• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تفسیر قشیری

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تفسیر قشیری (لطائف الاشارات)




تالیف ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن قشیری نیشابوری؛ زادگاه قشیری، در یکی از روستاهای اطراف نیشابور است. او در سال ۳۷۶ دیده به جهان گشود و در ایام کودکی، پدرش را از دست داد و خانواده‌اش برای دانش آموختن او کوشیدند. او (همراه کاروان علم و دانش در آن عصر) در رشته‌هایی چون فقه و حدیث و ادبیات و اصول و تفسیر شگفتی‌هایی آفرید و در محضر ابوعلی دقاق (متوفای ۴۰۵) که از بزرگان صوفیه در آن زمان به‌شمار می‌رفت، حضور یافت و بر دست او به جرگه صوفیان عارف درآمد.
همو بود که به وی اشارت کرد تا در جلسات درس ابوبکر طوسی و ابن فورک و اسفراینی حضور یابد و از آنان بهره گیرد. او در همان‌حال، به‌طور مرتب و مداوم در جلسات درس دقاق حاضر می‌شد و بعد از آنکه دقاق بدرود حیات گفت، در جلسات درس ابوعبدالرحمن سلمی (متوفای ۴۱۲) شرکت جست؛ تا اینکه در فقه و کلام شیخ خطه خراسان گردید؛ علاوه بر اینکه در حدیث و وعظ و ارشاد نیز سرآمد همگان بود. وی در سال ۴۶۵ در نیشابور دیده بر جهان فرو بست.
[۱] جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص۲۹۱.





تفسیر وی ادامه و استمرار تفسیر باطنی صوفیانه است و بیشتر بر تاویلاتی مبتنی است که گاه با ظاهر عبارت سازگاری ندارد؛ با وجود این، کوشیده است تا (به اصطلاح صوفیان) میان علوم حقیقت و علوم شریعت توافق دهد. کشش وی مبتنی بر این بود که هیچ تعارضی میان آن‌دو نیست و هر سخنی که مخالف آن‌دو باشد در حقیقت خروج علیه آنها به‌شمار می‌رود؛ چون هر شریعتی که به تایید حقیقت نرسد پذیرفته نیست و هر حقیقتی که مقید به شریعت نباشد دست یافتنی نیست؛ بنابراین چنان‌که در رساله قشیریه آمده است، شریعت پرستیدنی و حقیقت، دیدنی است.
وی در این تفسیر کوشیده است ثابت کند که هر نکته کوچک یا بزرگ در علوم صوفیه، اصلی قرآنی دارد و این امر با عنوان خاصی تبلور و ظهور یافته است؛ چنانکه اصطلاحات صوفیانه مانند ذکر، توکل، رضا، ولی و ولایت، حق، ظاهر و باطن و قبض و بسط، به‌طور صریح در متن و نص قرآن آمده است. هنگام خواندن این تفسیر به این نتیجه قطعی خواهید رسید که صوفیه اصول و فروع مرام خویش را از قرآن کریم برگرفته‌اند و برخلاف پندار بسیاری از پژوهشگران که معتقدند تصوف اسلامی متاثر از جریانات خارجی و برگرفته از فلسفه یونان و ایران باستان و هند است، علوم ایشان برگرفته از دیگران و وارداتی نیست؛ همچنین به نبوغ قشیری پی می‌برید که هنگام تفسیر آیه‌هایی که هیچ اصطلاح صوفیانه در آنها به‌کار نرفته است مانند آیات طلاق، رموزی را درباره مصاحبت و مصاحب استخراج می‌نماید و از روابط پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اصحابش اشاراتی درباره شیخ و مریدان به‌دست می‌آورد و از جلوه‌های طبیعی مانند خورشید و ماه و باران و کوه‌ها اشاراتی به‌دست می‌دهد که ارتباطی تنگاتنگ با ریاضت‌های نفسانی و مجاهدت‌ها و یا مکاشفه‌ها و مواصلات صوفیان دارد. بنابراین، تفسیر وی از موفق‌ترین تفاسیر صوفیان است؛ چون توانسته است در آن، شریعت و طریقت را با هم پیوند دهد و نیز سالم‌ترین آنهاست؛ از حیث وارد نشدن در ورطه تاویلات دوری که ظاهر لفظ از آنها رویگردان است.


