برذعه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَردَعه (برذعه/ بردع)، ویرانه های شهر قدیمی و تاریخی
ایران در آ ن سوی
رود ارس می باشد.
این ویرانه در قسمت مرکزی دشت قره باغ در نزدیکی جایی که اکنون رود ترتر (ثرثور) به
رود کُر می ریزد, دیده می شود. نام آن را به
ارمنی پرثو ضبط کرده اند. تاریخ پیش از
اسلام آن به طور دقیق روشن نیست، به روایتی، بنای برذعه به
پادشاه افسانه ای بردعه پسر ارمینی، پسر لیطی، پسر یافت پسر
نوح نسبت داده شده است.
بر اثر کاوش های باستان شناسان گویا بردعه در منطقه مسکونی کهنتری که از مراکز بازرگانی و صنعتی بوده احداث شده و پیش از میلاد با
روم و
یونان پیوند بازرگانی داشته است. در ویرانه های آن آثار خانه های ساخته شده از سنگریزه، خشت و آجر و مصنوعات گلی لعابدار، و نیز سکه های متعلق به زمان اسکندر مقدونی و سلوکی ها و اشکانیان و اُگوست، امپراتور روم، و شاهان ساسانی و دوره اسلامی یافت شده است.
به نوشته بلاذری
شهر برذعه را قباد، پادشاه ساسانی (۴۸۸ـ۵۳۱)، ساخته است. ظاهراً در زمان قباد بردعه مرمت و قلعه ای در آن احداث شده است. حمدالله مستوفی
این مطلب را تأیید کرده می نویسد: بنای برذعه به دست
اسکندر مقدونی صورت گرفته و قباد پسر فیروز آن را تجدید عمارت کرده است. به نوشته باکیخانوف،
بردعه از بناهای فریدون پیشدادی است. ظاهراً از دوره قباد، بردعه به
پایتخت ولایت اران تبدیل شده است. به نوشته مارکوارت پس از آن که قباد
دژ مستحکم مرزی، به نام پیروز کواذ، را احداث کرد، برای جلوگیری از حملات هون ها، بتدریج پایتخت قدیمی کَولَک (قبله)، مقر شاهان آلبانی (اران)، از اهمیت افتاد.
در ۶۲۸ قیصر روم در حمله به ایران کاخ سلطنتی
دستگرد را تصرف کرد و مقدمات محاصره تیسفون را فراهم ساخت خزران، که در این هنگام در منطقه
قفقاز به سر می بردند و باب الابواب را در دست داشتند، با قیصر روم متحد شدند و به ایران حمله کردند. به نوشته بارتولد، بر اثر یورش خزرها به بردعه، مردم شهر را ترک کردند و پس از بازگشت آن ها، به شهر خود برگشتند.
مسلمانان در دوره
خلافت عثمان، خلیفه سوم (۲۳ـ۳۵)، به بردعه رسیدند. سردار
عرب، سلمان بن ربیعه باهلی، پس از غارت دهکده ها و کشتزارهای پیرامون شهر، بردعه را محاصره کرد و در کنار رود ثرثور که حدود یک فرسنگ دور از شهر بردعه است اردو زد.
اهالی بردعه پس از مقاومتی کوتاه با پرداخت
جزیه و
خراج، مانند مردم بیلقان، با صلح تسلیم شدند.
یعقوبی
بردعه را جزو اقلیم ششم آورده است. در بعضی از سال های دوره های خلافت، بردعه با قسمت های دیگر اَران جزو ارمنستان اول شمرده می شده، به طوری که با ارمنستان یک حکمران داشته است و گاهی هم
آذربایجان و
ارمنستان را دو
حاکم اداره می کرده است. شهر بردعه را در ۴۱ عبدالعزیز بن حاتم بن نعمان، والی آذربایجان، مرمت و تجدید بنا کرد. او فارقین (پارگین = فاضلاب) شهر را حفر، و آن را مستحکم کرد. پس از او والی آذربایجان، محمد بن مروان، در دوره خلافت
عبدالملک مروان (۶۵ـ۸۶) استحکامات شهر بردعه را تجدید بنا کرد.
