• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

توفیق در قرآن (خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



دائرة المعارف قرآن كريم، جلد ۹، صفحه ۱۸۴
توفيق :ايجاد اسباب طاعت يا منع اسباب معصيت از سوى خداوند
توفيق مصدر باب تفعيل از ريشه «و ـ ف ـ ق» است و در لغت بر ايجاد هر گونه سازگارى و مناسبت و همراهى بين دو چيز دلالت دارد.[۱]     توفيق را در اصطلاح، اين گونه تعريف كرده اند كه خداوند افعال بندگانش را موافق خشنودى خود قرار دهد.[۲]     بعضى هم در تعريفى عام تر آن را موافقت قضاى خداوند و خواست بنده در شر و خير دانسته اند، هرچند در زبان عرف تنها در امور خير به كار مى رود [۳]    ، بنابراين توفيق، ترتيب و سامان دادن اسباب است به نحوى كه بنده را به عمل صالح مى رساند يا اينكه او را از رسيدن به اسبابى كه موجب معصيت مى گردد باز مى دارد.[۴]     توفيق را به دو قسم تكوينى و تشريعى قسمت كرده اند.[۵]     قرآن، دو بار توفيق را در معناى لغوى آن به كار برده است: «واِن خِفتُم شِقاقَ بَينِهِما فَابعَثوا حَكَمـًا مِن اَهلِهِ وحَكَمـًا مِن اَهلِها اِن يُريدا اِصلـحـًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَينَهُما» (نساء: ۳۵) و«... يَحلِفونَ بِاللّهِ اِن اَرَدنا اِلاّ اِحسـنـًا وتَوفيقـا». (نساء: ۶۲) معناى اصطلاحى توفيق يك بار در قرآن آمده است: «اِن اُريدُ اِلاَّ الاِصلـحَ مَااستَطَعتُ وما تَوفيقى اِلاّ بِاللّهِ عَلَيهِ تَوَكَّلتُ واِلَيهِ اُنيب» . (هود: ۸۸) در برخى روايات به معناى اصطلاحى توفيق اشاره شده [۶]     و آن را در برابر خذلان به معناى وانهادن و فرو گذاشتن [۷]     به كار برده اند.
توفيق از مسائل حياتى و سرنوشت ساز در زندگى انسان است، زيرا هنگامى براى انسان خير و سعادت حاصل مى شود كه توفيق شامل حال او شود.[۸]     در واقع توفيق، نورى است كه با آن خداوند بصيرت بنده را روشن مى كند.[۹]     عقل و فطرت، انسان را به سوى خداوند هدايت مى كنند و خداوند براى هدايت او پيامبران و كتاب هاى آسمانى هم فرستاده است؛ ولى با اين حال انسان به هدايتى ديگر نيز نياز دارد كه همان توفيق است، زيرا امور ياد شده در تحقق هدايت كامل و رسيدن به درجات قرب الهى كافى نيستند.[۱۰]     انسان همواره ميان توفيق و خذلان در نوسان است و چه بسا در
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد ۹، صفحه ۱۸۵
ساعتى مقدارى از اين و مقدارى از آن را داراست.[۱۱]    
روابط معنايى توفيق:
توفيق با مجموعه اى وسيع از مفاهيم قرآنى مرتبط است كه شناخت آن ها در تعيين حوزه معنايى و تشخيص جايگاه توفيق در مجموعه معارف قرآنى نقشى بسزا دارد. برخى از اين مفاهيم، عبارت اند از:
۱. هدايت:
