• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بررسی حدیث وصیت

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ازجمله روایاتی که درباره ماجرای وصیت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گزارش‌شده، روایتی از کتاب الغیبه شیخ طوسی می‌باشد با این مضمون که پس از دوازده امام دوازده مهدی امر امامت امت را به عهده می‌گیرند. بر اساس این روایت، تعداد اوصیاء در مجموع به ۲۴ امام خواهد رسید. این حدیث با مضمون خطبه غدیر و سایر روایات مربوط به ماجرای وصیت و همچنین با هیچ‌کدام از روایات متواتر در خصوص عدد و اسامی اوصیاء سازگاری ندارد.
احمد بصری با سوء استفاده از مضمون این روایت، خود را اولین مهدی و فرزند امام خوانده و خود را مصداق خارجی «احمد» مذکور در روایت می‌داند. این در حالی است که حدیث وصیت کتاب الغیبه شیخ طوسی با آیات قرآن سازگاری نداشته و به لحاظ سندی و دلالی فاقد صحت و اتقان بوده و مورد پذیرش علمای شیعه در طول تاریخ نبوده است.

فهرست مندرجات

۱ - متن حدیث
۲ - دیدگاه علمای شیعه
       ۲.۱ - فضل بن حسن طبرسی
       ۲.۲ - علی بن عیسی اربلی
       ۲.۳ - علی بن یونس عاملی
       ۲.۴ - علامه مجلسی
       ۲.۵ - حر عاملی
       ۲.۶ - نتیجه‌گیری
۳ - شبهه تواتر معنوی و قطعی‌الصدور بودن
       ۳.۱ - موافقت با قرآن
       ۳.۲ - تواتر معنوی
       ۳.۳ - پاسخ از موافقت با قرآن
       ۳.۴ - پاسخ از شبهه تواتر معنوی
              ۳.۴.۱ - اثناعشر اماما
              ۳.۴.۲ - اثناعشر مهدیا
              ۳.۴.۳ - فاذا حضرته الوفاة
              ۳.۴.۴ - فلیسلمها الی ابنه
              ۳.۴.۵ - و هو عبدالله و احمد
              ۳.۴.۶ - جمع بندی
۴ - بررسی شبهه صحت حدیث
       ۴.۱ - تعریف خبر صحیح
       ۴.۲ - بررسی سلسله سند
              ۴.۲.۱ - علی بن سفیان بزوفری
              ۴.۲.۲ - علی بن سنان موصلی
              ۴.۲.۳ - علی بن حسین
              ۴.۲.۴ - احمد بن محمد بن خلیل
              ۴.۲.۵ - جعفر بن احمد مصری
              ۴.۲.۶ - حسن بن علی
              ۴.۲.۷ - نتیجه بررسی
       ۴.۳ - پاسخ از عبارت شیخ طوسی
       ۴.۴ - پاسخ از اصاله العداله
۵ - نقد و بررسی دلالت روایت وصیت
       ۵.۱ - مخالفت با مسلمات شیعه
       ۵.۲ - عدم ذکر مهدیین در روایات وصایت
       ۵.۳ - تعارض با روایت دیگر مهدیین
       ۵.۴ - مخالفت با روایات رجعت
       ۵.۵ - ابهام در معنا
              ۵.۵.۱ - اختصاص نام مهدی
              ۵.۵.۲ - ابهام در مرجع ضمیر
۶ - شبهه مشابهت اسمی
       ۶.۱ - ادله احمد بصری
              ۶.۱.۱ - عاصم از ظلالت
              ۶.۱.۲ - اولین احمد
              ۶.۱.۳ - اولین مدعی
              ۶.۱.۴ - پاسخ دلیل عاصم
                     ۶.۱.۴.۱ - نفی عاصم بودن حدیث
                     ۶.۱.۴.۲ - مغالطه در معنای بترالله
              ۶.۱.۵ - پاسخ از دلیل نام احمد
              ۶.۱.۶ - پاسخ از دلیل اولین مدعی
۷ - پانویس
۸ - منبع


در کتاب الغیبه شیخ طوسی چنین این روایت شده است: «خبر داد به ما جماعتی از ابی‌عبدالله حسین بن علی بن سفیان بزوفری از علی بن سنان موصلی از علی بن حسین از احمد بن محمد بن خلیل از جعفر بن احمد مصری از عمویش حسن بن علی از پدرش از امام صادق (علیه‌السّلام) از پدرش امام باقر (علیه‌السّلام) از پدرش ا مام زین‌العابدین (علیه‌السّلام) از پدرش امام حسین (علیه‌السّلام) از پدرش امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) که فرمود: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در شبی که وفاتش در آن واقع شد، به علی (علیه‌السّلام) فرمود: ‌ای اباالحسن، کاغذ و دواتی بیاور. پس رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وصیت خود را املاء فرمود تا این‌که بدین جا رسید که فرمود: یا علی! بعد از من دوازده امام می‌باشند و بعدازآن‌ها دوازده مهدی هستند. پس تو یا علی ّ اولین از دوازده امام هستی... و تو پس از من خلیفه من بر امتم هستی، هرگاه وفاتت رسید، به پسرم حسن که بخشنده است وا‌گذار کن، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرم حسین شهید زکی مقتول وا‌گذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش علی ذی الثفنات (فردی که اعضای سجده او در اثر کثرت سجود پینه‌بسته) وا‌گذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمدباقر وا‌گذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش جعفر صادق وا‌گذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش موسی کاظم وا‌گذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش علی‌رضا وا‌گذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمدتقی که ثقه است وا‌گذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش علی ناصح وا‌گذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش حسن فاضل وا‌گذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد مستحفظ از آل محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وا‌گذار نماید، پس آن‌ها دوازده امام هستند.
سپس بعد از او دوازده مهدی می‌باشند. هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش مهدی اول وا‌گذار کند، برای او سه اسم است. یک اسمش مانند اسم من، و اسم دیگرش اسم پدر من است، و آن‌ها عبدالله و احمد هستند، و نام سوم مهدی است و او اولین مؤمنان است.»
[۱] طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ح۱۱۱.


صرف‌نظر از اینکه تمامی روایات موسوم به وصیت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، رونوشت و گزارشی ناقص از ماجرای مربوط به وصیت پیامبر ا کرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده و نمی‌توانند به‌عنوان وصیت‌نامه آن حضرت تلقی شوند، اما بااین‌وجود؛ به جهت آنکه روایت فوق، مورد سوءاستفاده احمد بصری قرارگرفته و خود را مصداق خارجی «احمد» مذکور در روایت می‌داند، سند و دلالت آن مورد کند و کاش قرار می‌گیرد.


اکثریت‌قریب‌به‌اتفاق علمای شیعه همچون؛ طبرسی، علی بن عیسی اربلی، علی بن یونس عاملی بیاضی، حر عاملی، مجلسی، علی‌اکبر نهاوندی و سیدعبدالله شّبر در مواجهه با روایت مذکور در کتاب غیبت طوسی، دلالت یا مفاد آن را مقطوع ندانسته و آن را مخالف مشهور معرفی کرده‌اند. به برخی از آراء و نظریات مورد نظر اشاره می‌گردد:

۲.۱ - فضل بن حسن طبرسی

علامه ابوعلی فضل بن حسن طبرسی گفته است: «روایات صحیحه‌ای در دست است که پس از دولت امام مهدی (علیه‌السّلام) دولت دیگری نخواهد بود، مگر روایتی که در خصوص جانشینی فرزند ایشان است (ان‌شاءالله.) درحالی‌که این روایت قطعی الصدور و الاثبات نیست.»
[۲] طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج، ۲ص ۲۹۵.


۲.۲ - علی بن عیسی اربلی

علامه علی بن عیسی الاربلی آورده است: «بعد از دولت قائم (علیه‌السّلام) هیچ دولتی نیست مگر در روایتی که در خصوص حکومت فرزند آن حضرت آمده است و حال‌آنکه این روایت قطعی الصدور و الاثبات نیست».
[۳] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج، ۲ص ۴۶۷)


۲.۳ - علی بن یونس عاملی

علامه علی بن یونس بیاضی عاملی گفته است: «روایت دوازده مهدی بعد از دوازده امام جزو روایات شاذه است و این روایت با تمامی روایات صحیح السند و متواتر مشهور مخالفت دارد.
[۴] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج، ۱ص، ۵۳۲ح ۱۰)
زیرا طبق این روایات، بعد از دولت قائم (علیه‌السّلام) دولت دیگری نخواهد بود.»
[۵] بیاضی عاملی، علی بن یونس، الصراط المستقیم، ص۱۸۶)
ایشان در ادامه آورده است: «هذه الروایة آحادیة، توجب ظنا و مسالة الامامة علمیة.» حدیث وصیت جزو اخبار واحد بوده و افاده ظن می‌کند درحالی‌که مسئله امامت باید با احادیث قطع‌آور و مفید علم به اثبات برسد.

۲.۴ - علامه مجلسی

علامه مجلسی پس از ذکر چند خبر در خصوص مهدیین بعد از ائمه اثنی عشر و همچنین حدیث موسوم به وصیت در کتاب شیخ طوسی، می‌فرماید: «این خبر مخالف با مشهور است.»
[۶] مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الأنوار، ج، ۵۳ص ۱۵۰)


۲.۵ - حر عاملی

شیخ حر عاملی در توضیح این روایت آورده است: «واضح است که احادیث دوازده مهدی پس از دوازده امام (علیه‌السّلام)، به جهت نادر و شاذ بودنشان موجب قطع و یقین نشده و با سایر روایات متواتر تعارض آشکاری داشته
[۷] حرعاملی، محمد بن حسن، الإیقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة، ص۳۶۸)
و بالجمله محل توقف می‌باشد.»
[۸] حر عاملی، محمد بن حسن، الفوائد الطوسیّة، فائده، ۳۷ص ۱۱۵)


۲.۶ - نتیجه‌گیری

همان‌طور که اشاره شد؛ بسیاری از علمای شیعه، این روایت را مخالف مشهور دانسته و آن را به‌عنوان خبر شاذ و نادر معرفی کرده‌اند. بااین‌حال حکم خبر شاذ و نادر از منظر اهل‌بیت حائز اهمیت است که به یک نمونه اشاره می‌گردد: امام صادق (علیه‌السّلام) به عمر بن حنظله فرمودند: «حکم ما را از آنکه مورد اتفاق است دریاب و آن کدام که شاذ و نایاب بوده و در بین اصحابت مشهور نیست را ترک کن. پس آنچه مورد اتفاق و مشهور باشد شکی در آن نیست.»
[۹] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی ج، ۱ص۶۷و، ۶۸باب اختلاف الحدیث، ح ۱۰)



احمد بصری با استناد به دو قرینه حدیث موسوم به وصیت در کتاب الغیبه شیخ طوسی را قطعی‌الصدور دانسته است:

۳.۱ - موافقت با قرآن

مهم‌ترین قرینه‌ای که احمد بصری به‌عنوان معیار تشخیص قطعی الصدور بودن حدیث موسوم به وصیت از آن یادکرده است، موافقت حدیث با قرآن کریم است، که موردبررسی قرار می‌گیرد: ناظم العقیلی در کتاب دفاعا عن الوصیة آورده است: «روایت وصیت با قرآن موافقت دارد... و شاهد سخن اینکه قرآن کریم می‌فرماید: «کُتِبَ عَلَیْکُمْ اِذَا حَضَرَ اَحَدَکُمُ الْمَوْتُ اِنْ تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالْاَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ ۖ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ» بر شما مقررشده است که چون یکی از شمارا مرگ فرارسد، ا گر مالی بر جای گذارد، برای پدر و مادر و خویشاوندان خود به‌طور پسندیده وصیت کند؛ این کار حقی است بر پرهیزگاران.
این آیه تصریح به وجوب وصیت در هنگام مرگ دارد. لذا با توجه به اینکه هیچ روایتی غیر روایت مذکور در کتاب الغیبة طوسی برای وصیت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در شب وفاتش نیست، ... بنابراین هر آن‌کس که این حدیث را رد کرده یا درباره آن شک کند، پس به تحقیق حکم به این داده است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با دستور خداوند برای وصیت مخالفت کرده است.»!
[۱۱] العقیلی، ناظم، دفاعا عن الوصیة، ص۱۵.


