• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جاسوسی در قرآن (خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



جاسوسى، كسب اطلاعات محرمانه و دادن آن ها به دشمن است.
واژه جاسوسى از دو بخش «جاسوس» و «ياءِ» حاصل مصدر (در نقش پسوند شغل ساز) ساخته شده و در زبان فارسى به معناى جست و جوى خبر، خبر پرسى، خبر چينى، سخن چينى، به دست آوردن اخبار و اسرار فرد، اداره يا كشورى و دادن آن به ديگرى آمده است و به صورت مصدرِ مركبِ «جاسوسى كردن» نيز كاربرد دارد.[۱]     جاسوس از ريشه عربى «ج ـ س ـ س» و صفت مشبهه بر وزن «فاعول» است.[۲]     شمارى از واژه پژوهان، «جسّ» را در اصل به معناى لمس چيزى با دست [۳]     (مانند گرفتن نبض) براى كسب آگاهى لازم، دانسته [۴]     و برخى آن را فقط تفحص نامحسوس معنا كرده اند [۵]    ؛ همچنين تجسس كه در زبان عربى [۶]     به ويژه عربى معاصر [۷]     معادل جاسوسى است، از اين ريشه است. اين واژه در لغت به معناى آگاهى جستن از اخبار [۸]     و امورى عمدتا پنهان آمده و اغلب كاربردى منفى دارد.[۹]    
اصطلاح جاسوسى در حوزه حقوق و روابط بين الملل، حقوق جزاى خصوصى و جرم شناسى كاربرد دارد [۱۰]     و فارغ از پاره اى اختلافات جزئى، به كسب اطلاعات محرمانه نظامى، سياسى، امنيتى، اقتصادى و فرهنگى در پوشش عناوين غير واقعى، با قصد ارائه به بيگانگان و عمدتا متخاصم تعريف شده است.[۱۱]     جاسوسى در گذشته با شيوه هاى ابتدايى و اغلب در حوزه هاى نظامى و سياسى صورت مى گرفت؛ اما امروزه با تغيير ماهيت تهديدها، شيوه ها و حوزه هاى جاسوسى نيز تحول و توسعه يافته است.[۱۲]    
جاسوسى از پيشينه تاريخى بسيار ديرينى برخوردار است و متون بسيارى بر باستانى بودن آن گواهى مى دهند.[۱۳]     گزارش هاى تورات درباره اتهام جاسوسى به برادران يوسف عليه السلام پس از ورود نخستين آنان به مصر، ارسال جاسوسان دوازده گانه بنى اسرئيل از سوى موسى عليه السلام براى شناسايى سرزمين كنعان [۱۴]     و روانه شدن جاسوسان يوشع به شهر اريحا [۱۵]     از اين قبيل اند.[۱۶]     اتهام برادران يوسف عليه السلام در پاره اى منابع تفسيرى نيز گزارش شده [۱۷]     و برخى مفسران، فسادانگيزى نفى شده در آيه ۷۳ يوسف (يوسف:۷۳) را اشاره به آن دانسته اند.[۱۸]    
در تاريخ اسلام نيز نمونه هايى از جاسوسى در خلال درگيرى هاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با مشركان به چشم مى خورد كه فرستادن افراد و گروه هاى تجسس از سوى آن حضرت براى شناسايى و گزارش اوضاع دشمنان از آن قبيل است [۱۹]    ؛ همچنين گزارش هايى درباره شيوه حفظ اسرار محرمانه در برخورد با جاسوسان دشمن، در سيره پيامبر صلى الله عليه و آله به چشم مى خورد.[۲۰]     فعاليت هاى ياد شده در زمان ها و اوضاع گوناگون جنگى و در ارتباط با همه دشمنان اعم از قريش، هوازن، روميان و ... گزارش شده اند.[۲۱]    
واژه جاسوس در قرآن به كار نرفته و هيچ معادل صريحى نيز براى آن در قرآن يافت نمى شود، بلكه مفسران در بيان مصاديق خيانت (انفال:۲۷) و نيز تولّى نسبت به دشمنان (ممتحنه:۱؛ ممتحنه:۱۳؛ مجادله:۱۴) با استناد به پاره اى شأن نزول ها به اين موضوع اشاره كرده اند. به كارگيرى اين نوع تعابير در ارتباط با اعمالى چون جاسوسى تا حدودى در ارتباط با ساختار قبيله اى حاكم بر نظام اجتماعى عرب است كه در آن همه روابط اجتماعى، حقوقى، اقتصادى و نظامى بر پايه دو محور همگرايى و واگرايى و بيشتر در قالب مجموعه اى از پيمان ها سامان داده مى شدند، از همين رو پايبندى به اين پيمان ها از اهميت بسيار زيادى برخوردار بوده و شكستن آن به سختى نكوهش و خيانت تلقى مى شده است. اسلام با پذيرش اين ساز و كار، سمت و سوى آن را در راستاى اهداف الهى تغيير داد و محور همگرايى را بر مبناى پيروى از خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و محور واگرايى را بر مبناى دشمنى با خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله باز توليد كرد.[۲۲]    
افزون بر دو مفهوم عام ياد شده، در برخى روايات تفسيرى واژه «سمّاع» (مائده:۴۱؛ توبه:۴۷) به عنوان معادل دقيق و صريح «جاسوس» دانسته شده است [۲۳]     ؛ همچنين اشتراك لفظى باعث شده است كه برخى مفسران وپژوهشگران،[۲۴]     واژه «لاتَجَسَّسُوا» (حجرات:۱۲) را ناظر به معناى جاسوسى نيز بدانند؛ با اين توضيح كه جاسوسى براى دشمنان اسلام را از مصاديق تجسس مورد نهى و گناه كبيره و جاسوسى به سود مسلمانان را به سبب منافعى كه در پى دارد، از موارد استثناى آن شمرده اند، در حالى كه آيات پيشين (حجرات:۱ - ۱۱) و نيز خطاب «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا» و تعبير «لَحمَ اَخيهِ» (حجرات:۱۲) نشان مى دهند كه آيه در مقام اصلاح روابط بين مؤمنان است و آن ها را از كنجكاوى و تفحص درباره معايب، لغزش ها و مسائل خصوصى همديگر باز مى دارد و به مقوله جاسوسى كه مربوط به روابط با بيگانگان است، نفيا و اثباتا نظر ندارد. فقها نيز در بحث جاسوسى، هيچ استنادى به آيه ياد شده نكرده اند [۲۵]    ، به هر حال مجموعه آيات مربوط به جاسوسى در دو رده جاسوسى به سود دشمنان يا به سود مسلمانان قابل قسمت اند.

