• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جارالله

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



جارالله عنوانی برای مجاوران مکه، اصطلاحی ترکیبی به معنای همسایه خدا یا در پناه خدا است.



ماده «ج ـ و ـ ر» به معنای عدول و میل است و واژه جار، صفت بر وزن فعل، به معنای هم مسکن و همسایه می‌باشد. مجاورت و جوار نیز از همین ماده به این معنا و نیز به معنای «در پناه و حمایت دیگری بودن» است.
[۲] العین، خلیل، ج۱، ص۱۷۶.
ترکیب اضافی «جارالله» به صورت مستقیم یا با مستتر دانستن بیت پیش از الله (جار بیت الله) به معنای همسایه خدا، همسایه خانه خدا، در پناه خدا، یا در پناه خانه خدا است.


لفظ جار در آیه ۳۶ نساء به همسایه
[۷] جوامع الجامع، الطبرسی، ج۱، ص۲۵۵.
و در آیه ۴۸ انفال به پناه و یاور
[۹] التبیان، الطوسی، ج۵، ص۱۳۴.
[۱۰] مجمع البیان، الطبرسی، ج۴، ص۸۴۴.
تفسیر شده است. ششمین آیه سوره توبه نیز با بیان استجاره و پناه خواستن برخی مشرکان برای شنیدن سخن خداوند، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم را به پناه دادن به ایشان موظف کرده است.


از پیشینه تاریخی اطلاق عنوان جارالله یا جار البیت بر اشخاص پیش از اسلام، گزارشی در دست نیست. آورده‌اند که برخی خود را در پناه «الله» دانسته، با پناهندگی و حق جوار خداوند، خود را از جوار دیگر افراد بی نیاز می‌شمردند.
[۱۴] اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۵۸۹.
پیمان مجاورت و حق جوار که نزد عرب مرسوم بوده است، بر پیمانی اطلاق می‌شد که فردی در پناه شخص محترم و قبیله یا قوم یا مقبره و مکان مقدسی مانند حرم مکه قرار می‌گرفت.شخص پناهنده، جار یا مستجیر خوانده می‌شد.امروزه پیمان حسن همجواری در میان کشورها نیز از همین باب است.
[۱۸] المعجم الوسیط، ابراهیم انیس و دیگران، ج۱، ص۱۴۶، «جار».



مجاورت و اقامت در مکه، در فرهنگ اسلامی و منابع روایی، نیکو شمرده شده است. فقیهان شیعی با پرداختن به مبحث مجاورت در مکه، اقامت در این شهر را برای کسانی که از قساوت قلب در امان هستند، مستحب شمرده‌اند.
[۱۹] الدروس، الشهید الاول، ج۱، ص۴۷۱.
[۲۰] التنقیح الرائع، الفاضل المقداد، ج۱، ص۵۲۱.
[۲۱] جامع المقاصد، الکرکی، ج۳، ص۲۷۸.
دفن اموات، هر چند افراد بیرون از آن مرده باشند، نیز در حرم مستحب است.
[۲۲] الدروس، الشهید الاول، ج۱، ص۴۷۱.
[۲۳] وسائل الشیعه، الحر العاملی، ج۹، ص۳۴۰-۳۴۳.
از میان پیشوایان مذاهب اهل سنت، ابوحنیفه و مالک به کراهت مجاورت
[۲۵] فیض القدیر، المناوی، ج۱، ص۵۳۵.
[۲۶] حاشیة رد المحتار، ابن عابدین، ج۲، ص۵۷۷.
و بسیاری از حنبلیان
[۲۷] صحیح مسلم، النووی، ج۹، ص۱۵۱.
[۲۹] کشاف القناع، منصور البهوتی، ج۲، ص۵۴۸.
و شافعیان
[۳۰] مغنی المحتاج، محمد الشربینی، ج۱، ص۴۸۳.
[۳۱] فیض القدیر، المناوی، ج۱، ص۵۳۵.
و برخی از حنفیان
[۳۲] البحر الرائق، ابونجیم المصری، ج۲، ص۵۲۶-۵۲۷.
[۳۳] فیض القدیر، المناوی، ج۱، .
به استحباب مجاورت در مکه باور دارند. شاید از همین رو است که شمار بیشتری از دانشوران حنفی با عنوان جارالله خوانده شده‌اند.


