• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بنی حارثه(خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بنى حارثه از قبايل اوسى يثرب بود.

فهرست مندرجات

۱ - معرفی بنى حارثه


بنى‌حارثة بن حارث از مجموعه‌هاى اوسى يثرب در عصر نبوى به شمار مى‌آيند كه جد اعلاى ايشان حارثة‌بن حارث با ۴ واسطه به اوس مى‌رسد.[۱]    
از آنجا كه جدّ حارثه يعنى عَمرو بن مالك به «نبيت» شهرت يافت، بنى حارثه جزو قبايل منشعب از نبيت چون بنى‌عبد‌الاشهل، بنى زعورا و بنى‌ظفرند.[۲]     البته بر اثر رواج نام حارثه، مجموعه‌هاى ديگرى در بيرون يثرب را نيز مى‌توان به نام بنى حارثه يافت كه با بنى‌حارثه مورد نظر تفاوت دارند.
موقعيت و پيشينه تاريخى بنى حارثه:
قبايل منشعب از اوس و خزرج در يثرب در نقطه متمركزى نمى‌زيستند، بلكه هر قبيله‌اى در منطقه مسكونى و زراعى خود از ديگر قبايل جدا بود و در منابع گاه از واژه «قريه» (روستا) براى زيستگاه هريك از اين قبايل ياد كرده‌اند.[۳]    
گزارشهاى اندك تاريخى حكايت از آن دارد كه بنى‌حارثه در آغاز در كنار و همراه با يكى ديگر از مجموعه‌هاى اوسى منشعب از نبيت يعنى بنى‌عبدالاشهل مى‌زيستند؛ ازدواجها و روابط فاميلى كه ميان اعضاى اين دو قبيله برقرار شده مربوط به همين دوره است؛ اما در مقطعى بعد، بنى‌حارثه بر اثر درگيرى با بنى عبدالاشهل ناچار شد مناطق خود را رها كرده، به خيبر برود؛ ولى ظاهراً در خيبر نيز وضعيت مناسبى نبود و در نهايت پس از صلحى كه ميان آن دو برقرار شد بنى‌حارثه دوباره به يثرب بازگشتند؛ امّا ديگر نه در منطقه سابق خود، كه در مناطق شمالى‌تر و با فاصله از بنى‌عبدالاشهل مستقر شدند [۴]     و قلعه‌هايى همچون مَرْغَم بنا كردند.[۵]     گفته شده كه محل جديد سكونت بنى حارثه در عصر سلطه يهوديان بر يثرب از آن يهوديان بنى‌مرانه بود كه قلعه‌اى به نام خال در آن بنا كرده بودند. منابع تاريخى، برخى از اعضاى بنى‌حارثه را همپيمانان بنى‌عبدالاشهل شمرده‌اند [۶]    ، بر اين اساس بايد چنين نتيجه گرفت كه به هنگام درگيرى و جدايى آنها از بنى‌عبدالاشهل و انتقالشان به خيبر، برخى اعضاى اين قبيله وابستگى خود را با بنى‌حارثه قطع كرده و به قبيله بنى‌عبدالاشهل پيوسته‌اند و بر اين اساس آنان از آن دسته از بنى‌عبدالاشهل‌اند كه تبارشان حارثى است و در نتيجه، عملكرد اين دسته در دوره مدنى در چارچوب فعاليتهاى بنى‌عبدالاشهل قابل بررسى است.