جاسوسى براى دشمنان

۱. خيانت ابولبابه:
در آيه ۲۷ انفال (انفال:۲۷) خداوند مؤمنان را از خيانت به خدا، رسول و امانت هاى خود باز داشته است: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لا تَخونُوا اللّهَ والرَّسولَ وتَخونوا اَمـنـتِكُم واَنتُم تَعلَمون». در ادامه، دارايى و فرزندان مؤمنان زمينه امتحان آنان خوانده شده و بر پاداش عظيم الهىِ كسانى كه امانت هاى خدا و پيامبرش را پاس دارند تأكيد مى شود:«واعلَموا اَنَّما اَمولُكُم و اَولـدُكُم فِتنَةٌ و اَنَّ اللّهَ عِندَهُ اَجرٌ عَظيم». (انفال:۲۸) از اين آيه برمى آيد كه خيانت ياد شده با انگيزه حفظ دارايى ها و فرزندان از گزند دشمنان صورت پذيرفته است [۲۶]    ، چنان كه جمله «واَنتُم تَعلَمون» نشان مى دهد كه آنان از خيانت بودن كار خويش آگاه بوده اند.
مفسران دوشأن نزول مختلف براى آيات ياد شده گفته اند كه به رغم تفاوت، هر دو از مصاديق جاسوسى براى دشمنان اسلام اند. چنان كه ابن جوزى [۲۷]     نيز تصريح مى كند، بيشتر مفسران [۲۸]     با پذيرش ديدگاه كلبى، زهرى و قتاده [۲۹]     نزول آيات را در سال پنجم هجرى، مرتبط با غزوه بنى قريظه و در شأن ابولبابه انصارى دانسته اند. در حديثى منسوب به امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام نيز اين شأن نزول آمده است.[۳۰]     براساس اين ديدگاه، يهوديان بنى قريظه پس از ۲۱ روز محاصره شدن از سوى مسلمانان، خواستار صلح و خروج از مدينه شدند. پيامبر صلى الله عليه و آله با ردّ اين خواسته و با درخواست أوسيان به داورى سعدبن معاذ رئيس قبيله أوس رضايت داد. سعد به كشتن مردان جنگى، اسارت زنان و غنيمت دارايى آنان حكم كرد. يهوديان ابولبابه را به سبب الفت و روابط پيشين با وى، براى مشورت طلبيدند و او با اشاره دست به گلوى خود به آنان فهماند كه در صورت پذيرش داورى سعد همه مردان جنگى كشته خواهند شد. گفته اند كه دارايى و زن و فرزندان ابولبابه در ميان قبيله بنى قريظه بود و او براى جلب حمايت آنان چنين كرد [۳۱]    ؛ همچنين آورده اند كه وى پس از اين خيانت و آشكار كردن راز جنگى مسلمانان به سختى نادم و اندوهگين شد و با بستن خود به ستونى در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله سوگند ياد كرد كه لب به آب و غذا نزند تا بميرد يا توبه اش پذيرفته شود. هفت شبانه روز چنين كرد و توبه اش پذيرفته شد.[۳۲]     علامه طباطبايى با اذعان به انطباق حكايت ابولبابه بر مضمون دو آيه ياد شده بر اين باور است كه حكايت مذكور فاصله زمانى زيادى با جنگ بدر دارد، در حالى كه مقايسه آيه ۲۷ انفال (انفال:۲۷) با آيات پيش از آن نشان مى دهد كه سياق واحدى دارند و اندكى پس از جنگ بدر نازل شده اند.[۳۳]    
شأن نزول دوم را جابربن عبداللّه انصارى روايت كرده است. بر اساس اين گزارش هنگامى كه كاروان قريش همراه با اموالى فراوان و به سرپرستى ابوسفيان از مكه خارج شد، پيامبر به وسيله جبرئيل از محل استقرار آنان آگاه شد و مسلمانان مأمور شدند با رعايت پنهانكارى، بدون اعلام مقصد و براى غافلگير كردن مشركان حركت كنند؛ اما يكى از منافقان با نامه، ابوسفيان را از حركت مسلمانان آگاه كرد.[۳۴]     غرابت متن و سياق روايت، مخدوش بودن سند [۳۵]     و عدم تناسب تعبير «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا» (انفال:۲۷) با منافقان از چالش هاى پيش روى اين شأن نزول است. برخى ديگر از مفسران [۳۶]     به پيروى از سدّى و ابن اسحاق [۳۷]     و بدون اشاره به فرد يا شأن نزولى خاص، آيه را ناظر به كسانى دانسته اند كه اخبار و اسرار جنگى را پس از شنيدن از رسول خدا صلى الله عليه و آله آشكار ساخته، به گوش مشركان مى رساندند، در هر صورت و براساس آيه ياد شده انتقال اسرار سياسى و نظامى مسلمان ها به دشمنان از مصاديق خيانت همزمان به امانت خدا، رسول و خود مسلمانان خوانده شده است كه موجوديت، استقلال و منافع جامعه اسلامى و در نتيجه حيات و هويت دينى آن را به مخاطره مى افكند.[۳۸]    

۲. جاسوسى حاطب بن ابى بلتعه:
خداوند با اشاره به پاره اى از برخوردهاى خصمانه و كينه توزانه دشمنان اسلام، مؤمنان را از همگرايى و ابراز مودت و دوستى نسبت به آنان نهى كرده و آن را مايه گمراهى خوانده است: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَتَّخِذوا عَدُوّى وعَدُوَّكُم اَولِياءَ تُلقونَ اِلَيهِم بِالمَوَدَّةِ وقَد كَفَروا بِما جاءَكُم مِنَ الحَقِّ... و مَن يَفعَلهُ مِنكُم فَقَد ضَلَّ سَواءَ السَّبيل». (ممتحنه:۱) از آيات بعدى برمى آيد كه انگيزه اين همگرايى و دوستى با دشمنان خدا نيز حفظ بستگان، فرزندان و دارايى ها از گزند آنان بوده است، از همين رو خداوند، مؤمنان را از روزى (قيامت) بر حذر مى دارد كه در آن روز بستگان، فرزندان و دارايى آدميان هيچ سودى به حال آنان نخواهد داشت، پس نبايد دلبستگى به آنان زمينه ساز دوستى با دشمنان خدا شود: «لَن تَنفَعَكُم اَرحامُكُم ولا اَولـدُكُم يَومَ القِيـمَةِ يَفصِلُ بَينَكُم واللّهُ بِما تَعمَلونَ بَصير». (ممتحنه:۳)
عموم مفسران شيعه [۳۹]     و سنى [۴۰]     به پيروى از امام على عليه السلام و صحابيانى چون ابن عباس و ديگران [۴۱]    ، آيه را در شأن حاطب بن ابى بلتعه دانسته اند. براساس اين روايت هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در سال هشتم هجرى، آماده فتح مكه مى شد [۴۲]    ، براى رعايت اصل غافلگيرى در جنگ، ميان مردم شايع ساخت كه به سوى خيبر مى روند. حاطب، آگاه از مقصد اصلى حركت، با نوشتن نامه و به وسيله زنى كه عازم مكه بود، درصدد اطلاع دادن به مشركان قريش برآمد. پيامبر صلى الله عليه و آله پس از آگاهى از طريق وحى، برخى از ياران خود همانند على عليه السلام و زبير را در پى او گسيل داشت. زن در آغاز انكار كرد؛ ولى پس از جست و جوى همه وسايل و در برابر تهديد به بازرسى كامل بدنى يا كشته شدن، نامه را از لابه لاى گيسوان بافته شده خويش بيرون آورد. حاطب در پاسخ رسول خدا صلى الله عليه و آله كه چرا چنين كرده است، با نفى نفاق ورزى و ارتداد خويش، انگيزه آن را فقط به دست آوردن دل مشركان و جلب حمايت آنان خواند، زيرا وى برخلاف بسيارى از مهاجران، كسى را در مكه نداشت كه در برابر تعرض مشركان به خانه و كاشانه و دارايى و افراد خانواده اش از آن ها حمايت كند.[۴۳]     بر اساس برخى گزارش هاى ديگر، وى انگيزه خود را جبران حسن رفتار و برخورد مسالمت آميز مشركان با خانواده و بستگان خويش خوانده است [۴۴]    ، به هرحال رسول خدا صلى الله عليه و آله با پذيرش سخن حاطب و با استناد به اينكه وى از اصحاب بدر است، از خطاى او درگذشت و از كشتن وى منع كرد.[۴۵]    

