• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ثنویت در قرآن خام

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ثنويت :دو مبدأ انگارى براى آفرينش

واژه ثنويت مصدرى جعلى و مشتق از ثنوى به معناى منسوب به اثنين است.[۱]     ثنويت در اصطلاح منابع فرق و مذاهب [۲]    ، يا دوگانه پرستى (Dualism)در اصطلاح تاريخ اديان، به مجموعه ديدگاه هاى مبتنى بر فرض دو پايه براى وجود گفته مى شود.[۳]     دوگانه پرستى، نوعى آموزه معرفتىو جهان شناختى است كه در رده بندى تاريخى اديان، ضلع چهارم سه آموزه ديگر توحيد (Monotheism)، شرك (Polytheism) و وحدت وجود (Monism) به شمار مى رود [۴]    ، بنابراين هر گونه دوگانه گرايى مبتنى بر تفكيك روح و جسم، نور و ظلمت، خير و شر، خدا و شيطان و... الزاما به ثنويت منتهى نمى شود، با اين حال فرض حد و مرزى كاملاً قطعى و دقيق ميان وحدت وجود، توحيد، ثنويت و شرك از نظر تاريخى چندان قابل دفاع نمى نمايد، زيرا عموما به طيف هايى از دوگانه گرايان در ميان معتقدان به آموزه هاى ديگر برمى خوريم كه درصدد برقرارى نوعى تفكيك ثنايى در داخل دستگاه دينى خود برآمده اند؛ به نحوى كه گاه دين پژوهان را به هنگام دسته بندى اديان به سردرگمى و ترديد انداخته است.[۵]    
در نگاهى كلى ثنويت به سه نوع دوگانه گرايى بخش پذير است: أ. اعتقاد به دو واجب الوجود مستقل و غير وابسته. ب. گرايش به دو منشأ مستقل كه هر يك موجوداتى را آفريده يا بيافريند. ج. عقيده به دو موجودى كه هر يك به طور مستقل پرورش و تدبير امور عالم يا بخشى از آن را بر عهده داشته باشد.
پيشينه ثنويت:

آموزه ثنويت در ميان بيشتر اقوام باستان به نوعى پيرو داشته است. تضاد Maya با Atmanدر اديان هندى و Yinبا Yang در اديان چينى [۶]     و اهورامزدا با اهريمن در اديان ايرانى [۷]     از نمونه هاى شاخص آن اند. گونه هاى ديگر آن نيز در ميان مصريان، يونانيان [۸]    ، بوميان امريكاىشمالى [۹]     و عرب قبل از اسلام [۱۰]     گزارش شده اند. گرچه برخى از گونه هاى ثنويت داراى شهرت و گاه قدمت بيشترى نسبت به ديگر گونه هاست، بااين حال در نظر گرفتن خاستگاهى واحد و مشترك براى اين عقيده چندان قابل دفاع نمى نمايد [۱۱]    ؛ همچنين مطالعه تاريخى ثنويت ما را نسبت بهدرستى برخى اظهار نظرها به ترديد مى اندازد [۱۲]     كه ثنويت را مرحله گذر از الهه هاى طبيعى به سوى نوعى توحيد غيبى در قالب تلاش براى ارايه سيرى تكاملى از چند خدايى به سوى يكتاپرستى مى پندارد.[۱۳]    
عقيده ثنويت با وجود تصريح به آن در قرآن (نحل: ۵۱) تا پيش از پيدايش جريان هاى شعوبيگرى در ايران، در بين منابع نخستين اسلامى بازتابى نيافته است. جريان هاى مذكور با هدف بازگشت به دوره پيش از اسلام در لايه هاى انديشه اى خود به شدت بر آيين هاى ايران باستان تأكيد مى كردند. پيدايش و گسترش اين جريان ها به واكنش تند و سريع دانشمندان مسلمان به ويژه نويسندگان فرق و مذاهب انجاميد.[۱۴]     احتمالاً به همين سبب در منابع مذكور از ميان رويكردهاى گوناگون ثنوى تنها به ثنويت ايرانى توجه شده و گويا نوعى تلازم بين آن و فرهنگ ايران قبل از اسلام برقرار شده است. البته واكنش نويسندگان فرق و مذاهب در اين خصوص همواره به محكوميت مطلق اديان ايران قبل از اسلام نينجاميده است و گاه با اعتقاد به تحريف شدن آيين زرتشت، ثنويت را بازمانده آيين هاى قبل از وى يا از بدعت هاى پس از وى شمرده اند.[۱۵]    
به هر روى، در آثار فرق و مذاهب، افزون بر دين زرتشت از آيين هاى ايرانى ديگرى نيز در زمره پيروان ثنويت ياد شده است كه زروانيه، ديصانيه، مرقيونيه، مزدكيه، مانويه و... از مهم ترين آنها به شمار مى رود.[۱۶]     همان گونه كه از ظاهر اين عناوين برمى آيد، بسيارى از آنها نام هايى برساخته از سوى فرق نويسان مسلمان بر مبناى وجود عقيده اى بارز ميان گروهى از مذاهب يا بر اساس نام سردسته آن گروه است.
