تسلیم عرفانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تسلیم، اصطلاحی در عرفان و اخلاق است.
تسلیم مأخوذ از
سلام (از نامهای خداوند از آنرو که بریّ از عیب و نقص است)، گردن نهادن، راضی شدن، سلام کردن،
عافیت طلبیدن و دوری جستن از
آفت و بلاست.
تسلیم در إصطلاح،
إطاعت از
امر خدا، استقبال از
قضا و اعتراض نکردن به مصائب و ناملایمات
و
اخلاص در
توحید است.
این معنای اصطلاحی، برگرفته از قرآن کریم و احادیث ائمه علیهمالسلام است و با اصطلاحاتی از قبیل
رضا و
تفویض قرابت دارد.
در قرآن کلمه تسلیم دو بار به معنای گردن نهادن به امر خدا و
رسول و یک بار به معنای
تحیت و تعظیم
به کار رفته است. همچنین این معانی در ترکیباتی از ریشه «سَلَمَ» فراوان به کار رفته است
حضرت ابراهیم علیهالسلام نمادی از تسلیم است، چنانکه در پاسخ به خطاب خداوند که فرمود: «اَسْلِمْ»، گفت : «اَسْلَمْتُ لِرَبّ العالَمین» که مفسران این آیه را ناظر به استقامت بر
اسلام و اخلاص در توحید دانسته اند.
تسلیم در احادیث
اهل سنّت و پیش از آن در احادیث شیعی به معنای فرمانبرداری از خداوند آمده است.
امام صادق علیهالسلام در حدیث معروف «جنودِ
عقل و
جهل» تسلیم را از
لوازم عقل شمرده و ضد آن را شک دانسته است.
ملاصدرا در شرح این حدیث، تسلیم را به معنای
اذعان و
تصدیق قلبی ذکر کرده است
سخن
امام علی علیهالسلام نیز ناظر به این معناست : «اسلام همان تسلیم و تسلیم همان یقین و یقین همان تصدیق و تصدیق همان اقرارو اقرار همان
عمل کردن است».
در حدیثی از امام علی علیهالسلام آمده است که «خداوند به
داود نبیّ (علیهالسلام)
وحی کرد، می خواهی و میخواهم و فقط آنچه میخواهم میشود، پس اگر نسبت به آنچه میخواهم تسلیم گشتی، در آنچه میخواهی تو را کفایت میکنم و اگر نسبت به آنچه میخواهم نیز تسلیم نگردی، تو را در آنچه میخواهی در رنج میافکنم، پس جز آنچه میخواهم نمیشود».
حدیث دیگری نزدیک به همین مضمون از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که چنانچه بنده به قدرت خداوند مُقِرّ و به خواست او تسلیم باشد، خداوند هم حاجتش را بر آورده میسازد.
در عرفان تسلیم، پایداری و دگرگون نشدن
ظاهر و
باطن هنگام بلاست.
این واژه معمولاً در منابع متقدم جایگاه جداگانه ای نداشته و بخشی از آن در مقام
توکل و بخشی در مقام رضا آمده،
گاهی نیز همراه با رضا به کار رفته است.
خواجه عبداللّه انصاری تسلیم را جزو برترین مراتب سلوک، پس از مقام «
تفویض» و «
ثقه»، و شامل سه درجه میداند.
اول تسلیم شدن در برابر آنچه «مزاحم عقول» است.
در تفسیر این سخن، تلمسانی گفته است که اگر مقصود خواجه عبداللّه از تسلیم
تجرید باشد، آنگاه رهایی از تمام
اسباب مادی لازم است و این امر مزاحم عقول است یعنی عقل چنین کاری را
نهی میکند. به نظر او از موارد دیگر مزاحمت عقول معانی غیبی است که در مراتب بالاتر
سلوک آشکار میشود و این معانی مخالف
عقول و اوهام است.
به گفته
عبدالرزاق کاشی منظور از تسلیم در برابر مزاحمت عقول، تسلیم در برابر حوادث و بلایای طبیعی یا دگرگونیهای اجتماعیِ نامطلوب است که انسان به دلیل نادانی نسبت به عوامل و اسباب آنها از درکشان عاجز است
دوم، تسلیم به گونه ای که
سالک علوم ظاهری را رها کند و از طریق عوالمی که در سلوک برایش حاصل میشود به فنای نفس و
کشف حقیقت نایل شود
سوم، تسلیم هر چیزِ پایینتر از حق به حق، که در آن فنای همه چیز در حق مشاهده شود.