فاصله خانه‌هاى بنى حارثه با مسجد نبوى معيارى براى تعيين گاه نماز عصر گرديد؛ بدين‌گونه كه مدت زمانى كه براى رفتن از مسجد پيامبر به منازل بنى‌حارثه و بازگشت از آنجا مورد نياز بود، همان مدتى بود كه پيامبر ميان نماز عصر و نماز مغرب مراعات مى‌كرد.[۷]     اين فاصله بر اساس معيارهاى سنجش امروزى حدود ۱۰ كيلومتر تخمين زده مى‌شود. موقعيت منطقه بنى حارثه از حساسيت خاصّى برخوردار بود. در واقع آنان شمالى‌ترين قبيله مستقر در يثرب بودند و چون موقعيت طبيعى يثرب به‌گونه‌اى بود كه تنها از جهت شمالى امكان حمله منظم به آن وجود داشت، بنى‌حارثه نخستين تيررس دشمنان و مهاجمان به يثرب به حساب مى‌آمدند. شايد از همين رو قلعه آنان را يكى از محكم‌ترين قلعه‌ها شمرده‌اند.[۸]    
زمينهاى زراعى و باغهاى خرماى بنى حارثه پس از بازگشت از خيبر در دشتهاى كنار كوه احد قرار داشت و در دره‌هاى پيرامون اين كوه دامهايشان به چرا مى‌رفتند.[۹]     به نظر مى‌رسد كه بنى‌حارثه غالباً زمينهاى زراعى خود را اجاره مى‌دادند و بخش قابل توجهى از درآمدهاى ايشان از اين راه تأمين مى‌شد.[۱۰]    
درباره آيينهاى رايج در ميان بنى حارثه مى‌توان به توجه ايشان به بت منات و نيز دين يهود اشاره كرد. افزون بر بت منات كه عموم اوس و خزرج آن را مى‌پرستيدند بنى‌حارثه در خانه‌هاى خود نيز بتهاى متعددى داشتند كه منابع بدان اشاره كرده‌اند.[۱۱]    
عموماً آيين يهود در ميان اوسيان بيش از خزرجيان رواج داشت؛ امّا به نظر مى‌رسد در ميان مجموعه‌هاى اوسى، يهوديان بنى حارثه جمعيت قابل توجهى بوده‌اند، به گونه‌اى كه در برخى گزارشهاى تاريخى از ايشان در كنار يهوديان بنى قريظه، بنى قينقاع و بنى نضير ياد كرده‌اند.[۱۲]     البته در منابعْ اطلاعات فراوانى در اين باره وجود ندارد. واقدى، يكى از بزرگان يهود به نام ابن سُنَيْنه را از يهوديان بنى‌حارثه دانسته است.[۱۳]     هجرت آنان به خيبر پس از درگيرى با اوسيان بنى عبد‌الاشهل هم از روابط آنان با خيبريان خبر مى‌دهد و از اين‌رو بود كه پيامبر در نبرد خيبر و در سال هفتم هجرى محيصة‌بن مسعود حارثى را براى مذاكره با اهل فدك بدانجا فرستاد.[۱۴]    
در برخى گزارشهاى تفسيرى به انعكاس رقابتهاى بنى‌حارثه با قبايل ديگر پرداخته‌اند. بنا به روايتى از ابن بريده آيات نخستين سوره تكاثر درباره اين قبيله و بنى‌حارث (از زيرمجموعه‌هاى خزرجى) نازل شده است كه از رقابتها و برتربينى آنها نسبت به يكديگر خبر مى‌دهد، چنان كه آنان دايره افتخارات خود را از شخصيتهاى زنده به مردگان خود گسترش دادند [۱۵]    : «اَلهـكُمُ التَّكاثُر • حَتّى زُرتُمُ المَقابِر • كَلاّ سَوفَ تَعلَمون • ثُمَّ كَلاّ سَوفَ تَعلَمون».(تكاثر:۱ ـ ۴)
اين در حالى است كه اين سوره به اتفاق از سور مكى است و از اين رو نمى‌تواند از رقابت دو قبيله يثربى خبر دهد، افزون بر اين در منابع غير تفسيرى هيچ اطلاعى درباره رويارويى بنى حارثه و بنى حارث و رقابت و فخرفروشى آنها نسبت به يكديگر وجود ندارد و به نظر مى‌رسد اين‌گونه روايات نوعى فرافكنى باشد تا برخى مذمتهاى قرآنى را كه مخاطب آن قبايل قريشى‌اند متوجه قبايل انصارى‌بداند.
