• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بنیامین خام

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بنيامين : كوچك‌ترين پسر يعقوب(عليه السلام)و يگانه برادر تنى يوسف(عليه السلام)
بنيامين را واژه‌اى عبرى [۱]     و به معناى «پسرِ دست راست»[۲]     يا «پسرِ بركت»[۳]     دانسته‌اند. برخى ديگر، معناى آن را «پسر جنوب» گفته‌اند، زيرا وى تنها پسر يعقوب(عليه السلام) بود كه در جنوب يعنى سرزمين كنعان به دنيا آمد.[۴]     گاه و به سبب تولد بنيامين در دوران پيرى يعقوب، از او با نام «بن يميم» به معناى پسر روزگاران نيز ياد شده است.[۵]     ضبط «ابن‌يامين»[۶]     و «ابن ياميل»[۷]     نيز در برخى منابع آمده‌كه گويا به سبب خلاف شهرت، مورد توجه قرار نگرفته است.[۸]     بر اساس گزارش تورات، مادر بنيامين به نام «راحيل»، او را هنگام بازگشت از «فَدّان اِرام» به كنعان و در «بيت لحم» به دنيا آورد. او كه پس از تولد بنيامين از دنيا رفت، پيش از مرگ، نام او را «بِنْ أوْنى» به معناى «پسرِ درد و رنج من» ناميد؛ اما يعقوب(عليه السلام) آن را كه مفهوم ناميمونى داشت، از سر تفأل به خير و بركت، به بنيامين تغيير‌داد.[۹]    
كتاب مقدس، بنيامين را پسرى لطيف، مطيع و محبوب يعقوب مى‌خواند كه به ويژه پس از فقدان يوسف(عليه السلام)شديداً به وى دلبسته بوده است [۱۰]    ؛ همچنين علاقه آن دو برادر به يكديگر وصف‌ناپذير بوده است.[۱۱]     كتاب مقدس در جايى براى بنيامين سه فرزند [۱۲]     و در جاى ديگر ۱۰ فرزند با ذكر نامهايشان ياد مى‌كند [۱۳]     كه گويا مربوط به دو دوره از زندگى اوست. محل دفن بنيامين در روستاى «ظَهْر‌حِمار» ميان نابلس و بيسان قرار دارد.[۱۴]    
نسل و نوادگان بنيامين يكى از اسباط دوازده‌گانه بنى‌اسرائيل به نام بنيامينيان را تشكيل مى‌دادند.[۱۵]     سبط بنيامين را شجاع، جنگجو، داراى مهارت به‌كارگيرى سلاح به ويژه فلاخن خوانده‌اند.[۱۶]     پس از پيروزى آشوريان بر اسباط ده‌گانه شمالى و انقراض آنان، سبط بنيامين با سبط يهودا درآميخت و يهوديان امروز، خود را متعلق به آن دو طايفه مى‌دانند.[۱۷]    
يادكردهاى بنيامين در قرآن:
بنيامين از نامهاى غير مصرّح قرآن است كه فقط در سوره يوسف و مجموعاً ۲۲ بار از او ياد شده است: ۱۱‌بار با واژه «أخ» (يوسف:۸؛ یوسف:۵۹؛ یوسف:۶۳؛ یوسف:۶۵؛ یوسف:۶۹ ـ ۷۰؛ یوسف:۷۶؛ یوسف:۸۹ ـ ۹۰)، ۱۰ مرتبه با ضمير غايب (يوسف:۶۰ ـ ۶۱؛ یوسف:۶۳ ـ ۶۴؛ یوسف:۶۶؛ یوسف:۷۷ ـ ۷۸) و يك بار نيز با عنوان «ابن».(يوسف:۸۱) قرآن نگاه مستقلى به بنيامين ندارد و فقط به عنوان يكى از شخصيتهاى دخيل در داستان حضرت يوسف(عليه السلام) از او ياد مى‌كند. وى در آغاز داستان، حضور كم‌رنگى دارد (يوسف:۸)؛ اما در بخشهاى بعدى و پس از ديدار نخست يوسف با برادران در مصر، نقش وى برجسته شده، تا پايان حكايت، حضور پر رنگ او حفظ مى‌شود.
