• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تحریف ظریفی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



عنوان موضوع اصلي: قرآن
عنوان موضوع فرعي اول: علوم قرآن
عنوان موضوع فرعي دوم: اعجاز و جاودانگي
عنوان موضوع فرعي سوم: عدم تحريف
زبان: فارسي
نام خانوادگي نويسنده: حسين جوان آراسته
عنوان مقاله: تحريف
چكيده مقاله: متن مقاله: شبهه تحريف قرآن , از دير زمان مطرح بوده و پيوسته مورد انكار و رد علما ومحققين بزرگ اسلام بـوده اسـت مـنشا اين شبهه رواياتى است كه در كتب حديث اهل سنت و شيعه درج شده است و به ظـاهـر تـحريف كلام اللّه را مى رساند اين روايات غالبا قابل تاويل مى باشد, و در صورت عدم امكان تـاويل , كنار گذاشته مى شوند بررسى شبهه تحريف به دليل ارتباط با حجيت ظواهر قرآن اهميت دارد,از ايـن رو لازم اسـت اين مساله از ريشه مورد ارزيابى قرار گيرد و صحت و سقم اين روايات معلوم شود اين بحث در سه بخش مطرح مى شود: دلايل نفى تحريف , آراى علماى بزرگ اسلام در اين باره و بررسى روايات منقول از اهل سنت و شيعه .
تحريف در لغت
تحريف از ريشه ((حرف )) به معناى كناره مى باشد در سوره حج مى خوانيم : ((و من الناس من يعبد اللّه عـلـى حرف فان اصابه خير اطمان به و ان اصابته فتنة انقلب على وجهه , و بعضى از مردم خدا را در كناره مى پرستند تنها با زبان نيايش مى كنند و ايمان قلبيشان ضعيف است     پـس اگـر به آنان رو كند و نفع و     خيرى به آنان برسد بدان اطمينان مى يابند, اما اگر ناگوارى براى امتحان به آنان برسد,دگرگون مى شوند به كفر رو مى آورند    )).
زمـخـشـرى در تـفـسـير اين آيه مى گويد: ((اى على طرف من الدين لا فى وسطه وقلبه , اينان پـيـوسته بر كناره دين قرار دارند, نه در وسط و قلب دين اين بر اثراضطراب و تزلزل آنان در دين است و بدين لحاظ هيچ گاه آرامش خاطر ندارند,همانند كسى كه بر كناره لشكر حركت مى كند تا هرگاه پيروزى و غنيمت نصيب گرديد, پابرجا و با ديگران سهيم باشد و اگر شكست فرا رسيد پا به فرار گذارده , راه نجات خود را پى بگيرد)) .
تـحـريـف كـلام , كناره زدن از مسير طبيعى آن است مسير طبيعى الفاظ و عبارت هاهمان افاده مـعـانى حقيقى و مراد واقعى آن هاست و در صورت انحراف از آن معانى ,تحريف تحقق مى يابد لذا تـحريف كلام را چنين وصف نموده اند: ((تفسيره على غيروجهه , تفسيرنمودن آن بر خلاف آن چه ظـاهـر آن اسـت )) ايـن گـونـه تـفـسـيـر نوعى تاويل نارواست , يعنى دگرگون ساختن كلام و بـرگـردانـدن آن بـه سـوى ديـگر است اين گونه تحريف را تحريف معنوى گويند, زيرا در واقع , تحريف معنوى , دلالت لفظ رادگرگون مى سازد و از مسير خود منحرف مى كند.
در قـرآن هـر كـجـا واژه تـحـريـف آمده همين معنا (تحريف معنوى ) اراده شده است طبرسى در تفسيرآيه ((يحرفون الكلم عن مواضعه )) مى گويد: ((اى يفسرونه على غير ما انزل و هو سؤ التاويل , آن را بر خلاف آن چه خداونداراده كرده تفسير مى كنند و آن بد تاويل كردن اسـت )) زمـخشرى در تفسير آيه مى گويد: ((اى يميلونها عن مواضعها , لفظ را از موضع خـود مـنـحرف ساخته اند)), زيرا اگر لفظ طبق معناى واقعى ـ كه ظاهر لفظ برآن دلالت دارد ـ تفسير وتبيين نگردد, هرآينه از موضع اصلى خود منحرف شده است .
