تحریف مفهوم توحید
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اهميّت توحيد
يكى ديگر از مسائل مهمّ اسلامى كه از سوى برخى تحريف شده مسئله توحيد و شرك است.
مىدانيم توحيد مهمترين اصل از اصول اسلامى است تا حدّى كه پيامبر اكرم ۹ ده سال در مكّه تلاش كردند تا مفهوم «لا إله الّا الله» ايجاد شود. يعنى: بگوييد معبودى جز خداوند يگانه نيست، توحيد را بپذيريد و بتها را بشكنيد تا سعادتمند شويد.
يكى از مهمترين مشكلات جامعه عرب جاهلى، شرك بود. آنها تعداد ۳۶۰ بت يعنى ۳۶۰ نقطه اختلاف ساخته بودند و هر كدام طرفدار بتى بودند كه نتيجهاى جز جنگها و خونريزىهاى زياد نداشت و اگر ملّتى از خارج به آنها حملهور مىشد هيچ انسجامى در مقابل او نداشتند. و اگر به همان حال باقى مىماندند چهبسا جمعيّت آنها منقرض مىشد. ولى آفتاب اسلام درخشيد وتوحيد جايگزين بتها شد و عبارت (إِنَّمَا الْمُوْمِنُونَ إِخْوَة)
[۱] باعث يكپارچگى و انسجام و ايجاد انگيزههاى عالى در آنها شد.
چيزى نگذشت كه شمال آفريقا و قسمت مهمّى از آسيا تا كنار ديواره چين يعنى بخش عمده جهان آن روز، و به عبارتى بخش متمدّن، در سيطره اسلام قرار گرفت، به شكلى كه اكنون همه در اذان و اقامه و برنامههاى دينى، توحيد را تكرار مىكنند، ونتيجهاش شكستن بتها در اشكال مختلف چه سنگى و چوبى يا بتهايى كه جانشين آنها شدهاند خواهد بود.
غُلو و شرك
در مقابل توحيدِ اينچنين شفّاف و زلال، گروهى به نام «غُلات» به تحريف آن پرداختند. «غُلات» جمع «غالى» است به معنى آنهايى كه درباره پيامبر اكرم ۹ يا ائمّه هدى: غلو كردند وگفتند على۷ «خالق السماوات و الأرضين» آفريننده آسمانها وزمين است. يا در اشعار گفتند: «من حسين اللّهىام» يا العياذ باللّه گفتند: «لا اله الّا زينب» و از اين قبيل حرفها كه باعث شكسته شدن اصل توحيد شدند.
مىدانيم «غلات» از نظر فقه اسلامى و شيعه مشرك و ناپاك هستند و ارتباطى با اسلام ندارند.
در اينجا به چند جمله از كلام مرحوم علّامه مجلسى؛ كه از بزرگان مذهب و مواليان اهل بيت : و طرفداران سخت ولايت واحيا كنندگان مذهب شيعه هستند اشاره مىكنيم تا مراقب جلسات خود باشيم كه آلوده به غلو نشود زيرا غلو وادى خطرناكى است و انسان را بهكلّى از اسلام جدا مىكند.
محدّث قمى در سفينةالبحار، كلام علّامه را نقل مىكند و قبل از آن حديثى از امام صادق ۷ مىآورد كه مىفرمايند :
«احْذَرُوا عَلَى شَبَابِكُمْ الْغُلاَةَ» مراقب باشيد غلات به سراغ جوانهايتان نيايند (از اين جمله معلوم مىشود جوانان بيشتر ممكن است آلوده به غلو شوند) «لاَ يُفْسِدُونَهُمْ» مبادا جوانان شما را فاسد كنند «فَإِنَّ الْغُلاَةَ شَرُّ خَلْقِ اللَّهِ» اين افراد بدترين خلق خدا هستند. «يُصَغِّرُونَ عَظَمَةَ اللَّهِ» عظمت خدا را كم مىكنند. «وَ يَدَّعُونَ الرُّبُوبِيَّةَ لِعِبَادِ اللَّهِ» و ادّعاى ربوبيّت براى بندگان خدا مىنمايند.
