• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تسبیح (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تسبیح از اصطلاحات قرآنی به معنای تنزیه خدا از هر بدی و نالایق است.



طبرسی در مجمع البیان تسبیح را تنزیه خدا از هر بدی و نالایقی معنا کرده است. در نهایه گوید «اصل‌ التَّسْبِیحُ‌: التّنزیه و التّقدیس و التّبرئة من النَّقَائِصِ» در مفردات گوید «التَّسْبِیحُ‌ تنزیهُ اللّهِ تَعَالی» جوهری در صحاح‌ گفته «التَّسِّبِیحُ التَّنْزِیهُ».


سُبْحَانَ‌ به قول طبرسی اسم مصدر و به قول راغب مصدر است مثل غفران و معنی آن تسبیح است و نصب آن چنان که گفته‌اند برای مفعول مطلق بودن است. صحاح و قاموس و اقرب گفته است: معنی‌ سُبْحانَ‌ اللَّهِ یعنی خدا را از بدی بطور کامل کنار می‌دانم «اُبَرِّئُ اللّهَ مِنَ السُّوءِ بَرآءَةً».
سُبَحَانَ‌ اللَّهِ و سُبَحَانَکَ‌ به تصریح اهل لغت گاهی برای تعجب آید مثل‌ «قُلْ‌ سُبْحانَ‌ رَبِّی هَلْ کُنْتُ اِلَّا بَشَراً رَسُولًا». «سُبْحانَکَ‌ هذا بُهْتانٌ عَظِیمٌ‌».


تسبیح در قرآن بنفسه متعدی شده مثل‌ «سَبِّحِ‌ اسْمَ رَبِّکَ الْاَعْلَی‌». و نیز با باء مثل‌ «فَسَبِّحْ‌ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ‌». و ایضا با لام نحو «سَبَّحَ‌ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ...». چون‌ «سَبِّحِ» در آیه اوّل متعدی بنفسه است می‌دانیم که در آیه دوّم باء برای تعدیه است زیرا با هم فرقی ندارند لذا باید آن را به معنی استعانت و ملابست نگرفت المیزان نیز احتمال تعدیه را داده است.
«سَبِّحِ‌ اسْمَ رَبِّکَ الْاَعْلَی‌ فَسَبِّحْ‌ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ‌» در این دو آیه همچنین در آیه ۹۶ واقعه و ۵۲ حاقّه. امر به تسبیح اسم پروردگار شده بر خلاف آیات دیگر که تسبیح ذات پروردگار است مثل‌ «وَ سَبِّحُوهُ‌ بُکْرَةً وَ اَصِیلًا». «وَ سَبِّحْهُ‌ لَیْلًا طَوِیلًا». و آیات دیگر.
گفته‌اند: مراد از اسم، مسمّی یعنی ذات حق تعالی است و گفته‌اند: مراد از ذکر اسم، تعظیم مسمّی است و نیز گفته‌اند مراد از اسم، ذکر است و گفته‌اند: تنزیه اسم تنزیه مسمّی است.
ناگفته نماند مراد از تسبیح اسم قطعا تسبیح مسمّی است و در ذکر اسم مسمّی چنان مجسّم است که اصلا توجّهی باسم نیست آنگاه که یا اللّه و سبحان اللّه می‌گوئیم توجّه فقط به ذات پروردگار است و بالف و لام و‌ هاء اللّه ابدا توجّهی نیست و تسبیح اسم جز تسبیح مسمّی چیز دیگر نمی‌شود باشد ولی تعلّق تسبیح بر اسم شاید جهت دیگری داشته باشد و آن اینکه همانطور که در حق تعالی از لحاظ معبودیّت و خالقیّت شریک قائل شده‌اند در اسماء اللّه نیز الحاد کرده‌اند چنانکه فرموده‌ «وَ لِلَّهِ الْاَسْماءُ الْحُسْنی‌ فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی اَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ‌».
الحاد و لحد به معنی میل است یعنی خدا را با نام‌های نیکش بخوانید و از کسانی که در نام‌های خدا از حق و واقعیت منحرف‌اند کنار شوید.
الحاد در نام خدا آنست که نام خدا را به چیزهای دیگر نسبت دهیم مثلا بگوئیم خالق شرور اهریمن است و نسبت خلقت و اهلاک را به ماده و دهر بدهیم که می‌گفتند «وَ ما یُهْلِکُنا اِلَّا الدَّهْرُ...». و یا علم و قدرت و اراده و سایر صفات خدا را مثل علم و قدرت افراد بشر بدانیم.
المیزان ذیل آیه ۱۸۰ اعراف از معانی الاخبار نقل کرده که حضرت صادق (علیه‌السّلام) در حدیثی فرمود: برای خدا شبه و مثل و عدل نیست اسماء حسنی برای خداست دیگری با آنها خوانده نمی‌شود اسماء حسنی آنست که خدا در کتاب خود بیان داشته و فرموده‌ «فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی اَسْمائِهِ‌» الحادشان از روی جهل است ملحد ندانسته کافر می‌شود گمان دارد که کار خوب می‌کند آنست قول خدا «وَ ما یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ اِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ‌» آنها در نام‌های خدا الحاد می‌کنند بدون علم و نام‌های خدا را در غیر موضع آن می‌گذارند.
علی هذا مراد از آیات تسبیح اسم آنست همانطور که خدا را منزه می‌دانی اسماء خدا را نیز منزّه بدان و به کسی نسبت مده و یا مانند اوصاف دیگران مدان.