شـعرانى ـ در حاشيه مجمع البيان ـ مى گويد: ((مواضع لفظ همان معانى لفظ است ,زيرا هر لفظ بـراى مـعـنايى خاص وضع شده و اگر از آن موضع زايل گردد و به معناى ديگر, كه خواسته لفظ نـبـاشـد, تـفـسـيـر شود, هرآينه آن لفظ از موضع خود منحرف شده است )) زمخشرى در اين باره مـى گويد: ((الفاظ مواضعى دارند كه شايسته آن هااست و آن عبارت است از معانى كه موضوع له الفاظ مى باشد و سزاوار است الفاظدر همان معانى استعمال شوند, لذا اگر از آن معانى دور شوند, وامـانده و غريب خواهند بود)) از امام باقر(ع ) روايت شده است كه فرمود: ((آنان كه كتاب خـدارا پشت سر انداخته كسانى هستند كه حروف و الفاظ آن را استوار داشته و حدود واحكام آن را تحريف كرده اند)) , يعنى به گونه ديگر تفسير و تاويل نموده اند.
تحريف در اصطلاح
تحريف در اصطلاح به هفت معنا آمده است :.
۱ تـحريف در دلالت كلام يعنى تفسير و تاويل ناروا, به گونه اى كه لغت با تفسيرهم آهنگ نبوده و وضـع و قـرينه اى برآن دلالت نداشته , صرفا طبق دل خواه تفسير وتاويل گرديده باشد اين گونه تـاويـل غـير مستند را تاويل باطل و تفسير به راى مى شمرند پيامبر اكرم فرموده است : ((من فسر الـقـرآن برايه فليتبوا مقعده من النار , هر كسى قرآن را به دل خواه خود تفسير كند, بايد جاى گاه خود را درآتش مشخص سازد)).
۲ ثـبـت آيـه يا سوره در مصحف برخلاف ترتيب نزول : درباره سوره ها اين گونه جابه جايى صورت گرفته است , ولى در آيات احتمال آن بسيار ضعيف است .
۳ اختلاف قرائت كه بر خلاف قرائت مشهور باشد: اين كار از صدر اول تا قرن هاادامه داشته است و كسانى از قرا بر خلاف قرائت معروف قرائت مى كرده اند.
۴ اخـتلاف در لهجه : هر يك از قبايل عرب لهجه مخصوص به خود داشتند و برخلاف لهجه قريش قـرآن را تـلاوت مـى كردند, در حالى كه قرآن به لهجه قريش نازل شده بود, البته پيامبر اكرم اين اخـتـلاف لـهـجـه هـا را اجـازه فـرمـود حديث ((نزل القرآن على سبعة احرف )) ناظر به اختلاف لهجه هاست .
۵ تـبديل كلمات : يعنى لفظى را از قرآن برداشتن و مرادف آن را جاى گزين كردن گويند عبداللّه بـن مـسـعـود تـعويض كلمات را جايز مى دانست به شرط آن كه به اصل معنا صدمه وارد نكند لذا كلمه هاى سخت و دشوار قرآن را به كلمات سهل وآسان تر مبدل مى كرد.
۶ افـزودن بر قرآن : از ابن مسعود روايت شده است كه برخى كلمات را به عنوان تفسير در خلال آيه مـى آورد تـا مـراد آيه را روشن تر سازد, چنان كه در آيه تبليغ , جمله ((ان عليا مولى المؤمنين )) را زيـاد نـمـوده و آيـه را چـنين مى خواند: ((يا ايها الرسول بلغ ماانزل اليك من ربك ـ ان عليا مولى الـمؤمنين ـ و ان لم تفعل فما بلغت رسالته )) ونيز عجارده (برخى از خوارج كه اتباع ابن عجردند) گمان داشتند كه سوره يوسف در قرآن افزوده شده است .
۷ كـاسـتـن از قـرآن : برخى گمان برده اند قرآن بيش از اندازه موجود بوده است و ازروى سهو و اشـتباه و يا عمدا از آن كاسته شده است بيش تر بحث پيرامون مساله تحريف در همين جاست آيا از قـرآن چـيزى كم شده است يا نه ؟
به دليل برخى روايات اهل سنت ـ كه ((حشويه )) آن را روايـت كـرده انـدـ و نـيز رواياتى ازشيعه ـ كه ((اخباريون )) به آن دامن زده اند ـ مساله كاستن از قرآن مطرح شده است , ولى اين موضوع مورد اجماع امت است كه هرگز بر قرآن چيزى افزوده نشده است .
دلايل نفى تحريف
آن چه در اين جا مى آوريم , خلاصه اى از گفتار علماى اسلام درباره دفع شبهه تحريف است :.
