• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تنبلی در قرآن خام

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تنبلى، حاصل مصدر و به معناى تن پرورى، كاهلى، اهمال و مسامحه [۱]     و سستى [۲]     است. واژه هايى مانند «الكَسَل»، «الفَشَل»، «الفُتور»،
«البُط ء»، «القُعود» در عربى براى رساندن مفهوم تنبلى به كار رفته اند [۳]    ؛ ولى اين بدان معنا نيست كه همه كاربردهاى اين واژه ها به معناى تنبلى باشد. در قرآن، واژه هاى ياد شده، به همراه ساختار آيات و نيز برخى قراين، بر مفهوم ياد شده دلالت دارند؛ براى نمونه تعبير «قاموا كُسالى» (نساء: ۱۴۲)، «اثّاقَلتُم اِلَى الاَرضِ» (توبه: ۳۸) و «لَيُبَطِّئَنَّ» (نساء: ۷۲) با بيان اثر و نشانه تنبلى، معناى آن را مى رسانند. تعابير «لا يَفتُرون» (انبياء:۲۰)[۴]    ، «لا تَنِيا» (طه: ۴۲)[۵]    ، «فَشِلتُم» (آل عمران: ۱۵۲) و «بَعُدَت عَلَيهِمُ الشُّقَّةُ» (توبه: ۴۲) نيز گوياى مفهوم تنبلى اند. برخى، تعبير «ولا تَسـٔموا اَن تَكتُبوه...» (بقره:۲۸۲) را نيز كنايه از تنبلى دانسته اند.[۶]    
اوضاع بد آب و هوايى (گرم و مرطوب) منطقه حجاز و نيز زياد بودن وقت بيكارى ساكنان آنجا موجب كسالت ذهنى و جسمى آنان شده بود.[۷]     از ديگر عوامل كسالت و تنبلى ميان مردم جزيره العرب، رواج برخى عقايد و انديشه ها مبنى بر رفع مسئوليت از خويش و نسبت دادن حوادث به روزگار و ... بود كه در اشعار جاهلى فراوان بازتاب يافته است.[۸]    
قرآن كريم، ترديد (توبه: ۴۵ ـ ۴۶)، ثروت و توانگرى (توبه: ۸۶)، دنياطلبى (آل عمران:۱۵۲)، (توبه: ۳۸) و نفاق (توبه: ۵۴) را از عوامل تنبلى برمى شمرد و از اين رو به مبارزه با نگرش نادرست اعراب برخاسته، ضمن بيان سرگذشت عبرت آموز اقوام پيشين مانند تنبلى بنى اسرائيل و سرگردانى در بيابان• (مائده: ۲۰ - ۲۶)، به تلاش و عمل، تشويق [۹]     و از سستى و بيكارگى نهى مى كند (نجم: ۳۹)؛ همچنين براى سرزنش يا تشويق مؤمنان، از امت هايى ياد مى كند كه همراه پيامبران خود كارزار كرده و در سختى ها سستى نورزيده و ناتوان و تسليم نشدند (آل عمران: ۱۴۶)[۱۰]    ؛ نيز با تجليل از مؤمنانى كه با جان و مال در راه خدا جهاد• مى كنند، ضمن مقايسه آنان با متخلفان و تنبلان، جهادگران را رستگار واقعى معرفى مى كند. (توبه: ۸۸) در قرآن بيشتر درباره دو چيز، كه هر دو نيز معنوى و دينى اند، به مفهوم تنبلى اشاره شده است: تنبلى در عبادت•، به ويژه نماز• (نساء: ۱۴۲)؛ تنبلى در جهاد. (مائده: ۲۱ - ۲۶)
تنبلى در عبادت
خداوند ضمن افشاى نيرنگ منافقان، كسالت و رياى در نماز را از آثار نفاق آنان برمى شمارد: «اِنَّ المُنـفِقينَ يُخـدِعونَ اللّهَ و هُوَ خـدِعُهُم واِذَا قاموا اِلَى
