جارود بن معلی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جارود بن مُعَلّی، بِشر بن عَمرو بن حَنَش بن مُعَلّی ' عَبدی،
صحابی پیامبر و بزرگ
قبیله عبدالقیس، که در سال نهم یا دهم در
مدینه به حضور
پیامبر اکرم رسید و
اسلام آورد.
جارود را
لقب وی دانسته
و در باره سبب این لقب گذاری گفتهاند که در
سرزمینی که
قبیله عبدالقیس در آن زندگی میکردند، نوعی
بیماری پدید آمد که
شترها را از بین میبرد. جارود با چند شتری که برایش باقیمانده بود، نزد
داییهای خود ــ که از
قبیله بنی هند، شاخهای از
قبیله بنی شیبان (
بنی شیبان شاخهای از
قبیله بکر بن وائل) بودند ــ رفت. بیماری به شترهای آنان نیز
سرایت کرد و شترها از میان رفتند، ازاین رو وی را جارود (محروم کننده) لقب دادند.
برخی منابع متأخرتر، سبب این لقب گذاری را آن دانستهاند که جارود در روزگار
جاهلیت به
قبیله بکر بن وائل حمله کرد و بر آنان
پیروز شد و خلع سلاحشان کرد.
نیای بزرگ جارود را
علاء و نُعمان
خواندهاند، اما
ابن حبان معلّی را درست دانسته است. در پارهای
روایات نام جارود را مُطرّف نوشتهاند. انتساب جارود به نیای بزرگ وی معلّی،
یا حذف بِشر از نام وی (مثلاً جارود بن عمرو بن...)
و هم ضبط نام نیای اعلای وی به صورت علاء یا یعلی در بعضی نُسخ،
برخی مؤلفان را به این اشتباه انداخته است که جارود بن عمرو بن حَنَش بن یَعلی ' عبدی و جارود بن مُعلّی ' دو شخص بودهاند.
کُنیه جارود بن معلّی ' را، به اختلاف، ابومُنذِر،
ابوعَتّاب،
ابوغیاث
و ابوالحَکَم
ذکر کردهاند. نسبت وی به عبدی نیز به سبب انتساب او به نیای اعلایش عبدالقیس، از سران قبایل عدنانی، است.
مادر جارود بن معلّی '،
دَرْمَکه/
دریمکه دختر
رُوَیم بن یزید، از
بنی شیبان بود.
جارود بن معلّی در روزگار جاهلیت از
اشراف و بر
دین مسیحیت بود.
برخی روایات تعریض آمیز، جارود را
کافری (عِلج) ایرانی دانستهاند که از
جزیره ابن کاوان به
ساحل دریا آمد و خود را به
عبدالقیس منتسب ساخت و چندی بعد خواهرش به
ازدواج یکی از بزرگان
فارس،
مُکَعْبِر، در آمد.
به روایت
محمد بن اسحاق، جارود بن معلّی ' به تفسیر و تأویل کتب،
معرفت داشت و به
سیرت و سخنانایرانیان آگاه بود. وی
فلسفه و
طب میدانست و
زیرک،
ادیب، خوش سیما و
توانگر بود.
بر اساس پارهای روایات،
جارود بن معلّی ' با افرادی همچون
سَلَمة بن عیاض اسدی، که در
جاهلیت بر کیش
حنیفیت بود، ارتباط داشت و به اتفاق وی نزد
پیامبر اکرم رسید و
پیامبر آنان را از سؤالاتی که در
ذهن داشتند، خبر داد و آنان
ایمان آوردند.
نخستین دیدار جارود بن معلّی ' را با
پیامبر اسلام، برخی منابع در سال نهم یا
سَنَة الوُفود و برخی دیگر در سال دهم پس از
هجرت نوشتهاند. جارود بن معلّی ' با هیئتی از
قبیله عبدالقیس از
بحرین به
مدینه رفت و به حضور پیامبر اکرم رسید.
پیامبر وی را به
اسلام دعوت کرد و در پاسخ جارود که از پیامبر خواست در
مقابل وانهادن مسیحیت و گرویدن به اسلام،
ضامن دین او گردد، فرمود من ضمانت میکنم که
خداوند تو را به بهتر از آن راهنمایی کرده است. پیامبر همچنین به وی توصیه کرد برای رفتن به
سرزمین خویش،
شترهای سرگردان و بی صاحب بین راه را سوار نشود.
جارود و هیئت همراه وی
مسلمان شدند. پیامبر وی را گرامیداشت و او را
سرور قومش کرد. جارود، پس ازاشنایی با تعالیم اسلامی، نزد قوم خود بازگشت و آنان را به اسلام دعوت کرد، که همگی پذیرفتند.
در منابع از جارود بن معلّی ' در شمار
صحابه یاد شده است و گفتهاند که وی تا بازپسین دم حیات اعتقادی نیکو و استوار به اسلام داشت.
پارهایاشعار باقیمانده از وی، مؤیداین مطلب است.
