• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تفویض

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تفویض، اصطلاحی در حدیث و کلام و عرفان است و معانی اصطلاحی متعدد و متفاوتی دارد. تفویض در لغت به معنای واگذار کردن و تسلیم امری به دیگری و حاکم کردن او در آن امر است و اعتقاد به استقلال بنده در اعمال بدون دخالت مشیّت الهی را تَفویض گویند؛ تفویض مقابل جبر است.
[۳] معجم مقاییس اللغة، ذیل «فوض».
[۴] النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ذیل «فوض».
[۵] المصباح المنیر، ذیل «فوض».


فهرست مندرجات

۱ - تفویض در فقه
       ۱.۱ - مراد از وکالت
       ۱.۲ - مراد از وصایت
       ۱.۳ - مراد از قرعه
       ۱.۴ - حکم تفویض امور به خداوند
       ۱.۵ - تفویض بُضْع
       ۱.۶ - تفویض مهر
       ۱.۷ - تفویض طلاق
       ۱.۸ - تفویض منصب
۲ - حکم اعتقاد به تفویض
۳ - تفویض و معانی آن در احادیث
       ۳.۱ - حاکم بودن خدا بر امور
              ۳.۱.۱ - ارتباط تفویض با توکل
              ۳.۱.۲ - جایگاه اخلاقی تفویض
       ۳.۲ - واگذاری امور به پیامبر و ائمه
       ۳.۳ - آثار تفویض
۴ - تفویض و معانی آن در کلام
       ۴.۱ - تفویض تشریعی
       ۴.۲ - تفویض امر خلق و رزق به ائمه
       ۴.۳ - تفویض امور به انسان‌ها
       ۴.۴ - تفویض در مقابل جبر
              ۴.۴.۱ - نسبت تفویض به قدریه
              ۴.۴.۲ - نسبت تفویض به معتزله
       ۴.۵ - تفویض صفات خبریه به خدا
              ۴.۵.۱ - تعریف صفات خبریه
              ۴.۵.۲ - نسبت تفویض به ماتریدیه
۵ - تفویض و معنای آن در عرفان
       ۵.۱ - منشأ پیدایش واژه تفویض
       ۵.۲ - تفویض در نظر شیخ انصاری
              ۵.۲.۱ - انواع تفویض
              ۵.۲.۲ - درجات اهل تفویض
       ۵.۳ - تفویض در نظر عبدالکریم جیلانی
       ۵.۴ - ارتباط تفویض با تسلیم
       ۵.۵ - ارتباط تفویض با توکل
       ۵.۶ - اهمیّت تفویض
۶ - فهرست منابع
۷ - پانویس
۸ - منابع



از تفویض به معنای نخست، در فقه، گاه با عناوینی دیگر همچون وکالت و وصایت تعبیر شده و از آن در باب‌های وکالت، وقف، وصیّت، نکاح، طلاق و قضاء سخن رفته است. از تفویض به معنای دوم، در باب طهارت سخن گفته شده است.

۱.۱ - مراد از وکالت


حقیقت وکالت، نوعی تفویض کار، به دیگری است که وکیل از جانب موکِّل عهده‏دار آن می‏شود.

۱.۲ - مراد از وصایت


وصایت نیز نوعی دیگر از تفویض است که وصیّ بر اساس آن عهده‏دار امور وصیّت کننده (موصی) پس از مرگ وی می‏شود.

۱.۳ - مراد از قرعه


قرعه نیز نوعی تفویض امر به خداوند است که برای حلّ و فصل نزاع‌ها و اختلافات به آن رجوع می‏شود.

۱.۴ - حکم تفویض امور به خداوند


بر بنده، واجب است امور خود را به خدای متعال تفویض کند و بر او توکّل نماید.
در روایات متعدّد بر این مطلب سفارش و تأکید شده است.

۱.۵ - تفویض بُضْع


تفویض بُضع بدین معنا است که در عقد ازدواج دائم مهر ذکر نگردد، مانند آن که زن خطاب به مرد بگوید «زَوَّجْتُکَ نَفْسِی» (خودم را به زنی تو درآوردم) و مرد بگوید «قَبِلْتُ » (پذیرفتم). چنین عقدی جایز و مشروع است.
در این صورت اگر مرد، قبل از دخول، زن را طلاق دهد باید به اقتضای تمکّن مالی خویش مبلغی به عنوان مُتعه به زن بپردازد و اگر پس از دخول، طلاق دهد باید مهر المثل بپردازد و چنانچه یکی از آن دو پیش از دخول بمیرد، چیزی بر عهده مرد نخواهد بود.
مراد از تفویض بُضع اهمال ذکر مهر است نه واگذاری امر آن به دیگری.

۱.۶ - تفویض مهر


مراد آن است که مهر، به اجمال در عقد ذکر می‏گردد، لیکن تعیین مقدار آن به یکی از زوجین واگذار می‏شود. آن فرد اگر مرد باشد می‏تواند هر مقداری را که می‏خواهد مهر قرار دهد و اگر زن باشد تنها تا سقف مهرالسّنّه (پانصد درهم) می‏تواند مقدار مهر را تعیین کند نه بیشتر از آن. به چنین زنی «مفوّضة المهر» گفته می‌‏شود.

۱.۷ - تفویض طلاق


مراد آن است که مرد همسر خود را بین طلاق و بقا بر پیوند زناشویی مخیّر بگذارد که هرگاه خودش را به قصد طلاق برگزیند طلاق واقع شود. در صحّت این نوع طلاق، اختلاف است. مشهور آن را صحیح نمی‏دانند.
تفویض طلاق، گاه به معنای توکیل است؛ بدین معنا که مرد، زن را وکیل می‏کند که هر وقت بخواهد می‏تواند از طرف مرد، خود را طلاق دهد. صحّت طلاق در این صورت نیز اختلافی است.

۱.۸ - تفویض منصب


شرط ثبوت ولایت برای قاضی، تفویض و اعطای منصب قضاوت به او از سوی امام علیه السّلام یا نایب او است.
متولّی وقف اگر غیر واقف باشد، در صورت ناتوانی از تصدّی وقف، نمی‌‏تواند منصب تولیت را به دیگری تفویض کند مگر آنکه واقف چنین حقّی برای او قرار داده باشد.



