• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تفاوت روش ها با موضوعات مختلف تفسیری ظریفی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



عنوان موضوع اصلي: قرآن
عنوان موضوع فرعي اول: پرسش و پاسخ
عنوان موضوع فرعي دوم: علوم قرآن
زبان: فارسي
نام خانوادگي نويسنده: آيت الله عبدالله جوادي آملي
عنوان مقاله: تفاوت روش ها با موضوعات مختلف تفسيرى
چكيده مقاله: متن مقاله: پرسش :
چه تفاوتى بين روشهاى تفسيرى با موضوعات مختلف تفسيرى وجود دارد؟
پاسخ :
بين شيوه‌ها و روشهاى تفسيرى با موضوعات مختلف تفسيرى تفاوت است. در تفسير، در مورد موضوعات مختلف كاوش مى‌شود. مانند آن كه برخى مسائل و موضوعات ادبى قرآن را محور بحث قرار مى‌دهند و بعضى به نكات فقهى قرآن مى‌پردازند و آيات الاحكام را مى‌نگارند و برخى ديگر به آيات مربوط به معارف مى‌پردازند، مثلاً، زمخشرى به مسائل ادبى و خواجه عبدالله انصارى به مباحث عرفانى نظر دارد، اين گونه از اختلافات مربوط به روشهاى تفسيرى نيست.
روش، راه تفسير است و بين راه تفسير با موضوعات تفسيرى تفاوت است. انواع مختلف راه و روش تفسيرى، گاه در محدوده ظواهر قرآنى است كه به ظاهر يك يا چند آيه و يا به ظواهر همه آيات در قياس با يكديگر نظر مى‌شود و گاه نيز از راه سير باطنى، معانى قرآن و همچنين مقيّدات و مخصصات و مانند آنها اظهار مى‌گردد.
روشها و مناهج تفسيرى در طول يكديگر قرار دارند و سرآغاز همه روشها حجّيت ظواهر است. و به همين دليل بايد به گونه‌اى در خدمت قرآن باشيم كه ظواهر را اصل قرار دهيم ليكن نه به اين صورت كه غير ظاهر را نفى نمائيم.
در رواياتى كه از وجود مبارك پيامبر اكرم (صلّى الله عليه و آله) و از ائمه معصومين (عليهم‌السّلام) رسيده است لطايف فراوانى از آيات قرآنى استفاده شده است كه همه آنها ضمن آن كه نفى كننده ظاهر قرآن نيست، با سرپل قرار دادن ظواهر در طول يكديگر قرار مى‌گيرند، نمونه‌اى از اين روايات را مرحوم صدوق در توحيد از امام صادق (عليه‌السّلام) نقل مى‌نمايد كه يكى از شاگردان حضرت در مورد «ابوالقاسم» كه كنيه پيامبر (صلّى الله عليه و آله) قرار گرفته است پرسش نمود و گفت: چرا پيامبر (صلّى الله عليه و آله) را ابوالقاسم مى‌گويند؟
امام (عليه‌السّلام) فرمود: به دليل اين كه رسول الله (صلّى الله عليه و آله) فرزندى به نام قاسم داشت او عرض كرد: اين را مى‌دانم و بيش از اين براى من بفرماييد و امام در پاسخ، مطلبى را فرمود كه با سه مقدّمه تبيين مى‌شود.
اوّل: حضرت على (عليه‌السّلام) شاگرد پيامبر بوده و علوم فراوانى را از ايشان استفاده كرده است.
دوّم: رابطه استاد و شاگرد رابطه پدر و فرزند است. يعنى شاگرد به منزله فرزند روحانى استاد است و نتيجه اين دو مقدّمه اين مى‌شود كه على بن ابيطالب كه شاگرد پيامبر (صلّى الله عليه و آله) است به منزله فرزند ايشان بوده و پيامبر به منزله پدر او است.
پس از اين امام (عليه‌السّلام) به مقدمه سوم اشاره مى‌فرمايند به اين بيان كه، على بن ابيطالب قسيم بهشت و دوزخ است و تقسيم بهشت و دوزخ به عهده ايشان است و او به اذن خداوند به جهنم دستور مى‌دهد تا دشمنان او را فراگرفته و از دوستان او برحذر باشد، چون سوال كننده به سه مقدّمه فوق اذعان نمود، آن گاه امام (عليه‌السّلام) اين نتيجه را گرفت كه پس على (عليه‌السّلام) قاسم و پيامبر (صلّى الله عليه و آله) كه به منزله پدر است ابوالقاسم مى‌باشد.