الصَّلوةِ قاموا كُسالى يُراءونَ النّاسَ ولا يَذكُرونَ اللّهَ اِلاّ قَليلا». (نساء: ۱۴۲) آيه ۵۴ توبه (توبه:۵۴) نيز منافقان را به سبب اين حالت سرزنش كرده [۱۱]     و در كنار كفر به خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و انفاق از روى ناخشنودى و كراهت، تنبلى در نماز را نيز از اركان نفاق برشمرده است [۱۲]    : «و ما مَنَعَهُم اَن تُقبَلَ مِنهُم نَفَقـتُهُم اِلاّ اَنَّهُم كَفَروا بِاللّهِ وبِرَسولِهِ و لايَأتونَ الصَّلوةَ اِلاّ وهُم كُسالى ولا يُنفِقونَ اِلاّ وهُم كـرِهون». برخى مفسران با توجه به اين آيه، ايمان به پروردگار را سبب رفع كسالت در نماز دانسته اند.[۱۳]    
منافقان به پاداش و كيفر الهى اعتقادى ندارند، بدين سبب نمى توانند كارهاى عبادى به ويژه نماز را به قصد قربت و با نشاط به جا آورند، بنابراين انگيزه ترك برايشان قوى و انگيزه انجام، ضعيف است، در نتيجه تنها براى حفظ جان و ترس از مؤمنان، ظاهر عبادات [۱۴]     را در حضور آنان انجام داده و در تنهايى و خلوت ترك مى كنند و بدين گونه در كارهايشان سستى و تنبلى و ريا پديدار مى شود.[۱۵]    
در برخى ديگر از آيات نيز اشاره به اين موضوع، يعنى سستى در عبادت و ياد خدا، آمده است؛ مانند: ۱. آيه ۴۲ طه (طه:۴۲) كه مى فرمايد: خداوند، حضرت موسى و برادرش را براى رساندن پيام الهى، به سوى فرعون فرستاد و آن ها را از ضعف و سستى در اين كار و ياد خدا نهى كرد: «اِذهَب اَنتَ واَخوكَ بِـٔيـتى ولا تَنيا فى ذِكرى».[۱۶]    ۲. آيه ۲۰ انبياء (انبیاء:۲۰) نيز (فصّلت:۴۸) كه بيان مى كند: فرشتگان نيز شب و روز، خدا را تسبيح گفته، در اين كار دچار تنبلى و سستى نمى شوند [۱۷]    : «يُسَبِّحونَ الَّيلَ والنَّهارَ لايَفتُرون».
تنبلى در جهاد
آيات بيانگر خوددارى و تخلّف از جهاد عموما مفهوم تنبلى را به ياد مى آورند. اين آيات، به لحاظى دو دسته اند: ۱. آيات ناظر به تخلف اقوام گذشته، نظير قوم موسى و لشكريان طالوت، از شركت در جهاد؛ ۲. آيات ناظر به سستى برخى مسلمانان در جنگ.
بر اساس دسته نخست، موساى كليم عليه السلام از قوم خود خواست وارد سرزمين مقدس (كنعان) شوند [۱۸]    ؛ ولى ترس از ساكنان آن كه مردمى قوى بودند، بنى اسرائيل را به اهمال و تنبلى واداشت [۱۹]    : «قالوا يـموسى اِنَّ فيها قَومـًا جَبّارينَ واِنّا لَن نَدخُلَها حَتّى يَخرُجوا مِنها فَاِن يَخرُجوا مِنها فَاِنّا دخِلون». (مائده: ۲۲) در پى سرپيچى و تنبلى بنى اسرائيل كه با اهانت به موسى عليه السلام همراه بود [۲۰]    ، آن ها به سرگردانى در بيابان دچار شدند.[۲۱]     برخى مفسران سبب تنبلى و اهانت را شك در رسالت وى دانسته اند.[۲۲]    
در داستان طالوت و جالوت نيز كه از همين دسته از آيات است، شمارى از لشكريان طالوت پس از زياده روى در نوشيدن آب، از شركت در جهاد با جالوت خوددارى كرده و گفتند: امروز ما توان رويارويى با جالوت و سپاهيانش را نداريم: «... قالُوا لا طاقَةَ لَنَا اليَومَ بِجالوتَ و جُنودِهِ...». (بقره: ۲۴۹) به گفته بعضى مفسران، اين آيه يادآور مفهوم تن پرورى و تنبلى است [۲۳]     و همين مسئله سبب خوارى و بيچارگى بنى اسرائيل بوده است.[۲۴]    
