• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بلعم باعورا (خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بَلعم باعورا عالمى معاصر موسى(عليه السلام)و برخوردار از آيت‌الهى بود كه بر اثر پيروى از شيطان و هواى نفس به گمراهى و انحطاط‌ گراييد.
بلعم باعورا، همان بِلْعام‌بن بِعُوْر ياد شده در تورات است.[۱]     بِلْعام را نامى عبرى و به معناى خداوند مردم دانسته‌اند.[۲]     براساس گزارش تورات وى عالمى موحِّد [۳]    ، مستجاب الدعوه [۴]    ، برخوردار از علم و رؤياى الهى [۵]     و ساكن قريه فُتور در كنار رود‌فرات بوده [۶]     و از حوادث آينده خبر مى‌داده است.[۷]     وى كه معاصر حضرت موسى(عليه السلام) و گويا پيرو آيين ابراهيم بوده [۸]     در عصر خويش و به سبب ويژگيهاى ياد شده، آوازه و جايگاه بلندى داشته است. مردم از اطراف و اكناف به نزد وى مى‌آمده‌اند تا درباره آنان پيشگويى كرده يا براى بركت يافتنِ دارايى و زندگى آنها دعا كند.[۹]     زمانى كه بنى اسرائيل، همراه موسى(عليه السلام) و در ادامه جنگ با قبايل بت پرست، در دشت موآب، در شرق رود اردن و رو به روى اريحا اردو زدند، مردم موآب و مِديان از شمار انبوه آنان به هراس افتادند. پادشاه موآب به نام «بالاق» سفيرانى را به همراه پول به نزد بِلْعام روانه كرد تا وى با نفرين بر بنى‌اسرائيل، زمينه شكست آنان را فراهم آورد. بِلعام با اين سخن كه خداوند مرا از نفرين بر بنى•اسرائيل باز مى‌دارد درخواست آنان را رد مى‌كند. بار دوم گروهى بزرگ‌تر و مهم‌تر و با اين وعده كه هرچه او بخواهد، بالاق به وى مى‌دهد، نزد بلعام مى‌آيند. اين بار وى اجازه مى‌يابد كه به همراه سفيران بالاق برود، به شرط آنكه جز خواست خدا را بر زبان جارى نكند. به سبب خشم خدا از اين كار، فرشته‌اى با شمشيرى برآمده از نيام، سه بار راه را بر الاغ بلعام مى‌بندد: بار نخست الاغ رم كرده، بار دوم بين دو ديوار، پاى بلعام را به ديوار فشرده، بار سوم مى‌خوابد. حيوان كه هر بار از دست بلعام كتك مى‌خورده به قدرت خدا لب به سخن و اعتراض مى‌گشايد. بلعام پس از رسيدن به موآب، سه بار و هر بار در جايى متفاوت از ديگرى درصدد نفرين بر بنى‌اسرائيل برمى‌آيد؛ اما هر بار خواست خداوند مبنى بر تعريف و تمجيد بنى‌اسرائيل و دعا براى آنان بر زبان وى جارى مى‌شود. بالاق ناخشنود از اين رويداد، او را روانه‌شهرش مى‌كند.[۱۰]    
اين گزارش خالى از تناقض (قس:اعداد ۲۲:۲۰، ۳۲ ـ ۳۴) و حذف و تحريف احتمالى به سود بنى‌اسرائيل نيست، زيرا بر اساس برخى گزارشهاى ديگر تورات، مردم موآب و مديان پس از ناكامى بلعام در نفرين بنى اسرائيل و با پيشنهاد وى، زنان و‌دختران خود را با هدف به انحراف كشاندن قوم موسى(عليه السلام) به اردوگاه آنان روانه كردند.[۱۱]     پس از شيوع فحشا، ۲۴۰۰۰ نفر به كيفر گناه و بر اثر بيمارى مى‌ميرند [۱۲]    ؛ همچنين شمار فراوانى نيز كه به درخواست زنان، در مراسم قربانى بتهاى آنان شركت كرده و ضمن خوردن از گوشت قربانيها، بر بتها سجده كرده بودند به سبب ارتداد و به فرمان خدا و به دست موسى و يارانش كشته مى‌شوند.