از گزارش قرآن هم برمى‌آيد كه بنيامين نيز مانند يوسف كه هر دو از يك مادر بودند، بيش از برادران ديگر، مورد علاقه يعقوب(عليه السلام) بوده است: «اِذ قالوا لَيوسُفُ واَخوهُ اَحَبُّ اِلى اَبينا...».(يوسف:۸) اين پيوند عاطفى، حسادت برادران را برانگيخته، زمينه‌ساز آزار و اذيت بنيامين از سوى آنان مى‌شد (يوسف:۶۹؛ یوسف:۸۹)؛ اما بنيامين همه ناملايمات و نيز رنج سالها دورى از برادر را با صبر و بردبارى تحمل كرد و پاداش نيك آن را با ديدار يوسف كه در اوج عزت و اقتدار بود، دريافت كرد. (يوسف:۹۰)
نقشه يوسف براى آوردن بنيامين به نزد خود:
هنگام قحطى و خشكسالى در سرزمين كنعان و روانه شدن پسران ده‌گانه يعقوب(عليه السلام) به مصر براى تهيه آذوقه [۱۸]     آن حضرت به سبب دلبستگى شديد به بنيامين و ترس از دچار آمدن او به سرنوشت يوسف، وى را نزد خود نگه مى‌دارد.[۱۹]     يوسف با ديدن برادران، آنها را مى‌شناسد؛‌اما خود را معرفى نمى‌كند. (يوسف:۵۸) از سياق آيات برمى‌آيد كه يوسف، به بهانه‌اى درباره اصل و نسب و خاندان آنها پرسشهايى كرده، پس از اطلاع از زنده بودن پدر و بنيامين (يوسف:۵۹ - ۶۱)، زمينه درخواست براى آوردن بنيامين به نزد خويش را فراهم مى‌آورد. قرآن در اين باره به جزئيات اشاره نمى‌كند؛ اما براساس گزارش تورات [۲۰]     و تفاسير متأثر از آن،[۲۱]     يوسف براى اينكه شك و ترديد
برادرانش را برنينگيزد، آنان را به اتهام جاسوسى، سه روز زندانى مى‌كند. آنان در مقام دفاع، به معرفى خود، پدر پير و برادر ديگرشان مى‌پردازند كه نزد پدر مانده است و اينكه به قصد خريد غلّه به مصر آمده‌اند. پس از آماده شدن بارها و هنگام حركت، يوسف از آنان مى‌خواهد كه به عنوان گواه صدق خويش، در سفر دوم، برادر ديگرشان را هم بياورند: «و لَمّا جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم قالَ ائتونى بِاَخ لَكُم‌مِن اَبيكُم اَلا تَرَونَ اَنّى اَوفِى الكَيلَ واَنا خَيرُ المُنزِلين»(يوسف:۵۹)؛ اما جزئيات ياد شده مستند معتبرى ندارد [۲۲]     و با بخش پايانى آيه نيز سازگار نيست. ظاهر اين بخش نشان مى‌دهد كه آنان به شايستگى مورد احترام و پذيرايى يوسف قرار گرفته و آذوقه كاملى دريافت كرده‌اند و اين‌با‌اتهام جاسوسى و زندانى شدن آنها چندان سازگارى نيست.
نگرفتن بهاى آذوقه و قرار دادن پنهانى آن در ميان بار برادران براى ترغيب آنها به بازگشت دوباره (يوسف:۶۲)، يادآورى احترام و مهمان نوازى خويش (يوسف:۵۹) و مشروط كردن جواز ورود آنان به مصر و تهيه دوباره آذوقه، به همراه آوردن بنيامين، همه در ارتباط با زمينه سازى براى آمدن دوباره آنها و همراه آوردن بنيامين، قابل ارزيابى است: «فَاِن لَم تَأتونى بِهِ فَلا كَيلَ لَكُم عِندى و لا تَقرَبون».(يوسف:۶۰) برادران قول مؤكد مى‌دهند كه ضمن گفت و گو با پدر و راضى كردن او، بنيامين را نزد يوسف(عليه السلام)بياورند: «قالوا سَنُروِدُ عَنهُ اَباهُ و اِنّا لَفـعِلون».‌(يوسف:۶۱)
تلاش برادران براى بردن بنيامين:
برادران در تلاش براى جلب رضايت پدر و همراه بردن بنيامين، ابتدا، شرط يوسف(عليه السلام)مبنى بر آوردن بنيامين به عنوان جواز ورود دوباره به مصر و تهيه آذوقه را يادآورى مى‌كنند، تا با توجه به قحطى و خشكسالى و نياز شديد خانواده به آذوقه، رضايت پدر را به دست آورند: «فَلَمّا رَجَعوا اِلى اَبيهِم قالوا يـاَبانا مُنِعَ مِنَّا الكَيلُ فَاَرسِل مَعَنا اَخانا نَكتَل واِنّا لَهُ لَحـفِظون».(يوسف:۶۳) اشاره به اندك بودن آذوقه‌اى كه گرفته‌اند و آوردن يك بارِ اضافى گندم نيز در اين زمينه قابل ارزيابى است: «... و نَزدادُ كَيلَ بَعير ذلِكَ كَيلٌ يَسير».(يوسف:۶۵) از ظاهر آيه برمى‌آيد كه در هر بار، بيش از يك بارِ شتر به هر نفر آذوقه نمى‌داده‌اند.