در دوره اسلامی، منابع تراجم و فهرست‌ها، لقب جارالله را برای حدود ۵۰ تن از دانشوران به کار برده‌اند.
[۴۱] هدیة العارفین، اسماعیل پاشا، ج۱، ص۲۴۹.
[۴۲] الکنی و الالقاب، شیخ عباس القمی، ج۲، ص۲۹۸.
نخستین و معروف‌ترین کسی که به این عنوان ملقب گشته، جارالله ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشری خوارزمی (۴۶۷-۵۳۸ق.) صاحب تفسیر الکشاف است که این عنوان برای وی به صورت اسم خاص درآمده است.زمخشری برای گریز از خطر مرگ به دست سلطان سنجر سلجوقی (حک: ۵۱۱-۵۵۲ق.)
[۴۴] معجم البلدان، یاقوت الحموی، ج۱، ص۴۷، ۶۰، «مقدمه ترجمه».
در حدود سال ۵۱۶ق. به مکه پناه برد.او مدتی دراز در مکه اقامت گزید و تا سال ۵۱۸ق. در مکه بوده است
[۴۶] البلغه، محمد بن یعقوب الفیروزآبادی، ص۷۵.
؛ ولی سال بیرون آمدن وی از مکه مشخص نیست. زمخشری اواخر عمر خود را در خوارزم گذراند و به سال ۵۳۸ق. در همان جا درگذشت.
[۴۸] البلغه، محمد بن یعقوب الفیروزآبادی، ص۷۵.


۵.۱ - عدم اشتراط طول مدت اقامت

در اشتراط مکی یا غیر مکی بودن و طول مدت اقامت در مکه، برای اطلاق این عنوان بر فرد، نکته‌ای یاد نشده است. البته در‌باره برخی مانند زمخشری تصریح شده که به سبب طول دوران اقامت، به این عنوان ملقب شده است.
[۴۹] تاج العروس، الزبیدی، ج۶، ص۴۷۲، «زمخشری».
با این حال، برخی از مکیان نیز این عنوان را دارا بودند، مانند جمال الدین محمد جارالله بن محمد نورالدین بن ابی بکر علی بن ظهیرة القرشی المخزومی (م. ۹۸۶ق.) مؤلف کتاب الجامع اللطیف فی فضل مکة و اهلها و بناء البیت الشریف. نیز برخی از مکیان که به سببی به شهر دیگر مهاجرت کرده و سپس به مکه بازگشته‌اند، نیز به این عنوان ملقب شده‌اند؛ همچون: جارالله محب الدین ابوالفضل محمد بن عبدالعزیز (۸۹۱-۹۵۴ق.) از تاریخ نگاران خاندان ابن فهد که در مکه زاده شد و سال‌ها در جده اقامت کرد و سفرهای متعدد به شام و مصر داشت و سپس به مکه بازگشت.
[۵۱] شذرات الذهب، عبدالحی بن العماد، ج۸، ص۳۰۱.
می توان گفت که ملاکی خاص برای اطلاق جارالله بر مجاوران خانه خدا از نظر مکی یا غیر مکی بودن و طول دوران اقامت یا اشتغال به کاری خاص وجود ندارد. با این حال، نمونه‌ای از اطلاق این لقب بر کسی که اصلا به مکه نرفته یا بر غیر عالمان، دیده نشده است. برخی قبایل و خاندان‌ها نیز شاید به جهت مسافرت یکی از نیاکان ایشان به مکه و مجاورت در آن جا، به آل جارالله ملقب شده‌اند.
[۵۲] المعجم الجغرافی، حمد الجاسر، ج۱، ص۳۴۲.
البته برخی افراد نیز دارای اسم جارالله بوده‌اند.
[۵۴] اتحاف الوری، عمر بن محمد بن فهد، ج۳، ص۳۸۵.
[۵۵] اتحاف الوری، عمر بن محمد بن فهد، ج۴، ص۶۴.
[۵۶] موسوعة عشائر العراق، عباس العزاوی المحامی، ج۱، ص۱۳۵.