۱ گواهى تاريخ
قـرآن از روز نـخـسـت مـورد عـنايت همگان به ويژه مسلمانان بوده است پيامبراكرم (ص ) شخصا مـحـافظ قرآن بود و پيوسته دستور حفظ, ثبت و ضبط آن را مى دادو مسلمانان موظف بودند آن را ثـبـت و حـفظ كنند و بدين منظور از آن نسخه هاى متعدد تهيه مى كردند و در خانه هاى خود در مـيـان صـندوق يا كيسه هاى مخصوص نگهدارى مى كردند از همان زمان مساله حفظ قرآن رواج يـافت و عده بى شمارى به عنوان ((حافظان قرآن )) پيوسته در ميان جوامع اسلامى منزلت مهمى يـافـتند وعلاوه بر ثبت و ضبط قرآن در مصاحف , نسخه هاى متعددى را تهيه و در گستره كشور اسلامى پخش كردند.
خـلاصـه , مـسـلـمـانـان هـمـيشه حافظ و پاسدار اين كتاب آسمانى بودند و لحظه اى ازآن غافل نمى ماندند.
عـلاوه بر توده مردم , نقش بزرگان و دانش مندان اسلامى در عنايت به اين كتاب قابل توجه است ايـن كـتـاب هم واره در شؤون گوناگون و سرنوشت ساز مسلمين نقش اول را داشته و در علوم مـختلف اسلامى پايه و اساس شمرده مى شده است هردانش مندى كه در رشته اى از علوم اسلامى مطالعه مى كرد, راه نما و هدايت كننده اوقرآن بود بسيارى از علوم اسلامى صرفا به جهت رسيدن بـه حـقايق قرآن به وجودآمده است و دانش هاى بسيارى در ميان مسلمانان از قرآن نشات گرفته است ,بنابراين دانش مندان علوم اسلامى هم واره نيازمند به قرآن بودند و با آن سروكارداشتند سيد مرتضى علم الهدى در اين زمينه چنين مى گويد:.
((يـقـيـن بـه صـحـت نقل قرآن , مانند يقين به شهرهاى بزرگ جهان و حادثه هاى بزرگ تاريخ و كـتـاب هـاى مشهور از نويسندگان معروف و نيز اشعار و قصايد از بزرگان شعراست كه در طول تـاريـخ هـم چنان استوار مانده و از گزند حوادث در امان بوده است مسلما توجه به قرآن نسبت به مـوارد مـذكـور هم واره بيش تر و داعيه برحفظ و حراست آن افزون تر بوده است , زيرا قرآن معجزه اسـلام و دلـيـل صـدق نـبـوت اسـت و نـيز منبع و ماخذ همه معارف دينى و احكام شريعت است دانش مندان علوم اسلامى پيوسته سعى در حفظ و حراست آن داشته اند تا آن جا كه تمام جزئيات آن مـورد بـررسـى دقيق بوده است , مانند اعراب و قرائت و حتى عددحروف و كلمات و آيات آن پس چـگـونـه مى شود با وجود اين همه عنايت و ضبط وحراست شديد كه برآن بوده و هست , در قرآن تغييرى ايجاد شود و كاستن وافزودنى تحقق يابد.
يـقين به جزئيات قرآن و اجزا و ابعاض آن مانند يقين به تمام و كل قرآن است وهمانند ديگر كتب مـعـروف جهان , مانند كتاب سيبويه و مزنى , ضرورت دارد هرعالمى بدان آگاه باشد, زيرا عنايت دانش مندان و دانش وران به اين دو كتاب موجب گشته است كه علاوه بر كل اين كتاب ها جزئيات آن ها نيز مورد نظر و دقت قرار گيردتا آن جا كه اگر كسى خواسته باشد از آن ها چيزى كم كند يا چـيـزى بـرآن هـا بـيفزايد, آن قسمت مورد شناسايى قرار مى گيرد و مشخص مى شود كه از اصل كتاب نيست وبرآن افزوده شده است .
به خوبى روشن است كه اين گونه عنايت نسبت به قرآن , بيش تر و بهتر از عنايت به كتاب سيبويه و مزنى و ديوان هاى شعرى انجام مى گرفته است .
شيخ جعفر كبير كاشف الغطا نيز بر همين رويه استدلال كرده است :.