در آخرين درگيرى كه ميان قبايل اوسى و خزرجى رخ داد (نبرد بُعاث)، بنى حارثه از ديگر اوسيان كناره گرفتند و به خزرجيان اعلام بى‌طرفى كردند و حاضر شدند به درخواست خزرجيان (قدرت برتر يثرب در آن عهد) مبنى بر به گروگان سپردن ۱۰ تن از بنى‌حارثه جهت تضمين بى‌طرفيشان تن در دهند.[۱۶]    
بنى‌حارثه و پيامبر(صلى الله عليه وآله):
درباره نخستين مسلمانان بنى‌حارثه مى‌توان از ظهير بن نافع، ابو‌برده و نهير بن هيثم ياد كرد كه در پيمان عقبه دوم با پيامبر بيعت و از وى حمايت كردند [۱۷]     در آن پيمان ۶۰ خزرجى و ۱۲ اوسى حضور داشتند.
درباره زمان گسترش اسلام در ميان بنى‌حارثه اطلاع كافى در اختيار نيست و در منابع رجالى و تاريخى نيز كمتر از نام اعضاى آن ياد شده است. برخى شخصيتهاى ايشان پس از جنگ احد اسلام آوردند [۱۸]     و برخى بزرگان ايشان همچون اوس بن قيظى به جهت عملكردش در خندق منافق خوانده شده‌اند.[۱۹]     (‌اوس بن قيظى) در برخى گزارشها از نابودى بتهاى بنى حارثه سخن به ميان آمده [۲۰]    ؛ امّا مشخص نيست كه اين حادثه، در چه زمانى از دوره [۲۱]     مدنى روى داده است. با توجه به نفوذ آيين يهود در اين قبيله و همچنين همپيمانى اوسيان با قبايل يهودى چون بنى‌قريظه و بنى‌نضير [۲۲]     به نظر مى‌رسد گسترش اسلام در اين قبيله با كندى و تأخير مواجه شده باشد.
در نبرد بدر در سال دوم هجرى كه آمار انصاريان حاضر در لشكر اسلام بالغ بر‌۲۰۰‌نفر مى‌شد، تنها سه تن از بنى‌حارثه شركت كردند.[۲۳]     در جنگ احد كه لشكر مكه در احد مستقر شدند، بنى‌حارثه زنان و فرزندانشان را در قلعه‌هاى خود جاى دادند و بيش از ديگر قبايل نگران وضعيت خود بودند، زيرا سكونتگاههاى ايشان متصل به ميدان نبرد بود. زمانى كه عبدالله بن ابىّ با حدود ۳۰۰ تن از ياران خود از رويارويى با قريش صرف‌نظر كرده، ميدان نبرد را رها كردند، فضاى رعب انگيزى بر بنى حارثه حاكم گرديد و نزديك بود ايشان نيز از همراهى پيامبر روى گردانند. اين وضعيت در روايات مشهورى كه در شأن نزول آيه ۱۲۲ آل عمران(آل عمران:۱۲۲) آمده، منعكس شده است. بنا به گزارش اين آيه دسته هايى آهنگ سستى كردند، حال آنكه خدا يار و ياور ايشان بود. در آيات بعد خداوند ضمن يادآورى پيروزى بدر، بدانان وعده مى‌دهد كه اگر پايدار و پرهيزگار باشند از حمايت فرشتگان برخوردار خواهند شد:«اِذ هَمَّت طَـائِفَتانِ مِنكُم اَن تَفشَلا واللّهُ ولِيُّهُما وعَلَى اللّهِ فَليَتَوَكَّلِ المُؤمِنون • ولَقَد نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدر و اَنتُم اَذِلَّةٌ فَاتَّقوا‌اللّهَ‌لَعَلَّكُم تَشكُرون • اِذ تَقولُ لِلمُؤمِنينَ اَلَن يَكفِيَكُم اَن يُمِدَّكُم رَبُّكُم بِثَلـثَةِ ءالـف مِّنَ المَلئِكَةِ مُنزَلين».(آل‌عمران:۱۲۲‌ـ‌۱۲۴)