۵.۲ - ملقب نشدن افرادی که به مکه سفر کردند

در کتاب‌های تراجم از افراد فراوان که به مکه سفر کردند و مدتی طولانی در مکه اقامت نمودند و حتی در آن جا درگذشتند، یاد شده که به عنوان جارالله ملقب نشدند. محمد بن ابراهیم بن یوسف نیشابوری (م. ۳۴۸ق.) و احمد بن محمد نیشابوری، قاضی حرمین به سال ۳۲۶ق. ، احمد بن علی نیشابوری (م. ۴۴۶ق.) ، ابراهیم بن محمد استرآبادی، ابوالقاسم اکاف از مدرسان مکه، احمد بن اقبال قزوینی، و ملا محمد امین استر آبادی از آن جمله هستند. برخی افراد نیز که مدتی در مکه اقامت کرده‌اند، به عنوان نزیل،
[۵۷] التحفة اللطیفه، شمس الدین السخاوی، ج۱، ص۱۵۶-۱۵۹، ۱۸۴.
[۵۸] الدرر الکامنه، ابن حجر العسقلانی، ج۱، ص۲۴، ۱۶۵.
[۵۹] الدرر الکامنه، ابن حجر العسقلانی، ج۳، ص۴۰، ۴۲.
مجاور بیت الله
[۶۰] الدرر الکامنه، ابن حجر العسقلانی، ج۱، ص۲۵۱.
یا حمامة الحرم
[۶۳] الدرر الکامنه، ابن حجر العسقلانی، ج۵، ص۷۳.
خوانده شده‌اند.
از اطلاق چنین عنوانی بر مجاوران حرم نبوی یا شهر مدینه گزارشی در دست نیست؛ جز آن که ابوثابت قرشی از صحابه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم که در دوره زندگانی ایشان همسایه وی بودند، جار النبی خوانده شده است.
[۶۵] اسد الغابه، ابن اثیر، ج۶، ص۴۱.




(۱) اتحاف الوری، عمر بن محمد بن فهد (م. ۸۸۵ق.)، به کوشش عبدالکریم، مکه، جامعة‌ام القری، ۱۴۰۸ق.
(۲) اسد الغابه، ابن اثیر (م. ۶۳۰ق.)، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
(۳) اعراب القرآن و صرفه و بیانه (الجدول)، محمود صافی، قم، مدین، ۱۴۱۲ق.
(۴) انباء الغمر بابناء العمر، ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ق.)، به کوشش حبشی، مصر، المجلس الاعلی، ۱۳۸۹ق.
(۵) البحر الرائق، ابونجیم المصری (م. ۹۷۰ق.)، به کوشش زکریا عمیرات، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
(۶) البلغة فی تراجم ائمة النحو واللغه، محمد بن یعقوب الفیروزآبادی، به کوشش المصری، الکویت، دار النشر، ۱۴۰۷ق.
(۷) تاج العروس، الزبیدی (م. ۱۲۰۵ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
(۸) التبیان، الطوسی (م. ۴۶۰ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
(۹) التحفة اللطیفه، شمس الدین السخاوی (م. ۹۰۲ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
(۱۰) تفسیر مقاتل بن سلیمان، (م. ۱۵۰ق.)، به کوشش عبدالله محمود شحاته، بیروت، التاریخ العربی، ۱۴۲۳ق.
(۱۱) التنقیح الرائع، الفاضل المقداد (م. ۸۲۶ق.)، به کوشش کوه کمری، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۴ق.
(۱۲) جامع البیان، الطبری (م. ۳۱۰ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ق.
(۱۳) جامع المقاصد، الکرکی (م. ۹۴۰ق.)، قم، آل البیت، ، ۱۴۱۱ق.
(۱۴) جوامع الجامع، الطبرسی (م. ۵۴۸ق.)، به کوشش گرجی، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۱۵) حاشیة رد المحتار، ابن عابدین (م. ۱۲۵۲ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
