• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بگ

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بِگ‌، یا بیگ‌، بیک‌، بک‌، پیگ‌، بای‌، بی‌، لقب‌ دولتمردان‌ و اشراف‌زادگان‌ در زبان‌ ترکی‌، به‌ معنی‌ بزرگ‌، ثروتمند، امیر، شاه‌زاده‌، حاکم‌، ارباب‌، آقا، و مؤنث‌ آن‌ بیگُم‌ به‌ معنی‌ شاه‌زاده‌ خانم‌، خاتون‌ و خانم‌ برای‌ صورت‌های‌ مختلف‌، است.
[۱] محمود کاشغری‌، دیوان‌ لغات‌ الترک‌، ج۱، ص۹۹، استانبول‌، ۳۳۳ق‌.
[۲] TOrk ansiklopedisi، Istanbul، ج۶، ص۲۶۵، ۱۹۶۸.
[۳] دایرهالمعارف‌ فارسی‌، ج۱، ص۳۶.
[۴] دایرهالمعارف‌ فارسی‌، ج۱، ص۱۱۵۹.




این‌ لقب‌ در آخر اسم‌ مردان‌ می‌آید و در دوران‌ حکومت‌ عثمانی‌ به‌ پسران‌ پاشاها امرای‌ سلاطین‌ عثمانی‌، ناخدایان‌ و مأموران‌ خارجی‌ ایلچی‌ بیک‌، ترجمان‌ بیک‌ گفته‌ می‌شد.
[۵] لغت‌نامه‌ دهخدا، ذیل‌ بیگ‌.
این‌ عنوان‌ که‌ در سنگ‌ نبشته‌های‌ اورخون‌ و متون‌ اویغوری‌ مشاهده‌ می‌شود، در دوران‌ حکومت‌های‌ مختلف‌ ترک‌ چه‌ پیش‌ و چه‌ پس‌ از اسلام‌ به‌ کار می‌رفت‌.
[۶] TOrkiye diyanet vakf o Isl @ m ansiklopedisi، Istanbul، ج۲، ص۵۷۹، ۱۹۹۲.
[۷] IA، ج۶، ص۱۲.



درباره منشأ کلمه بگ‌ عقاید مختلفی‌ وجود دارد: برخی‌ از محققان‌ از جمله‌ بلوشه‌ معتقدند که‌ از عنوان‌ کهن‌ «پِک‌» در زبان‌ چینی‌ گرفته‌ شده‌ است‌ و برخی‌ نیز مانند بروکلمان‌ احتمال‌ می‌دهند از کلمه «بَغ‌ْ»، لقب‌ پادشاهان‌ ساسانی‌ به‌ معنی‌ «خدایی‌، الهی‌» و شکل‌ کهن‌تر «بَغه‌» به‌ معنی‌ «خدا» آمده‌ باشد.
[۸] EI ۲.
[۹] IA، ج۶، ص۱۲.
[۱۰] Pakalon، M Z، ج۱، ص۲۱۳.، Osmanl o tarih deyimleri ve terimleri s N zl O g O، Istanbul، ۱۹۸۳.
بیشتر پژوهشگران‌ زبان‌های‌ آلتایی‌ بر این‌ عقیده‌اند که‌ میان‌ واژه بگ‌ و عناوین‌ بِگی‌ِ مغولی‌، بوگین‌ِ چچنی‌ و بِیْله منچویی‌ از نظر اشتقاق‌، ارتباط قطعی‌ وجود دارد،
[۱۱] IA، ج۶، ص۱۲.
کاشغری‌ در دیوان‌ لغات‌ الترک‌ کلمه بگ‌ را با کلمه «امیر» عربی‌ مترادف‌ دانسته‌ است‌.
[۱۲] محمود کاشغری‌، دیوان‌ لغات‌ الترک‌، ج۱، ص۹۹، استانبول‌، ۳۳۳ق‌.
رئیس‌ایل‌ ترکمن‌ را نیز بگ‌ خطاب‌ می‌کنند و بگ‌ها طبقه اصیل‌ زادگان‌ ترکمنی‌ هستند. قبچاق‌های‌ مسیحی‌، بگ‌ را یکی‌ از صفات‌ خداوند می‌دانستند
[۱۳] TOrk ansiklopedisi، Istanbul، ج۶، ص۲۵۶، ۱۹۶۸.