((روايـات نقيصه (كم شدن قرآن ) به روشنى مردود شناخته شده است و ظاهر آن اصلا مورد قبول نمى تواند باشد به ويژه رواياتى كه ثلث (بيش از دو هزار آيه ) قرآن يابسيارى از آن را افتاده پنداشته اسـت , زيـرا اگـر چنين اتفاقى رخ داده بود بايد شهرت همگانى مى يافت , چون انگيزه برآن بسيار است و هم واره دشمنان اسلام آن رادست آويز قرار مى دادند و بزرگ ترين طعن بر قرآن كريم تلقى مـى كـردنـد چـگـونه ممكن است چنين شده باشد, در حالى كه مسلمانان فوق العاده در حفاظت وحراست و ضبط آيات و حروف آن كوشا بوده اند؟
در برخى روايات آمده كه درقرآن نام بسيارى از منافقين بوده و افتاده است چگونه ممكن است باور كرد درحالى كه پيامبر(ص ) با حكمت و اخلاق كريمانه خود هرگز به آنان تصريح نمى كردند و با آنان همانند ديگر مسلمانان رفتار مى كردند.
جاى شگفتى است , كسانى كه باور دارند احاديث وارده از پيامبر اكرم تاكنون محفوظ و سالم مانده است و استدلال مى كنند كه اين كلمات پيوسته بر زبان هاجارى و در كتب , ثبت و ضبط شده و در طـول بـيـش از هـزار سال به سلامت
باقى مانده است , گويند اگر گزندى برآن ها وارد مى شد, مـسلما برملا مى گرديد, ولى اين باور را درباره قرآن ندارند و مى گويند برآن نقيصه وارد شده و در طـول تاريخ مخفى مانده است با آن كه عنايت به قرآن بيش از احاديث بوده و هست و بيش تر بر زبان هاجريان دارد و ثبت و ضبط آن استوارتر بوده و هست .
۲ ضرورت تواتر قرآن
يـكى از دلايل مهم دفع شبهه تحريف , مساله ضرورت تواتر قرآن است شرطپذيرفتن قرآن , چه در كـل و چه در بعض , متواتر بودن آن است قرآن در هر حرف وهر كلمه و حتى در حركات و سكنات نـيز بايد متواتر باشد, يعنى همگان (جمهورمسلمين ) آن را دست به دست و سينه به سينه , به طور همگانى نقل كرده باشند ازاين رو, آن چه در زمينه تحريف گفته اند كه فلان كلمه يا فلان جمله از قـرآن بـوده ,چـون بـا نـقـل آحـاد روايت شده قابل قبول نيست و طبق اصل ((لزوم تواتر قرآن )) مردودشمرده مى شود و اين اصل يكى از مسايل ضرورى اسلام و مورد اتفاق علماست واساسا خبر واحـد در مسايل اصولى و كلامى فاقد اعتبار است و صرفا در مسايل فرعى و عملى اعتبار دارد علا مه حلى , در زمينه نفى تحريف مى نويسد:.
((اتفاق علما برآن است كه هرچه از قرآن متواترا به ما رسيده است حجت و درغير اين صورت فاقد اعتبار است , زيرا قرآن سند نبوت و معجزه جاويد اسلام است , لذا تا به سرحد تواتر نرسد, نمى تواند نـسـبت به صحت نبوت يقين آور باشد,بنابراين امكان ندارد آن چه راويان در اين باره از مسموعات خـود بـه صـورت غـيرمتواتر روايت كرده اند بپذيريم , زيرا راوى واحد هرچند راست گو باشد اگر آن چه نقل كرده , با عنوان قرآنى نقل كرده باشد, قطعا خطا كرده است و اگر با غير اين عنوان باشد مـردود است , زيرا يا روايتى است كه از پيامبر اكرم (ص ) شنيده است يانظر شخصى خود اوست كه هرگز به عنوان آيات قرآنى حجيت شرعى نخواهدداشت .
سـيـد مجاهد طباطبايى در كتاب ((وسايل الاصول )), محقق اردبيل در كتاب ((شرح الارشاد)) و سيد محمد جواد عاملى در كتاب ((مفتاح الكرامة )) نيز همين گونه استدلال كرده اند .