۳.۲ - تواتر معنوی

احمد بصری در دفاع از قطعی‌الصدور بودن حدیث موسوم به وصیت به تواتر معنوی آن معتقد شده است: «در باور شیعیان، اثبات صحت سند روایت؛ به معنای قطعی بودن صدور آن از معصوم (علیه‌السّلام) نیست، بلکه نهایت چیزی که از سند روایت به دست می‌آید، گمانه‌زنی در خصوص صدور روایت است که آن‌هم در فقه معمول بوده و در عقاید چنین نیست. لذا مسئله صحت سند در مباحث اعتقادی اصالت ندارد و آنچه در آن شرط می‌شود، علم و یقین به محتوای روایت است که از معصوم صادر گردیده باشد. و این یقین با صحت سند حاصل نمی‌شود، بلکه یقین با دو طریق «تواتر و قرائن صحت» حاصل می‌شود. و موضوع روایت وصیت نیز اعتقادی است و باید با این دو روش موردبررسی قرار گیرد. روایت وصیت متواتر معنوی است و با قرائن نیز تائید می‌شود. نتیجه اینکه همانا روایت وصیت قطعی الصدور از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است زیرا دارای تواتر معنوی بوده و با قرائن تقویت‌شده است. مهم‌ترین قرائن عبارت‌اند از: موافقت با قرآن، موافقت با سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اهل‌بیت او. این روایت با تائید خداوند و رسول و ائمه از تائید علم رجال بی‌نیاز می‌گردد.»
[۱۲] اسماعیل، احمد الحسن، الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۴.


۳.۳ - پاسخ از موافقت با قرآن

در پاسخ به موافقت حدیث با قرآن کریم چند جواب داد می‌شود:
اولاً؛ آیه مورد استناد در خصوص وصیت به مال و میراث دنیوی بوده و شامل سایر امورات نمی‌شود. چنانچه آمده است: «عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ وَ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع اَنَّهُمَا قَالا الْخَیْرُ هَاهُنَا الْمَالُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- اِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوٰالِدَیْنِ وَ الْاَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ یَعْنِی مَالًا فَاِذَا کَانَ مِمَّنْ یَسْتَطِیعُ الْکَسْبَ وَ التَّصَرُّفَ فَهُوَ مِمَّنْ فِیهِ خَیْرٌ»
[۱۳] تمیمی مغربی، نعمان بن محمد، دعائم‌الاسلام، ج، ۲ص ۳۱۰.

[۱۴] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج، ۱۶ص ۱۱و

[۱۵] طباطبایی بروجردی، سیدحسین، جامع احادیث الشیعه ج، ۲۴ص ۶۵۰.

امام باقر و امام صادق (علیه‌السّلام) فرمودند: منظور از "خیر" در این آیه مال و ثروت است. لذا معنی آیه این است که اگر مالی داشته باشد وصیت کند و چنانچه از کسانی است که استطاعت کسب و تصرف در اموال داشته است، او همان کسی است که در او خیر و مالی است. لذا نهایت چیزی که بر اساس این آیه از قرآن کریم اثبات می‌شود، وصیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به اموال و لوازم شخصی است که بر اساس روایات معصومین مسئله‌ای پذیرفته‌شده است.
ثانیاً؛ بر اساس باور مسلم شیعه، وصیت محتضر واجب نبوده و چنانچه وصیتی از خود نداشته باشد، مورد عقاب الهی قرار نمی‌گیرد. ضمن اینکه این آیه از قرآن کریم، وصیت را مقید به متقین کرده و دلالت بر وجوب را سست نموده است، زیرا ا گر وصیت واجب بود، مناسب‌تر آن بود که بفرماید: «حقا علی المومنین» و چون فرموده: «علی المتقین» معلوم می‌شود که این تکلیف، امری است که تنها تقوی باعث رعایت آن می‌شود و درنتیجه برای عموم مؤمنین واجب نبوده، بلکه آن‌هایی که متقی هستند به رعایت آن اهتمام می‌ورزند.
[۱۶] طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱، ص ۴۳۹)

ثالثاً؛ محل بحث در این آیه از قرآن کریم، اصل وصیت کردن برای متقین است و هیچ دلالتی بر محتوای وصیت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره مسئله امامت وصایت ندارد. به‌عبارتی‌دیگر؛ با این آیه از قرآن کریم فقط اصل وصیت کردن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ثابت‌شده و دلالتی بر محتوای آن ندارد.
رابعاً؛ سخن ناظم العقیلی در خصوص اینکه هیچ روایتی درباره وصیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وجود ندارد، نادرست بوده و پیش‌ازاین، حدیث وصیت مذکور در کتاب سلیم بن قیس هلالی را به‌عنوان قدیمی‌ترین سند وصیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که نگه‌دارنده از گمراهی است ذکر گردید.
[۱۷] هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج، ۲ص ۸۷۷)
علاوه بر این، قرآن کریم در خصوص وصیت محتضر، توصیه به اخذ دو شاهد عادل کرده است، این در حالی است که در وصیت موردنظر احمد بصری، سخنی از دو شاهد عادل به میان نیامده، ولی در مقابل در وصیت نقل‌شده در کتاب سلیم بن قیس هلالی، سلمان و مقداد و ابوذر را به‌عنوان سه شاهد عادل معرفی کرده است.
[۱۸] ابن أبی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی، ص۸۱و

[۱۹] ابن عقده کوفي، احمد بن محمد، فضائل اميرالمؤمنين (ع)، ص۱۵۶
[۲۰] مجلسـی، محمـدباقـر بـن محمـدتقـی، بحار الأنـوار، ج، ۳۶ص۲۷۷و
[۲۱] بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نور الله، عوالم العلوم و المعارف، ص۲۱۰.

بنابراین؛ اصل و محتوای وصیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره اوصیاء (علیه‌السّلام) با این آیه موافقت نداشته، بلکه بر اساس آیاتی همچون؛ «اِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثناعشر شَهْرا» محتوای حدیث موسوم به وصیت برخلاف قرآن کریم می‌باشد.
چنانچه در ذیل این آیه آمده است: «عَنْ دَاوُدَ بْنِ کَثِیرٍ الرَّقِّیِّ قَالَ‌ دَخَلْتُ عَلَی اَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیه‌السّلام) بِالْمَدِینَةِ فَقَالَ لِی... اِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثناعشر شَهْراً... اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ الْخَلَفُ الْحُجَّةُ...»
[۲۳] ابن أبی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی، ص۸۷.
داود بن کثیر می‌گوید: به‌محضر امام صادق (علیه‌السّلام) رسیدم. ایشان به من فرمود... مراد از آیه «همانا تعداد ماه‌ها در نزد خداوند دوازده ماه است، » امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام)، حسن (علیه‌السّلام)، حسین (علیه‌السّلام)، علی (علیه‌السّلام)، محمد (علیه‌السّلام)، جعفر (علیه‌السّلام)، موسی (علیه‌السّلام)، علی (علیه‌السّلام)، محمد (علیه‌السّلام)، علی (علیه‌السّلام)، حسن (علیه‌السّلام) و فرزندش حجت (علیه‌السّلام) است.
همچنین در روایتی دیگر آمده است: «عن الاصبغ بن نباتة قال: خرج علینا امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب علیه‌السلام ذات یوم ویده فی ید ابنه الحسن علیه‌السلام وهو یقول: «خرج علینا رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ذات یوم ویده فی یدی هکذا وهو یقول... انّ عدّتهم کعدد الشهور قال السائل: فمن هم یا رسول‌الله؟ فوضع رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم یده علی راسی فقال: اوّلهم هذا وآخرهم المهدیّ، ... هؤلاء اوصیائی وخلفائی وائمّة المسلمین وموالی المؤمنین»
[۲۴] طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۱۸۴.

اصبغ بن نباته می‌گوید: یکی از روزها امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) درحالی‌که دست پسرش حسن (علیه‌السّلام) را گرفته بود فرمود: روزی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دست مرا این‌چنین گرفته بود و می‌فرمود: همانا تعداد اوصیاء من به تعداد ماه‌های سال است. ر این هنگام سائلی پرسید: آنان چه کسانی هستند؟ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستش را بر روی سر من نهاد و فرمود: اولین آنان این است و آخرینشان مهدی (علیه‌السّلام) می‌باشد. اینان اوصیاء و خلفای من و ائمه مسلمین و سرپرست مؤمنین هستند.

۳.۴ - پاسخ از شبهه تواتر معنوی

برای روشن شدن مطلب محتوای حدیث موسوم به وصیت را به پنج بخش تقسیم کرده و تواتر معنوی هرکدام موردبررسی قرار می‌گیرد:

۳.۴.۱ - اثناعشر اماما

• «یا علی انه سیکون بعدی اثناعشر اماما»:
تنهاترین بخش حدیث که دارای تواتر لفظی و معنوی می‌باشد، بخش آغازین حدیث است که اشاره به عدد ائمه معصومین بعد از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کرده است. لذا روایات متعددی در دست هستند که هر دو نو ع تواتر را برای عدد ائمه ثابت می‌کنند که به دو نمونه اشاره می‌گردد:
۱. عن رزین بن حبش عن الحسن بن علی (علیهما‌السّلام) قال: قال رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): «ان هذا الامر یمکله بعدی اثناعشر اماما، تسعة من صلب الحسین علیه السلام، اعطاهم الله علمی وفهمی؛ همانا‌این‌امر را پس از من؛ دوازده امام به عهده می‌گیرد، ُنه تن از نسل حسین (علیه‌السّلام) که خداوند علم و فهم مرا به آنان عطا کرده است.»
[۲۵] (کفایة الاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر، ص۱۶۶)

۲. عن عبدالعزیز القراطیسی قال قال ابوعبدالله (علیه‌السّلام): «الائمة بعد نبینا اثناعشر نجیبا مفهمون. من نقص منهم واحدا او زاد فیهم واحدا خرج من دین الله، ولم یکن من ولایتنا علی شئ؛تعداد امامان بعد از نبی ما (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دوازده تن است که همگی آنان نجیب و تفهیم شده هستند، هر کس که یکی از آنان را کم و یا زیاد کند، از دین خدا خارج‌شده و از ولایت ما چیزی را بهره نبرده است.»
[۲۶] (الاختصاص: ٢٣٣.)


۳.۴.۲ - اثناعشر مهدیا

• «و من بعدهم اثناعشر مهدیا»:
مسئله مهدیین پس از امام دوازدهم (علیه‌السّلام)، هیچ‌گاه به‌عنوان اعتقاد شیعه مطرح نبوده است. البته لفظ و مضمون این عبارت با پنج روایت دیگر مطابقت دارد که موردبررسی قرار می‌گیرند:
۱. در کتاب الغیبة شیخ طوسی آمده است: «عن محمد بن عبدالحمید و محمد بن عیسی، عن محمد بن الفضیل، عن ابی حمزة، عن ابی‌عبدالله (علیه‌السّلام) انه قال: یا ابا حمزة ان منا بعد القائم احد عشر مهدیا من ولد الحسین علیه السلام؛ ای ابا حمزه! همانا از میان ما، بعد از قائم (علیه‌السّلام) دوازده مهدی از فرزندان امام حسین (علیه‌السّلام) خواهد بود.»
[۲۷] (غیبت طوسی، ص۴۷۸)

این روایت از یازده مهدی پس از قائم (علیه‌السّلام) سخن به میان آورده که همگی از نسل امام حسین (علیه‌السّلام) بوده و دلالتی بر این ندارد که آنان از نسل امام مهدی (علیه‌السّلام) بوده باشند، چنانچه مهدیین مذکور از نسل امام دوازدهم (علیه‌السّلام) باشند، دلالتی بر این ندارد که آنان را از اولاد امام حسین (علیه‌السّلام) معرفی فرماید و بایستی حدیث مذکور با عبارت «من ولده» ثبت می‌گردید. لذا ممکن است این مهدیین از سادات حسینی و از اولاد امام حسین (علیه‌السّلام) باشند.
۲. در کتاب مختصر البصائر به نقل از نویسنده کتاب منتخب الانوار المضیئة فی ذکر القائم الحجة آورده است: «و مما رواه لی و رویته عن اسی الخلیل الموفق السعید بهاء الدین علی بن عبدالحمید الحسینی اسعد الله بتقواه و اصلح امر دنیاه و اخراه رواه بطریقه عن احمد بن نحمد ایادی یرفعه الی احمد بن عقبه عن ابیه عن ابی‌عبدالله (علیه‌السّلام): ان ّ منا بعد القائم ّ (علیه‌السّلام) اثناعشر مهدیا من ولد الحسین علیه السلام؛ همانا از میان ما، بعد از قائم (علیه‌السّلام) دوازده مهدی از فرزندان امام حسین (علیه‌السّلام) خواهد بود.»
[۲۸] (مختصر البصائر، ص۱۶۵)