اعتقاد به تفویض، شرک و کفر است؛ لیکن در اینکه معتقد به آن در هر صورت کافر و نجس است یا تنها در صورتی که به لوازم آن ـ همچون سلب قدرت از خداوند متعال، نسبت به اعمال بندگان و شریک قرار دادن بنده با خداوند در اِعمال قدرت و سلطنت ـ معتقد باشد، اختلاف است. نظر اکثر فقها قول دوم است.
[۱۹] التنقیح (الطهارة)، ج۲، ص۷۹.
[۲۰] مهذب الاحکام، ج۱، ص۳۸۷.




در قرآن کریم، تفویض به معنای واگذار کردن امور به خدا به کار رفته و در احادیث هم بیشتر، همین معنا از تفویض قصد شده است. تعبیر «فَوَّضْتُ امری الیک» و تعبیرات مشابه آن، بارها در دعاهایی که از پیامبر صلوات‌الله‌علیه و ائمه علیهم السلام نقل شده، آمده است.
[۲۴] کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج۲، ص۱۷۴.


۳.۱ - حاکم بودن خدا بر امور


واگذاری امور به خدا، به این معناست که خداوند را در امور خود، حاکم قرار دهیم، اراده تشریعی خدا را بر اراده خود، مسلط گردانیم، از فرمان‌های او پیروی کنیم و از خدا بخواهیم تا تدبیر زندگی ما را بر عهده بگیرد و بدانیم که هر حول و قوه‌ای از اوست. در حدیثی از پیامبر اکرم صلوات‌الله‌علیه آمده است که؛ هرگاه بنده‌ای «لاحول و لاقوة الاباللّه» بگوید، کارش را به خدا واگذار کرده است.

۳.۱.۱ - ارتباط تفویض با توکل


این معنا از تفویض با آموزه توکل، مرتبط است، چنانکه برخی توکل را تفویض امور، معنا کرده‌اند
[۳۰] مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۱۲۹.
[۳۱] الجامع لاحکام القرآن، ج۸، ص۱۶۰.

برخی لغت شناسان برای تعریف توکل، از تفویض، بهره گرفته‌اند و برای تعریف تفویض از توکل، سود جسته‌اند.
[۳۲] معجم مقاییس اللغة، ذیل «فوض».
[۳۳] المصباح المنیر، ذیل «وکل».

در احادیث بسیاری، تفویض و توکل در کنار یکدیگر ذکر شده‌اند.
[۳۹] کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج۱، ص۳۷.

در برخی احادیث آمده است که با تفویضِ امور خویش به خدا، بر او توکل کنید.

۳.۱.۲ - جایگاه اخلاقی تفویض


این معنای تفویض در اخلاق اسلامی اهمیت ویژه‌ای دارد و در احادیث، به آن ترغیب شده
[۴۵] مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۲۰.
و از آن به عنوان رکن ایمان
[۴۸] کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج۱، ص۳۷.
و حقیقت عبودیت و یقین
[۵۳] بحارالانوار، ج۷، ص۱۸۰.
، یاد شده است.

۳.۲ - واگذاری امور به پیامبر و ائمه


۱) تفویض برخی امور دین: تفویض به معنای واگذارکردن برخی امور دین و شریعت، مثلاً افزودن تعداد رکعات نماز یا تعیین فرایض، به پیامبر اکرم صلوات‌الله‌علیه و اهل بیت علیهم السلام نیز آمده است.
۲) تفویض خلق و روزی و مرگ: معنای دیگر تفویض در احادیث، واگذار کردن اموری چون خلقت جهان و روزی دادن و میراندن و زنده کردن مخلوقات به پیامبر صلوات‌الله‌علیه و ائمه علیهم السلام است. درباره این معنا گفته‌اند که؛ نسبت دادن چنین افعالی به پیامبر صلوات‌الله‌علیه و ائمه علیهم السلام، می‌تواند دو وجه داشته باشد:
الف) یکی این که آنان این امور را به اراده و قدرت خود انجام بدهند، که این تفسیر، نادرست است و قائلان به آن، مشرک خوانده شده‌اند.
ب) دیگر آن که فاعل این امور، خدا باشد و به نحوی مقارن اراده ایشان، عمل کند. در این صورت می‌توان این نوع تفویض را پذیرفت.
۳) واگذاری امر تعلیم و تأدیب مردم و فرمان دادن مردم به اطاعت از ایشان
۴) واگذاری بیان علوم و احکام دین بنا به صلاح‌دید خود یا گزینش روش تقیه
۵) اختیار پیامبر صلوات‌الله‌علیه و ائمه علیهم‌السلام، در این که بنا به مصالح خود، گاه بر اساس ظاهر شریعت، حکم کنند و گاه مطابق علم خود، حقیقت احکام را بیان نمایند.
۶) اختیار اعطای انفال و خمس و مانند این‌ها بنا به اراده خود
۷) تفویض تشریعی: معنای دیگر تفویض در احادیث، تفویض تشریعی خدا به انسان‌هاست، به این معنا که خداوند انسان‌ها را در تکالیف و اعمالی که باید انجام دهند یا ترک کنند، به خودشان واگذار کرده و در واقع، تکلیف را از آنان برداشته است.
این معنای تفویض، در احادیث نفی شده است. در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام، وجود اوامر و نواهی، دلیلی بر تفویض نشدن اعمال به انسان‌ها ذکر شده است.
۸) تفویض تکوینی افعال: همچنین تفویض در احادیث به معنای تفویض تکوینی افعال، از سوی خدا به انسان‌ها آمده است، به این معنا که خداوند، قدرت انجام دادن کارها را به انسان‌ها واگذار کرده و خود از این قدرت، رفع ید کرده است و در نتیجه نسبت به آن مالکیتی ندارد و بر افعال صادر شده از آن قدرت، قادر نیست. بر این اساس، هر چند انسان‌ها اصل توانایی انجام دادن افعال را از خدا گرفته‌اند، پس از گرفتن آن، در افعال خود مستقل‌اند و اراده و تقدیر الهی در این افعال، مداخله ندارد.
این معنا از تفویض، در مقابل جبر قرار می‌گیرد که بر اساس آن، انسان فاقد قدرت برای افعال خود است و همه افعال وی منتسب به خداست. لازمه این معنا از تفویض، استقلال انسان در افعال اختیاری و نفی قضا و قدر در این افعال و عجز و ضعف خداست، چنان که در احادیثی از ائمه اطهار علیهم السلام، این معنا ذکر و صریحاً رد و نفی شده است.
[۶۷] عیون اخبار الرضاء، ج۱، ص۱۴۴.