۳ مساله اعجاز قرآن
يـكى ديگر از مسائلى كه با شبهه تحريف در تضاد است و با آن منافات دارد ياروشن تر بگوييم آن را قـاطـعـانه نفى مى كند, مساله اعجاز قرآن است علما مساله اعجاز را بزرگ ترين دليل بر رد شبهه تـحـريف دانسته اند, زيرا احتمال زيادت ,همان گونه كه برخى از خوارج گفته اند كه سوره يوسف تـمـامـا بـر قـرآن افـزوده شده است , چون يك سرگذشت عاشقانه است و جايى در قرآن ندارد يا كاستن ,آن گونه كه صحابى بزرگ وار عبداللّه بن مسعود گمان برده است كه دو سوره معوذتان دو دعـاى مـبـطـل السحرند و جز قرآن نيستند, درباره قرآن به كلى منتفى است , زيرالازمه افزودن امـكـان هم آوردى با قرآن است و آيا بشر را ياراى آن هست كه همانندقرآن بياورد, به گونه اى كه هرگز با آن تفاوتى از جهت فصاحت و بلاغت و بيان ومحتوا نداشته باشد؟
هرگز! خداوند در قرآن فرموده است :.
((قـل لـئن اجـتـمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله و لو كان بعضهم لـبـعض ظهيرا , بگو اگر انسان ها و پريان [۴]     اتفاق كنند كه همانند اين قرآن بياورند, همانند آن نتوانند آورد, هرچند يك ديگر را اين كار     كمك كنند)).
((و ان كـنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله , و اگر در آن چه بر بنده خود ( پيامبر) نازل كرده ايم شك و ترديد داريد, كم     يك سوره همانند آن بياوريد)).
((ام يـقـولون افتراه قل فاتوا بسورة مثله , يا مى گويند: او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است ؟
بگو اگر راست مى گوييد يك سوره همانند آن بياوريد)).
ايـن آيات را آيات ((تحدى )) گويند, يعنى هم آورد طلبيدن پس اگر كسانى سوره يوسف يا ديگر سوره ها را ساخته و در قرآن درج كرده اند, لازمه اين حرف شكسته شدن مرز تحدى است و اين امر منتفى است .
هـمـيـن گـونه است احتمال تبديل كلمات قرآن , چنان كه شيخ نورى و پيش از وى سيد جزايرى پـنـداشـته اند, زيرا هرگونه تبديل و تغيير در نظم و جمله بندى كلمات قرآن , موجب مى شود كه صـورت قـرآن تبديل يافته و به تبديل دهنده منتسب باشدو از صورت وحى بودن خارج شود, لذا نـسـبـت دادن چنين كلام تبديل يافته اى , به تبديل دهنده اولويت دارد تا سخن الهى آنان گمان بـرده اند آيه (( فلما خر تبينت الجن ان لو كانوا يعلمون الغيب )) در اصل ((تبينت الانس ان لـو كـانـت الـجـن يـعـلـمـون الـغيب )) بوده است و نيز آيه ((كنتم خير امة اخرجت للناس )) در اصل ((خير ائمة )) بوده است .
هـم چنين كم نمودن از قرآن نيز موجب مى گردد تا نظم اولى كلام به هم بخورد واز بين برود و اين به طور قطع در سبك و اسلوب بلاغى كلام مؤثر است و نظم نوين (نقص يافته ) نمى تواند همان سـبـك و اسـلوب بلاغى اول را داشته باشد, لذا نبايدگفت كه نظم نوين همان نظم الهى و وحى اسـت سـخـيف ترين گفته ها در اين زمينه ,گفته كسانى است كه گمان برده اند از ميانه يك آيه بـيـش از ثـلث قرآن اسقاطشده است مى گويند: از وسط آيه ((و ان خفتم الا تقسطوا فى اليتامى فـانـكـحـوا مـا طاب لكم من النسا)) بيش از دو هزار آيه افتاده است و لذا نظم آيه به هم ريـخـتـه وآشـفـتـگـى در آن نـمـودار شـده اسـت ايـن گـونـه ادعـا دربـاره قـرآن وهـن آور و مردوداست پس هرگونه گمان زيادت يا نقص يا تبديل در كلمات قرآن , با مساله اعجاز در نظم موجود منافات دارد.
۴- ضمانت الهى
يـكـى از روشن ترين دلايل بر سلامت قرآن و رد شبهه تحريف , ضمانتى است كه خداوند عهده دار شـده تـا قـرآن را پيوسته مورد عنايت خود قرار دهد و از گزند آفات مصون بدارد, ((انا نحن نزلنا الـذكـر و انـا لـه لـحـافظون )) اين آيه سلامت قرآن را كاملاتضمين مى كند آرى , مقتضاى قاعده ((لـطـف )) نـيـز چنين است , زيرا قرآن سند زنده اسلام و دليل استوار صحت نبوت است , بايستى هم واره از گزند آفات مصون ومحفوظ بماند هرگونه احتمال دست برد به قرآن , يعنى تزلزل پايه و اساس اسلام كه برخلاف ضرورت عقل و دين است .
