط در شرایط خاص خود معنا داشته و هیچ اصل ثابتی بر اخلاق و رفتار انسان حاکم نیست و «عمل صالح» هر عملی است که با توجه به شرایط و اوضاع اجتماعی آن عمل، مورد ارزیابی قرار گیرد و بر این اساس در جهت رسیدن به پیروزیهای سیاسی و اجتماعی هر خیانتی رنگ اخلاق به خود می‌گیرد. [۹]    


۳.۳ - جریان سوم

جریان سوم اسلام مبتنی بر قرآن و سنت اولیای دین بود که با تلاشهای متفکران اسلامی و در برابر مارکسیسم و اسلام التقاطی طی قرون متوالی برای مردم تبیین شده است، [۱۰]     با توجه به آنچه گذشت، التقاط مورد نظر در این مقاله عبارت است از تلفیقی از دو یا چند اندیشه و درآمیختن حاصل آن با مفاهیم، ارزشها و اصطلاحات خاص فرهنگ اسلامی برای دستیابی به مذهبی نو. این کار در جوامع دینی برضدّ دین و با تزویر و حیله انجام می‌گیرد. [۱۱]    
قرآن کریم در درجه نخست هرگونه التقاطی را در مسیر ابلاغ وحی الهی از شخص پیامبر (صلی الله علیه وآله) نفی کرده و در پاسخ این سخن کافران که قرآن را افسانه‌های پیشینیان دانسته و با توجه به امّی و نانویس بودن پیامبر (صلی الله علیه وآله) می‌گفتند: آنها به درخواست و املای وی نوشته شده [۱۲]     می‌فرماید: بگو آن را کسی نازل ساخته است که راز نهانها را در آسمانها و زمین می‌داند: «و قالوا اَسـطيرُ الاَوَّلينَ اكتَتَبَها فَهِىَ تُملى عَلَيهِ بُكرَةً واَصيلا قُل اَنزَلَهُ الَّذى يَعلَمُ السِّرَّ فِى السَّمـوتِ والاَرض ...» (فرقان:۲۵ ـ ۶) و نیز در پاسخ این سخن مشرکان به پیامبر (صلی الله علیه وآله) ـ در صورتی که وی دیرتر برای آنان آیه‌ای بیاورد ـ که چرا خود آیه‌ای برنگزیده و از اینجا و آنجا جمع نکرده‌ای؟[۱۳]     می‌فرماید: بگو من فقط آنچه را که از سوی پروردگارم به من وحی می‌شود پیروی می‌کنم: «و اِذا لَم تَأتِهِم بِـايَة قالوا لَولاَ اجتَبَيتَها قُل اِنَّما اَتَّبِعُ ما يوحى اِلَىَّ مِن رَبّى ...» (اعراف:۲۰۳) و همچنین آنچه را که پیامبر (صلی الله علیه وآله) ناطق به آن است تنها برخاسته از وحی دانسته: «و ما يَنطِقُ عَنِ الهَوى اِن هُوَ اِلاّ وحىٌ يوحى» (نجم:۳ ـ ۴) و وی را مؤمن به آنچه بر او نازل شده می‌داند: «ءامَنَ الرَّسولُ بِما اُنزِلَ اِلَيهِ مِن رَبِّهِ ...» (بقره:۲۸۵)، افزون بر این، ایمان آورندگان به وحی الهی را از تقوا پیشگانی دانسته که قرآن مایه هدایت آنان است: «ذلِكَ الـكِتـبُ لارَيبَ فيهِ هُدًى لِلمُتَّقين والَّذينَ يُؤمِنونَ بِما اُنزِلَ اِلَيكَ ...» (بقره: ۴)


۱. در برخی آیات آمده است که تقواپیشگان کسانی هستند که به غیب ایمان می‌آورند و نماز را برپا می‌دارند و به آخرت یقین دارند: «اَلَّذينَ يُؤمِنونَ بِالغَيبِ ويُقيمونَ الصَّلوةَ ... ... و بِالأخِرَةِ هُم يوقِنون» (بقره:۲ ـ ۴) مفسران اسلامی غیب را آنچه نادیدنی است (خدا، فرشتگان و ...) دانسته‌اند.