دسته دوم آياتى اند كه به نكوهش مسلمانان به سبب سستى و كاهلى در جهاد مى پردازند. بيشتر اين موارد ناظر به اعراب باديه نشين و منافقان اند.[۲۵]     اعراب، مردمى سلحشور و جنگجو بودند؛ اما معمولاً انگيزه آن ها در اين جنگ ها دستيابى به غنايم و منافع اقتصادى بود، از اين رو در مواردى كه احتمال دستيابى به غنايم كم بود انگيزه جنگيدن نيز در آن ها كاهش مى يافت. آياتى چند از سوره توبه و برخى ديگر از سوره هاى مدنى كه به بررسى و تحليل جنگ هاى تبوك• و اُحُد• پرداخته، از سستى و تنبلى گروه هايى از مسلمانان ياد مى كنند. در جنگ اُحد، خداوند مسلمانان را از ضعف، سستى و تنبلى در برخورد با مشركان برحذر مى دارد، زيرا درد و رنج براى هر دو گروه متخاصم وجود دارد، با اين تفاوت كه مسلمانان از خدا اميد پيروزى و پاداش دارند و مشركان از آن بى بهره اند [۲۶]    : «ولا تَهِنوا فِى ابتِغاءِ القَومِ اِن تَكونوا تَألَمونَ فَاِنَّهُم يَألَمونَ كَما تَألَمونَ وتَرجونَ مِنَ اللّهِ ما لايَرجون ...». (نساء: ۱۰۴) آيات ۱۳۹ ـ ۱۴۰ آل عمران (آل عمران: ۱۳۹ - ۱۴۰) و ۳۵ محمّد(محمد:۳۵) با بيانى مشابه به اين مطلب اشاره دارند. در جنگ اُحُد دنياطلبى گروهى از مسلمانان سبب سستى و اختلاف در ميان آن ها و در نتيجه شكست در برابر مشركان گرديد: «... حَتّى اِذا فَشِلتُم و تَنـزَعتُم فِى الاَمرِ و عَصَيتُم مِن بَعدِ ما اَركُم ما تُحِبّونَ مِنكُم مَن يُريدُ الدُّنيا...». (آل عمران: ۱۵۲)
در سوره توبه به خوددارى گروه هايى از مسلمانان از شركت در جنگ تبوك اشاره شده است. برخى از آنان گرماى تابستان، قحطى، دورى راه، نيرومندى دشمن و برداشت محصول را
بهانه كرده، از جهاد سر باز زدند.[۲۷]     خداوند اين گروه را به سبب سستى و تنبلى در جهاد توبيخ كرده است [۲۸]    : «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا ما لَكُم اِذا قيلَ لَكُمُ انفِروا فى سَبيلِ اللّهِ اثّاقَلتُم اِلَى الاَرضِ اَرَضيتُم بِالحَيوةِ الدُّنيا مِنَ الأخِرَة...». (توبه: ۳۸) علت تنبلى اين گروه را نيز دنياطلبى دانسته [۲۹]    ، در آيات ۳۹ ـ ۴۰ توبه(توبه: ۳۹ - ۴۰) ضمن يادآورى امدادهاى الهى در نجات پيامبر از چنگال مشركان، دنيا طلبان را به عذاب و جايگزين كردن گروهى ديگر به جاى آن ها تهديد مى كند. در آيه ۴۵ توبه (توبه:۴۵) نيز از ايمان واقعى نداشتن آنان به خدا و روز قيامت ياد شده است: «اِنَّما يَستَـِٔنُكَ الَّذينَ لا يُؤمِنونَ بِاللّهِ واليَومِ الأخِرِ وارتابَت قُلوبُهُم...». آنان اگر به راستى قصد خروج و جنگيدن داشتند ابزار جنگ را آماده مى كردند؛ ولى دچار تنبلى و ضعف اراده بودند [۳۰]     و همراه زنان، كودكان، پيران و بيماران كه توان جنگيدن نداشتند در مدينه ماندند [۳۱]    : «ولَو اَرادوا الخُروجَ لاََعَدّوا لَهُ عُدَّةً ولـكِن كَرِهَ اللّهُ انبِعاثَهُم فَثَبَّطَهُم وقيلَ اقعُدوا مَعَ القـعِدين». (توبه: ۴۶) اگر آن ها همراه مؤمنان روانه جنگ نيز مى شدند جز فساد، ايجاد دشمنى و سست كردن اراده جهاد اثرى نداشتند؛ افزون بر اين برخى از مؤمنان سخن منافقان را به راحتى پذيرفته، به تنبلى مبتلا مى شدند [۳۲]    : «لَو خَرَجوا فيكُم ما زادوكُم اِلاّ خَبالاً ولاََوضَعوا خِلــلَكُم يَبغونَكُمُ الفِتنَةَ وفيكُم سَمّـعونَ لَهُم...». (توبه: ۴۷)
از موارد ياد شده و نظاير آن ها به دست مى آيد كه ضعف ايمان و عدم اعتقاد واقعى به اسلام و در نتيجه ناتوانى در تحمل سختى ها سبب سستى و تنبلى در جهاد است [۳۳]    ، از همين رو منافقان و مسلمانان سست ايمان همواره از پاسخ به دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله براى جهاد شانه خالى كرده، تقاضا مى كنند تا با كودكان، بيماران و از كار افتادگان در شهر بمانند [۳۴]    : «واِذا اُنزِلَت سورَةٌ اَن ءامِنوا بِاللّهِ وجـهِدوا مَعَ رَسولِهِ استَـَٔنَكَ اولوا الطَّولِ مِنهُم وقالوا ذَرنا نَكُن مَعَ القـعِدين». (توبه: ۸۶) آنان ديگران را نيز دلسرد و از جهاد منع مى كنند [۳۵]     و دور ماندن از سختى هاى جنگ را نعمت الهى بر خود دانسته، در برابر فضل خدا به جهادگران اظهار حسرت• مى كنند [۳۶]    : «واِنَّ مِنكُم
لَمَن لَيُبَطِّئَنَّ فَاِن اَصـبَتكُم مُصيبَةٌ قَالَ قَد اَنعَمَ اللّهُ عَلَىَّ اِذ لَم اَكُن مَعَهُم شَهيدا • ولـَئِن اَصـبَكُم فَضلٌ مِنَ اللّهِ لَيَقولَنَّ كَاَن لَم تَكُن بَينَكُم وبَينَهُ مَوَدَّةٌ يــلَيتَنى كُنتُ مَعَهُم فَاَفوزَ فَوزًا عَظيمـا». (نساء: ۷۲ ـ ۷۳) در برخى آيات ديگر جهاد نيز تعبيرهايى درباره تنبلى و عذر و بهانه برخى مسلمانان در انجام اين فرمان الهى آمده است: «و لَو اَرَكَهُم كَثيرًا لَفَشِلتُم...» (انفال: ۴۳)؛ «...ويَستَـِٔنُ فَريقٌ مِنهُمُ النَّبىَّ يَقولونَ اِنَّ بُيوتَنا عَورَةٌ و ما هِىَ بِعَورَةٍ...». (احزاب: ۱۳)
افزون بر دو مورد پيش گفته، يعنى تنبلى در عبادت و جهاد، قرآن كريم گاه در مواردى ديگر نيز به موضوع سستى و كوتاهى اشاره مى كند؛ مثلاً مؤمنان را به نوشتن تعهدات مالى فرمان داده، آن ها را از كوتاهى و تنبلى در اين كار باز مى دارد: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنُوا اِذا تَدايَنتُم بِدَينٍ اِلى اَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكتُبوه ... و لاتَسـٔموا اَن تَكتُبوهُ صَغيرًا اَو كَبيرًا اِلى اَجَلِه» (بقره/۲،۲۸۲)[۳۷]    ؛ همچنين آيه ۶۱ انعام/۶ از كوتاهى و سستى نكردن فرشتگان در گرفتن جان انسان ها سخن مى گويد: «و يُرسِلُ عَلَيكُم حَفَظَةً حَتّى اِذا جاءَ اَحَدَكُمُ المَوتُ تَوَفَّتهُ رُسُلُنا و هُم لا يُفَرِّطون».[۳۸]    