۳. جاسوسى از روى نياز:
قرآن كريم مؤمنان را از روابط دوستانه با قوم مغضوب خداوند نهى كرده است: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لا تَتَوَلَّوا قَومـًا غَضِبَ اللّهُ عَلَيهِم». (ممتحنه:۱۳) شمارى از مفسران با گزارش ديدگاه ابن عباس و مقاتل، روابط دوستانه ياد شده را جاسوسى و خبرچينى گروهى از مسلمانان فقير و نيازمند براى يهوديان مدينه دانسته اند. آنان در برابر دريافت مقدارى از فرآورده هاى كشاورزى، اخبار و اطلاعات مربوط به مسلمانان را در اختيار يهوديان قرار مى داده اند.[۴۶]    

۴. جاسوسى منافقان:
قرآن از روابط دوستانه منافقان با يهوديان خبر مى دهد:«اَلَم تَرَ اِلَى الَّذينَ تَوَلَّوا قَومـًا غَضِبَ اللّهُ عَلَيهِم ما هُم مِنكُم ولا مِنهُم ويَحلِفونَ عَلَى الكَذِبِ وهُم يَعلَمون اَعَدَّ اللّهُ لَهُم عَذابـًا شَديدًا اِنَّهُم ساءَ ما كانوا يَعمَلون». (مجادله:۱۴) از سوگند دروغين منافقان، وعده عذاب شديد و تقبيح رابطه ياد شده مى توان به دست آورد كه اين ارتباط بسيار آسيب رسان بوده است. براساس گزارش هاى تفسيرى منسوب به قتاده و ابن زيد، گروهى از منافقان كه با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و مسلمانان نشست و برخاست داشته اند، اخبار و اسرار آنان را در اختيار يهوديان قرار داده، از آن ها بدگويى مى كرده اند.[۴۷]     به نقل از سدّى و مقاتل اين آيه به طور مشخص درباره عبدالله بن اُبىّ و عبداللّه بن نبتل از سران منافقان نازل شده است.[۴۸]     زمانى كه از آنان درباره چنين كردارى سؤال مى شد، از ترس جان خود، با سوگند دروغين به انكار آن مى پرداختند.[۴۹]    
جاسوسى منافقان ذيل برخى ديگر از آيات نيز گزارش شده است؛ هنگام حركت مسلمانان براى جنگ تبوك، شمارى از منافقان با سوگند مبنى بر ناتوانى خويش و نداشتن ساز و برگ و در ظاهر با اجازه رسول خدا صلى الله عليه و آله ، از شركت در جهاد معاف شدند. خداوند آنان را دروغگو [۵۰]     و سبب سرپيچى آنان را بى ايمانى به خدا و جهان آخرت (توبه:۴۲ - ۴۶) معرفى كرد و نيامدن آن ها را خواست الهى و به سود مسلمانان خواند، چرا كه شركت و حضور آنان پيامدى جز ايجاد فتنه و شكاف در ميان مسلمانان و در نتيجه تضعيف سپاه اسلام نداشت: «لَو خَرَجوا فيكُم ما زادوكُم اِلاّ خَبالاً ولاََوضَعوا خِلــلَكُم يَبغونَكُمُ الفِتنَةَ وفيكُم سَمّـعونَ لَهُم واللّهُ عَليمٌ بِالظّــلِمين». (توبه:۴۷) در اين آيه نيز «سَمّاعون» دوگونه تفسير شده است: شمارى از مفسران متقدم [۵۱]     و برخى متأخران [۵۲]     با پذيرش ديدگاه حسن، مجاهد و ابن زيد، آن را به معناى «جاسوسان» گرفته اند، بر اين اساس، منافقان بازمانده از جهاد، جاسوسانى را در سپاه اسلام گمارده بودند تا اخبار سپاه را به آنان گزارش كنند. طبرى و نحّاس و قرطبى با ترجيح اين تفسير، بيشترين كاربرد «سمّاع» را به معناى جاسوس دانسته اند.[۵۳]     رشيدرضا با بعيد خواندن اين تفسير، كاربرد ياد شده را نمى پذيرد.[۵۴]     در اين صورت، نظر گروه ديگرى از مفسران شيعه [۵۵]     و سنى [۵۶]     قابل طرح است كه بر مبناى روايتى از قتاده و ابن اسحاق [۵۷]    ، «سمّاع» را به معناى كسى دانسته اند كه بدون دقت و انديشه هر سخنى را شنيده، باور مى كند [۵۸]    ، بر اين اساس با حضور منافقان ياد شده كه اغلب از سران و اشراف قوم بودند، گروهى سست ايمان و نفاق پيشه، با پذيرش و باور گفته هاى آنان، سپاه اسلام را دچار تفرقه مى كردند.[۵۹]     اين تفسير كه به عموم مفسران [۶۰]     نسبت داده شده است مناسبت و هماهنگى بيشترى با سياق آيات دارد.[۶۱]     اشاره به فتنه انگيزى پيشين منافقان و شأن نزول آيات مربوط نيز مؤيد آن است. (توبه:۴۸)

۵. خبرچينى برخى يهوديان:
بر اساس آيات ۴۱ - ۴۲ مائده (مائده:۴۱ - ۴۲) حادثه اى براى يهوديان خيبر رخ داد. احبار يهود به رغم حكم صريح تورات برخلاف آن حكم كردند و سپس افرادى را نزد پيامبر اكرم فرستادند تا در اين باره داورى كند و در صورتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله حكم خلاف آنان را تأييد كرد، آن را بپذيرند وگرنه از پذيرش آن خوددارى كنند [۶۲]    :«و مِنَ الَّذينَ هادوا سَمّـعونَ لِلكَذِبِ سَمّـعونَ لِقَومٍ ءاخَرينَ لَم يَأتوكَ يُحَرِّفونَ الكَلِمَ مِن بَعدِ مَواضِعِهِ يَقولونَ اِن اوتيتُم هـذا فَخُذوهُ و اِن لَم تُؤتَوهُ فَاحذَروا...». گروهى از مفسران [۶۳]    ، تعبير «سَمّاعُون» اول را به معناى گوش دهندگان و دومى را به معناى جاسوسان تفسير و آيه را اين گونه معنا كرده اند: گروهى از يهوديان، بسيار پاى سخن پيامبر صلى الله عليه و آله مى نشينند تا با تحريف و سوء استفاده از آن بر پيامبر خدا دروغ ببندند. آنان جاسوس يهوديانى بودند كه نزد پيامبر نيامده بودند و شنيده هاى خود را به آنان و ديگر دشمنان انتقال مى دادند.[۶۴]     در مقابل، شمار ديگرى از مفسران شيعه [۶۵]     و سنى [۶۶]     به پيروى از ابن عباس، سدّى و ابن زيد، «سَمّاعون» دومى را به معناى «پذيرندگان» معنا كرده اند؛ يعنى آن گروه از يهوديان عوام كه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند، سخنان تحريف شده و دروغين عالمان خود را گوش مى دادند و گفته هاى آنان را بى چون و چرا پذيرفته، از آن ها پيروى مى كردند. در اين صورت موضوع اين آيه به بحث جاسوسى مربوط نمى شود.