الـبـتـه هـمين قرآن كه در دست مسلمانان است , تضمين شده است و همين دليل اعجاز است , نه آن گونه كه امثال حاجى نورى گمان برده اند كه قرآن در لوح محفوظ يا در سينه پيامبر و اوصـيـايـش مـحـفوظ مانده است , زيرا هنرى در آن گونه حفظ وجود ندارد, هنر در حفاظت و حـراسـت از ايـن قـرآن مـوجود حاضر است كه خداوند با چنين جلال و عظمت از حراست آن ياد مـى كند خداوند فرموده است : ((وانه لكتاب عزيز لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد , وبه راستى كه آن كتابى شكست ناپذير است كه هيچ گونه باطلى نه از پـيش رو و نه ازپشت سر به سويش نمى آيد, كه     از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است )).
اين آيه از آيه پيش صريح تر است كه قرآن پيوسته از گزند حوادث مصون بوده است و براى هميشه نـيـز از پـيـش آمـدهاى ناگوار در امان خواهد بود و هرگزچيزى آن را ضايع نخواهد كرد بطلان هـرگز عارض قرآن نمى شود و مقصود ازبطلان , امورى است كه قرآن را از اعتبار ساقط كند و از اصالت خويش آن را دورسازد خداوند حكيم است , هرگز كار بيهوده نمى كند حميد است , پيوسته كـارهـاى او مورد ستايش است پس قرآنى كه از يك چنين مقامى نازل شده باشد, آينده آن حساب شده و براى هميشه محفوظ است ((ان اللّه لا يخ لف الميعاد , خداوندهرگز از وعده هايى كه مى دهد, تخلف نمى ورزد)).
۵- عرضه روايات بر قرآن
از دلايل ديگر سلامت قرآن و عدم تغيير آن در طول تاريخ , رواياتى است كه ازپيامبر اكرم (ص ) نقل شـده اسـت از جـمله فرموده : ((ان على كل حق حقيقة و على كل صواب نورا, فما وافق كتاب اللّه فخذوه و ما خالف كتاب اللّه فدعوه , براى رسيدن به هر حقى , حقيقتى است كه آن حق را آشكار مى كند و براى پى بردن به هردرستى و راستى , نورى وجود دارد كه به آن راه نمايى مى كند قرآن همان حقيقت و نورى است كه روشن گر حقيقت ها و صواب ها است     پس هرچه احاديث     باقرآن موافق باشد آن را برگزينيد و هرچه با آن مخالف باشد واگذاريد)).
اكنون اين پرسش مطرح مى شود كه اگر احتمال آن مى رفت كه قرآن مورددست برد قرار گيرد و از اعتبار ساقط گردد, آيا جاى آن بود كه معيار سنجش قرارگيرد و دليل روشن بر صحت و سقم روايـات باشد؟
هرگز! پس قرآن بايستى هم واره راه سلامت را در پيش داشته باشد تا بتواند اعتبار خويش را ثابت نگه داشته و معيارسنجش حق و باطل باشد.
۶- نصوص اهل بيت
در زمينه نفى تحريف , روايات خاصى از ائمه معصومين (ع ) در دست است كه به طور كلى احتمال تـحـريـف يا شبهه تحريف را در قرآن منتفى مى سازد و شيعه اماميه به پيروى از اهل بيت معتقدند قرآن هم واره از هرگونه تحريف مصون ومحفوظ بوده است اينك چند نمونه از اين روايات :.
روايت اول : در نامه اى كه امام باقر(ع ) به سعدالخير نگاشته , چنين آمده است :.
((و كان من نبذهم الكتاب ان اقاموا حروفه و حرفوا حدوده , و يك نمونه از پشت سر افكندن قرآن , آن بـود كـه حـروف و كلمات آن را استوار, ولى حدود و احكام آن راتحريف و تغيير دادند)) در اين روايت شريف , از دست برد به معانى و تفاسيرمنحرف سخن به ميان آمده است , ولى الفاظ و عبارات قـرآن هـم چـنـان دست نخورده شمرده شده است در حديث مشابه به جاى تحريف حدود, تضييع حـدودآمـده اسـت : ((و رجـل قـرا الـقرآن فحفظ حروفه و ضيع حدوده , حفظ حروف تلاوت     نموده , ولى حدود و مقررات آن را تضييع نموده است )).