جارود دوره
جنگهای رِدَّه را درک کرد. پس از وفات پیامبر اکرم ــ که بسیاری از قبایل، از اسلام رو گرداندند و به کیش اول خویش بازگشتند ــ گروهی از مردم بحرین، از جمله
قبیله ربیعه، نیز در سال یازدهم به رهبری غَرور (معرور)
مُنذِر بن
نُعمان بن منذر از اسلام برگشتند اما جارود با جدّیت مسلمان ماند و عبدالقیس را از
ارتداد نگاه داشت.
در جنگهایی که میان
قبیله عبدالقیس از یک سو و
قبیله بکر بن وائل به سالاری
حُطَم بن ضُبَیْعه (بزرگ تیره
بنی قَیس بن ثَعْلَبه) در گرفت، عبدالقیس شکست خوردند و به
دژ جُواثا (در
سرزمین هَجَر) رفتند. بکر بن وائل ــ که اکثر نیروهایشان ایرانی و شماری از آنان
عرب بودند ــاین
دژ را سخت محاصره کردند. عبدالقیس از خلیفه یاری خواستند و او
علاء بن عبداللّه حَضرَمی را به عنوان والی به بحرین فرستاد، جارود به دستور علاء، همراه عبدالقیس نزدیک اردوگاه
حطم پیاده شد. علاء نیز با لشکر خویش مجاور هجر مستقر گردید. پس از یک ماه
جنگ، لشکر علاء پیروز شد،
مرتدان شکست خوردند و حطم (سالار مشرکان) کشته و
منذر بن نعمان اسیر شد.
آنچه مسلّم است این است که جارود بن معلّی ' در زمان
خلافت عمر (۱۳ـ۲۳)، هنگام فتح
فارس، دراین سرزمین به
شهادت رسیده است.
اما روایات در باره تاریخ این رویداد متفاوت است. بر اساس روایت
سیف بن عمر، در سال ۱۷
مسلمانان از بحرین به فارس حمله کردند. علاء بن حضرمی لشکر مسلمانان را بدون
اذن عمر، از
دریا گذراند. آنان تا
اصطخر پیش رفتند. مردم فارس به سرکردگی
هیربد راه را بر آنان بستند و میان مسلمانان و
کشتیهایشان حایل شدند. در جایی به نام طاووس جنگی سخت در گرفت و جارود بن معلّی '، که فرماندهی بخشی از لشکر مسلمانان را به عهده داشت،
رجزهایی خواند و جنگید تا کشته شد.
بنا بر پارهای روایات، جارود بن معلّی ' چندی پس از جنگهای ردّه و تأسیس
شهر بصره در سال ۱۷، در آن شهر سکنا گزید.
روایتی دیگر نیز نشان میدهد که جارود چند سال پس از آن در قید حیات بوده است.
گفته میشود در سال ۲۰ جارود بن معلّی ' از بحرین به مدینه آمد و نزد عمر برضد
قُدامة بن مَظعون، والی بحرین، شهادت به
شرب خمر داد. ازاین رو،
عمر قدامه را از ولایت عزل کرد و او را
حد زد.
افزون براین، به گزارش
ابن سعد،
حَکم بن ابی العاص، که گویا زیردست برادرش
عثمان بن ابی العاص بوده است،
جارود را به جنگ
شهریگ (
سهرک)، از شاهزادگان
ساسانی، فرستاد.
جارود در سال ۲۰ در نبرد
عَقَبة الطّین (جایی در فارس) به شهادت رسید و از آن پس آنجا را
عقبة الجارود نامیدند. گزارش ابن سعد را با اندکی تفاوت، منابع متأخرتر تکرار کردهاند، بااین ملاحظه که تاریخ رویداد را سال ۲۱ دانستهاند.
بااین حال، بر پایه دستهای دیگر از روایات، که نخستین فتح شهر اصطخر را در سال ۲۳ نوشتهاند، دراین سال شهریگ شورش کرد و
لشکری از فارسیان گرد آورد. لشکریان مسلمان به فرماندهی عثمان بن ابی العاص (یا برادرش حَکَم) با لشکر فارس روبرو شدند. در هنگامه
نبرد، لشکر جارود بن معلّی ' که فرماندهی میمنه
سپاه اسلامی را برعهده داشت، از هم گسیخت اما به زودی سپاه اسلام پیروز گشت و شهریگ و پسرش در جنگی سخت کشته شدند.
بزرگان و علمای رجال، شخصیت جارود بن معلّی ' را ستودهاند.
امام علی علیهالسلام، ضمن نامهای به پسر وی مُنذِر، جارود را فردی
صالح خوانده
و ابن حبّان
از وی در شمار
ثقات صحابه یاد کرده است.
جارود
احادیثی از
پیامبر اکرم روایت کرده است.
ابومسلم جذمی از
راویان اوست.
ترمذی،
دارمی و
احمد بن حنبل روایاتی را از جارود بن معلّی ' در
ابواب فقهی نقل کردهاند
اما روایت راویانی همچون
ابن سیرین (متوفی ۱۱۰) را از جارود باید
مُرسَل یا از کسی غیرجارود بن معلّی ' عبدی دانست.