در تفسیر وی، گاه تاویلات دوری به چشم می‌خورد که ظاهرا تفسیر به رای به‌شمار می‌آید؛ مثلا هنگام تفسیر آیه «و عهدنا الی ابراهیم و اسماعیل ان طهرا بیتی للطائفین و العالکفین و الرکع السجود؛ » می‌گوید: در ظاهر عبارت، به پاکیزه نگاه داشتن بیت الله امر شده ولی اشارتی که از آیه برمی‌خیزد دال بر تطهیر دل‌هاست و تطهیر بیت، آن است که آن را از آلودگی‌ها و پلیدی‌ها پاک نگهدارند و تطهیر دل‌ها، حفظ و نگهداری آنها از روی کردن به اغیار و بیگانگان است؛ و طواف حجاج به‌گرد بیت الله، در زبان شرع معلوم است و طواف معانی نیز برای اهل حق معلوم؛ در نتیجه، معانی، گرد دل‌های عارفان در طواف‌اند و حقایق درون دل‌های موحدان مستقراند؛ عارفان اصحاب تلوین و موحدان اصحاب تمکین‌اند. (تلوین و تمکین دو اصطلاح است: تلوین صفتی است برای اصحاب احوال و تمکین صفتی است برای اصحاب حقایق. پس تا زمانی که بنده‌ای در طریق باشد، او صاحب تلوین است؛ چون از حالی به حالی دیگر ارتقاء می‌یابد و رنگ می‌بازد و از صفتی به صفت دیگری در می‌آید و دائما در حال افزایش و فزونی است؛ اما صاحب تمکین، وصل شد، آنگاه متصل گشت، و دلیل بر اینکه او متصل گشت اینکه او به‌طور کلی از کلیت و تمامیت هستی خود بریده است. تغییری که در واردات می‌دهد یا به سبب ضعف وارد شونده است یا به علت ضعف دارنده؛ و آرامش، یا به دلیل قوت اوست و یا به علت ضعف وارد شونده ).
دلهای قاصدان، به ملازمت خضوع، همواره بر در جود ایستاده است؛ و دل‌های موحدان هماره بر بساط وصل در رکوع است؛ و دل‌های واجدان، همواره بر بساط قرب در سجده است و گفته می‌شود: دست‌های برکشیده و نیازمند طالبان، همواره بر در کرم، بلند است و اهداف والای مریدان همواره در محضر جود طواف است و کاروان همت‌های عارفان هماره در حضرت عزّ سر سپرده است.
در تفسیر آیه «یا ایها الذین آمنوا لیبلونکم الله بشی ء من الصید تناله ایدیکم و رماحکم لیعلم الله من یخافه بالغیب... یا ایها الذین آمنوا لا تقتلوا الصید و انتم حرم و من قتله منکم متعمدا فجزاء مثل ما قتل من النعم؛ » گفته است: اشارت در آیه این است که هر که راهی خانه من گشت سزاوار است که شکار و صید از دست او در امان باشد و هیچ حیوانی از او در آزار نباشد؛ از این‌رو گفته‌اند: انسان نیکوسرشت کسی است که کوچک‌ترین جانداری از او آزار نبیند و هیچ شری را در دل نپروراند؛ و گفته‌اند:
در این آیه اشارت است که هر که به سوی ما می‌آید، بر اوست که تمامی خواسته‌ها را بیرون بریزد؛ و سزاوار نیست در هیچ حالی، به راه مطالبه و خواهش‌گری برود و همان‌گونه که صید بر انسان مُحْرِم (تا زمانی که از احرام بیرون نیامده) حرام است، طلب و طمع و اختیار و انتخاب بر انسان واجد (کسی که حق را یافته است) حرام است؛ تا زمانی که در احرام قلب به‌سر می‌برد؛ و گفته‌اند: انسان عارف، شکار حق است و کسی که خود شکار است دیگر شکاری نخواهد داشت (نباید داشته باشد)؛ هرگاه انسان محرم صیدی را بکشد، باید کفاره دهد و اگر انسان عارف، در اغیار بنگرد یا به آنها طمع ورزد یا به چیزی علاقمند گردد و یا چیزی را بگزیند، بر او کفاره لازم می‌گردد؛ ولی در مورد او، به عقوبت جزاء به مثل یا پرداخت چند برابر آنچه که در آن تصرف کرده یا طمع ورزیده اکتفا نمی‌شود؛ بلکه، کفاره وی آن است که از هر چه غیرحقیقت است‌ اندک یا بسیار و کوچک و یا بزرگ برهنه گردد و بر حقیقت تجرد یابد.
وی در تفسیر آیه شریفه «احل لکم صید البحر و طعامه متاعا لکم و للسیارة و حرم علیکم صید البر؛ » می‌گوید: حکم دریا برخلاف حکم خشکی است؛ و اگر بنده‌ای در دریای حقایق غرق شود، حکم او ساقط می‌شود؛ در نتیجه؛ صید دریایی بر او مباح است؛ چون اگر غرق گردد، محو و فنا می‌شود و هر آنچه بر اوست نه از اوست و نه به سبب اوست؛ زیرا او محو و فنا گشته و خداوند بر امور و احوال او غالب است.
این‌گونه تاویلات دریافت‌هایی که از آیه شده است، آنهم به‌عنوان استشهاد نه استناد؛ لذا از نظر محققان، تفسیر به رای یا تاویل باطل به حساب نمی‌آید. و العصمة لله.


۱. جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص۲۹۱.
۲. ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۱۸، ص۲۲۹.    
۳. ابن خلکان، احمد بن ابراهیم، تاریخ، ج۳، ص۲۰۵-۲۰۶.    
۴. قشیری، عبدالکریم بن هوازن، الرسالة القشیریه، ص۱۹۵.    
۵. قشیری، عبدالکریم بن هوازن، لطائف الاشارات، ج۱، ص۶.    
۶. بقره/سوره۲، آیه۱۲۵.    
۷. قشیری، عبدالکریم بن هوازن، الرسالة القشیریه، ص۱۸۹.    
۸. قشیری، عبدالکریم بن هوازن، لطائف الاشارات، ج۱، ص۱۲۴.    
۹. مائده/سوره۵، آیه۹۴-۹۵.    
۱۰. مائده/سوره۵، آیه۹۶.    
۱۱. قشیری، عبدالکریم بن هوازن، لطائف الاشارات، ج۱، ص۴۴۹.    



معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، ج۲، ص۳۹۶-۳۹۹.    



جعبه ابزار