۶. خيانت همسران نوح و لوط:
مفسّران ذيل آيه ۱۰ تحريم: (تحريم:۱۰) «... امرَاَتَ نوحٍ وامرَاَتَ لوطٍ كانَتا تَحتَ عَبدَينِ مِن عِبادِنا صــلِحَينِ فَخانَتاهُما...» در كنار تفسير خيانت همسران نوح و لوط به كفر، نفاق [۶۷]     و ... اغلب از جاسوسى آنان براى كافران قوم خود ياد كرده اند.[۶۸]     از جمله هنگامى كه كسى به نوح عليه السلام ايمان مى آورد، همسر او به كافران خبر مى داد [۶۹]    ؛ همچنين زمانى كه مهمانى بر لوط عليه السلام وارد مى شد همسر او شب ها با روشن كردن آتش و روزها با دود به كافران علامت و جاى مهمان را به آنان نشان مى داد.[۷۰]    

جاسوسى براى مسلمانان:
اين موضوع در هيچ يك از آيات قرآن نيامده است؛ اما پاره اى از روايات تاريخى كه ارسال جاسوس از سوى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را بيان مى كنند، در حاشيه برخى آيات گزارش شده اند. اين موارد به دو ماجراى غزوه حمراء الاسد و جنگ احزاب مربوط اند.

۱. غزوه حمراء الاسد:
پس از جنگ احد و بازگشت مسلمانان به مدينه، خبر رسيد كه مشركان با توقف در منطقه اى به نام «روحاء» براى يورش و جنگ دوباره آماده مى شوند. رزمندگان اسلام در پاسخ به فراخوان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به سوى دشمن حركت كرده، پس از رسيدن به منطقه حمراء الاسد در ۸ ميلى مدينه، بدون درگيرى بازگشتند: «اَلَّذينَ استَجابوا لِلّهِ والرَّسولِ مِن بَعدِ ما اَصابَهُمُ القَرحُ... اَلَّذينَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَكُم فَاخشَوهُم ... فَانقَلَبوا بِنِعمَةٍ مِنَ اللّهِ و فَضلٍ لَم يَمسَسهُم سوءٌ...». (آل عمران:۱۷۲ ـ ۱۷۴) بر اساس گزارش هاى رسيده، سپاه قريش پس از رسيدن به منطقه «روحاء» و پشيمان از نيمه تمام گذاشتن كار مسلمانان، زمزمه بازگشت دوباره سر دادند تا با كشتن پيامبر صلى الله عليه و آله و ديگر سران، كار مسلمانان را يكسره كنند. رسول خدا پس از آگاهى از اين توطئه، براى قدرت نمايى و ترساندن دشمن، با ۷۰ نفر از مسلمانان در پى دشمن روانه شدند و در منطقه حمراء الاسد اردو زدند. پيامبر صلى الله عليه و آله داوطلبى خواست تا از وضع دشمن خبر آورد. به جز امام على عليه السلام كسى داوطلب نشد و رسول خدا به او فرمود: اگر ديدى كه مشركان سوار بر شتران، از اسبان كناره گرفته اند، معلوم مى شود كه به سوى مكه روانه اند؛ ولى اگر سوار بر اسبان و بر كنار از شتران بودند، بدان كه عازم مدينه اند. امام على عليه السلام با تنى مجروح نزديك دشمن رفت و عزيمت آنان به سوى مكه را به پيامبر صلى الله عليه و آله گزارش داد.[۷۱]    

۲. جنگ احزاب:
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در اين جنگ حذيفة بن يمان را براى كسب خبر از اوضاع دشمن، روانه اردوگاه آنان مى كرد. اين گزارش ذيل آيه ۹ احزاب (احزاب:۹) بازتاب يافته است:[۷۲]     «يـاَيُّها الَّذينَ ءامَنوا اذكُروا نِعمَةَ اللّهِ عَلَيكُم اِذ جاءَتكُم جُنودٌ فَاَرسَلنا عَلَيهِم ريحـًا وجُنودًا لَم تَرَوها...». اوضاع سخت جنگى كه در آيه مزبور ترسيم شده است، موجب شد كه به رغم درخواست سه باره پيامبر صلى الله عليه و آله و وعده بهشت و همنشينى با خويش در آن، كسى از شدت ترس، گرسنگى و سرما براى كسب خبر از اردوگاه دشمن داوطلب نشود. سرانجام رسول خدا صلى الله عليه و آله حذيفه را به نام خواند و با تأكيد بر پرهيز از هرگونه اقدامى، او را روانه اين مأموريت كرد. حذيفه در تاريكى شب وارد اردوگاه دشمن شد و ديد كه باد و توفان شعله هاى آتش آنان را خاموش كرده، خيمه ها را از جا كنده و اوضاعشان را به هم ريخته است و ابوسفيان دور آتش كوچكى و در حلقه اى از ياران خود ضمن تشريح اوضاع سخت و بحرانى پيش آمده، از بازگشت به مكه خبر مى دهد. وى در آغاز سخن و براى اطمينان از عدم حضور جاسوسى از مسلمانان، از اطرافيان خواست كه هركس نام شخص كنارى خود را بپرسد. در اين هنگام حذيفه، پيش دستى كرده، نام افراد در كنار خود را پرسيد و در نتيجه آنان از پرسش نام وى غفلت كردند. ابوسفيان پس از پايان سخن، سوار بر شتر به سوى مكه حركت كرد. از حذيفه نقل شده است كه اگر سفارش پيامبر صلى الله عليه و آله نبود، با يك تير مى توانسته او را بكشد.[۷۳]    
حكم فقهى جاسوسى:
فقهاى مسلمان، جاسوسى براى دشمنان اسلام را حرام [۷۴]    ، گناه كبيره [۷۵]    ، مستوجب كيفر و جاسوسى به سود مسلمانان را ممدوح و در برخى موارد [۷۶]     ضرورى [۷۷]     دانسته اند. حرمت و ضرورت مزبور، افزون بر نهى وارد شده در آيات مربوط (انفال:۲۷؛ ممتحنه:۱ ـ ۲)[۷۸]     و نيز سنت عملى پيامبر صلى الله عليه و آله [۷۹]     كه بدان استناد شده، به قاعده «نفى سبيل» نيز استنادپذير است: «و لَن يَجعَلَ اللّهُ لِلكـفِرينَ عَلَى المُؤمِنينَ سَبيلا...» (نساء:۱۴۱) كه هرگونه چيرگى كافران بر مؤمنان را ناروا و خلاف رضايت خداوند مى شمرد. اصل مجازات براى جاسوس مسلمان، حربى و ذمى مورد اتفاق، ولى نوع آن مورد اختلاف فقهاست. اغلب علماى شيعه [۸۰]     و سنى [۸۱]     در مورد جاسوس مسلمان قائل به تعزيرند، هرچند حكم به اعدام [۸۲]    ، زندان [۸۳]    ، تبعيد [۸۴]     و وانهادن به اجتهاد [۸۵]     حاكم نيز در ميان فتواها ديده مى شود. درباره جاسوس حربى و ذمى نيز اغلب فتوا به قتل داده اند.[۸۶]     در همه موارد مزبور، طرح يا نقد آراء با استناد به برخى آيات، احاديث و برخوردهاى پيامبر صلى الله عليه و آله با جاسوسان صورت پذيرفته است.[۸۷]     افزون بر مجازات، مباحث ديگرى هم در رويكرد فقهى به پديده جاسوسى مطرح است.[۸۸]    