نخستین بار در ۹۲، در دوره حکومت ولید بن عبدالملک، در بردعه سکه درهم
نقره ضرب شد.
در ۱۰۷ هشام، مسلمة بن عبدالملک را والی ارمنستان و آذربایجان کرد. او سعید بن عمرو حَرَشی را به فرماندهی سپاه خود برگزید و با خزران که ده هزار اسیر مسلمان را در اختیار خود داشتند به جنگ پرداخت و آنان را شکست داد، اما به لحاظ اختلافات داخلی مسلمه، حرشی را در بردعه زندانی کرد.
به نوشته ابن اثیر
در ۱۱۲ حرشی پس از شکست خزران در ورثان وارد بردعه شد. به گفته یعقوبی
در زمان
هارون الرشید بردعه و نواحی همجوار بر اثر شورش ها ناآرام بود و ظاهراً این ناآرامی پس از جنگ های طولانی تا زمان مأمون ادامه داشته است. هنگامی که فضل بن یحیی بن خالدبرمکی (۱۴۷ـ۱۹۳) وزیر هارون الرشید، در ارمنستان به سر می برد، به شمال شروان حمله کرد. او پس از شکست در ناحیه باب الابواب (دربند) در حمله به قلعه حَمزَین به عراق برگشت و ابوالصباح را مأمور خراج آن منطقه کرد، اما مردم بردعه شوریدند و او را کشتند،
و در همین هنگام در شورش ابومسلم شاری (خارجی) در ارمنستان مردم بیلقان دست به شورش زدند و نماینده خلیفه ناگزیر در رَبَض بردعه حصار گرفت.
در ۱۸۲ هنگامی که دختر خاقان خزر را برای ازدواج با فضل بن یحیی برمکی می آوردند در بردعه جان سپرد. در ۱۸۳ خزران به این بهانه که دختر
خاقان به قتل رسیده، (به اران) حمله و بیش از صد هزار تن را اسیر کردند و فجایع بسیار مرتکب شدند.
در شورش خرم دینان در آذربایجان در بذ، در آن سوی ارس در اران نیز حوادثی روی داد و مردم بیلقان (احتمالاً اهالی بردعه) بارها به پادگان ها حمله ور شدند.
به نوشته ابن اثیر
در ۲۸۷ بردعه در دست ابن ابی ساج (از سلسله های ایرانی) بود. در ۳۳۲، روس ها بردعه را تسخیر و غارت کردند و یک سال آن را حفظ کردند، ولی بر اثر فشار دیلمی ها بسیاری از آنان کشته شدند و ناگزیر آن جا را ترک کردند.
در این هنگام (قرن چهارم)
حاکم بردعه، مرزبان بن محمد (ابن محمد بن مسافر) از آل مسافر بود.
در دوره اسلامی بردعه بر اثر رونق اقتصادی با شهرهای آن سوی ارس، از جمله شروان و گرجستان و ارمنستان، و نیز شهرها و مناطق جنوبی ارس، از جمله
خراسان و
اصفهان تا
بغداد، مناسبات تجاری داشت.
در همین دوره جغرافی نویسان، فواصل شهرها را بدقت تعیین کرده اند. به نوشته ابن خرداذبه
از ورثان تا بردعه هشت سَکک (منزل) و از بردعه تا منصوره ارمنستان چهار سکک و از بردعه تا تفلیس ده سکک و از بردعه تا دَبیل هفت سکک، و از وَرثان تا دَرمان سه فرسنگ و از درمان تا بیلقان نه فرسنگ، سپس تا بردعه چهارده فرسنگ و از بردعه تا بذ سی فرسنگ فاصله بود. ظاهراً جاده بردعه ـ بذ همان راهی است که ابودلف (در قرن چهارم) از آن جا به شهر بدین، مرکز بابک، رفته است. به نوشته مینورسکی
وی باید از پل قدیمی خداآفرین گذشته باشد.