افزون بر موارد پيش گفته، در منابع فرق و مذاهب، از فرقه هاى ثنوى ديگرى نيز ياد شده كه عمده آن ها از انشعابات آيين هاى مذكور يا از جريان هاى شعوبيگرى در عصر اسلامى به شمار مى روند. اين فرقه ها عبارت اند از كيومرثيه، مسخيه، خرمدينيه، ماهانيه، صياميه، مقلاصيه، كينونيه، تناسخيه، مغتسله، ريشيه، ماريه، دشتيه، جنجيه و مهريه.[۱۷]     در آثار فرق و مذاهب، مجموعه عقايد گوناگونى به آيين هاى مذكور نسبت داده شده كه در بسيارى از موارد همانند ديگر نسبت هايى كه اين گونه منابع به فرقه ها و مذاهب رقيب داده اند غير واقعى و نادرست است.[۱۸]    
منابع فرق و مذاهب معمولاً در كنار شمارش عقايد ثنويان بلافاصله بر مبناى گرايش دينى خود در جست وجوى نوعى گرايش ثنوى در عقايد گروه هاى رقيب برآمده و فرصت را براى سركوبى آنان مناسب يافته اند. در اين ميان روايتى منسوب به پيامبر صلى الله عليه و آله بر شدت منازعات افزوده است؛ اين روايت در منابع حديثى اهل سنت چنين آمده است: «القدرية مجوس هذه الأُمة».[۱۹]     مخالفان معتزله از اهل حديث و اشاعره، با حمل اين روايت بر رقيب ديرين خود، عقيده جبرستيزانه تفويض را مصداق اين روايت شمرده اند.[۲۰]     در مقابل، معتزله نيز از در دفاع برآمده، مفهوم «قَدَرّيه» را به معناى اعتقاد به قَدَر و نه انكار آن برشمرده و در نتيجه مصداق اين روايت را جبرگرايان اشعرى پنداشته اند و سپس براى توجيه ارتباط اين عقيده با ثنويت ادعا كرده اند كه ثنويان نيز خير و شر را ذاتى نور و ظلمت شمرده و منكر اختيار انسان هستند.[۲۱]     اين در حالى است كه تركيب ساختارى روايت مزبور و طرح همزمان آن با پيدايش نزاع جبر و اختيار، در كنار نقدهاى سندى موجود، نشان از برساختگى آن دارد.[۲۲]    
بازتاب وسيع ديگرى از مباحث دوگانه پرستى در منابع كلامى مذاهب گوناگون اسلامى به چشم مى خورد كه در پى رد و ابطال عقايد منسوب به ثنويان و به طور خاص اعتقاد به دو مبدأ مستقل اند.[۲۳]     رساله هاى مستقلى نيز از متكلمان سده هاى نخستين در رد عقايد ثنويان گزارش شده اند كه الرد على الإثنين هشام بن حكم و اقتصاص مذاهب اصحاب الإثنين ابوعيسى وراق و رساله اى از كندى، فيلسوف مشهور، از مهم ترين آن ها به شمار مى روند.[۲۴]    
ثنويت در قرآن:

گرايش ثنوى در مقايسه با گرايش هاى دينى ديگر، همچون ديانت هاى ابراهيمى يا آيين شرك و بت پرستى عرب جاهلى، چندان مورد توجه قرآن نبوده است [۲۵]     كه اين مى تواند نشان درگيرى كمتر قرآن با پيروان اين عقيده در منطقه زير نفوذ اسلام در عصر نزول باشد، با اين حال، ثنويت نزد عرب پيش از اسلام ناشناخته نبود و آنان احتمالاً از طريق عرب هاى حيره كه دولتى زير قيمومت ايران ساسانى بودند، با اين رويكرد اعتقادى آشنايى داشتند.[۲۶]    