در نبرد احد زمانى كه پيامبر عزم احد كرده بود چون به نزديكى بنى‌حارثه رسيد از يكى از ايشان به عنوان راهنما كمك گرفت [۲۴]     و از برخى زمينهاى بنى‌حارثه عبور كرد. برخى مخالفان پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه در منابع از آنها به عنوان منافق ياد شده است همين مسئله را بهانه اعتراض خود به پيامبر(صلى الله عليه وآله) قرار داده، درگيرى لفظى را آغاز كردند كه با حمايت ياران بنى‌عبدالاشهل از پيامبر خاتمه يافت.[۲۵]    
به رغم وجود چنين برخوردها از سوى برخى سران بنى‌حارثه، جوانانى از آنان را مى‌توان مشاهده كرد كه مشتاق حضور در سپاه پيامبر(صلى الله عليه وآله)بودند؛ اما به سبب كمى سن آنها، پيامبر(صلى الله عليه وآله)مانعشان شد.[۲۶]    
هنگامى كه مسلمانان در نبرد احد رو به فرار نهادند بنو حارثه نيز جزو فراريان بودند [۲۷]     و هيچ شهيدى از آنان به ثبت نرسيده است. اين در حالى است كه بنى‌سلمه كه به لحاظ موقعيت جغرافيايى، وضعيتى مشابه بنى‌حارثه داشتند، مقاومت كردند و بيشترين شهداى احد از آنهاست.
در جريان كشتن كعب‌بن اشرف يهودى (پس از جنگ بدر) از ميان ۵ نفرى كه كعب‌بن اشرف را كشتند، دو تن از تبار بنى‌حارثه بودند كه يكى از ايشان به بنى‌عبدالاشهل پيوسته بود.[۲۸]    
همچنين پس از كعب بن اشرف، پيامبر دستور داد يهوديان معاند كشته شوند و آنگاه بود كه محيصة بن مسعود حارثى كه در همان اوان اسلام آورده بود ابن سنينه يهودى را‌كشت.[۲۹]    
در نبرد خندق در سال پنجم هجرى كه سپاه عظيمى درصدد حمله به مدينه برآمدند تصميم گرفته شد كه براى مقابله با ايشان خندقى در شمال شهر كشيده شده، دروازه طبيعى يثرب را بر روى سپاه احزاب ببندند. مسير خندق از غرب به شرق چنان طراحى شد كه منطقه بنى‌حارثه نزديك ترين محله به خندق بود [۳۰]     پيامبر شمارى از زنان خود را در كنار زنان و فرزندان بنى‌حارثه در قلعه مستحكم آنها قرار داد.[۳۱]    
با طولانى شدن جنگ و نيز خيانت بنى قريظه از درون، مسلمانان روزهاى طاقتفرسايى را سپرى كردند. (احزاب:۱۰) خستگى و نگرانيهاى بنى‌حارثه موجب گرديد درصدد راهى براى ترك صحنه نبرد باشند. ايشان از پيامبر خواستند اجازه دهد به خانه‌هاى خود بازگردند تا بتوانند آنها را از خطر غارت حفظ كنند.