به نوشته اصطخری
و در دوره او (سده چهارم) مردم بردعه به زبان ارانی سخن می گفته اند. وی در وصف این شهر گفته است که «بردع شهری بزرگ است، فرسنگی در فرسنگی باشد... در
عراق و خراسان، گذشته از ری و سپاهان، شهری بزرگتر و نیکوتر... از بردع نیست. و در یک فرسنگی بردع... جایی هست آن را اندراب خوانند... همه باغ و بوستان و میوه دارست... و در بردع انجیر بهتر از جای دیگر بُوَد و ابریشم بسیار گیرند و توت آن جا مباح باشد. ابریشم از آن جا به خوزستان و پارس برند و رود کُر آن جا است کی شور ماهی خیزد... بر در دروازه کُردان بازاری است کی آن را کُرکی خوانند. و روز یکشنبه آن جا بازار روز بود مقدار یک فرسنگ در یک فرسنگ، از عراق و خراسان مردم آن جا جمله شوند... بیت المال در مسجد آدینه دارند... سرای امارت در پهلوی
مسجد آدینه است و بازارها در ربض شهر باشد».
به نوشته مقدسی
بازارهای بردعه سرپوشیده بود. و ظاهراً در دوره ابن حوقل بردعه اعتبار اقتصادی خود را از دست داده بوده و نانوایی های آن از ۲۰۰، ۱ به پنج نانوایی تنزل کرده بود، گرچه نوعی ماهی شور آن به
اردبیل و
ری و عراق صادر می شده است. در ۴۶۰ بقراط، پادشاه ابخاز، به بردعه حمله کرد و سلطان (الب ارسلان) که در ابخاز به سر می برد، پس از پنج ماه اقامت در آن جا چون اخبار خاقان ترک را شنید، به گنجه و سپس از آن جا به بردعه رفت.
به نوشته یاقوت حموی،
شهر بردعه، پیش از حمله مغول قصبه ای بیش نبود و ویرانی های فراوان داشت. در حمله
مغول، مردم بردعه مانند اهالی بسیاری از شهرها، قتل عام شدند و جمعیت کمی از اهالی آن به جا ماند.
در ۶۸۱، ترکان خاتون در زمستان در بردع مقام ساخت و تابستان به تبریز رفت و در همان جا جان سپرد.
در یورش تیمور به اران، بردعه نیز به دست او افتاد. در ۸۰۴، تیمور از گنجه و بردع گذشت و در قراباغ قشلاق کرد.
در دوره تیموریان، بردع با دیگر شهرهای اران، مانند گنجه به دست آنان افتاد.
در ۹۶۱، شاه طهماسب اول پس از حمله به گرجستان و فتوحاتی در آن جا با سی هزار اسیر به بردع برگشت
در دوره
صفویه، حکومت بردع را یکی از امرای طایفه
قاجار به نام ایگیرمی دورت (= ۲۴) به عهده داشت.
در ۱۱۵۷،
نادرشاه وارد بردعه شد و در کوخ هایی که از نی برای لشکریان و حرم پادشاهی ساخته بودند، اقامت گزید. در ۱۲۱۸، قشون روس به طرف قراباغ و بردع رفتند
سرانجام در دوره قاجاریه در ۱۲۲۸، ولایت قره باغ از جمله بردعه و گنجه، طبق فصل سوم عهدنامة گلستان، از ایران منتزع گردید.
آثار تاریخی بردعه عبارت است از: بقایای پلی بر رود ترتر از قرن اول و سوم؛ مقبره آخجابان بابا از قرن ششم، مقبره بردع از ۷۳۲، و مسجد ابراهیم از قرن دوازدهم.
از متکلمان بزرگ بردعه، ابوبکر محمد بن عبدالله بردعی (متکلم قرن سوم)، و از فقهای آن احمد بن حسین بردعی (قرن چهارم) بوده است.