در ادامه، كلام علّامه را نقل مىكند كه «اعلم أن الغلو في النبي ۹ و الأئمة: إنما يكون بالقول بألوهيتهم...» غلو درباره پيامبر ۹ وائمّه : اين است كه قائل به خدايى آنها شويم و ايشان را شريك خدا بدانيم و خلق و روزى را در دست آنها بدانيم وبگوييم خدا در آنها حلول كرده و با آنها متّحد شده است و علم غيب ايشان از ناحيه غير خداست. «و القول بكل منها إلحاد و كفر» كسى كه قائل به اين مطالب شود، ملحد و كافر و از دايره ايمان بيرون است وائمه: درباره چنين افرادى اظهار بيزارى كردهاند.
البته مسلّم است كه مقامات آن بزرگواران، والا و عالى است ولى اگر آنچه بدان معتقديم و مىگوييم، به سرحدّ توحيد و شرك رسيد بايد توقّف كرد. اهل بيت : انحراف از اصل توحيد و رفتن به سمت غلو را هرگز نپذيرفتهاند وهيچ فقيهى آن را نمىپذيرد.
علم غيب و شرك
آنچه در كلام علّامه مجلسى گذشت اين بود كه: اگر كسى ادّعا كند علم غيب ائمه : از ناحيه خودشان است غلو كرده است. علم غيب ايشان از ناحيه تعليم پروردگار و تعليمات پيامبر اكرم۹ بوده كه در قرآن مجيد نيز به آن اشاره شده است.
متأسّفانه برخى از مخالفين، در قرآن نيز گزينشى عمل كرده وادّعا مىكنند: شيعه كافر و منحرف است چون اعتقاد به علم غيب امامان دارد، در حالىكه علم غيب مخصوص خداوند است. بهعنوان مثال به سراغ سوره انعام مىروند كه مىفرمايد :
(وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ)
[۲] كليدهاى غيب نزد خداوند است و غير خدا آگاه به آنها نيست. بنابراين، نتيجه مىگيرند هر كس به هر صورت ادّعاى علم غيب كند داراى انحراف از توحيد است. در حالى كه بايد براى درك مفهوم آيات، آنها را در كنار يكديگر ترجمه و تفسير كرد.
آرى، آيه فوق را ديدهايم و قبول داريم ولى اين آيه در سوره مباركه جن استثنا دارد :
(عالِمُ الْغَيْبِ) خدا عالم غيب است (فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَدا) احدى را از علم غيب آگاه نمىكند (إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُول)
[۳] مگر رسولانى كه مورد رضايت خداوند هستند.
پيامبر بايد بهگونهاى برنامهريزى كند كه آن برنامه تا آخر دنيا استمرار داشته باشد، بدون اطّلاع از آينده چگونه چنين برنامهريزىاى ممكن است؟
ملاحظه مىكنيد كه اينچنين گزينشى عمل كردن چگونه انسان را دچار انحراف مىكند.
در نهجالبلاغه، اميرالمؤمنين ۷ در خطبههايى به نام «مَلاحم» از آينده خبر مىدهند كه همه آنها نيز بهواقعيت پيوسته است. فردى از پايين منبر برخاست و گفت: يا اميرالمؤمنين! شما از عالم غيب خبر مىدهيد! مگر عالم به غيب هستيد؟ حضرت فرمودند : «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْم»
[۴] من اين مطالب را از رسول خدا شنيدم و ايشان به من اين علوم را آموخت و او نيز از خداوند آموخته است.
اگر مىبينيم درباره كربلا پيامبر ۹، على ۷، فاطمه زهرا ۳ وخود امام حسين ۷ در مسير كربلا، از آينده خبر مىدادند و اگر حضرت زينب ۳ به امام سجّاد ۷ خبر مىدهد كه «در اين سرزمين بر مرقد پدرت حسين ۷ پرچمى به اهتزاز درمىآيد كه هيچگاه كهنه نشود و در گذر زمان گزندى به آن نرسد و سردمداران كفر هرچه در محو آن تلاش كنند، روز به روز بر عظمت آن افزوده شود»
[۵] نه اين است كه ايشان علم غيب مستقل دارند بلكه از پدر برادرشان و با واسطه از پيامبر اكرم۹ شنيدهاند.
[۶] بنابراين علم غيب پيامبر ۹ و ائمه: ذاتى نيست و علم غيب مستقل تنهامخصوص خداونداست ولى ممكن است از ناحيه خداوند به معصومين : و اولياءالله ابلاغ شود.