فهرست مندرجات

۱ - فهرست منابع


آشنايى با حقوق جزا و جرم شناسى، اسماعيل رحيمى نژاد، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اسلامى، ۱۳۷۸ ش؛ ارشاد العقل السليم، ابوالسعود (م. ۹۸۲ ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۴۱۱ ق؛ اسباب النزول، الواحدى (م. ۴۶۸ ق.)، قاهرة، الحلبى و شركاه، ۱۳۸۸ ق؛ الاستخبارات العسكرية فى الاسلام، عبدالله على سلامه و ديگران، بيروت، الرسالة، ۱۴۲۳ ق؛ اقضية رسول الله صلى الله عليه و آله ، محمد بن فرج القرطبى (م. ۴۹۷ ق.)، القصيم، دارالبخارى؛ البداية والنهايه، ابن كثير (م. ۷۷۴ ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۴۰۸ ق؛ تاريخ ابن خلدون، ابن خلدون (م. ۸۰۸ ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۳۹۱ ق؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير، الذهبى (م. ۷۴۸ ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دارالكتاب العربى، ۱۴۱۰ ق؛ التبيان، الطوسى (م. ۴۶۰ ق.)، به كوشش العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۴ ش؛ تذكرة الفقهاء، العلامة الحلى (م. ۷۲۶ ق.)، قم، آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، ۱۴۱۴ ق؛ ترتيب العين، خليل (م. ۱۷۵ ق.)، به كوشش المخزومى و ديگران، قم، اسوه، ۱۴۱۴ ق؛ ترمينولوژى حقوق، جعفرى لنگرودى، تهران، گنج دانش، ۱۳۶۳ ش؛ تفسير التحرير والتنوير، ابن عاشور (م. ۱۳۹۳ ق.)، تونس، الدار التونسية، ۱۹۹۷ م؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى (م. ۱۰۹۱ ق.)، بيروت، اعلمى، ۱۴۰۲ ق؛ تفسير غريب القرآن الكريم، الطريحى (م. ۱۰۸۵ ق.)، به كوشش محمد كاظم، قم، زاهدى؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير (م. ۷۷۴ ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۹ ق؛ تفسير القمى، القمى (م. ۳۰۷ ق.)، به كوشش الجزائرى، قم، دارالكتاب، ۱۴۰۴ ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. ۶۰۶ ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۴۱۵ ق؛ تفسير مجاهد، مجاهد (م. ۱۰۲ ق.)، به كوشش عبدالرحمن بن محمد، اسلام آباد، مجمع البحوث الاسلاميه؛ تفسير المنار، رشيد رضا (م. ۱۳۵۴ ق.)، قاهرة، دارالمنار، ۱۳۷۳ ق؛ التفسير المنير، وهبة الزحيلى، بيروت، دارالفكر المعاصر، ۱۴۱۱ ق؛ تفسير نمونه، مكارم شيرازى و ديگران، تهران، دارالكتب الاسلامية، ۱۳۷۵ ش؛ تفسير نورالثقلين، العروسى الحويزى (م. ۱۱۱۲ ق.)، به كوشش رسولى محلاتى، اسماعيليان، ۱۳۷۳ش؛ جامع البيان، الطبرى (م. ۳۱۰ ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، ۱۴۱۵ ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. ۶۷۱ ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، ۱۴۱۷ ق؛ الجامع للشرايع، يحيى بن سعيد الحلى (م. ۶۹۰ ق.)، به كوشش گروهى از فضلاء، قم، سيد الشهداء، ۱۴۰۵ ق؛ جمهرة اللغه، ابن دريد (م. ۳۲۱ ق.)، به كوشش رمزى بعلبكى، بيروت، دارالعلم للملايين، ۱۹۸۷ م؛ الجواهر الحسان، الثعالبى (م. ۸۷۵ ق.)، به كوشش عبدالفتاح و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۴۱۸ ق؛ جواهر الفقه، ابن البراج (م. ۴۸۱ ق.)، به كوشش بهادرى، قم، نشر اسلامى، ۱۴۱۱ ق؛ حقوق جزاى اختصاصى، محمد صالح وليدى، تهران، نشر داد، ۱۳۷۳ ش؛ الخراج، ابويوسف (م. ۱۸۲ ق.)، بيروت، دارالمعرفه؛ دانشنامه جهان اسلام، زير نظر حداد عادل و ديگران، تهران، بنياد دائره المعارف اسلامى، ۱۳۷۸ ش؛ دراسات فى ولاية الفقيه، منتظرى، قم، المركز العالمى للدراسات، ۱۴۰۹ ق؛ الدرالمنثور، السيوطى (م. ۹۱۱ ق.)، بيروت، دارالفكر، ۱۴۱۴ ق؛ روح المعانى، الآلوسى (م. ۱۲۷۰ ق.)، به كوشش محمد حسين، بيروت، دارالفكر، ۱۴۱۷ ق؛ روضة الطالبين، النووى (م. ۶۷۶ ق.)، به كوشش عادل احمد و على محمد، بيروت، دارالكتب العلميه؛ زادالمسير، ابن الجوزى (م. ۵۹۷ ق.)، به كوشش محمد عبدالرحمن، بيروت، دارالفكر، ۱۴۰۷ ق؛ سنن ابى داود، السجستانى (م. ۲۷۵ ق.)