تنها در يك آيه قرآن از عنوان «دو خدا» ياد شده است: «و قالَ اللّهُ لا تَتَّخِذوا اِلـهَينِ اثنَينِ اِنَّما هُوَ اِلـهٌ واحِدٌ فَاِيّـىَ فَارهَبون». (نحل: ۵۱) البته اين آيه را نيز نمى توان به صراحت درباره ثنويت دانست، زيرا ممكن است مقصود آيه از نفى دو، نه از باب خصوصيت دوگانگى، كه نفى هر گونه فرض غير توحيدى باشد كه شامل فرض سه خدا، ۴ خدا و ... نيز مى شود.[۲۷]     فقره بعدى آيه با تأكيد بر يكى بودن خدا «اِنَّما هُوَ اِلـهٌ واحِدٌ» مى تواند تأييدى بر اين فهم باشد [۲۸]    ، بنابراين، آيه مى تواند به اين معنا باشد كه بت ها يا هر چيز ديگرى را در كنار خدا به خدايى نگيريد [۲۹]    ، با اين حال برخى، از اين آيه، تعريض به ثنويت را فهميده اند [۳۰]    ؛ اما برخى مفسران با استناد به سياق اين آيه، ثنويت رايج در ميان عرب قبل از اسلام را نه به معناى اعتقاد به دو مبدأ همعرض، بلكه از نوع تفكيك ميان خالقيت و ربوبيت شمرده اند. اين صورت ثنويت آن ها از نوع ثنويت در ربوبيت و نه خالقيت بوده است؛ به اين گونه كه خداوند تنها نقش آفريدگار جهان را داشته است؛ اما امر تدبير آن به موجوداتى چون فرشتگان و پريان سپرده شده است و از همين رو بايد آنان را پرستيد و بى واسطه آن ها توجه به خدا ناممكن است.[۳۱]    
شيوه اى ديگر از اين نوع ثنويت نيز ميان عرب گزارش شده كه الوهيت را روشنايى و خالقيت را تاريكى و در نتيجه خداوند را جامع اضداد مى پنداشتند.[۳۲]     اين گزارش، بسيار مبهم و كوتاه در منابع آمده و توضيح بيشترى درباره آن ذكر نشده است؛ همچنين در سبب نزول اين آيه گفته شده كه مشركان قريش از نام «الرحمن» ـ كه گويا تنها در ميان عرب جنوب رواج داشته و عرب شمال آن را چندان به كار نمى برده اند ـ شخصيتى متفاوت از «اللّه» را تصور مى كردند و خداوند در اين آيه به پاسخ آنان اشاره كرده، دوگانگى مفروض بين اين دو نام را نفى مى كند.[۳۳]    
فخر رازى آيه۵۱ نحل(نحل: ۵۱) را برهانى بر توحيد خداوند انگاشته و مى كوشد برهان هاى مختلف توحيد و گاه تقريرهاى مختلف يك برهان مانند برهان تمانع را بر اين آيه تطبيق دهد؛ به اين بيان كه فرض دو خدا، به معناى وجود اشتراك و تمايز در آن هاست، زيرا از يك سو هر دو خدايند و از سوى ديگر هر يك جز ديگرى است و بنابراين هر دو خدا مركب خواهند بود و هر مركبى ممكن است نه واجب الوجود؛ همچنين اگر هر يك از آن دو اراده اى برخلاف ديگرى كند، يا هر دو اراده محقق مى شود كه محال است، يا هيچ يك، كه در اين صورت هر دو عاجزند و ناتوان را خدايى نشايد يا اينكه اراده يكى بر ديگرى غلبه مى كند كه در اين صورت آن غالب خداست و ديگرى خدا نيست. در نتيجه مفهوم الوهيت و اثنينيت جمع پذير نيستند و اين همان است كه آيه مى گويد.[۳۴]    
برخى ديگر از مفسران نيز در بيان وجه تأكيد بر «اثنين» با وجود صيغه تثنيه «الهين» كه خود به تنهايى بر دو دلالت مى كند، گفته اند كه اين تأكيد از باب توجه دادن به تنافى مفهومى الوهيت و اثنينيت است.[۳۵]    
اين تفاسير همگى ثنويت را از نوع باور به دو واجب الوجود مورد توجه قرار داده و رد كرده اند. اين در حالى است كه قرآن تنها به مسئله خالقيت يا ربوبيت توجه داشته، به اثبات واجب الوجود نظرى ندارد.