سالک در این مرحله در مییابد که او نیست که خود را تسلیم حق کرده بلکه این حق است که سالک را تسلیم حق کرده است.
در رساله
صد میدان منسوب به خواجه عبداللّه، حقیقتِ تسلیم نیز سه قسم ذکر شده است.
تسلیمِ توحید، که پرستش خداوند بدون طلب چیزی از او، شناخت خداوند بدون دیدن او، و پذیرفتن وی بدون دریافتی ازاوست.
تسلیمِ اقسام، که عبارت است از اینکه بنده بر وکیلِ حق اعتماد کند، با گمان خوب حکم وی را بپذیرد و تلاش خود را در جهت بهره گیری از نفس رها کند.
تسلیمِ تعظیم، و آن است که
بنده سعی خود را برای هدایت شدن کم شمارد و بداند که خداوند به هر که بخواهد یاری و
هدایت میرساند و
فضل خود را شامل حالش میکند.
عرفا سه نوع تسلیم دیگر نیز ذکر کرده اند:
۱) تسلیم شدن در برابر خداوند، به گونه ای که بنده در مقابل مصائب راضی باشد.
این تسلیم را
استسلام یا تسلیم در افعال گفتهاند و تسلیمِ به زبان را دعا دانسته اند.
۲)تسلیم شدن
مرید به
شیخ، به طوری که سالک در ظاهر و باطن تسلیم شیخ باشد، او را بیشتر دوست بدارد و به او به نظر
ارادت بنگرد.
۳) تسلیم خداوند، که عبارت است از
تجلی او بر
پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلم.
در توکل، بنده خداوند را وکیل خود قرار میدهد اما تعلّق به امور دنیوی را کنار نمیگذارد و در مرتبه رضا سالک به آنچه خداوند مقرر کرده رضایت میدهد. اما تسلیم، ترکِ اعتراض در امورِ وارد بر شخص، با قطع تعلّقِ کلی شخص به آنها و سپردن همه کارها به خداوند است.
به سبب نزدیکی مقام تسلیم و تفویض برخی این دو مقام را
مترادف هم دانسته اند، چنانکه
نراقی معنای اخیر تسلیم را تفویض نامیده است
برخی نیز بین تسلیم و تفویض فرق نهاده و گفتهاند که توکل صفت انبیاست، جز حضرت ابراهیم علیهالسلام که متصف به صفت تسلیم، و پیامبرصلی اللّه علیه وآله وسلم که متصف به صفت تفویض است.
با توجه به آیه «اُفَوِّضُ اَمری اِلَی اللّه...» کار خود را به خدا وا گذاشتم؛
واین سخن پیامبر بعد از اقامه نماز:«اَللّهُمَ اِنّی اَسْلَمْتُ نَفسی اِلیکَ وَفَوَّضْتُ اَمْری اِلیک»پروردگارا نفس خود را به تو تسلیم و کار خود را به تو واگذار کردم؛
تفویض مرتبه ای فوق تسلیم و فقط مختص به پیامبر اکرم است. همچنین گفته شده که توکل بدایت، تسلیم حد وسط، و تفویض نهایت است.
در
ادبیات عرفانی، تسلیم به معنای قربان کردن
نفس و ترک
اختیار است
و در متون عرفانی ترکیباتی نظیر «جامه تسلیم» (جامه صوفیانه مردان کامل و اهلِ سلامت) و «سجاده تسلیم» به کار رفته است
مفهوم تسلیم نزد
شاعران کمابیش نزدیک به رضا به کار رفته است.
تسلیم نزد علمای اخلاق از جمله فضائلی است که ذیل مقوله «
عدالت» می گنجد. و نیز عبارت از آن است که بنده به افعالِ خداوند یا کسانی که بر افعال آنها اعتراض جایز نیست، رضایت بدهد و آنها را بپذیرد، اگر چه موافق میل او نباشد.
در برخی متون ادبی اخلاقی
نیز تسلیم در زمره صفات
درویشان آمده است.
(۱) قرآن.
(۲) ابن حنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، قاهره۱۳۱۳، چاپ افست بیروت (بی تا).
(۳) ابن منظور، لسانالعرب.
(۴) عبداللّه
بن علی ابونصر سراج، کتاب اللّمع فی التصوّف، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴.