۳.۳ - آثار تفویض


از جمله آثار تفویض به این موارد می‌توان اشاره کرد:
۱) کفایت امور انسان توسط خدا
۲) تسدید و نصرت الهی
[۷۲] شرح محقق بارع جمال الدین محمد خوانساری بر غرر الحکم و دررالکلم، ج۵، ص۲۲۰.

۳) آرامش روحی
[۷۶] شرح محقق بارع جمال الدین محمد خوانساری بر غرر الحکم و دررالکلم، ج۴، ص۱۱۵.

۴) آسان شدن تحمل ناگواری‌ها



متکلمان در بحث از تفویض به معنای مذکور در احادیث، از جمله به مباحث تفویض تشریعی و تفویض خلق و رزق به ائمه علیهم السلام و تفویض تکوینی، نظر داشته‌اند.
گذشته از این، تفویض را به معنای دیگری آورده‌اند که در احادیث به کار نرفته، یعنی تفویضی که در مورد صفات خبریه مطرح است.

۴.۱ - تفویض تشریعی


تفویض تشریعی در تاریخ عقاید کلامی به دو صورت مطرح شده است:
۱) یکی به صورت این نظریه که همه افعال، مباح است و خداوند شریعتی معیّن نکرده و از هیچ چیز نهی ننموده است.
[۷۹] مقالات الاسلامییّن و اختلاف المصلّین، ص۴۳۹.
این معنا، همان اباحی‌گری و نفی مطلق تکلیف است.
بغدادی
[۸۰] الفرق بین الفرق، ص۱۶۰ـ۱۶۱.
فرقه مزدکیان را از اهل اباحه پیش از اسلام دانسته و خرّم‌ دینان را که خود به دو گروه بابکیان و مازیاریان تقسیم می‌شوند، از معتقدان به اباحه پس از ظهور اسلام معرفی کرده است.
شیخ مفید به این صورتِ تفویض تشریعی، اشاره کرده و آن را قول زنادقه و طرفداران اباحی‌گری خوانده است.
[۸۱] مجموعه مصنفات شیخ مفید، ج۵، ص۴۶.

۲) دیگر صورت تفویضِ تشریعی، این است که انسان‌ها تکالیفی دارند، اما تعیین آن‌ها بر عهده خودشان است و خود می‌توانند به کمک عقل خویش، حُسن و قبح و مصالح و مفاسد همه افعال را دریابند و نیازی به شرایع و احکام دینی ندارند.
محمد بن زکریای رازی بدین معنا قائل بوده است.
[۸۲] رسائل فلسفیّة، ج۱، ص۲۹۱ـ۳۱۶.
وی با وجود اعتقاد به توحید و معاد، نبوت را انکار کرده است.
[۸۳] «محمدبن زکریا رازی»، ص۶۲۷ـ۶۲۹.

ابن بابویه، به این صورت از تفویض تشریعی، اشاره کرده است.
[۸۵] مجموعه مصنفات شیخ مفید، ج۵، ص۲۹.

طبرسی نیز به تفویض تشریعی اشاره دارد.

۴.۲ - تفویض امر خلق و رزق به ائمه


معنای دوم تفویض در کلام را می‌توان در سخنان شیخ مفید یافت. وی از تفویض به معنای واگذاری امر خلق و رزق به ائمه علیهم السلام، سخن گفته و مُفَوِّضه را گروهی از غُلات دانسته است که ائمه را حادث و مخلوق می‌دانند و با این حال، آفرینش و روزی دادن را به ایشان نسبت می‌دهند.
[۸۷] مجموعه مصنفات شیخ مفید، ج۵، ص۱۳۳.

شیخ طوسی
[۹۰] تمهید الاصول فی علم الکلام، ص۲۷.
نیز به این معنای تفویض، اشاره کرده است.

۴.۳ - تفویض امور به انسان‌ها


معنای دیگر تفویض در علم کلام، نظریه‌ای است که در مقابل نظریه جبر قرار دارد و بر اساس آن، خداوند قدرت انجام دادن کارها را به انسان‌ها واگذار کرده است و خود، بر این افعال، قادر نیست و دخالتی در آن‌ها ندارد. بر اساس این نظریه، قضا و قدر الهی در افعال اختیاری انسان، نفی می‌شود.
همانطور که در بحث از دو معنای نخست تفویض در علم کلام گفته شد، شیخ صدوق و شیخ مفید و شیخ طوسی، تفویض مطرح شده در احادیث را بر دو معنای پیش گفته، منطبق کرده‌اند. بنابراین، مسئله مهم این است که بدانیم مفوّضه به معنای سوم، چه کسانی هستند.

۴.۴ - تفویض در مقابل جبر


در تاریخ فِرَق و مذاهب اسلامی و کلامی، دو گروه به نام مفوّضه خوانده شده‌اند: الف) قَدَریانِ نخستین یا مرجئه قدریه و ب) معتزله.
مَعبَد جُهَنی، غَیلان دمشقی، محمد بن شبیب، ابن شمر و صالحی از قدریان نخستین بوده‌اند.
[۹۱] الفهرست، ص۲۰۱.
[۹۲] الفرق بین الفرق، ص۱۹.
[۹۳] الملل و النحل، ج۱، ص۱۲۵.
[۹۴] البدایة و النهایة، ج۹، ص۴۲ـ۴۳.
[۹۵] الفرق الاسلامیة فی بلاد الشام سفی العصر الاموی، ص۲۹.


۴.۴.۱ - نسبت تفویض به قدریه


آنچه به طور قطع، می‌توان به قدریان نخستین نسبت داد، انکار جبر است
[۹۶] المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۸، ص۴.
، اما برخی مورخان علم کلام، انکار قضا و قدر الهی در افعال اختیاری انسان را به این گروه، نسبت داده‌اند.
[۹۷] الفرق بین الفرق، ص۲۰.
[۹۸] الملل و النحل، ج۱، ص۴۹.
[۹۹] تاریخ المذاهب الاسلامیة، ج۱، ص۱۲۴.


۴.۴.۲ - نسبت تفویض به معتزله


عقیده به تفویض را می‌توان به معتزله نیز نسبت داد، اما متکلمان امامیه معمولاً در بحث جبر و تفویض، معتزله را هم رأی امامیه معرفی می‌کنند.
[۱۰۰] اوائل المقالات، ص۱۵.
[۱۰۱] نهج الحقّ و کشف الصّدق، ص۱۰۱.
[۱۰۲] انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، ص۱۱۰.
[۱۰۳] کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۰۸.
[۱۰۴] النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادی عشر، ص۲۷.
[۱۰۵] مفتاح الباب، ص۱۵۶.