۲.۱ - مقام‌ بیگی‌

مقام‌ بیگی‌ مدت‌ها پیش‌ از روزگار چنگیزخان‌، نزد مغولان‌ وجود داشته‌، و ظاهراً این‌ کلمه‌ به‌ معنی‌ سرور روحانیان‌ بوده‌ است‌. چنگیزخان‌ به‌ کیش‌ شمنان‌ وفادار ماند و چون‌ اداره امور لشکری‌ و کشوری‌ را مرتب‌ کرد، شخصی‌ را برای‌ ایفای‌ شغل‌ «بیگی‌» منصوب‌ نمود. واژه «بیکی‌» در القاب‌ فرمانروایان‌ مرگیت‌ و اویرات‌ نیز دیده‌ می‌شود.
[۱۴] بار تولد، وو، ترکستان‌ نامه‌، ج۱، ص۱۷، ترجمه کریم‌ کشاورز، تهران‌، ۳۶۶ش‌.



ترک‌ها پس‌ از قبول‌ اسلام‌، این‌ عنوان‌ را تقریباً با حفظ همان‌ معانی‌ پیشین‌ به‌ کار بردند. از جمله‌ مأموران‌ بلندپایه حکومت‌ قراخانیان‌ و نیز رؤسای‌ اُغوز در ابتدا، لقب‌ بگ‌ داشتند،
[۱۵] IA، ج۶، ص۱۲.
از دوران‌ سلجوقیان‌ به‌ بعد در حکومت‌های‌ مختلف‌ ترک‌ عنوان‌ بگ‌ به‌ جای‌ کلمه عربی‌ «امیر» به‌ کار می‌رفت‌. مثلاً به‌ جای‌ امیرالجیوش‌، جیوش‌ بگی‌ و به‌ جای‌ امیرالامرا، بگلر بگی‌ می‌گفتند.
[۱۶] TOrkiye diyanet vakf o Isl @ m ansiklopedisi، Istanbul، ج۲، ص۵۷۹، ۱۹۹۲.
نخستین‌ حکمرانان‌ عثمانی‌ در آناتولی‌، رئیس‌ ایل‌ خود را «اولوبگ‌» به‌ معنی‌ رئیس‌ بزرگ‌ می‌خواندند. حکمرانان‌ آق‌قویونلو، قراقویونلو، قرامانلی‌ و تیموریان‌ نیز این‌ لقب‌ را به‌ کار می‌بردند.
[۱۷] Pakalon، M Z، ج۱، ص۲۱۳، Osmanl o tarih deyimleri ve terimleri s N zl O g O، Istanbul، ۱۹۸۳.
[۱۸] TOrkiye diyanet vakf o Isl @ m ansiklopedisi، Istanbul، ج۲، ص۵۷۹، ۱۹۹۲.
در امپراتوری‌ عثمانی‌، عنوان‌ بگ‌ بِی‌ْ به‌ رؤسای‌ قبایل‌، مأموران‌ بلندپایه کشوری‌ و لشکری‌، فرزندان‌ دولتمردان‌ بزرگ‌ و همچنین‌ به‌ کسانی‌ که‌ در خدمت‌ شاهزادگان‌ بودند، داده‌ می‌شد.
[۱۹] Meydan Larousse، Istanbul، ج۲، ص۵۸۰، ۱۹۸۷.
[۲۰] IA، ج۲، ص۳۳۴.
[۲۱] Pakalon، M Z، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۴.، Osmanl o tarih deyimleri ve terimleri s N zl O g O، Istanbul، ۱۹۸۳.
ولی‌ لقب‌ بیگلر بیگی‌ مانند دوران‌ سلجوقیان‌ و ایلخانیان‌، در زمان‌ امپراتوری‌ عثمانی‌ نیز اهمیت‌ خود را حفظ کرد و به‌ صورت‌ «بِیْلربِی‌ْ» مترادف‌ میرمیران‌، عنوان‌ والی‌ ولایات‌ بزرگ‌ گردید.
[۲۲] IA، ج۲، ص۵۷۹.
[۲۳] دایره المعارف‌ فارسی‌، ج۱، ص۹۲.