امروزه شهر بردع در دشت قراباغ شهر جدیدی است که در نزدیک بردعه قدیم احداث شده است و ارتباطی با شهر بردعه ندارد. رود کر از ۲۲ کیلومتری شمال آن می گذرد و در ۳۱۹ کیلومتری جنوب غربی باکو واقع است. طبق افسانه ای، نوشته نظامی گنجوی در اسکندرنامه،
به هنگام آمدن اسکندر از ارمنستان به بردعه، زنی به نام نوشابه در بردع
حکومت می کرد.
(۱) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۲) ابن حوقل، کتاب صورة الارض، چاپ کرامرس، لیدن ۱۹۶۷.
(۳) ابن خرداذبه، کتاب المسالک و الممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۴) ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، چاپ ا صالحانی، بیروت ۱۹۵۸.
(۵) مسعر بن مهلهل ابودلف خزرجی، سفرنامة ابودلف در ایران، با تعلیقات و تحقیقات ولادیمیر مینورسکی، ترجمه ابوالفضل طباطبائی، تهران ۱۳۵۴ ش.
(۶) اسکندر منشی، تاریخ عالم آرای عباسی، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۷) ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۸) ابراهیم بن محمد اصطخری، ترجمه فارسی قرن پنجم/ ششم هجری، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۹) محمد حسن بن علی اعتماد السلطنه، تاریخ منتظم ناصری، چاپ محمد اسماعیل رضوانی، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ ش.
(۱۰) عباسقلی آقا باکیخانوف، گلستان ارم، چاپ عبدالکریم علیزاده (و دیگران)، باکو ۱۹۷۰.
(۱۱) احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، چاپ عبدالله انیس طباع و عمر انیس طباع، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۱۲) علی بن ناصر حسینی، کتاب اخبار الدولة السلجوقیة، چاپ محمد اقبال، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۱۳) حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی، کتاب نزهة القلوب، چاپ گی لسترنج، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۱۴) محمد بن ابی طالب دمشقی، نخبة الدهر فی عجائب البر و البحر، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۱۵) رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، چاپ محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران ۱۳۷۳ ش.
(۱۶) شرف الدین علی یزدی، ظفرنامه، چاپ محمد عباسی، تهران ۱۳۳۶ ش.
(۱۷) عبدالرزاق شمس اشراق، نخستین سکه های امپراتوری اسلام، اصفهان ۱۳۶۹ ش.
(۱۸) آرتور امانوئل کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، تهران ۱۳۵۱ ش.
(۱۹) علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، چاپ باربیه دمینار و پاوه دکورتل، پاریس ۱۸۶۱ـ۱۸۷۷.
(۲۰) احمد بن محمد مسکویه، کتاب تجارب الامم، ج ۲، چاپ آمدروز، مصر ۱۳۳۳/۱۹۱۵.
(۲۱) محمد بن احمد مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ترجمة علینقی منزوی، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۲۲) محمد بن خاوند شاه میرخواند، تاریخ روضة الصفا، تهران ۱۳۳۸ـ۱۳۳۹ ش.
(۲۳) محمد بن خاوند شاه میرخواند، روضة الصفا، تهذیب و تلخیص عباس زریاب، تهران ۱۳۷۳ ش.
(۲۴) ولادیمیر فدروویچ مینورسکی، تاریخچه نادرشاه، ترجمة رشید یاسمی، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۲۵) الیاس بن یوسف نظامی، کلیات خمسه حکیم نظامی گنجوی، مقدمه و شرح حال از شبلی نعمانی، چاپ م درویش، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۲۶) سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۲۷) یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
(۲۸) احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیروت (بی تا).
(۲۹) Azarba ¦ idja ¦ n Sovet Ensiklopediya ¦ si , Baku ۱۹۷۶-۱۹۸۶;.
(۳۰) IA , s v "Berzaa" (by W Barthold) ;.
(۳۱) J Marquart, E ¦ ra ¦ ns § ahr, Berlin ۱۹۰۱
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بردعه»، شماره۹۲۷.