یکی از مباحثی که می‌توان بر اساس رأی معتزله، مفوّضه بودن آنان را اثبات کرد، مسئله قادر بودن خدا بر مقدور عبد است. اشعری در مقالات الاسلامیین می‌گوید که معتزله تعلق دو قدرت بر مقدور واحد را محال می‌دانند و از این‌رو بر آن‌اند که خداوند بر مقدور انسان، قادر نیست؛ البته بجز شَحّام، که خدا را بر مقدورات انسان قادر می‌داند و بر آن است که حرکت واحد، می‌تواند هم مقدور خدا باشد هم مقدور انسان.
[۱۰۶] مقالات الاسلامییّن و اختلاف المصلّین، ص۱۹۹.

معتزله، بجز شحّام، بر دو دسته‌اند:
۱) بسیاری از معتزله، از جمله جُبّائی، معتقدند که خدا بر جنس فعلی که انسان را بر آن قادر ساخته، مانند حرکت و سکون، قدرت دارد،
۲) اما معتزله بغداد، بر آن‌اند که خدا بر مقدور انسان و جنس مقدور او قادر نیست.
[۱۰۷] مقالات الاسلامییّن و اختلاف المصلّین، ص۱۹۹ـ۲۰۰.
[۱۰۸] انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، ص۸۸.
[۱۰۹] انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، ص۹۱.

قاضی عبدالجبار معتزلی، فصلی مستقل و مبسوط از کتاب المغنی را به بحث «فی استحالة مقدورٍ لِقادِرَیْن اولقدرتَیْن» اختصاص داده و دلایل متعددی بر آن اقامه کرده است. او حتی تعلق دو قدرتی را که از آنِ قادر واحد باشد، بر مقدور واحد محال می‌داند.
[۱۱۰] المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۸، ص۱۰۹ـ۱۶۱.
[۱۱۱] المحیط بالتکلیف، ص۳۵۶ـ۳۶۶.
[۱۱۲] شرح الاصول الخمسة، ص۳۷۵ـ ۳۷۶.
لازمه این نظریه معتزله که خداوند را بر مقدور انسان قادر نمی‌دانند، این است که خداوند، اختیار مقدورات را به گونه‌ای به انسان واگذار کرده است که سلطنت خداوند را از مقدور انسان نفی می‌کند و عجز او را در موارد فعل اختیاری انسان، اثبات می‌کند و این مطلب، همان تفویض مورد بحث است.
فضل بن شاذان و بغدادی
[۱۱۴] الفرق بین الفرق، ص۶۸.
و شهرستانی
[۱۱۵] الملل و النحل، ج۱، ص۴۹.
گفته‌اند که معتزله، قضا و قدر الهی را در افعال انسان نفی کرده‌اند.
[۱۱۶] تاریخ المذاهب الاسلامیة، ج۱، ص۱۲۴.

همچنین بنا به گزارش شهرستانی، نظّام معتزلی معتقد بوده است که خدا نسبت به گناهان انسان‌ها قادر نیست و ابوعلی جبّائی و ابوهاشم جبّائی بر این عقیده بوده‌اند که انسان، خالق افعال خویش است و در آن‌ها استقلال دارد.
[۱۱۷] الملل و النحل، ج۱، ص۵۶.
[۱۱۸] الملل و النحل، ص۷۴.

عقیده معتزله به مستقل بودن انسان در افعال و نیز نفی قضا و قدر الهی در افعال انسان، می‌تواند دلیلی بر مفوّضه بودن آنان باشد.

۴.۵ - تفویض صفات خبریه به خدا


معنای دیگر تفویض در کلام، به مسئله صفات خبریه باز می‌گردد.

۴.۵.۱ - تعریف صفات خبریه


صفات خبریه آن دسته از صفات الهی است که در آیات و اَخبار آمده و برخلاف صفات ذاتیه، عقل به خودی خود، آن‌ها را برای خدا اثبات نمی‌کند، مانند وجود دست و پا و صورت برای خدا.

۴.۵.۲ - نسبت تفویض به ماتریدیه


در باره این گونه صفات، در میان متکلمان اختلاف نظر وجود دارد و یکی از نظریات، نظریه تفویض است که برخی از اهل حدیث و نیز ماتُریدیه به آن قائل‌اند. آنان ضمن نسبت دادن صفات خبریه به خداوند، از هر گونه اظهار نظر درباره مُفاد و مفهوم این صفات، خودداری و معنای آن‌ها را به خدا تفویض می‌کنند.
پاسخ مالک بن اَنَس به پرسشی درباره چگونگی استوای خدا بر عرش، نشان دهنده این دیدگاه است.
[۱۱۹] الملل و النحل، ج۱، ص۸۵.

ماتریدی نیز در بحث از استوای خدا بر عرش با تأکید بر نفی تشبیه و لزوم ایمان به آنچه در قرآن آمده، نوشته است که در تأویل این آیه، نمی‌توان شی‌ء مراد از آن را تعیین کرد، زیرا علم ما از دست‌یابی بدان قاصر است؛ پس به آن چه خداوند از آن قصد کرده، ایمان می‌آوریم، همان گونه که به مواردی مانند رؤیت، آن گونه که در قرآن آمده است، ایمان می‌آوریم.
به نظر ماتریدی، باید از یک سو تشبیه را نفی کرد و از سوی دیگر به اصل مطلبی که در نقل آمده است، ایمان آورد و معنا و تفسیر مطلب را به خدا واگذار کرد. به اعتقاد وی این امر در هر جا که قرآن چیزی را اثبات کرده، مثل رؤیت خدا، جاری است.
[۱۲۰] کتاب التوحید، ص ۷۴.




تفویض نزد عارفان، ترکِ اختیار و واگذاشتن کار خود به خداوند و مقدمه «رضا» است
[۱۲۱] منازل السایرین، ص۷۶.
[۱۲۲] منازل السایرین، ص۳۳۴.
[۱۲۳] طبقات الصوفیة، ص۱۷۴.
[۱۲۴] مجموعه آثار ابوعبدالرحمان سلمی (بخش‌هایی از حقائق التفسیر و رسائل دیگر)، ج۲، ص۲۷۹.
و با «تسلیم» و «توکل» قرابت دارد.