روايـت دوم : ابـوبـصـيـر از امـام صـادق (ع ) مـى پرسد, مردم مى گويند چرا خداوندفرموده است : ((اطـيـعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولى الا مر منكم )) ولى نامى ازعلى و خاندان او نبرده اسـت ؟
حـضرت فرمود: ((در قرآن فريضه نماز نازل گرديد,ولى از ركعات و شرايط آن نامى برده نـشـد تـا آن كـه پـيـامـبـر(ص ) خود بيان نمود)) در اين روايت شريف , اين اصل تثبيت شـده اسـت كه قرآن جاى بيان اصول و كليات فرائض و احكام است و بيان فروع و جزئيات بر عهده پـيـامـبـر اسـت درنـتـيـجـه امـام (ع ) تـقـرير فرمود كه در قرآن هرگز نامى از على و خاندان او بـرده نشده است , زيرا اين وظيفه پيامبر بوده تا مانند بيان ركعات و شرايط نماز, آن را نيزبيان كند, لـذا هـرگونه روايت ضعيف السند كه حاكى از بودن اسم على و خاندان اودر قرآن و سپس ساق ط شدن آن ها از قرآن است , طبق اين روايت مردود شناخته شده است .
روايت سوم : شيخ مفيد از جابر و او از امام باقر(ع ) روايت مى كند كه فرمود:((موقع ظهور, حضرت مـهـدى بـه مـردم قرآن مى آموزد آن گاه مشكل ترين كار در اين امر مساله ترتيب مصحف شريف اسـت , زيـرا ترتيب مصحف
حضرت با ترتيب مصحف فعلى تفاوت دارد)) به عبارت ديگر قـرآنـى كه حضرت ارائه مى دهد, به جز در ترتيب و نحوه تاليف آيات و سوره ها, هيچ گونه تفاوتى بامصحف موجود ندارد.
۷- نظر علماى بزرگ شيعه
بى مناسبت نيست در اين جا برخى از تصريحاتى را كه بزرگان علماى اماميه , درزمينه نفى تحريف ابـراز داشـته اند, عرضه كنيم تا روشن شود هيچ گاه علماى شيعه قايل به تحريف قرآن نبوده اند و آن چه به آنان نسبت داده مى شود كذب محض است البته برخى از اخباريون افراطى ـ كه در زمره شاخصين علماى شيعه قرارنگرفته اند ـ در اين زمينه مطالبى را گفته اند كه نبايد به حساب عموم شيعه گذاشت .
اگـر بـخـواهيم بزرگان علماى اماميه را به دو دسته محققين و محدثين تقسيم كنيم بـايد بگوييم محققين از روز نخست تاكنون , بالاتفاق شبهه تحريف رامردود شمرده اند و محدثين نيز از دوران رئيس المحدثين ابوجعفر صدوق تا زمان خاتم المحدثين شيخ حر عاملى و نيز محدث كـاشانى , همه با محققين هم گام بوده ومنكر تحريف بوده اند صرفا از سده يازدهم گروهى به نام اخـبـاريـون كـه جـاى گـزين محدثين شدند, مساله تحريف را مطرح ساختند و اين غائله را بر پا نـمـودنـد, بـنـابـرايـن نـبـايد اين نظر ناصواب را به همه شيعيان نسبت داد در اين جا براى اثبات ادعاى فوق سخنانى از بزرگان را به عنوان شاهد مى آوريم :.
۱ شـيـخ المحدثين ابوجعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه صدوق (متوفاى ۳۸۱) در رساله اعـتـقـادات چنين مى گويد: ((اعتقاد ما بر اين است قرآنى كه بر پيامبر اكرم (ص ) نازل گرديده , هـمين قرآن موجود است كه در دست مردم قراردارد با ۱۱۴ سوره , بى كم و كاست و هركس به ما نسبت دهد كه قرآن را بيش از اين مى دانيم , دروغ گوست )) .