قرآن مجید صراحت دارد در اینکه همه موجودات عالم خدا را تسبیح می‌کند و حمد می‌گوید و نیز در تمام آنها شعور و درک و نوعی علم هست.
«تُسَبِّحُ‌ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْاَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ اِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ اِلَّا یُسَبِّحُ‌ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ‌ تَسْبِیحَهُمْ‌ اِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً».
در این آیه سه مطلب بیان شده اول آنکه آسمان‌ها و زمین و کسانی‌که در آنهاست خدا را تسبیح می‌کنند ممکن است مراد از «مَنْ فِیهِنَّ» اولو العقل باشد که در این صورت شامل ملائکه و انسان‌ها و جنّ است و شاید مراد از «مَنْ فِیهِنَّ» همه جنبندگان باشد که «من» در غیر اولو العقل نیز بکار رفته است مثل‌ «وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلی‌ بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلی‌ رِجْلَیْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلی‌ اَرْبَعٍ...». به کلمه «من» رجوع شود.
دوّم آنکه: تسبیح در مرحله دوم تعمیم داده شده که فرموده: هیچ موجودی نیست مگر آنکه خدا را تسبیح و حمد می‌کند (در این قسمت حمد نیز بر تسبیح اضافه شده است.
تسبیح در مقابل پاکی حق و حمد در مقابل نعمت او).
سوم آنکه فرموده: لیکن شما تسبیح آنها را درک نمی‌کنید. این سخن حاکی از آنست که موجودات نوعی شعور و علم دارند و از روی شعور تسبیح می‌گویند و اگر فقط دلالت معلول بر علّت باشد ما آن را می‌دانیم دیگر نمی‌فرمود «وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ‌ تَسْبِیحَهُمْ‌» روشن‌تر از این جمله درباره علم و شعور آنها این آیه است‌ «اَ لَمْ تَرَ اَنَّ اللَّهَ‌ یُسَبِّحُ‌ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ‌ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ‌»، فاعل «علم» کلمه «کل» است یعنی همه آنکه در آسمان‌ها و زمین هست و همه پرندگان دعا و نیایش و تسبیح خود را دانسته‌اند و اگر بگوئیم فاعل «علم» خداست یعنی: خدا صلوة و تسبیح آنها را دانسته است این با جمله‌ «وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ» منافی است مگر آنکه بگوئیم‌ «وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ» راجع به علم خدا نسبت به اعمال بشر است و فاعل «علم» در آیه خداست.
گرچه‌ «کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ...» درباره همه موجودات نیست ولی این جمله با جمله‌ «وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ‌ تَسْبِیحَهُمْ‌» روشن می‌کند که تسبیح و تحمید آنها از روی شعور و علم است و لازم نیست علم در تمام موجودات مانند علم انسان باشد بلکه علم و شعور و فهم هر یک نسبت به خودش است. اگر نیلوفر را مثلا در محلی بکاریم و در کنار آن چوبی نصب کنیم خواهیم دید که نیلوفر به جهتی که چوب نصب شده می‌رود تا خود را به آن بپیچد این هم علم و شعور نیلوفر است با زبان تکلم نمی‌کند ولی با عمل می‌فهماند که من نیز نسبت به خودم شعور و درک دارم.
نظیر این دو آیه است آیات‌ «وَ یُسَبِّحُ‌ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ...». که از تسبیح و حمد رعد سخن میگوید: سَبَّحَ‌ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ‌. «سَبَّحَ‌ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْاَرْضِ...». «یُسَبِّحُ‌ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْاَرْضِ...».
این آیات بعضی از مصادیق آن است که آیه ۴۴ اسراء بطور کلی گفته است.