علاقه فراوان يعقوب به بنيامين و نگرانى او نسبت به جان وى، به ويژه با توجه به سابقه برخورد برادران بايوسف و نيز احتمال وجود خطر براى او از جانب عزيز مصر نيز مانع از آن مى‌شد كه پدر با رفتن وى موافقت كند.[۲۳]     برادران در تلاش براى رفع اين نگرانيها از يك سو به بازگرداندن بهاى آذوقه اشاره مى‌كردند كه مى‌تواند نشانه لطف، مهربانى و خيرخواهى عزيز مصر نسبت به آنان باشد [۲۴]     و از سوى ديگر بر حفظ و حراست از بنيامين به ويژه با استفاده از تعبير محبت‌آميز «برادر»، تأكيد مى‌كردند [۲۵]    : «قالوا يـاَبانا ما نَبغى هـذِهِ بِضـعَتُنا رُدَّت اِلَينا ونَميرُ اَهلَنا و‌نَحفَظُ‌اَخانا».(يوسف:۶۵؛ يوسف:۶۳)
حضرت يعقوب(عليه السلام) در برابر اين درخواست به قول پسرانش مبنى بر حفاظت از جان يوسف و اعتماد وى به آنان اشاره و با يادآورى سرنوشت يوسف، بى‌اعتمادى خويش را به آنها ابراز مى‌كند، آنگاه با وصف كردن خداوند به عنوان مهربان‌ترين و بهترين نگهدارنده، اين معنا را گوشزد مى‌كند كه اگر قرار باشد روى مهربانى و نگهدارى كسى نسبت به بنيامين، تكيه كند، او كسى جز خداوند نيست: «قالَ هَل ءامَنُكُم عَلَيهِ اِلاّ كَما اَمِنتُكُم عَلى اَخيهِ مِن قَبلُ فَاللّهُ خَيرٌ حـفِظـًا وهُوَ اَرحَمُ الرّاحِمين».(يوسف:۶۴) يعقوب(عليه السلام) با اين سخن، نه همه گفته‌هاى پسرانش بلكه ابراز محبت دروغين و نيز توان آنان نسبت به حفظ جان بنيامين را رد مى‌كند.[۲۶]    
بازگشت بهاى آذوقه در ميان بارها از يك سو (يوسف:۶۵) و نياز شديد خانواده به غذا از سوى ديگر، يعقوب(عليه السلام) را برآن مى‌دارد كه با رفتن بنيامين موافقت كند، با اين شرط كه برادران سوگند ياد كنند و پيمان اكيدى ببندند كه او را حفظ كرده، دوباره نزد پدر بياورند، مگر اينكه در شرايطى چون مرگ يا گرفتارى همگانى توان اين كار را نداشته باشند [۲۷]    : «قالَ لَن اُرسِلَهُ مَعَكُم حَتّى تُؤتونِ مَوثِقـًا مِنَ‌اللّهِ لَتَأتُنَّنى بِهِ اِلاّ اَن يُحاطَ‌بِكُم‌فَلَمّا‌ءاتَوهُ مَوثِقَهُم قالَ اللّهُ عَلى ما نَقولُ‌وكيل».‌(يوسف:۶۶) پس از پيمان برادران، يعقوب، خدا را بر آن شاهد و ناظر گرفته و با رفتن بنيامين موافقت مى‌كند. بر اساس پاره‌اى از گزارشها، بنيامين در طول مسير، از احترام و خدمت شايان توجه برادران برخوردار مى‌شود.[۲۸]    
هنگامى كه آنان نزد يوسف(عليه السلام) راه مى‌يابند، وى بنيامين را در آغوش گرفته، ضمن معرفى خويش، از او به سبب بدرفتارى گذشته برادران دلجويى مى‌كند: «ولَمّا دَخَلوا عَلى يوسُفَ ءاوى اِلَيهِ اَخاهُ قالَ اِنّى‌اَنَا‌اَخوكَ فَلا تَبتـَئِس بِما كانوا يَعمَلون».