۲ عـمـيد طائفه محمد بن محمد بن نعمان , معروف به شيخ مفيد (متوفاى ۴۱۳)در كتاب پر ارج خـود ((اوائل الـمقالات )), مى گويد: ((برخى از اهل امامت بر اين باورندكه از قرآن هرگز چيزى كم نشده است , نه كلمه و نه آيه و نه سوره اى , به جز آن چه درمصحف على (ع ) بوده و عنوان شرح و تفسير را داشته است )) آن گاه گويد: ((اين قول ,نزد من به حقيقت نزديك تر است از قول كسانى كـه گـفـته اند برخى كلمات از قرآن افتاده و راى من همان است و اما زيادت در مصحف , هرگز نـبـوده و نـيست و اين مطلب اجماعى علماست , زيرا اگر افزوده شدن سوره اى مورد نظر باشد با مـسـالـه اعـجاز منافات دارد و اگر افزوده شدن كلمه يا كلماتى مقصود باشد آن نيز به دليل عدم رجحان مردود است , پس قرآن از هرگونه زيادتى در سلامت است علاوه براستدلال مذكور در اين زمينه از امام صادق (ع ) روايتى در دست دارم )) .
۳ عـلـم الـهـدى سـيـد مـرتـضى على بن الحسين (متوفاى ۴۳۶) در جوابيه اول ازمسايل رساله طـرابـلـسـيات مى گويد: ((علم به صحت نقل قرآن مانند علم به وجودشهرهاى بزرگ و حوادث تـاريخى معروف و كتاب هاى مشهور جهان و اشعارشعراى عرب است , زيرا عنايت به قرآن , پيوسته بيش از امور ياد شده بوده است )).
۴ شـيـخ الـطـائفه ابوجعفر محمد بن الحسن طوسى (متوفاى ۴۶۰) در مقدمه تفسير نفيس خود ((التبيان )) آورده است : ((احتمال زيادت در قرآن به طور كلى منتفى است , زيرا اجماع امت بر عدم زيادت است و اما نقيصه , اين عقيده نيز با ظاهرآراى مسلمين مخالف است و همين شايسته مذهب ماست كه هرگز در قرآن زيادتى و نقصى رخ نداده است كلام سيد مرتضى و ظاهر روايات اهل بيت بر همين دلالت دارد)) .
۵ جـمـال الـديـن ابـو منصور حسن بن يوسف بن المطهر, علامه حلى (متوفاى ۷۲۶) در ((اجوبة المسائل المهناوية )) در جواب سيد مهنا گويد: ((حق آن است كه هرگز تبديل , تاخير و تقديم در قـرآن رخ نـداده اسـت هم چنين زيادت ونقصى برآن وارد نشده است پناه مى برم به خدا از اين كه كـسـى چنين چيزى را باورداشته باشد, زيرا موجب طعن در معجزه جاويد اسلام مى شود و اساس نبوت رامتزلزل مى كند)) .
براى اين كه نقل اقوال علما موجب طولانى شدن بحث نشود, در اين جا فقط به نام و آدرس گفتار دانش مندان نامى شيعه بسنده مى كنيم :.
علامه ابوعلى فضل بن حسن طبرسى (متوفاى ۵۴۸), مجمع البيان , ج۱ ,ص ۱۵.
محقق اردبيلى (متوفاى ۹۹۳), مجمع الفائدة , ج ۲, ص ۲۱۸.
شيخ جعفر كبير كاشف الغطا (متوفاى ۱۲۲۸), كشف الغطا و رساله الحق المبين , ص ۱۱.
شيخ محمدحسين آل كاشف الغطا(متوفاى ۱۳۷۳) اصل الشيعة و اصولها,ص ۱۳۳.
فـيـض كـاشانى محمد محسن (متوفاى ۱۰۹۰), مقدمه ششم تفسير صافى و علم اليقين , ج ۱, ص ۵۶۵ و وافى , ج ۲, ص ۲۷۴ ـ ۲۷۳.
خـاتـم الـمـحدثين شيخ حر عاملى , صاحب وسايل الشيعة (متوفاى ۱۱۰۴) دررساله فارسى كه به همين منظور نوشته است , طبق نقل شيخ رحمت اللّه دهلوى دركتاب پرارزش خود, اظهار الحق , ج ۲, ص ۲۰۸ و الفصول المهمة , سيد شرف الدين , ص ۱۶۶.
علامه شيخ محمد جواد بلاغى (متوفاى ۱۳۵۳), آلا الرحمان , ج ۱,ص ۲۷ ـ ۲۵.
مـحقق ثانى شيخ على بن عبدالعالى كركى (متوفاى ۹۴۰) در رساله اى كه به همين منظور نوشته است , طبق نقل سيد محسن اعرجى در كتاب اصولى خود:شرح وافيه (خطى ).
منابع: درسنامه علوم قرآنى
پيوند مرتبط: تاريخ بارگذاري: ۱۳۹۱/۰۴/۳۱



جعبه ابزار