در آياتى ديگر نيز مفسران بنا به قراينى در آيه، يا با يارى گرفتن از اسباب نزول، يا صرفا به عنوان يك نظر تفسيرى، آن ها را با عقيده ثنويت يا گروه ثنويان مرتبط دانسته اند؛ مانند ۱. در آيه نخست انعام، خداوند خود را آفريدگار آسمان و زمين و سازنده روشنايى و تاريكى مى شناساند: «اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذى خَلَقَ السَّمـوتِ والاَرضَ وجَعَلَ الظُّـلُمـتِ والنُّور»(انعام: ۱). برخى مفسران گاه به استناد رواياتى از امامان شيعه عليهم السلام [۳۶]    ، اين آيه را اشاره به ثنويان در اعتقاد به دو مبدأ نور و تاريكى دانسته اند كه مظهر خير و شرند.[۳۷]    
۲. آيه ۱۰۰ همين سوره: «و جَعَلوا لِلّهِ شُرَكاءَ الجِن»(انعام: ۱۰۰) نيز مربوط به ثنويان احتمال داده شده است،زيرا مشركانى كه طبق اين آيه جنيان را شريك خدا پنداشته اند، به دو مبدأ خير و شر قائل اند و همه شرور و بدى ها را به مبدأ شر نسبت مى دهند و گويا جن در اين آيه به همان مبدأ شر يا اهريمن اشاره دارد.[۳۸]     آيه مشابهى نيز در سوره صافّات آیه ۱۵۸: «و جَعَلوا بَينَهُ وبَينَ الجِنَّةِ نَسَبـًا...»(صافات: ۱۵۸) آمده كه باز بنا بر احتمالى تفسيرى به ثنويان ربط داده شده است، از اين جهت كه آنان يزدان و اهريمن را دو برادر مى انگارند كه يكى به آفرينش خير و ديگرى به آفرينش شر مى پردازد.[۳۹]     اين ديدگاه هاى تفسيرى، جن در اين آيات را شيطان در نظر مى گيرند.[۴۰]     اين مجموعه تفاسير، به ثنويت در خالقيت توجه دارند.
۳. آيه ۹۱ مؤمنون در رد عقيده مشركان مى فرمايد: خداوند نه فرزندى دارد و نه كسى ديگر در خدايى با او همراه است: «مَا اتَّخَذَ اللّهُ مِن ولَدٍ وما كانَ مَعَهُ مِن اِلـهٍ اِذًا لَذَهَبَ كُلُّ اِلـهٍ بِما خَلَقَ ولَعَلا بَعضُهُم عَلى بَعضٍ سُبحـنَ اللّهِ عَمّا يَصِفون»(مومنون: ۹۱). اين آيه در مقام رد مفهوم شرك، اعم از دو خدايى يا بيشتر است و از اين رو خود آيه مستقيما به موضوع ثنويت مربوط نمى شود؛ اما برخى مفسران آن را در خصوص عقيده ثنويت دانسته اند.[۴۱]     مفسران از اين آيه همانند آيه ۲۲ انبياء(انبیاء: ۲۲) برهان تمانع را در نفى شريك از خدا استفاده كرده اند و بخش تعليلى آيه را اين گونه توضيح داده اند كه وجود دو خدا به معناى وجود دو نوع نظام آفرينش متمايز از هم است كه نظم يكنواخت جهان آفرينش آن را نفى مى كند.[۴۲]     فهم اين برهان براساس نظريه عين الربط ملاصدرا در تفسير اصل عليت [۴۳]     بدون اشكال و خدشه است. روشن است كه ثنويت در تفسير آيه اخير از نوع اعتقاد به دو خالق مورد توجه بوده است.