(يوسف:۶۹) قرآن درباره جزئيات اين ديدار و گفت و گوى يوسف با برادران و بنيامين و اينكه آيا يوسف در همان آغاز خود را به بنيامين معرفى كرد يا در فرصت مناسب ديگرى، چيزى گزارش نكرده است؛ اما مفسران در اين باره مطالب مختلفى گفته‌اند؛ كناره‌گيرى بنيامين از برادران در حضور يوسف [۲۹]    ، معرفى وى ازسوى برادران به عنوان برادرى كه وعده همراه آوردنش را داده بودند و تكريم آنان از سوى يوسف و وعده پاداش به سبب اين كار [۳۰]    ، پرسش يوسف از بنيامين درباره علت كناره‌گيرى از برادرانش و اشاره بنيامين به داستان يوسف در پاسخ به آن و تصميم وى پس از آن حادثه بر مشاركت نكردن با برادران در هيچ كارى از اين قبيل است؛ همچنين پرسش يوسف از نام بنيامين و زن و فرزندان او،[۳۱]     دستور يوسف مبنى بر نشستن هر دو برادرِ تنى بر سر يك سفره غذا، تنها ماندن بنيامين و پرسش يوسف در اين باره و در نتيجه نشاندن وى بر سر سفره خويش و مطالب ديگرى از اين دست، جزئياتى است كه به عنوان زمينه سازى يوسف براى معرفى خويش به بنيامين گفته شده است.[۳۲]     اين گزارشها، افزون بر اختلاف فراوانى كه در منابع گوناگون با يكديگر دارند [۳۳]    ، فاقد شواهد و مستندات معتبر تاريخى‌اند. آنچه از گزارش قرآن برمى‌آيد اين است كه در آغوش گرفتن بنيامين و معرفى خود به وى دور از چشم برادران بوده است يا دست كم آنان سخنان آن دو را نشنيده‌اند، زيرا كه برادران تا زمان سفر و ديدار سوم يوسف را نمى‌شناختند. (يوسف:۹۰)
نقشه يوسف براى نگهدارى بنيامين در مصر:
يوسف بر اساس قوانين پادشاهى مصر و بدون رضايت برادران نمى‌توانست، بنيامين را نزد خود نگهدارد، از اين رو با هدايت و الهام خداوند نقشه‌اى كشيد كه آنان ناگزير و بر اساس قانون پذيرفته شده خويش، بنيامين را به وى تحويل دهند: «... كَذلِكَ كِدنا لِيوسُفَ ما كانَ لِيَأخُذَ اَخاهُ فى دينِ المَلِكِ اِلاّ اَن يَشَـاءَ اللّه...».(يوسف:۷۶) آگاهى بنيامين از اين نقشه هرچند مورد اختلاف مفسران است [۳۴]    ؛ اما آگاهى وى از نسبت برادرى خود با يوسف و گزارش نشدن هيچ واكنش دفاعى از او هنگام پيدا شدن پيمانه در ميان بارها و اتهام دزدى به وى مى‌تواند مؤيد آگاه بودنش از نقشه باشد.[۳۵]    
هنگامى كه بارها بسته مى‌شود، يوسف، پيمانه پادشاه را ميان بارهاى بنيامين پنهان مى‌كند، آنگاه آنان متهم به دزدى مى‌شوند: «فَلَمّا جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم جَعَلَ السِّقايَةَ فى رَحلِ اَخيهِ ثُمَّ اَذَّنَ مُؤَذِّنٌ‌اَيَّتُهَا‌العيرُ اِنَّكُم لَسـرِقون...».(يوسف:۷۰) برادران در مقام دفاع، سوگند ياد مى‌كنند كه براى فسادانگيزى در مصر نيامده‌اند و سابقه دزدى ندارند: «قالوا و اَقبَلوا عَلَيهِم ماذا تَفقِدون • قالوا نَفقِدُ صواعَ المَلِكِ ... قالوا تاللّهِ لَقَد عَلِمتُم ما جِئنا لِنُفسِدَ فِى‌الاَرضِ و ما كُنّا سـرِقين»(يوسف:۷۱ ـ ۷۳)، آنگاه در پاسخ اينكه اگر دروغگو باشند و دزدى كار آنان باشد، سارق چگونه مجازات شود، از كيفر بردگى و به خدمت گرفته شدن دزد بر اساس قوانين خويش خبر مى‌دهند: «قالوا فَما جَزؤُهُ اِن كُنتُم كـذِبين • قالوا جَزؤُهُ مَن وُجِدَ فى رَحلِهِ فَهُوَ جَزؤُهُ كَذلِكَ نَجزِى الظّــلِمين».