گفته شده كه ۸۰ تن از بنى‌حارثه بدون اجازه پيامبر صحنه نبرد را رها كردند.[۳۲]     آيات ۱۳ ـ ۲۰ احزاب(احزاب:۲۰-۱۳) به همين امر‌اشاره دارد و از نيت واقعى ايشان خبر مى‌دهد كه مى‌خواستند فرار كنند نه آنكه از خانه‌هاى خود دفاع كنند [۳۳]    :«... و يَستَـذِنُ فَريقٌ مِنهُمُ النَّبىَّ يَقولونَ اِنَّ بُيوتَنا عَورَةٌ وما هِىَ بِعَورَة اِن يُريدونَ اِلاّ فِرارا».(احزاب:۱۳) در آيه بعد خداوند خبر مى‌دهد كه اگر سپاه شرك از خندق بگذرد و از آنها بخواهد كه با ايشان همراه شوند تنها شمار اندكى مقاومت مى‌كنند: «و لَو دُخِلَت عَلَيهِم مِن اَقطارِها ثُمَّ سُئِلوا الفِتنَةَ لاََتَوها و ما تَلَبَّثوا بِها اِلاّ يَسيرا».(احزاب:۱۴) اين عده قبلا با خداوند پيمان بسته بودند كه نگريزند: «و لَقَد كانوا عـهَدُوا اللّهَ مِن قَبلُ لا يُوَلّونَ الاَدبـرَ وكانَ عَهدُ اللّهِ مَسـُولا».(احزاب:۱۵) برخى مفسران در اين باره گفته‌اند كه بنى‌حارثه پس از فرار در نبرد احد، متعهد شده بودند ديگر دست از حمايت پيامبر برندارند؛ امّا در نبرد خندق بار ديگر عهد خود را شكستند.[۳۴]    
خداوند در آيات بعد به مذمت ايشان مى‌پردازد كه فرار برايتان سودى ندارد: «قُل لَن يَنفَعَكُمُ الفِرارُ اِن فَرَرتُم مِنَ المَوتِ اَوِ القَتلِ واِذًا لاّ تُمَتَّعونَ اِلاّ قَليلا»(احزاب:۱۶) و اگر خداوند درباره كسى تصميم بگيرد تغييرى در آن نخواهد بود: «قُل مَن ذَا الَّذى يَعصِمُكُم مِنَ اللّهِ اِن اَرادَ بِكُم سَوءًا اَو اَرادَ بِكُم رَحمَةً ولا يَجِدونَ لَهُم مِن دونِ اللّهِ وَليـًّا ولا نَصِيرا»(احزاب:۱۷) و او كسانى را كه مانع حضور ديگران در نبرد باشند مى‌شناسد: «قَد‌يَعلَمُ اللّهُ المُعَوِّقينَ مِنكُم والقائِلينَ لاِِخونِهِم هَلُمَّ اِلَينا و لايَأتونَ البَأسَ اِلاّ قَليلا»(احزاب:۱۸) و چون خطر فرا رسد آنان را مى‌بينى كه مانند كسى كه مرگ او را فرو گرفته، چشمانشان در حدقه مى‌چرخد [۳۵]     به سوى تو مى‌نگرند: «اَشِحَّةً عَلَيكُم فَاِذا جاءَ الخَوفُ رَاَيتَهُم يَنظُرونَ اِلَيكَ تَدورُ اَعيُنُهُم كَالَّذى يُغشى عَلَيهِ مِنَ‌المَوتِ فَاِذا ذَهَبَ الخَوفُ سَلَقوكُم بِاَلسِنَة حِداد اَشِحَّةً عَلَى الخَيرِ اُولئِكَ لَم يُؤمِنوا فَاَحبَطَ اللّهُ اَعمــلَهُم وكانَ ذلِكَ عَلَى اللّهِ يَسيرا».(احزاب:۱۹) اينان آرزو مى‌كنند همچون بيابان نشينان از مدينه دور بودند و گزارشهاى جنگ را از دور مى‌شنيدند و اگرهم در ميان شما باشند جز اندكى نبرد نخواهند كرد: «يَحسَبونَ الاَحزابَ لَم يَذهَبوا و اِن يَأتِ الاَحزابُ يَوَدّوا لَو اَنَّهُم بادونَ فِى الاَعرابِ يَسـَلونَ عَن اَنبائِكُم و لَو كانوا فيكُم ما قـتَلوا اِلاّ‌قَليلا».(احزاب:۲۰)