۵.۱ - منشأ پیدایش واژه تفویض


این اصطلاح از آیه ۴۴ سوره مؤمن، گرفته شده است: «... واُفَوِضُّ اَمْری اِلی اللّه اِنّ اللَّه بَصیرٌ بالعباد ؛ کار خود را به خدا واگذاشتم که او به بندگانش بصیر است».
در مصباح الشریعه منسوب به امام صادق علیه السلام آمده است که تفویض پنج حرف دارد:
«ت»: ترکِ تدبیر در امور دنیا و واگذاردن کار به خدا؛
«ف»: فنای هر چه که سالک را به غیر خدا مشغول کند؛
«و»: وفا به عهدی که انسان با خدا بسته است؛
«ی»: یقین به خدا و یأس از خود؛
«ض»: ضمیر مصفا و کارهای ضروری را به خدا وانهادن
[۱۲۶] شرح فارسی مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، ج۲، ص۴۷۰.
(برای آگاهی از احادیث رجوع کنید به بخش اول مقاله.)

۵.۲ - تفویض در نظر شیخ انصاری


خواجه عبداللّه انصاری، تفویض را پس از مقام توکل و قبل از مقام ثقه دانسته است.
[۱۲۷] منازل السایرین، ص۷۵ـ ۷۸.


۵.۲.۱ - انواع تفویض


در رساله صد میدان منسوب به وی، تقویض بعد از ایثار و قبل از فتوح آمده و به سه نوع آن اشاره شده است:
۱) تفویض در دین، که عبارت است از مداخله نکردن سالک در امور خداوندی و سازگاری با آنچه خداوند مقرّر کرده؛
۲) تفویض در قسم (قسمت)، یعنی بنده قسمت خود را بپذیرد و با دعا و طلب، در صدد تغییر حکم خداوند و قسمت خود نباشد؛
۳) تفویض در حسابِ خلق، که عبارت است از پذیرفتن ظاهر مردم و نیندیشیدن به باطن آنان و پرهیز کردن از بد شمردن دیگران.
[۱۲۸] منازل السایرین، ص۳۳۴.


۵.۲.۲ - درجات اهل تفویض


خواجه عبداللّه انصاری برای اهل تفویض، سه درجه ذکر کرده است:
۱) درجه اول، آن است که انسان بداند قبل از انجام دادن کارها هیچ قدرتی ندارد و از مکر مکاران در امان نیست، از یاری حق مأیوس نشود و به قصد و اراده خود متکی نباشد.
۲) درجه دوم، دانستن نیازمندی کامل خود به خدا به طوری که هیچ یک از اعمال خود را نجات بخش و هیچ گناهی را مهلک نداند و چیزی را سبب چیزی نداند و خداوند را فاعل مطلق شمرد.
۳) درجه سوم، شهود ولایت حق، بر بنده است که در این مرتبه سالک، خداوند را در همه امور، منفرد می‌بیند، همه احوال و مقامات را از او می‌داند و هیچ امری را از غیرحق نمی‌شمارد و می‌داند که فقط خداوند مسبب احوال «جمع» و «تفرقه» و تغییرات آن برای انسان است و هرکه را بخواهد هدایت یا گمراه می‌کند.
[۱۲۹] منازل السایرین، ص۷۸.
[۱۳۰] حیاة القلوب فی کیفیة الوصول الی المحبوب، ج۲، ص۱۵۸ـ۱۵۹.
[۱۳۱] شرح منازل السائرین، ص۱۸۰ـ۱۸۱.
[۱۳۲] لطائف العرفان، ص۲۶۸.


۵.۳ - تفویض در نظر عبدالکریم جیلانی


عبدالکریم جیلانی (گیلانی) مقام تفویض را به چهار گروه اختصاص داده است:
۱) تفویض نیکان، که همه کارها را به خداوند ارجاع می‌کنند و از هرگونه ادعای ملکیت مبرّایند.
۲) تفویض شهدا، که افعالِ خداوند را در خود و دیگران به خوبی مشاهده می‌کنند، در اعمال خود از دعوی فاعلیت بری‌اند، خود و نفس خود را نمی‌بینند و از این‌رو توقع اجر و جزا ندارند و زمام همه امور را به حق، تفویض می‌کنند.
۳) تفویض صدیقین، که در همه تجلیات گوناگون خداوند، جمال وی را می‌بینند.
۴) تفویض مقرّبین، که مختص کسانی است که در برابر آنچه خداوند برای مخلوقات مقرّر کرده ناشکیبا نیستند، اسرار الهی را فاش نمی‌کنند و به سبب دانستن اسرار، خود را برتر از دیگران نمی‌بینند و روحشان پیوسته با خداوند است.
[۱۳۳] الانسان الکامل فی معرفة الاواخر و الاوائل، ج۲، ص۱۴۲.


۵.۴ - ارتباط تفویض با تسلیم


عرفا ضمن آنکه قرابت بین تفویض و تسلیم را بیان کرده‌اند، تفویض را برتر از تسلیم دانسته‌اند.
[۱۳۴] جامع السعادات، ج۳، ص۲۱۳.
(که این دو مقام را مترادف دانسته است.)
به نظر عبدالکریم جیلانی، اهل تسلیم، بر خلاف اهل تفویض، نسبت به آنچه در برابر آن تسلیم شده‌اند راضی نیستند.
[۱۳۵] الانسان الکامل فی معرفة الاواخر و الاوائل، ج۲، ص۱۴۲.

مستملی بخاری در شرح التعرف کلاباذی، تفویض را برتر از تسلیم دانسته و گفته است که تسلیم از اعمال مجرَّدان ( رجوع کنید به واژه تجرید) و صفت کسی است که خود را صاحبِ اختیار و تدبیر می‌بیند و چون کاری را به خداوند بسپارد، اختیار و تدبیر را به وی واگذار می‌کند، ولی تفویض آن است که از ابتدا برای خود اختیار و تدبیر و تصرفی در امور قائل نشود. این صفت از مقامات مفرّدان (رجوع کنید به واژه تفرید) است.
[۱۳۶] شرح التعرف لِمذهب التصوف، ج۲، ص۹۰۸ـ۹۱۳.

عرفا، حضرت ابراهیم علیه السلام را صاحب مقام تسلیم می‌دانند همچنان که در قرآن کریم آمده است (بقره: ۱۳۱) و می‌گویند در میان پیامبران،‌ صفت تفویض‌ تنها مختص به پیامبر اکرم صلوات‌الله‌علیه است.