، به كوشش سعيد محمد اللحام، بيروت، دارالفكر، ۱۴۱۰ ق؛ السنن الكبرى، البيهقى (م. ۴۵۸ ق.)، بيروت، دارالفكر، ۱۴۱۶ ق؛ السيرة النبويه، ابن كثير (م. ۷۷۴ ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، ۱۴۱۸ ق؛ السيرة النبويه، ابن هشام (م. ۸ ـ ۲۱۳ ق.)، به كوشش مصطفى السقاء و ديگران، بيروت، المكتبة العلميه؛ الصحاح، الجوهرى (م. ۳۹۳ ق.)، به كوشش احمد العطار، بيروت، دارالعلم للملايين، ۱۴۰۷ ق؛ صحيح البخارى، البخارى (م. ۲۵۶ ق.)، به كوشش بن باز، بيروت، دارالفكر، ۱۴۱۸ ق؛ صحيح مسلم، مسلم (م. ۲۶۱ ق.)، بيروت، دارالفكر؛ صحيح مسلم بشرح النووى، النووى (م. ۶۷۶ ق.)، بيروت، دارالكتاب العربى، ۱۴۰۷ ق؛ عمده القارى، العينى (م. ۸۵۵ ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ عيون الاثر، ابن سيد الناس (م. ۷۳۴ ق.)، بيروت، مؤسسة عزالدين، ۱۴۰۶ ق؛ الفائق فى غريب الحديث، الزمخشرى (م. ۵۳۸ ق.)، به كوشش على محمد بجاوى و ديگران، بيروت، دارالفكر، ۱۴۱۴ ق؛ فتح البارى، ابن حجر العسقلانى (م. ۸۵۲ ق.)، بيروت، دارالمعرفه؛ الفرقان، محمد صادقى، تهران، فرهنگ اسلامى، ۱۳۶۵ ش؛ فرهنگ علوم سياسى، غلامرضا على بابايى و بهمن آقايى، تهران، ويس، ۱۳۶۵ ش؛ فرهنگ فارسى، حسن عميد، تهران، اميركبير، ۱۳۷۱ ش؛ قواعد الاحكام، العلامة الحلى (م. ۷۲۶ ق.)، قم، النشر الاسلامى، ۱۴۱۳ ق؛ كتاب مقدس، ترجمه: فاضل خان همدانى، ويليام گلبن، هنرى مرتن، تهران، اساطير، ۱۳۸۰ ش؛ الكشاف، الزمخشرى (م. ۵۳۸ ق.)، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ ق؛ كشاف القناع، منصور البهوتى (م. ۱۰۵۱ ق.)، به كوشش محمد حسن، بيروت، دارالكتب العلمية، ۱۴۱۸ ق؛ لباب النقول، السيوطى (م. ۹۱۱ ق.)، به كوشش احمد عبدالشافى، بيروت، دارالكتب العلميه؛ لسان العرب، ابن منظور (م. ۷۱۱ ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۴۰۸ ق؛ لغت نامه، دهخدا (م. ۱۳۳۴ ش.) و ديگران، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، ۱۳۷۳ ش؛ المبسوط فى فقه الاماميه، الطوسى (م. ۴۶۰ ق.)، به كوشش بهبودى، تهران، مكتبة المرتضويه؛ مجمع البحرين، الطريحى (م. ۱۰۸۵ ق.)، به كوشش احمد الحسينى، تهران، فرهنگ اسلامى، ۱۴۰۸ ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. ۵۴۸ ق.)، به كوشش گروهى از علماء، بيروت، اعلمى، ۱۴۱۵ ق؛ المجموع فى شرح المهذب، النووى (م. ۶۷۶ ق.)، دارالفكر؛ مسند احمد، احمدبن حنبل (م. ۲۴۱ ق.)، بيروت، دار صادر؛ المصباح المنير، الفيومى (م. ۷۷۰ ق.)، قم، دارالهجرة، ۱۴۰۵ ق؛ مطالعات نظرى و عملى در حقوق جزا، گارو، ترجمه: ضياءالدين نقابت، تهران، ابن سينا؛ معالم السنن، الخطابى (م. ۳۸۸ ق.)، بيروت، دارالكتب العلميه؛ معانى القرآن، النحاس (م. ۳۳۸ ق.)، به كوشش الصابونى، عربستان، جامعة ام القرى، ۱۴۰۹ ق؛ معجم مقاييس اللغه، ابن فارس (م. ۳۹۵ ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، قم، دفتر تبليغات، ۱۴۰۴ ق؛ المغازى، الواقدى (م. ۲۰۷ ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمى، ۱۴۰۹ ق؛ مغنى المحتاج، محمد الشربينى (م. ۹۷۷ ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۳۷۷ ق؛ مفردات، الراغب (م. ۴۲۵ ق.)، به كوشش صفوان داودى، دمشق، دارالقلم، ۱۴۱۲ ق؛ المفصل، جواد على، بيروت، دارالعلم للملايين، ۱۹۷۶ م؛ موسوعة الاستخبارات والامن، على دعموش، باشراف جعفر مرتضى العاملى، بيروت، دارالاحياء للثقافة والعلوم، ۱۹۹۳ م؛ موسوعة السياسه، عبدالوهاب الكيالى، بيروت، مؤسسة العربية الدراسات، ۱۹۹۰ م؛ الميزان، الطباطبايى (م. ۱۴۰۲ ق.)، بيروت، اعلمى، ۱۳۹۳ ق؛ النفى والتغريب، نجم الدين الطبسى، قم، مجمع الفكر الاسلامى، ۱۴۱۶ ق؛ النهايه، ابن اثير مبارك بن محمد الجزرى (م. ۶۰۶ ق.)، به كوشش محمود محمد و طاهر احمد، قم، اسماعيليان، ۱۳۶۷ ش؛ نيل الاوطار، الشوكانى (م. ۱۲۵۵ ق.)، بيروت، دارالجيل، ۱۹۷۳ م.