در پى مخالفت پيامبر با درخواست برخى از بنى‌حارثه براى ترك صحنه نبرد به بهانه دفاع از خانه‌هاى خود، آنان درصدد تضعيف روحيه مسلمانان برآمده، مى‌گفتند: چگونه پيامبر وعده فتح ايران و روم مى‌دهد، حال آنكه براى قضاى حاجت هم نمى‌توان صحنه نبرد را ترك كرد.[۳۶]     بر اثر وزش بادهاى سرد سپاه ناكام احزاب مجبور به عقب‌نشينى و ترك نبرد شد و پيامبر به بنى‌حارثه اجازه داد به خانه‌هاى خود بازگردند؛ امّا براى نبرد با بنى‌قريظه مجدداً آنان را فراخواند كه بسيارى بدان توجه نكرده، از شدت سرما و خستگى به خانه‌هاى خود پناه بردند [۳۷]    ، با اين حال دادن سهمى از غنايم به بنى‌حارثه حكايت از مشاركت آنان در اين نبرد دارد. غنايم اين نبرد به چند سهم محدود تقسيم شد و به مجموع بنى‌حارثه، بنى‌عبد‌الاشهل، بنى‌ظفر و بنى‌معاويه يك سهم تعلق گرفت.[۳۸]     پس از آنكه مقرر شد تنى چند از مردان بنى‌قريظه به كيفر خيانت كشته شوند پيامبر فرمان داد ايشان را در ميان قبايل اوسى توزيع كرده، در آنجا به قتل رسانند، از اين رو دو تن از ايشان نيز به منطقه بنى‌حارثه برده شده، در آنجا كشته شدند.[۳۹]    
در سال هفتم هجرى كه پيامبر به خيبر حمله كرد بنى حارثه حضور داشتند و در توزيع غنايم، بخشهايى از منطقه «شَقْ» در خيبر به ايشان رسيد. در آن زمان برخى از بنى‌حارثه غنايم ديگران را مى‌خريدند، چنان كه فردى به نام عبيد اوس سهام فراوانى را خريد و به «عبيد سهام» شهرت يافت.[۴۰]    
از ميان ۴ تن از شهداى خيبر يك تن حارثى تبار بود [۴۱]    ؛ همچنين يكى از دو زنى كه در اين اعزام حضور يافته بود از زنان حارثى بود كه در اين نبرد به مداواى مجروحان و توزيع آب مى‌پرداخت.[۴۲]     در اين نبرد تنها دو زن حضور يافته بودند.[۴۳]    
بنى‌حارثه در سال هشتم در فتح مكه [۴۴]     و نبرد حنين [۴۵]     شركت كردند و در سازماندهى سپاه پرچمى از آن خود داشتند.[۴۶]     در اعزام تبوك تنى‌چند از مسلمانان بر اثر ناتوانى مالى نتوانستند با سپاه همراه شوند و به «بكّائون» (گريه‌كنندگان) شهرت يافتند. يكى از ايشان علبة بن زيد از بنى‌حارثه بود.[۴۷]    
از بنى‌حارثه پس از عصر نبوى اطلاع چندانى در دست نيست. در نبرد صفين نام چند تن از آنان در ميان شهداى اين جنگ به چشم مى‌خورد.[۴۸]     پس از آن مهم‌ترين حادثه‌اى كه مى‌توان در آن از نقش‌بنى‌حارثه ياد كرد، حادثه حرّه در سال‌۶۲‌هجرى‌است.