پس‌ از تأسیس‌ دولت‌ صفوی‌ در ایران‌، معنی‌ و مفهوم‌ بگ‌ و خان‌ نزد ایرانیان‌ تنزل‌ یافت‌. سلاطین‌ صفوی‌ عنوان‌ شاه‌ را برای‌ خود برگزیدند و به‌ بزرگان‌ حکومت‌، لقب‌ سلطان‌ و خان‌ دادند و بدین‌ترتیب‌، از ارزش‌ عناوین‌ رقبای‌ سیاسی‌ خود، سلاطین‌ عثمانی‌ و خوانین‌ آسیای‌ مرکزی‌، کاستند. در نتیجه‌، عنوان‌ بگ‌ اهمیت‌ پیشین‌ خود را در ایران‌ از دست‌ داد.
[۲۴] لغت‌نامه‌ دهخدا، ذیل‌ بیک‌.
[۲۵] TOrkiye diyanet vakf o Isl @ m ansiklopedisi، Istanbul، ج۶، ص۱۲، ۱۹۹۲.
[۲۶] IA، ج۲، ص۵۷۹.
در دوران‌ حکومت‌ صفوی‌، بگ‌ عنوان‌ تشریفاتی‌ افراد قزلباش‌ نیز شد. این‌ عنوان‌ معمولاً از پدر به‌ پسر انتقال‌ می‌یافت‌.
[۲۷] دایره المعارف‌ فارسی‌، ج۱، ص۳۶.
در روزگار قاجاریان‌، در تشکیلات‌ نظامی‌ ایران‌ برخی‌ از افسران‌ منسوب‌ به‌ خاندان‌های‌ بزرگ‌، عنوان‌ بیگ‌ زاده‌ داشتند.
[۲۸] IA، ج۲، ص۵۷۹.
[۲۹] TOrkiye diyanet vakf o Isl @ m ansiklopedisi، Istanbul، ج۶، ص۱۲، ۱۹۹۲.

پس‌ از پیروزی‌ جنبش‌ ترکان‌ جوان‌ در ۳۲۶ق‌/۹۰۸م‌، در ارتش‌ ترکیه‌، افسرانی‌ را که‌ درجه سرهنگ‌ دومی‌ داشتند، بیگ‌ خطاب‌ می‌کردند. این‌ کلمه‌ پس‌ از برافتادن‌ عثمانیان‌، وارد زبان‌های‌ منطقه بالکان‌ شد. همچنین‌ تحت‌ تأثیر ترک‌ها، رؤسای‌ قبایل‌ کرد، قرن‌هاست‌ که‌ این‌ عنوان‌ را به‌ کار می‌برند.
[۳۰] IA، ج۲، ص۵۷۹.
[۳۱] TOrkiye diyanet vakf o Isl @ m ansiklopedisi، Istanbul، ج۶، ص۱۲، ۱۹۹۲.
بعد از تشکیل‌ حکومت‌ جمهوری‌ در ترکیه‌، بر اساس‌ قانون‌ ۳۱۳ش‌/۹۳۴م‌، تمامی‌ لقب‌ها از جمله‌ بگ‌ بِی‌ْ در این‌ کشور منسوخ‌ شد. با وجود این‌، امروزه‌ در محاوره‌ و مکاتبه‌، عنوان‌ «بِی‌» برای‌ آقایان‌ و «بایان‌» برای‌ خانم‌ها به‌کار می‌رود.
[۳۲] Meydan Larousse، Istanbul، ج۲، ص۵۸۰، ۱۹۸۷.
[۳۳] TOrkiye diyanet vakf o Isl @ m ansiklopedisi، Istanbul، ج۶، ص۱۲، ۱۹۹۲.



