• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جام در قرآن (خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



جام : ظرف آب يا شراب
جام در لغت به معناى پياله آبخورى يا پياله شرابخورى از نقره، شيشه، طلا و غيره است و نيز كاسه اى كه زير آن دوره نداشته باشد. مجازا به شراب هم از آن جهت جام گويند كه درون جام ريخته مى شود. [۱]     معادل هاى عربى جام عبارت اند از: «كأس»، «صُواع» و «قَدَح». واژه هاى «كوب» و «ابريق» (واقعه:۱۸) نيز با موضوع جام مرتبط اند. «كأس» ۶ بار و «صواع» يك بار در قرآن به كار رفته اند؛ همچنين واژه «سقايه» يك بار مترادف «صواع» و به معناى كاسه آبخورى به كار رفته است. [۲]    
«كوب» ظرفى است بدون لوله [۳]    ؛ بين «كوزه» و «كأس» به طورى كه دهانش آن قدر باز نيست كه آب از آن بيرون بريزد و نيز به حدى تنگ نيست كه نتوان از آن آب نوشيد. [۴]    
«ابريق» (معرّب آبريز) [۵]     هم ظرفى است از فلز سفيد و برّاق، [۶]     داراى لوله و دسته و كاملاً متمايز از «كأس» و «كوب» [۷]     «كأس» را با شرابِ «كوب» و «ابريق» پر مى كنند. [۸]    
«صواع» ظرفى است مخصوص پادشاه كه هم از آن مى نوشد و هم براى كيل و پيمانه كردن از آن استفاده مى كند. [۹]    
آرتور جفرى واژه «كأس» را آرامى مى داند. [۱۰]     اين واژه در قرآن تنها به صورت مفرد و هميشه با ضماير مؤنث به كار رفته است، با اين حال برخى آن را از جهت تذكير و تأنيث دو وجهى شمرده اند. [۱۱]     در ذكر علت اينكه چرا «اكواب» و «اباريق» در قرآن به صورت جمع آمده اند ولى «كأس» به صورت مفرد آمده است اقوالى ذكر شده؛ از جمله اينكه عرب طبق عادت به ظرف هاى خالى و پر هر دو «اكواب» و «اباريق» مى گويد؛ اما «كأس» تنها به جام پر گفته مى شود و هيچ كس در زمان واحد از بيش از يك جام نمى نوشد، يا اينكه «كأس» تا زمانى «كأس» است كه پر باشد و چون شراب به معناى نوشيدنى در قرآن جمع بسته نمى شود، «كأس» هم جمع بسته نمى شود. [۱۲]    
برخى نيز پس از يادآورى نكره بودن تمامى كاربردهاى «كأس» در قرآن گفته اند: عرب «كأس» را به صورت نكره به كار نمى برد، مگر اينكه پر باشد [۱۳]    : «و كَأسـًا دِهاقـا». (نبأ:۳۴).
در اطلاق نام «كأس» بر يك ظرف برخى جنس آن را مهم ندانسته و به آن اشاره اى نكرده اند [۱۴]    ؛ ولى بعضى جنس آن را بيشتر شيشه اى مى دانند. [۱۵]     در تفسير آيات «... بِكَأسٍ مِن مَعين • بَيضاءَ...» (صافّات:۴۵ - ۴۶) برخى «بَيضاءَ» را صفت «كأس» گرفته و گفته اند: «كأس» سفيد رنگ است [۱۶]     و بعضى آن را صفت «خمرِ» مقدر گرفته و شراب موجود در «كأس» را سفيد مى دانند. [۱۷]    
در قرآن جام در سياق هايى به كار رفته است كه در آن ها مجالس بزم وخوشى بهشتيان وصف مى شوند و نوشندگان از اين جام، مخلَصين: انسان هاى خالص و ناب [۱۸]     (صافّات:۴۰)، متقين: پرهيزگاران (طور:۱۷؛ نبأ:۳۴)، ابرار: نيكوكاران (انسان:۵) و سابقون: پيشى گيرندگان به خوبى ها [۱۹]     (واقعه:۱۰) معرفى شده اند. مصداق بارز اين صفات، پيامبران [۲۰]     و امامان [۲۱]     هستند. نوشيدنى درون «كأس» شرابى است از چشمه اى در بهشت كه جريانى شديد [۲۲]     و براى همگان آشكار دارد [۲۳]     و داراى ويژگى هايى برجسته است كه با نوشيدنى هاى دنيايى تفاوت هايى اساسى دارد. (نك: صافّات:۴۵ - ۴۷) [۲۴]     پسرانى كه همواره نوجوان و شاداب اند جام ها را به بهشتيان مى نوشانند [۲۵]    : «يَطوفُ عَلَيهِم وِلدنٌ مُخَلَّدون • بِاَكوابٍ واَباريقَ وكَأسٍ مِن مَعين» (واقعه:۱۷ ـ ۱۸) و خادمان بهشت، جام هاى شراب نقره اى و شفاف [۲۶]     را به اندازه اى كه بهشتيان با آن ها سيراب شوند پر مى كنند: «ويُطافُ عَلَيهِم ... واَكوابٍ كانَت قَواريرا • قَواريرًا مِن فِضَّةٍ قَدَّروها تَقديرا». (انسان:۱۵ - ۱۶) برخى مفسران، ضمير «واو» در «قَدَّروها» را به بهشتيان برگردانده و اندازه جام ها را به دلخواه آنان مى دانند. [۲۷]     آنان با اكرام و تعظيم پذيرايى مى شوند [۲۸]     و جام ها را پى درپى [۲۹]     مى نوشند، در حالى كه بر روى تخت ها روبه روى هم نشسته اند و با هم گفت و گو مى كنند و يكديگر را مى بينند: «وهُم مُكرَمون • عَلى سُرُرٍ مُتَقـبِلين • يُطافُ عَلَيهِم بِكَأسٍ مِن مَعين...». (صافّات:۴۲ - ۴۵) [۳۰]     بهشتيان جام شراب را به يكديگر مى دهند [۳۱]     و شايد هم در تصاحب آن با هم نزاع مى كنند و جام را از يكديگر مى ربايند: «يَتَنـزَعونَ فيها كَأسـًا لا لَغوٌ فيها ولا تَأثيم» (طور:۲۳)؛ ولى اين نزاع، بازى و شوخى و همراه با لذت است نه مخاصمه و دشمنى. [۳۲]    
يادكرد ديگر قرآن از جام، مربوط به ماجراى يوسف عليه السلام است؛ وقتى برادران يوسف همراه بنيامين به مصر آمدند، يوسف عليه السلام با زيركى ظرف ويژه خود را ميان بار آن ها نهاد تا بنيامين را كه ظرف در بار او پيدا شد نزد خود نگاه دارد. در قرآن از اين ظرف به «صواع» و «سقاية» تعبير شده است. برخى لغويان و مفسران «صواع» را ظرفى دانسته اند كه پادشاه با آن آب مى نوشيده و همچنين اجناس را پيمانه مى كرده است [۳۳]    ؛ ولى فخررازى (م. ۶۰۶ ق.) اين قول را بعيد مى داند، زيرا به نظر او ظرفى كه پادشاه بزرگى از آن مى نوشد هيچ گاه وسيله پيمانه كردن قرار نمى گيرد. به نظر او درست تر آن است كه بگوييم صواع ظرفى گرانبها بوده است كه حيوانات را با آن آب مى داده اند؛ همچنين براى پيمانه كردن به كار مى رفته است. [۳۴]     طبرسى (م. ۵۴۸ ق.) هم «صواع» و «سقايه» را يكى دانسته، مى گويد: «سقايه» ظرفى بوده است كه پادشاه از آن مى نوشيده و در سال هاى قحطى مصر از آن براى پيمانه كردن غذا استفاده مى برده و جنس آن از طلا بوده است. [۳۵]    
منابع
البرهان فى تفسير القرآن، البحرانى (م. ۱۱۰۷ ق.)، قم، البعثة، ۱۴۱۵ ق؛ التبيان، الطوسى (م. ۴۶۰ ق.)، به كوشش العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۴ ش؛ ترتيب العين، خليل (م. ۱۷۵ ق.)، به كوشش بكايى، قم، نشر اسلامى، ۱۴۱۴ ق؛ تفسير جوامع الجامع، الطبرسى (م. ۵۴۸ ق.)، به كوشش گرجى، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى (م. ۱۰۹۱ ق.)، بيروت، اعلمى، ۱۴۰۲ ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. ۶۰۶ ق.)، قم، دفتر تبليغات، ۱۴۱۳ ق؛ تفسير نورالثقلين، العروسى الحويزى (م. ۱۱۱۲ ق.)، به كوشش رسولى محلاتى، اسماعيليان، ۱۳۷۳ش؛ جامع البيان، الطبرى (م. ۳۱۰ ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، ۱۴۱۵ ق؛ روح المعانى، الآلوسى (م. ۱۲۷۰ ق.)، به كوشش محمد حسين، بيروت، دارالفكر، ۱۴۱۷ ق؛ روض الجنان، ابوالفتوح رازى (م. ۵۵۴ ق.)، به كوشش ياحقى و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوى، ۱۳۷۵ ش؛ الكشاف، الزمخشرى (م. ۵۳۸ ق.)، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م. ۷۱۱ ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۴۰۸ ق؛ لغت نامه، دهخدا (م. ۱۳۳۴ ش.) و ديگران، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ ش؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. ۵۴۸ ق.)، بيروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ ق؛ مفردات، الراغب (م. ۴۲۵ ق.)، به كوشش صفوان داودى، دمشق، دارالقلم، ۱۴۱۲ ق؛ واژه هاى دخيل در قرآن مجيد، آرتور جفرى، ترجمه: بدره اى، توس، ۱۳۷۲ ش.
[۳۶]     لغت نامه، ج ۵، ص ۷۳۷۰، «جام».
[۳۷]     الكشاف، ج ۲، ص ۴۹۰؛ لسان العرب، ج ۶، ص ۳۰۰، «سقى».
[۳۸]     مجمع البيان، ج ۹، ص ۳۲۷.