در تفسير آيات ديگرى نيز كه انگاره وجود شريك براى خدا را به طور مطلق مطرح كرده و به صراحت از اعتقاد به تنها دو مبدأ حكايت ندارند، دست كم از جهت شمول مصداقى آن ها بر ثنويان، به عقيده ثنويت مربوط دانسته شده اند. (فرقان: ۲)[۴۴]    
منابع

الاحتجاج، ابومنصور الطبرسى (م. ۵۲۰ ق.)، به كوشش سيد محمد باقر الخرسان، دارالنعمان، ۱۳۸۶ ق؛ ارشاد العقل السليم، ابوالسعود (م. ۹۸۲ ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۴۱۱ ق؛ اسباب النزول، الواحدى (م. ۴۶۸ ق.)، قاهرة، الحلبى و شركاه، ۱۳۸۸ ق؛ الاقتصاد الهادى، الطوسى (م. ۴۶۰ ق.)، به كوشش حسن سعيد، تهران، مكتبة جامع چهل ستون، ۱۴۰۰ ق؛ انوارالتنزيل، البيضاوى (م. ۶۸۵ق.)، بيروت، دار الفكر، ۱۴۱۶ ق؛ اوستا، گزارش و پژوهش جليل دوستخواه، تهران، مرواريد، ۱۳۷۷ ش؛ بحرالعلوم، السمرقندى (م. ۳۷۵ ق.)، به كوشش محمود مطرجى، بيروت، دار الفكر؛ بلوغ الارب، الآلوسى (م. ۱۲۶۳ ق.)، به كوشش محمد بهجة الاثرى، بيروت، دار الكتب العلمية، ۱۳۱۴ ق؛ تاج العروس، الزبيدى (م. ۱۲۰۵ ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار الفكر، ۱۴۱۴ ق؛ تذكرة الموضوعات، محمد طاهر بن على الفتنى (م. ۹۸۶ ق.)؛ تفسير التحرير والتنوير، ابن عاشور (م. ۱۳۹۳ ق.)، تونس، الدار التونسية، ۱۹۹۷ م؛ تفسير الصافى، الفيض كاشانى (م. ۱۰۹۱ ق.)، به كوشش حسين اعلمى، بيروت، اعلمى، ۱۴۰۲ ق؛ تفسير القرآن الكريم، صدرالمتالهين (م. ۱۰۵۰ ق.)، به كوشش محمد خواجوى، قم، بيدار، ۱۳۶۶ ش؛ تفسير القمى، القمى (م. ۳۰۷ ق.)، به كوشش الجزايرى، لبنان، دار السرور، ۱۴۱۱ ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. ۶۰۶ ق.)، قم، دفتر تبليغات، ۱۴۱۳ ق؛ تفسير نمونه، مكارم شيرازى و ديگران، تهران، دار الكتب الاسلامية، ۱۳۷۵ ش؛ تلبيس ابليس، ابن الجوزى (م. ۵۹۷ ق.)، به كوشش محمدبن الحسن و مسعد عبدالحميد السعدنى، بيروت، دار الكتب العلمية، ۱۴۱۸ ق؛ تمهيد الاوائل، محمد الباقلانى (م. ۴۰۳ ق.)، به كوشش احمد حيدر، بيروت، مؤسسة الكتب الثقافية، ۱۴۱۴ ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. ۶۷۱ ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، ۱۴۱۷ ق؛ دائره المعارف بستانى، معلم بطرس البستانى، بيروت، دارالمعرفه؛ دبستان مذاهب، مؤبد كيخسرو اسفنديار، تهران، كتابخانه طهورى؛ الدرالمنثور، السيوطى (م. ۹۱۱ ق.)، بيروت، دار الفكر، ۱۴۱۴ ق؛ رسائل اخوان الصفا، المقدسى، الزنجانى، المهرجانى، العوفى، بيروت، الدار الاسلامية، ۱۴۱۲ ق؛ روايت پهلوى، متنى به زبان فارسى ميانه (پهلوى سامانى) ترجمه: ميرفخرائى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، ۱۳۶۷ ش؛ زادالمسير، جمال الدين الجوزى (م. ۵۹۷ ق.)، به كوشش محمد بن عبدالرحمن عبدالله، بيروت، دار الفكر، ۱۴۰۷ ق؛ سنن ابى داود، السجستانى (م. ۲۷۵ ق.)، به كوشش سعيد محمد اللحام، بيروت، دار الفكر، ۱۴۱۰ ق؛ شرح الاصول الخمسه، عبدالجبار