واژه «بای‌» را عرب‌ها به‌ معنی‌ امیر به‌ کار برده‌اند.
[۳۴] حسین‌ کاظم‌ قدری‌، تورک‌ لغتی‌، ج۱، ص۴۳، استانبول‌، ۹۲۸م‌.
اما این‌ واژه‌ در گویش‌های‌ مختلف‌ زبان‌ ترکی‌، به‌ معنی‌ ثروتمند است‌. در گویش‌ آلتایی‌ این‌ کلمه‌ را به‌ همان‌ معنی‌، به‌ صورت‌ «پای‌» تلفظ می‌کنند و ثروت‌ و ثروتمندی‌ را «پایتاق‌» می‌گویند.
[۳۵] حسین‌ کاظم‌ قدری‌، تورک‌ لغتی‌، ج۱، ص۴۱، استانبول‌، ۹۲۸م‌.
در گویش‌های‌ مختلف‌ ترکی‌، بای‌ معادل‌ لفظ شاه‌ در فارسی‌، به‌ هر چیز بزرگ‌ اطلاق‌ می‌شود و در مواردی‌ با نام‌ پرندگان‌ ترکیب‌ می‌شود و گاه‌ عنوان‌ و لقبی‌ را به‌ وجود می‌آورد، مانند «بای‌ سُنْقُر» به‌ معنی‌ نوعی‌ باز شکاری‌، «بای‌ قُرا»، نوعی‌ کرکس‌ و «بای‌ قوش‌» به‌ معنی‌ پرنده بزرگ‌ یا جغد.
[۳۶] حسین‌ کاظم‌ قدری‌، تورک‌ لغتی‌، ج۱، ص۴۱ -۴۲، استانبول‌، ۹۲۸م‌.

سران‌ حکومت‌ عثمانی‌ پس‌ از فتح‌ شمال‌ افریقا در اوایل‌ سده ۰ق‌/۶م‌، در طرابلس‌، تونس‌ و الجزایر استاندارانی‌ به‌ عنوان‌ «پاشا»، «بای‌» و «دای‌» گماشتند.
[۳۷] بروکلمان‌، کارل‌، تاریخ‌ ملل‌ و دول‌ اسلامی‌، ج۱، ص۴۸، ترجمه هادی‌ جزایری‌، تهران‌، ۳۴۶ش‌.
پس‌ از تأسیس‌ سلسله حسینیان‌ در ۱۱۷ق‌/۷۰۵م‌ در تونس‌، بای‌ به‌ معنی‌ «سید العظیم‌» و «امیر» که‌ از القاب‌ رؤسای‌ اردوی‌ عثمانی‌ و فرزندان‌ پاشاها بود، به‌ صورت‌ لقب‌ حکام‌ خاندان‌ حسینی‌ در تونس‌ درآمد.
[۳۸] ابن‌ خوجه‌، محمد، صفحات‌ من‌ تاریخ‌ تونس‌، ج۱، ص۷، به‌ کوشش‌ حمادی‌ ساحلی‌ و جیلانی‌ بن‌ حاج‌ یحیی‌، بیروت‌، ۹۸۶م‌.
این‌ لقب‌ تا زمان‌ خلع‌ امیرمحمد امین‌ بای‌، نوزدهمین‌ فرمانروای‌ سلسله حسینیان‌ و اعلام‌ جمهوری‌ در تونس‌ در ۳۳۶ش‌/۹۵۷م‌ به‌ حکام‌ این‌ کشور اطلاق‌ می‌شد.
[۳۹] ابن‌ خوجه‌، محمد، صفحات‌ من‌ تاریخ‌ تونس‌، ج۱، ص۵، حاشیه، به‌ کوشش‌ حمادی‌ ساحلی‌ و جیلانی‌ بن‌ حاج‌ یحیی‌، بیروت‌، ۹۸۶م‌.