يزيد بن معاويه در آن سال سپاهى را براى سركوب قيام مردم مدينه اعزام كرد. مردم مدينه همان خندق عصر نبوى را براى دفاع از شهر احيا كردند. در اين نبرد بنى‌حارثه با سپاه شام همراهى كرد و با خيانت يكى از ايشان سپاه شامى يزيد توانست به داخل شهر نفوذ كند.[۴۹]     در آن حادثه كه به قتل و غارت گسترده اهالى مدينه انجاميد، هيچ آسيبى به بنى‌حارثه نرسيد و بنى‌حارثه به هر كه امان مى‌دادند در امان بود. در آن سه روز كه فاجعه «حرّه» روى داد افراد فراوانى به بنى‌حارثه پناه بردند تا در امان بمانند.[۵۰]     برخى، كشتگان بنى‌حارثه را تنها ۷ تن دانسته‌اند.[۵۱]    
منابع:
الاحاد والمثانى؛ الاخبار الطوال؛ الاستيعاب فى معرفة الاصحاب؛ اسد الغابة فى معرفة الصحابه، الاصابة فى تمييز الصحابه؛ الاغانى؛ الامامة والسياسه؛ البداية والنهايه؛ تاريخ الامم والملوك، طبرى؛ تاريخ خليفة بن خياط؛ تاريخ بغداد؛ تاريخ المدينة المنوره؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير القرآن العظيم، ابن‌ابى‌حاتم؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ جمهرة النسب؛ الدرر فى اختصار المغازى والسير؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشريعه؛ سنن ابى داود؛ السنن الكبرى؛ سنن النسائى؛ سيرة النبى(صلى الله عليه وآله) من القرآن الكريم و السنة الصحيحه؛ الطبقات الكبرى؛ عمدة القارى؛ فتح‌البارى شرح صحيح البخارى؛ فتح القدير؛ الكامل فى التاريخ؛ كتاب الطبقات؛ كتاب المحن؛ لباب النقول فى اسباب النزول؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ مجمع‌الزوائد و منبع الفوائد؛ المحبر؛ مسند ابى يعلى الموصلى؛ مسند احمد بن حنبل؛ المعارف؛ المعجم الكبير؛ معجم ما استعجم من اسماء البلاد والمواضع؛ المغازى؛ نسب معد واليمن الكبير.
[۵۲]     نسب معد، ج۱، ص۳۷۵.
[۵۳]     جمهرة النسب، ج۱، ص۱۰؛ الطبقات، ابن خياط، ص۱۳۹؛ المعارف، ص۱۱۰.
[۵۴]     فتح البارى، ج۹، ص۲۲۹.
[۵۵]     عمدة القارى، ج۱۰، ص۲۳۲؛ فتح البارى، ج۴، ص۷۲ ـ ۷۳.
[۵۶]     معجم ما استعجم، ج۴، ص۸۵.
[۵۷]     المحبر، ص۲۶۸؛ اسدالغابه، ج۴، ص۳۳۰؛ الاصابه، ج۶، ص‌۲۸.
[۵۸]     مسند احمد، ج۳، ص۲۲۸؛ مسند ابى يعلى، ج۷، ص۲۹۷؛ السنن الكبرى، ج۱، ص۴۴۳.
[۵۹]     دلائل النبوه، ج۳، ص۴۴۰؛ تاريخ طبرى، ج۲، ص۲۴۰.
[۶۰]     السنن الكبرى، ج۹، ص۲۵۰.
[۶۱]     سنن النسائى، ج۷، ص۳۳، ۳۶؛ سنن ابى داوود، ج۲، ص۴۶۷.
[۶۲]     الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۴۵۰؛ الاصابه، ج۷، ص۲۲۲.
[۶۳]     البداية والنهايه، ج۳، ص۲۷۵؛ تاريخ بغداد، ج۸، ص۹۰.
[۶۴]     المغازى، ج۱، ص۱۹۰.
[۶۵]     الاستيعاب، ج۴، ص۲۵؛ الدرر، ج۱، ص۲۰۱؛ المغازى، ج۲، ص۶۸۴.