۵.۵ - ارتباط تفویض با توکل


عبدالکریم جیلانی (الانسان الکامل فی معرفة الاواخر و الاوائل، ج۲، ص۱۴۲.) تفویض و تسلیم را به توکل نیز نزدیک دانسته و گفته است که فرق توکل با آن‌ها این است که در توکل، موکل در آنچه وکیل آن شده، دعوی مالکیت دارد.
خواجه عبداللّه انصاری نیز معنای تفویض را گسترده‌تر از توکل دانسته و گفته است که در توکل، موکل بعد از وقوع اتفاق، بر خدا توکل می‌کند تا خدا مطابق با مصلحت او کارش را اصلاح کند ولی در تفویض، مُفَوِّض هم قبل و هم بعد از وقوع اتفاق، کار را به خدا محول می کند؛ بدین ترتیب در این حالت «استسلام» یا انقیاد نسبت به خدا کامل است و «توکل» را شعبه‌ای از آن باید دانست.
[۱۳۷] منازل السایرین، ص۷۷.
[۱۳۸] شرح منازل السائرین، ص۱۷۸ـ ۱۷۹.


۵.۶ - اهمیّت تفویض


در باره اهمیت تفویض، غزالی
[۱۳۹] کیمیای سعادت، ج۲، ص۴۰۴.
از پیامبر اکرم صلوات‌الله‌علیه، نقل کرده است: «اَوّلُ العِلْمِ مَعْرفَةُ الجبّارِ وَ آخِرُ العِلْمِ تفویض الاَمْرِ اِلَیهِ؛ اولِ علم آن است که خداوند را به جباری و قهاری بشناسی و آخر آن، این که کار را به او تفویض کنی».
علاءالدوله سمنانی (مصنفات فارسی، ص۱۰۳.) نیز گفته است که اگر طاعت بنده از فرشتگان مقرب، بیشتر باشد ولی در توکل و تفویض و رضا به کمال نرسد طاعتش ارزشی ندارد. همچنین گفته است که سالک باید در تسلیم و ارادت به شیخ و در تقلید از پیامبر صلوات‌الله‌علیه، به کمال برسد و در نتیجه آن، به توکل و تفویض و رضا نایل شود.
[۱۴۰] مصنفات فارسی، ص۱۰۴.






قرآن.
محمد بن حسین آقا جمال خوانساری، شرح محقق بارع جمال الدین محمد خوانساری بر غرر الحکم و دررالکلم، تألیف عبدالواحدبن محمد آمدی، چاپ جلال الدین محدّث ارموی، تهران ۱۳۶۶ ش.
ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، چاپ محمود محمد طناحی و طاهر احمد زاوی، بیروت ۱۳۸۳/۱۹۶۳، چاپ افست قم ۱۳۶۴ ش.
ابن بابویه، التوحید، چاپ هاشم حسینی طهرانی، قم ۱۳۵۷ ش.
• ابن بابویه، عیون اخبار الرضاء، چاپ مهدی لاجوردی، قم ۱۳۶۳ ش.
• ابن بابویه، کتاب من لایحضرهُ الفقیه، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۴۰۴.
ابن شاذان، الایضاح، چاپ جلال الدین محدّث ارموی، تهران ۱۳۶۳ ش.
ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قم ۱۴۰۴.
ابن کثیر، البدایة و النهایة، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸.
ابن مخدوم حسینی، مفتاح الباب، به ضمیمة النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادی عشر، چاپ مهدی محقق،
تهران ۱۳۶۵ ش.
ابن ندیم، الفهرست، چاپ رضا تجدد، تهران ۱۳۵۰ ش.
محمد ابوزهرة، تاریخ المذاهب الاسلامیة، قاهره ۱۹۷۶.
علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامییّن و اختلاف المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
عبدالرحمان بدوی، «محمد بن زکریا رازی»، ترجمه نصراللّه پورجوادی، در تاریخ فلسفه در اسلام، به کوشش میان محمد شریف، تهران (نشر دانشگاهی)، ۱۳۶۲ ش.
عبد القاهر بن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، چاپ عزت عطار حسینی، مصر ۱۳۶۷/ ۱۹۴۸.
اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربیة)، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره ۱۳۷۶، چاپ افست بیروت ۱۴۰۷.
محمد بن زکریا رازی، رسائل فلسفیّة، چاپ پل کراوس (مناظرات بین ابی حاتم الرازی و ابی بکر الرازی)، قاهره ۱۹۳۹، چاپ افست تهران.
محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، چاپ محمد سیدکیلانی، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، چاپ ابراهیم بهادری و محمدهادی، قم ۱۴۱۳.
فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ هاشم رسولی محلاتی و فضل اللّه یزدی طباطبائی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت.
• محمدبن حسن طوسی، کتاب تمهید الاصول فی علم الکلام، چاپ عبدالمحسن مشکوة الدینی، تهران ۱۳۶۲ ش.
حسین عطوان، الفرق الاسلامیة فی بلاد الشام فی العصر الاموی، بیروت ۱۹۸۶.
حسن بن یوسف علامه حلّی، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، چاپ محمد نجمی زنجانی، تهران ۱۳۳۸ ش.
• حسن بن یوسف علامه حلّی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، چاپ حسن حسن زاده آملی، قم ۱۴۰۷ الف.
• حسن بن یوسف علامه حلّی، نهج الحقّ و کشف الصّدق، چاپ عین اللّه حسنی ارموی، قم ۱۴۰۷ ب.
مقدادبن عبداللّه فاضل مقداد، النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادی عشر، چاپ مهدی محقق، تهران ۱۳۶۵ ش.
احمدبن محمد فیّومی، المصباح المنیر، بیروت ۱۹۸۷.
قاضی عبد الجبار بن احمد، شرح الاصول الخمسة، چاپ عبدالکریم عثمان، قاهره ۱۳۸۴.
• قاضی عبد الجبار بن احمد، المحیط بالتکلیف، چاپ عمر سیدعزمی، قاهره ۱۹۶۵.
• قاضی عبد الجبار بن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۸، چاپ توفیق طویل و سعید زاید، مصر.
محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت ۱۴۰۱.
محمد بن محمد ماتریدی، کتاب التوحید، چاپ فتح اللّه خلیف، استانبول ۱۹۷۹.
علی بن حسام الدین متقی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، چاپ صفوة سقا، بیروت ۱۳۹۷.
محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، بحارالانوار، بیروت ۱۴۰۳.
محمد بن محمد مفید، اوائل المقالات، تهران ۱۳۷۲ ش.
• محمد بن محمد مفید، مجموعه مصنفات شیخ مفید، قم ۱۴۱۳.
حسین بن محمد تقی نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم ۱۴۰۷ـ ۱۴۰۸.
محمد بن حسن اسنوی، حیاة القلوب فی کیفیة الوصول الی المحبوب، در هامش ابوطالب مکی، کتاب قوت القلوب فی معاملة المحبوب و وصف طریق المرید الی مقام التوحید، ج ۱ـ۲، قاهره ۱۳۱۰، چاپ افست بیروت.
عبداللّه بن محمد انصاری، منازل السایرین، متن عربی با مقایسه به متن علل المقامات و صد میدان، ترجمه دری منازل السایرین و علل المقامات و شرح کتاب از روی آثار پیرهرات از روان فرهادی، تهران ۱۳۶۱ ش.
عبد الکریم بن ابراهیم جیلانی، الانسان الکامل فی معرفة الاواخر و الاوائل، قاهره ۱۳۹۰/۱۹۷۰.
محمد علی حکیم، لطائف العرفان، تهران ۱۳۴۰ ش.
محمد بن حسین سلمی، طبقات الصوفیة، چاپ نورالدین شریبه، قاهره ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
• محمد بن حسین سلمی، مجموعه آثار ابوعبدالرحمان سلمی (بخش‌هایی از حقائق التفسیر و رسائل دیگر)، چاپ نصراللّه پورجوادی، ۱۱( کتاب الفتوة)، چاپ سلیمان آتش، تهران ۱۳۶۹ـ۱۳۷۲ ش.
عبد الرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، چاپ محسن بیدارفر، قم ۱۳۷۲ ش.
احمد بن محمد علاء الدولة سمنانی، مصنفات فارسی، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۹ ش.
محمد بن محمد غزالی، کیمیای سعادت، چاپ حسین خدیوجم، تهران ۱۳۶۴ ش.
عبد الرزاق گیلانی، شرح فارسی مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، چاپ جلال الدین محدّث ارموی، تهران ۱۳۴۳ـ۱۳۴۴ ش.
اسماعیل بن محمد مستملی، شرح التعرف لِمذهب التصوف، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۶۶ ش.
مهدی بن ابی ذر نراقی، جامع السعادات، چاپ محمد کلانتر، نجف ۱۳۸۷/۱۹۶۷، چاپ افست بیروت.