بیگم‌ نیز که‌ در گویش‌های‌ مختلف‌ زبان‌ ترکی‌ به‌ صورت‌ بیگا، بیگه‌، بَیِم‌، بیگیم‌ تلفظ می‌شود، به‌ معنی‌ شاه‌زاده‌ خانم‌ و زنی‌ منسوب‌ به‌ خانواده اصیل‌ است‌. واژه بیگاج‌ بیگ‌ - آچه‌ نیز به‌ دختر خانواده‌های‌ بزرگ‌ و زنان‌ شایان‌ احترام‌ گفته‌ می‌شود.
[۴۰] حسین‌ کاظم‌ قدری‌، تورک‌ لغتی‌، ج۱، ص۴۳، استانبول‌، ۹۲۸م‌.
عنوان‌ بیگم‌ که‌ به‌ ملکه‌، خاتون‌، امیرزاده‌، نواب‌زاده‌ و صاحب‌ خانه‌ نیز اطلاق‌ می‌شود.
[۴۱] احمد دهلوی‌، فرهنگ‌ آصفیه‌، ج۱، ص۶۷، دهلی‌، ۹۷۴م‌.
در دوران‌ فرمانروایی‌ سلاطین‌ مغول‌ در هند ۳۲- ۲۷۴ق‌/۵۲۶- ۸۵۸م‌ به‌ مادران‌، خواهران‌ و بیوه حکمرانان‌ داده‌ می‌شد.
[۴۲] TOrkiye diyanet vakf o Isl @ m ansiklopedisi، Istanbul، ج۵، ص۳۴۴.، ۱۹۹۲.
[۴۳] Meydan Larousse، Istanbul، ج۲، ص۲۴۲، ۱۹۸۷.
بسیاری‌ از زنان‌ درباری‌ و منسوب‌ به‌ خاندان‌ فرمانروایان‌ مغول‌ در هند نیز لقب‌ بیگم‌ داشته‌اند. در بابرنامه‌، از زنان‌ و دختران‌ خاندان‌ بابری‌ با لقب‌ بیگم‌ یاد شده‌ است‌.
[۴۴] ظهیرالدین‌ محمد بابر، بابرنامه‌، ج۴، ص۵۲، کیوتو، ۹۹۵م‌.
[۴۵] EI ۲، ج۱، ص۱۱۶۱.
[۴۶] بایزید بیات‌، تذکره همایون‌ و اکبر، ج۱، ص۱۰، به‌ کوشش‌ محمد هدایت‌ حسین‌، کلکته‌، ۳۶۰ق‌.



در دوران‌ فرمانروایان‌ صفوی‌، لقب‌ بیگم‌ مخصوص‌ زنان‌ درباری‌ بود.
[۴۷] Iranica، ج۴، ص۸۰.
از آن‌ جمله‌ می‌توان‌ به‌ بیگم‌ موصلو، همسر شاه‌ اسماعیل‌ صفوی‌ اشاره‌ کرد.
[۴۸] منوچهر پارسا دوست‌، شاه‌ اسماعیل‌ اول‌، ج۱، ص۷۸، تهران‌، ۳۷۵ش‌.
از بیگم‌های‌ دوران‌ قاجاریه‌، بیگم‌ جان‌ خانم‌، دختر فتحعلی‌شاه‌ قاجار را می‌توان‌ نام‌ برد که‌ از زنان‌ عارف‌ و فاضل‌ عصر خویش‌ بود.
[۴۹] محمد حسین‌ اعلمی‌ حائری‌، تراجم‌ اعلام‌ النساء، ج۱، ص۷۵، بیروت‌، ۴۰۷ق‌/۹۸۷م‌.



امروزه‌ در پاکستان‌، برخی‌ از زنان‌ شوهردار این‌ عنوان‌ را به‌ جای‌ عنوان‌ خانم‌ به‌ کار می‌برند. در ترکیه‌ نیز لقب‌ بیگم‌ به‌ عنوان‌ اسم‌ استفاده‌ می‌شود.
[۵۰] Istanbul، ۱۹۹۲.
[۵۱] EI ۲، ج۱، ص۱۱۶۱.