(۵)
محمد بن حسن اسنوی، حیاة القلوب فی کیفیة الوصول الی المحبوب، در هامش ابوطالب مکی، کتاب قوت القلوب فی معاملة المحبوب و وصف طریق المرید الی مقام التوحید، ج ۱ـ۲، قاهره ۱۳۱۰، چاپ افست بیروت (بی تا).
(۶) عبداللّه
بن محمد انصاری، منازل السایرین، متن عربی با مقایسه به متن علل المقامات و صدمیدان، ترجمه دری منازل السایرین و علل المقامات و شرح کتاب از روی آثار پیر هرات از روان فرهادی، تهران ۱۳۶۱ش.
(۷) حبیش
بن ابراهیم تفلیسی، وجوه قرآن، چاپ مهدی محقق، تهران ۱۳۵۹ ش.
(۸) سلیمان
بن علی تلمسانی، شرح منازل السائرین الی الحق المبین، چاپ عبدالحفیظ منصور، تونس ۱۹۸۸، چاپ افست قم ۱۳۷۱ش.
(۹) علی
بن محمد جرجانی، التعریفات، چاپ عبدالرحمان عمیرة، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۱۰) شمس الدین
محمد حافظ، دیوان، چاپ
محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران (۱۳۲۰ش).
(۱۱) حسین
بن حسن خوارزمی، شرح فصوص الحکم محی الدّین
بن عربی، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۴ش.
(۱۲) مصلح
بن عبداللّه سعدی، متن کامل دیوان شیخ اجل سعدی شیرازی، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۴۰ش.
(۱۳)
محمد بن حسین سلمی، طبقات الصّوفیّة، چاپ
نورالدین شریبه، قاهره ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۱۴)
محمود بن عبدالکریم شبستری، مجموعه آثار شیخ
محمود شبستری، چاپ صمد موحد، تهران ۱۳۷۱ش.
(۱۵)
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، شرح اصول کافی، ترجمه و تعلیق
محمد خواجوی، تهران ۱۳۶۶ـ۱۳۷۰ش.
(۱۶) طبرسی، مجمعالبیان.
(۱۷) فخرالدین
بن محمد طریحی، مجمع البحرین، چاپ
احمد حسینی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۱۸) منصوربن اردشیر عبادی، صوفی نامه: التصفیة فی احوال المتصوفة، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۸ش.
(۱۹) عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، چاپ محسن بیدارفر، قم ۱۳۷۲ش.
(۲۰)
محمد بن ابراهیم عطار، اسرارنامه، چاپ صادق گوهرین، (تهران) ۱۳۶۱ ش.
(۲۱)
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرة الاولیاء، چاپ
محمد استعلامی، تهران ۱۳۶۰ش.
(۲۲)
محمد بن ابراهیم عطار، دیوان، چاپ تقی تفضلی، تهران ۱۳۶۶ش.
(۲۳)
محمد بن ابراهیم عطار، مختارنامه: مجموعه رباعیات، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۷۵ ش.
(۲۴)
محمد بن ابراهیم عطار، منطق الطیر: مقامات الطیور، چاپ صادق گوهرین، تهران ۱۳۶۵ش.
(۲۵)
احمد بن محمد علاءالدوله سمنانی، مصنفات فارسی، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۹ش.
(۲۶) ابوبکر
محمد بن ابراهیم کلاباذی، التّعرف لِمذهب اهل التصوّف، دمشق ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
(۲۷)
محمد بن یعقوب کلینی، اصول الکافی، چاپ محمدجواد، بیروت ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
(۲۸) مجلسی، بحارالأنوار.
(۲۹) جلال الدین
محمد بن محمد مولوی، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد ا نیکلسون، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۳۰)
احمد بن محمد میبدی، کشف الاسرار و عدة الابرار، چاپ علی اصغر حکمت، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۳۱) عبداللّه
بن محمد نجم رازی، مرصادالعباد، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ش.
(۳۲) مهدی
بن ابی ذرنراقی، جامع السعادات، چاپ
محمد کلانتر، نجف ۱۳۸۷/۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بی تا).
(۳۳)
محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، چاپ مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران ۱۳۶۹ش.
(۳۴)
محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، اوصاف الاشراف، چاپ نجیب مایل هروی، مشهد (۱۳۵۷ش).
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تسلیم عرفانی»، شماره۳۵۴۵.