[۳۹]     الكشاف، ج ۴، ص ۴۵۹؛ التفسير الكبير، ج ۲۹، ص ۱۵۰؛ التحقيق، ج ۱۰، ص ۱۳۰، «كوب».
[۴۰]     التحقيق، ج ۱، ص ۲۵۶، «برق».
[۴۱]     التحقيق، ج ۱، ص ۲۵۷.
[۴۲]     الكشاف، ج ۴، ص ۴۶۰؛ التفسير الكبير، ج ۲۹، ص ۱۵۰.
[۴۳]     التفسير الكبير، ج ۲۹، ص ۱۵۰.
[۴۴]     مفردات، ص ۴۹۹، «صاع»؛ التفسير الكبير، ج ۱۸، ص ۱۷۸؛ لسان العرب، ج ۷، ص ۴۴۲، «صوع».
[۴۵]     واژه هاى دخيل، ص ۳۵۵.
[۴۶]     روح المعانى، ج ۲۷، ص ۵۳؛ العين، ص ۶۹۷، «كأس».
[۴۷]     التفسير الكبير، ج ۲۹، ص ۱۵۰؛ مفردات، ص ۷۲۹، «كأس».
[۴۸]     روح المعانى، ج ۱۵، ص ۲۰۹.
[۴۹]     جامع البيان، ج ۲۳، ص ۶۳؛ مجمع البيان، ج ۸، ص ۶۹۲؛ الصافى، ج ۴، ص ۲۶۸.
[۵۰]     الكشاف، ج ۴، ص ۴۲؛ التفسير الكبير، ج ۲۶، ص ۱۳۷؛ لسان العرب، ج ۱۲، ص ۶ - ۷، «كأس».
[۵۱]     جامع البيان، ج ۲۳، ص ۶۳؛ الكشاف، ج ۴، ص ۴۲.
[۵۲]     التفسير الكبير، ج ۲۶، ص ۱۳۷.
[۵۳]     التفسير الكبير، ج ۲۶، ص ۱۳۶.
[۵۴]     التفسير الكبير، ج ۲۹، ص ۱۴۶.
[۵۵]     البرهان، ج ۲، ص ۲۴۱؛ نورالثقلين، ج ۵، ص ۱۳۹؛ نورالثقلين، ج ۵، ص ۲۰۵ ـ ۲۱۱؛ نورالثقلين، ج ۵، ص ۴۶۹ ـ ۴۷۷.
[۵۶]     نورالثقلين، ج ۵، ص ۱۳۹؛ نورالثقلين، ج ۵، ص ۲۰۵ - ۲۱۱؛ نورالثقلين، ج ۵، ص ۴۶۹ - ۴۷۷.
[۵۷]     مجمع البيان، ج ۸، ص ۶۹۱.
[۵۸]     مجمع البيان، ج ۸، ص۶۹۲؛ الكشاف، ج۴، ص۴۲؛ التفسيرالكبير، ج ۲۶، ص ۱۳۷.
[۵۹]     جامع البيان، ج ۲۳، ص ۶۳؛ مجمع البيان، ج ۸، ص ۶۹۲؛ الكشاف، ج ۴، ص ۴۳.
[۶۰]     التفسير الكبير، ج ۲۹، ص ۱۴۹ - ۱۵۰.
[۶۱]     روض الجنان، ج ۲۰، ص ۸۴؛ جوامع الجامع، ج ۴، ص ۴۱۲؛ الصافى، ج ۵، ص ۲۶۳.
[۶۲]     التبيان، ج ۱۰، ص ۲۱۴؛ مجمع البيان، ج ۱۰، ص ۶۲۳؛ الكشاف، ج ۴، ص ۶۷۱.
[۶۳]     التفسير الكبير، ج ۲۶، ص ۱۳۷؛ الكشاف، ج ۴، ص ۴۲.
[۶۴]     مجمع البيان، ج ۱۰، ص ۶۴۶؛ التفسير الكبير، ج ۳۱، ص ۲۰؛ روح المعانى، ج ۳۰، ص ۳۱.
[۶۵]     مجمع البيان، ج ۸، ص ۶۹۲.
[۶۶]     مجمع البيان، ج ۹، ص ۲۵۱.
[۶۷]     التفسير الكبير، ج ۲۸، ص ۲۵۳؛ روح المعانى، ج ۲۷، ص ۵۳.
[۶۸]     مفردات، ص ۴۹۹، «صاع»؛ الكشاف، ج ۲، ص ۴۸۹ - ۴۹۰؛ التفسير الكبير، ج ۱۸، ص ۱۷۸.
[۶۹]     التفسير الكبير، ج ۱۸، ص ۱۷۸؛ لسان العرب، ج ۷، ص ۴۴۲، «صوع».
[۷۰]     مجمع البيان، ج ۵، ص ۳۸۵ - ۳۸۶؛ الكشاف، ج ۲، ص ۴۸۹- ۴۹۰؛ لسان العرب، ج ۶، ص ۳۰۰، «سقى».
http://maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/۹/۴۵.htm



جعبه ابزار