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد ۹، صفحه ۳۵۱
الاسدآبادى (م. ۴۱۵ ق.)، به كوشش سمير مصطفى رباب، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۴۱۲ ق؛ شرح حكمة الاشراق، محمد بن مسعود قطب الدين شيرازى، قم، بيدار، چاپ سنگى؛ الصحاح، الجوهرى (م. ۳۹۳ ق.)، به كوشش عبدالغفور العطارى، بيروت، دارالعلم للملايين، ۱۴۰۷ ق؛ طلوع (فصلنامه)، قم، مدرسه عالى امام خمينى قدس سره؛ الفرق بين الفرق، عبدالقاهر بن طاهر البغدادى، بيروت، دار المعرفة، ۱۴۱۷ ق؛ الفصل، ابن حزم الاندلسى (م. ۴۵۶ ق.)، قاهرة، مكتبة الخانجى؛ الفهرست، ابن النديم (م. ۳۸۰ ق.)، تهران، مروى، ۱۳۹۳ ق؛ كشف الخفاء، اسماعيل العجلونى (م. ۱۱۶۲ ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، ۱۴۰۸ ق؛ الكشف والبيان، الثعلبى (م. ۴۲۷ ق.)، به كوشش ابن عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۴۲۲ ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م. ۷۱۱ ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۴۰۸ ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. ۵۴۸ ق.)، بيروت، دار المعرفة، ۱۴۰۶ ق؛ المعارف، ابن قتيبة (م. ۲۷۶ ق.)، به كوشش ثروت عكاشة، قم، شريف رضى، ۱۳۷۳ ش؛ المعجم الفلسفى، مراد وهبة، قاهرة، دارقباء، ۱۹۹۸ م؛ المغنى فى ابواب التوحيد والعدل، عبدالجبار الاسد آبادى (م. ۴۱۵ ق.)، به كوشش محمود محمد قاسم؛ الملل والنحل، الشهرستانى (م. ۵۴۸ ق.)، به كوشش محمد سيد گيلانى، بيروت، دارالمعرفه؛ موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون والعلوم، محمد على تهانوى، بيروت، مكتبة لبنان ناشرون، ۱۹۹۶ م؛ ميزان الاعتدال فى نقد الرجال، الذهبى (م. ۷۴۸ ق.)، به كوشش البجاوى، بيروت، الدارالمعرفة، ۱۳۸۲ ق؛ الميزان، الطباطبايى (م. ۱۴۰۲ ق.)، بيروت، اعلمى، ۱۳۹۳ ق.

[۴۵]     الصحاح، ج ۶، ص ۲۲۹۶؛ لسان العرب، ج ۲، ص ۱۳۷؛ تاج العروس، ج ۱۹، ص ۲۶۰، «ثنى».
[۴۶]     المعجم الفلسفى، ص ۲۴۳.
[۴۷]     در گاتاهاى اوستا به نمونه قابل توجهى از ثنويت توحيدى برمى خوريم و نيز نمونه هايى از تلفيق توحيد با وحدت وجود در مذاهب عرفانى مسيحى و اسلامى به چشم مى خورند.
[۴۸]     اوستا، دفتر يكم، يسنه هات ۳۰، بند ۳ - ۶ ؛ اوستا، دفتر يكم، يسنه هات ۴۵، بند ۲ ؛ اوستا، دفتر دوم، يسنه هات ۹، بند ۸ ؛ اوستا، دفتر دوم، يسنه هات ۱۰، بند ۱۶ ؛ اوستا، دفتر دوم، يسنه هات ۱۱، بند ۱۵ ؛ روايت پهلوى اثرى زرتشتى از مؤلفى گمنام در آغاز عصر اسلامى، ص ۱۸.
[۴۹]     دائره المعارف بستانى، ج ۶، ص ۳۳۴.