مقصود از هدايت در آياتى پرشمار، توفيق الهى است؛ مانند«اِنَّكَ لا تَهدى مَن اَحبَبتَ ولـكِنَّ اللّهَ يَهدى مَن يَشاء» (قصص: ۵۶)، «لَيسَ عَلَيكَ هُدهُم ولـكِنَّ اللّهَ يَهدى مَن يَشاء» (بقره: ۲۷۲)، «ذلِكَ هُدَى اللّهِ يَهدى بِهِ مَن يَشاءُ مِن عِبادِه» (انعام: ۸۸) و آياتى كه تأكيد دارد گونه اى از هدايت عامل دستيابى به گونه ديگرى از هدايت الهى است: «ويَزيدُ اللّهُ الَّذينَ اهتَدَوا هُدًى» (مريم: ۷۶)،«والَّذينَ اهتَدَوا زادَهُم هُدًى وءاتـهُم تَقوهُم». (محمّد: ۱۷) شكى نيست كه هدايت دوم، غير از آن هدايتى است كه با فرستادن پيامبران و نازل كردن كتاب هاى آسمانى حاصل مى شود، بنابراين، انسان بعد از تمامى آن هدايت ها، نيازمند عنايت و رحمت از سوى خداوند و توفيق خاص براى رسيدن به هدف تعيين شده است.[۱۲]    
طبرى منظور از «اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقيم» (فاتحه: ۶) را توفيق دانسته و ساير فرض ها و معانى را رد كرده است.[۱۳]     راغب نوعى از هدايت را توفيق دانسته است كه مختص كسانى است كه قبلاً هدايت شده اند؛ مانند «والَّذينَ اهتَدَوا زادَهُم هُدًى» (محمّد: ۱۷) و ديگر آياتى كه از هدايت مضاعف مؤمنان ياد مى كنند. (مريم: ۷۶) وى همه هدايت هايى را كه خداوند آن ها را از ستمگران و كافران بازداشته توفيق دانسته است.[۱۴]     طبرسى نيز در آيه«فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشاءُ ويَهدى مَن يَشاء» (ابراهيم: ۴) منظور از هدايت را توفيق و لطف الهى دانسته است.[۱۵]    
۲. نعمت:
در برخى موارد نعمتى را كه خداوند در اين دنيا نصيب انسان مى كند نوعى توفيق دانسته اند: «و لَولا نِعمَةُ رَبّى لَكُنتُ مِنَ المُحضَرين» (صافّات: ۵۷)، «لَولا اَن تَدرَكَهُ نِعمَةٌ مِن رَبِّه» (قلم: ۴۹) كه گفته شده: منظور از نعمت، توفيق توبه و هدايت الهى است.[۱۶]    
۳. فضل خداوند:
«اِنَّ الفَضلَ بِيَدِ اللّهِ يُؤتيهِ مَن يَشاءُ»[۱۷]    (آل عمران: ۷۳؛ حديد: ۲۹)، «فَرِحينَ بِما ءاتـهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ». (آل عمران: ۱۷۰) مقصود از فضل خداوند در
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد ۹، صفحه ۱۸۶
اين آيه، توفيق شهادت و نيز آنچه كه آنان را به آن مى رساند، از قبيل بزرگوارى و لوازم سعادت است.[۱۸]    
۴. اذن الهى:
اذن الهى در آياتى همچون «وما كانَ لِنَفسٍ اَن تُؤمِنَ اِلاّ بِاِذنِ اللّه» (يونس: ۱۰۰) به توفيق تفسير شده است. مفاد آن آيات اين است كه ايمان آوردن بندگان بدون توفيق الهى ممكن نيست.[۱۹]     همين مضمون در آياتى ديگر نيز آمده است؛ مانند «ومِنهُم مَن يَستَمِعونَ اِلَيكَ اَفَاَنتَ تُسمِعُ الصُّمَّ ولَو كانوا لايَعقِلون». (يونس: ۴۲)[۲۰]    
۵. استعانت:
برخى منظور از استعانت در آيه «اِيّاكَ نَعبُدُ واِيّاكَ نَستَعين» (فاتحه: ۵) را استعانت در طلب توفيق دانسته اند، زيرا غير خدا به سبب عجز از اثر گذاردن بر تمامى امور و اسباب، از انجام چنين مساعدتى عاجز است.[۲۱]    
مفسران، مفاهيم قرآنى ديگرى را نيز به مثابه توفيق الهى دانسته اند؛ مانند حسنه [۲۲]     (بقره: ۲۰۱؛ اعراف: ۱۵۶)، اصلاح [۲۳]     (احزاب: ۷۱)، توبه [۲۴]     (توبه: ۱۱۷)، رحمت [۲۵]     (فاتحه: ۳) و لطف.[۲۶]     (انعام: ۱۰۳) در روايات نيز برخى امور از مصاديق توفيق دانسته شده اند؛ مانند توقف كردن در مواضع حيرت [۲۷]     و پذيرش نصيحت ديگران.[۲۸]    
بى توفيقى:
بى توفيقى آن است كه خداوند اسباب طاعت را براى بنده اى فراهم نسازد يا اسباب معصيت را از وى باز ندارد. عامل اصلى بى توفيقى معصيت است؛ يعنى اگر انسان از مسير فطرت بيرون رود و از هواى نفس پيروى كند، به سبب گمراه شدن از مسير و ثابت قدم گشتن در اين گمراهى ـ كه از جانب خود اوست نه از سوى پروردگار، زيرا خداوند از اين كار منزه است ـ مستحق عقوبت و قطع رحمت و سلب توفيق الهى مى گردد و بدين ترتيب خداوند اسباب توفيق را از او سلب مى كند.[۲۹]     آيه«رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ اِذ هَدَيتَنا» (آل عمران: ۸) كه درخواست استمرار هدايت و توفيق است، به اين مطلب اشاره دارد.[۳۰]    
از كسانى كه با انجام معصيت، از توفيق الهى محروم گشتند، يهوديان هستند كه بر اثر خيانت به خدا و رسول او و فاسد ساختن خود، به لعنت خداوند گرفتار آمدند و توفيق ايمان از آنان سلب شد [۳۱]    : «فَبِما نَقضِهِم ميثـقَهُم لَعَنّـهُم
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد ۹، صفحه ۱۸۷
وجَعَلنا قُلوبَهُم قـسِيَة». (مائده: ۱۳)[۳۲]    
نتيجه بى توفيقى جز حيرت و سرگردانى نيست كه انسان را از يافتن راه راست محروم مى كند: «ونَذَرُهُم فى طُغيـنِهِم يَعمَهون». (انعام: ۱۱۰)[۳۳]     عبارت«واللّهُ لايَهدِى القَومَ الظّــلِمين» (بقره: ۲۵۸) نيز كه بارها در قرآن آمده است، بدين مضمون اشاره دارد كه خداوند به ستمكاران توفيق نمى دهد و دل هاى آنان را بر ايمان و حق نمى گشايد.[۳۴]    
عوامل جلب توفيق:
منشأ اصلى توفيق، خداست. (هود: ۸۸)[۳۵]     دادن توفيق تنها به دست خداست؛ ولى بندگان نيز مى توانند با اعمال و صفاتى زمينه جلب توفيق الهى را فراهم سازند كه برخى از آن ها عبارت اند از:
۱. دعا و مناجات:
«وسـٔلوا اللّهَ مِن فَضلِه». (نساء: ۳۲) در اين آيه به درخواست توفيق از خدا سفارش شده است.[۳۶]     آيه «سَاَستَغفِرُ لَكَ رَبّى» (مريم: ۴۷) نيز به درخواست توفيق توبه و هدايت به سوى ايمان تفسير شده است.[۳۷]     در روايات نيز شواهدى بر تأثير دعا در جلب توفيق هست.[۳۸]    
۲. صدق نيت:
«فَعَلِمَ ما فى قُلوبِهِم فَاَنزَلَ السَّكينَةَ عَلَيهِم». (فتح: ۱۸) اين آيه با تفريع انزال الهى آرامش و سكون بر آنچه در قلب انسان است، دلالت مى كند كه توفيق، همواره با صدق نيت از سوى بنده همراه است [۳۹]    ، چنان كه در روايات نيز آمده و از اميرمؤمنان عليه السلام نقل است كه هركس صدق نيت داشته باشد، خداوند توفيق را يار او خواهد ساخت.[۴۰]    
۳. صبر:
«ولا يُلَقـّـها اِلاّ الصّـبِرون». (قصص: ۸۰) ضمير «ها» در اين آيه به سيره يا طريقه بازمى گردد و آيه دلالت دارد كه جز صابران كسى آن را نمى فهمد يا توفيق عمل به آن را نمى يابد.[۴۱]     برخى با همين رويكرد، در تفسير آيه «واستَعينوا بِالصَّبرِ والصَّلوة» (بقره: ۱۵۳) گفته اند: موفقيت انسان در دو عامل استقامت و استمداد از خداوند است.[۴۲]    
توفيق، در عرفان اسلامى :
عارفان مسلمان با توجه ويژه به آيه توفيق (هود: ۸۸) به كاوش و پژوهش در اين مفهوم قرآنى پرداخته و با درج اين مفهوم در ساختار دانشى عرفان اسلامى احيانا بيش از ديگران به آن بها داده اند.