فهرست منابع
انوار التنزيل، البيضاوى (م. ۶۸۵ ق.)، به كوشش عبدالقادر، بيروت، دار الفكر، ۱۴۱۶ ق؛ البحر المحيط، ابوحيان الاندلسى (م. ۷۵۴ ق.)، بيروت، دار الفكر، ۱۴۱۲ ق؛ پرتوى از قرآن، طالقانى، تهران، شركت سهامى انتشار، ۱۳۵۰ ش؛ التبيان، الطوسى (م. ۴۶۰ ق.)، به كوشش احمد حبيب العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ تفسير التحرير والتنوير، ابن عاشور (م. ۱۳۹۳ ق.)، مؤسسة التاريخ؛ تفسير جوامع الجامع، الطبرسى (م. ۵۴۸ ق.)، قم، النشر الاسلامى، ۱۴۱۸ ق؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى (م. ۱۰۹۱ ق.)، بيروت، اعلمى، ۱۴۰۲ ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. ۶۰۶ ق.)، قم، دفتر تبليغات، ۱۴۱۳ ق؛ التفسير الوسيط، سيد محمد طنطاوى، قاهرة، دارالمعارف، ۱۴۱۲ ق؛ تفسير مقاتل بن سليمان، مقاتل بن سليمان، (م. ۱۵۰ ق.)، به كوشش احمد فريد، دار الكتب العلمية، ۱۴۲۴ ق؛ جامع البيان، الطبرى (م. ۳۱۰ ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دار الفكر، ۱۴۱۵ ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. ۶۷۱ ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۴۰۵ ق؛ روض الجنان، ابوالفتوح رازى (م. ۵۵۴ ق.)، به كوشش ياحقى و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوى، ۱۳۷۵ ش؛ فتح القدير، الشوكانى (م. ۱۲۵۰ ق.)، بيروت، دارالمعرفه؛ فرهنگ فارسى، معين (م. ۱۳۵۰ ش.)، تهران، اميركبير، ۱۳۷۵ ش؛ فرهنگ فرزان، سيد حميد طبيبيان، فرزان، ۱۳۷۸ ش؛ فقه القرآن، الراوندى (م. ۵۷۳ ق.)، به كوشش حسينى، قم، كتابخانه نجفى، ۱۴۰۵ ق؛ كتاب مقدس، ترجمه: فاضل خان همدانى، ويليام گلبن، هنرى مرتن، تهران، اساطير، ۱۳۸۰ ش؛ الكشاف، الزمخشرى (م. ۵۳۸ ق.)، مصطفى البابى، ۱۳۸۵ ق؛ الكشف والبيان، الثعلبى (م. ۴۲۷ ق.)، به كوشش ابن عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۴۲۲ ق؛ لغت نامه، دهخدا (م. ۱۳۳۴ ش.) و ديگران، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، ۱۳۷۳ ش؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. ۵۴۸ ق.)، به كوشش گروهى از علماء، بيروت، اعلمى، ۱۴۱۵ ق؛ مفردات، الراغب (م. ۴۲۵ ق.)، به كوشش صفوان داودى، دمشق، دارالقلم، ۱۴۱۲ ق؛ المفصل، جواد على، بيروت، دارالعلم للملايين،
۱۹۷۶ م؛ الميزان، الطباطبايى (م. ۱۴۰۲ ق.)، بيروت، اعلمى، ۱۳۹۳ ق.

[۳۹]     لغت نامه، ج۴، ص۶۱۴۴؛ فرهنگ فارسى، ج۱، ص۱۱۴۷، «تنبلى».
[۴۰]     فرهنگ فرزان، ص۲۷۴ - ۲۷۵، ۵۵۵؛ فرهنگ فارسى، ج۲، ص۱۸۸۳، «سستى».
[۴۱]     فرهنگ فرزان، ص۲۷۴ - ۲۷۵.
[۴۲]     مفردات، ص۶۲۲، «فتر».
[۴۳]     تفسير قرطبى، ج۱۱، ص۱۹۸ - ۱۹۹.
