بطالت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بِطالت از باطل گرفته شده که ضدّ حق است.
به پیروی و متابعت از
جهالت و نادانی و چیزهای
پوچ و بی معنی بطالت گفته میشود
و به کار ها و رفتار هایی که بدون هیچ هدف و نتیجهای عقلانی صورت پذیرد، کار لغو و بیهوده گفته میشود
که در
قرآن و
روایات با تعابیر مختلفی از جمله "
لغو " و "
عبث " از آن یاد شده است. از آن جا که بطالت سبب تباه شدن
عمر مفید انسان است، برخورد شدید و تندی با این
خصلت زشت و ناپسند در آیات و روایات شده است که در ذیل به گوشه هایی از آن اشاره میشود.
برخلاف کسانی که
انسان و جهان را بی هدف میدانند و
مرگ را مساوی با نیستی می انگارند،
اسلام برای انسان و جهان هدفی والا و ارزشمند قائل است و هیچ چیز را ر ها شده و بی مقصد نمیداند.
از نظر قرآن، انسان از بسیاری از مخلوقات الهی ارزشمندتر
و به عنوان جانشین خدا در روی
زمین انتخاب شده است.
و خداوند او را مأمور به
عبادت خود
و عمران و آبادانی زمین نموده است
و پس از مدت زمان محدود
به سوی او بازخواهد گشت.
با این وجود کسانی هستند که به اهمیت موضوع پینبرده و خود را آنچنان مشغول کارهای پوچ و بیهوده کردهاند که گویا هیچگاه از این جهان رخت برنخواهند بست.
خداوند در وصف حال اینگونه افراد به
رسول خود
چنین میفرماید: «آنان را به حال خود واگذار تا در
باطل غوطه ور باشند و سرگرم بازی شوند تا روزی را که به آن ها وعده داده شده است ملاقات کنند (و نتیجه کار خود را ببینند) !»
معنای آیه این است که آن ها را ر ها کن تا در کارهای باطل خود فرو روند و در دنیای خود به بازی سرگرم باشند و به خاطر این سرگرمی از اندیشیدن درباره آینده خود
غافل گردند تا ناگهان آن روزی را که از عذابش زنهارشان می دادی ببینند و آن روز
قیامت است.
در آیه ی دیگری در
قرآن چنین آمده است: «وای در آن روز بر تکذیب کنندگان، همان ها که در
سخنان باطل به بازی مشغولند!»
این تعریف برای شخصیت مکذّبان ما را به دو حقیقت مهم راهنمایی می کند:اول: این که
مکذّب تنها کسی نیست که رسالت اسلامی را باطل می داند، بلکه هر انسانی است که در زندگی از قبول و تحمّل مسئولیت می گریزد. دوم: تکذیب کنندگان برای فرار از تحمّل مسئولیت، رسالت را تکذیب می کنند؛ مگر چنان نیست که رسالت مردمان را به کوشش و
جهاد و
انفاق و... می خواند، پس چه به تر که به آن
کافر شوند تا انجام هیچ یک از این وظایف گردنگیر آنان نشود! ولی آیا از
عذاب خدا به کجا می توانند بگریزند؟»
همانگونه که بیان شد، از دیدگاه اسلام، انسان در این جهان دارای مسئولیت است و کسی که خود را مسئول میداند، نباید یک لحظه از خود غافل باشد؛ زیرا چه بسا همین یک لحظه غفلت انسان را از سعادت و خوشبختی ابدی به
شقاوت و بدبختی جاودانی بکشاند. سفارش همیشگی
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به تمامی حقیقتجویان این بود: «ای مردم! از خدا بترسید، هیچکس بیهوده آفریده نشد تا به بازی پردازد و او را به حال خود وانگذاشته اند تا خود را سرگرم کارهای بی ارزش نماید».
چون
پرهیزگاری و توشه گرفتن از
دنیا برای سفر به سوی خدا هدف از خلقت انسان است، ناگزیر
امام (علیه السلام) در آغاز تمام خطبه هایش آن را می آورده و به این هدف آفرینش توجّه می داده است و هم این که هدف نهایی انسان
آخرت است و دنیا نیست، هر چند که به جای هدف نهایی، دنیا خود را جلوه گر سازد.
بنابراین هرکسی که بر این هدف آگاه شد، نباید خود را سرگرم کارهای بیهوده نماید؛ چراکه هدفهای والا هیچگاه به بازی و سرگرمی حاصل نمیشود.
رفتارهای آدمی همواره در سه حوزه مطرح بوده و مورد نقد و نظر میباشد. حوزه اول فکر است که شالوده و پایه دیگر رفتار ها را تشکیل میدهد. بعد از حوزه فکر میدان کلام و سخن است و آنچه که انسان بر زبان جاری میسازد. پس از این دو مرحله، مرحله عمل و کار است. اگر انسان رفتارهای خویش را تحت کنترل
عقل و
شرع درنیاورد، در هر سه حوزه امکان هدر دهی وقت و زمان و از دست دادن فرصت ها وجود دارد.