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد ۹، صفحه ۱۸۸
عارفان، توفيق را عنايت [۴۳]     و گشايش الهى براى بندگان مى دانند كه گاهى بدون سبب شناخته شده اى نمايان مى شود و گاهى نيز به سبب نور ايمان و فطرت الهى انسان به دست مى آيد.[۴۴]     ابن عربى توفيق را بازدارنده نفس آدمى از مخالفت با شرع، و همراهى هميشگى توفيق با انسان را همان عصمت دانسته است.[۴۵]     به نظر وى توفيق سه مرحله دارد: ابتدا، وسط و غايت؛ انسان ابتدا به اسلام، سپس به ايمان و سرانجام به احسان مى رسد. وى كه توفيق را فراگيرنده همه خيرها مى داند، در تقسيمى، توفيق را در اصل به توفيق عام و خاص شناسانده است؛ توفيق عام شامل همه انسان هاست و توفيق خاص توفيقى است كه انسان را از ظلمت ها به نور هدايت مى كند و به سعادت مى رساند. توفيق خاص، در اين مرحله و تا چند مرحله بعد، خود به توفيق عام و خاص، تقسيم مى شود. نخستين مرحله توفيق اختصاصى را اشتغال به علم مشروع و مطلوب شارع دانسته اند.[۴۶]    
ابن عربى در تقسيمى ديگر، توفيقى را كه خداوند در انسان پديد مى آورد، در دو بخش توفيق با واسطه خود انسان و توفيق با واسطه شخص ديگر، شناسانده است. توفيق با واسطه خود انسان در جايى است كه خود انسان به توفيق الهى بر شناسايى كاستى هاى خود و زدودن آن ها موفق شود [۴۷]     و توفيق با واسطه ديگرى مانند آنكه با موعظه ديگران توفيق بر انجام كارى نيك براى انسان پديد آيد.[۴۸]    
انسان ها را در بهره گيرى از توفيق دو دسته دانسته اند: برخى به كمال آن دست مى يابند و بهره عده اى به اندازه اى است كه خداوند عليم حكيم مقدر كرده است. عارفان رويگردانى از گناهان و غير حق و روآورى به حق را نشانه توفيق دانسته اند.[۴۹]    

فهرست مندرجات

۱ - منابع


احكام القرآن، الجصاص (م. ۳۷۰ ق.)، به كوشش صدقى محمد، مكة، المكتبة التجاريه؛ احياء علوم الدين، الغزالى (م. ۵۰۵ ق.)، بيروت، دار الكتب العربى؛ الاصفى، الفيض الكاشانى (م. ۱۰۹۱ ق.)، به كوشش مركز الابحاث والدراسات، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، ۱۴۱۸ ق؛ امالى، السيد المرتضى (م. ۴۳۶ ق.)، به كوشش حلبى، قم، مكتبة النجفى، ۱۴۰۳ ق؛ بحارالانوار، المجلسى (م. ۱۱۱۰ ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۴۰۳ ق. اسلاميه، ۱۳۸۵ ق؛ التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۴ ش؛ التعريفات، على بن محمد الجرجانى (م. ۸۱۶ ق.)، به كوشش ابراهيم الابيارى، بيروت، دارالكتاب العربى، ۱۴۰۵ ق؛ تفسير احسن الحديث، سيد على اكبر قرشى، به كوشش بكايى، تهران، بنياد بعثت، ۱۳۶۶ ق؛ تفسير جوامع الجامع، الطبرسى (م. ۵۴۸ ق.)، بيروت، دارالاضواء، ۱۴۰۵ ق؛
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد ۹، صفحه ۱۸۹