در این روایت نیز، مهدیین را از فرزندان امام حسین (علیه‌السّلام) معرفی کرده است که توضیح آن در روایت قبلی گذشت.
۳. در کتاب الاصول الستة عشر آمده است: «جعفر عن ذریح قال سئلته عن الائمة بعد النبی صم فقال... ان منا بعد الرسول سبعة اوصیاء ائمة مفترضة طاعتهم سابعهم القائم انشاء له ان الله عزیز حکیم یقدم ما یشاء ویؤخر ما یشاء وهو العزیز الحکیم ثم بعد القائم احد عشر مهدیا من ولد الحسین» (الاصول الستة عشر، ص۲۶۸) همانا از میان ما بعد از رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هفت وصی است که تمامی آنان امام واجب الطاعه هستند، هفتمین آنان قائم آنان است، سپس بعد از قائم (علیه‌السّلام) یازده مهدی از فرزندان حسین (علیه‌السّلام) خواهد بود.
این روایت بدون ذکر سند در کتاب مذکور ثبت‌شده است. اشکال اصلی این روایت این است که به‌تصریح این روایت، مراد از قائم، امام کاظم (علیه‌السّلام) بوده و پس از ایشان یازده مهدی از فرزندان امام کاظم (علیه‌السّلام) را معرفی کرده است. لذا بر اساس باور مسلم ما این روایت اساساً برخلاف اعتقادات شیعه است. لذا احمد بصری نمی‌تواند به این روایت استناد کرده و خود را اولین مهدی بداند، چراکه در این صورت بایستی هم‌زمان با امام رضا (علیه‌السّلام) می‌آمد نه الان!
۴. در کتاب شرح الاخبار آمده است: و عن علی بن الحسین (علیه‌السّلام)، انه قال: «وعن علی بن الحسین علیه‌السلام، انه قال: یقوم القائم منا ثم یکون بعده اثناعشر مهدیا» قائم از ما قیام می‌کند، پس از او دوازده مهدی خواهد بود.»
[۲۹] (شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار علیهم السلام، ج، ۳ص ۴۰۰)

این روایت بدون ذکر سند، در کتاب قاضی نعمان مغربی آمده است که در آن از دوازده مهدی پس از قائم (علیه‌السّلام) سخن گفته‌شده و در خصوص نسب آنان مطلبی ذکر نشده است.
۵. "قلت للصادق جعفر بن محمّد (علیهما‌السّلام) یا ابن رسول‌الله انّی سمعت من ابیک علیه‌السلام انَّه قال: یکون بعد القائم اثناعشر مهدیّا فقال: انّما قال: اثناعشر مهدیّا، ولم یقل: اثناعشر اماما، ولکنّهم قوم من شیعتنا یدعون النّاس الی موالاتنا ومعرفة حقّنا؛ ابی بصیر می‌گوید به امام صادق (علیه‌السّلام) عرض کردم، ‌ای پسر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ! همانا من از پدرت شنیدم که فرمود: بعد از قائم دوازده مهدی خواهد بود. امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: بله پدرم فرمود دوازده مهدی و نفرمود دوازده امام، لکن آنان قومی از شیعیان ما هستند که مردم را به پیروی و معرفت حق ما دعوت می‌کنند.»
[۳۰] (کمال الدین و تمام النعمة، ج، ۲ص ۳۵۸)

در این روایت از دوازده مهدی پس از دوازده امام (علیه‌السّلام) سخن به میان آمده و علاوه بر آن به امام نبودن آنان تصریح‌شده و سخنی از نسب ایشان نیز به میان نیامده است.
قابل‌توجه اینکه باوجود پنج حدیث که حتی در عدد و نسب و جایگاه مهدیین با یکدیگر متفاوت هستند، چگونه می‌توان ادعای تواتر معنوی برای بخش دوم حدیث موسوم به وصیت کرد و حال‌آنکه در تواتر معنوی بایستی یک مطلب با الفاظ گوناگون تا حدی نقل‌شده و موجب یقین شود که احتمال کذب در آن راه نداشته باشد؛ مانند شجاعت علی (علیه‌السّلام) که تمامی راویان، شجاعت او را با الفاظ و عبارات مختلف نقل کرده‌اند.
البته ناظم العقیلی در کتاب «الاربعون حدیثا فی المهدیین و ذریة القائم» سعی بر آن دارد تا با گردآوری روایات و ادعیه مربوط به ذریه امام دوازدهم (علیه‌السّلام) در کنار این چهار حدیث مهدیین، تواتر روایات مهدیین پس از قائم (علیه‌السّلام) را اثبات کند، غافل از اینکه؛ اولاً با هیچ‌کدام از روایات چهارگانه مهدیین فرزندی آنان برای امام دوازدهم (علیه‌السّلام) ثابت نمی‌شود. ثانیاً ّ روایات مربوط به ذریه حضرت هیچ ارتباطی با مهدیین ندارد و در هیچ روایتی ذریه حضرت به‌عنوان مهدیین معرفی نشده‌اند تا از این رهگذر بتوان به یک قدر متیقنی دست‌یافت. ثالثاً ادعیه و روایات مربوط به ذریه حضرت، نفیا و اثباتا چیزی را به‌عنوان فرزند داشتن حضرت در حال حاضر ثابت نمی‌کند و بر اساس آن ادعیه حکم به فرزند داشتن ایشان در حال حاضر و همچنین حکم به فرزند نداشتن آن حضرت داده نمی‌شود. البته روایاتی در دست می‌باشد که فرزند داشتن امام (علیه‌السّلام) را نفی کرده‌اند.
به‌عنوان نمونه: «حمد بن عبدالله بن جعفر الحمیری، عن ابیه، عن علی بن سلیمان بن رشید عن الحسن بن علی الخزاز قال: دخل علی بن ابی حمزة علی ابی الحسن الرضا (علیه‌السّلام) فقال له: انت امام؟ قال: نعم، فقال له: انی سمعت جدک جعفر بن محمد (علیهما‌السّلام) یقول: لا یکون الامام الا وله عقب. فقال: انسیت یا شیخ او تناسیت؟ لیس هکذا قال جعفر علیه السلام، انما قال جعفر علیه السلام: لا یکون الامام الا وله عقب الا الامام الذی یخرج علیه الحسین بن علی (علیهما‌السّلام) فانه لا عقب له، فقال له: صدقت جعلت فداک هکذا سمعت جدک یقول»
[۳۱] (غیبت طوسی، ص۲۲۴)

بنابراین احمد بصری باید بتواند به روایاتی استناد کند که توانایی اثبات متواتر (معنوی) بودن مهدیین بعد از قائم (علیه‌السّلام) را داشته باشد و حال اینکه چنین روایتی وجود ندارد.

۳.۴.۳ - فاذا حضرته الوفاة

• «فاذا حضرته الوفاة»:
بخش سوم حدیث موسوم به وصیت، مربوط به تسلیم خلافت، امامت و حکومت به فرزند امام دوازدهم (علیه‌السّلام) است که باید توسط احمد بصری تواتر معنوی آن به اثبات برسد و حال‌آنکه در هیچ روایتی به این مسئله اشاره نشده و علاوه بر آن توسط علمای شیعه چنین چیزی را شاذ و مخالف مشهور دانسته‌اند که توضیح آن در بخش «دیدگاه علماء شیعه» گذشت. ضمن اینکه شیخ طوسی در کتاب الغیبة نیز چنین باوری را مردود دانسته و مخالفت با آن را واجب دانسته است:
«فاما من قال ان للخلف ولدا و ان الائمة ثلاثة عشر. فقولهم یفسد بما دللنا علیه من ان الائمة (علیه‌السّلام) اثناعشر فهذا القول یجب اطراحه. علی ان هذه الفرق کلها قد انقرضت بحمد الله و لم یبق قائل یقول بقولها؛ اما چنانچه کسی گفته بود که امام دوازدهم (علیه‌السّلام) فرزند داشته و تعداد ائمه به سیزده رسیده است، سخن باطل و فاسدی به زبان آورده است، چراکه قبلاً استدلال کردیم که ائمه دوازده تن هستند. لذا رد این سخن باطل از واجبات است. بنابراین، تمامی این فرقه‌ها منقرض‌شده و هیچ قائلی باقی نمانده است که به این سخنان معتقد باشد.»
[۳۲] (غیبت طوسی، ص۲۲۸)

ضمن اینکه برخی از روایات، مسئله جانشینی فرزند حضرت را نفی کرده و معتقدین به این باور را مورد لعن قرار داده‌اند. به‌عنوان نمونه:
«وَ عَنهُ عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ، عَن مُحَمَّدِ بنِ اَحمَدَ بنِ عِیسَی بنِ عَبدِ اللَّهِ بنِ اَبِی خَدَّانٍ، عَنِ المُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ، قَالَ: سَمِعتُ اَبَا عَبدِ اللَّهِ (علیه‌السّلام) یَقُولُ یَا مُفَضَّلُ تَرَی هَذِهِ الشَّمسَ قُلتُ: نَعَم، قَالَ وَ اللَّهِ اَمرُنَا اَنوَرُ وَ اَبیَنُ مِنهَا وَ لَیُقَالُ المَهدِیُّ فِی غَیبَتِهِ مَاتَ وَ یَقُولُونَ بِالوَلَدِ مِنهُ وَ اَکثَرُهُم یَجحَدُ وِلَادَتَهُ وَ کَونَهُ وَ ظُهُورَهُ اُولَئِکَ عَلَیهِم لَعنَةُ اللَّهِ وَ المَلَائِکَةِ وَ الرُّسُلِ وَ النَّاسِ اَجمَعِینَ؛ مفضل بن عمر می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السّلام) شنیدم که فرمود: ‌ای مفضل! آیا این خورشید را می‌بینی؟ عرض کردم بله! فرمود: به خدا قسم امر ما روشن‌تر و آشکارتر از آن است. اما برخی خواهند گفت: مهدی در هنگام غیبتش وفات کرده و برخی می‌گویند: امامت با فرزندی از او است و بسیاری از آنان (عامه) تولد و بودن و ظهور او را انکار می‌کنند. بر تمامی آنان لعنة خدا و ملائکه و رسولان و مردم باد.»
[۳۳] (الهدایة الکبری، ص۳۶۰)


۳.۴.۴ - فلیسلمها الی ابنه

• «فلیسلمها الی ابنه»:
در بخش چهارم از حدیث، اولین مهدی از دوازده مهدی را همان فرزند امام دوازدهم (علیه‌السّلام) دانسته است. این درحالی است که در هیچ روایتی از پنج روایت مربوط به مهدیین بعد از قائم (علیه‌السّلام)، به فرزندی مهدی اول یا سایر مهدیین برای امام دوازدهم (علیه‌السّلام) تصریح یا اشاره نشده است. لذا احمد بصری به جهت اینکه بتواند تواتر معنوی این بخش از روایت را اثبات کند، باید به روایاتی که به فرزند بودن مهدی اول اشاره دارند، اشاره کند، درحالی‌که چنین روایتی وجود ندارد.

۳.۴.۵ - و هو عبدالله و احمد

• «و هو عبدالله و احمد، و الاسم الثالث: المهدی»:
بخش پایانی حدیث موسوم به وصیت، اختصاص به نام‌های فرزند امام مهدی (علیه‌السّلام) دارد. در این عبارت؛ برای فرزند آن حضرت سه نام: عبدالله، احمد و مهدی معرفی‌شده است. احمد بصری برای اثبات اینکه این حدیث دارای تواتر معنوی است، بایستی تواتر معنوی یا لفظی اسامی فرزندان حضرت را نیز اثبات کند درحالی‌که هیچ روایتی مبنی بر معرفی فرزندان ایشان با این سه اسم وجود ندارد. ضمن اینکه ظاهر این روایت اشاره به آن دارد که این اسامی به‌عنوان اسم برای فرزند امام (علیه‌السّلام) بوده و قابل تأویل نمی‌باشند. لذا درصورتی‌که احمد بصری بخواهد یکی از آن‌ها را به تأویل ببرد، اولاً مرتکب خلاف ظاهر روایت‌شده و ثانیاً بایستی هر سه اسم را به تأویل ببرد که در این صورت چیزی برای او باقی نخواهد ماند.