(يوسف:۷۴ ـ ۷۵) بعد از اين اعتراف، بار شتران را يكى يكى جست و جو مى‌كنند و براى اينكه شك و ترديد برادران برانگيخته نشود،[۳۶]     ابتدا بارهاى آنان و در آخر محموله بنيامين بازرسى و پيمانه در ميان آن پيدا مى‌شود:«فَبَدَاَ بِاَوعِيَتِهِم قَبلَ وِعاءِ اَخيهِ ثُمَّ استَخرَجَها مِن وِعاءِ اَخيهِ...».(يوسف:۷۶)
گروهى از مفسران با استناد به ظاهر آيه، قرار دادن پيمانه در ميان بارها و بازرسى آن را به خود يوسف [۳۷]     و برخى ديگر به مأموران وى نسبت مى‌دهند [۳۸]    ؛ اما با توجه به اينكه در صورت قوى‌تر بودن آمر از مباشر، فعل به آمر نسبت داده مى‌شود، ديدگاه دوم مى‌تواند با ظاهر آيه سازگار باشد. برخى مفسران معتقدند براى اينكه برادران پى به نقشه يوسف نبرند، در آغاز و با اين سخن كه بنيامين به دليل كوچك بودن، نمى‌تواند دزدى كرده باشد، از جست و جوى محموله وى خوددارى مى‌شود؛ اما برادران براى اثبات بى‌گناهى خويش بر انجام بازرسى اصرار مىورزند.[۳۹]     با پيدا شدن پيمانه، برادران، بنيامين را همانند برادرش يوسف، دزد مى‌خوانند: «قالوا اِن يَسرِق فَقَد سَرَقَ اَخٌ لَهُ مِن قَبلُ فَاَسَرَّها يوسُفُ فى نَفسِهِ‌و لَم يُبدِها لَهُم...».(يوسف:۷۷) يوسف با شنيدن اين اتهام ناراحت شده؛ اما چيزى را بروز نمى‌دهد. آنها در واقع با اين سخن، افزون بر ابراز دوباره كينه و حسد خويش، از دزدى بنيامين، بيزارى جسته، خود را از وى و برادرش جدا مى‌كنند.[۴۰]     بر اساس پاره‌اى از گزارشهاى تفسيرى، برادران با سرزنش بنيامين، او و برادرش را مايه دردسر هميشگى خود مى‌خوانند. بنيامين نيز در مقام دفاع و با اشاره به داستان يوسف(عليه السلام)، آنان را مايه مصيبت خود و برادرش ناميده، در رد اتهام دزدى، قرار دادن پيمانه دربار خويش را به همان كسى نسبت مى‌دهد كه بهاى آذوقه را در ميان بار برادران نهاده بود.[۴۱]    
تلاش برادران براى رهايى بنيامين:
با تعيين مجازات بردگى براى بنيامين، برادران مى‌كوشند با يادآورى پدر پير او و نيكوكار خواندن عزيز مصر (يوسف)، عواطف وى را تحريك و با پيشنهاد نگهدارى يكى از آنها به جاى بنيامين، او را آزاد كنند: «قالوا‌يـاَيُّهَا العَزيزُ اِنَّ لَهُ اَبـًا شَيخـًا كَبيرًا فَخُذ اَحَدَنا مَكانَهُ اِنّا نَركَ‌مِنَ المُحسِنين»(يوسف:۷۸)؛ اما يوسف با ظالمانه خواندن اين پيشنهاد، آن را نمى‌پذيرد: «قالَ مَعاذَ اللّهِ اَن نَأخُذَ اِلاّ مَن وجَدنا مَتـعَنا عِندَهُ اِنّا اِذًا لَظــلِمون».(يوسف:۷۹)