شایستگی جارود بن معلّی ' نزد
عمر چنان بود که وی گفت اگر از
رسول خدا نشنیده بودم که
خلافت جز در
قریش نخواهد بود، خلافت را پس از خود به جارود بن بشر بن معلّی ' وا مینهادم.
خاندان جارود از
اشراف و بزرگان
بصره به شمار میرفتند.
منذر بن جارود عبدی، از
اصحاب علی علیهالسلام و در
جنگ جمل از
امرای لشکر امام بود و ریاست
عبدالقیس را برعهده داشت.
امام علی، منذر را به مأموریتی نزد
معاویه فرستاد و چندی نیز او را به
فرمانداری اصطخر منصوب کرد
اما بعداً که او را نااهل یافت، ضمن نامهای وی را نکوهید و به
مدینه فرا خواند و او را عزل و
حبس و برایش
غرامت مقرر کرد.
منذر بن جارود را بعدها ع
بیداللّه بن زیاد به
حکومت ثَغر (نواحی مرزی)
هند فرستاد و منذر در سال ۶۱ یا ۶۲ در همانجا درگذشت.
عبداللّه بن جارود عبدی نیز از سوی
سلیمان بن عبدالملک اموی (حک: ۹۶ـ۹۹) مدتی
حاکم بصره شد.
عبداللّه بن جارود سپس بر ضد
حجاج بن یوسف ثقفی (والی
عراق) شورید و در
جنگ رُستَقُباد مغلوب او گردید و به
دار آویخته شد.
(۱) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت.
(۲) ابن ابی حاتم، کتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت.
(۳) ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، چاپ عادل احمد رفاعی، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۶.
(۴) ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۶، ۱۳۸۵.
(۵) ابن حبّان، کتاب الثقات، حیدرآباد دکن ۱۳۹۳ـ۱۴۰۳/ ۱۹۷۳ـ۱۹۸۳، چاپ افست بیروت، ۱۳۹۳.
(۶) ابن حبّان، مشاهیر علماء الامصار و اعلام فقهاء الاقطار، چاپ مرزوق علی ابراهیم، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۷.
(۷) ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، بیروت ۱۴۰۴/ ۱۹۸۴.
(۸) ابن حزم، جمهرة انساب العرب، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره (۱۹۸۲).
(۹) ابنسعد، الطبقات الکبرى (لیدن).
(۱۰) ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ ۲۰۰۰.
(۱۱) ابن قتیبه، کتاب المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۹.
(۱۲) ابن کثیر، السیرة النبویة، چاپ مصطفی عبدالواحد، قاهره ۱۳۸۳ـ۱۳۸۶/ ۱۹۶۴ـ ۱۹۶۶، چاپ افست بیروت.
(۱۳) ابن ماکولا، الاکمال فی رفع الارتیاب عن المؤتلف و المختلف من الاسماء و الکنی و الانساب، چاپ عبدالرحمان بن یحیی معلمییمانی، حیدرآباد دکن ۱۳۸۱ـ۱۴۰۶/ ۱۹۶۲ـ۱۹۸۶.
(۱۴) ابن هشام، السیرة النبویه، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵/۱۹۶۳.
(۱۵) احمد بن عبداللّه ابونعیم، معرفة الصحابه، چاپ محمد راضی بن حاج عثمان، ریاض ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۱۶) محمد بن اسماعیل بخاری، کتاب التاریخ الکبیر، (بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۶).
(۱۷) بلاذری (لیدن).
(۱۸) تستری.
(۱۹) خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، روایة بقی بن مخلد، چاپ سهیل زکار، دمشق ۱۹۶۷ـ ۱۹۶۸.
(۲۰) خلیفة بن خیاط، کتاب الطبقات، روایة موسی بن زکریا تستری، چاپ اکرم ضیاء عمری، بغداد ۱۹۶۷.
(۲۱) محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات ۱۱ـ۴۰ ه، بیروت ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷.
(۲۲) سمعانی، الانساب.
(۲۳) محمد بن یوسف شمس شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیرالعباد، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
(۲۴) صفدی.
(۲۵) طبری، تاریخ (بیروت).
(۲۶) محمد بن حسن طوسی، رجال الطوسی، چاپ جواد قیومیاصفهانی، قم ۱۴۱۵.
(۲۷) علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، نهج البلاغه، چاپ صبحی صالح، قاهره ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱.
(۲۸) محمد بن محمد مفید، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، چاپ علی میرشریفی، قم ۱۳۷۴ ش.
(۲۹) محمد بن عمر واقدی، کتاب الرّدة، چاپ محمود عبداللّه ابوالخیر، عمان (۱۴۱۱/ ۱۹۹۱).
(۳۰) آرنت یان ونسینک، المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث النبوی، استانبول ۱۹۸۸.
(۳۱) یعقوبی، تاریخ.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جارود بن معلی»، شماره۴۳۲۵.