(۱) ابن‌ خوجه‌، محمد، صفحات‌ من‌ تاریخ‌ تونس‌، به‌ کوشش‌ حمادی‌ ساحلی‌ و جیلانی‌ بن‌ حاج‌ یحیی‌، بیروت‌، ۹۸۶م‌.
(۲) محمد حسین‌ اعلمی‌ حائری‌، تراجم‌ اعلام‌ النساء، بیروت‌، ۴۰۷ق‌/۹۸۷م‌.
(۳) ظهیرالدین‌ محمد بابر، بابرنامه‌، کیوتو، ۹۹۵م‌.
(۴) بار تولد، وو، ترکستان‌ نامه‌، ترجمه کریم‌ کشاورز، تهران‌، ۳۶۶ش‌.
(۵) بایزید بیات‌، تذکره همایون‌ و اکبر، به‌ کوشش‌ محمد هدایت‌ حسین‌، کلکته‌، ۳۶۰ق‌.
(۶) بروکلمان‌، کارل‌، تاریخ‌ ملل‌ و دول‌ اسلامی‌، ترجمه هادی‌ جزایری‌، تهران‌، ۳۴۶ش‌.
(۷) منوچهر پارسا دوست‌، شاه‌ اسماعیل‌ اول‌، تهران‌، ۳۷۵ش‌.
(۸) دایرهالمعارف‌ فارسی‌.
(۹) احمد دهلوی‌، فرهنگ‌ آصفیه‌، دهلی‌، ۹۷۴م‌.
(۱۰) محمود کاشغری‌، دیوان‌ لغات‌ الترک‌، استانبول‌، ۳۳۳ق‌.
(۱۱) حسین‌ کاظم‌ قدری‌، تورک‌ لغتی‌، استانبول‌، ۹۲۸م‌.
(۱۲) لغت‌نامه‌ دهخدا.
(۱۳) EI ۲.
(۱۴) IA.
(۱۵) Iranica.
(۱۶) Meydan Larousse، Istanbul، ۱۹۸۷.
(۱۷) Pakalon، M Z، Osmanl o tarih deyimleri ve terimleri s N zl O g O، Istanbul، ۱۹۸۳.
(۱۸) TOrk ansiklopedisi، Istanbul، ۱۹۶۸.
(۱۹) TOrkiye diyanet vakf o Isl @ m ansiklopedisi، Istanbul، ۱۹۹۲.