(۱۶) الدرر الکامنه، ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ق.)، به کوشش عبدالمعید خان، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، ۱۳۹۲ق.
(۱۷) الدروس الشرعیه، الشهید الاول (م. ۷۸۶ق.)، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۲ق.
(۱۸) ربیع الابرار، الزمخشری (م. ۵۳۸ق.)، به کوشش عبدالامیر، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۲ق.
(۱۹) شذرات الذهب، عبدالحی بن العماد (م. ۱۰۸۹ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق.
(۲۰) صحیح مسلم بشرح النووی، النووی (م. ۶۷۶ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ق.
(۲۱) الضوء اللامع، شمس الدین السخاوی (م. ۹۰۲ق.)، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق.
(۲۲) العین، خلیل (م. ۱۷۵ق.)، به کوشش المخزومی و السامرائی، دار الهجره، ۱۴۰۹ق.
(۲۳) فیض القدیر، المناوی (م. ۱۰۳۱ق.)، به کوشش احمد عبدالسلام، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
(۲۴) کشاف القناع، منصور البهوتی (م. ۱۰۵۱ق.)، به کوشش محمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
(۲۵) الکشاف، الزمخشری (م. ۵۳۸ق.)، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ق.
(۲۶) الکنی و الالقاب، شیخ عباس القمی (م. ۱۳۵۹ق.)، تهران، مکتبة الصدر، ۱۳۶۸ش.
(۲۷) لسان العرب، ابن منظور (م. ۷۱۱ق.)، قم، ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق.
(۲۸) مجمع البیان، الطبرسی (م. ۵۴۸ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق.
(۲۹) المجموع شرح المهذب، النووی (م. ۶۷۶ق.)، دار الفکر.
(۳۰) معجم البلدان، یاقوت الحموی (م. ۶۲۶ق.)، ترجمه، منزوی، تهران، سازمان میراث فرهنگی، ۱۳۸۰ش.
(۳۱) المعجم الجغرافی للبلاد العربیة السعودیه، حمد الجاسر، ریاض، دار الیمامه.
(۳۲) معجم المؤلفین، عمر کحاله، بیروت، دار احیاء التراث العربی ـ مکتبة المثنی.
(۳۳) المعجم الوسیط، ابراهیم انیس و دیگران، تهران، فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۵ش.
(۳۴) معجم قبائل العرب، عمر کحاله، بیروت، الرساله، ۱۴۰۵ق.
(۳۵) معرفة الصحابه، ابونعیم الاصفهانی (م. ۴۳۰ق.)، به کوشش العزازی، ریاض، دار الوطن، ۱۴۱۹ق.
(۳۶) مغنی المحتاج، محمد الشربینی (م. ۹۷۷ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۷۷ق.
(۳۷) المفصل، جواد علی، دار الساقی، ۱۴۲۴ق.
(۳۸) موسوعة عشائر العراق، عباس العزاوی المحامی، بیروت، الدار العربیه، ۱۴۲۵ق.
(۳۹) وسائل الشیعه، الحر العاملی (م. ۱۱۰۴ق.)، قم، آل البیت، ، ۱۴۱۲ق.
(۴۰) وفیات الاعیان، ابن خلکان (م. ۶۸۱ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار صادر.
(۴۱) هدیة العارفین، اسماعیل پاشا (م. ۱۳۳۹ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.