برادران پس از نااميد شدن از يوسف(عليه السلام)، به كنارى رفته، دور از ديگران به چاره‌جويى مى‌پردازند. برادر بزرگ‌تر با يادآورى سوگند و پيمان اكيدشان و نيز كوتاهى گذشته درباره يوسف، از عدم بازگشت خويش به كنعان و ماندگار شدن در مصر جز با اجازه و رضايت پدر خبر مى‌دهد: «فَلَمَّا استَيـَسوا مِنهُ خَلَصوا نَجيـًّا قالَ كَبيرُهُم اَلَم تَعلَموا اَنَّ اَباكُم قَد اَخَذَ عَلَيكُم مَوثِقـًا مِنَ اللّهِ ومِن قَبلُ ما فَرَّطتُم فى يوسُفَ فَلَن اَبرَحَ الاَرضَ حَتّى يَأذَنَ لى اَبى...»(يوسف:۸۰)، آنگاه از آنان مى‌خواهد به كنعان بازگشته، ضمن آگاه كردن پدر از دزدى بنيامين، در پاسخ اين پرسش وى كه مصريان از كجا مجازات بردگى سارق را دانستند، بگويند كه ما بدون آگاهى از سرقت بنيامين، فقط به كيفر سرقت بر‌اساس قوانين جزايى خويش گواهى داديم و اگر سخنان ما را باور نمى‌كنى، از مردمان مصر (كه شمارى از آنان در آن نواحى ساكن بودند) و كاروانيان همراه بپرس تا درستى گفتار ما روشن گردد: «ارجِعوا اِلى اَبيكُم فَقولوا يـاَبانا اِنَّ ابنَكَ سَرَقَ و ما شَهِدنا اِلاّ بِما عَلِمنا‌وما كُنّا لِلغَيبِ حـفِظين • و سـَلِ القَريَةَ الَّتى كُنّا‌فيها والعيرَ الَّتى اَقبَلنا فيها و اِنّا لَصـدِقون».(يوسف:۸۱ ـ ۸۲)
برادران در بازگشت، سخنان ياد شده را بازگو مى‌كنند و يعقوب(عليه السلام) تأثير وسوسه‌هاى نفسانى آنان را در اين حادثه بازگو مى‌كند: «قالَ بَل سَوَّلَت لَكُم اَنفُسُكُم اَمرًا...».(يوسف:۸۳) برخى اين سخن يعقوب(عليه السلام) را تكذيب گفتار پسرانش مى‌دانند [۴۲]     و برخى ديگر با توجه به قراين موجود مانند امكان بررسى صحت و سقم خبر، تكذيب آنان را بعيد مى‌شمارند، با اين توضيح كه اين حادثه نيز به نوعى ادامه داستان يوسف بود و آنها چندان هم از آن ناخشنود نبودند.[۴۳]     يعقوب در برابر اين پيش‌آمد نيز مانند گم شدن يوسف، بدون هيچ شكوه و ناسپاسى، بردبارى كرده، درد دل خويش را به خداوند واگويه مى‌كند، با اين اميد كه هر سه فرزند او را به وى بازگرداند: «... فَصَبرٌ جَميلٌ عَسَى اللّهُ اَن يَأتِيَنى بِهِم جَميعـًا اِنَّهُ هُوَ العَليمُ الحَكيم»(يوسف:۸۳)؛ گويا يعقوب(عليه السلام) با توجه به مجموع برخوردهاى عزيز مصر، به ويژه رفتار وى با بنيامين و حوادث پيش آمده، حدس مى‌زند كه وى نبايد كسى جز يوسف باشد [۴۴]    ، بر اين اساس از پسرانش مى‌خواهد با اميد به رحمت خدا به جست‌و جوى يوسف و برادرش بروند: «يـبَنىَّ اذهَبوا فَتَحَسَّسوا مِن يوسُفَ و اَخيهِ و لاتايـَسوا مِن رَوحِ اللّه...».(يوسف:۸۷) الهام خداوند و نيز در خواب ديدن عزرائيل و خبر وى مبنى بر قبض نكردن روح يوسف را نيز در اين زمينه دخيل دانسته‌اند.[۴۵]    