۳.۴.۶ - جمع بندی

نتیجه بحث اینکه؛ تواتر معنوی این روایت به نحو کلی و حتی به نحو جزئی موردقبول نبوده و ادعای احمد بصری خلاف واقع است. در جمع بندی پاسخ به این سخن گفته می‌شود:
اولاً؛ احمد بصری با فرار از «علم رجال» به آغوش «علم درایه» افتاده و سعی بر آن دارد تا با استفاده از اصطلاحات علم درایة، همچون؛ متواتر و قرائن صحت و... مشکل حدیث وصیت را حل کند. این درحالی است که؛ ادله احمد بصری برای بدعت بودن علم رجال،
[۳۴] (الوصیةالمقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۷)
به‌طریق‌اولی به علم درایة نیز وارد است، زیرا این علم از ابداعات علمای شیعه بوده و ظاهراً اولین کتاب تألیف شده دراین‌باره، کتاب «الدرایة» نوشته زین‌الدین عاملی(م ۹۱۱ه. ق) معروف به شهید ثانی است. لذا قبل از استفاده از علم درایة برای اثبات قطعی الصدور بودن حدیث وصیت، باید این مسئله را حل کند که چرا علم رجال را به بهانه اینکه علم اهل‌بیت نیست کنار گذاشته است اما از علم درایة که یقیناً از ابداعات علمای اسلام است استفاده می‌کند!
ثانیاً؛ قاعده پیشنهادی احمد بصری با اخبار آحاد
[۳۵] (علم الدرایة المقارن، دکتر سید رضا مؤدب، ص۴۰)
اعتقادی سازگاری نداشته و قرائن صحت و تواتر معنوی نیز درباره اخبار آحاد اعتقادی راهی ندارند. به‌عنوان نمونه: روایاتی که درباره عذاب فلان عمل در جهنم، ثواب فلان عمل در بهشت، اولین گروهی که وارد بهشت می‌شوند و... صادرشده‌اند، که اغلب آن‌ها خبر واحد بوده و با قاعده احمد بصری قابلیت کسب یقین ندارند. لذا می‌توان در این موارد قائل به حجیت خبر واحد باشیم که در این صورت ناچار به بررسی سندی خواهیم بود. بنابراین قاعده احمد بصری در خصوص روایات اعتقادی کلیت ندارد.
ثالثاً؛ بررسی و اطمینان از صحت سند احادیث در تمامی ابواب و موضوعات، اعم از فقهی و اعتقادی، مسئله‌ای معقول و مقبول است. لذا با توجه به حساسیت و اهمیت روایات اعتقادی نسبت به روایات فقهی، بایستی سند این دسته از روایات با دقت بیشتری موردبررسی قرارگرفته و از این رهگذر، راه انحراف در اعتقادات را مسدود نمود. بنابراین، بررسی سندی احادیث اعتقادی شرط لازم است، اما هرگز به‌عنوان شرط کافی برای تشخیص صحت روایت لحاظ نمی‌گردد.
رابعاً؛ اصول اعتقادی در اسلام صرفاً بر اساس تواتر لفظی به‌دست‌آمده و تواتر معنوی در مقام اثبات این اصول نیست. زیرا اصل اعتقادی در صورتی محقق به لفظ، تا حدی باشد که بتواند آن را در ردیف ضروریات دین می‌شود که تکرار قرار دهد. لذا درصورتی‌که این تکرار به لفظ تا حدی کم باشد که برای اثبات آن به تواتر معنوی نیاز داشته باشیم، نمی‌توان آن را یک اصل اعتقادی دانست.
خامسا؛ تواتر ادعایی احمد بصری در خصوص حدیث موسوم به وصیت قابل دفاع نیست. زیرا هیچ سندی در دست نیست که در یک روایت به‌تمامی محتوای حدیث مذکور اشاره‌کرده و یا اینکه چند روایت متفاوت با بخش‌های مختلف حدیث موسوم به وصیت مطابقت داشته باشد. لذا با این حساب تواتر معنوی آن موردپذیرش نبوده و نهایت چیزی که می‌توان برای آن اثبات کرد، تواتر معنوی برای بخشی از حدیث است و باقی آن در حد تواتر نیست.

نتیجه اینکه روایت موسوم به وصیت در کتاب الغیبة طوسی دارای تواتر معنوی نبوده و قرائن مذکور نیز با مدعای اصلی مطابقتی ندارند. بااین‌وجود دفاع احمد بصری از قطعی الصدور بودن روایت با دو روش «تواتر معنوی و قرائن صحت» ناکارآمد واضح‌البطلان می‌باشد.


احمد بصری در کتاب دلائل الصدق؛
[۳۶] (دلائل الصدق ص۲۵)
روایت موسوم به وصیت را صحیح دانسته و سعی بر اثبات شیعه بودن وثاقت راویان آن را دارد. او برخلاف ادعای پیشین خود، مبنی بر عدم نیاز به بررسی سندی روایات اعتقادی،
[۳۷] (الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۴)
ادعای صحیح بودن سند حدیث موسوم به وصیت را داشته و گفته است: «فقد بینّا لهم ان الوصیة سندها صحیح و انه یکفی شهادة الشیخ الطوسی لرواتها بانهم من الخاصة‌ای من الشیعة... اذن، فالصحیح ان نحکم بصدق المؤمن حتی یاتی دلیل قطعی علی کذبه.»
[۳۸] (دلائل الصدق، ص۲۵)
پس تبیین کردیم برای آنان که همانا سند روایت وصیت صحیح است و در صحت آن، سخن شیخ طوسی که فرمود: «فاما ما روی من جهت الخاصة؛ اما روایاتی که از طریق خاصه (شیعه) صادرشده است بیش از آن است که به شمارش بیاید.» کفایت کرده و به شیعه بودن راویان این حدیث شهادت می‌دهد... نتیجه اینکه؛ روش درست این است که حکم به راست‌گویی مؤمن بدهیم تا اینکه دلیلی قطعی بر کذب وی به‌دست‌آمده باشد. احمد بصری در این دفاعیه، به دو نکته کلی اشاره‌کرده است که عبارت‌اند از:
بخش اول دفاعیه احمد بصری: به استناد و شهادت شیخ طوسی (فاما ما روی من جهت الخاصة) تمامی راویان این حدیث شیعه هستند.
بخش دوم دفاعیه احمد بصری: تا زمانی که فسق و کذب شیعه اثبات نشده باشد، اصل بر راست‌گویی و عدالت (اصالة العدالة) است. لذا مجهول بودن راویان حدیث خدشه‌ای به روایت وارد نمی‌کند.
لذا جهت روشن شدن معنای صحیح بودن روایت، به تعاریف مطرح‌شده از قدماء و متأخرین امامیه اشاره‌شده و سپس بر این اساس، سند روایت بررسی می‌گردد:

۴.۱ - تعریف خبر صحیح

ازنظر قدماء امامیه، خبر صحیح، خبری است که صدور آن از معصوم (علیه‌السّلام)، از هر راه ممکن ثابت شود.
[۳۹] (مقباس الهدایة، ج، ۱ص ۱۳۹)
لذا مهم‌ترین قرائن صحت در نظر قدماء امامیه عبارت‌اند از:
۱. وجود آن روایت در چند اصل از اصول اربعمائة؛
[۴۰] (رجال السید مهدی بحر العلوم (فوائد الرجالیة، ۳۶۷، ص۲ج)

۲. تکرار آن روایت در یک اصل از اصول اربعمائة؛
۳. وجود آن روایت در یک اصل (بدون تکرار، ) با این لحاظ که صاحب آن، اصل از افراد قابل اطمینان و از اصحاب اجماع باشد؛
۴. آن روایت در یکی از کتاب‌های مورد اعتماد ائمه، همچون کتاب فضل بن شاذان باشد.
[۴۱] (عدة الاصول، ج، ۱ص ۳۸۴و مقباس الهدایة، ج، ۱ص ۱۳۹)
با توجه به تعریف حدیث صحیح و بیان قرائن صحت حدیث ازنظر قدماء امامیه، بایستی به این مسئله توجه داشت که حدیث موسوم به وصیت درد قالب هیچ‌کدام از قرائن مطرح‌شده نبوده و در ردیف حدیث صحیح قرار نمی‌گیرد.
از منظر علمای متأخر، حدیث صحیح دارای سه شرط اساسی است:
۱. اینکه سند حدیث متصل به معصوم باشد؛
۲. تمامی راویان حدیث عادل باشند؛
۳. تمامی راویان حدیث امامی (اثنی عشری) باشند.
[۴۲] (معالم الدین فی الاصول، ص۲۱۶)


۴.۲ - بررسی سلسله سند

در کتاب الغیبة شیخ طوسی سند حدیث با عبارت «اخَبَرَنا جَماعة» آغازشده است که در بیان شیخ طوسی، افرادی همچون؛ ابوعبدالله غضائری، احمد ابن عبدون، ابوطالب ابن عرفه، ابوالحسن صفار و حسن ابن اسماعیل ابن اشناس که تماماً در یک طبقه هستند، این جماعت را تشکیل داده و مورد اعتماد شیخ هستند.

۴.۲.۱ - علی بن سفیان بزوفری

ابی‌عبدالله الحسین بن علی بن سفیان البزوفری؛ بر اساس گواهی شیخ طوسی در کتاب رجال؛ این روای از علمای بزرگوار و مورد اعتماد شیعه است که دارای تألیفاتی همچون: کتاب الحج، ثواب الاعمال، احکام العبید، الرد علی الواقفة، سیرة النبی و الائمة (علیهم‌السّلام) فی المشرکین می‌باشد.
[۴۳] (رجال الطوسی، بابذکراسماء، ... بابالحاء، ص۴۲۳)
در بین انبوه روایاتی که از جناب بزوفری نقل‌شده است، تنها دو روایت از علی بن سنان موصلی وجود دارد که شیخ طوسی آن را در روایت حاضر با دواسطه و در روایتی دیگر با چهار واسطه از موصلی العدل نقل روایت کرده است.
[۴۴] (غیبت طوسی، ص۱۴۷)
لذا چنانچه این دواسطه در روایت موسوم به وصیت حذف‌شده باشند، سند روایت مخدوش شده و روایت مرسله خواهد شد. و این در حالی است که حتی اتباع احمد الحسن نیز احادیث مرسله را فاقد اعتبار و اعتماد می‌دانند. به‌عنوان نمونه گفته‌اند: «الروایة المرسلة لا یعمل بها بای حال من الاحوال.»
[۴۵] (قراءة جدیدة فی روایة السمری، ص۱۷)
روایت مرسله در هر صورت مورد عمل قرار نمی‌گیرد.

۴.۲.۲ - علی بن سنان موصلی

علی بن سنان الموصلی العدل؛ درباره این شخص، هیچ شناختی غیر از نام و نام پدر و یک لقب اختلافی در دست نبوده و در ردیف مجهولین به‌حساب آمده است. البته با توجه به لقب «العدل» احتمالاتی در خصوص سنی بودن وی داده‌شده است که به‌موجب این امر، از درجه اعتبار روایت کاسته می‌شود. آیت‌الله خویی در خصوص لقب این فرد می‌آورد: «بعید نیست که وی از اهل تسنن بوده و کلمه (العدل) نیز از القاب شغلی این شخص بوده باشد. زیرا کلمه عدل به کتّاب در محکمه قضاوت اطلاق می‌شده است.
[۴۶] (معجم رجال الحدیث، ج۳)
همچنین کلمه (العدل) در مشایخ شیخ صدوق به‌عنوان لقب عامه و اهل سنت اطلاق شده است.»
[۴۷] (معجم رجال الحدیث، ج۸۱۹۴، ۵۰، ۱)

برخی از اتباع احمد بصری درصدد آن هستند تا با وصف «العدل، » صحیح العقیده بودن این راوی را اثبات کرده و شبهه سنی بودن وی را رفع کنند. این درحالی است که بسیاری از مخالفین مذهب تشیع در کتب رجالی یا حتی در سند روایات با عبارت «العدول» توصیف‌شده‌اند، درحالی‌که صحیح العقیده نیز نبوده و در گروه منحرفین هستند. به‌عنوان نمونه؛ کشی در کتاب رجالی خود نام محمد بن ولید خزاز، معاویة بن حکیم، مصدق بن صدقة و محمد بن سالم بن عبدالحمید را نام‌برده و سپس گفته است: «هؤلاء کلهم فطحیة و هم اجلة العلماء و الفقهاء و العدول.»
[۴۸] (رجال کشی، ج، ۲ص ۸۳۵)
تمامی آنان فطحی مذهب و از بزرگان علماء و فقها و عادلان آن مذهب بوده‌اند.
این راوی در سند برخی از روایات با عنوان «المعدل» آمده است که می‌تواند به‌عنوان کنیه برای وی بوده باشد. چنانچه در کتاب مقتصب الاثر، در سند روایتی می‌گوید: حدثنا علی بن سنان الموصلی المعدل قال اخبرنا احمد بن محمد الخلیلی قال حدثنا محمد بن صالح الهمدانی....
[۴۹] (مقتصب الاثر، ص۱۰)

مضاف بر این در تمامی روایاتی که از علی بن سنان الموصلی العدل نقل‌شده است، وی روایات خود را بدون واسطه از احمد بن محمد بن خلیل نقل کرده است،(اخبرنا جماعة عن التلعکبری عن احمد بن علی الرازی الایادی عن الحسین بن علی عن علی بن سنان الموصلی العدل عن احمد بن محمد بن الخلیل عن علی بن صالح الهمدانی. )
[۵۰] (غیبت طوسی، ص۱۴۷و اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج، ۲ص ۱۲۵)
(حدثنا علی ّ بن سنان الموصلی، عن احمد بن محمد الخلیل ّ عن محمد بن صالح الهمدانی. )
[۵۱] (حلیة الابرار، ج، ۶ص ۴۹۱)
درحالی‌که در روایت موسوم به وصیت، با وساطت علی بن الحسین نقل روایت کرده و این برخلاف مسلک روایی این راوی است.