۴.۱ - غیب

اما در تفکر التقاطی، غیب معهود و شناخته شده مراحل ابتدایی رشد انقلاب توحیدی و زمان انجام تحولات کمّی بود؛ به این بیان که انقلاب مرحله‌ای پنهانی دارد که مرحله رشد تدریجی آن است. در این مرحله نظام حاکم هنوز مسلّط است و مبارزه باید پنهانی باشد تا تغییر تدریجی کمّی به تغییر کیفی دفعی تبدیل شود (اصل چهارم دیالکتیک)، نظام جدید مستقر گردد و انقلاب از مرحله غیب به مرحله شهادت برسد. [۱۴]     تفکر مزبور یقین به آخرت را نیز چنین تفسیر می‌کرد: آنها به نظام برتر در مرحله شهادت انقلاب یقین دارند و می‌دانند که این موضع‌گیریهای خاص و این روش انقلابی سرانجام آنان را به هدف خویش (نظام برتر) می‌رساند؛ همچنین در تبیین اقامه نماز نیز می‌گفت: آنان برای تحقق ایمان خود آن پیوستگی را که در زبان مذاهب «نماز» خوانده می‌شود برپا می‌دارند، زیرا «صلوة» در لغت به معنای نماز نیست، بلکه شکل خارجی پیوستگی و ارتباط بین عناصر انقلابی همراه و نمودهای برتر و قوانین حاکم بر آفرینش است [۱۵]    ، چنان‌که بعضی زنادقه و باطنیان ضمن تأویل کردن آیات محکم، مراد از «اقيموا الصلوة» را اطاعت امام و مراد از «صوم» را نگهداری اسرار دانسته و بدین ترتیب احکام شریعت را باطل می‌کردند. [۱۶]    
برخی در نقد تفسیر نماز به پیوستگی گفته‌اند که در کدام لغت و کدام تاریخ نماز به معنای پیوستگی میان اعضای یک حزب یا پیوستگی به طور مطلق است؟ آری قرآن در آیه «واعتَصِموا بِحَبلِ‌اللّهِ جَميعـًا و لاتَفَرَّقوا ...» (آل عمران:۱۰۳) به این پیوستگی توصیه کرده است. [۱۷]    

۴.۲ - دنیا

۲. در تفکر التقاطی «دنيا» همان زندگی در نظام سرمایه‌داری و «آخرت» به معنای نظام عادلانه سوسیالیستی است که بعد از آن نظام برقرار خواهد شد و «خلود» عبارت ازاین دانسته شده که فرد در طریق تکامل جامعه فانی گردد، زیرا راه و تکامل جاودان است، هرچند فرد فانی است. در تفکر مزبور جمله «يَومٌ لا بَيعٌ فِيهِ ولا خِلـل» در آیه ۳۱ ابراهیم (ابراهیم:۳۱) به معنای روزگاری که در آن مبادله و شکاف طبقاتی نیست تفسیر می‌شود. با کمترین آشنایی با قرآن می‌توان دریافت که آیه یاد شده از روز رستاخیز سخن می‌گوید که نه خرید و فروشی در آن است و نه دوستی و رفاقت ثمر می‌بخشد؛ نه روز دیگری. [۱۸]     همچنین قرآن «خلود و جاودانگى» را ویژه مؤمنان و پیشتازان تکامل و انقلاب ندانسته، بلکه کافران و منافقان را هم جاوید و خالد می‌داند. در تفکر التقاطی جاودانگی آنها چگونه توجیه می‌شود؟[۱۹]    

۴.۳ - فلسفه تاریخ

۳. در اندیشه التقاطی، فلسفه تاریخ براساس تضاد دیالکتیک توجیه شده و داستان هابیل و قابیل در قرآن فلسفه تاریخ و هابیل نماینده دوران اشتراک اولیه و دامداری و قابیل نماینده عصر کشاورزی و مالکیت فردی معرفی می‌شود که این‌گونه تأویلات به انکار شبیه‌تر است تا توجیه. [۲۰]    