۱. اعراب القرآن، محمود صافی، ج۵، ص۳۵.    
۲. العین، خلیل، ج۱، ص۱۷۶.
۳. لسان العرب، ابن منظور، ج۴، ص۱۵۳.    
۴. تاج العروس، الزبیدی، ج۱۰، ص۴۷۸، «جور».    
۵. نساء/سوره۴، آیه۳۶.    
۶. الکشاف، الزمخشری، ج۱، ص۵۰۹.    
۷. جوامع الجامع، الطبرسی، ج۱، ص۲۵۵.
۸. انفال/سوره۸، آیه۴۸.    
۹. التبیان، الطوسی، ج۵، ص۱۳۴.
۱۰. مجمع البیان، الطبرسی، ج۴، ص۸۴۴.
۱۱. توبه/سوره۹، آیه۶.    
۱۲. تفسیر مقاتل، مقاتل بن سلیمان، ج۲، ص۱۵۷.    
۱۳. جامع البیان، الطبری، ج۱۰، ص۵۷.    
۱۴. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۵۸۹.
۱۵. المفصل، جواد علی، ج۷، ص۳۶۰-۳۶۴.    
۱۶. لسان العرب، ابن منظور، ج۴، ص۱۵۴، «جور».    
۱۷. المفصل، جواد علی، ج۷، ص۳۶۰-۳۶۴.    
۱۸. المعجم الوسیط، ابراهیم انیس و دیگران، ج۱، ص۱۴۶، «جار».
۱۹. الدروس، الشهید الاول، ج۱، ص۴۷۱.
۲۰. التنقیح الرائع، الفاضل المقداد، ج۱، ص۵۲۱.
۲۱. جامع المقاصد، الکرکی، ج۳، ص۲۷۸.
۲۲. الدروس، الشهید الاول، ج۱، ص۴۷۱.
۲۳. وسائل الشیعه، الحر العاملی، ج۹، ص۳۴۰-۳۴۳.
۲۴. المجموع، النووی، ج۸، ص۲۷۸.    
۲۵. فیض القدیر، المناوی، ج۱، ص۵۳۵.
۲۶. حاشیة رد المحتار، ابن عابدین، ج۲، ص۵۷۷.
۲۷. صحیح مسلم، النووی، ج۹، ص۱۵۱.
۲۸. المجموع، النووی، ج۸، ص۲۷۸.    
۲۹. کشاف القناع، منصور البهوتی، ج۲، ص۵۴۸.
۳۰. مغنی المحتاج، محمد الشربینی، ج۱، ص۴۸۳.
۳۱. فیض القدیر، المناوی، ج۱، ص۵۳۵.
۳۲. البحر الرائق، ابونجیم المصری، ج۲، ص۵۲۶-۵۲۷.
۳۳. فیض القدیر، المناوی، ج۱، .
۳۴. شذرات الذهب، عبدالحی بن العماد، ج۸، ص۴۷۷، ۵۴۷.    
۳۵. شذرات الذهب، عبدالحی بن العماد، ج۱۰، ص۴۳۲.    
۳۶. معجم المؤلفین، عمر کحاله، ج۳، ص۱۰۷.    
۳۷. معجم المؤلفین، عمر کحاله، ج۷، ص۵۰.    
۳۸. معجم المؤلفین، عمر کحاله، ج۱۰، ص۱۷۵، ۲۵۱.    
۳۹. معجم المؤلفین، عمر کحاله، ج۱۲، ص۱۱، ۱۸۶.    
۴۰. معجم المؤلفین، عمر کحاله، ج۱۳، ص۳۶، ۱۶۸.    
۴۱. هدیة العارفین، اسماعیل پاشا، ج۱، ص۲۴۹.
۴۲. الکنی و الالقاب، شیخ عباس القمی، ج۲، ص۲۹۸.
۴۳. وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج۵، ص۱۶۹.    
۴۴. معجم البلدان، یاقوت الحموی، ج۱، ص۴۷، ۶۰، «مقدمه ترجمه».
۴۵. ربیع الابرار، الزمخشری، ج۱، ص۹.    
۴۶. البلغه، محمد بن یعقوب الفیروزآبادی، ص۷۵.
۴۷. وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج۵، ص۱۷۳.    
۴۸. البلغه، محمد بن یعقوب الفیروزآبادی، ص۷۵.
۴۹. تاج العروس، الزبیدی، ج۶، ص۴۷۲، «زمخشری».
۵۰. الضوء اللامع، شمس الدین السخاوی، ج۳، ص۵۲.    
۵۱. شذرات الذهب، عبدالحی بن العماد، ج۸، ص۳۰۱.
۵۲. المعجم الجغرافی، حمد الجاسر، ج۱، ص۳۴۲.
۵۳. معجم قبائل العرب، عمر کحاله، ج۴، ص۵۲.    
۵۴. اتحاف الوری، عمر بن محمد بن فهد، ج۳، ص۳۸۵.
۵۵. اتحاف الوری، عمر بن محمد بن فهد، ج۴، ص۶۴.
۵۶. موسوعة عشائر العراق، عباس العزاوی المحامی، ج۱، ص۱۳۵.
۵۷. التحفة اللطیفه، شمس الدین السخاوی، ج۱، ص۱۵۶-۱۵۹، ۱۸۴.
۵۸. الدرر الکامنه، ابن حجر العسقلانی، ج۱، ص۲۴، ۱۶۵.
۵۹. الدرر الکامنه، ابن حجر العسقلانی، ج۳، ص۴۰، ۴۲.
۶۰. الدرر الکامنه، ابن حجر العسقلانی، ج۱، ص۲۵۱.
۶۱. الضوء اللامع، شمس الدین السخاوی، ج۹، ص۲۶۶.    
۶۲. انباء الغمر، ابن حجر العسقلانی، ج۱، ص۴۰۷.    
۶۳. الدرر الکامنه، ابن حجر العسقلانی، ج۵، ص۷۳.
۶۴. معرفة الصحابه، ابونعیم الاصفهانی، ج۵، ص۲۸۴۳.    
۶۵. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۶، ص۴۱.



حوزه نمایندگی ولی فقه در امور حج و زیارت، برگرفته از مقاله «جارالله».    



جعبه ابزار