 
۱. جواهرالکلام، ج۳۱، ص۴۹.    
۲. الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربیة)، ج۳، ص۱۰۹۹، ذیل «فوض».    
۳. معجم مقاییس اللغة، ذیل «فوض».
۴. النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ذیل «فوض».
۵. المصباح المنیر، ذیل «فوض».
۶. جواهر الکلام، ج۲۷، ص۳۴۷.    
۷. قواعد الاحکام، ج۲، ص۵۶۲.    
۸. مستمسک العروة، ج۱۴، ص۱۰۳.    
۹. وسائل الشیعة، ج۱۵، ص۲۱۲.    
۱۰. جواهر الکلام، ج۳۱، ص۴۹.    
۱۱. جواهر الکلام، ج۳۱، ص۵۱.    
۱۲. جواهر الکلام، ج۳۱، ص۴۹.    
۱۳. جواهر الکلام، ج۳۱، ص۶۸-۶۶.    
۱۴. جواهر الکلام، ج۳۲، ص۶۸-۶۷.    
۱۵. جواهر الکلام، ج۳۲، ص۲۴.    
۱۶. جواهر الکلام، ج۴۰، ص۲۳.    
۱۷. تحریر الوسیلة، ج۲، ص۸۴.    
۱۸. مستمسک العروة، ج۱، ص۳۸۹.    
۱۹. التنقیح (الطهارة)، ج۲، ص۷۹.
۲۰. مهذب الاحکام، ج۱، ص۳۸۷.
۲۱. مومنون/سوره۲۳، آیه۴۴.    
۲۲. من لایحضرهُ الفقیه، ج۱، ص۴۹۵.    
۲۳. الکافی، ج۲، ص۵۲۵.    
۲۴. کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج۲، ص۱۷۴.
۲۵. بحارالانوار، ج۸۴، ص۳۱۳ ۳۱۴.    
۲۶. بحارالانوار، ج۱، ص۲۲۵.    
۲۷. بحارالانوار، ج۹۰، ص۱۸۹.    
۲۸. التبیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۱۱.    
۲۹. التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۸۰.    
۳۰. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۱۲۹.
۳۱. الجامع لاحکام القرآن، ج۸، ص۱۶۰.
۳۲. معجم مقاییس اللغة، ذیل «فوض».
۳۳. المصباح المنیر، ذیل «وکل».
۳۴. من لایحضرهُ الفقیه، ج۱، ص۴۹۵.    
۳۵. الکافی، ج۲، ص۴۷.    
۳۶. الکافی، ج۲، ص۵۲.    
۳۷. الکافی، ج۲، ص۵۲۵.    
۳۸. الکافی، ج۲، ص۵۸۱.    
۳۹. کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج۱، ص۳۷.
۴۰. بحارالانوار، ج۸۳، ص۱۸۲.    
۴۱. بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۷۷.    
۴۲. بحارالانوار، ج۶۵، ص۳۸۲.    
۴۳. الکافی، ج۲، ص۶۵.    
۴۴. بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۳۶.    
۴۵. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۲۰.
۴۶. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۲، ص۴۲۰.    
۴۷. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۱۰، ص۱۷۲.    
۴۸. کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج۱، ص۳۷.
۴۹. الکافی، ج۲، ص۴۷.    
۵۰. بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۷۷.    
۵۱. الکافی، ج۲، ص۵۲.    
۵۲. بحارالانوار، ج۱، ص۲۲۵.    
۵۳. بحارالانوار، ج۷، ص۱۸۰.
۵۴. الکافی، ج۱، ص۲۶۵ ۲۶۸.    
۵۵. بحارالانوار، ج۱۷، ص۱۱۴.    
۵۶. بحارالانوار، ج۲۵، ص۳۲۸۳۵۰.    
۵۷. بحارالانوار، ج۲۵، ص۳۴۹.    
۵۸. عیون اخبار الرضاء، ج۲، ص۱۱۴.    
۵۹. الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۲، ص۱۹۸.    
۶۰. بحارالانوار، ج۵، ص۱۲.    
۶۱. بحارالانوار، ج۲۵، ص۳۴۸.    
۶۲. بحارالانوار، ج۲۵، ص۳۴۹۳۵۰.    
۶۳. الکافی، ج۱، ص۱۵۹.    
۶۴. الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۲، ص۲۵۴.    
۶۵. التوحید، ص۳۵۹ ۳۶۰.    
۶۶. التوحید، ص۳۶۳.    
۶۷. عیون اخبار الرضاء، ج۱، ص۱۴۴.
۶۸. بحارالانوار، ج۵، ص۱۷.    
۶۹. الکافی، ج۲، ص۵۴۷.    
۷۰. بحارالانوار، ج۹۰، ص۱۸۹.    
۷۱. الکافی، ج۲، ص۶۳.    
۷۲. شرح محقق بارع جمال الدین محمد خوانساری بر غرر الحکم و دررالکلم، ج۵، ص۲۲۰.