تفسير سورة الحمد، سيد محمد باقر الحكيم، قم، مجمع الفكر الاسلامى، ۱۴۲۰ ق؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى (م. ۱۰۹۱ ق.)، بيروت، اعلمى، ۱۴۰۲ ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. ۶۰۶ ق.)، قم، دفتر تبليغات، ۱۴۱۳ ق؛ جامع البيان، الطبرى (م. ۳۱۰ ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دار الفكر، ۱۴۱۵ ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. ۶۷۱ ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، ۱۴۱۷ ق؛ الجواهر الحسان، الثعالبى (م. ۸۷۵ ق.)، به كوشش ابومحمد الغمارى، بيروت، دار الكتب العلمية، ۱۴۱۶ ق؛ رحمة من الرحمن، محيى الدين بن عربى (م. ۶۳۸ ق.)، به كوشش محمود الغراب، دمشق، مطبعة نضر، ۱۴۱۰ ق؛ روح المعانى، الآلوسى (م. ۱۲۷۰ ق.)، به كوشش محمد حسين، بيروت، دار الفكر، ۱۴۱۷ ق؛ زادالمسير، ابن الجوزى (م. ۵۹۷ ق.)، بيروت، المكتب الاسلامى، ۱۴۰۷ ق؛ عوالى اللئالى، ابن ابى جمهور (م. ۸۸۰ ق.)، به كوشش عراقى، قم، سيدالشهداء، ۱۴۰۳ ق؛ عيون الحكم والمواعظ، على بن محمد الليثى (م. قرن ۶)، به كوشش حسنى، قم، دارالحديث، ۱۳۷۶ ش؛ فتح القدير، الشوكانى (م. ۱۲۵۰ ق.)، بيروت، دارالمعرفه؛ فيض القدير، المناوى (م. ۱۰۳۱ ق.)، به كوشش احمد عبدالسلام، بيروت، دار الكتب العلمية، ۱۴۱۵ ق؛ كشف الاسرار، ميبدى (م. ۵۲۰ ق.)، به كوشش حكمت، تهران، امير كبير، ۱۳۶۱ ش؛ كنز الفوائد، الكراجكى (م. ۴۴۹ ق.)، قم، مكتبة المصطفوى، ۱۴۱۰ ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. ۵۴۸ ق.)، بيروت، دار المعرفة، ۱۴۰۶ ق؛ مدارج السالكين، ابن قيم الجوزية (م. ۷۵۱ ق.)، قاهرة، دارالحديث؛ مستدرك سفينة البحار، على نمازى شاهرودى (م. ۱۴۰۵ ق.)، به كوشش نمازى، قم، نشر اسلامى، ۱۴۱۹ ق؛ مصباح الانس، محمد بن حمزة الفنارى (م. ۸۳۴ ق.)، به كوشش خواجوى، تهران، فجر، ۱۳۶۳ ش؛ معانى القرآن، النحاس (م. ۳۳۸ ق.)، به كوشش الصابونى، عربستان، جامعة ام القرى، ۱۴۰۹ ق؛ معجم مقاييس اللغه، ابن فارس (م. ۳۹۵ ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، قم، دفتر تبليغات، ۱۴۰۴ ق؛ مفتاح الغيب، ابوالمعالى القونوى (م. ۶۷۳ ق.)، به كوشش خواجوى، تهران، مولى، ۱۴۱۶ ق؛ مفردات، الراغب (م. ۴۲۵ ق.)، به كوشش صفوان داودى، دمشق، دارالقلم، ۱۴۱۲ ق؛ موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون والعلوم، محمد على تهانوى، بيروت، مكتبة لبنان ناشرون، ۱۹۹۶ م؛ الميزان، الطباطبايى (م. ۱۴۰۲ ق.)، بيروت، اعلمى، ۱۳۹۳ ق؛ ميزان الحكمه، رى شهرى، قم، دارالحديث، ۱۴۱۶ ق.
[۵۰]     مقاييس اللغه، ج ۶، ص ۱۲۸؛ التحقيق، ج ۱۳، ص ۱۵۸ - ۱۵۹، «وفق».
[۵۱]     التعريفات، ص ۹۷.
[۵۲]     كشف الاسرار، ج ۲، ص ۵۵۸؛ احياء علوم الدين، ج ۴، ص ۱۰۷.
[۵۳]     الميزان، ج ۱۰، ص ۳۷۶؛ تفسير سورة الحمد، ص ۲۸۸.
[۵۴]     التحقيق، ج ۱۳، ص ۱۶۰، «وفق».
[۵۵]     ميزان الحكمه، ج ۴، ص ۳۶۰۶؛ عيون الحكم، ص ۲۳؛ عيون الحكم، ص ۲۵؛ عيون الحكم، ص ۳۱؛ عيون الحكم، ص ۳۴؛ عيون الحكم، ص ۴۱؛ عيون الحكم، ص ۴۳؛ بحارالانوار، ج ۸۳، ص ۳۲۰؛ ج ۸۴، ص ۳۲۶.