[۲۱]    . ترتیب العین، ص ۱۹۷؛ لسان‌العرب، ج ۳، ص ۳۱۹؛ تاج العروس، ج ۶، ص ۳۰۳، «حمر».
[۲۲]    . لغت‌نامه، ج ۶، ص ۸۴۴۲، «خر».
[۲۳]    . لغت‌نامه، ج ۱۲، ص ۱۷۰۸۷، «گورخر»
[۲۴]    . تفسیر قمی، ج ۱، ص ۲۴۹ ـ ۲۵۰؛ جامع‌البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۶۷ ـ ۱۶۸.
[۲۵]    . علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۹۹ ـ ۲۰۰، تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۲۶.
[۲۶]    . قاموس کتاب مقدس، ص ۹۲ ـ ۹۳، «الاغ».
[۲۷]    . حیاة الحیوان، ج ۱، ص ۲۲۹.
[۲۸]    . احکام القرآن، ج ۳، ص ۱۱۴۲.
[۲۹]    . حیاة الحیوان، ج ۱، ص ۲۳۳ ـ ۲۳۴.
[۳۰]    . دیوان امرءالقیس، ص ۲۳۵، ۲۸۹؛ دیوان عروه، ص ۴۶؛ دیوان عامر، ص ۳۱۳.
[۳۱]    . دیوان حسان، ص ۸۱، ۱۰۳؛ لغت‌نامه، ج ۱۲، ص ۱۸۰۹۷، «مخضرم».
[۳۲]    . دیوان اخطل، ص ۱۷۳، ۱۹۲؛ دیوان دعبل، ص ۱۱۵.
[۳۳]    . تفسیر بیضاوی، ج ۳، ص ۳۵۹.
[۳۴]    . مجمع البیان، ج ۸، ص ۵۰۰.
[۳۵]    . جامع‌البیان، مج ۱۴، ج ۲۸، ص ۱۲۴ ـ ۱۲۵؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۶۲.
[۳۶]    . التبیان، ج ۶، ص ۱۶۹؛ مجمع‌البیان، ج ۵، ص ۳۸۵.
[۳۷]    . الخلاف، ج ۶، ص ۸۱؛ المنتزع المختار، ج ۴، ص ۹۵.
[۳۸]    . الخلاف، ج ۶، ص ۸۰؛ جواهرالکلام، ج ۳۶، ص ۲۶۵.
[۳۹]    . المدونة‌الکبری، ج ۴، ص ۱۰۴؛ الموطأ، ج ۲، ص ۴۹۷.
[۴۰]    . المبسوط، ج ۱۱، ص ۲۳۴؛ بدائع الصنائع، ج ۵، ص ۳۷ ـ ۳۸.
[۴۱]    . روضة الطالبین، ج ۲، ص ۵۳۷.
[۴۲]    . المغنی، ج ۱۱، ص ۶۶، ۷۵.
[۴۳]    . لسان‌العرب، ج ۷، ص ۳۹۲؛ الصحاح، ج ۳، ص ۱۱۵۷، «لقط»؛ لغت‌نامه، ج ۲، ص ۲۷۲۶، «التقاط».
[۴۴]    . فرهنگ واژه‌های انقلاب اسلامی، ص ۱۰۵.
[۴۵]    . سیر حکمت در اروپا، ج ۱، ص ۷۹.
[۴۶]    . پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۱۶۳.
[۴۷]    . تفسیر المنار، ج ۱، ص ۳۱۴ ـ ۳۱۵.
[۴۸]    . حرکت و زمان، ج ۱، ص ۱۱.
[۴۹]    . تفسیر به رأی، ص ۴۸.
[۵۰]    . مجموعه آثار، ج ۱، ص ۴۵۸، «علل گرايش به ماديگرى».
[۵۱]    . حرکت و زمان، ج ۱، ص ۱۳.
[۵۲]    . حرکت و زمان، ج ۱، ص ۱۳.
[۵۳]    . پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۱۶۲؛ فرهنگ واژه‌های انقلاب اسلامی، ص ۱۰۵.
[۵۴]    . المیزان، ج ۱۵، ص ۱۸۱.
[۵۵]    . المیزان، ج ۸، ص ۳۸۲.
[۵۶]    . مجموعه آثار، ج ۱، ص ۴۶۵، «علل گرايش به ماديگرى».
[۵۷]    . مجموعه آثار، ج ۱، ص ۴۶۶.
[۵۸]    . نثر طوبی، ج ۱، ص ۵۵.
[۵۹]    . مجموعه آثار، ج ۱، ص ۴۶۷ ـ ۴۶۸، «علل گرايش به ماديگرى».
[۶۰]    . تفسیر به رأی، ص ۵۲.
[۶۱]    . مجموعه آثار، ج ۱، ص ۴۶۷ ـ ۴۶۸، «علل گرايش به ماديگرى».
[۶۲]    . مطهری افشاگر توطئه، ص ۴۲۵ ـ ۴۲۷.



جعبه ابزار