[۵۰]     بلوغ الارب، ج ۲، ص ۲۲۸ - ۲۲۹.
[۵۱]     دبستان مذاهب، ج ۲، ص ۱۷۷ - ۱۸۳.
[۵۲]     الفهرست، ص ۴۰۵ ـ ۴۰۸.
[۵۳]     الملل والنحل، ج ۱، ص ۲۰۸؛ الملل والنحل، ج ۱، ص ۲۳۰؛ تلبيس ابليس، ص ۹۴؛ الفصل، ج ۱، ص ۶۸ - ۶۹.
[۵۴]     الملل والنحل، ج ۱، ص ۲۴۴ - ۲۵۳.
[۵۵]     الملل والنحل، ج ۱، ص ۲۵۳ - ۲۵۵؛ المغنى، ج ۵، ص ۱۸؛ الفهرست، ص ۴۰۰ - ۴۰۶.
[۵۶]     طلوع، ش ۱۰ - ۱۱، س ۱۳۸۳، «گزارشى از ديدگاه فرق پژوهان مسلمان درباره دوگانه پرستى».
[۵۷]     سنن ابى داود، ج ۲، ص ۴۱۰.
[۵۸]     الفرق بين الفرق، ص ۱۳۵، ۱۹۰؛ شرح حكمة الإشراق، ص ۱۹.
[۵۹]     شرح الاصول الخمسه، ص ۵۲۴ - ۵۲۷.
[۶۰]     تذكرة الموضوعات، ص ۱۵؛ كشف الخفاء، ج ۱، ص ۴۴۲؛ ميزان الاعتدال، ج ۱، ص ۷۸؛ ج ۲، ص ۴۳۰.
[۶۱]     رسائل اخوان الصفا، ج ۳، ص ۴۶۴؛ تمهيد الاوائل، ص ۷۸؛ الاقتصاد، ص ۴۵.
[۶۲]     الفهرست، ص ۲۱۶؛ الفهرست، ص ۲۲۴؛ الفهرست، ص ۳۱۵؛ الفهرست، ص ۳۱۸.
[۶۳]     الميزان، ج ۴، ص ۹۴.
[۶۴]     المعارف، ص ۶۲۱؛ بلوغ الارب، ج ۲، ص ۲۲۸ - ۲۲۹.
[۶۵]     الميزان، ج ۱۲، ص ۲۶۹.
[۶۶]     الميزان، ج ۱۲، ص ۲۶۹.
[۶۷]     تفسير سمرقندى، ج ۲، ص ۲۷۷.
[۶۸]     تفسير سمرقندى، ج ۲، ص ۲۷۷؛ نمونه، ج ۱۱، ص ۲۶۰.
[۶۹]     الميزان، ج ۱۲، ص ۲۶۹ - ۲۷۰.
[۷۰]     كشاف اصطلاحات الفنون، ج ۱، ص ۱۹۹.
[۷۱]     ثعلبى، ج ۶، ص ۱۴۱؛ اسباب النزول، ص ۲۰۰؛ زادالمسير، ج ۴، ص ۳۳۲.
[۷۲]     التفسير الكبير، ج ۲۰، ص ۴۸.
[۷۳]     تفسير بيضاوى، ج ۳، ص ۴۰۳؛ تفسير ابى السعود، ج ۵، ص ۱۱۹.
[۷۴]     الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۵.
[۷۵]     الصافى، ج۲، ص۱۰۶؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص ۲۴۷؛ تفسير صدرالمتالهين، ج ۱، ص ۳۹۸.
[۷۶]     مجمع البيان، ج ۴، ص ۱۲۵.
[۷۷]     مجمع البيان ، ج ۸، ص ۳۳۵.
[۷۸]     التحرير والتنوير، ج ۲۳، ص ۱۸۶.
[۷۹]     تفسير قمى، ج ۲، ص ۹۳.
[۸۰]     تفسير قمى، ج ۲، ص ۹۳.
[۸۱]     تفسير صدرالمتالهين، ج۱، ص ۸۶؛ تفسير صدرالمتالهين، ج ۲، ص ۲۸۶ - ۳۴۰.
[۸۲]     تفسير قرطبى، ج ۱۳، ص ۲ - ۳؛ الصافى، ج ۴، ص ۴.



جعبه ابزار