[۷] مدّعيان علم غيب
نكته مهمّى كه در اينجا وجود دارد و نبايد از آن غافل شد اين است كه غير از پيامبران و امامان هر كس ادّعاى علم غيب كند پذيرفته نيست. عدّهاى ادّعا مىكنند كه در مكاشفه چنين ديدهايم ودستوراتى به ما ابلاغ شده است! يا خبر از آينده اشخاص مىدهند! و يا اخيراً اشخاصى مدعى شدهاند كه در خواب ديدهاند مثلاً در فلان مكان امامزادهاى است، برويد و گنبد و بارگاهى بنا كنيد.
بدانيم كه طالعبينى و فالبينى از نظر اسلام اشتباه است و كسى از آينده اطلاع ندارد.
متأسّفانه در زمان ما اينگونه مدّعيان، بسيارند كه بايد از آنها و ادّعاهايشان و آنچه درمورد امامزادههاى دروغين مىگويند پرهيز كرد و بهانه به دست دشمنان نداد.
اميدوارم إنشاءاللّه حدود شرع را حفظ كرده و از آنچه شايسته مقام والاى آن بزرگواران نيست پرهيز كنيم.
تبرّك جستن و شرك
يكى از مشكلات در ايّام حج عمره در عربستان سعودى، انتشار كتب ضدّ شيعه به زبان فارسى توسّط وهابيون است كه در فرودگاه عربستان و حتّى در بقيع و مسجد پيامبر ۹ به شيعيان مىدهند. ولى اگر ما تنها يك كتاب منطقى در جواب آن بنويسيم و دليل در مقابل دليل بياوريم،اجازه نمىدهندحتّى يك جلدازآن منتشر شود.
سؤال ما اين است: اين روش با كدام منطق سازگار است كه گروهى را آزاد بگذارند كه به گروه ديگرى حمله كند ولى گروه دوم اجازه دفاع منطقى نداشته باشد؟ با چه اصلى از اصول انسانى سازگار است؟
علاوه بر اين، كسانى كه وارد آن سرزمين مىشوند «ضيوف الرّحمن» ميهمانان خدا هستند و اجازه ورود به آن كشور را گرفتهاند، حداقل بهعنوان يك گردشگر و ميهمان هستند. آيا مىشود به ميهمان اينقدر اهانت كرد و به او اجازه نداد حتّى از خود دفاع كند؟
ازجمله گروههايى كه قائل به تحريف در توحيد و شرك هستند ـ همانطور كه گذشت ـ جمعى از متعصّبين وهابىاند. آنها بوسيدن ضريح ائمّه : و پيامبر ۹ را كفر و شرك مىدانند.
در سفرى كه قبل از انقلاب به مدينه منوّره مشرف شده بودم، منظره عجيبى ديدم. پليس به جمعى از شيعيان ايران كه در مسجد پيامبر ۹، منبر آن حضرت را بوسيده بودند تذكّر داده بود، در اين حال يكى از عالمان وهابى كه به ظاهر مأمور امر به معروف و نهى از منكر آنها بود برخاست و صدا زد: «واللَّه يجوز قتال هولاء بالسيف» به خدا قسم، مىشود با شمشير با آنها جنگ كرد و آنان را كشت.
بسيار خوب، در مكّه مكرّمه مىبينيم همين افراد جمع شدهاند وخودشان مردم را براى بوسيدن حجرالأسود هدايت مىكنند. مىپرسيم: مگر حجرالأسود از سنگ نيست؟ منبر پيامبر ۹ نيز از چوب است. اگر بوسيدن چوب شرك است بوسيدن سنگ نيز شرك است. جواب مىدهند: بوسيدن حجرالاسود سنّت پيامبر است و اجازه داده شده است!
اين جمله به اين معنى است كه شرك، دو شاخه دارد يك شاخه سنّت است و جايز و شاخه ديگرمخالف سنّت است و حرام. آياهيچ عاقلى مىپذيرد كه شرك و بتپرستى استثنا داشته باشد؟
با اين اعتقاد بايد طواف خانه كعبه را نيز شرك بدانند، چراكه خانه خدا از سنگ است. لابد جواب مىدهند كه اين عبادت خداست و ما خانه كعبه را نمىپرستيم. ما نيز مىگوييم: ائمّه : را نمىپرستيم بلكه به آنها احترام مىگذاريم.