۷۳. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۵، ص۲۲۲.    
۷۴. بحارالانوار، ج۶۵، ص۳۸۲.    
۷۵. بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۶۴.    
۷۶. شرح محقق بارع جمال الدین محمد خوانساری بر غرر الحکم و دررالکلم، ج۴، ص۱۱۵.
۷۷. الکافی، ج۲، ص۵۵۹.    
۷۸. بحارالانوار، ج۱، ص۲۲۵.    
۷۹. مقالات الاسلامییّن و اختلاف المصلّین، ص۴۳۹.
۸۰. الفرق بین الفرق، ص۱۶۰ـ۱۶۱.
۸۱. مجموعه مصنفات شیخ مفید، ج۵، ص۴۶.
۸۲. رسائل فلسفیّة، ج۱، ص۲۹۱ـ۳۱۶.
۸۳. «محمدبن زکریا رازی»، ص۶۲۷ـ۶۲۹.
۸۴. التوحید، ص۳۶۰۳۶۱.    
۸۵. مجموعه مصنفات شیخ مفید، ج۵، ص۲۹.
۸۶. الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۲، ص۲۵۴.    
۸۷. مجموعه مصنفات شیخ مفید، ج۵، ص۱۳۳.
۸۸. اوائل المقالات، ص۷۲.    
۸۹. اوائل المقالات، ص۱۷۳.    
۹۰. تمهید الاصول فی علم الکلام، ص۲۷.
۹۱. الفهرست، ص۲۰۱.
۹۲. الفرق بین الفرق، ص۱۹.
۹۳. الملل و النحل، ج۱، ص۱۲۵.
۹۴. البدایة و النهایة، ج۹، ص۴۲ـ۴۳.
۹۵. الفرق الاسلامیة فی بلاد الشام سفی العصر الاموی، ص۲۹.
۹۶. المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۸، ص۴.
۹۷. الفرق بین الفرق، ص۲۰.
۹۸. الملل و النحل، ج۱، ص۴۹.
۹۹. تاریخ المذاهب الاسلامیة، ج۱، ص۱۲۴.
۱۰۰. اوائل المقالات، ص۱۵.
۱۰۱. نهج الحقّ و کشف الصّدق، ص۱۰۱.
۱۰۲. انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، ص۱۱۰.
۱۰۳. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۰۸.
۱۰۴. النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادی عشر، ص۲۷.
۱۰۵. مفتاح الباب، ص۱۵۶.
۱۰۶. مقالات الاسلامییّن و اختلاف المصلّین، ص۱۹۹.
۱۰۷. مقالات الاسلامییّن و اختلاف المصلّین، ص۱۹۹ـ۲۰۰.
۱۰۸. انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، ص۸۸.
۱۰۹. انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، ص۹۱.
۱۱۰. المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۸، ص۱۰۹ـ۱۶۱.
۱۱۱. المحیط بالتکلیف، ص۳۵۶ـ۳۶۶.
۱۱۲. شرح الاصول الخمسة، ص۳۷۵ـ ۳۷۶.
۱۱۳. الایضاح، ص۶.    
۱۱۴. الفرق بین الفرق، ص۶۸.
۱۱۵. الملل و النحل، ج۱، ص۴۹.
۱۱۶. تاریخ المذاهب الاسلامیة، ج۱، ص۱۲۴.
۱۱۷. الملل و النحل، ج۱، ص۵۶.
۱۱۸. الملل و النحل، ص۷۴.
۱۱۹. الملل و النحل، ج۱، ص۸۵.
۱۲۰. کتاب التوحید، ص ۷۴.
۱۲۱. منازل السایرین، ص۷۶.
۱۲۲. منازل السایرین، ص۳۳۴.
۱۲۳. طبقات الصوفیة، ص۱۷۴.
۱۲۴. مجموعه آثار ابوعبدالرحمان سلمی (بخش‌هایی از حقائق التفسیر و رسائل دیگر)، ج۲، ص۲۷۹.
۱۲۵. مومنون/سوره۲۳، آیه۴۴.    
۱۲۶. شرح فارسی مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، ج۲، ص۴۷۰.
۱۲۷. منازل السایرین، ص۷۵ـ ۷۸.
۱۲۸. منازل السایرین، ص۳۳۴.
۱۲۹. منازل السایرین، ص۷۸.
۱۳۰. حیاة القلوب فی کیفیة الوصول الی المحبوب، ج۲، ص۱۵۸ـ۱۵۹.
۱۳۱. شرح منازل السائرین، ص۱۸۰ـ۱۸۱.
۱۳۲. لطائف العرفان، ص۲۶۸.
۱۳۳. الانسان الکامل فی معرفة الاواخر و الاوائل، ج۲، ص۱۴۲.
۱۳۴. جامع السعادات، ج۳، ص۲۱۳.
۱۳۵. الانسان الکامل فی معرفة الاواخر و الاوائل، ج۲، ص۱۴۲.
۱۳۶. شرح التعرف لِمذهب التصوف، ج۲، ص۹۰۸ـ۹۱۳.
۱۳۷. منازل السایرین، ص۷۷.
۱۳۸. شرح منازل السائرین، ص۱۷۸ـ ۱۷۹.
۱۳۹. کیمیای سعادت، ج۲، ص۴۰۴.
۱۴۰. مصنفات فارسی، ص۱۰۴.




دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، مقاله تفویض، ص۳۷۳۵.    
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت، ج۲، ص۵۶۶.    




جعبه ابزار