۱. محمود کاشغری‌، دیوان‌ لغات‌ الترک‌، ج۱، ص۹۹، استانبول‌، ۳۳۳ق‌.
۲. TOrk ansiklopedisi، Istanbul، ج۶، ص۲۶۵، ۱۹۶۸.
۳. دایرهالمعارف‌ فارسی‌، ج۱، ص۳۶.
۴. دایرهالمعارف‌ فارسی‌، ج۱، ص۱۱۵۹.
۵. لغت‌نامه‌ دهخدا، ذیل‌ بیگ‌.
۶. TOrkiye diyanet vakf o Isl @ m ansiklopedisi، Istanbul، ج۲، ص۵۷۹، ۱۹۹۲.
۷. IA، ج۶، ص۱۲.
۸. EI ۲.
۹. IA، ج۶، ص۱۲.
۱۰. Pakalon، M Z، ج۱، ص۲۱۳.، Osmanl o tarih deyimleri ve terimleri s N zl O g O، Istanbul، ۱۹۸۳.
۱۱. IA، ج۶، ص۱۲.
۱۲. محمود کاشغری‌، دیوان‌ لغات‌ الترک‌، ج۱، ص۹۹، استانبول‌، ۳۳۳ق‌.
۱۳. TOrk ansiklopedisi، Istanbul، ج۶، ص۲۵۶، ۱۹۶۸.
۱۴. بار تولد، وو، ترکستان‌ نامه‌، ج۱، ص۱۷، ترجمه کریم‌ کشاورز، تهران‌، ۳۶۶ش‌.
۱۵. IA، ج۶، ص۱۲.
۱۶. TOrkiye diyanet vakf o Isl @ m ansiklopedisi، Istanbul، ج۲، ص۵۷۹، ۱۹۹۲.
۱۷. Pakalon، M Z، ج۱، ص۲۱۳، Osmanl o tarih deyimleri ve terimleri s N zl O g O، Istanbul، ۱۹۸۳.
۱۸. TOrkiye diyanet vakf o Isl @ m ansiklopedisi، Istanbul، ج۲، ص۵۷۹، ۱۹۹۲.
۱۹. Meydan Larousse، Istanbul، ج۲، ص۵۸۰، ۱۹۸۷.
۲۰. IA، ج۲، ص۳۳۴.
۲۱. Pakalon، M Z، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۴.، Osmanl o tarih deyimleri ve terimleri s N zl O g O، Istanbul، ۱۹۸۳.
۲۲. IA، ج۲، ص۵۷۹.
۲۳. دایره المعارف‌ فارسی‌، ج۱، ص۹۲.
۲۴. لغت‌نامه‌ دهخدا، ذیل‌ بیک‌.
۲۵. TOrkiye diyanet vakf o Isl @ m ansiklopedisi، Istanbul، ج۶، ص۱۲، ۱۹۹۲.
۲۶. IA، ج۲، ص۵۷۹.
۲۷. دایره المعارف‌ فارسی‌، ج۱، ص۳۶.
۲۸. IA، ج۲، ص۵۷۹.
۲۹. TOrkiye diyanet vakf o Isl @ m ansiklopedisi، Istanbul، ج۶، ص۱۲، ۱۹۹۲.
۳۰. IA، ج۲، ص۵۷۹.
۳۱. TOrkiye diyanet vakf o Isl @ m ansiklopedisi، Istanbul، ج۶، ص۱۲، ۱۹۹۲.
۳۲. Meydan Larousse، Istanbul، ج۲، ص۵۸۰، ۱۹۸۷.
۳۳. TOrkiye diyanet vakf o Isl @ m ansiklopedisi، Istanbul، ج۶، ص۱۲، ۱۹۹۲.
۳۴. حسین‌ کاظم‌ قدری‌، تورک‌ لغتی‌، ج۱، ص۴۳، استانبول‌، ۹۲۸م‌.
۳۵. حسین‌ کاظم‌ قدری‌، تورک‌ لغتی‌، ج۱، ص۴۱، استانبول‌، ۹۲۸م‌.
۳۶. حسین‌ کاظم‌ قدری‌، تورک‌ لغتی‌، ج۱، ص۴۱ -۴۲، استانبول‌، ۹۲۸م‌.
۳۷. بروکلمان‌، کارل‌، تاریخ‌ ملل‌ و دول‌ اسلامی‌، ج۱، ص۴۸، ترجمه هادی‌ جزایری‌، تهران‌، ۳۴۶ش‌.
۳۸. ابن‌ خوجه‌، محمد، صفحات‌ من‌ تاریخ‌ تونس‌، ج۱، ص۷، به‌ کوشش‌ حمادی‌ ساحلی‌ و جیلانی‌ بن‌ حاج‌ یحیی‌، بیروت‌، ۹۸۶م‌.
۳۹. ابن‌ خوجه‌، محمد، صفحات‌ من‌ تاریخ‌ تونس‌، ج۱، ص۵، حاشیه، به‌ کوشش‌ حمادی‌ ساحلی‌ و جیلانی‌ بن‌ حاج‌ یحیی‌، بیروت‌، ۹۸۶م‌.
۴۰. حسین‌ کاظم‌ قدری‌، تورک‌ لغتی‌، ج۱، ص۴۳، استانبول‌، ۹۲۸م‌.
۴۱. احمد دهلوی‌، فرهنگ‌ آصفیه‌، ج۱، ص۶۷، دهلی‌، ۹۷۴م‌.
۴۲. TOrkiye diyanet vakf o Isl @ m ansiklopedisi، Istanbul، ج۵، ص۳۴۴.، ۱۹۹۲.
۴۳. Meydan Larousse، Istanbul، ج۲، ص۲۴۲، ۱۹۸۷.
۴۴. ظهیرالدین‌ محمد بابر، بابرنامه‌، ج۴، ص۵۲، کیوتو، ۹۹۵م‌.
۴۵. EI ۲، ج۱، ص۱۱۶۱.
۴۶. بایزید بیات‌، تذکره همایون‌ و اکبر، ج۱، ص۱۰، به‌ کوشش‌ محمد هدایت‌ حسین‌، کلکته‌، ۳۶۰ق‌.
۴۷. Iranica، ج۴، ص۸۰.
۴۸. منوچهر پارسا دوست‌، شاه‌ اسماعیل‌ اول‌، ج۱، ص۷۸، تهران‌، ۳۷۵ش‌.
۴۹. محمد حسین‌ اعلمی‌ حائری‌، تراجم‌ اعلام‌ النساء، ج۱، ص۷۵، بیروت‌، ۴۰۷ق‌/۹۸۷م‌.
۵۰. Istanbul، ۱۹۹۲.
۵۱. EI ۲، ج۱، ص۱۱۶۱.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بگ‌»، شماره۴۹۹۶.    



جعبه ابزار