برادران روانه مصر مى‌شوند و در ديدار با يوسف، به سبب شرمسارى از دزدى بنيامين و نياز به آذوقه، با خضوع و خاكسارى، از سختيها و گرفتار شدن خود و خانواده و متاع اندكشان براى خريد آذوقه خبر مى‌دهند و با يادآورى پاداش خداوند به بخشايشگران، خواستار دريافت آذوقه و آزادى بنيامين مى‌شوند: «فَلَمّا دَخَلوا عَلَيهِ قالوا يـاَيُّهَا‌العَزيزُ مَسَّنا واَهلَنَا الضُّرُّ وجِئنا بِبِضـعَة مُزجـة‌فَاَوفِ‌لَنَا الكَيلَ وتَصَدَّق عَلَينا اِنَّ اللّهَ يَجزِى‌المُتَصَدِّقين».‌(يوسف:۸۸) شمارى از مفسران مراد از تصدق را درخواست آزادى بنيامين [۴۶]     و گروهى ديگر اشاره به پرداخت غلّه بيشتر در مقابل متاع اندك آنان دانسته‌اند.[۴۷]     يوسف در برخوردى جوانمردانه، با يادآورى رفتار گذشته برادران با وى و بنيامين و مربوط خواندن آن به زمان نادانى آنها، زمينه معرفى خويش را فراهم مى‌كند، آنگاه در پاسخ برادرانش كه آيا وى يوسف است، آن را تأييد كرده، با معرفى بنيامين به عنوان برادر خويش از منت خدا بر آن دو و پاداش پرهيزگارى و بردباريشان در جريان حوادث پيش آمده خبر مى‌دهد: «قالَ هَل عَلِمتُم ما فَعَلتُم بِيوسُفَ واَخيهِ اِذ اَنتُم جـهِلون • قالوا اَءِنَّكَ لاََنتَ يوسُفُ قالَ اَنا يوسُفُ و هـذا اَخى قَد مَنَّ اللّهُ عَلَينا اِنَّهُ مَن يَتَّقِ و يَصبِر فَاِنَّ‌اللّهَ‌لا يُضيعُ اَجرَ المُحسِنين».(يوسف:۸۹‌ـ‌۹۰)
منابع
بحارالانوار؛ البرهان فى تفسيرالقرآن؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسيرالقمى؛ التفسيرالكبير؛ تفسيرنورالثقلين؛ جامع‌البيان عن تأويل آى القرآن؛ دانشنامه جهان اسلام؛ دائرة‌المعارف بستانى؛ روض الجنان و روح الجنان؛ قاموس الكتاب المقدس؛ كتاب‌مقدس؛ كشف الاسرار و عدة‌الابرار؛ لغت‌نامه؛ مجمع‌البيان فى تفسير القرآن؛ معجم‌البلدان؛ الميزان فى تفسيرالقرآن.
[۴۸]     لغت نامه، ج ۳، ص ۴۳۸۱؛ دانشنامه جهان اسلام، ج ۴، ص‌۴۵۳.
[۴۹]     دائرة‌المعارف بستانى، ج ۵، ص ۶۳۱؛ لغت‌نامه، ج۳،ص‌۴۳۸۱؛

[۵۰]     قاموس الكتاب المقدس، ص ۱۹۲.
[۵۱]     دانشنامه جهان اسلام، ج ۴، ص ۴۵۳؛

[۵۲]     دائرة‌المعارف بستانى، ج ۵، ص ۶۳۱؛ دانشنامه جهان اسلام، ج‌۴، ص ۴۵۳.
[۵۳]     مجمع‌البيان، ج ۵، ص ۳۷۸؛ روض الجنان، ج ۱۱، ص ۱۱۵؛ نورالثقلين، ج ۲، ص ۴۴۲.
[۵۴]     نورالثقلين، ج ۲، ص ۴۳۹؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۳۰۶.
[۵۵]     لغت نامه، ج ۳، ص ۴۳۸۱؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۲۸۷؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۳۰۶.
[۵۶]     كتاب مقدس، تكوين: ۳۵، ۱۶ ـ ۱۹، ۲۴؛ قاموس كتاب مقدس، ص ۱۹۰.
[۵۷]     كتاب مقدس، تكوين ۴۲_۳۸؛ قاموس كتاب مقدس، ص ۱۹۰؛ دانشنامه جهان اسلام، ج ۴، ص ۴۵۳.
[۵۸]     كتاب مقدس، تكوين، ۴۲ ـ ۴۶؛ قاموس كتاب مقدس، ص ۱۹۰.
[۵۹]     كتاب مقدس، اول تواريخ، ۷: ۶
[۶۰]     كتاب مقدس، تكوين، ۴۶: ۲۱.
[۶۱]     معجم البلدان، ج ۴، ص ۶۳.
[۶۲]     دايرة‌المعارف بستانى، ج ۵، ص ۶۳۲.

[۶۳]     دايرة‌المعارف بستانى، ج ۵، ص ۶۳۲؛ دانشنامه جهان اسلام، ج‌۴، ص ۴۵۳.

[۶۴]     جامع البيان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۱۰؛ مجمع‌البيان، ج ۵، ص ۳۷۴ ؛ كتاب مقدس، پيدايش، ۴۲ : ۱ ـ ۳.