تسبیح تنزیه کلامی و قولی است کلام و قول آنست که مطلب و ما فی الضمیر را روشن کند اعمّ از آنکه با لفظ و زبان باشد یا طور دیگر مثلا در آیه‌ «قالَتْ نَمْلَةٌ یا اَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ...» حتما قول مورچه مثل سخن گفتن انسان نیست ولی بآن قول اطلاق شده و در کلام اعضاء بدن که روز قیامت با انسان صحبت می‌کنند آمده که به انسان می‌گویند «اَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی اَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ...». یعنی خدائی که هر چیز را گویا کرده است ما را گویا کرد.
علی هذا «وَ اِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ اِلَّا یُسَبِّحُ‌ بِحَمْدِهِ‌-... کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ‌» روشن می‌کند که آنها با زبان خود و از روی فهم و علم خدای خویش را تسبیح می‌کنند ما انسان‌ها وقتی که از وجود و احتیاج خود و دیگر موجودات می‌فهمیم خداوند از آلودگی‌ها و فقر و احتیاج و از هر نالایق منزّه و مبرّا است می‌گوئیم: سُبْحَانَ‌ اللَّهِ رَبِّنَا.
موجودات دیگر حتی ذرّات بدن ما نیز مثل ما به پاکی خداوند پی برده و با زبان خود پروردگار پاک را تسبیح و حمد می‌گویند. این تسبیح مثل سبحان اللّه گفتن نیست تا بگوئی:
خدا می‌گوید: «یُسَبِّحُ‌ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ...». حال آنکه کفّار مطلقا سبحان اللّه نمی‌گویند و خدا را نمی‌شناسند؟! بلکه ذرات ابدان وجود آنها مثل وجود مؤمنان خدا را تسبیح می‌کند.
و خلاصه تسبیح دو گونه است تسبیح کلی و عام که شامل تمام موجودات است بدون استثنا و تسبیح خاصّ که از هدایت پیامبران و ایمان ناشی است و آن گفتن سبحان اللّه با زبان است که مخصوص مؤمنان می‌باشد اهل ایمان دارای دو نور و دو تسبیح‌اند بر خلاف کفّار که فقط یک تسبیح دارند.
ناگفته نماند: چنانکه گفته شد تسبیح موجودات مثل دلالت معلول بر علت نیست زیرا که ما آن را می‌فهمیم ولی خدا فرماید وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ‌ تَسْبِیحَهُمْ‌ بلی آنها از روی علت و معلول خدا را نشان می‌دهند و به او دلالت دارد و اوصاف خدا از قبیل علم و قدرت و غیره را روشن می‌کنند ولی این غیر از تسبیح آنهاست.
ایضا: روایات از طریق شیعه و اهل سنت در تسبیح موجودات مستفیض است قسمتی از آنها در تفسیر المیزان ج۱۳ ص۱۲۷ از تفسیر عیاشی و کافی و الدرّ المنثور نقل شده است.
[۳۲] طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۳، ص۱۲۷.

درباره تسبیح کوه‌ها که با داود همراهی می‌کردند وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ‌ یُسَبِّحْنَ‌... ظاهرا مراد تسبیح ظاهر و با صداست و از کوهها صدا می‌آمد.


۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۲۹۴.    
۲. ابن اثیر، مجدالدین، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج۲، ص۳۳۱.    
۳. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۲۲۱.    
۴. جوهری، اسماعیل بن حماد، صحاح تاج اللغة، ج۱، ص۳۷۲.    
۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۱۴۶.    
۶. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۲۲۱.    
۷. جوهری، اسماعیل بن حماد، صحاح تاج اللغة، ج۱، ص.۳۷۲    
۸. فیروزآبادی، مجدالدین، قاموس المحیط، ج۱، ص۲۲۶.    
۹. اسراء/سوره۱۷، آیه۹۳.    
۱۰. نور/سوره۲۴، آیه۱۶.    
۱۱. اعلی/سوره۸۷، آیه۱.    
۱۲. واقعة/سوره۵۶، آیه۷۴.    
۱۳. حدید/سوره۵۷، آیه۱.    
۱۴. واقعه/سوره۵۶، آیه۹۶.    
۱۵. حاقه/سوره۶۹، آیه۵۲.    
۱۶. احزاب/سوره۳۳، آیه۴۲.    
۱۷. انسان/سوره۷۶، آیه۲۶.    
۱۸. اعراف/سوره۷، آیه۱۸۰.    
۱۹. جاثیة/سوره۴۵، آیه۲۴.    
۲۰. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۶۷.    
۲۱. اسراء/سوره۱۷، آیه۴۴.    
۲۲. نور/سوره۲۴، آیه۴۵.    
۲۳. نور/سوره۲۴، آیه۴۱.    
۲۴. رعد/سوره۱۳، آیه۱۳.    
۲۵. حدید/سوره۵۷، آیه۱.    
۲۶. حشر/سوره۵۹، آیه۱.    
۲۷. جمعه/سوره۶۲، آیه۱.    
۲۸. تغابن/سوره۶۴، آیه۱.    
۲۹. نمل/سوره۲۷، آیه۱۸.    
۳۰. فصلت/سوره۴۱، آیه۲۱.    
۳۱. نور/سوره۲۴، آیه۴۱.    
۳۲. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۳، ص۱۲۷.
۳۳. انبیاء/سوره۲۱، آیه۷۹.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «تسبیح»، ج۳، ص۲۱۲.    






جعبه ابزار