۴.۲.۳ - علی بن حسین

وی یکی دیگر از مجهولین و ناشناخته‌ها در سند این روایت است. ناظم العقیلی در کتاب انتصارا للوصیة گفته است: «او علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، پدر شیخ صدوق است و در اکثر مواقع از ایشان با عنوان علی بن حسین تعبیر شده و میرزای نوری در خاتمه المستدرک نام پدر شیخ صدوق را با این عنوان آورده و گفته است: ان الموجود فی الکتب الاحادیث و الرجال التعبیر عن والد الصدوق بقولهم: علی بن الحسین او علی بن بابویه» بوده است.
[۵۲] (۲انتصارا للوصیة، ص۵۷)

در پاسخ گفته می‌شود:
اولاً؛ این شخص غیر از علی بن حسین بن بابویه (پدر شیخ صدوق) است، چراکه هیچ‌گاه پدر شیخ صدوق از احمد بن خلیل و علی بن سنان موصلی عدل روایت نکرده و مضاف بر آن؛ شیخ طوسی همواره با دواسطه (شیخ مفید و شیخ صدوق) از پدر شیخ صدوق نقل روایت کرده است نه بیشتر.
ثانیاً؛ محدث نوری این سخن را در مقام ارائه یک قاعده رجالی مطرح نکرده است که هر جا نام «علی بن الحسین» آمده باشد، مراد پدر شیخ صدوق باشد! بلکه میرزای نوری این مطلب را در رد کسانی که علی بن موسی، مؤلف کتاب «فقه الرضا (علیه‌السّلام)» را همان پدر شیخ صدوق می‌دانند گفته است: «انه لم یعبر عن والد الصدوق بهذا الاسم بل بعلی بن الحسیسن او علی بن بابویه.»
[۵۳] (خاتمة المستدرک، ج، ۱ص ۳۱۶)

ثالثاً؛ علی بن حسین مذکور در این سند، به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند با پدر شیخ صدوق در یک طبقه باشد، زیرا جناب بزوفری که با یک واسطه مجهول (علی بن سنان موصلی عدل) از علی بن حسین نقل روایت کرده، با پدر شیخ صدوق معاصر بوده و این مسئله (نقل با واسطه مجهول) باوجود معاصر بودن بزوفری و پدر شیخ صدوق طبیعی به نظر نمی‌رسد.
[۵۴] (ُ ۲الشهب الاحمدیة، ص۲۵)


۴.۲.۴ - احمد بن محمد بن خلیل

این شخص همان «احمد بن محمد ابوعبدالله الخلیلی» است که در کتب رجالی تفسیق و تضعیف‌شده است، به‌عنوان نمونه:
۱. ابن الغضائری در کتاب خود آورده است: «ابوعبدالله الخلیلی (الذی یقال له غلام خلیل الآملی، ) کذاب وضاع للحدیث، فاسد المذهب لا یلتفت الیه.» (رجال ابن الغضائری، ج، ۱ص ۴۲)
۲. علامه حلی آورده است: «احمد بن محمد ابوعبدالله الخلیلی الذی یقال له غلام خلیل الآملی الطبری؛ ضعیف جدا ّ لا یلتفت الیه، کذاب وضاع للحدیث فاسد المذهب.» (الخلاصة للحلی، ص۲۰۶)
۳. نجاشی آورده است: «احمد بن محمد ابوعبدالله الآملی الطبری؛ ضعیف جدا، لا یلتفت الیه.» (رجال النجاشی، ص۹۶)
بااین‌وجود ناظم العقیلی به جهت فرار از ضعف و فسق این راوی، وی را مجهول دانسته و می‌گوید: «و لم یبق احد من روات الوصیه لم یعلم تشیعه الا احمد بن محمد بن الخلیل.»
[۵۵] (انتصارا للوصیة، ص۲۷)
یعنی غیر از احمد بن محمد بن الخلیل احدی از راویانی که شیعه بودنشان محرز نشده باشد باقی نمانده است.
قرینه تشخیص اینکه راوی مذکور همان "خلیلی" است، روایت پیشین حدیث موسوم به وصیت در الغیبة طوسی می‌باشد که در سند آن، علی بن سنان موصلی عدل از احمد بن محمد خلیلی نقل روایت کرده است: «واخبرنا جماعة، عن التلعکبری، عن ابی علی احمد بن علی الرازی الایادی قال: اخبرنی الحسین بن علی، عن علی بن سنان الموصلی العدل، عن احمد بن محمد الخلیلی، عن محمد بن صالح الهمدانی...»
[۵۶] (غیبت طوسی، ص۱۴۷)


۴.۲.۵ - جعفر بن احمد مصری

این فرد یکی دیگر از ناشناخته‌های رجالی در نزد شیعه است. ناظم العقیلی در کتاب انتصارا للوصیة؛ این راوی را شیعه اثنی عشری و ثقه دانسته و گفته است: «با توجه به اینکه اهل سنت این راوی را رافضی دانسته‌اند، نتیجه گرفته می‌شود که وی شیعه ثقه است.» !
[۵۷] (انتصارا للوصیة، ص)

در پاسخ گفته می‌شود؛
اولاً؛ رافضی دانستن یک راوی توسط اهل سنت، دلیل بر شیعه بودن او نخواهد بود. چنانچه برخی از علمای اهل تسنن، حاکم نیشابوری را "رافضی خبیث" دانسته‌اند و حال‌آنکه هیچ دلیلی بر شیعه بودن و برائت او از اهل سنت در دست نیست. به‌عنوان نمونه؛ ذهبی در کتاب تذکرة الحفاظ آورده است: قال بن طاهر: «سالت ابا اسماعیل الانصاری عن الحاکم، فقال: ثقة فی الحدیث رافضی خبیث.»
[۵۸] (تذکرة الحفاظ، ص۱۰۵۴)

ثانیاً؛ تنها یک مورد در کتاب ابن حجر عسقلانی (از علمای اهل سنت) جعفر بن احمد المصری را با عنوان رافضی و فاسد العقیده معرفی کرده است
[۵۹] (لسان المیزان، ج، ۲ص ۴۴۲)
که آن‌هم نمی‌تواند شیعه بودن وثاقت وی را ثابت کند، چراکه فاسد العقیده خواندن شخصی از سوی اهل سنت، به معنای وثاقت وی در نزد تشیع نیست.
ثالثاً؛ اهل سنت به‌تمامی کسانی که امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) را حق دانسته و او را به امامت قبول کند رافضی می‌گویند، خواه زیدیه، اسماعیلیه، واقفیه یا اثنی‌عشری بوده باشد. بنابراین مفهوم رافضی انصراف به شیعه اثنی‌عشری نداشته و ممکن است این فرد در زمره یکی از فرق انحرافی شیعه باشد.
رابعاً؛ علمای اهل سنت، تاریخ وفات جعفر بن محمد مصری را در سال (۳۰۴ه. ق) دانسته‌اند که این زمان دقیقاً او را معاصر جناب بزوفری قرار می‌دهد و حال‌آنکه در این سند بین بزوفری و جعفر بن محمد مصری سه واسطه وجود دارد!
[۶۰] (الشهب الاحمدیة، ص۲۹)


۴.۲.۶ - حسن بن علی

حسن بن علی عم جعفر بن احمد المصری؛ این فرد در کتب رجالی شیعه معرفی نشده و حتی در خصوص او، مدح و قدحی صادر نشده است. ناظم العقیلی در کتاب انتصارا للوصیة
[۶۱] (ً ۱انتصارا للوصیة، ص۶۴)؛
حسن بن علی را تصحیف از حسین بن علی دانسته و او را از ثقات شیعه معرفی کرده است؛ این درحالی است که برای این تصحیف دلیلی ذکر نکرده و بر اساس احتمالات نتیجه گرفته است. ضمن اینکه سندی در کتاب «الکامل فی الضعفاء الرجال» درج‌شده و عم جعفر بن احمد مصری را با اسم "حسن" آورده است: ثنا جعفر، ثنا یوسف بن یعقوب بن سالم الاحمر، حدثنا هشام بن الحکم، و ثنا جعفر، قال: و حدثنی عمی الحسن بن علی بن بیان....
[۶۲] (الکامل فی الضعفاء الرجال، ج، ۲ص ۱۵۸)

علی بن بیان والد حسن بن علی این شخص همان علی بن بیان بن زید بن سیابه المصری است که در گروه ناشناخته‌های رجالی در کتب شیعه بوده و درباره وی مدح و قدحی وجود ندارد.

۴.۲.۷ - نتیجه بررسی

پس از بررسی احوالات راویان حدیث موسوم به وصیت، نتایج حاصل‌شده با تعریف حدیث صحیح از منظر متأخرین امامیه تطبیق داده می‌شود:
الف. علی بن سنان موصلی العدل از اهل تسنن بوده و با شاخصه امامی بودن راویان سازگاری ندارد،
ب. احمد بن محمد بن الخلیل؛ فاسد المذهب وضاع للحدیث بوده و با شاخصه عدالت راوی سازگاری ندارد.
ضمن اینکه سایر راویان حدیث مجهول بوده و احتمال اینکه از اهل تسنن بوده یا عادل نباشند، خالی از وجه نیست. بنابراین بر اساس دیدگاه متأخرین امامیه نیز نمی‌توان این حدیث را صحیح دانست.

۴.۳ - پاسخ از عبارت شیخ طوسی

در پاسخ به این سخن گفته می‌شود:
اولاً؛ چنانچه عبارت «فاما ما روی من جهت الخاصة» در کتاب شیخ طوسی به معنای شهادت به شیعه بودن تمامی روات است، پس با این حساب بایستی با عبارت «فما روی فی ذلک من جهة مخالفی الشیعة؛ اما روایاتی که از جهت مخالفین شیعه نقل‌شده است»
[۶۳] (الغیبة للطوسی، ص۱۲۷)
نیز شهادت به شیعه نبودن تمامی روات در روایات پیشین داده باشد، و حال‌آنکه یقیناً تعداد قابل‌توجهی از راویان آن احادیث شیعه اثنی عشری می‌باشند.
ثانیاً؛ نهایت چیزی که از عبارت شیخ طوسی استفاده می‌شود این است که این روایت از طریق عامه (اهل سنت) نقل نشده و تمامی راویان آن را عامه تشکیل نمی‌دهند. لذا ا گر یک یا دو راوی از اهل سنت در سلسله سند روایتی وجود داشته باشد، نمی‌توان آن را روایت اهل سنت نامید. چنانچه در برخی از روایات موجود در منابع شیعه، راویانی از اهل تسنن و حتی راویانی از نواصب هستند، اما بااین‌وجود، آن روایات را روایات عامه (اهل تسنن) نمی‌نامیم. به‌عنوان نمونه:
۱. « الحسین بن احمد، عن احمد بن هلال قال: حدثنا عثمان بن عیسی، عن خالد بن نجیح، عن زرارة بن اعین.»
[۶۴] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج، ۱ص ۳۴۲)

در سند این روایت «احمد بن هلال» وجود دارد که به شهادت شیخ صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه
[۶۵] (من لا یحضره الفقیه، ج، ۴ص ۴۴۹)
ناصبی می‌باشد. اما بااین‌وجود در سند روایت شیعی قرارگرفته است.
۲. «الصدوق فی الخصال والعلل و الامالی عن علی ابن الحسین السعد آبادی، عن احمد بن ابی‌عبدالله البرقی، عن ابیه، عن محمد بن زیاد الازدی عن مالک بن انس.»
[۶۶] (الامالی (للصدوق، ) ص۱۶۹)

در سند این روایت که از طریق شیعه نقل‌شده، «مالک بن انس، » امام مذهب مالکی در اهل سنت قرارگرفته است.

۴.۴ - پاسخ از اصاله العداله

بخش دوم دفاعیه احمد بصری این بود که تا زمانی که فسق و کذب شیعه اثبات نشده باشد، اصل بر راست‌گویی و عدالت (اصالة العدالة) است. لذا مجهول بودن راویان حدیث خدشه‌ای به روایت وارد نمی‌کند، چراکه بر اساس قواعد حدیثی، در صورت مواجه با روات مجهول، بایستی به اصالة العدالة مراجعه کنیم تا بدین‌وسیله حکم به عدالت راویان مجهول داده و روایت را پذیریم.
[۶۷] (دلائل الصدق، ص۲۷)
در پاسخ به این سخن گفته می‌شود:
اولاً؛ صدق و کذب و همچنین عدل و فسق از امور وجودیه هستند و امور وجودیه بعد از نبودن ضلع مقابل و ضد خود بروز می‌کنند. لذا زمانی صدق می‌آید که کذب نباشد و زمانی عدل می‌آید که فسق نباشد. بنابراین قاعده، اصالة با هیچ‌کدام از صدق و کذب و یا عدل و فسق نبوده و هرکدام در موضع خود و با نبود دیگری تحقق می‌یابد.
[۶۸] (المهدو یة الخاتمة، ج، ۲ص ۲۳)

ثانیاً؛ معنای اصالة العدالة، شهادت به شیعه بودن راوی نبوده و به معنای این است که ا گر به شیعه بودن یک راوی اعتماد داشته و هم‌زمان به عدالت آن شک شد، می‌توان به اصالة العدالة یا اصالة الصدق تمسک کرده و حکم به عادل و راست‌گو بودن وی نمود.
[۶۹] (شبیری زنجانی، کتاب نکاح، ج۵۰۷۴، ۱۵)
این درحالی است که اغلب راویان حدیث موسوم به وصیت را ناشناخته‌ها و مجاهیل روایی تشکیل داده‌اند که هیچ سندی بر شیعه یا سنی بودن آنان در دست نیست.
ثالثاً؛ درباره راویانی که آنان را شیخ طوسی و سایر علماء درک نکرده‌اند و یا اینکه حتی درباره راویانی که نام آنان در اسناد روایت موجود بوده و هیچ درکی از تشیع و حسن ظاهر رفتاری آنان در دست نیست، اصالة العدالة معنایی نداشته و سالبه به انتفاء موضوع خواهد بود. لذا در عصر حاضر به‌محض مواجهه با مجاهیل روایی، مجاز به اجرای اصالة العدالة نخواهیم بود.
[۷۰] (محمد شهباز یان، مقاله تحلیلی بر وصیت نقل‌شده در کتاب غیبت طوسی و، ... پژوهش‌نامه کلام تطبیقی۵۳، ص۱۳۹۵)

بنابراین؛ حکم به اجرای اصالة العدالة در خصوص راویان مجهول، که هیچ مدح و قدحی پیرامون آنان در دست نیست، غیرمعقول بوده و اساساً مردود و باطل است.