[۱۳]     بنابر گزارش تورات، بلعام سرانجام همراه حاكمان مِدْيان و به دست بنى اسرائيل كشته مى‌شود.[۱۴]     ناكامى بلعام در نفرين بر بنى‌اسرائيل، تكلم الاغ او و به انحراف و ارتداد كشاندن بنى‌اسرائيل در عهد جديد نيز بازتاب يافته و از بلعام به عنوان نماد عالمى كذّاب، رشوه خوار ومفسد ياد شده است كه موجب انحراف و گمراهى دينى مردم مى‌شود [۱۵]    ؛ همچنين در منابع اهل كتاب از پيدايش برخى فرقه‌هاى مذهبى ياد شده است كه به پيروى از آموزه‌هاى بِلعام، زنا كرده و از گوشت قربانيان‌بتها‌مى‌خورده‌اند.[۱۶]    
نام بَلعم باعورا در قرآن نيامده؛ اما از اَعلام غير‌مصرّح آن است و همه مفسران شيعه [۱۷]     و سنّى [۱۸]     هرچند با ديدگاهى متفاوت، در ذيل آيات ۱۷۵ ـ ۱۷۶ اعراف(اعراف: ۱۷۵ ـ ۱۷۶) به گزارشى از سرگذشت وى پرداخته‌اند: «واتلُ عَلَيهِم نَبَاَ الَّذى ءاتَينـهُ ءايـتِنا فَانسَلَخَ مِنها فَاَتبَعَهُ الشَّيطـنُ فَكانَ مِنَ الغاوين • ولَو شِئنا لَرَفَعنـهُ بِها ولـكِنَّهُ اَخلَدَ اِلَى‌الاَرضِ واتَّبَعَ هَوهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الكَلبِ اِن تَحمِل عَلَيهِ يَلهَث اَو تَترُكهُ يَلهَث ذلِكَ مَثَلُ القَومِ الَّذينَ كَذَّبوا بِـايـتِنا فَاقصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُم يَتَفَكَّرون».در اين آيات، سخن از حكايت مردى است كه به سبب دست يافتن به مراتب نسبتاً بالايى از علم و معنويت، از برخى مواهب خاص الهى برخوردار بوده و مى‌توانسته بر اساس آن به مراتب برترى نيز دست يابد؛ اما پيروى از شيطان و خواهش نفسانى، وى را به تكذيب آيات الهى واداشت و در نتيجه او مواهب ياد شده را از دست داد و در جرگه گمراهان درآمد.
او در اين آيه به سگ تشبيه شده است كه در هر حال له له مى‌زند؛ چه او را طرد كرده و برانند يا به حال خود رهايش سازند. به گفته مفسران، وى به پست‌ترين موجود در پست‌ترين حال آن تشبيه شده است [۱۹]    ؛ اما در وجه شبه به اختلاف گراييده‌اند؛ برخى با اين توضيح كه له له زدن سگ برخلاف بعضى ديگر از حيوانات، ويژگى ذاتى آن است و به زمان تشنگى، خستگى و بيمارى آن اختصاص ندارد، تشبيه را كنايه از اين دانسته‌اند كه موعظه و دعوت به حق و عدم آن براى بلعم و منكرانى چون او يكسان است و آنان در هر صورت به گمراهى مى‌روند. پستى و زبونى و نيز آزار و اذيت مؤمنان پس از گمراهى از سوى بلعم نيز به عنوان وجه شبه ياد شده است [۲۰]    ؛ ولى تأمل در آيه نشان مى‌دهد كه تشبيه ياد شده به اين پرسش محتمل مى‌پردازد كه چگونه بلعم به رغم برخوردارى از آيات الهى گمراه شد؟ در پاسخ بايد گفت كسى كه برده هوا و هوس خويش است فرجامى جز گمراهى ندارد؛ چه مانند بلعم از آيات الهى برخوردار يا از آن بى‌بهره باشد، زيرا وابستگى شديد به دنيا و خواهشهاى نفسانى، رويگردان شدن از راه خدا را به يك ويژگى رفتارى ثابت براى او تبديل مى‌كند.[۲۱]    
خداوند، هدف از يادكرد اين حكايت را عبرت گرفتن كسانى مى‌خواند كه به تكذيب آيات الهى مى‌پردازند، باشد كه آنان را به انديشه و تأمل در‌فرجام كار خويش وادارد.