افکار آدمی در یک دسته بندی به دو دسته تقسیم میشوند:الف) افکاری که انگیزهی کار و عملی را در انسان به وجود میآورد که این دسته خود نیز بر دو قسم است: افکاری که موجب تحریک انسان به سوی کار خوب و پسندیدهای میشود و افکاری که منشأ کارهای بد و ناپسند میگردد. ب) افکاری که محرّک بر فعلی نیستند؛ بلکه محض
خیال و مجرد فکر و تصور میباشد. این نوع افکار نیز بر دو قسم است؛ اول
خیالات پسندیده و افکار سودبخش.
دوم
افکار فاسد و آرزوهای دروغین و دست نیافتنی.
در این میان باید دانست که جمیع اقسام خیالات پست و افکار فاسده، خواه در
مباح (عملی که نه پاداشی دارد و نه عذابی) و خواه در فکر
گناه ، کمترین چیزی که به ارمغان میآورند، تیرگی و ظلمت دل و افسردگی و کدورت نفس و مانع رسیدن به سعادت و موجب تباه شدن اوقات عمر است.
از جمله افکاری که غوطه ور شدن در آن موجب تباهی عمر است،
آرزوهای دراز و بیشمار است. آرزو هایی که هیچگاه حاصل نمیشوند و در بسیاری از موارد، وعده توخالی جبران گذشته ها را در آیندهای طولانی، به انسان میدهد که همین امر خود سبب از دست دادن فرصت ها شده و باعث تباهی عمر میشود.
همچنان که در ابتدای این مقاله گفته شد، کاری که به خاطر هدفی عقلانی انجام نشود، کاری لغو و بی ثمر است و همین کار موجب اتلاف وقت و تضییع عمر است.
به عنوان مثال ورزش کردن کار مفیدی است؛ اما نگاه کردن به ورزش -آنهم نه برای آموزش و یا به عنوان تفریحی موقت؛ بلکه صرفا برای گذران وقت- که ساعت ها در کنار تلویزیون و یا ورزشگاه ها بنشیند و ورزشکردن دیگران را تماشا کند، کار مفیدی محسوب نمیشود. تماشای ورزش مثل تماشای پول است. اگر کسی جلوی بانک بایستد و به پولهای بانک نگاه کند، آخر کار هیچ پولی به دست نمیآورد. بعضی از مردم عادت به کار هایی دارند که هیچ هدف عقلانی در آن نیست. بعضی عادت دارند با
تسبیح بازی کنند. اگر از خود آن ها بپرسید شما چرا این تسبیح را می گردانید، فایده این کار چیست، می گویند هیچ. یعنی اگر بگوییم آیا شما بر اساس
عقل و منطق این کار را می کنید و اثری بر این کار فرض می کنید، می گویند نه؛ پس این کار بیهوده است.
پرحرفی و زیاد صحبت کردن، از عادات نادرستی است که افراد زیادی به آن گرفتارند و با وجود آن که حرف زدن زیاد چه بسا گرفتاریهای فراوانی برای آنان به وجود آورده است، اما این عادت زشت را همچنان ادامه میدهند. به طور کلّی سخنانی که نه جنبه علمی دارد و نه جنبه آموزشی، نه برای اجتماع مفید است نه برای فرد، نه جنبه تاریخی دارد و نه جنبه حوادثی در دایره سخنان بیهوده قرار میگیرد.
سخنان لغو و بیهوده زیانهای بسیاری را به همراه دارد که به برخی از آن ها به صورت اختصار اشاره می شود:
که این امر غفلت از یاد خدا، از دست دادن شرینی عبادت، ضعف
ایمان را به همراه دارد.
در روایات آمده است کسی که زیاد سخن بگوید، خطا و لغزشهایش نیز زیاد شود
و از ثمرات خطاهای زیاد، ایجاد کدورت بین دوستان، بدبینی مردم نسبت به این شخص، کم شدن اعتماد به چنین شخصی و...
است.
از نظر همگان مهمترین اثری که سخنان بی ارزش به همراه دارد،
اتلاف وقت و از دست دادن فرصت هاست. برای همین انسانهای عاقل سعی در پرهیز از حضور در چنین جلساتی دارند و وقتی ناخواسته با کسی همکلام میشوند که ورد زبانش سخنان بیهوده است (تا چه رسد که خود بخواهند آغاز کنندهی سخنان لغو و بیمورد باشند)، بعد از جدا شدن از او به حال خود تأسف میخورند که چرا وقت خود را با سخنان چنین شخصی تلف نمودند.
علی (علیه السلام) فرمود: «فرصت ها چون ابر ها می گذرند، پس فرصت های نیک را غنیمت شمارید.»