بر اساس دیدگاه علمای شیعه، ا گر در سند یک روایت؛ افراد ضعیف، فاسد المذهب، کذاب و... بوده باشد، باز در متن و دلالت آن روایت تأمل می‌شود، چنانچه محتوای روایت با مسلمات شیعه مخالفت داشته باشد، آن روایت کنار گذاشته می‌شود. لذا شیخ طوسی می‌فرماید: «درصورتی‌که راوی حدیث مخالفت اعتقادی با اصول مذهب داشته باشد، در این صورت به آنچه روایت کرده است نگریسته می‌شود، درصورتی‌که با اخبار موثق شیعه مخالفت داشته باشد، آن روایت بایستی طرد گردد.»
[۷۱] العدة فی اصول الفقه، ج، ۱ص۱۴۹و ۱۵۰)
بر این اساس، درباره حدیث موسوم به وصیت نیز، با توجه به وجود افرادی همچون؛ علی بن سنان موصلی العدل و احمد بن محمد الخلیلی و سایر مجاهیل رجالی، دلالت روایت بررسی‌شده و با مسلمات مذهب مطابقت داده می‌شود. با بررسی متن حدیث موسوم به وصیت، اشکالات متعددی پیش می‌آید که برخی از آن‌ها عبارت‌اند از:

۵.۱ - مخالفت با مسلمات شیعه

مضمون و محتوای این حدیث برخلاف تمامی روایاتی است که عدد اوصیاء (علیه‌السّلام) را منحصر در دوازده تن دانسته‌اند. لذا با توجه به اینکه باور به ۲۴ وصی برای رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با مسلمات مذهب شیعه مخالفت دارد، این روایت از درجه صحت ساقط‌شده و نمی‌توان در مسئله مهمی مانند امامت به آن استناد کرد.
چنانچه در خصوص حصر عدد اوصیاء (علیه‌السّلام) و ختم وصایت آمده است: «حدثنا فضالة بن ایوب عن ابان بن عثمان عن محمد بن مسلم قال: قال ابوجعفر (علیه‌السّلام): قال رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) لعلی بن ابی طالب (علیه‌السّلام): «یا علی انا اولی بالمؤمنین من انفسهم ثم انت یا علی اولی بالمؤمنین من انفسهم ثم الحسن ثم الحسین ثم علی بن الحسین ثم محمد بن علی، ثم جعفر بن محمد، ثم موسی بن جعفر، ثم علی بن موسی، ثم محمد بن علی، ثم علی بن محمد، ثم الحسن بن علی، ثم الحجة بن الحسن الذی تنتهی الیه الخلافة و الوصایة و یغیب مدة طویلة، ثم یظهر و یمل الارض عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما.»
[۷۲] (اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج، ۲ص ۲۳۴)

پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: ‌ای علی! من به مؤمنین سزاوارتر از خودشان هستم، سپس تو سزاوارتر از مؤمنین به خودشان هستی...، سپس حجت فرزند حسن سزاوارتر است، همان کسی که خلافت وصایت با او به پایان می‌رسد و مدت طولانی غایب می‌شود و بعدازآن ظاهرشده و زمین را با عدل و داد پر می‌کند کما اینکه با ظلم و جور پرشده است.

۵.۲ - عدم ذکر مهدیین در روایات وصایت

در هیچ‌کدام از احادیثی که حاکی از ماجرای وصیت رسول گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هستند، نامی از مهدیین در میان نبوده و در تمامی آن‌ها نام ۱۲ امام معصوم ذکرشده است که اولین آن‌ها علی (علیه‌السّلام) و آخرین آنان، نهمین فرزند امام حسین (علیه‌السّلام) می‌باشد. علاوه بر این وجود فرزندی به نام «احمد» و همچنین وجود «وصی» و جانشینی برای امام مهدی (علیه‌السّلام) در هیچ روایتی ذکر نشده است و این روایت بر فرض صحت دلالت متفرد است.

۵.۳ - تعارض با روایت دیگر مهدیین

روایت ۱۲ مهدی پس از ۱۲ امام، با برخی از روایات هم‌ردیف (به لحاظ سندی) خود، در تعارض عددی می‌باشند. به‌عنوان نمونه؛ در روایت منسوب به امام صادق (علیه‌السّلام) عدد مهدیین پس از قائم (علیه‌السّلام) را یازده نفر از فرزندان امام حسین (علیه‌السّلام) دانسته است. چنانچه آمده است: «ای ابا حمزه به‌درستی که از ما بعد از قائم (علیه‌السّلام) یازده مهدی از فرزندان حسین (علیه‌السّلام) خواهد بود.» (۱عن ابی حمزة، عن ابی‌عبدالله (علیه‌السّلام) فی حدیث طویل انه قال: «یا ابا حمزة ان منا بعد القائم احد عشر مهدیا من ولد الحسین (علیه‌السّلام).»
[۷۳] غیبت طوسی، ص، ۴۷۸ح ۵۰۴)


۵.۴ - مخالفت با روایات رجعت

پذیرش مهدیین بعد از امام دوازدهم (علیه‌السّلام) به‌عنوان خلفاء الرسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با روایات متواتر رجعت که به‌عنوان مسلمات مذهب تشیع می‌باشند، در تعارض می‌باشند.

۵.۵ - ابهام در معنا

این روایت دارای ابهامات متعدد معنوی است که در زیر به چند مورد اشاره می‌شود:

۵.۵.۱ - اختصاص نام مهدی

در ابتدای روایت آمده: حضرت رسول ا کرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خطاب به حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) می‌فرمایند: «خداوند در آسمان‌ها نام تو را علی المرتضی و امیرالمؤمنین و صدیق ا کبر و فاروق اعظم و مأمون و مهدی نهاد، پس این اسم‌ها بر فرد دیگری غیر تو صحیح نیست.»
[۷۴] حدیث وصیت سماک الله

صراحتاً در ابتدای روایت آمده است که نام مهدی بر کسی غیر از امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) صدق نمی‌کند، درحالی‌که بر اساس روایات متواتر، لقب مهدی به نحو عام بر تمامی ائمه معصومین صدق کرده و به نحو خاص، لقب امام دوازدهم (علیه‌السّلام) می‌باشد. چنانچه در روایات آمده است: «عن الرضا (علیه‌السّلام) قال الخلف الصالح من ولد ابی محمد الحسن بن علی وهو صاحب‌الزمان وهو المهدی»
[۷۵] ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه ج، ۲ص ۴۷۵)

امام رضا (علیه‌السّلام) فرمود: جانشین و فرزند صالح حسن بن علی (علیه‌السّلام)، همان صاحب‌الزمان و همان مهدی (علیه‌السّلام) است.

۵.۵.۲ - ابهام در مرجع ضمیر

آنچه در روایت با عنوان «فلیسلمها» آمده است، مبهم بوده و مرجع ضمیر مشخص نشده است.
چنانچه «خلافة» را مرجع ضمیر بدانیم، با باور مسلم شیعه که اعتقاد به خلافت امامان دوازده‌گانه دارد در تضاد خواهد بود و از طرفی با روایات متواتره که عدد خلفاء پیامبر ا کرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دوازده دانسته‌اند معارضه خواهد کرد. چنانچه پیامبر ا کرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «ان عده الخلفاء بعدی عدة نقباء موسی»
[۷۶] (۱مقتضب الاثر فی النص علیالائمة الاثنی عشر، المقدمة، ص۷
و
[۷۷] جامع الصغیر، ج، ۱ص۳۵۰و
[۷۸] کنزالعمال، ح ۱۴۹۷۱)
همانا عدد خلفاء بعد از من، به تعداد نقباء موسی (علیه‌السّلام) است. همچنین می‌فرماید: «بعدی اثنی عشر خلیفة کلهم من بنی‌هاشم.»
[۷۹] (۲موده القربی، ص۹۴؛
[۸۰] ینابیع الموده، باب۵۶ص۳۰۸و باب۷۷ص ۵۳۳)
بعد از من دوازده خلیفه است که همه آنان از قریش می‌باشند. و همچنین روایات متواتره در این زمینه که در کتب معتبر شیعه و سنی بدان اشاره‌شده است.
[۸۱] مجلسـی، محمـدباقـر بـن محمـدتقـی، بحار الأنـوار، ج، ۵۱ص. ۷۱
[۸۲] مسند، احمد بن حنبل، ج، ۵ص، ۹۰
[۸۳] صحیح مسلم، ج، ۶ص. ۳۰
[۸۴] فرائد السمطین، ج، ۲ ص۳۲۹تحت شماره۵۷۹با ذکر سند از ابن عباس.
[۸۵] احقاق الحق، و ملحقات آن ج۲ص۳۵۴-۳۵۲و ج۱۳ص۴۹-و ج۱۹ص، ۶۳۲-۶۲۸نیز مراجعه شود به عمده ابن بطریق ص. ۴۲۲-۴۱۶و)

و درصورتی‌که مرجع ضمیر به «امامة» برگردانده شود، در آن صورت بایستی قائل به امامت مهدیین شویم، درحالی‌که این باور با صدر روایت که امامت را از مهدیین جدا کرده است (فذلک اثناعشر اماما) تعارض داشته و با سایر روایاتی که تصریح بر عدم امامت مهدیین دارند، ناسازگار می‌باشند. چنانچه ابوبصیر می‌گوید: به امام صادق (علیه‌السّلام) عرض کردم: ‌ای فرزند رسول خدا! من از پدر شما شنیدم که می‌فرمود: پس از قائم دوازده مهدی خواهد بود، امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: «دوازده مهدی گفته است، نه دوازده امام. آن‌ها قومی از شیعیان ما هستند که مردم را به موالات و معرفت حق ما می‌خوانند.»
[۸۶] (شیخ صدوق، کمال الدین، ج، ۲ص ۴۰)
البته مرجع ضمیر تا امام دوازدهم (علیه‌السّلام) ظهور در امامت دارد اما مشکل مذکور پس از ایشان و با آغاز مهدیین به وجود می‌آید.
همچنین درصورتی‌که مرجع ضمیر را «وصایة» فرض کنیم، با روایات متواتری که عدد اوصیاء را دوازده دانسته است تعارض پیدا می‌کند. چنانچه پیامبر ا کرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «یا ایها الناس، ان الله نظر نظرة ثالثة فاختار منهم بعدی اثنی عشر وصیا من اهل‌بیتی وهم خیار امتی منهم احد عشر اماما بعد اخی واحدا بعد واحد کلما هلک واحد قام واحد منهم.... اول الائمة اخی علی خیرهم، ثم ابنی الحسن ثم ابنی الحسین ثم تسعة من ولد الحسین، وامهم ابنتی فاطمة، ...»
[۸۷] (کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج، ۲ص ۶۸۶)
بعد از من دوازده وصی از اهل‌بیتم می‌باشد. آنان بهترین‌های امتم هستند که یازده امام از آنان بعد از برادرم علی (علیه‌السّلام)، یکی پس از دیگری است. هرزمانی که یکی از آنان وفات فرمود دیگری به‌جای او قیام می‌کند. اولین این ائمه برادرم علی (علیه‌السّلام) و بهترین آنان، سپس فرزندم حسن، سپس فرزندم حسین، سپس نه تن از فرزندان حسین است و مادر همه آنان دخترم فاطمه (سلام‌الله‌علیها) می‌باشد.
نتیجه اینکه؛ حدیث موسوم به وصیت در کتاب الغیبة شیخ طوسی، به لحاظ دلالی فاقد صحت و اتقان بوده و موردپذیرش نیست.


احمد بصری، با سوء استفاده از مشابهت اسمی در پایان روایت موسوم به حدیث وصیت، خود را همان احمد در روایت، فرزند امام مهدی (علیه‌السّلام) و سیزدهمین وصی حضرت رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) معرفی کرده است.