اينكه آيات ياد شده يك رخداد تاريخى و سرگذشت شخصى معين را گزارش مى‌كند يا فقط به بيان مَثَلى براى تكذيب‌كنندگان آيات الهى مى‌پردازد مورد اختلاف است، چنان‌كه صاحبان ديدگاه نخست نيز در مورد اينكه شخص ياد شده، بلعم است يا فردى ديگر، به اختلاف گراييده‌اند. بر اساس ديدگاه مشهور مفسّران شيعه [۲۲]     و سنى [۲۳]    ، مورخان مسلمان [۲۴]     و نيز برخى احاديث اسلامى [۲۵]    ، آيات يادشده، حكايت سرگذشت بلعم‌باعوراست. البته اين گروه درباره نسب، زيستگاه [۲۶]     و سبب گمراهى بلعم و تفسير «ءايتنا»در تعبير «ءاتينه ءايتنا»(اعراف:۱۷۵) اختلاف دارند؛ برخى او را از بنى‌اسرائيل [۲۷]    ، برخى ديگر از نوادگان لوط [۲۸]     و نيز داماد وى [۲۹]     مى‌دانند، چنان‌كه بعضى هم ظاهراً به سبب اشتراك در نام پدر، او را با لقمان حكيم يكى پنداشته‌اند كه عرب جاهلى، با حكايتهاى او آشنا بوده است، در حالى كه نسب لقمان و تصوير قرآنى او (لقمان:۳۱؛ لقمان: ۱۲ ـ ۱۳ ؛ لقمان: ۱۶ ـ ۱۹) با نسب و شخصيت بلعم و نيز آيات مورد بحث، كاملا تفاوت دارد.[۳۰]    
اينكه مراد از «ءايتنا»چيست؟ برخى آن را «نبوت» پنداشته‌اند كه به سبب ناسازگارى با عصمت انبيا، از سوى دانشمندان شيعه [۳۱]     و شمارى از مفسران اهل سنت [۳۲]    ، دچار چالش جدّى شده است. تفسير آن به «اسم اعظم»[۳۳]     را نيز شيخ طوسى برنمى‌تابد.[۳۴]     استجابت دعا، برخوردارى از معارف تورات، علم و حجج [۳۵]     از موارد ديگرى است كه در تفسير آن گفته شده است. سياق آيات و تعابير «فَانسَلَخَ مِنها»و «لَرَفَعنـهُ بِها»نشان مى‌دهد كه آيات ياد شده، از نوع «آيات نفسانى» و «كرامتهاى خاص باطنى» بوده است و به گونه‌اى راه‌شناخت خداوند را واضح و روشن به وى مى‌نمايانده كه هيچ شك و ترديدى در شناخت حق برايش نمى‌مانده است.[۳۶]    
در مقابل، برخى چون عبداللّه بن عمر، نزول آيه را درباره اميّة بن ابى صَلْت مى‌دانند كه برخوردار از توان شعر و شاعرى و آشنا با كتب آسمانى، انتظار داشته است كه وى پيامبر موعود باشد، براى همين و از سر حسادت، به تكذيب پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)پرداخت.[۳۷]     اين ديدگاه به احتمال زياد برداشت ناصوابى از روايت منسوب به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)است كه در برخى منابع روايى اهل سنت نيز آمده است. بر اساس اين روايت مرسل، بلعم‌بن باعورا در ميان بنى‌اسرائيل همانند امية‌بن ابى صلت در ميان مسلمانان خوانده شده است.[۳۸]    
ديدگاه سومى نيز آن را درباره ابوعامر‌بن نعمان‌بن نصرانى، بنيانگذار مسجد ضرار مى‌داند [۳۹]    ؛ اما معاصر بودن دو شخص ياد شده با پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)و دست كم آشنايى مردمان مكه و مدينه با سرگذشت آن دو، با تعبير«واتل‌عليهم نبأ الذى...»