[۶۶]     تفسير ابن ابى حاتم، ج۱۰، ص۳۴۵۹؛ تفسير ابن كثير، ج۴، ص‌۵۸۲.
[۶۷]     الاغانى، ج۱۷، ص۱۲۷؛ الكامل، ج۱، ص۶۸۱.
[۶۸]     سيرة النبى(صلى الله عليه وآله)، ج۲، ص۳۱۲.
[۶۹]     الاستيعاب، ج۴، ص۲۵.
[۷۰]     الاصابه، ج۱، ص۳۰۵.
[۷۱]     الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۴۵۰؛ الاصابه، ج۷، ص۲۲۲.
[۷۲]     جامع‌البيان، مج ۱۱، ج۲۱، ص۱۶۳ ـ ۱۶۴؛ المغازى، ج۲، ص‌۴۱۶؛ المحبر، ص۴۶۹.
[۷۳]     الاغانى، ج۱۷، ص۱۲۴.
[۷۴]     الدرر، ج۱، ص۱۱۸؛ المغازى، ج۱، ص۱۵۸.
[۷۵]     المغازى، ج۱، ص۲۱۸.
[۷۶]     المغازى، ج۱، ص۲۱۸.
[۷۷]     المغازى، ج۱، ص۲۱۶؛ الطبقات، ابن سعد، ج۴، ص۳۶۹؛ الاستيعاب، ج۳، ص۱۲۳۸.
[۷۸]     المغازى، ج۱، ص۲۷۷ ـ ۲۷۸؛ دلائل النبوه، ج۳، ص۳۱۰.
[۷۹]     المغازى، ج۱، ص۱۸۷.
[۸۰]     المغازى، ج۱، ص۱۹۱ ـ ۱۹۲.
[۸۱]     الطبقات، ابن سعد ج ۴، ص۸۲.
[۸۲]     دلائل النبوه، ج۳، ص۴۴۰.
[۸۳]     تفسير قرطبى، ج۱۴، ص۱۴۹.
[۸۴]     التبيان، ج۸، ص۳۲۳؛ مجمع البيان، ج۸، ص۵۴۵؛ لباب النقول، ص۱۵۶.
[۸۵]     جامع‌البيان، مج ۱۱، ج۲۱، ص۱۶۳ ـ ۱۶۴ ، ۱۶۶؛ التبيان، ج۸، ص۳۲۳.
[۸۶]     سيرة النبى، ج۲، ص۳۶۵.
[۸۷]     المغازى، ج۲، ص۴۹۲.
[۸۸]     المغازى، ج۲، ص۵۲۱.
[۸۹]     مجمع الزوائد، ج۶، ص۱۴۰؛ المعجم الكبير، ج۱۹، ص۲۳۱.
[۹۰]     الدرر، ج۱، ص۲۰۴.
[۹۱]     سيرة النبى، ج۳، ص۸۰۵.
[۹۲]     الاحاد والمثانى، ج۶، ص۲۴۵؛ الاصابه، ج۸، ص۴۲۲.
[۹۳]     تاريخ المدينه، ج۱، ص۱۸۸.
[۹۴]     المغازى، ج۲، ص۸۰۰.
[۹۵]     المغازى، ج۲، ص۸۹۶.
[۹۶]     المغازى، ج۲، ص۸۹۶.
[۹۷]     المغازى، ج۳، ص۹۹۴؛ الطبقات، ابن سعد، ج۴، ص۳۷۰ ـ ۳۷۱.
[۹۸]     المحن، ص۱۰۹.
[۹۹]     المحن، ج۱، ص۱۵۰؛ اخبار الطوال، ص۲۶۵.
[۱۰۰]     الامامه و السياسه، ج۱، ص۲۳۵.
[۱۰۱]     تاريخ ابن خياط، ص۱۸۹.
zwnj;



جعبه ابزار