۶.۱ - ادله احمد بصری

احمد بصری برای اثبات اینکه، او مصداق احمد مذکور در روایت موسوم به وصیت است به سه دلیل متمسک شده است که عبارت‌اند از:

۶.۱.۱ - عاصم از ظلالت

احمد بصری می‌گوید: «چون این وصیت، عاصم من الضلال (نگه‌دارنده از گمراهی) است، خداوند باید از آن محافظت کند و اجازه ندهد که مدعی دروغین به آن دست‌اندازی کند. چنانچه قرآن کریم می‌فرماید: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْاَقاویلِ• لَاَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمینِ• ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتینَ» اگر پیامبر حتی یک سخن را به افترا بر ما می‌بست با قدرت او را فرومی‌گرفتیم، سپس رگ دلش را پاره می‌کردیم.
همچنین امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: «ان هذا الامر لایدعیه غیر صاحبه الا بتر الله عمره»
[۹۱] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج، ۱ص، ۳۷۳

[۹۲] الامامة و التبصرة من الحیرة، ص، ۱۳)

کسی غیر از صاحبش ادعای این امر (امامت) را نمی‌کند، مگر آنکه خداوند عمرش را می‌برد! بر اساس این آیه و روایت، اهل باطل از امر خود نمی‌توانند ادعایی را به ناروا به خداوند ببندند و خداوند شخصاً محافظت خواهد کرد».
[۹۳] (۲الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۲۱-۱۹)


۶.۱.۲ - اولین احمد

احمد بصری می‌گوید: «امام رضا (علیه‌السّلام) بعد از بیان نص از تورات و انجیل بر نام رسول ا کرم حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، جاثلیق گفت: «ولی در نزد ما اثبات نشد که این محمد، همان محمد است و بر ما صحیح نیست که اقرار به نبوت او کنیم و ما شک داریم که محمد شما باشد... امام رضا (علیه‌السّلام) فرمودند: با شک، احتجاج کردید. آیا خداوند قبل و بعد از آدم تا به امروز، پیامبری که نامش محمد باشد را مبعوث نمود؟ و آیا نام او را در بعضی از کتب که بر تمام انبیاء نازل کرد غیر از محمد یافتید؟» آن‌ها از جواب دادن بازماندند.
[۹۴] (اثبات الهداة، ج۱، ۱۹۴-۱۹۵ص)
آیا تاکنون کسی قبل از من به این روایت احتجاج کرده است که نامش احمد باشد و خود را فرزند امام دوازدهم بداند؟»
[۹۵] (الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۲۳)


۶.۱.۳ - اولین مدعی

احمد بصری می‌گوید: «از هزار سال پیش این حدیث در کتاب‌های متعدد بوده است، اما خداوند آن را از هر مدعی باطلی حفظ کرده تا به آن استناد نکند و اینکه من اولین نفری هستم که به آن استناد می‌کنم دلیل بر حقانیتم است.»
[۹۶] (الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۲۴)


۶.۱.۴ - پاسخ دلیل عاصم

در پاسخ به دلیل اول گفته می‌شود:

۶.۱.۴.۱ - نفی عاصم بودن حدیث

در هیچ بخشی از حدیث موسوم به وصیت، به «عاصم من الضلال» بودن آن اشاره‌ای نشده است، لذا بر این اساس، پایه اول استدلال احمد بصری؛ یعنی استناد به عاصم من الضلال بودن آن حدیث، از بین می‌رود. البته احمد بصری سعی بر این دارد تا کتابت این حدیث را ادامه ماجرای قرطاس بداند
[۹۷] (۲الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۱۶)
که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در آن فرمود: «اِیتونی بدواة وکَتِف، اکتُبْ لکم کتاباً لا تَضِلّوا بعده ابداً.»
[۹۸] (الارشاد فی معرفة حجج الله علیالعباد، ج، ۱ص۱۸۴)

اما واقعیت این است که ارتباط دادن این روایت به حدیث قرطاس بدون وجه است. زیرا حدیث قرطاس مربوط به روز پنجشنبه (رزیة الخمیس) بوده و حال‌آنکه بنا بر شهادت حدیث موسوم به وصیت، این روایت در شبی که وفات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در آن محقق شد نوشته‌شده است. یعنی بین درخواست لوح و کتف در روز پنجشنبه با وفات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در روز دوشنبه که در آن وصیت نوشته شد، پنج روز فاصله است. لذا نمی‌توان گفت؛ حدیثی که در هنگام وفات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نوشته شد، همان چیزی است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در پنجشنبه می‌خواست بنویسد و آن فرد مانع آن شد!
از طرفی بر اساس روایات، وفات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در نیمه روز دوشنبه
[۹۹] (المسترشد فی امامة علی بن ابی طالب؟ ع؟، ص. َ ۱۱۴)
[۱۰۰] (کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج، بن قیس الهلالی، ج، ۲ص۸۶۲ح َ ۴۸)
[۱۰۱] (قرب الاسناد (ط - الحدیثة، ) صَ۲۹۹)
[۱۰۲] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی ج، ۴ص، ۱۴۶)
[۱۰۳] (من لا یحضره الفقیه، ج، ۲ص، ۲۶۷ح َ ۲ص۲۶۷)
[۱۰۴] طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ۵۳، ص۱ج.
اتفاق افتاده است و حال‌آنکه بر اساس حدیث موسوم به وصیت، وفات را در شب دانسته و همان شب نیز وصیت املاء گردیده است. لذا این تعارض تاریخی است که از سوی احمد بصری باید پاسخ داده شود.

۶.۱.۴.۲ - مغالطه در معنای بترالله

احمد بصری برای اثبات پایه دوم استدلال خود، به آیه‌ای از قرآن کریم و روایتی از امام صادق (علیه‌السّلام) متمسک شده و می‌گوید: همان‌طور که قرآن کریم و روایات، رسولان و امامان دروغین را تهدید به مرگ کرده است، هرکسی که خود را به‌دروغ صاحب این وصیت بداند، توسط خداوند کشته می‌شود تا وصیت به دست صاحب اصلی آن برسد. پاسخ به پایه دوم استدلال احمد بصری در دو بخش ارائه می‌گردد:

اولا؛ استناد به آیه قرآن کریم قیاس مع‌الفارق، است: تهدید در آیه موردبحث متوجه شخص رسول صادق است، چنین رسولی که در ادعای رسالتش صادق است، ا گر چیزی به‌دروغ به خدا نسبت دهد خدا با او چنین معامله‌ای می‌کند، نه تهدید به مطلق مدعیان و مفتریان بر خدا.

ثانیا؛ در روایت امام صادق (علیه‌السّلام) عبارت «بتر الله عمره» لزوماً معنای کشته شدن نبوده و در ترجمه این عبارت چند احتمال وجود دارد:
۱. اینکه آن را به معنای بریده شدن نسل و نداشتن فرزندی که ادامه‌دهنده راه پدر باشد دانست کما اینکه مشرکان درباره پیامبر ا کرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این معنا را اراده کرده و گفتند: «ان محمد قد صار ابتر لا عقب له»
[۱۰۵] (کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج، ۲ص ۷۳۷)

۲. یا اینکه آن را به معنای بریده شدن از ایمان و خیر در زندگی دنیوی بدانیم که خداوند در پاسخ مشرکان فرمود: «فانزل الله فیه ان شائنک هو الابتر یعنی ابتر من الایمان و من کل خیر»
[۱۰۶] (کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج، ۲ص ۷۳۷)
که در هر دو صورت عبارت به معنای قتل نفس و کشته شدن توسط خداوند نیست.
۳. اینکه عبارت «بترالله» به معنای هلاکت و مرگ از سوی خدا بوده باشد. البته از ظاهر روایت، دلالتی بر تعجیل یا مهلت برای مرگ ندارد، مگر اینکه قرینه‌ای بر ترجیح یکی از دو صورت دلالت کرده باشد.

ثالثا؛ از طرفی این روایت در خصوص امر امامت بوده و هیچ ارتباطی به ادعای وصیت، سفارت، یمانیت و سایر ادعاهای احمد بصری ندارد چراکه در این صورت بایستی در متن روایت به وصیت اشاره می‌شد و مدعای وصیت را مورد خطاب قرار می‌داد. به علاوه با چه استنادی می‌توان ثابت کرد که احمد بصری پس از ادعای سفارت وصایت به هلاکت نرسیده و هنوز زنده است؟ این درحالی است که تاکنون هیچ نشانه‌ای مبنی بر حیات وی ارائه نشده و همین مسئله مستمسک انصار پرچم قرارگرفته است. در ضمن در طول تاریخ بسیاری از مدعیان دروغین وصایت و امامت دیده‌شده است که هرکدام دارای عمر طولانی بوده و به‌محض ادعا به هلاکت نرسیده‌اند. به‌عنوان نمونه:

• عبدالله هاشم مستندساز معروف در عصر حاضر، بعد از احمد به‌صورت صریح ادعای وصایت کرده و خود را مهدی دوم معرفی نموده و انصار مکتب او را کذاب دانسته اماتاکنون به هلاکت نرسیده است.
• ملا عرشی کاشانی در سال (۸۵۰ه ق) ادعای مهدویت کرده و در سال (۸۸۰ه ق) کشته شد. در بعضی از مجامع نوشته‌اند که جسد او را پس از کشته شدن سوزانیدند. یعنی ۳۰سال ادعای امامت!!
• در سال (۸۴۰ه ق) رئیس فرقه مشعشعیه (سید محمد مشعشع) که به تأسیس حکومت مشعشعین موفق شده بود به طریق مکاشفه مدعی مهدویت شد. وی در سال (۸۷۰ه ق) به هلاکت رسید. یعنی ۳۰سال ادعای امامت!!!
• میرزا احمد قادیانی در سال (۱۸۳۹م) ادعای مهدویت کرده و در سال ۱۹۰۸ با مرض طاعون به هلاکت رسید. یعنی ۵۷سال ادعای امامت! همه این موارد دلالت بر این دارند که لزوماً مدعی امر امامت توسط خداوند قتل نفس نشده و آنچه مشخص می‌باشد این است که، خداوند فرد مدعی را از دایره الطاف رحمانی خود خارج کرده و برای همیشه چشم و گوش و قلب او را ممهور می‌کند. چنانچه قرآن کریم فرمود: «خَتَمَ اللَّهُ عَلی‌ قُلُوبِهِمْ وَ عَلی‌ سَمْعِهِمْ وَ عَلی‌ اَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ» بر این اساس پایه دوم استدلال احمد بصری و به تبع نتیجه استدلال او نیز ابطال می‌گردد.

۶.۱.۵ - پاسخ از دلیل نام احمد

در پاسخ به این استدلال گفته می‌شود:

اولاً؛ امام رضا (علیه‌السّلام) در مقام مناظره و در پی پاسخ نقضی به جاثلیق بوده است. لذا این پاسخ نمی‌تواند به‌عنوان ملاک و میزان برای پاسخ به سؤالات مشابه باشد و حال‌آنکه ما به دنبال پاسخ حلّی از احمد بصری هستیم که تاکنون جوابی نداشته است.

ثانیاً؛ توصیفات پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در کتب آسمانی تا حدی بیان‌شده است که حتی علمای یهود و مسیح ایشان را به‌درستی می‌شناختند. به‌طوری‌که هیچ شکی در حقانیت پیامبر آخرالزمان نداشته و حتی از زمان و محل تولد آن حضرت اطلاعات دقیقی در دست داشتند. لذا مقاومت جاثلیق به علت عناد با اسلام بوده و با حقیقت مسئله بیگانه نبوده است. مؤید این سخن، کلام وحی است که می‌فرماید: «الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ اَبْناءَهُمْ وَ اِنَّ فَریقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُون‌ کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده‌ایم، او [۸]     را همچون فرزندان خود می‌شناسند؛ (ولی) جمعی از آنان، حق را آگاهانه کتمان می‌کنند!» با حفظ این نکته، هیچ نشانی از حقانیت احمد بصری در روایات شیعی وجود نداشته و حتی در برخی از موارد، روایاتی حاکی از دجل و فریبکاری فردی از بصره در دست می‌باشد.
[۱۰۹] (الملاحم والفتن سید ابن طاووس، باب، ۳۶ص، ۲۴۹-۲۴۸ح ۳)
مضاف بر آن، وجود اولیه وی با روایتی ضعیف و غیرقابل‌اعتماد ظهور کرده و حتی علماء اسلام را در مورد خود به مرحله ظن نرسانده است.