سازگار نيست، زيرا ديگر كاربردهاى قرآنى اين تعبير نيز در ارتباط با حكايت قضاياى تاريخى و مربوط به گذشته مانند داستان هابيل و قابيل (مائده:۲۷)، نوح (يونس:۷۱) و ابراهيم (شعراء:۶۹) است و سرانجام، برخى در ديدگاهى كاملاً متفاوت و با نفى هر گونه شأن نزولى خاص، آيه را در مقام تمثيل حال تكذيب كنندگان آيات الهى مى‌دانند [۴۰]    ؛ رشيد رضا با تأكيد بر اين نظر، اساساً روايات وارد شده در اين باره را از اسرائيليات شمرده، مردود مى‌داند.[۴۱]     اين ديدگاه با ظاهر آيات كه در مقام گزارش رخدادى خارجى است سازگار نيست.[۴۲]    
چرايى و چگونگى انحراف بلعم موضوع ديگرى است كه روايات تاريخى و تفسيرى در جزئيات آن به داستانپردازى و اختلاف گراييده‌اند.[۴۳]     روايت مشهور همان داستان نفرين بر بنى‌اسرائيل و به فساد و ارتداد كشاندن آنها به وسيله زنان مديان است.[۴۴]     بر اساس روايت دوم، دنياطلبى و حسادت بلعم به موسى(عليه السلام)زمينه‌ساز گرايش وى به فرعون شد و فرعون از او خواست براى دستگيرى موسى(عليه السلام) و بنى‌اسرائيل دعا كند.[۴۵]     برخى گزارشها حاكى است كه وى از علماى مشهور و مبلغان توانمند بنى‌اسرائيل بود كه در پى وعده‌هاى فرعون به او پيوست.[۴۶]     گرايش به آيين پادشاه مديان در پى تقديم هدايا از سوى او به بلعم كه از جانب موسى(عليه السلام) براى دعوت پادشاه به آيين توحيدى رفته بود و نيز دست كشيدن از فراخوان مردم به توحيد در پى رشوه دادن آنان، از روايتهاى وارد شده ديگر در اين زمينه است.[۴۷]    
موقعيت ممتاز علمى، دينى و صاحب كرامت بودن بلعم، گمراهى و انحطاط وى به سبب پيروى از هواى نفس و دنياگرايى، ارتباط وى با بنى‌اسرائيل، داستان خوددارى الاغ وى از حركت، از موارد مشتركى است كه در گزارش تورات و منابع تفسيرى، تاريخى، روايى و داستانى مسلمانان با جزئياتى متفاوت به چشم مى‌خورد. در برخى احاديث، الاغ بلعم دركنار ناقه صالح و سگ اصحاب كهف ياد شده است كه استثنائاً وارد بهشت مى‌شوند.[۴۸]    
منابع:
بحارالانوار؛ تاريخ ابن خلدون؛ تاريخ الامم و‌الملوك، طبرى؛ تاريخ حبيب السير؛ تاريخ مدينة دمشق؛ تاريخ اليعقوبى؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تحف‌العقول عن آل الرسول(صلى الله عليه وآله)؛ التفسير‌الكبير؛ تفسير العياشى؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير؛ تفسير‌القمى؛ تفسير المنار؛ تفسير نمونه؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع الصغير من احاديث البشير النذير؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ دايرة‌المعارف الاسلاميه؛ الدرالمنثور فى‌التفسير بالمأثور؛ سفينة البحار و مدينة الحكم والآثار؛ فرهنگ اساطير و اشارات داستانى در ادبيات فارسى؛ فيض‌القدير شرح الجامع الصغير من احاديث البشير النذير؛ قاموس كتاب مقدس؛ قاموس الكتاب المقدس؛ قصص الانبياء، نيشابورى؛ الكامل فى التاريخ؛ كتاب مقدس؛ الكشاف؛ كشف الاسرار و عدة‌الابرار؛ كنزالعمال فى سنن الاقوال والافعال؛ مجمع‌البيان فى تفسير‌القرآن؛ المعارف؛ معالم التنزيل فى التفسير و‌التأويل، بغوى؛ الميزان فى تفسير القرآن.