[۸۹]     لغت نامه، ج ۵، ص ۷۳۶۰؛ فرهنگ عميد، ص ۴۵۰، «جاسوس و جاسوسى».
[۹۰]     مقاييس اللغه، ج ۱، ص ۴۱۴؛ المصباح، ص ۱۰۱؛ لسان العرب، ج ۲، ص ۲۸۳، «جسس».
[۹۱]     جمهرة اللغه، ج ۱، ص ۸۸ - ۸۹؛ المصباح، ص ۱۰۱؛ مفردات، ص ۱۹۶، «جسس».
[۹۲]     العين، ص ۱۴۰؛ الصحاح، ج ۳، ص ۹۱۳؛ لسان العرب، ج ۲، ص ۲۸۳، «جسس».
[۹۳]     مقاييس اللغه، ج ۱، ص ۴۱۴؛ التحقيق، ج ۲، ص ۸۶ - ۸۷، «جسس»؛ الفائق، ج ۱، ص ۲۱۴.
[۹۴]     مقاييس اللغه، ج ۱، ص ۴۱۴؛ المصباح، ص ۱۰۱؛ لسان العرب، ج ۲، ص ۲۸۳.
[۹۵]     موسوعة السياسه، ج ۲، ص ۱۵.
[۹۶]     العين، ص ۱۴۰؛ الصحاح، ج ۳، ص ۹۱۳؛ لسان العرب، ج ۲، ص ۲۸۳.
[۹۷]     النهايه، ج ۱، ص ۲۷۲؛ لسان العرب، ج ۲، ص ۲۸۳؛ مجمع البحرين، ج ۱، ص ۳۷۴، «جسس».
[۹۸]     حقوق جزاى اختصاصى، ج ۳، ص ۵۲ - ۵۳؛ آشنايى با حقوق جزا، ص ۱۲۵ - ۱۲۷؛ مطالعات نظرى و عملى در حقوق جزا، ج ۳، ص ۶۷۵ - ۶۷۷.
[۹۹]     موسوعة السياسه، ج ۲، ص ۱۵؛ فرهنگ علوم سياسى، ج ۱، ص ۲۰۱؛ ترمينولوژى حقوق، ص ۱۸۹.
[۱۰۰]     موسوعة السياسه، ج ۲، ص ۱۵؛ فرهنگ علوم سياسى، ج ۱، ص ۲۰۱.
[۱۰۱]     دانشنامه جهان اسلام، ج ۹، ص ۲۵۰.
[۱۰۲]     كتاب مقدس، اعداد ۱۳: ۱ - ۲۹ ؛ كتاب مقدس، تثنيه ۱: ۲۲ - ۲۸.
[۱۰۳]     كتاب مقدس، يوشع ۲: ۱ - ۲۴.
[۱۰۴]     كتاب مقدس، پيدايش ۴۲: ۸ - ۲۰.
[۱۰۵]     مجمع البيان، ج ۵، ص ۴۲۲؛ تفسير ثعالبى، ج ۳، ص ۳۳۵؛ زاد المسير، ج ۴، ص ۱۸۷.
[۱۰۶]     الميزان، ج ۱۱، ص ۲۲۴.
[۱۰۷]     تاريخ الاسلام، ذهبى، ج ۲، ص ۳۰۲؛ السيرة النبويه، ابن كثير، ج ۳، ص ۲۱۹؛ السيرة النبويه، ابن كثير، ج ۴، ص ۱۳۱؛ عيون الاثر، ج ۲، ص ۴۵.
[۱۰۸]     سنن ابى داود، ج ۱، ص ۵۹۸ - ۵۹۹؛ مسند احمد، ج ۴، ص ۴۹؛ السنن الكبرى، ج ۹، ص ۱۴۷.
[۱۰۹]     مسند احمد، ج۳، ص۱۳۶؛ موسوعه الاستخبارات و الامن، ج ۱، ص ۳۵۰؛ موسوعه الاستخبارات و الامن، ج ۱، ص ۳۵۲؛ الاستخبارات العسكرية فى الاسلام، ص ۱۰۵ - ۱۰۶.
[۱۱۰]     المفصل، ج۴، ص ۳۷۰ - ۳۸۸؛ النهايه، ج۱، ص ۴۲۴، «حلف».
[۱۱۱]     تفسير قرطبى، ج ۶، ص ۱۱۸.
[۱۱۲]     التحرير و التنوير، ج ۲۶، ص ۲۵۳ - ۲۵۴؛ الفرقان، ج ۲۶، ص ۲۴۹.
[۱۱۳]     المبسوط، ج ۲، ص ۱۵؛ جواهرالفقه، ص ۵۱؛ قواعد الاحكام، ج ۱، ص ۵۰۵.
[۱۱۴]     مجمع البيان، ج ۴، ص ۴۵۶؛ تفسير قرطبى، ج ۷، ص ۳۹۶؛ الميزان، ج ۹، ص ۵۵.
[۱۱۵]     زاد المسير،ج ۳، ص ۲۳۴.
[۱۱۶]     تفسير قمى، ج ۱، ص ۲۷۱ - ۲۷۲؛ مجمع البيان، ج ۴، ص ۴۵۵ - ۴۵۶؛ اسباب النزول، ص ۱۵۷.
[۱۱۷]     جامع البيان، ج ۹، ص ۲۹۲؛ مجمع البيان، ج ۴، ص ۴۵۵؛ التبيان، ج ۵، ص ۱۰۶.
[۱۱۸]     التبيان، ج ۵، ص ۱۰۶؛ مجمع البيان، ج ۴، ص ۴۵۵؛ الصافى، ج ۲، ص ۲۹۰.
[۱۱۹]     مجمع البيان، ج ۴، ص ۴۵۵؛ تفسير قرطبى، ج ۷، ص ۳۹۶؛ زاد المسير، ج ۳، ص ۲۳۴.
[۱۲۰]     جامع البيان، ج ۹، ص ۲۹۱؛ مجمع البيان، ج ۴، ص ۴۵۵؛ اسباب النزول، ص ۱۵۷ - ۱۵۸.
[۱۲۱]     الميزان، ج ۹، ص ۶۴.
[۱۲۲]     جامع البيان، ج ۹، ص ۲۹۱؛ التبيان، ج ۵، ص ۱۰۶؛ مجمع البيان، ج ۴، ص ۴۵۵.
[۱۲۳]     تفسيرابن كثير، ج ۲، ص ۳۱۳؛ لباب النقول، ص ۹۶.
[۱۲۴]     جامع البيان، ج ۹، ص ۲۹۳.
[۱۲۵]     جامع البيان، ج ۹، ص ۲۹۳؛ زادالمسير، ج ۳، ص ۲۳۵؛ لباب النقول، ص ۹۶.
[۱۲۶]     الميزان، ج ۹، ص ۵۵.
[۱۲۷]     مجمع البيان، ج ۹، ص ۴۴۵؛ التبيان، ج ۹، ص ۵۷۵؛ الميزان، ج ۱۹، ص ۲۲۶.
[۱۲۸]     جامع البيان، ج ۲۸، ص ۷۴ - ۷۸؛ التفسير الكبير، ج ۱۰، ص ۵۱۵ - ۵۱۶؛ تفسير قرطبى، ج ۱۸، ص ۳۵ - ۳۶.
[۱۲۹]     صحيح البخارى، ج ۴، ص ۱۹؛ صحيح مسلم، ج ۷، ص ۱۶۸؛ جامع البيان، ج ۲۸، ص ۷۴ - ۷۶.
[۱۳۰]     صحيح البخارى، ج ۵، ص ۱۳؛ نمونه، ج ۲۴، ص ۹.
[۱۳۱]     جامع البيان، ج ۲۸، ص ۷۴ - ۷۸؛ مجمع البيان، ج ۹، ص ۴۴۶؛ التفسير الكبير، ج ۱۰، ص ۵۱۵ - ۵۱۶.
[۱۳۲]     نور الثقلين، ج ۵، ص ۳۰۰.