ثالثاً؛ هیچ‌گاه نمی‌توان به‌صرف انطباق نام یک مدعی با اسامی ذکرشده در روایات به حقانیت مدعی پی برد. چراکه برای اثبات حقانیت وی در مسئله مهمی همچون امامت و سفارت، نیاز به دلائل و براهین قطعی است. چنانچه یزید بن ابی حازم می‌گوید: از کوفه بیرون آمدم و چون به مدینه رسیدم بر امام صادق (علیه‌السّلام) وارد شدم و بر او سلام کردم. پس آن حضرت از من پرسید: «آیا کسی با تو هم‌صحبت و همراه بود؟ عرض کردم بله. فرمود: آیا با یکدیگر سخن هم گفتید؟ عرض کردم بله. مردی از مغیریه با من هم‌صحبت شد. حضرت فرمود چه می‌گفت؟ عرض کردم او می‌پنداشت که محمد بن عبدالله بن الحسن همان قائم است و دلیل بر آن این است که اسم او اسم پیامبر و اسم پدرش همنام با پدر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است. من در جواب به او گفتم ا گر نام‌ها را ملاک می‌گیری، در فرزندان حسین نیز محمد بن عبدالله بن علی وجود دارد. پس به این مقام اولویت‌دارند. وی به من گفت همانا این فرزند کنیز است ولی این‌یکی فرزند زنی آزاد است. پس امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود تو چه جوابی دادی؟ عرض کردم چیزی در اختیارم نبود که به او پاسخ‌گویم. آن حضرت فرمود: آیا نمی‌دانید که او (قائم) فرزند آن زن اسیرشده است؟»
[۱۱۰] ابن أبی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی، باب، ۱۳ص ۳۲۵.

۶.۱.۶ - پاسخ از دلیل اولین مدعی

در پاسخ به این استدلال گفته می‌شود:

اولاً؛ هر اول بودنی دلیل بر حقانیت نبوده و چه بسیار کسانی که جزو اولین‌ها و گمراه‌ترها بوده‌اند. کما اینکه در زیارت عاشورا اولین ظلم کننده به خاندان عصمت و طهارت را لعن کرده و می‌فرماید: «اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد.»
[۱۱۱] (کامل الز یارات، ص۱۷۸)


ثانیاً؛ لازمه اثبات این ادعا، استقراء تام از تاریخ است تا بدانیم که آیا از صدر اسلام تاکنون، کسانی بوده‌اند که به این روایت استناد نموده‌اند یا خیر. لذا صرف ادعا نمی‌تواند مثبت مدعا باشد.

ثالثاً؛ دو مورد از مدعیان دروغین مهدویت، پیش از احمد بصری به این روایت استناد کرده و خود را وصی سیزدهم دانسته‌اند، در تاریخ ثبت‌شده است که این دو مورد برای ابطال استدلال احمد بصری کفایت می‌کند که عبارت‌اند از:

۱. در سال (۱۳۷۲ش) یعنی ۱۰سال پیش از آغاز ادعای احمد بصری، فردی به نام «علیرضا پیغان» در صفحه ۴۱ کتاب القائم، که اتفاقاً برای اولین بار به روایت وصیت مذکور در کتاب شیخ طوسی استناد کرده و خود را جانشین امام دوازدهم (علیه‌السّلام) و مهدی اول معرفی کرد، اما این فرد ۱۵سال پس از اعلام ادعای وصایت، در دی‌ماه سال (۱۳۸۷ش) در شهر مقدس قم اعدام گردید.
۲. پیش از سقوط صدام، عده‌ای از متصوفه با شعار زمینه‌سازی نظامی برای ظهور مهدی موعود (علیه‌السّلام) برخاسته و خود را به مولی (ولی امر) منسوب کرده و مردم را برای یاری آن حضرت دعوت کردند. بلافاصله پس از سقوط رژیم بعث، با تشکیل قوای نظامی؛ به بخشی از بابل، کربلا، نجف و دیوانیة تسلط یافته و محافظت آن را به عهده گرفتند. آنان بر این باور بودند که فردی در بین آنان بانام «سید الممهد الیمانی» است که فردی درستکار بوده و زعامت جریان را بر عهده دارد. یکی از مهم‌ترین ادله حقانیت آنان، استناد به روایت وصیت در کتاب الغیبة طوسی جهت اثبات فرزندی وصایت و رسالت و مهدویت فردی به نام وی است
[۱۱۲] (الحرکة المولو یة، المعلومات الوطنیة، ص۱۲)



۱. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ح۱۱۱.
۲. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج، ۲ص ۲۹۵.
۳. ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج، ۲ص ۴۶۷)
۴. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج، ۱ص، ۵۳۲ح ۱۰)
۵. بیاضی عاملی، علی بن یونس، الصراط المستقیم، ص۱۸۶)
۶. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الأنوار، ج، ۵۳ص ۱۵۰)
۷. حرعاملی، محمد بن حسن، الإیقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة، ص۳۶۸)
۸. حر عاملی، محمد بن حسن، الفوائد الطوسیّة، فائده، ۳۷ص ۱۱۵)
۹. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی ج، ۱ص۶۷و، ۶۸باب اختلاف الحدیث، ح ۱۰)
۱۰. بقره/سوره۲، آیه۱۸۰.    
۱۱. العقیلی، ناظم، دفاعا عن الوصیة، ص۱۵.
۱۲. اسماعیل، احمد الحسن، الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۴.
۱۳. تمیمی مغربی، نعمان بن محمد، دعائم‌الاسلام، ج، ۲ص ۳۱۰.
۱۴. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج، ۱۶ص ۱۱و
۱۵. طباطبایی بروجردی، سیدحسین، جامع احادیث الشیعه ج، ۲۴ص ۶۵۰.
۱۶. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱، ص ۴۳۹)
۱۷. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج، ۲ص ۸۷۷)
۱۸. ابن أبی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی، ص۸۱و
۱۹. ابن عقده کوفي، احمد بن محمد، فضائل اميرالمؤمنين (ع)، ص۱۵۶
۲۰. مجلسـی، محمـدباقـر بـن محمـدتقـی، بحار الأنـوار، ج، ۳۶ص۲۷۷و
۲۱. بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نور الله، عوالم العلوم و المعارف، ص۲۱۰.
۲۲. توبه/سوره۹، آیه۳۶.    
۲۳. ابن أبی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی، ص۸۷.
۲۴. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۱۸۴.
۲۵. (کفایة الاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر، ص۱۶۶)
۲۶. (الاختصاص: ٢٣٣.)
۲۷. (غیبت طوسی، ص۴۷۸)
۲۸. (مختصر البصائر، ص۱۶۵)
۲۹. (شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار علیهم السلام، ج، ۳ص ۴۰۰)
۳۰. (کمال الدین و تمام النعمة، ج، ۲ص ۳۵۸)
۳۱. (غیبت طوسی، ص۲۲۴)
۳۲. (غیبت طوسی، ص۲۲۸)
۳۳. (الهدایة الکبری، ص۳۶۰)
۳۴. (الوصیةالمقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۷)
۳۵. (علم الدرایة المقارن، دکتر سید رضا مؤدب، ص۴۰)
۳۶. (دلائل الصدق ص۲۵)
۳۷. (الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۴)
۳۸. (دلائل الصدق، ص۲۵)
۳۹. (مقباس الهدایة، ج، ۱ص ۱۳۹)
۴۰. (رجال السید مهدی بحر العلوم (فوائد الرجالیة، ۳۶۷، ص۲ج)
۴۱. (عدة الاصول، ج، ۱ص ۳۸۴و مقباس الهدایة، ج، ۱ص ۱۳۹)
۴۲. (معالم الدین فی الاصول، ص۲۱۶)
۴۳. (رجال الطوسی، بابذکراسماء، ... بابالحاء، ص۴۲۳)
۴۴. (غیبت طوسی، ص۱۴۷)
۴۵. (قراءة جدیدة فی روایة السمری، ص۱۷)
۴۶. (معجم رجال الحدیث، ج۳)
۴۷. (معجم رجال الحدیث، ج۸۱۹۴، ۵۰، ۱)
۴۸. (رجال کشی، ج، ۲ص ۸۳۵)
۴۹. (مقتصب الاثر، ص۱۰)
۵۰. (غیبت طوسی، ص۱۴۷و اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج، ۲ص ۱۲۵)
۵۱. (حلیة الابرار، ج، ۶ص ۴۹۱)
۵۲. (۲انتصارا للوصیة، ص۵۷)
۵۳. (خاتمة المستدرک، ج، ۱ص ۳۱۶)
۵۴. (ُ ۲الشهب الاحمدیة، ص۲۵)
۵۵. (انتصارا للوصیة، ص۲۷)
۵۶. (غیبت طوسی، ص۱۴۷)
۵۷. (انتصارا للوصیة، ص)
۵۸. (تذکرة الحفاظ، ص۱۰۵۴)
۵۹. (لسان المیزان، ج، ۲ص ۴۴۲)
۶۰. (الشهب الاحمدیة، ص۲۹)
۶۱. (ً ۱انتصارا للوصیة، ص۶۴)؛
۶۲. (الکامل فی الضعفاء الرجال، ج، ۲ص ۱۵۸)
۶۳. (الغیبة للطوسی، ص۱۲۷)
۶۴. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج، ۱ص ۳۴۲)
۶۵. (من لا یحضره الفقیه، ج، ۴ص ۴۴۹)
۶۶. (الامالی (للصدوق، ) ص۱۶۹)
۶۷. (دلائل الصدق، ص۲۷)
۶۸. (المهدو یة الخاتمة، ج، ۲ص ۲۳)
۶۹. (شبیری زنجانی، کتاب نکاح، ج۵۰۷۴، ۱۵)
۷۰. (محمد شهباز یان، مقاله تحلیلی بر وصیت نقل‌شده در کتاب غیبت طوسی و، ... پژوهش‌نامه کلام تطبیقی۵۳، ص۱۳۹۵)
۷۱. العدة فی اصول الفقه، ج، ۱ص۱۴۹و ۱۵۰)
۷۲. (اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج، ۲ص ۲۳۴)
۷۳. غیبت طوسی، ص، ۴۷۸ح ۵۰۴)
۷۴. حدیث وصیت سماک الله
۷۵. ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه ج، ۲ص ۴۷۵)
۷۶. (۱مقتضب الاثر فی النص علیالائمة الاثنی عشر، المقدمة، ص۷
۷۷. جامع الصغیر، ج، ۱ص۳۵۰و
۷۸. کنزالعمال، ح ۱۴۹۷۱)
۷۹. (۲موده القربی، ص۹۴؛
۸۰. ینابیع الموده، باب۵۶ص۳۰۸و باب۷۷ص ۵۳۳)
۸۱. مجلسـی، محمـدباقـر بـن محمـدتقـی، بحار الأنـوار، ج، ۵۱ص. ۷۱
۸۲. مسند، احمد بن حنبل، ج، ۵ص، ۹۰
۸۳. صحیح مسلم، ج، ۶ص. ۳۰
۸۴. فرائد السمطین، ج، ۲ ص۳۲۹تحت شماره۵۷۹با ذکر سند از ابن عباس.
۸۵. احقاق الحق، و ملحقات آن ج۲ص۳۵۴-۳۵۲و ج۱۳ص۴۹-و ج۱۹ص، ۶۳۲-۶۲۸نیز مراجعه شود به عمده ابن بطریق ص. ۴۲۲-۴۱۶و)
۸۶. (شیخ صدوق، کمال الدین، ج، ۲ص ۴۰)
۸۷. (کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج، ۲ص ۶۸۶)
۸۸. حاقه/سوره۶۹، آیه۴۴.    
۸۹. حاقه/سوره۶۹، آیه۴۵.    
۹۰. حاقه/سوره۶۹، آیه۴۶.    
۹۱. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج، ۱ص، ۳۷۳
۹۲. الامامة و التبصرة من الحیرة، ص، ۱۳)
۹۳. (۲الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۲۱-۱۹)
۹۴. (اثبات الهداة، ج۱، ۱۹۴-۱۹۵ص)
۹۵. (الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۲۳)
۹۶. (الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۲۴)
۹۷. (۲الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۱۶)
۹۸. (الارشاد فی معرفة حجج الله علیالعباد، ج، ۱ص۱۸۴)
۹۹. (المسترشد فی امامة علی بن ابی طالب؟ ع؟، ص. َ ۱۱۴)
۱۰۰. (کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج، بن قیس الهلالی، ج، ۲ص۸۶۲ح َ ۴۸)
۱۰۱. (قرب الاسناد (ط - الحدیثة، ) صَ۲۹۹)
۱۰۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی ج، ۴ص، ۱۴۶)
۱۰۳. (من لا یحضره الفقیه، ج، ۲ص، ۲۶۷ح َ ۲ص۲۶۷)
۱۰۴. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ۵۳، ص۱ج.
۱۰۵. (کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج، ۲ص ۷۳۷)
۱۰۶. (کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج، ۲ص ۷۳۷)
۱۰۷. بقره/سوره۲، آیه۷.    
۱۰۸. بقره/سوره۲، آیه۱۴۶.    
۱۰۹. (الملاحم والفتن سید ابن طاووس، باب، ۳۶ص، ۲۴۹-۲۴۸ح ۳)
۱۱۰. ابن أبی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی، باب، ۱۳ص ۳۲۵.
۱۱۱. (کامل الز یارات، ص۱۷۸)
۱۱۲. (الحرکة المولو یة، المعلومات الوطنیة، ص۱۲)







جعبه ابزار