[۴۹]     كتاب مقدس، اعداد ۲۲ : ۵.
[۵۰]     قاموس كتاب مقدس، ص ۱۸۷.
[۵۱]     قاموس كتاب مقدس ، ص ۱۸۸.
[۵۲]     كتاب مقدس، اعداد ۲۲ : ۶.
[۵۳]     كتاب مقدس، اعداد ۲۴: ۱۶.
[۵۴]     كتاب مقدس، اعداد ۲۲ : ۵؛ قاموس كتاب مقدس، ص ۶۴۵.
[۵۵]     كتاب مقدس، اعداد ۲۴ : ۱۷ ، ۲۵.
[۵۶]     المعارف، ص ۴۱؛ قاموس الكتاب المقدس، ص ۱۸۹.
[۵۷]     قاموس كتاب مقدس، ص ۱۸۷ ـ ۱۸۸.
[۵۸]     كتاب مقدس، اعداد ۲۲ : ۱ ، ۴۱ ؛ كتاب مقدس ۲۳ : ۱ ، ۳۰؛ كتاب مقدس ۲۴ : ۱ ، ۲۵.
[۵۹]     كتاب مقدس، اعداد ۲۵: ۱ ، ۶ ، ۸ ، ۱۶ ـ ۱۷؛ كتاب مقدس، اعداد ۳۱ : ۱۵ ، ۱۷.
[۶۰]     كتاب مقدس، اعداد ۲۵ : ۹؛ تفسير بغوى، ج ۲، ص ۱۷۹.
[۶۱]     كتاب مقدس، اعداد ۲۵ : ۲ ، ۵.
[۶۲]     كتاب مقدس، اعداد ۳۱: ۸.
[۶۳]     كتاب مقدس، نامه دوم پِطْرُس، ۲: ۱۴ ، ۱۶؛ كتاب مقدس، مكاشفات يُوحَنّا ۲: ۳؛ نامه يِهُوداه، ۱۱.
[۶۴]     كتاب مقدس، مكاشفات يوحنّا ۲ : ۱۴؛ قاموس الكتاب المقدس، ص ۵۰۹.
[۶۵]     تفسير قمى، ج ۱، ص ۲۷۵؛ مجمع‌البيان، ج ۴، ص ۷۶۸؛ الميزان، ج ۸، ص ۳۳۷ ـ ۳۳۸.
[۶۶]     جامع‌البيان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۶۰ ـ ۱۷۴؛ التفسير الكبير، ج ۱۵، ص ۵۲ ؛ التفسير الكبير، ج ۱۵، ص ۵۷؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص ۶۰۸ ؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص ۶۱۲.
[۶۷]     جامع البيان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۷۳؛ الكشاف، ج ۲، ص ۱۷۸؛ مجمع البيان، ج ۴، ص ۷۷۰.
[۶۸]     جامع البيان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۷۳؛ التبيان، ج ۵، ص ۳۴؛ مجمع البيان، ج ۴، ص ۷۷۰.
[۶۹]     الميزان، ج ۸، ص ۳۳۳.
[۷۰]     تفسير عياشى، ج ۲، ص ۴۲؛ التبيان، ج ۵، ص ۳۲؛ الميزان، ج ۸، ص ۳۳۷ ـ ۳۳۸.
[۷۱]     جامع البيان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۶۶ جامع البيان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۷۳؛ تفسير قرطبى، ج ۷، ص ۲۰۳ ـ ۲۰۴؛ تفسير ابن كثير، ج ۲، ص ۲۷۵ ؛ تفسير ابن كثير، ج ۲، ص ۲۷۸.
[۷۲]     تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۴۳۷؛ تاريخ حبيب السير، ج ۱، ص‌۱۰۴؛ تاريخ يعقوبى، ج ۱، ص ۴۰.