«این سخنان در زمینه غنیمت شمردن عمر و استفاده کردن از فرصت زندگی است. جای تأسف است که در نظر بسیاری از مردم چیزی از وقت و زمان و این رشته طولانی لرزان که نامش عمر است بی قیمت تر و بی ارزش تر وجود ندارد. دوره عمر برای هرکسی دوره مدرسه است. همانطوری که در مدرسه روز و ساعت و دقیقه ارزش دارد، آن دقایقی هم که زنگ تفریح نواخته می شود برای تجهیز و تجدید قوا و آمادگی برای کسب کمال در ساعات دیگر است، تمام دوره عمر آدمی باید به همین طور تنظیم شده باشد، آن وقت است که ساعت و دقیقه هدر رفته وجود ندارد.»
شخصی میگوید از
امام هادی (علیه السلام) در مورد معنی حزم و محکم کاری سؤال کردم، در جواب فرمود: «
حزم عبارت از این است که فرصت خیر را مغتنم بشماری و به قدر ممکن در استفاده از آن شتاب کنی.»
«بدون برنامه ریزی صحیح هیچ کاری سامان نمی یابد و از این روست که پیامبر اکرم
و اوصیای آن حضرت (علیه السلام) در این باره توصیه های بسیار کرده اند. آنان تلاش می کردند که مسلمانان به نظمی الهی در زندگی خود دست یابند. از جمله این توصیه ها "تقسیم کردن اوقات و داشتن برنامه ای مشخّص در زندگی" است. بر عاقلی که زمام
عقل از کفش بیرون نرفته است لازم است وقت هایی برای خود قرار دهد: وقتی برای راز و نیاز با پروردگار، وقتی به منظور محاسبه و رسیدگی به اعمال و کردار خود، وقتی برای تفکر در آن چه خداوند درباره او انجام داده است و وقتی به منظور خلوت خویش و بهره گرفتن از حلال که این وقت کمکی برای دیگر اوقات است و سبب خرسندی خاطر و آسودگی دل می شود.
نظم و انضباط در همه امور شأن انسان
مؤمن است که بدون آن سیر به سوی کمال میسّر نخواهد شد.
امام کاظم (علیه السلام) چنین سفارش کرده است:تلاش کنید که اوقاتتان چهار بخش باشد؛ بخشی برای مناجات با خدا، بخشی برای زندگی و معاش، بخشی برای معاشرت با برادران و مردمان مورد اعتماد که عیوبتان را به شما می فهمانند و از دل با شما
اخلاص دارند، و بخشی هم خلوت کنید برای درک لذّت های
حلال که به وسیله این بخش بر انجام وظایف در آن سه بخش موفّق می شوید.
فقر و طول عمر را به خود تلقین نکنید؛ زیرا هر که به خود فقر تلقین کند بخیل می گردد و هر که طول عمر در نظر گیرد حریص می شود.برای خود بهره ای از دنیا برگیرید و آن چه خواهش حلال باشد و به
مروّت و مردانگی شما آسیب نرساند و اسراف نباشد منظور دارید و بدین وسیله بر انجام دادن امور
دین یاری جویید.
زیرا روایت شده است: آن کس که دنیایش را برای دینش وانهد و یا دینش را برای دنیا از دست دهد از ما نیست.
(۱) محمد بن منظور، لسان العرب، بیروت، انتشارات دارالفکر، ۱۴۱۴ق.
(۲) مرتضی مطهری، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا.
(۳) محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ۱۳۷۴.
(۴) محمدتقی مدرسی، من هدی القران، ترجمه مترجمان، مشهد، انتشارات آستان قدس، ۱۳۷۷ش، چ اول، ج۱۴، ص۹۸.
(۵) محمد سیدرضی، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم، انتشارات مشهور، ۱۳۷۹.
(۶) میثم بن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، ترجمه محمدی مقدم و نوایی ، مشهد، انتشارات مجمع البحوث الاسلامیه، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۷۱۸.
(۷) احمد نراقی، معراج السعاده، تهران، انتشارات رشیدی، ۱۳۶۲ش،.
(۸) محمدباقر مدرس، خرد و سپاه او، تهران، انتشارات کلینی، ۱۳۷۲.
(۹) محمد سیدرضی، نهج البلاغه، قم، انتشارات هجرت، ۱۴۱۴ق.
(۱۰) روح الله امام خمینی، شرح حدیث "جنود عقل و جهل"، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، ۱۳۷۷.
(۱۱) میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، قم، موسسه آل البیت، ۱۴۰۸ق.
(۱۲) مصطفی دلشاد تهرانی، سیره نبوی «منطق عملی»، تهران، انتشارات دریا، ۱۳۸۵ش.
برگرفته از مقاله «بطالت »، شماره ۶۴.