[۵۶]     كشاف اصطلاحات الفنون، ج ۱، ص ۷۴۰؛ فيض القدير، ج ۲، ص ۱۷؛ جامع البيان، ج ۱۵، ص ۲۶۶؛ جامع البيان، ج ۱۵، ص ۲۹۶؛ عوالى اللئالى، ج ۴، ص ۱۰۹.
[۵۷]     الميزان، ج ۸، ص ۷۷.
[۵۸]     مدارج السالكين، ج ۲، ص ۹۹.
[۵۹]     تفسير سورة الحمد، ص ۲۵۶ - ۲۵۸؛ مدارج السالكين، ج ۱، ص ۱۵؛ مدارج السالكين، ج ۱، ص ۵۲.
[۶۰]     مدارج السالكين، ج ۱، ص ۴۴۵ - ۴۴۶.
[۶۱]     تفسير سورة الحمد، ص ۲۵۶؛ تفسير سورة الحمد، ص ۲۵۸.
[۶۲]     جامع البيان، ج ۱، ص ۱۰۷ - ۱۰۸.
[۶۳]     مفردات، ص ۸۳۸ - ۸۳۹، «هدى».
[۶۴]     جوامع الجامع، ج ۱، ص ۶۸۱.
[۶۵]     الميزان، ص۱۷، ص۱۳۸؛ الاصفى، ج۲، ص۱۳۴۰.
[۶۶]     جامع البيان، ج ۳، ص ۴۲۹.
[۶۷]     جوامع الجامع، ج ۱، ص ۲۳۱.
[۶۸]     امالى، ج ۱، ص ۳۰؛ بحارالانوار، ج ۵، ص ۱۲۹.
[۶۹]     جامع البيان، ج ۱۱، ص ۱۵۶.
[۷۰]     تفسير سورة الحمد، ص ۲۱۴ - ۲۱۵.
[۷۱]     مجمع البيان، ج ۴، ص ۷۴۷.
[۷۲]     روح المعانى، ج ۲۲، ص ۱۳۸.
[۷۳]     الميزان، ج ۹، ص ۴۰۱ ـ ۴۰۲.
[۷۴]     الصافى، ج ۱، ص ۸۱.
[۷۵]     فتح القدير، ج ۲، ص ۱۴۸؛ تفسير قرطبى، ج ۷، ص ۳۸.
[۷۶]     مستدرك سفينة البحار، ج ۲، ص ۴۷۵.
[۷۷]     عيون الحكم، ص ۴۷۲.
[۷۸]     الميزان، ج ۱۲، ص ۵۳ - ۵۴.
[۷۹]     مجمع البيان، ج ۲، ص ۷۰۳.
[۸۰]     الميزان، ج ۴، ص ۳۶۷.
[۸۱]     روح المعانى، ج ۵، ص ۱۳۲.
[۸۲]     الميزان، ج ۸، ص ۳۶۹؛ مجمع البيان، ج ۷، ص ۳۶۳.
[۸۳]     جامع البيان، ج ۱، ص ۱۰۷.
[۸۴]     التحقيق، ج ۱۳، ص ۱۶۰، «وفق».
[۸۵]     معانى القرآن، ج ۲، ص ۷۴ - ۷۵.
[۸۶]     الميزان، ج ۱۴، ص ۶۱.
[۸۷]     كنزالفوائد، ص ۱۵۳؛ عيون الحكم، ص ۴۴۹.
[۸۸]     احكام القرآن، ج ۳، ص ۵۸۷.
[۸۹]     ميزان الحكمه، ج ۴، ص ۳۴۱۶.
[۹۰]     الميزان، ج ۱۶، ص ۸۰.
[۹۱]     احسن الحديث، ج ۱، ص ۱۱۵ - ۱۱۶.
[۹۲]     رحمة من الرحمن، ج ۲، ص ۳۴۷؛ مصباح الانس، ص ۱۷ - ۱۸.
[۹۳]     مفتاح الغيب، ص ۳۴.
[۹۴]     رحمة من الرحمن، ج ۲، ص ۳۴۷.
[۹۵]     رحمة من الرحمن، ج ۲، ص ۳۴۷ - ۳۴۸.
[۹۶]     رحمة من الرحمن، ج ۲، ص ۳۴۹.
[۹۷]     رحمة من الرحمن، ج ۲، ص ۳۴۹.
[۹۸]     مصباح الانس، ص ۱۸.



جعبه ابزار