[۷۳]     تحف العقول، ص ۳۱۱؛ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۲۹۰.
[۷۴]     تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۵۸؛ تاريخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۸۷؛ قصص الانبياء، ص ۲۰۹.
[۷۵]     تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۵۹؛ كشف الاسرار، ج ۳، ص ۷۸۷؛ تفسير بغوى، ج ۲، ص ۱۷۹.
[۷۶]     قصص‌الانبياء، ص ۲۰۹؛ مجمع‌البيان، ج ۴، ص ۷۶۸.
[۷۷]     المعارف، ص ۴۱؛ دائرة‌المعارف الاسلاميه، ج ۴، ص ۸۶، «بلعم».
[۷۸]     قصص الانبيا، ص ۲۰۹ ؛ قصص الانبيا، ص ۳۱۲؛ فرهنگ اساطير، ص ۱۲۸.
[۷۹]     التبيان، ج ۵، ص ۳۲؛ مجمع البيان، ج ۴، ص ۷۶۹.
[۸۰]     التفسير الكبير، ج ۱۵، ص ۵۴؛ تفسير ابن كثير، ج ۲، ص ۲۷۶؛ تفسير قرطبى، ج ۷، ص ۲۰۳.
[۸۱]     جامع‌البيان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۶۴؛ تفسير قمى، ج ۱، ص ۲۷۵.
[۸۲]     التبيان، ج ۵، ص ۳۲.
[۸۳]     جامع‌البيان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۶۵ - ۱۶۶؛ التبيان، ج ۵، ص ۳۱ ـ ۳۲.
[۸۴]     الميزان، ج ۸ ، ص ۳۳۲ ـ ۳۳۳.
[۸۵]     جامع البيان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۶۴؛ التبيان، ج ۵، ص ۳۱؛ مجمع البيان، ج ۴، ص ۷۶۸.
[۸۶]     الجامع الصغير، ج ۲، ص ۵۳۵؛ فيض القدير، ج ۵، ص ۶۶۰؛ كنزالعمال، ج ۳، ص ۵۷۷.
[۸۷]     تفسير قرطبى، ج ۷، ص ۲۰۳؛ كشف الاسرار، ج ۳، ص ۷۹۰؛ التفسير الكبير، ج ۱۵، ص ۵۴.
[۸۸]     جامع‌البيان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۷۳؛ تفسير قرطبى، ج ۷، ص ۲۰۵؛ تفسير بغوى، ج ۲، ص ۱۸۰.
[۸۹]     تفسير المنار، ج ۹، ص ۴۰۵ ؛ تفسير المنار، ج ۹، ص ۴۱۶.
[۹۰]     الميزان، ج ۸، ص ۳۳۲.
[۹۱]     الكامل، ج ۱، ص ۲۰۰ ـ ۲۰۱؛ جامع‌البيان، مج ۶، ج ۹، ص‌۱۶۴ ؛ جامع‌البيان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۷۲؛ تاريخ دمشق، ج ۱۰، ص ۳۹۶ ؛تاريخ دمشق، ج ۱۰، ص ۴۰۵.
[۹۲]     جامع البيان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۶۶ ؛ جامع البيان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۶۹؛ تاريخ دمشق، ج ۱۰، ص ۳۹۶ ؛ تاريخ دمشق، ج ۱۰، ص ۴۰۶؛ تفسير قرطبى، ج ۷، ص ۲۰۳ ـ ۲۰۴.
[۹۳]     الكامل، ج ۱، ص ۲۰۰ ـ ۲۰۱؛ تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۵۸.
[۹۴]     تفسير قرطبى، ج ۷، ص ۲۰۳؛ نمونه، ج ۷، ص ۱۴.
[۹۵]     تفسير ابن كثير، ج ۲، ص ۲۷۵؛ تفسير قرطبى، ج ۷، ص ۲۰۳.
[۹۶]     تفسير قمى، ج ۱، ص ۲۷۵؛ بحارالانوار، ج ۸، ص ۱۹۵؛ بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۴۲۳؛ سفينة‌البحار، ج ۱، ص ۲۵۹.



جعبه ابزار