[۱۳۳]     جامع البيان، ج ۲۸، ص ۷۴ - ۷۸؛ مجمع البيان، ج ۹، ص ۴۴۶؛ المجموع، ج ۱۹، ص ۳۴۰.
[۱۳۴]     مجمع البيان، ج ۹، ص ۴۵۷؛ اسباب النزول، ص ۲۸۵؛ تفسير قرطبى، ج ۱۸، ص ۷۶.
[۱۳۵]     مجمع البيان، ج ۹، ص ۴۱۹؛ التبيان، ج ۹، ص ۵۵۲؛ روح المعانى، ج ۱۵، ص ۴۵؛ روح المعانى، ج ۲۸، ص ۴۵.
[۱۳۶]     زاد المسير، ج ۷، ص ۳۲۶؛ تفسير قرطبى، ج ۱۷، ص ۱۹۷؛ المنير، ج ۲۸، ص ۵۱.
[۱۳۷]     التفسير الكبير، ج ۱۰، ص ۴۹۷.
[۱۳۸]     جامع البيان، ج ۱۰، ص ۱۸۲ - ۱۸۳؛ مجمع البيان، ج ۵، ص ۶۰ - ۶۱؛ المغازى، ج ۳، ص ۱۰۲۳.
[۱۳۹]     مجمع البيان، ج ۵، ص ۶۰ - ۶۴؛ تفسير مجاهد، ج ۱، ص ۲۸۱؛ جامع البيان، ج ۱۰، ص ۱۸۸.
[۱۴۰]     تفسير قرطبى، ج ۸، ص ۱۰۰.
[۱۴۱]     تفسير قرطبى، ج ۸، ص ۱۰۰؛ جامع البيان، ج ۱۰، ص ۱۸۸؛ معانى القرآن، ج ۳، ص ۲۱۵.
[۱۴۲]     تفسير المنار، ج ۱۰، ص ۴۷۲.
[۱۴۳]     الميزان، ج ۹، ص ۲۹۰؛ غريب القرآن، ص ۳۶۶.
[۱۴۴]     تفسير ابن كثير، ج ۲، ص ۳۷۵.
[۱۴۵]     جامع البيان، ج ۱۰، ص ۱۸۸؛ التبيان، ج ۵، ص ۲۳۱؛ مجمع البيان. ج ۵، ص ۶۴.
[۱۴۶]     التحرير و التنوير، ج ۱۰، ص ۲۱۸؛ نمونه، ج ۷، ص ۴۳۵.
[۱۴۷]     جامع البيان، ج ۱۰، ص ۱۸۸؛ تفسير ابن كثير، ج ۲، ص ۳۷۴.
[۱۴۸]     تفسير ثعالبى، ج ۳، ص ۱۸۵؛ التحرير و التنوير،ج ۱۰، ص ۲۱۸.
[۱۴۹]     تفسير ابن كثير، ج ۲، ص ۳۷۵.
[۱۵۰]     الدرالمنثور، ج ۳، ص ۷۵؛ الصافى، ج ۲، ص ۳۶ - ۳۷؛ الميزان، ج ۵، ص ۳۳۹.
[۱۵۱]     مجمع البيان، ج ۳، ص ۳۳۳ - ۳۳۴؛ التفسير الكبير، ج ۱۰، ص ۳۵۹؛ تفسير ابى السعود، ج ۲، ص ۴۱.
[۱۵۲]     تفسير المنار، ج ۶، ص ۳۸۹.
[۱۵۳]     التبيان، ج ۳، ص ۵۲۲؛ الميزان، ج ۵، ص ۳۴۰؛ غريب القرآن، ص ۳۶۶.
[۱۵۴]     جامع البيان، ج ۶، ص ۳۱۹؛ الكشاف، ج ۱، ص ۶۳۳؛ تفسير قرطبى، ج ۶، ص ۱۱۸.
[۱۵۵]     التبيان، ج ۱۰، ص ۵۲؛ زاد المسير، ج ۸، ص ۵۵؛ تفسير قرطبى، ج ۱۸، ص ۱۳۱.
[۱۵۶]     جامع البيان، ج ۲۸، ص ۲۱۶؛ مجمع البيان، ج ۱۰، ص ۶۴؛ الميزان، ج ۱۰، ص ۲۳۵.
[۱۵۷]     جامع البيان، ج ۲۸، ص ۲۱۶؛ مجمع البيان، ج ۱۰، ص ۶۴؛ تفسير ابن كثير، ج ۴، ص ۴۱۹.
[۱۵۸]     جامع البيان، ج ۲۸، ص ۲۱۶؛ زاد المسير، ج ۸، ص ۵۵ - ۵۶؛ تفسير قرطبى، ج ۱۸، ص ۱۳۱.
[۱۵۹]     مجمع البيان، ج ۲، ص ۴۴۶ - ۴۴۷؛ تفسير ابن كثير، ج ۱، ص ۴۳۸ - ۴۳۹؛ البداية والنهايه، ج ۴، ص ۵۶.
[۱۶۰]     جامع البيان، ج ۲۱، ص ۱۵۲؛ مجمع البيان، ج ۸، ص ۱۳۵؛ تفسير ابن كثير، ج ۳، ص ۴۷۹ - ۴۸۰.
[۱۶۱]     تاريخ طبرى، ج ۲، ص ۲۴۴؛ السيرة النبويه، ج ۳، ص۷۱۴- ۷۱۵؛ السنن الكبرى، ج۹، ص۱۴۸-۱۴۹.
[۱۶۲]     شرح مسلم، ج ۱۶، ص ۵۵.
[۱۶۳]     شرح مسلم، ج ۱۶، ص ۵۵؛ مجمع البيان، ج ۹، ص ۴۴۷.
[۱۶۴]     تذكرة الفقهاء،ج ۹، ص ۴۹؛ روضة الطالبين، ج ۷، ص ۴۴۰؛ مغنى المحتاج، ج ۴، ص ۲۲۰.
[۱۶۵]     دراسات فى ولاية الفقيه، ج ۲، ص ۷۴۰.
[۱۶۶]     المنير، ج ۲۸، ص ۱۵۶.
[۱۶۷]     المنير، ج ۲۱، ص ۲۸۶.
[۱۶۸]     المبسوط، ج ۲، ص ۱۵؛ جواهر الفقه، ص ۵۱؛ قواعد الاحكام، ج ۱، ص ۵۰۵.
[۱۶۹]     فتح البارى، ج ۱۲، ص ۲۷۶؛ شرح مسلم، ج ۱۶، ص ۵۵ - ۵۶؛ تفسير قرطبى، ج ۱۸، ص ۵۳.
[۱۷۰]     كشاف القناع، ج ۶، ص ۱۶۱؛ فتح البارى، ج ۱۲، ص ۲۷۶؛ دراسات فى ولاية الفقيه، ج ۲، ص ۷۴۰.
[۱۷۱]     معالم السنن، ج ۲، ص ۲۷۴؛ عمدة القارى، ج ۱۴، ص ۲۵۶؛ المجموع، ج ۱۹، ص ۳۴۳.
[۱۷۲]     المجموع، ج ۱۹، ص ۳۴۳؛ النفى والتغريب، ص ۳۳۷؛ اقضية رسول الله، ص ۸۰.
[۱۷۳]     شرح مسلم، ج ۱۶، ص ۵۵ - ۵۶؛ عمدة القارى، ج ۱۴، ص ۲۵۶؛ التحرير والتنوير، ج ۳، ص ۲۱۹.
[۱۷۴]     المجموع، ج ۱۹، ص ۳۴۲؛ نيل الاوطار، ج ۸، ص ۱۵۴ - ۱۵۵.
[۱۷۵]     المبسوط، ج ۲، ص ۱۵؛ قواعد الاحكام، ج ۱، ص ۵۰۵؛ المجموع، ج ۱۹، ص ۳۴۰.
[۱۷۶]     نيل الاوطار، ج ۸، ص ۱۵۵؛ الجامع للشرايع، ص۲۳۴؛ جواهرالكلام، ج ۲۱، ص ۲۶۸.



جعبه ابزار