جالب اين است كه خود وهابىها بعد از خواندن قرآن، جلد آن را مىبوسند. مىگوييم: چرا جلد قرآن را كه از چرم و پلاستيك است مىبوسيد؟ مىگويند: اجازه به ما داده شده است. مىگوييم : مگر نه اين است كه قطعه چرم بزرگى بوده، قسمتى را به جلد قرآن تبديل كردهاند و قسمتى ديگر مثلاً كيف و امثال آن شده است، اين را مىبوسيد و آن را زير دست و پا مىاندازيد. مىگويند: جلد چون در كنار قرآن است احترام دارد. ما مىگوييم: ضريح پيامبر۹ مانند جلد قرآن است، چون كنار پيامبر ۹ است احترام دارد، مانند ضريح امام حسين ۷.
مثالى كه گاهى استفاده مىكنيم اين است: مقدارى از پارچهاى تبديل به لباس مىشود و مقدار ديگرى از همان پارچه تبديل به پرچم براى كشورى، آيا هر دو مثل يكديگر هستند؟ اهانت به پرچم را جايز نمىدانند و آتش زدن آن را قيام بر ضد آن كشور مىدانند؛ چون آنچه مطرح است پارچه نيست بلكه نشانهاى است از عظمت و استقلال و آبروى كشور.
آنچه گذشت نيز در عرف عقلا همينگونه است. چطور خيال كنيم تمام اينها شرك و كفر است؟
مىدانيم همه مسلمانان اعمّ از شيعه و سنّى به قبور بزرگانشان احترام مىگذارند؛ در بغداد چند قبر مهمّ از بزرگان اهل سنّت هست كه به آنها احترام مىگذارند؛ در مصر قبورى از اهل بيت : و نيز رأسالحسين۷ وجود دارد و حتّى عدّهاى معتقدند حضرت زينب۳ در مصر مدفون هستند (ولى به دلايل بيشتر، در شام دفن شدهاند)؛ هزاران هزار نفر شبهاى زيارتى و جمعه به آنجا مىروند. آيا همه آنها كافر و مشركاند و مىتوان با شمشير آنها را كشت؟
لازم است منكران در همهجا و بهخصوص در عصر علم ودانش با منطق و استدلال درباره عقايد شيعيان قضاوت كنند، همانطور كه قرآن مجيد مىفرمايد : (فَبَشِّرْ عِبادِ • الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ)
[۸] به بندگان من كه به حرفها گوش مىدهند و حرف حساب را مىپذيرند وبىحساب را كنار مىگذارند بشارت بده.
اميدوارم اين مطالب براى برادران اهل سنّت مفيد واقع شود. ما بارها اعلام كردهايم كه آمادگى داريم بهصورت منطقى در كنار يكديگر مسائل را مطرح كنيم و ابرهاى تيره و تار بدبينى را كنار بزنيم و متّحدتر از هميشه در مقابل دشمن بايستيم.
[۹] . ترجمه: مومنان، برادر يكديگرند (حجرات ، آيه ۱۰).
[۱۰] . انعام، آيه ۵۹ .
[۱۱] . جن، آيات ۲۶ و ۲۷.
[۱۲] . نهج البلاغه (صبحى صالح)، خطبه ۱۲۸ (و من كلام له ۷ فيما يخبر به عن الملاحمبالبصرة).
[۱۳] . كاملالزيارات، ص ۲۷۴- ۲۷۵؛ بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۵۷ و ج ۴۵، ص ۱۷۹؛ نفسالمهموم، ص ۲۱۰؛ مقتل الحسين مقرّم، ص ۳۰۸.
[۱۴] . تاريخچه سوگوارى بر مظلوميّت امام حسين ۷ را در كتاب «عاشورا ريشهها، انگيزهها،رويدادها، پيامدها» كه زير نظر معظّم له تهيّه شده، مطالعه فرماييد.
[۱۵] . توضيح بيشتر را مىتوانيد در تفسير نمونه، ذيل آيات ۲۶-۲۸ سوره مباركه جن مطالعهفرماييد.
[۱۶] . زمر، آيات ۱۸-۱۷.