[۴۴]     فقه القرآن، ج۱، ص۴۰۳؛ تفسير بيضاوى، ج۱، ص۵۸۰؛ البحر المحيط، ج۲، ص۷۳۶.
[۴۵]     المفصل، ج۴، ص۶۰۶؛ ج۷، ص۵.
[۴۶]     المفصل، ج۴، ص۱۵۹.
[۴۷]     التفسير الكبير، ج۲۹، ص۱۶.
[۴۸]     الميزان، ج۴، ص۴۱.
[۴۹]     التبيان، ج۵، ص۲۳۸؛ مجمع البيان، ج۵، ص۶۹.
[۵۰]     الميزان، ج۹، ص۳۰۸.
[۵۱]     الميزان، ج۵، ص۱۱۷.
[۵۲]     التفسير الكبير، ج۱۱، ص۸۳ - ۸۴؛ تفسير قرطبى، ج۵، ص۴۲۲.
[۵۳]     التبيان، ج۳، ص۳۶۵؛ جامع البيان، ج۵، ص۴۵۰؛ التفسير الكبير، ج۱۱، ص۸۳ - ۸۴.
[۵۴]     جامع البيان، ج۱۶، ص۲۱۱ ـ ۲۱۲؛ مجمع البيان، ج۷، ص۲۳؛ تفسير قرطبى، ج۱۱، ص۱۹۸ ـ ۱۹۹.
[۵۵]     مفردات، ص۶۲۲، «فتر»؛ روض الجنان، ج۱۳، ص۲۱۴.
[۵۶]     كتاب مقدس، اعداد ۱۳ : ۱ - ۳.
[۵۷]     همان ۱۳: ۳۰؛ مجمع البيان، ج۳، ص۳۱۰؛ فتح القدير، ج۲، ص۲۷.
[۵۸]     الصافى، ج۲، ص۲۵؛ فتح القدير، ج۲، ص۲۸.
[۵۹]     تفسير قرطبى، ج۶، ص۱۲۹.
[۶۰]     همان، ص۱۲۷ - ۱۲۸.
[۶۱]     پرتوى از قرآن، ج۲، ص۱۸۵ - ۱۸۸.
[۶۲]     الميزان، ج۲، ص۲۸۳ - ۲۸۴.
[۶۳]     التبيان، ج۵، ص۲۷۸؛ مجمع البيان، ج۵، ص۱۰۳؛ التفسير الكبير، ج۱۶، ص۱۵۸.
[۶۴]     التبيان، ج۳، ص۳۱۴؛ روض الجنان، ج۶، ص۹۷؛ مجمع البيان، ج۳، ص۱۸۰.
[۶۵]     جوامع الجامع، ج۱، ص۵۳۴؛ تفسير قرطبى، ج۸، ص۱۴۱.
[۶۶]     التبيان، ج۵، ص۲۱۹؛ تفسير قرطبى، ج۸، ص۱۴۱.
[۶۷]     تفسير قرطبى، ج۸، ص۱۴۱.
[۶۸]     التفسير الكبير، ج۱۶، ص۷۹؛ الكشاف، ج۲، ص۱۹۳؛ الصافى، ج۲، ص۳۴۶.
[۶۹]     التفسير الكبير، ج۱۶، ص۷۹؛ التبيان، ج۵ ص۲۳۰؛ تفسير ثعلبى، ج۵، ص۵۱.
[۷۰]     التفسير الكبير، ج۱۶، ص۷۹.
[۷۱]     التبيان، ج۵، ص۲۷۴.
[۷۲]     همان؛ تفسير مقاتل، ج۲، ص۶۴؛ مجمع البيان، ج۵، ص۱۲۸.
[۷۳]     التبيان، ج۳، ص۲۵۴؛ مجمع البيان، ج۳، ص۱۲۸؛ جوامع الجامع، ج۱، ص۴۱۶.
[۷۴]     التحرير والتنوير، ج۴، ص۱۸۴؛ التفسير الوسيط، ج۳، ص۲۱۵.
[۷۵]     فقه القرآن، ج۱، ص۳۷۸، ۴۰۳.
[۷۶]     الميزان، ج۷، ص۱۳۲.



جعبه ابزار