[۶۵]     كتاب مقدس، تكوين ۴۲: ۴؛ جامع‌البيان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۱۰.
[۶۶]     كتاب مقدس، پيدايش، ۴۲: ۸ ـ ۲۴.
[۶۷]    .جامع‌البيان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۱۰؛ كشف الاسرار، ج ۵، ص ۹۹؛ مجمع‌البيان، ج ۵، ص ۳۷۴.
[۶۸]     الميزان، ج ۱۱، ص ۲۰۹.
[۶۹]     جامع‌البيان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۱۴؛ مجمع‌البيان، ج ۵، ص ۳۷۸؛ كتاب مقدس، تكوين ۴۲: ۳۸ ـ ۲۹.
[۷۰]     جامع البيان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۱۴ ـ ۱۵؛ روض الجنان، ج ۱۱، ص ۱۱۲.
[۷۱]     الميزان، ج ۱۱، ص ۲۱۳.
[۷۲]     الميزان، ج ۱۱، ص ۲۱۴.
[۷۳]     جامع البيان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۱۶؛ كشف الاسرار، ج ۵، ص‌۱۰۳‌ـ‌۱۰۲؛ مجمع البيان، ج ۵، ص ۳۷۹.
[۷۴]     كشف الاسرار، ج ۵، ص ۱۰۹.
[۷۵]     تفسير قمى، ج ۱، ص ۳۷۷؛ البرهان، ج ۴، ص ۲۰۲.
[۷۶]     روض الجنان، ج ۱۱، ص ۱۱۴.
[۷۷]     تفسير قمى، ج ۱، ص ۳۷۷؛ كشف‌الاسرار، ج ۵، ص ۱۰۹؛ مجمع‌البيان، ج ۵، ص ۳۸۴.
[۷۸]     جامع‌البيان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۲۰؛ كشف الاسرار، ج ۵، ص‌۱۱۰ ـ ۱۱۱؛ البرهان، ج ۴، ص ۲۰۲.
[۷۹]     تفسير قمى، ج ۱، ص ۳۷۷؛ جامع‌البيان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۲۰؛ مجمع‌البيان، ج ۵، ص ۳۸۴.
[۸۰]     تفسير قمى، ج ۱، ص ۳۷۷؛ روض‌الجنان، ج ۱۱، ص ۱۱۶؛ الميزان، ج ۱۱، ص ۲۲۲.
[۸۱]     الميزان، ج ۱۱، ص ۲۲۲.
[۸۲]     كشف الاسرار، ج ۵، ص ۱۱۳؛ مجمع‌البيان، ج ۵، ص ۳۸۶؛ الميزان، ج ۱۱، ص ۲۲۵.
[۸۳]     جامع‌البيان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۳۰؛ مجمع‌البيان، ج ۵، ص ۳۸۶.
[۸۴]     التبيان، ج ۶، ص ۱۷۴؛ كشف‌الاسرار، ج ۵، ص ۱۱۳؛ روض الجنان، ج ۱۱، ص ۱۲۳.
[۸۵]     جامع‌البيان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۳۰؛ روض الجنان، ج ۱۱، ص ۱۲۳.
[۸۶]     التفسير الكبير، ج ۱۸، ص ۱۸۳؛ الميزان، ج ۱۱، ص ۲۲۶.
[۸۷]     جامع‌البيان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۴۱؛ مجمع‌البيان، ج ۵، ص ۳۸۶.
[۸۸]     مجمع‌البيان، ج ۵، ص ۳۹۴.
[۸۹]     الميزان، ج ۱۱، ص ۲۳۱.
[۹۰]     كشف الاسرار، ج ۵، ص ۱۲۴؛ التفسير الكبير، ج ۱۸، ص ۱۹۸.
[۹۱]     مجمع‌البيان، ج ۵، ص ۳۹۵؛ روض‌الجنان، ج ۱۱، ص ۱۳۹؛ التفسير الكبير، ج ۱۸، ص ۱۹۸.
[۹۲]     جامع‌البيان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۷۲؛ مجمع‌البيان، ج ۵، ص ۳۹۹؛ الميزان، ج ۱۱، ص ۲۳۵.
[۹۳]     جامع‌البيان، مج ۸، ج ۱۳، ص ۷۱؛ كشف‌الاسرار، ج ۵، ص‌۱۲۵؛ مجمع‌البيان، ج ۵، ص ۳۹۹.



جعبه ابزار