معناى لطيف فوق را كه مرحوم صدوق در كتاب توحيد نقل مى‌كند هرگز از ظاهر لفظ ابوالقاسم نمى‌توان استنباط كرد، ليكن اين معنا خلاف ظهورى نيست كه در تفسير اول امام (عليه‌السّلام) مورد نظر بود. زيرا اين تفسير دوم در طول آن بوده و مزاحم با آن نيست.
برخى از مشايخ ما (رضوان‌الله‌تعالى‌عليهم) مى‌فرمودند اگر سائل حوصله بيشترى به خرج مى‌داد و تقاضاى توضيح و بيان بيشتر را مى‌كرد، امام (عليهم‌السّلام) معناى ديگرى را كه در طول دو معناى سابق بود اظهار مى‌داشت.
اين گونه از تفاسير كه در طول تفسير نخستين حاصل مى‌گردد از ظاهر لفظ فهميده مى‌شود مبتنى بر روشى است كه مفسّر از راه تهذيب نفس و تزكيه به دست مى‌آورد، مفسّر آنچه را از اين راه دريافت داشته ديگر بار به لفظ اظهار مى‌دارد و مستمع آن را مى‌فهمد.
خداوند سبحان با برخى سخن مى‌گويد و با عده‌اى حرف نمى‌زند او كه به همه چيز بينا است «إنّه بكلّ شي‌ء بصير» [۱]     نظر عنايت و لطف خود را از گروهى باز مى‌گيرد.چه اين كه در قيامت نيز نظر خود را از آنها بر گرفته و با آنها تكلم نمى‌كند. «لا يكلّمهم الله و لا ينظر اليهم يوم القيامة و لا يزكيهم» [۲]     يعنى؛ در روز قيامت با آنها سخن نمى‌گويد و به ايشان نمى‌نگرد و آنها را تزكيه نمى‌كند.
كسانى كه اصحاب خاص حق هستند از گفتگوى با خداوند بهره مى‌برند و آنها سخن خدا را كه در هنگام تلاوت آيات قرآن در باطن و دل آنها ظهور مى‌نمايد در مى‌يابند و اين نكته را نيز در مى‌يابند كه اين گفتار از القائات شيطانى نبوده و از راه ديگرى نيامده است و آن گاه القائات الهى را كه از اين طريق به دست آورده‌اند با الفاظ و مفاهيم به ديگران منتقل مى‌كنند.
تجلّى خداوند سبحان در قرآن و كورى بندگان نسبت به آن كه در نهج‌البلاغه آمده است، اشاره به روش تفسيرى كسانى دارد كه در هنگام تلاوت آيات از آن تجلّى بهره برده و در مواجهه و گفتگوى با خداوند قرار مى‌گيرند و البته اين گروه كه تجلّى خداوند را در قرآن مشاهده مى‌كنند او را در مقام فعل مشاهده مى‌كنند وگرنه اين نكته همواره بايد در ذهن بماند كه كنه ذات الهى در دسترس هيچ يك از مخلوقات نيست.
حاصل آن كه بايد بين روشهاى تفسيرى با موضوعات تفسيرى تفاوت گذارد، موضوعات مختلف در عرض يكديگر هستند و اين موضوعات در قالب يك روش و گاه روشهاى مختلف مى‌توانند تقسيم شوند، برخى از روشها در حوزه الفاظ و ظهورات لفظى است، مانند وقتى كه به مفاد ظاهر از يك آيه و يا به تفسير آيات به آيات پرداخته مى‌شود و برخى از روشها به باطن آيات نظر داشته و در طول روش نخستين در مراتب متفاوتى قرار مى‌گيرند.
پى نوشت ها:
[۳]    . سوره ملك، آيه ۱۹.
[۴]    . سوره آل‌عمران، آيه ۷۷.
پيوند مرتبط: تاريخ بارگذاري: ۱۳۸۹/۰۸/۱۷



جعبه ابزار